پاورپوینت قاضی ابوسعید بیضاوی
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت قاضی ابوسعید بیضاوی دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت قاضی ابوسعید بیضاوی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت قاضی ابوسعید بیضاوی :
عبدالله بن عمر بیضاوی شیرازی
بِیْضاوی، ناصرالدین عبدالله بن عمر بن محمد شیرازی، مکنّی به ابوالخیر و ابوسعید و ملقب به ناصرالدین، قاضی، فقیه شافعی، مفسر و متکلم اشعری در سدههای ۷ و ۸ ق/۱۳ و ۱۴م، است. با گرایش کلامی اشعری که به ویژه ارزشمندی برخی آثار او در زمینههای تفسیر اصول فقه و کلام، اسباب اشتهار او را فراهم آورده است.
فهرست مندرجات
۱ – معرفی اجمالی
۲ – اساتید
۳ – شاگردان
۴ – فعالیت سیاسی
۵ – منصب قاضیالقضاتی
۶ – سفر به تبریز
۷ – تاریخ وفات
۸ – شخصیت علمی
۹ – گرایش به تصوف
۱۰ – نظرات و اندیشههای بیضاوی
۱۱ – آثار علمی
۱۱.۱ – چاپی
۱۱.۲ – خطی
۱۱.۳ – آثار یافت نشده
۱۲ – فهرست منابع
۱۳ – پانویس
۱۴ – منابع
معرفی اجمالی
انتساب او به بیضا، یکی از توابع فارس است.
[۱] مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج۱۳، ص۵۳۸۴.
[۲] حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ذیل بیضا.
[۳] اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیه، ج۱، ص۲۸۳-۲۸۴، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
و به سبب عهدهداری قضای شیراز، لقب شیرازی هم به او داده شده است.
[۴] ابنشاکر کتبی، محمد، عیون التواریخ، ج۱، ص۵۴، سالهای ۶۸۸-۷۰۶ق، نسخ عکسی موجود در کتابخان مرکز.
[۵] صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۲۰۶، به کوشش دُرتئا کراوولسکی، ویسبادن، ۱۹۸۱م.
[۶] اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیه، ج۱، ص۲۸۳-۲۸۴، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
کنی او را گاه ابوالخیر
[۷] سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه الکبری، ج۸، ص۱۵۷، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمدطناحی، جیزه، ۱۹۹۲م.
[۸] اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیه، ج۱، ص۲۸۳-۲۸۴، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
و گاه ابوسعید آوردهاند.
[۹] مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، ج۱، ص۷۰۶، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۱۰] مستوفی، حمدالله، نزهه القلوب، ج۱، ص۱۲۳، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۹۱۵م.
نمود و بروز حیات فرهنگی، در کنار ارزشمندی جایگاه علمی و آثار گرانقدر بیضاوی، حیات تقویمی او را نزد نویسندگان تحتتأثیر قرار داده است. انباشتگی توجه به این امر، جنبههای تاریخی زیست او را از نظر انداخته است و از همان قدیم نیز، حتی معاصران او، از تولد، روند تعلیم و تعلم، و مسیر سفرهای او کمتر آگاه بودهاند، یا در یک تقابل ارزشی، کمتر بدان پرداختهاند.
تاریخ دقیق تولد او معلوم نیست. تنها ابن حبیب دمشقی در دره الاسلاک او را در زمان وفات صدساله دانسته است؛ ولی از آنجا که در سال وفات او نیز اختلاف هست، از این نقل بدرستی نمیتوان زمان تولد او را به دست آورد.
[۱۱] بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج۱، ص۵۴، مقدمه قره داغی، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
در بیضای فارس، در خانوادهای اهل علم و قضا متولد شد. پدرش، امام الدین عمر بن محمد بیضاوی، نیز فقیه و قاضی القضات شیراز و، در عهد ابوبکر بن سعد، از اتابکان فارس و حاکم سلجوقی شیراز (۶۲۳ـ ۶۵۸)، قاضی الممالک ولایت فارس بود.
پدربزرگ او، فخرالدین علی بیضاوی، نیز منصب قاضی القضاتی داشته است. بیضاوی بیشترین تحصیل خود را نزد پدر انجام داد. وی نسب علمی خویش را تا پیامبر اکرم میرساند و، چنانکه خود برمیشمارد، جدّ پدریش با دو واسطه (محمود بن ابی المبارک بغدادی از ابی منصور سعید بن محمد بن عمر الرزاز) از محضر ابی حامد محمد غزالی (متوفی ۵۰۵) کسب علم کرده است.
[۱۲] بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج۱، ص۵۱، مقدمه قره داغی، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
[۱۳] بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج۱، ص۱۸۴، مقدمه قره داغی، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
[۱۴] بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج۱، ص ۵۸، مقدمه قره داغی، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
جز پدر، از دیگر اساتید بی واسطه او اطلاع روشنی در دست نیست.
اساتید
آنچنان که بیضاوی خود در مقدم الغایه القصوی آورده، فقه را نزد پدرش (که اصلیترین استاد او بوده) آموخته.
[۱۵] بیضاوی، عبدالله، الغایه القصوی، ج۱، ص۱۸۴، به کوشش علی محییالدین قرهداغی، قاهره، ۱۹۸۲م.
[۱۶] یافعی، عبدالله، مرآه الجنان، ج۴، ص۱۶۵، بیروت، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
همچنین نام شرفالدین عمر بن زکی بوشکانی (د۶۸۰ق/۱۲۸۱م)، در میان استادان او به چشم میخورد که بیضاوی از شاگردان طراز اول او بود، و گفته شده که وی مبنا و اصل بسیاری از آثارش را از این شیخ کسب کرده بوده است.
[۱۷] جنید شیرازی، ابوالقاسم، شد الازار، ج۱، ص۲۹۸، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۸ش.
رودانی بدون آنکه از شخصی به خصوص نام برد، یادآور شده که او نزد شماری از شاگردان تاجالدین ارموی و نیز صفیالدین ارموی (از عالمان منطق آذربایجان) دانش آموخته بوده است.
[۱۸] رودانی، محمد، صله الخلف، ج۱، ص۴۶۵، به کوشش محمد حجّی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
اینکه برخی شهابالدین سهروردی (د۶۳۲ق) و نصیرالدین طوسی (د۶۷۲ق) را از استادان او شمردهاند.
[۱۹] قرهداغی، علی محییالدین، مقدمه بر الغایه القصوی، ج۱، ص۶۴.
در مورد نخست ناپذیرفتنی، و در مورد اخیر تأیید نشده است.
برخی نام تنی چند از استادان و شاگردان احتمالی او را آورده اند،
[۲۰] بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج۱، ص۶۱ـ ۶۸، مقدمه قره داغی، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
اما این گفته کازرونی در سلّم السموات که «بیضاوی صحبت خواجه نصیر طوسی و سهروردیِ عارف را درک کرده است» نامحتمل مینماید.
[۲۱] بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج۱، ص۶۴ـ ۶۵، مقدمه قره داغی، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
شاگردان
در حلق شاگردان او هم نام کسانی چون کمالالدین عمر بن الیاس مراغی، احمد بن جاربردی (چهاربرتی)، زینالدین هنکی، جمالالدین محمد بن ابیبکر مقری کسایی و عبدالرحمان بن احمد اصفهانی آمده است که غالباً آثار او را روایت کردهاند.
[۲۲] جنید شیرازی، ابوالقاسم، شد الازار، ج۱، ص۱۱۷، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۸ش.
[۲۳] ابنحجرعسقلانی، احمد، الکامنه، ج۱، ص۱۴۲، حیدرآباد دکن، ۱۹۷۲م.
[۲۴] رودانی، محمد، صله الخلف، ج۱، ص۱۸۳، به کوشش محمد حجّی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
[۲۵] رودانی، محمد، صله الخلف، ج۱، ص۲۹۵، به کوشش محمد حجّی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
[۲۶] رودانی، محمد، صله الخلف، ج۱، ص۴۶۵، به کوشش محمد حجّی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
[۲۷] قرهداغی، علی محییالدین، مقدمه بر الغایه القصوی، ج۱، ص۶۷.
فعالیت سیاسی
وی در حوالی ۶۷۸، به فرمان اباقاخان، فرزند ارشد و جانشین هلاکو، قاضی الممالک فارس شد. پس از مرگ اباقاخان در ۶۸۰، منصب قضای شیراز را نیز کسب کرد.
بنابه برخی روایات، وی پس از شش ماه، این مقام را به مجدالدین اسماعیل بن یحیی (متوفی ۷۵۶)، جوانی از خاندان متنفذ فالی (بالی)، واگذار کرد؛ اما در عهد ارغون خان (حک: ۶۸۳ـ۶۹۰)، قاضیِ موطن خود شد.
در شرح چگونگی اهدای تفسیر انوار التنزیل به ارغون خان و دریافت مقام قضا از وی به عنوان پاداش حکایاتی آمده است
[۲۸] خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، ج۵، ص۱۳۴ـ ۱۳۵، چاپ اسداللّه اسماعیلیان، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲.
که بر آنها نمیتوان چندان اعتماد کرد
[۲۹] نامه دانشوران ناصری، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۳۸ ش)، ج۱، ص۱۳۹ـ۱۴۰.
بویژه آنکه حاجی خلیفه
[۳۰] حاجی خلیفه، مصطفی، کشف الظنون، ج۱، ستون ۱۸۶، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
پاره ای از این وقایع را نه در شیراز بلکه در تبریز و درباره حاکم آن شهر نقل میکند.
منصب قاضیالقضاتی
بسیاری از کسان از خاندان بیضاوی چون پدر و پدربزرگش، از بزرگان و قضات فارس بودند.
[۳۱] بیضاوی، عبدالله، الغایه القصوی، ج۱، ص۱۸۴، به کوشش علی محییالدین قرهداغی، قاهره، ۱۹۸۲م.
[۳۲] یافعی، عبدالله، مرآه الجنان، ج۴، ص۱۶۵، بیروت، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
رشد او در چنین خاندانی صورت گرفته است که از سویی اسباب دانشاندوزی او را فراهم آورد، و از سوی دیگر او را به میان حکومتیان و درباریان راهبر شد. در بیان آغاز وی با حکومتیان، در یک نگاه کلی، باید گفت، نیم دوم سد ۷ق مناطق مختلف فارس در ناآرامی به سر میبرد؛ و این دیار عملاً دور انتقال قدرت، از اتابکان به ایلخانان مغول را سپری میکرد. در این زمان سیر روبه ضعف دربار ابشخاتون
[۳۳] مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج۲، ص۷۴۶.
، و ناامنی و ناآرامیهای اقتصادی در شیراز، اباقاخان (ه م) را برآن داشت تا با گسیل کارگزارانی بدانجا، اوضاع را در تسلط خود آورند. در این مسیر، سونجاق نویان (سوغونجاق) در دو نوبت (۶۷۰ و ۶۷۸ق) برای رسیدگی و محاسب مالیاتهای منطقه، به آن سرزمین روانه شد
[۳۴] وصاف، تاریخ، ج۱، ص۱۲۰، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۴۶ش.
[۳۵] زرکوب، احمد، شیرازنامه، ص۶۵-۶۶، به کوشش بهمن کریمی، تهران، ۱۳۵۰ش.
تقریباً از این زمان نام بیضاوی، با قدری اختلاف در روایات، به آثار تاریخی وارد گشته است. توضیح آن است که یکی از اقدامات سونجاق برای انتظام اوضاع، نصب قاضی یا قضاتی بر شیراز بود. براساس روایت احمد زرکوب شیرازی، وی برای نیل به این مقصود، بیضاوی را در ۶۷۰ق/۱۲۷۲م به قضای آن دیار برگزید.
[۳۶] زرکوب، احمد، شیرازنامه، ص۶۶، به کوشش بهمن کریمی، تهران، ۱۳۵۰ش.
و به گفت اسنوی، او را به قاضیالقضاتی اقلیم (فارس) گمارد.
[۳۷] اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیه، ج۱، ص۲۸۴، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
بر پای روایت وصاف، در ۶۷۸ق/۱۲۷۹م از دو خاندان صاحبنام شیراز، یعنی خاندان بیضاوی و بالی، به ترتیب عبدالله بن عمر و رکنالدین ابویحیی اسماعیل را، به اشتراک، به قضا تعیین نمود که ابویحیی اسماعیل در این امر بر بیضاوی تقدم داشته است.
[۳۸] وصاف، تاریخ، ج۱، ص۱۲۰، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۴۶ش.
به هر روی، یاد کرد این انتصاب نشان میدهد که بیضاوی دستکم پیش از این تاریخ از بیضا به شیراز آمده است؛ دیگر آنکه در این زمان از چنان جایگاهی برخوردار بوده است که به این منصب گماشته شود. اگرچه در منابع از توانایی و دادگری او در امر قضا بسیار گفتهاند،
[۳۹] ابنقاضی شهبه، ابوبکر، طبقات الشافعیه، ج۲، ص۱۷۲، به کوشش حافظ عبدالعلیمخان، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
[۴۰] ابنعماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۵، ص۳۹۲، بیروت، دارالکتب العلمیه.
اما بیش از آنکه بتوان آن گفتهها را در شمار دادههای تاریخی در نظر آورد و از آنها در تحلیلهای تاریخی بهره برد، باید به مثاب تحسین و بزرگداشت بدانها نگریست. در بررسی و تحلیل زندگی قاضیالقضات فارس، مجدالدین ابوابراهیم اسماعیل بنیحیی شیرازی (د۷۵۶ق) آشکار میگردد که بیضاوی در یک دور ۶ماهه در ۶۸۱ق/۱۲۸۲م ولایت قضای شیراز را در اختیار داشته است.
[۴۱] سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه الکبری، ج۹، ص۴۰۱، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمدطناحی، جیزه، ۱۹۹۲م.
بیضاوی در دورهای که وارد قضا شده بوده، سفر یا سفرهایی به تبریز داشته است؛ در حالی که برخی از منابع از او به عنوان شیخ و عالم منطق آذربایجان یاد کردهاند.
[۴۲] ابنشاکر کتبی، محمد، عیون التواریخ، ج۱، ص۵۴، سالهای ۶۸۸-۷۰۶ق، نسخ عکسی موجود در کتابخان مرکز.
[۴۳] ابنکثیر، اسماعیل، البدایه و النهایه، ج۱۳، ص۳۲۷، به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
سفر به تبریز
بیضاوی سالهای آخر عمر خود را در تبریز گذراند. علت مهاجرت وی از شیراز بدرستی معلوم نیست.
در دستهای از منابع آمده است که بیضاوی برای طلب قضای شیراز به تبریز میرود. او برای نزدیکی به سلطان از عارف و پارسای زمان خود، خواجه محمد کجوجانی (د ۶۷۰ق) یاری میطلبد و شیخ با الفاظی (که برای بیضاوی آثار روحانی پسینی را در پی داشت) خواست او را به سلطان منتقل میکند. اگر چه سلطان بیدرنگ اجابت میکند، بیضاوی از نوع سخنان شیخ به شگفت آمده، دگرگون میشود. او قضا را به کناری مینهد و مدتها در خدمت آن شیخ به کسب معرفت الهی میپردازد
[۴۴] معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، ج۲، ص۶۶۴-۶۶۵، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۳۱ش.
[۴۵] محمدباقر، خوانساری، روضات الجنات، ج۵، ص۱۲۸، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۴۶] حشری تبریزی، محمدامین، روض اطهار، ج۱، ص۱۳۵، به کوشش عزیز دولتآبادی، تبریز، ۱۳۷۱ش.
[۴۷] قرهداغی، علی محییالدین، مقدمه بر الغایه القصوی، ج۱، ص۶۲.
(تصحیف نام به صورتهای کتحتایی، کیخانی، کنجانی؛ برای شخصیت
[۴۸] مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، ج۱، ص۶۷۲، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۳۹ش.
در دستهای دیگر از منابع آمده که وی در سفری به مقر دستگاه حکومت (تبریز) به مجلس درسی که وزیر در آن حضور داشته، وارد شده است. او با توانایی، پرسشی طرح شده توسط استاد را پاسخ میگوید و این امر سبب توجه وزیر به او میشود. پس از آنکه وزیر، وی را میشناسد، بیضاوی قضای شیراز را از او طلب میکند که اجابت نیز میشود.
[۴۹] سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه الکبری، ج۸، ص۱۵۸، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمدطناحی، جیزه، ۱۹۹۲م.
اما هیچ مدرکی در دست نیست که وی در تبریز هم این منصب را به دست آورده باشد. در تبریز گویا مدتی از مصاحبت و ملازمت شیخ محمد کیخانی (کحتائی) برخوردار بوده و به وی ارادت بسیار میورزیده است، تا آنجا که بنا به وصیتش او را در قبرستان چرنداب در کنار قبر شیخ خود به خاک سپردند.
[۵۰] حاجی خلیفه، مصطفی، کشف الظنون، ج۱، ص۱۸۶، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
[۵۱] خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، ج۵، ص۱۳۵ـ۱۳۶، چاپ اسداللّه اسماعیلیان، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲.
روایتی را هم حشری تبریزی بیان کرده است، مبنی بر اینکه بیضاوی که تفسیر خود را به نام وزیر خواجه رشیدالدین فضلالله نوشته، برای ارائ نسخهای از آن به وزیر، راهی تبریز میشود. او در مسیر خود، در نطنز به خدمت عبدالصمد بن علی اصفهانی، صوفی آن دیار نیز میرسد.
[۵۲] حشری تبریزی، محمدامین، روض اطهار، ج۱، ص۱۳۵، به کوشش عزیز دولتآبادی، تبریز، ۱۳۷۱ش.
براساس داشتههای گوناگون، اگرچه بسیاری از مراحل زندگی او را نمیتوان روشن کرد، روند تاریخی به دست آمده را میتوان چنین تصویر کرد که بیضاوی در زمان اباقاخان، پیش از ۶۷۰ق برای طلب منصب و قضای شیراز به تبریز رفته، و در این سفر به سبب ارتباط با محمد کجوجانی، به تزکیه نفس پرداخته است، و با حضور سونجاق نویان در ۶۷۰ق در شیراز، وی به قضا منصوب شده است. در پیوند روایات با یکدیگر، در ادامه چنین مییابیم که در سفر دوم سونجاق به شیراز، این بار بیضاوی و رکنالدین ابویحیی را به اشتراک، قاضی القضاتی فارس داده است. ظاهراً با انتقال قدرت از اباقا به احمد تگودار، تغییراتی در اموری چون قضا رخ میدهد و برهمین اساس، خاندان پراشتهار بالی (فالی) در شیراز، این مکان را یافتهاند که مجدالدین ابوابراهیم اسماعیل بن یحیی، کودکی ۱۵ ساله را به قاضی القضاتی آن سرزمین بگمارند.
[۵۳] سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه الکبری، ج۹، ص۱۵۸، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمدطناحی، جیزه، ۱۹۹۲م.
گویا این امر بیضاوی را بر آن داشته است تا به تبریز رفته، از دربار طلب ابقای قضا کند.
[۵۴] سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه الکبری، ج۸، ص۱۵۸، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمدطناحی، جیزه، ۱۹۹۲م.
دور نیست که ۶ماه برکناری مجدالدین، و جانشینی بیضاوی در ۶۸۱ق، پیامد همین سفر بوده باشد. این دور ۶ماهه، اگرچه آخرین دور قاضیالقضاتی بیضاوی به شمار میرود، اما گویا بر قضای آن دیار باقی مانده است؛ چه، خواجه رشیدالدین در زمان وزارت خود در نامهای به فرزندش در بغداد، از بیضاوی به عنوان «قاضی» یاد کرده است.
[۵۵] رشیدالدین فضلالله، مکاتبات رشیدی، ج۱، ص۵۷، به کوشش محمدشفیع، پنجاب، ۱۳۶۴ق/۱۹۴۵م.
بر اساس مجموعهای از اطلاعات، به نظر میرسد وی بخشی از زندگی خود را در تبریز به سر برده است؛ چه، وی پیش از ۶۹۹ق، در زمان غازانخان، برای پیشکش تفسیر خود، انوار التنزیل به خواجه رشیدالدین فضلالله، راهی تبریز میشود و آن اندازه در آنجا حضور دارد که از او با عنوان عالم آذربایجان و شیخ آن دیار یاد کردهاند. به هر روی، بیشترین شاگردان او در تبریز محضرش را درک کردهاند
[۵۶] ابنحجرعسقلانی، احمد، الکامنه، ج۱، ص۱۴۲-۱۴۳، حیدرآباد دکن، ۱۹۷۲م.
[۵۷] ابنحجرعسقلانی، احمد، الکامنه، ج۴، ص۱۸۴، حیدرآباد دکن، ۱۹۷۲م.
و به وفات او در تبریز نیز تصریح شده است.
[۵۸] ابنشاکر کتبی، محمد، عیون التواریخ، ج۱، ص۵۴، سالهای ۶۸۸-۷۰۶ق، نسخ عکسی موجود در کتابخان مرکز.
[۵۹] صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۲۰۶، به کوشش دُرتئا کراوولسکی، ویسبادن، ۱۹۸۱م.
[۶۰] ابنکثیر، اسماعیل، البدایه و النهایه، ج۱۳، ص۳۶۳، به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
تاریخ وفات
تاریخ وفات بیضاوی سخت مورد اختلاف است؛ نخستین منابع نزدیک به زمان او سالِ ۶۸۵ را ذکر کردهاند.
[۶۱] صفدی، خلیل بن ایبک، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۳۷۹، ج ۱۷، چاپ دوروتیا کرافولسکی، ویسبادن ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
[۶۲] ابنکثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه فی التاریخ، ج۱۳، ص۳۶۳، قاهره ۱۳۵۱/۱۹۳۲.
[۶۳] ابن عماد، شذرات الذّهب فی اخبار من ذهب، ج۵، ص۳۹۲، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
کسانی هم تاریخهای ۶۹۱ و ۶۹۲ را گفته اند.
[۶۴] یافعی، عبداللّه بن اسعد، مرآه الجنان و عبره الیقظان، ج۴، ص۱۶۵، بیروت ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
[۶۵] اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیه، ج۱، ص۱۳۶، چاپ کمال یوسف حوت، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷.
[۶۶] سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه الکبری، ج۸، ص۱۵۷، پانویس ۲، چاپ محمود محمدطناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ـ ۱۹۷۶.
برخی نیز به سالهای ۷۰۸، ۷۱۰، ۷۱۶ و ۷۱۹ اشاره کرده اند. خفاجی (متوفی ۱۰۶۹)، از شارحان تفسیر بیضاوی ، سال ۷۱۹ را معتمد میداند.
[۶۷] بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج ۱، مقدمه قره داغی ص۵۶، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
گزارش ابنحبیب دمشقی در دره الاسلاک مبنی بر اینکه بیضاوی به هنگام درگذشت بالغ بر ۱۰۰سال داشته،
[۶۸] قرهداغی، علی محییالدین، مقدمه بر الغایه القصوی، ج۱، ص۵۴.
اگر چه مورد توجه شرح حالنویسان قرار گرفته است، اما قابل تکیه نیست. دربار زمان درگذشت بیضاوی سخن بسیار است و تواریخی که یاد شده است، فاصل سالهای ۶۸۵-۷۱۹ق/۱۲۸۶-۱۳۱۹م را در برمیگیرد
[۶۹] قرهداغی، علی محییالدین، مقدمه بر الغایه القصوی، ج۱، ص۵۶.
که کُلبرگ در این باره، تحلیلی از دادههای تاریخی را در اختیار قرار داده است.
[۷۰] Iranica، ج۴، ص۱۵-۱۶.
شواهدی چند یکی از چهار تاریخ اخیر را تأیید میکند؛ از جمله در بررسی تاریخ درگذشت او، مکاتبهاش با علامه حلی قابل تأمل است. مکاتبه ای که میان بیضاوی و علاّمه حلّی (متوفی ۷۲۶) درباره یکی از مسائل قواعد الاحکام صورت گرفته است،
[۷۱] افندی اصفهانی، عبدالله، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، ج۱، ص۳۸۲۳۸۳، چاپ احمد حسینی، قم ۱۴۰۱.
[۷۲] امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۵، ص۴۰۱، چاپ حسن امین، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
وی طی نامهای در باب استصحاب از کتاب القواعد علامه (تألیف: پیش از ۶۹۹ق) اشکال کرده که علامه بدو پاسخ داده است؛ این امر نشان از زنده بودن او در این تاریخ دارد.
[۷۳] محمدباقر، خوانساری، روضات الجنات، ج۲، ص۲۸۰، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۷۴] محمدباقر، خوانساری، روضات الجنات، ج۵، ص۱۳۰، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۷۵] علامه حلی، حسن، القواعد، ج۱، ص۱۲۷-۱۲۸.
و از آنجا که محتملترین تاریخ تألیف قواعد، ۶۹۹ است، این نامهها میبایست پس از آن تاریخ نگاشته شده باشند.
همچنین از آنجا که در نام خواجه رشیدالدین به فرزندش دربار رسیدگی به ۵۱ نفر از بزرگان،
[۷۶] رشیدالدین فضلالله، مکاتبات رشیدی، ج۱، ص۵۶-۶۹، به کوشش محمدشفیع، پنجاب، ۱۳۶۴ق/۱۹۴۵م.
نام کسانی آمده که در گذشت آنها، در حدود سالهای ۷۰۳تا۷۱۲ق است، نام بیضاوی در نامهای آمده که پیش از ۷۰۳ق نوشته شده، و دیگر آنکه بهطور طبیعی بیضاوی هم در همین طبق سنی قرار داشته است. سخن احمد زرکوب شیرازی که تاریخ درگذشت وی را ۷۰۸ق/۱۳۰۸م دانسته است هم با این مطلب همخوانی دارد
[۷۷] زرکوب، احمد، شیرازنامه، ص۱۳۶، به کوشش بهمن کریمی، تهران، ۱۳۵۰ش.
در نهایت خوانساری، بدون ذکر منبعی، از قول خود چنین میگوید که:
[۷۸] خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج۲، ص۲۸۱، چاپ اسداللّه اسماعیلیان، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲.
[۷۹] محمدباقر، خوانساری، روضات الجنات، ج۲، ص۲۷۵، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
هم خاطرنشان کرده است که مقام و منزلت علاّمه حلّی نزد سلطان محمد خدابنده از تمامی علمای آن زمان، از جمله بیضاوی، قاضی عضدالدین ایجی، محمد بن محمود آملی (صاحب نفائس الفنون) و مولی بدرالدین شوشتری برتر بود. این مسئله که چندان نادرست به نظر نمیآید، یقیناً پس از گرویدن سلطان به مذهب تشیع در ۷۱۰ بوده است و نشان میدهد که بیضاوی دست کم اندکی پس از این سال زنده بوده است.
هر چند شواهدی از این دست، احتمال فوت او را در سالهای بعد از ۷۱۰ تقویت میکند، بسیار بعید مینماید که نزدیکترین منابع زمانی به خود بیضاوی، در سال وفات او حدود سی سال اشتباه کرده باشند.همچنین، معقول نیست که صفدی (متولد ۶۹۶) در زمان وفات بیضاوی حدوداً بیست ساله بوده باشد، اما وفات او را یازده سال قبل از تولد خود ثبت کرده باشد.
مجموع این اطلاعات ما را بر آن میدارد که درگذشت بیضاوی را در حدود ده دوم سد ۸ق در تبریز بدانیم؛ پیکر او در مقبر چرنداب به خاک سپرده شد.
[۸۰] ابنکثیر، اسماعیل، البدایه و النهایه، ج۱۳، ص۳۶۳، به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
[۸۱] فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، ج۱، ص۳۶۵، به کوشش محمود فرخ، مشهد، ۱۳۲۰ش.
و گویا قبر او تا دوره صفویه همچنان شناخته بوده است.
شخصیت علمی
بیضاوی در خاندانی شافعی مذهب، در شیراز، شهری با سابقهای قدیم در گرایش به کلام اشعری
[۸۲] مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج۸، ص۳۵۱۵.
رشد یافت. سلسل آموزش وی نیز از پدر، با چند واسطه به غزالی، متکلم بزرگ اشعری و از طریق او به رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میرسد.
[۸۳] بیضاوی، عبدالله، الغایه القصوی، ج۱، ص۱۸۴، به کوشش علی محییالدین قرهداغی، قاهره، ۱۹۸۲م.
[۸۴] یافعی، عبدالله، مرآه الجنان، ج۴، ص۱۶۵، بیروت، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
و این اتصال در زمانی که بسیاری از حلقههای اتصال در اثر از هم پاشیدن مدارس و محافل گسیخته شده، از اهمیتی فراوان برخوردار بوده است.
مروری بر آثار بیضاوی، به خوبی نشان میدهد که وی از آراء مذاهب و فرق گوناگون، همچون معتزله، مرجئه و کرامیه، دیدگاههای فرق گوناگون شیعه از امامیه و زیدیه و اسماعیلیه و حتی برخی فرق کمشناخته چون فضیلیه، آگاه بوده است.
[۸۵] بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، ج۱، ص۶۸، به کوشش عباس سلیمان، قاهره/بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۸۶] بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، ج۱، ص۸۰، به کوشش عباس سلیمان، قاهره/بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۸۷] بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، ج۱، ص۱۶۹، به کوشش عباس سلیمان، قاهره/بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۸۸] بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، ج۱، ص۱۹۱، به کوشش عباس سلیمان، قاهره/بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۸۹] بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، ج۱، ص۲۱۴، به کوشش عباس سلیمان، قاهره/بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۹۰] بیضاوی، عبدالله، منهاج الوصول، ج۱، ص۶۸، به کوشش سلیم شبعانیه، دمشق، ۱۹۸۹م.
[۹۱] بیضاوی، عبدالله، منهاج الوصول، ج۱، ص۷۱، به کوشش سلیم شبعانیه، دمشق، ۱۹۸۹م.
[۹۲] بیضاوی، عبدالله، منهاج الوصول، ج۱، ص۱۲۵، به کوشش سلیم شبعانیه، دمشق، ۱۹۸۹م.
[۹۳] بیضاوی، عبدالله، منهاج الوصول، ج۱، ص۱۲۷، به کوشش سلیم شبعانیه، دمشق، ۱۹۸۹م.
[۹۴] بیضاوی، عبدالله، منهاج الوصول، ج۱، ص۱۴۳، به کوشش سلیم شبعانیه، دمشق، ۱۹۸۹م.
اما او خود به موضع اشاعره پایبند است و با بهرهگیری از دانش پیشینان این مکتب، به ویژه تحت تأثیر اندیشمندانی چون غزالی و فخرالدین رازی، با نگاهی عقلگرا به تألیف آثاری در حوزههای متنوع علوم اسلامی پرداخته است.
[۹۵] Van Ess, J, Die Erkkenntnislehre des‘Adudaddinal c, Wiesabaden, 1966، ج۱، ص۳۶۵.
ساختار منطقی، تکیه بر مبانی نظاممند، توجه به درایت مفاهیم سنتی و ارائ تعاریف دقیق کلامی از برخی مورد اختلاف، از ویژگیهای بارز در آثار بیضاوی است.
[۹۶] Van Ess, J, Die Erkkenntnislehre des‘Adudaddinal c, Wiesabaden, 1966، ج۱، ص۳۲-۳۳.
[۹۷] Van Ess, J, Die Erkkenntnislehre des‘Adudaddinal c, Wiesabaden, 1966، ج۱، ص۳۹۸.
[۹۸] Gardet, L and M M Anawati, Introduction la théologie musulmane, Paris, 1970، ج۱، ص۶۰.
[۹۹] Gardet, L and M M Anawati, Introduction la théologie musulmane, Paris, 1970.
بیضاوی با تلقین مفاهیم کلامی و فلسفی، به جایگاه عقل در حوز معارف دینی توجهی ویژه مبذول داشته، و آراء خود دربار عقل و نظر را در مجموع طوالع الانوار به تفصیل آورده است.
[۱۰۰] بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۵، به کوشش عباس سلیمان، قاهره/بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
بیضاوی در مباحث دینی، از عقلگرایی به سوی میراث نقلی گراییده است؛ از همینرو، نباید انتظار داشت که وی در منظوم کلامی خویش وجه تمایز شاخصی با متکلمان پیشین داشته باشد؛ اما کوشش وی در جهت تلفیق میان عقل و نقل، نه تنها زمین اصلی در پیدایش آثار متنوع او بوده، که برخی تحلیلها و مواضع خاصی را برای او نیز ایجاب کرده است. به عنوان نمونه، وی با تکیه بر احادیث، به تقویت جایگاه سنتی عقل در اندیش خود پرداخته است و این رویکرد، نقادان حدیث را که نسبت به احادیث عقل بدبین بودهاند، نیز درگیر داوری و ارزیابی آراء او ساخته است.
[۱۰۱] ابنحجرعسقلانی، احمد، فتح الباری، ج۷، ص۲۰۵، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی و محبالدین خطیب، بیروت، ۱۳۷۹ق.
[۱۰۲] مناوی، عبدالرئوف، فیض القدیر، ج۳، ص۲۸۶-۲۸۷، قاهره، ۱۳۵۶ق.
[۱۰۳] عجلونی، اسماعیل، کشف الخفاء، ج۱، ص۲۷۵، به کوشش احمد قلاش، بیروت، ۱۴۰۵ق.
افزون بر آن، برخی موضعگیریهای وی، چون «توقف» او در مقابل پرسش تاریخ از شقاوت و سعادت آن جهانی کودکان،
[۱۰۴] مناوی، عبدالرئوف، فیض القدیر، ج۳، ص۹۷، قاهره، ۱۳۵۶ق.
[۱۰۵] مناوی، عبدالرئوف، فیض القدیر، ج۳، ص۱۰۹، قاهره، ۱۳۵۶ق.
تحلیل او دربار نسبت میان منزلت اولیاء و منزلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)،
[۱۰۶] ابنحجرعسقلانی، احمد، فتح الباری، ج۱۳، ص۳۶۴، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی و محبالدین خطیب، بیروت، ۱۳۷۹ق.
و یا دیدگاه او دربار نسبت میان قرآن و معارف نازل شده بر دیگر پیامبران
[۱۰۷] زرقانی، محمد، شرع علی موطأ مالک، ج۴، ص۴۴۹، بیروت، ۱۴۱۱ق.
از جمل کوششهای درخور توجه او در حوز عقاید در مباحث معاد و نبوت است.
سرانجام باید به برخی از نگرشهای مبتنی بر معرفت عرفی اشاره کرد که بیضاوی را واداشته است تا در مواضعی به ارائ تحلیلهایی دربار زبان عرفی، مانند مسئل استعاره و تمثیل
[۱۰۸] زرقانی، محمد، شرح علی موطأ مالک، ج۲، ص۲۸۲، بیروت، ۱۴۱۱ق.
و گاه به تحلیلهایی از جامعه و روابط حاکم بر آن بپردازد.
[۱۰۹] زرقانی، محمد، شرح علی موطأ مالک، ج۳، ص۲۰۹-۲۱۰، بیروت، ۱۴۱۱ق.
گستردگی نقش درایت در اندیشه و آثار او، کمتر جایی برای دقت در روایت باقی گذارده است و از همین روست که گاه در برخورد با روایات در آثار او، به موضوعاتی برمیخوریم، از جمله حذف اسانید، نقل به معنی، بهرهگیری از احادیثی با متن یا سند ضعیف، و گاه تلفیق دو یا چند حدیث با یکدیگر.
[۱۱۰] عراقی، عبدالرحیم، تخریج الاحادیث و الآثار لواقعه فی منهاج البیضاوی، ج۱، ص۵۲، به کوشش محمدعجمی، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م.
[۱۱۱] عراقی، عبدالرحیم، تخریج الاحادیث و الآثار لواقعه فی منهاج البیضاوی، ج۱، ص۵۵-۵۶، به کوشش محمدعجمی، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م.
[۱۱۲] جم، عراقی، عبدالرحیم، ج۱، ص۶۹، تخریج الاحادیث و الآثار لواقعه فی منهاج البیضاوی، به کوشش محمدعجمی، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م.
[۱۱۳] غماری، عبدالله، الابتهاج بتخریج احادیث المنهاج، ج۱، ص۱۱۴، به کوشش سمیرطه مجذوب، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
[۱۱۴] غماری، عبدالله، الابتهاج بتخریج احادیث المنهاج، ج۱، ص۱۲۲، به کوشش سمیرطه مجذوب، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
[۱۱۵] حاجی خلیفه، مصطفی، کشف الظنون، ج۱، ص۱۸۶.
در ادام سخن از برخورد بیضاوی با حدیث، این نکته نیز شایان توجه است که وی به عنوان یک فارسی زبان، در نقل حدیث، اگر چه نقل عین عبارت عربی را «اولی» دانسته، اما برخلاف هنجارهای حدیثگرایان، نقل معنای آن به فارسی را نیز روا شمرده است.
[۱۱۶] بیضاوی، عبدالله، منهاج الوصول، ج۱، ص۱۲۱، به کوشش سلیم شبعانیه، دمشق، ۱۹۸۹م.
آنگونه که از عبارت گذرا و بسیار حائز اهمیت او در مقدم نظام التواریخ برمیآید، او گفتن و نوشتن به فارسی را زمین «استفاد عام» میشمرده است.
[۱۱۷] بیضاوی، عبدالله، نظام التواریخ، ج۱، ص۳، به کوشش بهمن کریمی، تهران، ۱۳۱۳ش.
گرایش به تصوف
گفتنی است، افزون بر آنکه بیضاوی را به عنوان فقیه اصولی و متکلم اشعری میشناسیم، براساس مجموعهای از اطلاعات، به نظر میرسد که وی گرایشی هم به تصوف داشته است. در برخی منابع از او با عنوان زاهد و عابد یاد شده است.
[۱۱۸] سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه الکبری، ج۸، ص۱۵۷، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمدطناحی، جیزه، ۱۹۹۲م.
میدانیم که بیضاوی مدتی نزد صوفی تبریزی، محمد کجوجانی به تزکیه و تهذیب نفس پرداخته، و همچنین در مسیر سفر به تبریز، خود را ملزم میدانسته است که نزد شیخ سلسله سهروردیه، نورالدین عبدالصمد نطنزی حضور یابد.
[۱۱۹] جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، ج۱، ص۴۸۰، به کوشش مهدی توحیدیپور، تهران، ۱۳۲۷ش.
[۱۲۰] معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، ج۲، ص۳۱۲، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۳۱ش.
در کنار این دادهها، تألیف کتاب تهذیب الاخلاق در تصوف، این گرایش او را بیشتر نمایان ساخته است.
[۱۲۱] ابنشاکر کتبی، محمد، عیون التواریخ، ج۱، ص۵۴، سالهای ۶۸۸-۷۰۶ق، نسخ عکسی موجود در کتابخان مرکز.
نظرات و اندیشههای بیضاوی
بیضاوی در حوزههای متنوعی که بر آنها چیرگی داشته، در فقه و کلام و تفسیر، در کنار بیان رأی و نظر دیگران، آراء و اختیارات خود را نیز یاد کرده است.
[۱۲۲] بیضاوی، عبدالله، الغایه القصوی، ج۱، ص۱۹۳، به کوشش علی محییالدین قرهداغی، قاهره، ۱۹۸۲م.
[۱۲۳] بیضاوی، عبدالله، الغایه القصوی، ج۱، ص۲۶۸، به کوشش علی محییالدین قرهداغی، قاهره، ۱۹۸۲م.
[۱۲۴] جم، بیضاوی، عبدالله، ج۱، ص۴۸۹، الغایه القصوی، به کوشش علی محییالدین قرهداغی، قاهره، ۱۹۸۲م.
[۱۲۵] بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، ج۱، ص۶۹، به کوشش عباس سلیمان، قاهره/بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۱۲۶] بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، ج۱، ص۷۷، به کوشش عباس سلیمان، قاهره/بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۱۲۷] جم، بیضاوی، عبدالله، ج۱، ص۷۹، طوالع الانوار، به کوشش عباس سلیمان، قاهره/بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۱۲۸] جم، بیضاوی، عبدالله، ج۱، ص۱۱۱، منهاج الوصول، به کوشش سلیم شبعانیه، دمشق، ۱۹۸۹م.
در این میان آنچه دربار اظهارنظرهای بیضاوی در کتاب فقهی الغایه القصوی فی درایه الفتوی جلب نظر میکند، انباشتگی آن در آغاز کتاب، یعنی بخشهای عبادی، و سیر روبه کاهش در طول کتاب است. توجه برانگیزترین موضوع در این میان، بخش معاملات، قضا و شهادات است که نظر به عهدهداری منصب قضا توسط او، انتظار میرود بیشترین حجم آراء شخصی او را در برداشته باشد؛ اما این انتظار کمتر برآورد شده است. نمون دیگر از عملکرد توجه برانگیز بیضاوی را میتوان در چگونگی به پایان بردن کتاب منهاج الوصول مشاهده کرد. او در باب دوم از بخش هفتم کتاب، در موضع افتا، پس از ذکر این مطلب که هنوز سخنی برای گفتن دارد، شتابزده کتاب را به پایان میبرد.
[۱۲۹] بیضاوی، عبدالله، منهاج الوصول، ج۱، ص۱۷۹، به کوشش سلیم شبعانیه، دمشق، ۱۹۸۹م.
آراء، نظرات و اندیشههای بیضاوی، از زمان خود او مورد توجه کسان بسیار واقع شد و تأثیر بسزای آن را میتوان در رواج آثار وی، و نیز رویکرد فراوان شارحان و حاشیهنویسان بر آن آثار دانست. برخی از آثار او مانند تفسیر انوار التنزیل و کتاب منهاج الوصول مدتها در شمار کتابهای آموزشی، تدریس و روایت میشده است.
[۱۳۰] ابنقاضی شهبه، ابوبکر، طبقات الشافعیه، ج۴، ص۷۰، به کوشش حافظ عبدالعلیمخان، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
[۱۳۱] ابنعماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۴، ص۱۲، بیروت، دارالکتب العلمیه.
[۱۳۲] ابنعماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۴، ص۱۷۸، بیروت، دارالکتب العلمیه.
[۱۳۳] جم، ابنعماد، عبدالحی، ج۴، ص۲۰۱، شذرات الذهب، بیروت، دارالکتب العلمیه.
[۱۳۴] جبرتی، عبدالرحمان، عجائب الآثار، ج۱، ص۳۰۳، بیروت، دارالجیل.
[۱۳۵] جبرتی، عبدالرحمان، عجائب الآثار، ج۱، ص۳۳۱، بیروت، دارالجیل.
[۱۳۶] رودانی، محمد، صله الخلف، ج۱، ص۱۸۳، به کوشش محمد حجّی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
رودانی سلسل روایی خود از طوالع الانوار بیضاوی، و دیگر تصانیف او را یاد کرده است.
[۱۳۷] رودانی، محمد، صله الخلف، ج۱، ص۱۸۳، به کوشش محمد حجّی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
[۱۳۸] رودانی، محمد، صله الخلف، ج۱، ص۲۹۵، به کوشش محمد حجّی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
در غرب سرزمینهای اسلامی هم آثار کلامی او دارای اشتهار بودهاند. چنان که قلقشندی در سخن از آثاری که خود آنها را «علم النوامیس» یاد کرده، به ترتیب کتبی از ارسطو، افلاطون، فارابی و از بیضاوی طوالع و مصباح را نام می برد.
[۱۳۹] قلقشندی، احمد، صبح الاعشی، ج۱، ص۵۴۸، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
وی در جایی دیگر، آن گاه که قصد نام بردن از یکی از بزرگان شهر بیضا را دارد، از قاضی بیضاوی یاد میکند و برای معرفی وی، یاد کرد نام منهاج در اصول فقه و طواله در کلام را کافی میداند
[۱۴۰] قلقشندی، احمد، صبح الاعشی، ج۴، ص۳۴۸، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
[۱۴۱] مستوفی، حمدالله، نزهه القلوب، ج۱، ص۱۲۳، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۹۱۵م.
مطلبی که یادآور این جمل قدیم است که در جایگاه علمی بیضاوی، همان کتاب المنهاج کفایت میکند.
[۱۴۲] ابنقاضی شهبه، ابوبکر، طبقات الشافعیه، ج۲، ص۱۷۲، به کوشش حافظ عبدالعلیمخان، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
بلوی هم در اندلس، آنگاه که قصد مقایسه و برابر نهادن آثار کلامی مغاربه با مشارقه را داشته، نام طوالع بیضاوی را به میان آورده است.
[۱۴۳] بلوی، احمد، ثبت، ج۱، ص۴۴۵، به کوشش عبدالله عمرانی، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
با نگاهی گذرا به فهرستی که حاجی خلیفه از شروح و حواشی تفسیر و دیگر آثار بیضاوی در اختیار قرار داده است،
[۱۴۴] حاجی خلیفه، مصطفی، کشف الظنون، ج۱، ص۱۸۶بب.
میتوان به گستر رواج اندیشه و آثار وی پی برد.
[۱۴۵] ادرنوی، طبقات المفسرین، ص۲۶۳، به کوشش سلیمان خزی، مدینه، ۱۹۹۷م.
[۱۴۶] ادرنوی، طبقات المفسرین، ص۲۹۷، به کوشش سلیمان خزی، مدینه، ۱۹۹۷م.
[۱۴۷] ادرنوی، طبقات المفسرین، ص۲۹۸، به کوشش سلیمان خزی، مدینه، ۱۹۹۷م.
ابنخلدون با نگاهی تاریخی در مبحث اصول و در نام بردن از متکلمان پردازنده به آثار اصولی، کتاب منهاج، و نیز توجه فراوان دانشاندوزان را بدل یاد کرده است.
[۱۴۸] ابنخلدون، عبدالرحمان، مقدمه، ج۱، ص۴۵۵، بیروت، ۱۹۸۴م.
آثار علمی
بیضاوی آثار بسیاری در زمینههای گوناگونی چون فقه و اصول، علوم قرآنی، کلام، اخلاق، نجوم، تاریخ و ادب تألیف کرده است که برخی از آنها امروزه از میان رفتهاند. آثار علمی بیضاوی نشانه دانش فراگیر و دائره المعارفی اوست، موضوعات این آثار عموماً اصیل نیست و از نوشته های دیگران مایه گرفته، بیشتر این آثار در زمان خود مؤلف رواج داشته است:
چاپی
۱. انوار التنزیل و اسرار التأویل، یا تفسیر بیضاوی، که یکی از مهمترین و متداولترین تفاسیر در سدههای اخیر بوده، و نه تنها امروزه، که از سد ۱۰ق اصلیترین شناسه برای بیضاوی بوده است
[۱۴۹] شیخ بهایی، محمد، الکشکول، ج۱، ص۵۹، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
تفسیر بیضاوی یکی از آثار ارزشمند اوست. (برای معرفی تفصیلی این اثر، به این آدرس رجوع کنید.
[۱۵۰] مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج۱۵، ص ۶۰۱۷.
)
۲. طوالعالانوار، با توجه به یاد کرد نووی (د۶۷۶ق/۱۲۷۷م) از این اثر کلامی در تهذیب الاسماء،
[۱۵۱] نووی، یحیی، تهذیب الاسماء اللغات، ج۳، ص۱۹۱، بیروت، ۱۹۹۶م.
طوالع میبایست در تاریخی پیش از ۶۷۶ق تألیف شده باشد. این کتاب افزون بر توجه دیگر نویسندگان،
[۱۵۲] قلقشندی، احمد، صبح الاعشی، ج۴، ص۳۴۸، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
[۱۵۳] بلوی، احمد، ثبت، ج۱، ص۴۴۵، به کوشش عبدالله عمرانی، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
[۱۵۴] قاسمی، محمد، ایثار الحق علی الخلق، ج۱، ص۲۸۹، بیروت، ۱۹۸۷م.
و شروح مختلفی که بر آن نوشتهاند،
[۱۵۵] حاجی خلیفه، مصطفی، کشف الظنون، ج۲، ص۱۱۱۶-۱۱۱۷.
بر آثار مؤلفان پسین نیز، به ویژه عضدالدین ایجی، تأثیری چشمگیر داشته است.
[۱۵۶] Van Ess, J, Die Erkkenntnislehre des‘Adudaddinal c, Wiesabaden, 1966، ج۱، ص۵.
[۱۵۷] Van Ess, J, Die Erkkenntnislehre des‘Adudaddinal c, Wiesabaden, 1966، ج۱، ص۱۱ جم.
[۱۵۸] Gardet, L and M M Anawati, Introduction la théologie musulmane, Paris, 1970، ج۱، ص۶۰.
[۱۵۹] Gardet, L and M M Anawati, Introduction la théologie musulmane, Paris, 1970، ج۱، ص۱۸۰.
این کتاب به همراه شرح علامه شمسالدین محمود اصفهانی (وفات ۷۴۹) و حواشی میرسید شریف جرجانی (وفات ۸۱۶) بر آن در استانبول (۱۳۰۵) به چاپ رسیده است.
[۱۶۰] بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج۱، ص۷۶، مقدمه قره داغی، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
حاجی خلیفه نام هجده شرح آن را آورده است
[۱۶۱] حاجی خلیفه، مصطفی، کشف الظنون، ج۲، ص۱۱۱۶۱۱۱۷، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
این اثر بارها از جمله به کوشش عباس سلیمان، در قاهره/بیروت (۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م) به چاپ رسیده است.
۳. الغایه القصوی فی درایه الفتوی. این اثر خلاصهای از الوسیط غزالی در فقه شافعی است
[۱۶۲] اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیه، ج۱، ص۲۸۴، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
و قرهداغی آن را در ۱۹۸۲م، همراه با مقدمهای مفصل در قاهره منتشر کرده است. مهمترین کتاب فقهی اوست. شروحی بر این کتاب نوشته شده است که نام هشت شرح آن در مقدمه مصحح آمده است
[۱۶۳] بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی “، ج ۱، ص ۱۴۰ـ۱۴۲، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
۴. لب الالباب فی علم الاعراب، ، اختصاری است از کافی ابن حاجب (متوفی ۶۴۶) در نحو، حاجی خلیفه از سه شرح آن نام میبرد،
[۱۶۴] حاجی خلیفه، مصطفی، کشف الظنون، ج۲، ص۱۵۴۶، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
که از آن میان شرح خواجه محمد بن پیرعلی معروف به برکلی یا بِرگوی (متوفی ۹۸۱) معروف به امتحان الاذکیاء است
[۱۶۵] سرکیس، یوسف الیان، معجم المطبوعات العربیه والمعربه، ج ۱، ستون ۶۱۰، قاهره ۱۳۴۶/ ۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰.
لب الالباب همراه امتحان الاذکیاء برکوی در استانبول (۱۲۶۰ و ۱۲۷۰ق) به چاپ رسیده است (برای گستر نسخهها و شروح، به این آدرس رجوع کنید؛
[۱۶۶] فهرس مخطوطات جامعه الاسکندریه، قاهره، ج۲، ص۲۰۹، ۱۹۹۵م.
[۱۶۷] GAL, S، ج۱، ص۳۷۰.
[۱۶۸] GAL, S، ج۱، ص۷۴۲.
[۱۶۹] GAL، ج۱، ص۵۳۳.
۵. منهاج الوصول الی علم الاصول. مختصری است از الحاصل من المحصولِ ارموی (وفات ۶۵۶) که بارها همراه با شرح یا بدون شرح به چاپ رسیده است. سبکی این اثر را، به ویژه به سبب اختصار آن، در نوع خود بیبدیل دانسته، و نه تنها آن را شرح و تدریس کرده، که به فرزندش هم آموخته بوده است.
[۱۷۰] سبکی، علی و عبدالوهاب سبکی، الابهاج، ج۱، ص۶، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
[۱۷۱] سبکی، علی و عبدالوهاب سبکی، الابهاج، ج۱، ص۱۰۶، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
بسیاری کسان بر آن شروح و حواشی نوشتهاند و برخی هم آن را به نظم در آوردهاند.
[۱۷۲] فاسی، محمد، ذیل التقیید، ج۱، ص۳۳۵، به کوشش کمال یوسف حوت، بیروت، ۱۴۱۰ق.
[۱۷۳] فاسی، محمد، ذیل التقیید
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.