پاورپوینت قاسم بن سلام خزاعی بغدادی


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل فشرده
2120
4 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت قاسم بن سلام خزاعی بغدادی دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت قاسم بن سلام خزاعی بغدادی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت قاسم بن سلام خزاعی بغدادی :

ابوعبید قاسم بن سلام خزاعی

اَبو عُبِیْدْ قاسِمِ بْنِ سَلامِ خُزاعی، (۱۵۱ ـ محرم ۲۲۴ق/۷۶۸ ـ دسامبر ۸۳۸ م)، فقیه، محدث، قاری و زبان شناس برجسته خراسانی که آثار بسیاری در زمینه‌های گوناگون بر جا نهاده است.

فهرست مندرجات

۱ – نسب پدر
۲ – ولادت
۳ – زندگی
۴ – اساتید
۴.۱ – در کوفه
۴.۲ – اساتید روایی
۴.۳ – در شام
۴.۴ – اساتید متاخر
۴.۵ – در مصر
۵ – مذهب
۶ – برخورد با شیعیان
۷ – مهارت‌های علمی
۷.۱ – فقه
۷.۱.۱ – اصول استنباط
۷.۲ – حدیث
۷.۲.۱ – وثاقت
۷.۳ – قرائت
۷.۴ – ادبیات عرب
۷.۵ – زبان شناسی
۷.۶ – تاریخ
۷.۷ – جغرافیا
۸ – آثار
۸.۱ – چاپی
۸.۲ – خطی
۸.۳ – آثار یافت شده و منسوب
۹ – فهرست منابع
۱۰ – پانویس
۱۱ – منبع

نسب پدر

نسب پدرش در روایتی با نام‌های عربی سلام بن مسکین بن زید ضبط گردیده،

[۱] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۷۸.

[۲] المرشد بالله، یحیی بن حسین، الامالی، ج۱، ص۲۲۱، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳ م.

حال آن‌که در برخی از منابع اشاره رفته که پدر وی اسیری رومی (یونانی) بوده است.

[۳] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۰۳، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

بنا به روایتی پدرش مملوک یکی از مردم هرات بود و با قبیله عرب ازد نسبت ولاء داشت و ابوعبید نیز در همان شهر تولد یافت.

[۴] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۴۰۳ ـ ۴۰۴، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

نسبت « خزاعی » نشان می‌دهد که او به شاخه خزاعه از ازد مربوط بوده است.

[۵] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج۱، ص۱، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

[۶] زبیدی، محمد بن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۱۷، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۴ م.

[۷] ابوعبید بکری، عبدالله بن عبدالعزیز، فصل المقال، ج۱، ص۵، به کوشش عبدالمجید عابدین و احسان عباس، خارطوم، ۱۹۵۸ م.

ولادت

ارقامی که برای تاریخ تولد یا عمر ابوعبید ازائه شده است، ولادت او را در فاصله سال‌های ۱۵۰ ـ ۱۵۷ ق نشان می‌دهد، اما آنچه بیش‌تر قابل اعتماد می‌نماید، سخن علی بن عبدالعزیز است که سن او را به هنگام مرگ ۷۳ سال دانسته است.

[۸] زبیدی، محمد بن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۱۹، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۴ م.

[۹] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۱۵ ۴۱۶، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

[۱۰] ابن خلکان وفیات، ج۴، ص۶۲.

زندگی

اینکه دوران نوجوانی ابوعبید چگونه سپری گشته، بر ما پوشیده است.

اساتید

در حکایتی چنین آمده که او ـ ظاهراً در خراسان ـ همراه با فرزند مولای خود به مکتب می‌رفته است.

[۱۱] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۰۳، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

ابوعبید پس از گذراندن دورس مقدماتی برای تحصیل در سطحی بالاتر رهسپار عراق گردید، برای تخمین زمان رسیدن ابوعبید به بغداد، توجه به دو تن از شیوخ بغدادی او کارساز خواهد بود، می دانیم که ابوعبید از سعید بن عبدالرحمن جمحی (د ۱۷۶ق/ ۷۹۲ م) که در بغداد به قضا اشتغال داشت

[۱۲] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۹، ص۶۷ ۶۹، ‌قاهره، ۱۳۴۹ ق.

و از فرج بن فضاله حمصی (د ۱۷۶ ق) که در بغداد ساکن بود

[۱۳] ابن سعد، محمد، کتاب الطبقات الکبیر، ج۷(۲)، ص۷۱ ـ ۷۲، لیدن، ۱۹۰۴ق/ ۱۹۱۸ م.

، حدیث شنیده، بنابراین چندی پیش از ۱۷۶ق به بغداد رفته بوده است.

[۱۴] مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۱۶۹، نسخه خطی کتابخانه احمد ثالث، شم‌ ۲۸۴۸.

در کوفه

در میان شیوخ کوفی ابوعبید نیز نام شریک بن عبدالله نخعی (د ۱۷۷ ق) به چشم می‌خورد که از زمان منصور تا روزگار مهدی قاضی کوفه بود و ابوعبید برای استماع از او و دیگر شیوخ کوفه پیش از ۱۷۷ ق بدان شهر رفته بود.

[۱۵] ابن سعد، محمد، کتاب الطبقات الکبیر، ج۶، ص۲۶۳ ـ ۲۶۴، لیدن، ۱۹۰۴ق/ ۱۹۱۸ م.

[۱۶] مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۱۶۹، نسخه خطی کتابخانه احمد ثالث، شم‌ ۲۸۴۸.

گزارشی در دست است که نشان می‌دهد ابوعبید در اوان درگذشت حماد بن زید (۱۷۹ ق)

[۱۷] ابن سعد، محمد، کتاب الطبقات الکبیر، ج۷(۲)، ص۴۲، لیدن، ۱۹۰۴ق/ ۱۹۱۸ م.

به بصره وارد شده تا از عالمان آن دیار بهره جوید،

[۱۸] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۰۸ ـ ۴۰۹، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

او هرچند در بدو ورود با درگذشت حماد روبه رو گشت، ولی توانست از بسیاری از بصریان چون یحیی بن سعید قطان بهره گیرد و حتی با برخی استادان خود در مسائل کلامی و فقهی به مناظره پردازد و آنان را مجاب کند.

[۱۹] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۰۹، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

اساتید روایی

در میان شیوخ روایی او نام شماری از محدثان واسطی چون هُشَیم بن بشیر (د ۱۸۳ ق/ ۷۹۹ م) و عبّاد بن عوام کلابی (د ۱۸۵ یا ۱۸۶ ق) نیز به چشم می‌خورد که احتمال درنگ او در واسط را نیز مطرح می‌سازد.

[۲۰] مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۱۶۹، نسخه خطی کتابخانه احمد ثالث، شم‌ ۲۸۴۸.

[۲۱] بحشل، اسلم بن سهل، تاریخ واسط، ۱۳۷ ـ ۱۴۵، به کوشش کورکیس عوّاد، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.

به نظر می‌آید که ابوعبید در خلال سالهای ۱۸۰ ـ ۱۹۰ ق به بغداد بازگشته، در آن‌جا ماندگار شده و با بهره گیری از مایه علمی خود، به تدریس فنون ادب همت گماشته باشد، نویسندگان سده ۳ ق/ ۹ م به این دوره از زندگانی ابوعبید اشاره کرده، از «مُوَّدِّب» بودن او سخن رانده‌اند

[۲۲] ابن سعد، محمد، کتاب الطبقات الکبیر، ج۷(۲)، ص۹۳، لیدن، ۱۹۰۴ق/ ۱۹۱۸ م.

[۲۳] یاقوت، ادبا، ج۱۵، ص۲۵۵.

ابراهیم حربی یادآور شده است ک ابوعبید ابتدا در «شارع بشر و بشیر» به تعلیم اشتغال ورزید و پس از آشنایی با ثابت نصر خزاعی ـ از امیران عباسی و خویشاوند هم قبیله‌اش ـ به عنوان مودِّب فرزندان او برگزیده شد.

[۲۴] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۱۳، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

همچنین گزارش شده که او به تعلیم فرزندان هرثمـه بن اعین از امیران عباسی نیز پرداخته است.

[۲۵] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۰۴، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

[۲۶] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۷۸.

تنها گزارشی که از حضور ابوعبید در دوره معلمی وی در خارج از عراق سخن گفته، روایتی از ابن نجار محمد بن جعفر تمیمی است بر طبق آن طاهر بن حسین ذوالیمینین به هنگام رفتن به خراسان، در مرو با ابوعبید که به مودّبی اشتغال داشت، آشنا شد و به هنگام بازگشت به عراق او را با خود به سامرا آورد.

[۲۷] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۰۵ ـ ۴۰۶، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

سازگار نبودن این روایت با تاریخ زندگی طاهر و تأسیس شهر سامرا در ۲۲۱ ق

[۲۸] محب الدین طبری، احمد بن عبدالله، الریاض النضره، ج۹، ص۱۷، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۴ م.

و نیز نامعلوم بودن سند گفتار ابن نجار، روایت وی را بی اعتبار می‌سازد.
به هر روی برخی از خاورشناسان چنین پنداشته‌اند که ابوعبید در این دوره از زندگی خود به خراسان بازگشته و در آن‌جا فرزندان هرثمه را تعلیم داده است، ولی باید یادآور شد که ورود هرثمه به خراسان در ۱۹۲ق، ص۸۰۸ م بوده

[۲۹] ازدی، یزید بن محمد، تاریخ الموصل، ص۳۱۲، به کوشش علی حبیبه، قاهره، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷ م.

[۳۰] ابن اثیر، الکامل، ج۶، ص۲۰۳ ۲۰۴.

و زندگی ابوعبید از ۱۹۱ ق در جزیره و سپس ثغور شام گذشته است.

در شام

ابوعبید حداکثر تا ۱۹۱ ق بغداد را ترک گفت و به رقه درآمد و چندی در مجلس معمّر بن سلیمان نخعی (د ۱۹۱ ق) و شاید دیگر اهل علم، دانش آموخت

[۳۱] ابوشامه، عبدالرحمن بن اسماعیل، المرشد الوجیز، ج۱، ص۲۰۱، به کوشش طیار آلتی قولاج، آنکارا، ۱۴۰۶ ق/ ۱۹۸۶ م.

[۳۲] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۲۵۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۶ ق.

در همین حدود از حضور وی در حمص و استماع از عبید بن سعید (ظاهراً اموی د ۲۰۰ق) نیز خبر رسیده است.

[۳۳] المرشد بالله، یحیی بن حسین، الامالی، ج۲، ص۲۸۷، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳ م.

در ۱۹۲ ق هارون خلیفه عباسی ثابت بن نصر خزاعی را به فرمانراویی ثغور شام برگماشت و او راهی آن دیار شد

[۳۴] محب الدین طبری، احمد بن عبدالله، الریاض النضره، ج۸، ص۳۴۰، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۴ م.

و چون توانایی ابوعبید را نیک می‌شناخت، او را به عنوان قاضی شهر طرسوس، مرکز ولایت ثغور برگزید و وی تا پایان فرمانراوایی ثابت در این سمت باقی بود

[۳۵] ابن سعد، محمد، کتاب الطبقات الکبیر، ج۷(۲)، ص۹۳، لیدن، ۱۹۰۴ق/ ۱۹۱۸ م.

[۳۶] یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، مختصر المقتبس محمد بن عمران مرزبانی، ج۱، ص۳۱۴، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۴ م.

[۳۷] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۱۳، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

ابراهیم حربی محدث، مدت فرمانروایی ثابت و قضاء ابوعبید را حدود ۱۸ سال دانسته است،

[۳۸] یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، مختصر المقتبس محمد بن عمران مرزبانی، ج۱، ص۳۱۴، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۴ م.

[۳۹] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۱۳، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

اما ابوحسان زیادی مورخ، مدت حکمرانی ثابت را حدود ۱۷ سال و پایان آن را رد ۲۰۸ ق دانسته است.

[۴۰] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۷، ص۱۴۳، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

به هر روی در فاصله سال‌های ۲۰۸ ـ ۲۱۰ق/ ۸۲۳ ـ ۸۲۵م ابوعبید که حامی خود، ثابت را از دست داده بود و دیگر ثغور پرتلاطم شام را جای درنگ نمی‌دید، رهسپار بغدا گشت.

اساتید متاخر

گفتنی است که در میان مشایخ متأخر ابوعبید نام کسانی به چشم می‌خورد که در شهرهای بین راه طرسوس تا حلب سکنی داشتند و بسیار محتمل است که ابوعبید در راه بازگشت خود، فرصت را برای شنیدن حدیث از آنان مغتن شمرد باشد، از آن جمله‌اند: اسحاق بن عیسی بغدادی (د ۲۱۴ یا ۲۱۵ ق)، ساکن اذنه؛ محمد بن کثیر صنعانی (د بعد از ۲۱۰ ق)، ساکن مِصّیصه؛ هیثم بن جمیل بغدادی (د ۲۱۳ ق)، ساکن انطاکیه

[۴۱] مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۱۶۹، نسخه خطی کتابخانه احمد ثالث، شم‌ ۲۸۴۸.

ابوعبید خود نیز تصریح نموده که از محمد بن عیینه فزاری ساکن مصیصه و دیگر عالمان ثغور بهره گرفته

[۴۲] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص۹۱، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

، و در جای جای آثارش به ذکر یافته‌ها و مشاهدات خود در ثغور شام پرداخته است.

[۴۳] ابوعبید قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ، ص۷۳، به کوشش برتن، کمبریج، ۱۹۸۷ م.

[۴۴] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص۱۸۲، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

ابوعبید پس از حدود دو دهه دوری از بغداد بدان شهر بازگشت و چندی در آن‌جا مقیم شد

[۴۵] ابن سعد، محمد، کتاب الطبقات الکبیر، ج۷(۲)، ص۹۳، لیدن، ۱۹۰۴ق/ ۱۹۱۸ م.

از ۲۱۱ ق که عبدالله ابن طاهر خزاعی پس از سال‌ها جنگ در شام و مصر به بغداد درآمد،

[۴۶] ابن اثیر، الکامل، ج۶، ص۴۰۶.

با دانش دوستی و گشاده دستی چنان ابوعبید را به خود مجذوب ساخت که وی هر کتابی که تألیف می‌کرد، نزد او می‌فرستاد و پاداش بسیار دریافت می‌داشت و از غیر او صله دریافت نمی‌کرد.

[۴۷] ‌ الفهرست، ج۱، ص۷۸.

[۴۸] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۰۶، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

با این وصف، در مورد رابطه عبدالله بن طاهر و ابوعبید نباید سخن به گزاف گفت، زیرا عبدالله (ز ۱۸۱ یا ۱۸۲ ق) پیش از سفر به طرسوس ـ با توجه به سن کمش ـ قادر به ایفای نقشی در زندگی ابوعبید نبوده و در واقع تماس نزدیک آن دو به فاصله سال‌های ۲۱۱ ـ ۲۱۳ ق محدود بوده است.

در مصر

در ۲۱۳ ق/ ۸۲۸ م با رهسپار شدن عبدالله بن طاهر برای تصدی فرمانروایی خراسان، ابوعبید همراه یحیی بن معین آهنگ مصر کرد.

[۴۹] ذهبی، محمد بن احمد، معرفـه القراء الکبار، ج۱۰، ص۴۹۲، به کوشش محمد سید جاد الحق، قاهره، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷ م.

از استادان مصری او ـ که در فاصله سال‌های ۲۱۸ ـ ۲۲۸ ق/ ۸۳۳ ـ ۸۴۳ م‌ درگذشته‌اند و چنین می‌نماید که او در همین سفر از آنان حدیث شنیده باشد ـ نعیم بن حماد و ابوصالح کاتب اللیث شایان ذکرند.

[۵۰] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ج۱، ص۵۲، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

[۵۱] مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۱۶۹، نسخه خطی کتابخانه احمد ثالث، شم‌ ۲۸۴۸.

به گفته ابن عساکر در تاریخ دمشق

[۵۲] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینـه دمشق، ج۱۴، ص۳۱۷، (عمّان)، دارالبشیر.

ابوعبید برای دانش اندوزی به دمشق نیز فرو آمده است و تأیید این گفتار در آثار ابوعبید نیز دیده می‌شود

[۵۳] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص۳۱۷، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

[۵۴] ابوعبید قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ، ص۹۹، به کوشش برتن، کمبریج، ۱۹۸۷ م.

وی در این سفر ـ که احتمالاً در راه مصر بوده ـ از هشام بن عمرا و عبدالاعلی بن مسهر قرائت و حدیث آموخته و نیز از سلیمان بن عبدالرحمن حدیث شنیده است.

[۵۵] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ج۱، ص۵۲، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

[۵۶] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینـه دمشق، ج۱، ص۳۱۷، (عمّان)، دارالبشیر.

[۵۷] ابن جزری، ‌محمد بن محمد، غایـه النهایـه، ج۲، ص۱۸، به کوشش برگشترسر، قاهره، ۱۳۵۲ق/ ۱۹۳ م.

گذشته از سفرهایی که ذکر شد، ابوعبید سفر یا سفرهایی نیز به حجار داشته که حدود زمانی آن دانسته نیست

[۵۸] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج۱، ص۳۱۶، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

ابوعبید پس از ده‌ها سال دانش اندوزی در بازگشت مجدد به بغداد به کار تألیف پرداخت.

مذهب

وی به اعتبار شخصیت فکری خود با اصحاب حدیث بغداد و به ویژه بزرگ آنان احمد بن حنبل بسیار نزدیک بود

[۵۹] ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، ج۱، ص۱۱۲ ـ ۱۱۴، متاقب الامام احمد بن حنبل، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

و در عقاید ـ آنگونه که از سراسر کتاب الایمان و از دیگر آثار وی برمی آید ـ بر مذهب اصحاب حدیث پای می‌فشرد و مواضع مرجئه، جهمیه، معتزله و خوارج را مورد نقد قرار می‌داد.

[۶۰] ابوعبید قاسم بن سلام، الایمان، به کوشش محمد ناصرالدین البانی، ص۹، بیروت، ۱۴۰۳ ق/ ۱۹۸۳ م.

[۶۱] ابوعبید قاسم بن سلام، الایمان، ص۱۰، به کوشش محمد ناصرالدین البانی، بیروت، ۱۴۰۳ ق/ ۱۹۸۳ م.

[۶۲] ابوعبید قاسم بن سلام، الایمان، به کوشش محمد ناصرالدین البانی، ص۵۰، بیروت، ۱۴۰۳ ق/ ۱۹۸۳ م.

برخورد با شیعیان

در مورد امامت، عثمان را بر علی (ع) تفضیل می‌داد و با شیعیان برخوردی تند داشت

[۶۳] زبیدی، محمد بن حسن، ج۱، ص۲۱۸، طبقات النحویین و اللغویین، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۴ م.

[۶۴] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۰۹، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

[۶۵] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینـه دمشق، ج۱۴، ص۳۲۶، (عمّان)، دارالبشیر.

در ۲۱۹ق/ ۸۳۴ م ابوعبید که ۶۸ سالگی را پشت سر نهاده بود ـ پیش از آن‌که همچون دوستان خود، احمد بن حنبل و دیگر بزرگان اصحاب حدیث بغداد، درگیر ماجرای « محنه » گردد ـ بغداد را ترک گفت و راهی حجاز شد

[۶۶] زبیدی، محمد بن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۲۰، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۴ م.

[۶۷] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۱۵، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

و تا پایان عمر در مکه مجاور حرم گشت

[۶۸] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۴۰۳، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

[۶۹] ابن خلکان وفیات، ج۴، ص۶۲.

عبدالله بن طاهر شعری در رثای او سروده است.

[۷۰] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد،ج۱، ص۴۱۲، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

مهارت‌های علمی

فقه

در میان شیوخ ابوعبید به نام شماری از فقیهان اصحاب حدیث برمی خوریم که از جمله آنان سفیان بن عیینه، شریک نخعی و وکیع بن جراح از کوفیان و عبدالرحمن بن مهدی و یحیی بن سعید قطان از بصریان شایان ذکرند.

[۷۱] مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۱۶۸ ـ ۱۶۹، نسخه خطی کتابخانه احمد ثالث، شم‌ ۲۸۴۸.

ابوعبید در محضر چنین استادانی ظرایف فقه کوفی و بصری اصحاب حدیث را فرا گرفت و با شرکت در مجالس درس قاضی ابویوسف و محمد بن حسن شیبانی با فقه اصحاب رأی نیز آشنا شد.

[۷۲] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج۱، ص۳۷، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

[۷۳] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ج۱، ص۱۹۱، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

در هنگام ورود شافعی به بغداد (۱۹۵ ـ ۱۹۹ق، ۸۱۱ ـ ۸۱۵ م)، ابوعبید در ثغور شام بود و دیدار احتمالی او با شافعی که نویسندگان شافعی آن را در حد دانش آموختن از وی شمرده‌اند، بایستی در حدود ۲۱۳ ق/۸۲۸ م در مصر بوده باشد

[۷۴] نووی، یحیی بن شرف، ‌تهذیب الاسماء، ج۲(۲)، ص۲۵۷، قاهره، اداره الطباعـه المنیریه.

[۷۵] سبکی، عبدالوهاب بن علی، طبقات الشافعیـه الکبری، ج۲، ص۱۵۴، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره، ۱۳۸۳ق/ ۱۹۶۴ م.

ابوعبید در مصر از طریق ابن بکیر و ابن ابی مریم با نظرات مالک و از طریق ابوصالح کاتب الایث با آراء لیث بن سعد آشنا شد و در شام از طریق م حمد بن کثیر بر نظرات اوزاعی وقوف یافت.

[۷۶] ابوعبید قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ، ج۱، ص۲۰، به کوشش برتن، کمبریج، ۱۹۸۷ م.

[۷۷] ابوعبید قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ، ج۱، ص۲۳، به کوشش برتن، کمبریج، ۱۹۸۷ م.

[۷۸] ابوعبید قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ، ج۱، ص۲۸‌، به کوشش برتن، کمبریج، ۱۹۸۷ م.

آگاهی گسترده ابوعبید از مذاهب گوناگون فقهی و دانش وسیع وی در علوم قرآنی و حدیث، او را توانا می‌ساخت تا به عنوان فقیهی مستقل در مسائل گوناگون فقهی اجتهاد نمادی و بر تقلید احدی گردن ننهد.

[۷۹] ذهبی، محمد بن احمد، معرفـه القراء الکبار، ج۱، ص۱۴۱، به کوشش محمد سید جاد الحق، قاهره، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷ م.

گفتار ابن درستویه مبنی بر این‌که قسمت اعظم فقه ابوعبید آمیخته‌ای از مذهب مالک و شافعی است، همچون دیگر موضعگیری‌های وی خالی از تعصب به نظر نمی‌رسد،

[۸۰] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۰۴ ـ ۴۰۵، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

اما این‌که شافعیان و حنبلیان هر یک نام او را در طبقات رجال خود آورده‌اند، نیز دور از انتظار نیست،

[۸۱] عبادی، محمد بن احمد، طبقات الفقهاء الشافعیـه، ج۱، ص۳۷، به کوشش گوستا ویتستام، لیدن، ۱۹۶۴ م.

[۸۲] سبکی، عبدالوهاب بن علی، طبقات الشافعیـه الکبری، ج۲، ص۱۵۳، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره، ۱۳۸۳ق/ ۱۹۶۴ م.

[۸۳] ابن ابی یعلی، محمد طبقات الحنایلـه، ج۱، ص۲۵۹، به کوشش محمد حامد فقی، قاهره، ۱۳۷۱ق/ ۱۹۵۲ م.

اگر چه شافعیانی چون ابواسحاق شیرازی و ابن رافعه او را شافعی نمی‌پنداشته‌اند.

[۸۴] ابواسحاق شیرازی، طبقات الفقهاء، ج۱، ص‌۹۲، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۱ ق/۱۹۸۱ م.

[۸۵] سبکی، عبدالوهاب بن علی،طبقات الشافعیـه الکبری، ج۲، ص۱۵۸، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره، ۱۳۸۳ق/ ۱۹۶۴ م.

اصول استنباط

اصول کلی ابوعبید در استنباط احکام، آنگونه که خود بیان داشته، از این قرار است: نخست، پیروی روایات و آثار؛ دوم، موافقت با رأی اکثریت؛ سوم، بیشترین سازگاری با زبان عربی

[۸۶] ابوعبید قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ، ج۱، ص۸۶ ـ ۸۷، به کوشش برتن، کمبریج، ۱۹۸۷ م.

[۸۷] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص۴۳۹، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

او در جای جای آثارش‌ به‌طور جداگانه نیز بدین اصول اشاره کرده است.

[۸۸] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص۹۵، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

[۸۹] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص۳۶۴، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

[۹۰] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص۵۱۵، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

ابوعبید قیاس را که در آن روزگار در دست فقیهان اصحاب رأی ابزاری اساسی بود، در شرایع دین، از فرضیه و سنت، جایز نمی‌شمرد و باور داشت که شرایع با یکدیگر قابل قیاس نیستند

[۹۱] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص۳۸۴، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

[۹۲] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص۴۳۳، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

[۹۳] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص۵۴۳، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

او با حدیث نیز برخوردی ناقدانه داشت و بارها حدیث را از حیث ضعف سند یا ناسازگاری با قول مشهور فقها طرح نموده است

[۹۴] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص۴۳۴ ـ ۴۳۵، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

[۹۵] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص‌۳۷۰، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

ابوعبید نسخ کتاب با سنت را ممکن می‌شمرد

[۹۶] ابوعبید قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ، ج۱، جم‌، به کوشش برتن، کمبریج، ۱۹۸۷ م.

[۹۷] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص۵۰۸ ـ ۵۱۰، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

، ولی اساساً گرایش او بر آن بود که تا حد امکان بر محکم بودن و عدم نسخ آیات پای فشارد.

[۹۸] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص۵۵۹، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

مطالعه در منابع بازمانده از فقه ابوعبید و عناوین آثار مفقود موجود وی، نشان می‌دهد که او به برخی از مباحث فقه توجه ویژه‌ای داشته است، در واقع بیش‌تر موضوعات مورد توجه او را مباحث عبادی ـ اجتماعی یا صرافاً اجتماعی فقه تشکیل می‌دهند: مباحث مربوط به اموال مسلمانان از زکات و خراج، مسائل حقوقی چون ازدواج و خرید و فروش و مباحث مربوط به دادرسی چون شهادات و ادب القاضی.
این گرایش او می‌تواند حاصل حدود ۱۸ سال تصدی قضا در شهری چون طرسوس بوده باشد ـ دورانی که او را واداشت تا از نظرپردازی به عمل و کاربرد نزدیک گردد. به عنوان نمونه او روایات موجود درباره میازن جزیه اهل کتاب را به موارد تاریخی آن محدود می‌سازد و آن‌ها را بیان کننده حکمی کلی نمی‌داند و بر آن است که فرمانروای اسلامی باید با در نظر گرفتن شرایط و توانایی جزیه دهندگان میزان جزیه را تعیین نماید.

[۹۹] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص۴۹ ـ ۵۰، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

آراء فقهی ابوعبید را علاوه بر آثار بازمانده‌اش، می توان در کتب دیرین فقه تطبیقی و دیگر منابع، چون سنن ترمذی

[۱۰۰] ترمذی، محمد بن عیسی، ‌سنن، ج۱، ص۲۲۷، به کوشش ابراهیم عطوه عوض، قاهره، ۱۳۸۱ ق.

[۱۰۱] ترمذی، محمد بن عیسی، ‌سنن، ج۴، ص۱۱۵، به کوشش ابراهیم عطوه عوض، قاهره، ۱۳۸۱ ق.

، اختلاف العلماء مروزی

[۱۰۲] ‌مروزی، محمد بن نصر، اختلاف العلماء، ج۱، ص۳۴، به کوشش صبحی سامرائی، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.

[۱۰۳] ‌مروزی، محمد بن نصر، اختلاف العلماء، ج۱، ص۳۶، به کوشش صبحی سامرائی، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.

الاشراف ابن منذر،

[۱۰۴] ابن منذر، محمد بن ابراهیم، الاشراف، ج۱، ص۳۹، به کوشش عبدالغنی محمد عبدالخالق، قطر، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.

[۱۰۵] ابن منذر، محمد بن ابراهیم، الاشراف، ج۱، ص۵۱‌، به کوشش عبدالغنی محمد عبدالخالق، قطر، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.

الخلاف طوسی

[۱۰۶] طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۸، تهران، ۱۳۷۷ ق.

[۱۰۷] طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۲۹، تهران، ۱۳۷۷ ق.

و الافصاح ابن هبیره

[۱۰۸] ابن هیبره، یحیی بن محمد، الافصاح، ج۱، ص۱۳۳، حلب، ۱۳۶۶ ق/ ۱۹۴۷م.

باز یافت.

حدیث

همچنانکه گفته شد، ابوعبید پیش از ۱۷۶ق/۷۹۲ م شنیدن حدیث را آغاز کرد و در طول چندین دهه توانست از بسیاری از محدثان عراق، شام، حجاز و مصر حدیث بیاموزد، مزی فهرستی از مشایخ وی به دست داده است

[۱۰۹] مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۱۶۹، نسخه خطی کتابخانه احمد ثالث، شم‌ ۲۸۴۸.

که با استفاده از آثار موجود ابوعبید جای تکمیل بسیار دارد، در فهرست دیگری که مزی از شاگردان و راویان ابوعبید ارائه کرده است،

[۱۱۰] مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۱۶۹ ـ ۱۷۰، نسخه خطی کتابخانه احمد ثالث، شم‌ ۲۸۴۸.

نام کسانی چون احمد بن یحیی بلاذری، حارث بن ابی اسامه و ابوبکر ابن ابی الدنیا به چشم می‌خورد، ولی آنگونه که از سند آغازین آثار ابوعبید و کتب فهارس آشکار است، مهم ‌ترین عامل انتقال آثار و ورایات ابوعبید شاگردش علی بن عبدالعزیز بغوی بوده است.

[۱۱۱] مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۱، ص۷۸، نسخه خطی کتابخانه احمد ثالث، شم‌ ۲۸۴۸.

[۱۱۲] خلیفه نیشابوری، احمدبن محمد، ترجمه و تلخیص تاریخ نیشابور حاکم نیشابوری، ص۱۹، به کوشش بهمن کریمی، تهران، ۱۳۹۹ ق.

[۱۱۳] ‌قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۳، ص۲۱ ـ ۲۲، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۴ق/ ۱۹۵۵ م.

[۱۱۴] ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیـه الطلب، ج۳، ص۱۱۶۸، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸ م.

وثاقت

از دیدگاه رجالی، معاصران ابوعبید ـ احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه و یحیی بن معین ـ او را برتر از آن دانسته‌اند که تنها با لفب « ثقه » از وی یاد کنند و در واقع همانگونه که ابن کامل یاد کرده، احدی بر وثاقت او طعن نکرده است.

[۱۱۵] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۱۱، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

[۱۱۶] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۱۴ ـ ۴۱۵، ‌قاهره، ۱۳۴۹ ق.

[۱۱۷] یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، مختصر المقتبس محمد بن عمران مرزبانی، ج۱، ص۳۱۵، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۴ م.

ابراهیم حربی او را به سبب از دست دادن محضر شیوخ متقدم و روایت از محدثان متأخر مورد نقد قرار داده

[۱۱۸] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۱۲ ـ ۴۱۳، ‌قاهره، ۱۳۴۹ ق.

و ابوحاتم رازی اشتغال او به غیر حدیث را بروی خرده گرفته است

[۱۱۹] ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، الجرح والتعدیل، ج۳(۲)، ص۱۱۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲ م.

به علاوه در جای جای آثار ابوعبید در جزئیات مربوط به متن یا سند روایت، عباراتی دالّ بر تردید و فراموشی دیده می‌شود.

[۱۲۰] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص۲۴، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

[۱۲۱] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج۱، ص۱۹۱، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

[۱۲۲] ابوعبید قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ، ج۱، ص۹۱، به کوشش برتن، کمبریج، ۱۹۸۷ م.

که انتقاد برخی را موجب شده است.

[۱۲۳] علی بن حمزه بصری، «التنبیهات»، همراه المنقوص والممدود فراء، ج۱، ص۱۹۱، به کوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، ۱۹۷۷ م.

در واقع محدثان در عین این‌که بر وثاقت ابوعبید باور داشتند، بیش از آن‌که به اسانید و روایات او روی آورند، بر وی به سان یک مفسر حدیث ارج می‌نهادند.

[۱۲۴] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۰۸، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

[۱۲۵] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۱۰، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

در صحاح سته بدون این‌که حدیثی از او نقل گردد، نکات تفسیری او درباره برخی احادیث نقل شده است.

[۱۲۶] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح، ج۴، ص۱۳۹، استانبول، ۱۳۱۵ ق.

[۱۲۷] ابوداوود سجستانی، سلیمان بن اشعت، سنن، ج۲، ص۱۰۶، به کوشش محمد محیی ابدین عبدالحمید، قاهره، داراحیاء، السنه النبویـه.

آنچه ابوعبید را به عنوان مفسر احادیث مشکل شاخص کرده بود، تألیف کتاب غریب الحدیث است که به گفته خود او حدود ۴۰ سال از عمرش را برای گردآوری مطالب آن صرف نموده بود

[۱۲۸] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۰۷، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

و چنان‌که از مندرجات کتاب برمی آید، آن را پس از سفر مصر (۲۱۳/۸۲۸ م) در بغداد تألیف کرده

[۱۲۹] ابن سعد، محمد، کتاب الطبقات الکبیر، ج۷(۲)، ص۹۳، لیدن، ۱۹۰۴ق/ ۱۹۱۸ م.

و به روایتی به مأمون اهدا نموده بود.

[۱۳۰] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۴۰۸، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

این کتاب از بدو تألیف مورد توجه محدثان بزرگ بغداد چون احمد بن حنبل و یحیی بن معین قرار گرفت

[۱۳۱] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۴۰۷، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

[۱۳۲] ابوداوود سجستانی، سلیمان بن اشعت، مسائل الامام احمد، ص‌۲۸۲، قاهره، ۱۳۵۳ ق.

و در اندک زمانی در شرق و غرب بلاد اسلامی رواج یافت، چنانکه نسخه‌ای از آن نزد عبدالله بن طاهر، والی وقت خراسان فرستاده شد

[۱۳۳] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۰۶، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

و امروز نسخه‌ای از آن به خط مغربی در لیدن وجود دارد که تاریخ کتابت آن ۲۵۲ ق است، در دوره‌های بعد کتاب ابوعبید درکنار تکمله‌ای که ابن قتیبه بر آن نوشت، اساسی ‌ترین منابع برای آثار دیگران در زمینه غریب الحدیث تلقی می‌شد.

قرائت

بر پایه فهرستی از شیوخ قرائت ابوعبید که ابوعمرو دانی به دست داده، وی از علی بن حمزه کسائی، شجاع بن ابی نصر، اسماعیل بن جعفر مدنی، حجاج بن محمد، ابومسهر عبدالاعلی بن مسهر و هشام بن عمار قرائت آموخته است.

[۱۳۴] ذهبی، محمد بن احمد، معرفـه القراء الکبار، ج۱، ص۱۴۱، به کوشش محمد سید جاد الحق، قاهره، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷ م.

ابن جزری بر آن فهرست، سلیم بن عیسی، یحیی بن آدم و سلیمان بن حماد نامی را افزوده است.

[۱۳۵] ابن جزری، ‌محمد بن محمد، غایـه النهایـه، ج۲، ص۱۸، به کوشش برگشترسر، قاهره، ۱۳۵۲ق/ ۱۹۳ م.

گوتشالک در مورد نام اخیر، حمّاد را تحریف جمّاز تصور کرده و ابن جماز (د بعد از ۱۷۰ ق)، راوی قرائت مدنی ابوجعفر را از شیوخ او دانسته است، اما ابوعبید خود متذکر شده که قرائت قاریان مدینه، از جمله ابوجعفر را تنها از اسماعیل بن جعفر فرا گرفته است.

[۱۳۶] اندرابی، احمدبن ابی عمر، قراءات القراء المعروفین (بخشی از الایضاح)، ‌ج۱، ص۴۴، به کوشش احمد نصیف جنابی، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶ م.

ابوعمرو دانی از شاگردان او در قرائت احمد بن ابراهیم وراق خلف، احمد بن یوسف تغلبی، علی بن عبدالغزیز، نصر بن داوود و ثابت بن ابی ثابت را نام برده است.

[۱۳۷] ذهبی، محمد بن احمد، معرفه القراء الکبار، ج۱، ص۱۴۱، به کوشش محمد سید جاد الحق، قاهره، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷ م.

ابوعبید فراگرفته‌های خود درباره قرائات گوناگون حجاز، عراق و شام را در کتابی با عنوان القراءات به ودیعه نهاد و در آن افزون بر ۲۰ قرائت را ثبت کرد،

[۱۳۸] مکی بن ابی طالب قیسی، الابانه عن معانی القراءات، ج۱، ص۲۷، به کوشش محیی الدین رمضان، بیروت، ۱۳۹۹ق/ ۱۹۷۹ م.

[۱۳۹] ابن جزری، ‌محمد بن محمد، النشر، ج۱، ص۳۳ ـ ۳۴، به کوشش علی محمد ضباع، قاهره، کتابخانه مصطفی محمد.

این اثرِ ابوعبید نخستین تألیف شناخته شده و در دانش قرائت است که در آن قرائات گوناگون در کنار یکدیگر گردآوری شده است

[۱۴۰] ابن جزری، ‌محمد بن محمد، النشر، ج۱، ص۳۳ ـ ۳۴، به کوشش علی محمد ضباع، قاهره، کتابخانه مصطفی محمد.

و محمد بن جریر طبری در تألیف کتاب القراءات خود، شالوده کار را بر این کتاب نهاده بوده است،

[۱۴۱] یاقوت، ادبا، ج۱۸، ص۶۷ ـ ۶۸.

ابوعبید علاه بر این اثر، دیگر آثار خود نیز گاه به نقل قرائت‌های گوناگون و اختلافات مصاحف پرداخته است.

[۱۴۲] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج۲، ص۳۳، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

[۱۴۳] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج۲، ص۵۱، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

[۱۴۴] ابوعبید قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ، ج۱، ص۵، به کوشش برتن، کمبریج، ۱۹۸۷ م.

[۱۴۵] ابوعبید قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ، ج۱، ص۱۵، به کوشش برتن، کمبریج، ۱۹۸۷ م.

[۱۴۶] ابوعبید قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ، ج۱، ص۲۲، به کوشش برتن، کمبریج، ۱۹۸۷ م.

[۱۴۷] ابن خالویه، حسین بن احمد، ج۱، ص۱۰۸، مختصر فی شواذ القرآن، به کوشش برگشترسر، قاهره، ۱۹۳۴ م.

[۱۴۸] ابن خالویه، حسین بن احمد، ج۱، ص۱۱۸، مختصر فی شواذ القرآن، به کوشش برگشترسر، قاهره، ۱۹۳۴ م.

گاهی وسیع ابوعبید از اختلافات قرائات و دانش گسترده او در ادب، وی را بر آن داشت تا از میان قرائات پیشینیان، به انتخاب پردازد، او به گفته خود در این گزینش موافقت اکثر قراء، بیشترین سازگاری با نحو و لغت عربی و صحیح تر بودن از نظر تأویل (اعتقادی یا فقهی) را در نظر داشته

[۱۴۹] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ج۱، ص۸۷، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

[۱۵۰] اندرابی، احمدبن ابی عمر، قراءات القراء المعروفین (بخشی از الایضاح)، ‌ج۱، ص۱۴۲، به کوشش احمد نصیف جنابی، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶ م.

[۱۵۱] اندرابی، احمدبن ابی عمر، قراءات القراء المعروفین (بخشی از الایضاح)، ‌ج۱، ص۱۴۵، به کوشش احمد نصیف جنابی، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶ م.

و گویا در این بین بر موافقت با اکثریت تأکیدی خاص می‌نموده است

[۱۵۲] نحاس، احمد بن محمد، اعراب القرآن، ج۳، ص۱۳۲، به کوشش زهیر غازی زاهد، ‌بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵ م.

علاوه بر سه اصل یاد شده، او در موارد بسیار، قرائتی را به جهت سازگاری با نظایر آن در قرآن

[۱۵۳] نحاس، احمد بن محمد، اعراب القرآن، ج۳، ص۳۹، به کوشش زهیر غازی زاهد، ‌بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵ م.

[۱۵۴] نحاس، احمد بن محمد، اعراب القرآن، ‌ج۳، ص۱۱۲‌، به کوشش زهیر غازی زاهد، ‌بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵ م.

یا در حدیث

[۱۵۵] نحاس، احمد بن محمد، اعراب القرآن، ج۳، ص۳۰۶ ـ ۳۰۷، به کوشش زهیر غازی زاهد، ‌بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵ م.

، مرجع دانسته و بیشترین سازگاری بارسم الخط مصحف را در نظر داشته است.

[۱۵۶] نحاس، احمد بن محمد، اعراب القرآن، ج۳، ص۱۰، به کوشش زهیر غازی زاهد، ‌بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵ م.

[۱۵۷] نحاس، احمد بن محمد، اعراب القرآن، ج۴، ص۲۳۳، به کوشش زهیر غازی زاهد، ‌بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵ م.

او گاه در اختیار خود، روش احتیاط را گزیده است. نمونه بارز ان در الف پایانی «الظُّنونا»، «الرَّسولا» و «السَّبیلا»

[۱۵۸] احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.

[۱۵۹] احزاب/سوره۳۳، آیه۱۰.

[۱۶۰] احزاب/سوره۳۳، آیه۶۶.

[۱۶۱] احزاب/سوره۳۳، آیه۶۷.

دیده می‌شود که بین سه قول «حذف الف در وصل و اثبات آن در وقف »، «اثبات در هر دو حالت» و «حذف در هر دو حالت»، تنها با قول اخیر که مخالفت با رسم مصحف بوده، مخالفت کرده و با تعمد بر وقف، خود را از کنار زدن هر یک از دو قول نخست رهانیده است

[۱۶۲] اندرابی، احمدبن ابی عمر، قراءات القراء المعروفین (بخشی از الایضاح)، ‌گ ۱۸۶ ب، به کوشش احمد نصیف جنابی، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶ م.

[۱۶۳] «المبانی»، مقدمّتان فی علوم القرآن، ص۱۶۵، به کوشش آرتور جفری، قاهره، ۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۴ م.

با وجود این‌که ابوعبید از نظر طبقه بندی مکاتب قراء، در شمار کوفیان جای دارد،

[۱۶۴] اندرابی، احمدبن ابی عمر، قراءات القراء المعروفین (بخشی از الایضاح)، گ ۹۴ ب، به کوشش احمد نصیف جنابی، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶ م.

ولی وی با روشی اجتهادی که در پیش گرفته، در بسیاری از موارد برخلاف اجماع کوفیان و حتی مصحف کوفه قرائت کرده است.

[۱۶۵] اندرابی، احمدبن ابی عمر، قراءات القراء المعروفین (بخشی از الایضاح)، ‌گ ۱۵۷ الف، به کوشش احمد نصیف جنابی، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶ م.

[۱۶۶] الف، اندرابی، احمدبن ابی عمر، قراءات القراء المعروفین (بخشی از الایضاح)، ‌ص۱۷۴، به کوشش احمد نصیف جنابی، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶ م.

[۱۶۷] اندرابی، احمدبن ابی عمر، قراءات القراء المعروفین (بخشی از الایضاح)، ‌ص۱۹۴ الف، به کوشش احمد نصیف جنابی، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶ م.

از منابعی که می‌توان اختیار ابوعبید را به تفصل در آن‌ها بازیافت، اعراب القرآن ابوجعفر نحاس والایضاح اندرابی شایان ذکرند و موارد پراکنده آن در منابع گوناگون، حتی سنن ترمذی

[۱۶۸] ترمذی، محمد بن عیسی، ‌سنن، ج۵، ص۱۸۵ ـ ۱۸۶، به کوشش ابراهیم عطوه عوض، قاهره، ۱۳۸۱ ق.

دیده می‌شود، به تصریح مقدسی جغرافی نگار، در نیمه دوم سده ۴ق/۱۰ م اختیار ابوعبید در بلاد جبل (در ایران ) از قرائات رایج بوده

[۱۶۹] مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ج۱، ص۳۰۳، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۷ م.

و مکی بن ابی طالب، عالم مغربی، از رواج آن در برخی نقاط در نیمه نخست سده ۵ق/۱۱ م خبر داده است.

[۱۷۰] مکی بن ابی طالب قیسی، الابانـه عن معانی القراءات، ج۱، ص۶۴ ـ ۶۵، به کوشش محیی الدین رمضان، بیروت، ۱۳۹۹ق/ ۱۹۷۹ م.

اشارات دیگری نیز وجود دارد که از رواج این قرائت در دوره‌های بعد حکایت دارند.

[۱۷۱] اندرابی، احمدبن ابی عمر، قراءات القراء المعروفین (بخشی از الایضاح)، ‌۱۴۲ ـ ۱۴۶، به کوشش احمد نصیف جنابی، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶ م.

[۱۷۲] رافعی، عبدالکریم بن محمد، التدوین فی اخبار قزوین، ج۱، ص۱۳۲، حیدرآباد دکن، ۱۹۸۵ م.

[۱۷۳] رافعی، عبدالکریم بن محمد، التدوین فی اخبار قزوین، ج۲، ص۱۵۹، حیدرآباد دکن، ۱۹۸۵ م.

[۱۷۴] ابن خیر، ابن خیر، محمد، فهرسـه، ص۲۳، به کوشش فرانسیسکو کودرا، بغداد، ۱۹۶۳ م

.

ادبیات عرب

ابوعبید در دوره تحصیل خود، نزد استادان بنام دو مکتب کوفه و بصره به فراگیری علوم ادب از نحو و لغت و غیر آن پرداخت و به عنوان ادیبی برجسته شناخته شد که تأثیری انکارناپذیر بر آثار ادبی پس از خود بر جای نهاده است، در شمار استادان کوفی وی نام کسانی چون علی بن حمزه کسایی، یحیی بن زیاد فرّاء، ابوعمرو شیبانی، علی بن مبارک احمر و ابن اعرابی و در میان استادان بصری وی نام کسانی چون ابوزید انصاری، ابوعبیده معمر بن مثنی، عبدالملک اصمعی، یحیی بن مبارک یزیدی و نضر بن شمیل مازنی دیده می‌شود.

[۱۷۵] یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، مختصر المقتبس محمد بن عمران مرزبانی، ج۱، ص۳۱۵، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۴ م.

[۱۷۶] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۰۴، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

[۱۷۷] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نزه‌ـه الالباء، به کوشش ابراهیم سامرائی، بغداد، ۱۹۵۹ م.

ابوعبید زغبتی چندان به تألیف آثار مستقل در نحو نشان نداده و مباحث نحوی خود را در آثار مختلف پراکنده است.
از مهم ‌ترین منابع موجود برای مطالعه نحو ابوعبید، منقولات نحاس از کتاب القراءات اوست که برخی با نقض و نقد نیز همراه است.

[۱۷۸] نحاس، احمد بن محمد، اعراب القرآن، ج۲، ص۲۸۵، به کوشش زهیر غازی زاهد، ‌بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵ م.

[۱۷۹] نحاس، احمد بن محمد، اعراب القرآن، ج۳، ص۴۳۶، به کوشش زهیر غازی زاهد، ‌بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵ م.

ابوعبید در نحو به مکتب کوفیان گرایش داشت.

[۱۸۰] نحاس، احمد بن محمد، ج۲، ص۱۹۳، اعراب القرآن، به کوشش زهیر غازی زاهد، ‌بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵ م.

[۱۸۱] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۰۴، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

او هیچ گاه به عنوان یک نحوی برجسته مطرح نگردید

[۱۸۲] ابوطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ص۹۳، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، مطبعـه نهضـه مصر.

در واقع ابوعبید بیشترین اهتمام خود را به واژه شناسی و موشکافی در پیچیدگی و غرایب قرآن، احادیث و اشعار و‌ به‌طور کلی غرایب واژه‌های عرب معطوف داشته و شماری از آثار خود را در همین زمینه پدید آورده است، مهم ‌ترین اثر ابوعبید از این دست کتاب الغریب المصنف است که گویند آن را در مدتی قریب ۳۰ تا ۴۰ سال گرد آودره، در ۰۰۰’۱ باب مرتب نموده و بیش از ۲۰۰’۱ بیت شعر را به عنوان شاهد لغوی در آن جای داده است.

[۱۸۳] ابوطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ص۹۳، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، مطبعـه نهضـه مصر.

[۱۸۴] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۷۸.

[۱۸۵] ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغـه، ج۱، ص۲۰، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۴ م.

الغریب المصنف از نخستین مجموعه‌های بزرگ واژه شناسی عربی است که در آن گزیده اقوال لغویان پیشین و تحقیقات شخصی مؤلف گرد هم آمده است و همین جامعیت موجب شده که شمر بن حمدویه، از شاگردان ابوعبید این اثر را بهترین تصنیف در نوع خود بشمارد و حواشی بسیاری بر آن بنویسد، این متن و حواشی بعدها مورد استفاده ازهری واقع شده است.

[۱۸۶] ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغـه، ج۱، ص۲۰، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۴ م.

به هر روی امتیازات این اثر از یک سو و برخی لغزش‌های مؤلف ـ که در چنین اثری از آن گریزی نبوده است ـ از دیگر سو، موجب اظهار نظرها و موضع‌گیریهای متفاوتی در مورد این کتاب و مؤلف آن به عنوان یک «لغوی» شده است. ادیب معاصر وی، اسحاق بن ابراهیم موصلی معتقد بوده که در این اثر تصحیفات بسیاری رخ داده و ابوعبید با این اعتراض به گونه‌ای منطقی برخوردار کرده و احتمال خطا را در حد معقول آن پذیرفته است.

[۱۸۷] زبیدی، محمد بن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۲۰ ـ ۲۲۱، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۴ م.

[۱۸۸] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۱۳، ‌تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

دامنه انتقادات از این اثر به پس از درگذشت ابوعبید نیز کشیده شد و در نیمه دوم سده ۳ق/۹ م ابوسعید محمد بن عیبره‌ اسدی در انکار یا تأیید گفته‌های ابوعبید دست یازید.

[۱۸۹] یاقوت، ادبا، ج۱۹، ص۱۰۵.

در سده ۴ ق/۱۰ م ابن درستویه

[۱۹۰] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۰۴، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

و ابوطیب لغوی

[۱۹۱] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۰۴، قاهره، ۱۳۴۹ ق.

ارزش تحقیقی الغریب المصنف را کمتر از آن‌که تصور می‌رفت، جلوه داده و بیش‌تر هنر او را در اقتباس از آثار دیگران دانسته‌اند. علی بن حمزه بصری ردیه نویس آثار ادبی، در «التنبیهات» خود به نقد برخی گفته‌های ابوعبید در کتاب یاد شده پرداخته و او را به فقدان ضبط و بی دقتی متهم ساخته است.

[۱۹۲] علی بن حمزه بصری، «التنبیهات»، ج۱، ص۱۹۱ ـ ۱۹۲، همراه المنقوص والممدود فراء، به کوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، ۱۹۷۷ م.

در مقابل کسانی چون ازهری بر الغریب المصنف به عنوان منبعی اساسی تکیه کرده، حتی در نقل گفتار پیشینیان، چون ابوزید، ابوعبیده، اصمعی و کسایی بر نقل ابوعبید اعتماد نموده‌اند.

[۱۹۳] ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغـه، ج۱، ص۱۳ ـ ۲۰، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۴ م.

اینکه ابوعبید بیش‌تر اطلاعات لغوی را از استادان خود برگرفته، امری است که برای یک لغوی سنتی طبیعی می‌نماید، ولی این بدان معنی نیست که آثار و مباحث لغوی منحصر به نقل از لغویان پیشین بوده باشد. او بارها به نقد نظرات شیوخ خود پرداخته و بر شنیده‌های مستقیم خود از فصیحان عرب نیز به عنوان منبعی اساسی تکیه کرده است

[۱۹۴] سیوطی، المزهر فی علوم اللغـه، ج۱، ص۱۰۹، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.

[۱۹۵] سیوطی، المزهر فی علوم اللغـه، ج۱، ص۱۳۲، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.

[۱۹۶] نحاس، احمد بن محمد، اعراب القرآن، ج۲، ص۳۸۶، به کوشش زهیر غازی زاهد، ‌بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵ م.

از جنبه‌های شاخص واژه شناسی ابوعبید که به ویژه در کتاب لغت القبائل دیده می‌شود، اطلاعاتی است که در مورد واژه‌ها و تلفظ‌های مختلف در لهجه‌های گوناگون عربی به دست می‌دهد، او در بررسی لهجه‌ها، تقسیماتی جغرافیایی از حجاز، نجد، یمامه، عمان، یمن و شام و تقسیماتی قبیله‌ای از قریش، تمیم، طیء و دیگر قبایل را در نظر داشته و به نمونه‌های منقول از گوشهای تاریخی عرب چون سبا، حمیر، جرهم، عمالقه، مدین و غسّان نیز توجه نموده است، اینگونه اطلاعات در آثار ابوعبید نه تنها از نظر جمع آوری روایات پیشینیان، بلکه از این لحاظ نیز که در پاره‌ای موارد ـ به ویژه در مورد لهجه‌های ثغور شام ـ شنیده‌ها و دریافتن‌های شخصی خود اوست، حائز اهمیت است

[۱۹۷] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج۳، ص۹۱، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

[۱۹۸] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج۴، ص۳۱، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

گفتنی است که اطلاعات لغوی ابوعبید طی سده‌ها، در سطح وسیعی مورد استفاده لغت نویسان عربی قرار گرفته است. ابوعبید در تدوین لغت نیز نظراتی داشت و معتقد بود که اصطلاحات علوم را نباید با دانش لغت خلط نمود و آن‌ها را در کنار واژه‌ها قرار داد.

[۱۹۹] عزاوی، عباس، تاریخ الادب العربی فی العراق، ج۱، ص۱۰۴، بغداد، ۱۳۸۲ ق/ ۱۹۶۲ م.

گذشته از واژه‌ها، امثال نیز توجه ابوعبید را به خود جلب نموده بود، تا آن‌جا که او امثال را مظهر حکمت عرب در دو دوره جاهلیت و اسلام دانسته است.

[۲۰۰] سیوطی، المزهر فی علوم اللغـه، ج۱، ص۴۸۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.

وی در زمینه امثال اثری تألیف کرد که در تاریخ کتب امثال عرب جایگاهی ویژه دارد، اگرچه پیش از او کسانی چون مفضل بن محمد ضبی و مؤرج بن عمرو سدوسی آثاری در این زمینه پرداخته بودند، جامعیت کتاب ابوعبید آثار پیشین را تحت الشعاع قرار داد و مؤلفان بعدی نیز کمابیش از آن بهره جستند، کتاب الامثال ابوعبید و جایگاه آن در میان آثار مربوط به امثال عرب توسط رودلف زلهایم به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است.

زبان شناسی

پرورش ابوعبید در محیط فارسی زبان خراسان و برخوردهای او با یونانیان آسیای صغیر و احتمالاً اقلیت‌های زبانی چون قبطیان مصر، شرایط مساعدی بود تا او دیدگاه خود را از زبان عربی فراتر بوده، به مقایسه‌های زبانی بپردازد: وی در یک جا در مقایسه‌ای بین ساختار نحوی زبان عرب با دیگر زبان‌ها (در حد شناخت خویش)، مشخصه‌هایی چون الف و لام تعریف و اعراب پایانی کلمات را از ویژگی‌های این زبان شمرده و درجایی دیگر مدعی شده که زبان عربی قابلیت ترجمه پذیری از دیگر زبان‌ها را بخوبی داراست، ولی ترجمه از عربی به دیگر زبان‌ها کیفیت مطلوبی ندارد و در همین راستا ترجمه‌های قرآن وحتی «بسمله» را مورد تقلید قرار داده است.

[۲۰۱] قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، ج۱، ص۱۴۹، قاهره، ۱۳۸۳ق/ ۱۹۶۳ م.

[۲۰۲] سیوطی، المزهر فی علوم اللغـه، ج۱، ص۳۲۹، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.

چهره‌ای دیگر از برخورد مقایسه‌ای ابوعبید، در ریشه شناسی واژه‌های بیگانه در عربی، به چشم می‌خورد، چه، او توجه ویژه‌ای به الفاظ معرّب معطوف نموده و نظارتش در این باره مورد عنایت لغویان بعدی قرار گرفته است، آشنایی بیش و کم ابوعبید با چند ربان، او را در شناخت ریشه واژه‌های عربی واقع بین تر ساخته و موجب شده تا وی برخلاف پیش کسوتانی چون ابوعبیده معمر بن مثنی، حتی در قرآن وجود واژه‌های بیگانه را بپذیرد، البته دور از انتظر نیست که او برای خدشه دار نساختن عربیت قرآن به توجیهاتی نیز توسل جوید.

[۲۰۳] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج۴، ص۲۴۲، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

[۲۰۴] «ابوعبید قاسم بن سلام، «رسالـه ناوردفی القرآن الکریم من لغات القبائل»، در حاشیه تفسیر الجلالین، ج۱، ص۱۲۵، قاهره، ۱۳۴۲ ق. »

[۲۰۵] سیوطی، المزهر فی علوم اللغـه، ج۱، ص۲۶۸ ـ- ۱۶۹، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.

ابوعبید در جای جای آثار خویش به نشان دادن ریشه‌های فارسی، سامی ـ حامی و به ندرت یونانی برای برخی واژه‌هایی عربی پرداخته است، ولی میزان ارزش این اطلاعات در همه این زبانها برابر نیست.
اینکه او واژه «رقیم» را در زبان رومی (یونانی) بیانگر معنی « کتاب » دانسته

[۲۰۶] سیوطی، المزهر فی علوم اللغـه، ج۲، ص۳، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.

و واژه معرّب «سرق» (= قطعه حریر سفید) را به جای بازگردانیدن به واژه یونانی «سریکس» از واژه پارسی «سره» (= نیکو) مشتق دانسته است

[۲۰۷] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج‌۴، ص۲۴۱ ـ ۲۴۲، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

، نشان از آن دارد که وی به رغم حضور طولانی در آسیای صغیر زبان یونانی را نیک نیاموخته بوده است. در مورد زبان‌های سامی ـ حامی، غالب ارجاعات او، به ویژه در لغات القبائل، به زبان‌های نبطی، سریانی، عبری و گاه حبشی و قبطی و بربری از گفتار عالمان و لغویان پیشین مایه دارد، ولی به ندرت نکات جالبی نیز در آن بین دیده می‌شود، به عنوان نمونه او در مورد واحد اندازه گیری «بهار» آن را از ریشه‌ای قبطی پنداشته

[۲۰۸] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج۴، ص۱۶۴، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

و آورده است که در زبان قبطیان هر بهار برابر با ۳۰۰ رطل است، البته برابری واحد بهار با ۳۰۰ رطل در منابع تاریخی مؤید دارد.

[۲۰۹] مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ج۱، ص۹۴، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۷ م.

نمونه دیگر واژه زُرمانقـه (= جبه پشمین) است که حتی در عهد ابوعبید واژه‌ای متروک بوده و او ریشه‌ آن را عبری پنداشته است و پندار او بیش از لغویانی که آن را معرب «اشتربانه» فارسی دانسته‌اند

[۲۱۰] ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایـه، ج۲، ص۳۰۱، به کوشش محمود محمد طناحی و طاهر احمد زاوی، قاهره، ۱۳۸۳ق/ ۱۹۶۳ م.

به تحقیق نزدیک بوده است.
از یونانی و زبانهای سامی ـ حامی که بگذریم، مباحث ابوعبید درباره زبان فارسی بسیار محققانه تر است. برخی از نظرات شخصی او چون بارگرداند، اشتقاق «قَیروان» به اصل فارسی (و نیز پهلوی) «کاروان» همواره مورد توجه قرار گرفته است

[۲۱۱] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج۴، ص۴۲۲، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

علاوه بر آن، ابوعبید گاه به استنباط قاعده‌هایی در تعریب واژه‌های فارسی پرداخته که بسیار جالب توجه است. به عنوان مثال او تبدیل «شین» به «سین» در تعریب الفاظی چون نیشابور (نیسابور) و دشت (دست» را قاعده‌ای معمول شمرده است.

[۲۱۲] سیوطی، المزهر فی علوم اللغـه، ج۱، ص۲۷۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.

همچنین تبدیل جزء پسین «ـه» (-a) در واژه‌های فارسی به «ـَ ق» (-aq) در شکل عربی را به سان یک قاعده بیان داشته و مواردی چون تبدیل اِسْتبرَه به اِسْتَبرَق (= دیبای ستبر) و بَرَه به بَرَق (= بچه گوسفند ) را نمونه آورده است.

[۲۱۳] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج۴، ص۲۴۲، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

اگرچه واژه‌های عربی یاد شده معرب واژه‌های پهلوی با جزء پسینِ «ـَ ک» (-ak) هستند که کاف پایانی آن‌ها به قاف تبدیل شده است،

[۲۱۴] فروه وشی، بهرام، فرهنگ پهلوی، ج۱، ص۴۰۹، تهران، ۱۳۴۶ ش.

[۲۱۵] فروه وشی، بهرام، فرهنگ پهلوی، ج۱، ص۴۵۱، تهران، ۱۳۴۶ ش.

ولی گفتار ابوعبید از آگاهی او به فارسی دری و ناآشنایی قابل انتظار او با زبان پهلوی نشأت گرفته است.
ابوعبید آن اندازه با زبان فارسی مأنوس بود که حتی در دهه پایانی زندگی خود در بغداد، به هنگام تفسیر واژه عربی «جائز» در غریب الحدیث ذکر داده که معادل این کلمه در فارسی «تیر» است

[۲۱۶] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج۳، ص۱۱۹، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

علاوه بر آنچه یاد شد، این ترکیب‌ها و واژه‌های فارسی نیز در آثار ابوعبید و منقولات موجودات در المعرف جوالیقی از او ضبط گردیده است: اندرآیم

[۲۱۷] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج۴، ص۳۷۹، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

خاک بر سر

[۲۱۸] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص‌۳۲، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

، باذوق و بختج (= باده و پخته) (

[۲۱۹] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج‌۲، ص۱۷۸، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

، باله (= الجِراب)،

[۲۲۰] جوالیقی، موهوب بن احمد، المعرّب، ج۱، ص۵۱، به کوشش احمد محمد شاکر، قاهره، ۱۳۶۰ق/ ۱۹۴۲ م.

دوپود،

[۲۲۱] جوالیقی، موهوب بن احمد، المعرّب، ج۱، ص۱۳۹، به کوشش احمد محمد شاکر، قاهره، ۱۳۶۰ق/ ۱۹۴۲ م.

روسپی (

[۲۲۲] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج۳، ص۴۲۴، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

یَلمه (= قبا) (

[۲۲۳] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج۴، ص۲۴۲، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

تاریخ

ابوعبید از محضر مورخان بزرگی چون هشام ابن کلبی، محمد بن عمر واقدی، هیثم بن عدی و ابوعبیده معمر بن مثنی دانش آموخته و در آثار خود از آنان و دیگران روایات تاریخی بسیاری نقل نموده است

[۲۲۴] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج۱، ص۱۵۷، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

[۲۲۵] ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، ج۲، ص۳۰۰، حیدآباد دکن، ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۷ م.

او گاه به نسخه‌های اصیل برخی اسناد تاریخی دسترسی داشته است، به عنوان مثال متن پاسخ‌های لیث بن سعد، سفیان بن عیینه، مالک بن انس و تنی چند از دیگر فقها در پاسخ استفتاء عبدالملک بن صالح، فرمانروای ثغور شام را در دیوان وی مشاهده کرده و خلاصه آن پاسخ‌ها را نقل نموده است.

[۲۲۶] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص۱۸۳ ـ ۱۸۷، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

نمونه دیگر نسخه‌ای اصیل از نامه پیامبر (ص) به اهل دومه الجندل است که بر پوستی سفید نوشته شده بوده و وی آن را به دست آورده و متن آن را عیناً در کتاب الاموال

[۲۲۷] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ص۲۰۵ ـ ۲۰۶، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

خود نقل کرده است، در میان آثار بازمانده از او کتاب الاموال، به ویژه از نظر مکاتبات پیامبر (ص) و فتوح سرزمین‌ها ارزش تاریخی بسیاری دارد و مورخانی چون مسعودی از آن سود برده‌اند.

[۲۲۸] مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۳۲، قاهره، ۱۳۵۷ق/ ۱۹۳۸ م.

محتمل است که ابوعبید آثار مستقلی نیز در اخبار و روایات تاریخی تألیف کرده بوده و مسعودی آن‌جا که نام او در کنار مورخانی چون ابومخنف، ابن اسحاق و واقدی آورده

[۲۲۹] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۱، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق/ ۱۹۶۵ م.

به اینگونه آثار او توجه داشته است، به هر روی روایات تاریخی بسیاری به نقل از ابوعبید در آثار تاریخی شاگردش بلاذری وارد شده

[۲۳۰] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۶۵، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹ م.

[۲۳۱] بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البدان، ص۲۳، به کوشش رضوان محمد رضوان، قاهره، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸ م.

[۲۳۲] بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البدان، ص۳۱، به کوشش رضوان محمد رضوان، قاهره، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸ م.

و در آثار دیگری نیز روایات تاریخی او‌ به‌طور پراکنده نقل گردیده است.

جغرافیا

در زمینه جغرافیا، کراچکوفسکی با در نظر داشتن کتاب الغریب المصنف و قیاس آن با کتاب الصفات نضر بن شمیل ـ که الگوی تألیف الغریب بوده است

[۲۳۳] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۵۷ ـ ۵۸.

ـ نتیجه گرفته که بخشی از اثر ابوعبید نیز همچون الصفات، به جغرافیای طبیعی اختصاص داشته است به هر روی اطلاعات پراکنده در زمینه نام‌های جغرافیایی و حدود و ثغور آنها در دیگر آثار ابوعبید و به نقل از او در آثار متأخر جغرافیایی درج شده است.

[۲۳۴] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ج۱، ص۸۱ ـ ۸۲، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

[۲۳۵] ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، ج۱، ص۱۸۲، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م.

[۲۳۶] ابوعبید بکری، عبدالله بن عبدالعزیز، معجم ما استعجم، ج۱، ص۶، به کوشش مصطفی سقاء، بیروت، ۱۴۰۳ ق/ ۱۹۸۳م

[۲۳۷] ابوعبید بکری، عبدالله بن عبدالعزیز، معجم ما استعجم، ج۲، ص۶۲۶،، به کوشش مصطفی سقاء، بیروت، ۱۴۰۳ ق/ ۱۹۸۳م.

[۲۳۸] یاقوت، بلدان، ج۱، ص۲۹۱.

آثار

ابوعبید در فنون گوناگون تألیفات پرشماری داشته که به اعتقاد جاحظ از صحیح ‌ترین و پرسودترین آثار پیشینیان بوده است.

[۲۳۹] زبیدی، محمد بن حسن،

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.