پاورپوینت شیخ محمد صادق فخر الاسلام


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل فشرده
2120
15 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت شیخ محمد صادق فخر الاسلام دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت شیخ محمد صادق فخر الاسلام،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت شیخ محمد صادق فخر الاسلام :

محمدصادق فخرالاسلام

محمدصادق فخرالاسلام متوفای: ۱۳۳۰ هـ. ق. در خانواده مسیحی ساکن کلیسای کندی، در شهر ارومیه دیده به جهان گشود. حادثه‌ای شگفت راه زندگی علمی، دینی و معنوی او را تغییر داد و او را از کوره راه‌های انحراف مسیحیت به صراط مستقیم و نورانی اسلام سوق داد و موجبات پذیرش بندگی خداوند یکتا را در او فراهم کرد. وی از علمای بزرگ اسلام بود.

فهرست مندرجات

۱ – ولادت
۲ – تحصیلات
۳ – حادثه سرنوشت‌ساز
۳.۱ – آشنایی با استاد
۳.۲ – بیان حقیقت
۳.۳ – فارقلیطا
۴ – بازگشت به زادگاه
۵ – تحصیلات علوم اسلامی
۶ – کسب کمالات معنوی
۷ – استادان
۷.۱ – اساتید نجف
۷.۲ – اساتید کربلا
۸ – بازگشت به وطن
۹ – سفری پرخاطره
۹.۱ – توقف در سلماس
۹.۲ – ورود به مشهد
۱۰ – فعالیت فرهنگی
۱۱ – شرایط فخرالاسلام برای مناظره
۱۲ – آثار و تألبفات
۱۲.۱ – انیس الاعلام
۱۲.۲ – برهان المسلمین
۱۲.۳ – تعجیز المسیحیین
۱۲.۴ – خلاصه الکلام
۱۲.۵ – بیان الحق و صدق المطلق
۱۲.۶ – دیگر آثار
۱۳ – وصیت‌ها
۱۴ – وفات
۱۵ – فرزندان
۱۶ – پانویس
۱۷ – منبع

ولادت

محمدصادق (از منابع مربوطه در مورد نام مسیحی وی خبری به دست نیامد. این نام را بعد از قبول اسلام، بر او نهاده‌اند.) فخرالاسلام، حدود سال ۱۲۶۰ هـ. ق. (در منابع رجالی و تراجم، تاریخ تولد وی ذکر نشده است اما همان طور که در ادامه بحث خواهد آمد وی در سال ۱۳۰۵ هـق. برای زیارت به مشهد مقدس تشرف یافت و قبل از آن، ۱۶ سال در نجف اشرف و کربلای معلا به تحصیل علوم اسلامی اشتغال داشت.
قبل و بعد از تحصیلاتش در نجف و کربلا، چند سالی (کمتر از ده سال) در ارومیه به تحصیل و تبلیغ مشغول بود. مقطع زمانی تولد تا ۱۸ سالگی نیز دوران کودکی و تحصیلات علوم مسیحیت وی را در ارومیه و واتیکان تشکیل می‌دهد. بنابراین عمر شریف وی در قبل از سال ۱۳۰۵ هـق. حدود ۴۵ سال بوده است. و اگر آن را از سال ورودش به مشهد مقدس کسر کنند، سال ۱۲۶۰ هـق. به دست می‌آید که سال تقریبی ولادت محمدصادق فخرالاسلام خواهد بود.) در یک خانواده مسیحی ساکن کلیسای کندی، در شهر ارومیه

[۱] مشکور، محمدجواد، نظری به تاریخ آذربایجان، ص۴۱.

دیده به جهان گشود.

[۲] فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام فی نصره الاسلام، ج۱، ص الف (مقدمه).

[۳] مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج۴، ص۳۰۱.

پدر و اجداد فخرالاسلام، همه از روحانیان و کشیشان بزرگ مسیحی بوده و در شهر ارومیه به تبلیغ و نشر آیین مسیحیت مشغول بوده‌اند.

[۴] فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۶.

تحصیلات

محمدصادق، از ابتدای کودکی تحت سرپرستی پدر روحانیش به آموختن احکام و عقاید مسیحیت پرداخت. سپس در زادگاهش به عنوان محصل علوم دینی به طور رسمی در جلسات تدریس عالمان مسیحی حاضر شد. وی نزد استادان مرد و زن مسیحی از فرقه‌های پروتستان و کاتولیک (استادانی مثل «رآبی یوحنای بکیر، قسیس یوحنای جان، رآبی عاژ، رآبی تالو، قسیس کورکز و…».)، به تحصیل علوم دینی پرداخت و کتاب‌های تورات، انجیل و سایر علوم رایج نصرانیت در آن زمان را به خوبی فرا گرفت.
محمدصادق، دوازده ساله بود که با جدیت و اشتیاق کامل این مرحله از دانش‌اندوزی را به خوبی به پایان برد و به درجه « قسیسیت » نایل آمد. وی این مرحله از روحانیت را کافی ندانسته، زادگاهش را به قصد واتیکان (نام شهری است در شمال غربی شهر «رم» (مرکز حکومت کشور ایتالیا) که مرکز استقرار پاپ، رهبر کاتولیک‌های جهان است. این شهر که فقط ۴۴ هکتار مساحت دارد امروزه در حکم یک دولت مستقل مذهبی است و در بیشتر کشورهای دنیا نمایندگان مذهبی دارد که آنان در حکم نمایندگان سیاسی هستند)

[۵] دهخدا، علی‌اکبر، لغت نامه دهخدا، ج۱۴، ص۲۰۳۵۵.

ترک و بعد از تحمل مشقات فراوان و پشت سرگذاشتن سرزمین‌های زیاد، به مقصد خود رسید و برای کسب مدارج عالی علوم مسیحیت وارد حوزه علمیه جهانی مسیحیت شد. او در آن مکان به فراگیری احکام، معارف و کسب مراحل معنوی پرداخت.
اقامت او در واتیکان حدود ۶ سال طول کشید و در این مدت علاوه بر تخصص در عقاید و آیین مسیحیت بر اصول و فروع ملل و مذاهب مختلف آن دین و نیز احکام و فروع آن‌ها احاطه کامل پیدا کرد. وی از شاگردان ممتاز در دوران تحصیلی خود به شمار می‌رفت و به همین خاطر بسیار مورد احترام و اکرام استادانش بود.

[۶] فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۶ – ۷.

حادثه سرنوشت‌ساز

تحصیلات محمدصادق در آیین مسیحیت تا هجده سالگی طول کشید. تا این که حادثه‌ای شگفت منجر شد وی سری از اسرار بزرگ عالم را کشف کند. حادثه‌ای که راه زندگی علمی، دینی و معنوی او را تغییر داد و او را از کوره‌راه‌های انحراف مسیحیت به صراط مستقیم و نورانی اسلام سوق داد و موجبات پذیرش بندگی خداوند یکتا را در او فراهم کرد. وی آن حادثه را چنین نقل می‌کند: (با تلخیص و تغییر عبارات.)

آشنایی با استاد

«بعد از ورودم به ( واتیکان ) نزد استادان آن دیار به تحصیل علوم مسیحیت پرداختم، به ویژه استادی از فرقه کاتولیک که از نظر موقعیت اجتماعی دارای مقامی والا بود و در زهد و تقوا شهرتی بسزا داشت. از این روی دارای مریدان و پیروان فراوانی از فرقه کاتولیک بود. عوام و خواص از اعیان و اشراف و صاحب منصبان این فرقه نزد او حاضر و هدایای نفیس به او تقدیم می‌کردند. و از طرفی او از نظر علمی، مراتب عالی را طی کرده و از استادان معروف بود و هر روز صدها نفر روحانی زن و مرد در درس او حاضر شده، از تعلیمات معارف عالی او با اشتیاق کامل بهره می‌بردند. در میان شاگردان خود، به من عنایت خاصی داشت. از این رو علاوه بر اظهار محبت نسبت به من، تمام کلیدهای محل سکونت خود را به من سپرده بود، جز کلید یک اتاق کوچک که تنها نزد خودش بود.
از این که کلید آن اتاق کوچک را به من نسپرده بود، در دلم به او بدبین شدم و دائم پیش خود می‌گفتم: لابد در آن اتاق، اشیاء قیمتی اهدایی را ذخیره کرده است و نمی‌خواهد من آن‌ها را ببینم، پس زهد را برای دنیا می‌خواهد. این احساس درونی خود را هرگز بروز ندادم تا این که روزی استاد کسالت پیدا کرد و در کلاس درس حاضر نشد. مرا طلبید و گفت: به شاگردان بگو من کسالت دارم و نمی‌توانم در درس حاضر شوم و به آن‌ها بگو بروند.

بیان حقیقت

من از نزدش بیرون آمدم، دیدم شاگردان در مورد مسایل مختلف دینی به مباحثه مشغول هستند تا این که بحث آن‌ها به لفظ «فارقلیطا» رسید که در انجیل چهارم، باب ۱۴ و ۱۵ و ۱۶ حضرت عیسی (علیه‌السّلام)، آمدن او را بشارت داده بود.
هرکس نظری داد و بعد از آن پراکنده شدند. من هم نزد استاد آمدم. گفت: شاگردان در مورد چه بحث می‌کردند؟ گفتم: موضوعات گوناگون، از جمله لفظ «فارقلیطا» و هرکس نظری داشت. استاد به من گفت نظر تو چیست؟ گفتم: من نظر فلان مفسر مسیحی را بهتر می‌دانم. گفت تو مقصر نیستی ولی همه آن نظرات دور از واقعیت هستند چرا که حقیقت آن لفظ فقط نصیب راسخان در علم می‌شود.
اشتیاق درک این حقیقت مرا از خود بی خود نمود و با التماس فراوان، از استادم، تفسیر آن لفظ را خواستار شدم. استادم گریه کرد و گفت: ‌ای فرزند روحانی! تو پیش من عزیزترین مردم هستی و من چیزی از تو مضایقه ندارم. اگر تفسیر آن لفظ را به تو بگویم، از ناحیه مسیحیان، جان من و تو در خطر خواهد افتاد مگر آن که تعهد کنی تا قبل و بعد از زندگی من، نام مرا نبری و تفسیر آن را به من نسبت ندهی چون که قبل از مرگم جان خودم در خطر خواهد افتاد و بعد از مرگم، جان خانواده‌ام. من نیز به اسماء الهی قسم یاد کردم که این خواسته او را برآورده کنم و به شرط او عمل نمایم.

فارقلیطا

گفت: ‌ای فرزند روحانی! این لفظ، اسمی از اسامی مبارک پیامبر مسلمانان است و به معنی احمد و محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. پس کلید آن اتاقی را که فقط نزد خودش نگه داشته بود به من داد و گفت، به آن جا برو و فلان صندوق را باز کن و آن دو کتاب موجود در آن را نزد من بیاور! من نیز چنین کردم.
آن دو کتاب به خط یونانی و سریانی و قبل از ظهور پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و با قلم بر پوست حیوان نوشته شده بودند. گفت: ‌ای فرزند روحانی! بدان که همه عالمان و مفسران و مترجمان مسیحی قبل از ظهور پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قبول داشتند که لفظ «فارقلیطا» به معنی احمد و محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است آنان بعد از ظهور آن حضرت، تمامی کتاب‌های تفسیر، لغت و ترجمه‌های مربوط به این مسئله را به خاطر ریاست و رسیدن به اموال و منفعت دنیوی و یا به خاطر عناد و حسادت، تحریف کرده و بعضی را نیز از بین بردند.
‌ای فرزند روحانی! دین مسیحیت به خاطر ظهور حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) منسوخ شد و من و بسیاری از روحانیان مسیحی به این حقیقت پی‌برده‌ایم ولی از ابراز آن به خاطر مصالحی که در نظر داریم خودداری می‌کنیم. گفتم: ‌ای پدر روحانی! آیا مرا امر می‌کنی که داخل دین اسلام شوم!
گفت: آری، اگر آخرت و نجات را می‌خواهی باید دین حق را قبول کنی. و من همیشه تو را دعا می‌کنم.
چون آن دو کتاب و گفته‌ها و تاییدهای استادم را شنیدم، نور هدایت و محبت حضرت خاتم الانبیاء (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به طوری بر من احاطه پیدا کرد که دنیا و هر آن چه که از مظاهر آن است در نظرم کوچک آمد. در آن لحظه اندیشه‌ای جز اسلام و پیام آور آن در سر نداشتم از این رو از محضر استادم خداحافظی کرده، در پی حقیقت روان شدم.

[۷] فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۸-۲۰.

[۸] فخرالاسلام، محمدصادق، خلاصه الکلام فی افتخار الاسلام، مقدمه دوم.

بازگشت به زادگاه

محمدصادق، بعد از پی بردن به حقانیت اسلام، واتیکان را به قصد زادگاهش ارومیه، ترک کرد و جز چند جلد کتاب و وسایل شخصی چیزی با خود همراه نکرد. او بعد از زحمات بسیار وارد شهر ارومیه شد و در آن جا شبی به طور مخفیانه با جناب شیخ حسن مجتهد از عالمان مقیم آن شهر دیدار کرد و او را از اسلام آوردن خود آگاه نمود. جناب شیخ حسن مجتهد از این امر خوشحال شد و بنا بر درخواست محمدصادق، چکیده‌ای از عقاید و برنامه‌های اسلامی را به او تعلیم داد. محمدصادق آن‌ها را به خط سریانی یادداشت می‌کرد تا از یادش نرود.
بعد از این دیدار برای پاک شدن از خباثت شرک و کفر مسیحیت غسل توبه نمود و شهادت به وحدانیت خدواند یکتا و رسالت پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را بر زبان جاری ساخت و به طور رسمی در زمره مسلمانان قرار گرفت.

[۹] فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۲۰.

اما چرا مذهب شیعه را انتخاب کرد درست معلوم نیست. احتمال دارد، استادش در واتیکان او را راهنمایی کرده و یا به خاطر ملاقات با عالمان شیعه در ارومیه به حقانیت اهل بیت (علیهم‌السّلام) پی برده و مذهب تشیع را پذیرفته باشد.

تحصیلات علوم اسلامی

محمدصادق، بعد از پذیرش رسمی اسلام، مدتی از ابراز آن در بین هم‌کیشان قبلی خود، خودداری کرد تا مبادا موجب آزار او شوند و یا به خاطر ضعیف‌بودن اطلاعات اسلامی‌اش، در مناظره با آن‌ها عقیده‌اش به ارتداد کشیده شود، از این رو برای احاطه بر مبانی و اصول عقاید و معارف اسلامی، به تحصیل نزد استادان مقیم شهر ارومیه از جمله شیخ حسن مجتهد پرداخت و علوم مقدماتی حوزه را در آن شهر در اندک زمانی به پایان برد.
سپس در حدود سال (۱۲۸۵ هـ. ق.) برای کسب مراحل عالی علوم دینی و کسب کمالات معنوی راهی عتبات عراق شده، و در شهرهای نجف، کربلا و سامرا، در محضر استادان و فقیهان بزرگ حاضر شد و فقه و اصول را تا حد اجتهاد فراگرفت. در دیگر رشته‌ها نیز همان‌طور که از آثار وی برمی‌آید، به ویژه رشته کلام و تفسیر قرآن، احاطه کافی پیدا کرد. از این رو او را دانشمند متتبع، متکلم فاضل، پژوهشگر آگاه، عالم متبحر و ژرف نگر، شبهه‌شناس، آگاه بر اصول مناظره و دارای اطلاعات گسترده در ادیان مختلف به ویژه مسیحیت و یهودیت معرفی کرده‌اند.

[۱۰] شیخ آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، نقباءالبشر، ج۲، ص۸۵۰.

[۱۱] فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۱۳ (مقدمه چاپ رحلی).

کسب کمالات معنوی

شیخ محمدصادق، در شهرهای کربلا، نجف و سامرا، در کنار تحصیل علوم دینی، به تهذیب و کسب کمالات معنوی پرداخت. وی حضور عالمان اخلاق و عارفان الاهی را مغتنم شمرد و در سایه عنایات آنان، نفس خود را به زیور فضایل و زیبایی‌های معنوی، آراست. وی عبادت خالصانه و عارفانه پروردگار، توسل به معصومین (علیهم‌السّلام)، ارتباط مستمر با سالکان و عارفان و شناخت صحیح، نسبت به توحید و معاد را از شیوه‌های سیر خود به سوی کمال واقعی قرار داد و ثمرات این مجاهدت را با جان خود لمس نمود. خودش در این مورد می‌گوید:
«اتفاقاتی که در ایام توقف (من) در کربلای معلا و نجف اشرف، کاظمین و سامرا برایم رخ داده گفتنی و نوشتنی نیست. از آن جمله: روز غدیرخم در خدمت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام)، عالم ارواح و برزخ و آخرت، در روز روشن برای من منکشف شد. ارواح مقدسین و صالحان برای من مجسم شدند که تفصیلش نوشتنی نیست. مکرر حضرت خاتم الانبیاء (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، حضرت (امام) صادق و سایر ائمه طاهرین (علیهم‌السّلام) را در عالم رؤیا دیدم و از ارواح مقدس آنان استفاده و استفاضه نمودم. از آن جمله بیست و شش مساله در اصول و فروع (که) برای من (ایجاد) مشکل (کرده) بود و هر چه از (عالمان ) سؤال می‌کردم جوابی (بیان نمی‌کردند تا قلب من ساکت شود و از اضطراب بیرون آید، کشف آن‌ها را از خدا خواستم و متوسل به روح خاتم الانبیاء شدم تا این که شبی از شب‌ها، حضرت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با حضرت (امام) صادق (علیه‌السّلام) به خواب من آمدند و کشف آن مسایل را از حضرت رسول (اکرم) (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خواستم. حضرت رسول (اکرم) (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به حضرت (امام) صادق (علیه‌السّلام) فرمودند: ‌ای فرزند! شما جواب بگویید و آن جناب مسایل را برای من کشف فرمودند.»

[۱۲] فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۲۲.

استادان

با این که شیخ محمدصادق سال‌ها در محضر استادان و فقیهان اسلامی در شهرهای ارومیه، نجف، کربلا و دیگر شهرهای علمی مذهبی به تحصیل علوم دینی پرداخت، ولی جز نام شیخ حسن مجتهد نام هیچ کدام از آن‌ها نه به دست او و نه از ناحیه شرح حال‌نویسان، ذکر نشده است. از آن جا که تحصیلات علوم اسلامی وی قبل از سال (۱۳۰۱ هـ. ق.) به مدت ۱۶ سال طول کشیده ـ یعنی وی (۱۳۰۱-۱۲۸۵ هـ. ق.) در عراق بوده است ـ از این رو عالمان و فقیهانی که در این زمان مشغول به تدریس بوده‌اند می‌توانند استادان احتمالی شیخ محمدصادق باشند از جمله:

اساتید نجف

آیات عظام، حسین کوه‌کمری (متوفای ۱۲۹۹ هـ. ق.)، سیدمهدی قزوینی (متوفای ۱۳۰۰ هـ. ق.)، شیخ عبدالله نعمه (متوفای ۱۳۰۳ هـ. ق.)، شیخ جعفر تستری (متوفای ۱۳۰۳ هـ. ق.)، میرزا صالح قزوینی حلی (متوفای ۱۳۰۴ هـ. ق.)، محمدحسن شیرازی (متوفای ۱۳۱۲ هـ. ق.)، محمدحسن آل‌یاسین (متوفای ۱۳۰۸ هـ. ق.)، محمدتقی اردکانی (متوفای ۱۳۰۶ هـ. ق.) و دیگران.

[۱۳] الدجیلی، جعفر، موسوعه النجف الاشرف، ج۱۱، ص۹۳-۱۱۵.

اساتید کربلا

زین العابدین مازندرانی حائری (متوفای ۱۳۰۹ هـ. ق.)، سید هاشم قزوینی (متوفای ۱۳۲۷ هـ. ق.)، هادی تهرانی مدرسی (متوفای ۱۳۲۱ هـ. ق.)، شیخ علی بحرانی (متوفای ۱۳۲۱ هـ. ق.) و دیگران.

[۱۴] هادی آل طعمه، سلمان، تراث کربلا، ص۲۸۶-۲۹۱.

بازگشت به وطن

شیخ محمدصادق بعد از تکمیل تحصیلات عالی علوم اسلامی، از عالمان و فقیهان عراق خداحافظی نمود و برای انجام رسالت تبلیغ و ارشاد و هدایت به زادگاهش ارومیه بازگشت. که این بازگشت، خود سرآغاز ماجراهای جالب و طولانی در طول مدت زندگی علمی و دینی وی بود.
از سخنان او برمی‌آید که چند سالی را در این شهر اقامت داشته و به تدریس علوم دینی و انجام وظایف مذهبی پرداخته است.

[۱۵] فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۲۷.

سفری پرخاطره

شیخ محمدصادق، علاوه بر سفر به واتیکان و عتبات عالیات، سفری دیگر به مشهد مقدس نمود. وی در شعبان سال (۱۳۰۴ هـ. ق.) شهر ارومیه را به قصد مشهد مقدس و برای زیارت حضرت ثامن الائمه (علیه‌السّلام) ترک کرد.
این سفر، بسیار پرخاطره و طولانی بود و در عین حال منشا برکات فراوانی شد. او از طریق شهرهای سلماس، خوی، ایروان، تفلیس، بادکوبه و… (علت این که چرا این مسیر برای سفر به مشهد مقدس انتخاب شده است مشخص نیست. شاید علتش وجود مسیحیان در آن شهرها باشد که شیخ محمدصادق قصد داشته در ضمن سفر، با آنان به گفتگو بنشیند.) به آن شهر مقدس سفر کرد. مردم آن شهرها بعد از آگاهی از ورود او به شهرشان از او استقبال شایانی می‌کردند و از او درخواست توقف طولانی و ترتیب جلسات وعظ، خطابه و مناظره با اقلیت‌های مذهبی می‌نمودند. او بنابراین درخواست‌ها در هر شهری که وارد می‌شد منبر می‌رفت و در مورد معارف و عقاید دین اسلام به سخنرانی می‌پرداخت. وی علاوه بر آن به وعظ و ذکر مصیبت اهل بیت (علیهم‌السّلام) اقدام می‌کرد، و در صورت فراهم بودن زمینه، با عالمان مسیحی مقیم آن شهرها به مناظره می‌پرداخت.

توقف در سلماس

نمونه‌ای از آن توقف‌ها توقف وی در شهر «سلماس» است. مردم این شهر استقبال گرمی از او به عمل آوردند و چون ماه مبارک رمضان در پیش بود از او درخواست کردند تا در آن ماه مبارک میهمان آن‌ها باشد و به موعظه آنان بپردازد. او نیز قبول کرده، مردم از بیانات و نصایح او استقبال قابل توجهی کردند به طوری که چند هزار نفر در مجلس وعظ او تجمع می‌کردند.
در شهر سلماس بود که گروهی از کشیشان، در خانه یکی از اعیان شهر به نام «حاجی احمد دلمقانی» تجمع کردند و از شیخ محمدصادق درخواست مناظره نمودند. شیخ محمدصادق نیز با اطمینان و آرامش خاصی به آنان جواب مثبت داد و همراه علاقه‌مندان به مناظره، وارد منزل حاجی احمد دلمقانی شد. در آن مجلس بین کشیش‌ها و وی مناظره جالب و عجیبی اتفاق افتاد و شیخ محمدصادق با استناد به ادله فراوان از جمله استناد به کتاب‌های مسیحیان، حقانیت اسلام را اثبات کرد و به تمام گفته‌ها و دلیل‌های آن‌ها، جواب قانع کننده و مدلل داد. در این مجلس بود که یازده نفر از مسیحیان به شرف اسلام مشرف شدند.

[۱۶] فخرالاسلام، محمدصادق، انیس الاعلام، ج۱، ص۸ (چاپ رحلی).

ورود به مشهد

شیخ محمدصادق بعد از طی طریق و تحمل زحمات فراوان و اقامت چند ماهه در مسیر راه، بالاخره در تاریخ یازدهم ربیع الاول سال (۱۳۰۵ هـ. ق.) وارد مشهد مقدس شد. وی بعد از زیارت حرم مطهر حضرت رضا (علیه‌السّلام) مدتی در صحن مقدس رضوی به سخنرانی و تبلیغ معارف دینی پرداخت که چند ماه ادامه داشت.
شیخ محمدصادق بعد از زیارت حرم مطهر رضوی (علیه‌السّلام) مشهد مقدس را به قصد تهران ترک کرد و اواخر شعبان سال (۱۳۰۵ هـ. ق.) وارد این شهر شد. عالمان و سرشناسان و مردم متدین و عالم دوست تهران، بعد از آگاهی از ورود آن عالم فرزانه، به استقبال او و همراهانش شتافتند، و تا مدت‌ها در منزل خود از او پذیرایی نمودند.
ناصرالدین شاه نیز که نام و آوازه او را شنیده بود، جلسه ملاقاتی با او ترتیب داد. در این دیدار بود که این عالم بزرگ از ناحیه شاه قاجار به «فخرالاسلام» ملقب شد و شاه او را به دفاع از حریم اسلام در برابر القاء شبهات از ناحیه مسیحیان تشویق نمود.
از مجموع آثار به جا مانده از شیخ محمدصادق فخرالاسلام برمی آید، آخرین مقصد او در این سفر طولانی، شهر تهران بوده و او تا آخر حیات پربرکتش در آن جا ماندگار شد و به خدمات علمی و مذهبی اشتغال ورزید.

فعالیت فرهنگی

مهم‌ترین فعالیت فرهنگی، مذهبی و علمی شیخ محمدصادق فخرالا

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.