پاورپوینت عظمت سلیمان


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل فشرده
2120
4 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت عظمت سلیمان دارای ۸۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت عظمت سلیمان،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت عظمت سلیمان :

عظمت حضرت سلیمان

عظمت مقام ظاهری و باطنی حضرت سلیمان (علیه‌السّلام) بی‌نظیر بود. وی از پیامبران بزرگی که هم دارای مقام نبوّت و هم دارای حکومت بسیار وسیع بود،که نام مبارکش هفده بار در قرآن آمده است. سلیمان بن داوود حکومت وسیعی به دست آورد که در آن جنّ و انس و پرندگان و چرندگان و باد، همه تحت فرمان او بودند، و بر سراسر زمین فرمانروایی می‌نمود.

فهرست مندرجات

۱ – توصیف اجمالی
۲ – نمونه‌ای از عظمت مقام سلیمان
۲.۱ – دعای مورچه
۲.۲ – گریز از مرگ
۲.۳ – پاسخ جنّ بزرگ به سؤالات او
۳ – قضاوت سلیمان و جانشینی از داوود
۴ – عصای حضرت سلیمان
۵ – تواضع حضرت سلیمان
۶ – رژه نیروهای رزمی
۷ – مکافات یک ترک اولی
۸ – گفتگوی سلیمان با مورچه
۹ – پانویس
۱۰ – منبع

توصیف اجمالی

یکی از پیامبران بزرگی که هم دارای مقام نبوّت بود و هم دارای حکومت بی‌نظیر و بسیار وسیع، حضرت سلیمان بن داوود (علیه‌السّلام) است که نام مبارکش هفده بار در قرآن آمده است. او با یازده واسطه به حضرت یعقوب (علیه‌السّلام) می‌رسد و از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل می‌باشد. سلیمان (علیه‌السّلام) حکومت وسیعی به دست آورد که در آن جنّ و انس و پرندگان و چرندگان و باد، همه تحت فرمان او بودند، و بر سراسر زمین فرمانروایی می‌نمود.
خداوند در تمجید او می‌فرماید: «وَ وَهَبْنا لِداوود سُلَیمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ اِنَّهُ اَوَّابٌ؛

[۱] ص/سوره۳۸، آیه۳۰.

ما سلیمان را به داوود (علیه‌السّلام) بخشیدیم، چه بنده خوبی! زیرا همواره با خدا ارتباط داشت و به سوی خدا بازگشت می‌کرد و به یاد او بود.»
امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: «چهار نفر بر سراسر زمین فرمانروایی کردند که دو نفر از مؤمنان بودند و دو نفر از کافران. مؤمنان عبارت بودند از سلیمان و ذو القرنین (علیهما‌السّلام)، و کافران عبارت بودند از بخت النصر و نمرود.»

[۲] قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ج۱، ص۶۰ (واژه بخت).

قرآن در آیه ۱۲ و ۱۳ سوره سبا، گوشه‌ای از عظمت و امکانات وسیع سلیمان را بازگو کرده و چنین می‌فرماید: «و برای سلیمان (علیه‌السّلام) باد را مسخّر کردیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را می‌پیمود، و عصرگاهان مسیر یک ماه را، و چشمه مس (مذاب) را برای او روان ساختیم، و گروهی از جنّ پیش روی او به اذن پروردگارش کار می‌کردند، و هر کدام از آنها که از فرمان ما سرپیچی می‌کرد، او را عذاب آتش سوزان می‌چشاندیم. آنها هر چه سلیمان (علیه‌السّلام) می‌خواست برایش درست می‌کردند، معبدها، تمثال‌ها، ظروف بزرگ غذا همانند حوض‌ها، و دیگ‌های ثابت (که از بزرگی قابل حمل و نقل نبود، و به آنان گفتیم: ) ‌ای آل داوود! شکر (این همه نعمت را) بجا آورید، ولی عده کمی از بندگان من شکر گزارند.

[۳] سبا/سوره۳۴، آیه۱۲-۱۳.

آری خداوند مواهب عظیمی به این پیامبر بزرگ داد، مرکبی بسیار سریع و تندرو که با آن می‌توانست در مدتی کوتاه، سراسر کشور پهناورش را سیر کند، موادّ معدنی فراوان برای انواع صنایع و نیروی فعال کافی برای شکل دادن به این مواد معدنی به او عطا کرد. او با بهره‌گیری از این وسایل، معابد بزرگی ساخت. و مردم را به عبادت خدای یکتا ترغیب نمود، و برای پذیرایی از لشکریان و مستضعفان، امکانات وسیعی در اختیارش قرار گرفت و در برابر این همه مواهب، خداوند به او دستور شکرگزاری داد. حضرت سلیمان در سیزده سالگی حکومت را به دست گرفت و چهل سال حکومت کرد و در سن ۵۳ سالگی از دنیا رفت. مطابق بعضی از روایات، ‌حضرت سلیمان ۷۱۲ سال عمر کرد.

[۴] برقی، احمد بن محمد، محاسن برقی،ج۱، ص۱۹۳.

[۵] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۴، ص۷۳.

[۶] صدوق، محمد بن علی، اکمال الدین، ص۲۸۹.

[۷] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۴۰.

نمونه‌ای از عظمت مقام سلیمان

عظمت مقام ظاهری و باطنی حضرت سلیمان (علیه‌السّلام) بسیار وسیع و بی‌نظیر بود. در این جا در میان صدها نمونه، به سه نمونه زیر توجه کنید:

دعای مورچه

در زمان حضرت سلیمان، بر اثر نیامدن باران، قحطی شدید به وجود آمد. ناچار مردم به حضور حضرت سلیمان آمدند و از قحطی شکایت کردند و درخواست نمودند تا حضرت سلیمان (علیه‌السّلام) برای طلب باران، نماز استسقاء بخواند. سلیمان (علیه‌السّلام) به آنها گفت: فردا پس از نماز صبح، با هم برای انجام نماز استسقاء به سوی بیابان حرکت می‌کنیم.
فردای آن روز مردم جمع شدند و پس از نماز صبح، به طرف بیابان حرکت کردند. ناگهان سلیمان (علیه‌السّلام) در مسیر راه مورچه‌ای را دید که پاهایش را روی زمین نهاده و دستهایش را به سوی آسمان بلند نموده و می‌گوید: «خدایا ما نوعی از مخلوقات تو هستیم و از رزق تو، بی‌نیاز نیستیم. ما را به خاطر گناهان انسانها به هلاکت نرسان.» سلیمان (علیه‌السّلام) رو به جمعیت کرد و فرمود: «به خانه‌هایتان باز گردید، خداوند شما را به خاطر غیر شما (مورچگان) سیراب کرد!» در آن سال آن قدر باران آمد که سابقه نداشت.

[۸] کلینی، محمد بن یعقوب، روضه الکافی، ص۲۴۶.

آری گناه موجب بلا از جمله قحطی خواهد شد.

گریز از مرگ

در زمان حکومت حضرت سلیمان (علیه‌السّلام)، مردی ساده‌اندیش، در حالی که سخت ترسیده و وحشت کرده بود و چهره‌اش زرد و لبهایش کبود شده بود به سرای سلیمان (علیه‌السّلام) پناهنده شد و با عجز و لابه گفت: «ای سلیمان به من پناه بده.»
سلیمان به او گفت: «چه شده؟»
او عرض کرد: «عزرائیل با خشم به من نگاه کرد، وحشت کردم، از شما تقاضای عاجزانه دارم که به باد فرمان بدهی که مرا به هندوستان ببرد تا از بند عزرائیل رهایی یابم. سلیمان به تقاضای او توجه کرد.

[۹] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۴، ص۸۳.

سلیمان در توجّه به مستضعفان به گونه‌ای بود که وقتی صبح می‌شد از اشراف و رجال ثروتمند روی بر می‌گرداند و نزد مستمندان و تهیدستان می‌آمد و با آنها می‌نشست و می‌فرمود: «مِسکینٌ مَعَ المَساکین؛ مستمندی همراه مستمندان است.» باد را فرمود تا او را شتاب بُرد سوی خاک هندستان بر آب.
روز بعد، سلیمان (علیه‌السّلام)، عزرائیل را دید و گفت: «چرا به این بینوا، با دیده خشم آلود، نگاه کردی که از وطن، آواره و بی‌خانمان شد.»
عزرائیل گفت: «خداوند فرموده بود که من جان او را در هندوستان قبض کنم و چون او را در این جا دیدم، از این رو در فکر فرو رفتم و حیران شدم؛ با تعجّب گفتم اگر او دارای صد پر هم باشد و به طرف هندوستان پرواز کند، به آن جا نمی‌رسد: چون به امر حق به هندستان شدم دیدمش آن جا و جانش بِستُدم.

[۱۰] مولوی، جلال‌الدین محمد، دیوان مثنوی، دفتر۱، ص۲۸ (به خط میرخانی.)

به هندوستان رفتم و دیدم او آن جا است، و در نتیجه جانش را گرفتم.»

پاسخ جنّ بزرگ به سؤالات او

حضرت سلیمان (علیه‌السّلام) از پیامبرانی بود که خداوند او را بر جنّ و انس و غیره مسلّط نموده بود. روزی چند نفر از اصحاب خود را همراه یکی از جنّ‌های بزرگ و گردنکش فرستاد، تا چند ساعتی به میان مردم بروند و گردش کنند و سپس بازگردند و به اصحاب فرمود: در این سیر و سیاحت هر چه را از آن جنّ شنیدید به خاطر بسپارید و وقتی نزد من آمدید برای من بیان کنید.
آنها همراه آن جنّ سرکش حرکت کردند تا به بازار رسیدند و امور زیر را از آن جنّ دیدند:
۱. دیدند آن جنّ به آسمان نگاه کرد و سپس به مردم نگریست و سرش را تکان داد.
۲. از آن جا عبور نمودند تا به خانه‌ای رسیدند، شخصی از دنیا رفته و بستگان او گریه می‌کنند. آن جنّ وقتی که آن منظره را دید خندید.
۳. از آن جا عبور نمودند و افرادی را دیدند که سیر را با پیمانه می‌فروشند، ولی فلفل را با وزن (و سنجش دقیق ترازو) می‌فروشند. آن جنّ با دیدن آن منظره خندید.
۴. از آن جا عبور نمودند و به گروهی رسیدند. دیدند آنها ذکر خدا می‌گویند و به یاد خدا به سر می‌برند، ولی گروه دیگری در کنار آنها هستند و به امور بیهوده و باطل سرگرم می‌باشند. آن جنّ سرش را تکان داد و لبخند زد.
یاران سلیمان (علیه‌السّلام)، از این سیر و عبور بازگشتند و جریان را در چهار مورد فوق به سلیمان (علیه‌السّلام) گزارش دادند.
سلیمان (علیه‌السّلام) آن جنّ را احضار کرد و از او از چهار موضوع مذکور پرسید:
۱. وقتی که به بازار رسیدی، چرا سرت را به آسمان بلند نمودی. و سپس به زمین و مردم نگاه کردی و سرت را تکان دادی؟
جنّ گفت: فرشتگان را بالای سر مردم دیدم که اعمال آنها را با شتاب می‌نوشتند. تعجّب کردم که آنها این گونه با شتاب می‌نویسند ولی انسانها آن گونه با شتاب سرگرم (امور مادی خود) هستند.
۲. وقتی که به خانه‌ای وارد شدی، شخصی مرده بود و حاضران گریه می‌کردند، چرا خندیدی؟
جنّ گفت: خنده‌ام از این رو بود که آن شخص مرده، به بهشت رفت، ولی حاضران (به جای خوشحالی) گریه می‌کردند.
۳. چرا وقتی که دیدی سیر را با پیمانه، و فلفل را با وزن می‌فروشند خندیدی؟
جنّ گفت: ازاین رو که دیدم سیر را با آن همه ارزش، که کیمیای درمان است با پیمانه می‌فروشند، ولی فلفل را که مایه بیماری است با وزن دقیق به فروش می‌رسانند! از این رو از روی تعجّب خندیدم.
۴. چرا در مورد آن دو گروه که یکی در یاد خدا و دیگری سرگرم لهو و امور بیهوده بودند، سر تکان دادی و خندیدی؟
جنّ گفت: زیرا تعجب کردم که دو گروه، هر دو انسانند، ولی گروه اول بیدار در یاد خدایند، اما گروه دوم غافل و سرگرم در بیهودگی هستند.

[۱۱] مجلسی، محمدباقر، اقتباس از بحارالانوار، ج۱۴، ص۷۹.

قضاوت سلیمان و جانشینی از داوود

حضرت داوود (علیه‌السّلام) از پیامبران خدا بود و سالها در میان قوم خود، به هدایت مردم پرداخت. در اواخر عمر از طرف خدا به او وحی شد: «از خاندان خود، وصی و جانشین برای خود تعیین کن.»
حضرت داوود (علیه‌السّلام) چندین فرزند (از همسران مختلف) داشت. یکی از پسرانش نوجوانی بود که مادر او نزد حضرت داوود (علیه‌السّلام) به سر می‌برد، و داوود (علیه‌السّلام) مادر او را (که یکی از همسرانش بود) دوست داشت.
حضرت داوود (علیه‌السّلام) پس از دریافت وحی مذکور، نزد آن همسرش آمد و به او گفت: «خداوند به من وحی کرده تا از خاندانم، یکی از آنها را برای خود وصی و جانشین قرار ‌دهم.»
همسر داوود: خوب است که آن وصی، پسر من باشد.
داوود: من نیز، قصدم همین بود، ولی در علم حتمی خدا گذشته که وصی من «سلیمان» (پسر دیگرم) است.
از سوی خدا وحی دیگری به داوود (علیه‌السّلام) شد که قبل از رسیدن فرمان من شتاب نکن.
از این وحی، چندان نگذشت که دو مرد که با هم مرافعه و نزاع داشتند به حضور حضرت داوود (علیه‌السّلام) برای قضاوت آمدند. آنها به داوود (علیه‌السّلام) گفتند: یکی از ما دامدار است، و دیگری باغدار می‌باشد.
خداوند به داوود (علیه‌السّلام) وحی کرد: پسران خود را نزد خود جمع کن و به آنها بگو هر کس در مورد نزاع این دو نفر باغدار و دامدار، قضاوت صحیح کند او وصی تو بعد از تو است.
حضرت داوود (علیه‌السّلام) پسران خود را نزد خود جمع کرد و ماجرا را به آنها گفت، آن گاه باغدار و دامدار، جریان دعوای خود را چنین بیان کردند.
باغدار: گوسفندهای این مردِ دامدار به میان باغ من آمده‌اند و به درختان من صدمه زده‌اند.
دامدار: من اطلاع نداشتم، آنها حیوانند و خودشان به محل باغ او رفته‌اند.
در میان پسران داوود (علیه‌السّلام) هیچ کدام سخنی نگفت جز سلیمان (علیه‌السّلام) که به باغدار (صاحب باغ درخت انگور) فرمود:
«ای باغدار! گوسفندان این مرد، چه وقت به باغ آمده‌اند؟»
باغدار: شبانه آمده‌اند.
سلیمان: (خطاب به دامدار) ‌ای صاحب گوسفندان! من حکم می‌کنم که بچه‌ها و پشم امسالِ گوسفندهای تو، به باغدار تعلق دارد. (زیرا دامدار در شب، لازم است که گوسفندان خود را حفظ و کنترل کند.)
داوود (علیه‌السّلام) به سلیمان گفت: چرا حکم نکردی که صاحب گوسفند، گوسفندان خود را به باغدار بدهد، با این که علمای بنی اسرائیل پس از قیمت‌گذاری و سنجش دریافته‌اند که قیمت گوسفندهای دامدار برای قیمت انگور (آن سال) باغ است.
سلیمان: قضاوت من از این رو است که درخت‌های انگور از ریشه قطع و نابود نشده‌اند، و تنها بار و میوه آنها خورده شده است و سال آینده بار می‌دهند.
خداوند به داوود (علیه‌السّلام) وحی کرد قضاوت صحیح در این حادثه، همان قضاوت سلیمان (علیه‌السّلام) است. ‌ای داوود! تو چیزی را خواستی و ما چیز دیگری را (تو خواستی که آن پسرت که مادرش را دوست داری جانشین تو گردد، ولی ما خواستیم سلیمان (علیه‌السّلام) وصی تو شود.)
حضرت داوود (علیه‌السّلام) نزد همسر مورد علاقه‌اش آمد و گفت: «ما چیزی را خواستیم و خدا چیز دیگر را خواست. جز آن چه را که خدا می‌خواهد واقع نمی‌شود. ما در برابر فرمان الهی تسلیم و خشنود هستیم.»
آن گاه امام صادق (علیه‌السّلام) پس از بیان این ماجرا فرمود: «ماجرای امامان و اوصیاء (علیهم‌السّلام) نیز بر همین گونه است؛ آنها حق ندارند از امر خدا تجاوز نمایند و مقام امامت را از صاحبش گرفته و به دیگری بدهند.»

[۱۲] کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۲۷۸.

به این ترتیب سلیمان (علیه‌السّلام) در میان فرزندان داوود (علیه‌السّلام) به عنوان وصی و جانشین آن حضرت شناخته شد. با توجه به این که قبل از این ماجرا،

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.