پاورپوینت شهاب‌الدین‌ ابوالفضل‌ احمد بن‌ علی‌ عسقلانی


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل فشرده
2120
8 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت شهاب‌الدین‌ ابوالفضل‌ احمد بن‌ علی‌ عسقلانی دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت شهاب‌الدین‌ ابوالفضل‌ احمد بن‌ علی‌ عسقلانی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت شهاب‌الدین‌ ابوالفضل‌ احمد بن‌ علی‌ عسقلانی :

ابن‌حجر پاورپوینت شهاب‌الدین‌ ابوالفضل‌ احمد بن‌ علی‌ عسقلانی

اِبْن‌ِ حَجَر عَسْقَلانی‌، شهاب‌ الدین‌ ابوالفضل‌ احمد بن‌ علی‌ بن‌ محمد بن‌ محمد بن‌ علی‌ بن‌ احمد بن‌ محمود بن‌ احمد حجر عسقلانی‌ کِنانی‌ مصری‌ (۲۲ شعبان ‌ ۷۷۳ – ذیقعده ۸۵۲ق‌/۱۶ فوریه ۱۳۷۲ – ژانویه ۱۴۴۹م‌)، یکی‌ از علمای‌ بزرگ‌ حدیث ‌ و فقه ‌ شافعی ‌، موّرخ‌ و شاعر می‌باشد.

فهرست مندرجات

۱ – احاطه بر حدیث و فقه
۲ – منابع در شرح‌حال ابن حجر
۳ – وجه تسمیه
۴ – پدر
۵ – ولادت
۶ – دوران کودکی
۷ – تحصیلات
۸ – مشایخ و اساتید
۹ – سفر و ملاقات با بزرگان
۱۰ – تدریس علم الحدیث
۱۱ – تدریس
۱۲ – کثرت افتاء
۱۳ – مناصب و وظایف
۱۴ – ابن‌ حجر در مسند قضا
۱۴.۱ – اهمیت منصب قضا در دوره ممالیک
۱۴.۲ – اکراه در پذیرش منصب قضا
۱۴.۳ – نیابت جلال‌ بلقینی‌
۱۴.۴ – نیابت ابن‌ العراقی‌
۱۴.۵ – خصومت با علم‌الدین‌ بلقینی‌
۱۴.۶ – مقاوت در برابر نفوذ سلاطین
۱۴.۷ – مشکلات قضا
۱۴.۸ – دلبستگی ابن حجر به مناصب
۱۴.۹ – انتقاد از ابن حجر و بررسی آن
۱۴.۱۰ – تعهد به مبانی شرعی
۱۵ – مخالفان‌ ابن‌حجر
۱۵.۱ – قاضی‌ بدرالدین‌
۱۵.۲ – شمس‌ الدین‌ محمد بن‌ عطاءالله‌
۱۵.۳ – علم‌ الدین‌ بلقینی‌
۱۵.۴ – شمس‌الدین‌ محمد بن‌ علی‌ قایانی‌
۱۶ – زنان‌ و اولاد ابن‌ حجر
۱۷ – وفات‌ ابن‌ حجر
۱۸ – خصوصیات
۱۹ – شاگردان
۲۰ – تألیفات‌ ابن‌ حجر
۲۰.۱ – تألیف درباره صحیح بخاری
۲۰.۲ – تألیفات دیگر درباره صحیح بخاری
۲۰.۳ – لسان المیزان
۲۰.۴ – الدرر الکامنه
۲۰.۵ – انباء الغمر
۲۰.۶ – سایر تألیفات
۲۱ – فهرست منابع
۲۲ – پانویس
۲۳ – منبع

احاطه بر حدیث و فقه

از او به‌ «حافظ العصر» و «شیخ‌ الاسلام‌» و «امیر المؤمنین‌ در حدیث‌» یاد کرده‌اند

[۱] ابن‌ تغری‌ بردی‌، النجوم‌ الزاهره، ج۱۵، ص۵۳۲، به‌ کوشش‌ ابراهیم‌ علی‌ طرخان‌، قاهره‌، ۱۳۹۱ق‌/۱۹۷۱م‌.

[۲] ابن‌ عماد، عبدالحی‌، ج۷، ص۲۷۰، شذرات‌ الذهب‌، قاهره‌، ۱۳۵۰ق‌.

و در زمان‌ او، بجز چند تن‌ که‌ شرح‌ آن‌ خواهد آمد، همه‌ به‌ بزرگی‌ و دانش‌ و احاطه مسلم‌ و بی‌ چون‌ و چرای‌ او در حدیث ‌ و فقه ‌ گواهی‌ داده‌اند و او در میان‌ حفّاظ بزرگ‌ حدیث‌ نبوی‌ در ردیف‌ کسانی‌ مانند ابونعیم‌ اصفهانی‌ و دارقطنی ‌ و خطیب‌ بغدادی ‌ و ذهبی ‌ قرار دارد.

منابع در شرح‌حال ابن حجر

سخاوی ‌ بزرگ‌ترین‌ شاگرد و شرح‌ حال‌ نویس‌ او، نام‌ او و اجداد وی‌ را به‌ طریقی‌ که‌ ذکر کردیم‌ آورده‌ است‌ و تاریخ‌ تولد او را در ۲۲ شعبان ‌ ۷۷۳ و تاریخ‌ وفاتش‌ را در اواخر ذیحجه ۸۵۲ نوشته‌ است‌.

[۳] سخاوی‌، محمد، ج۲، ص۳۶-۴۰، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.

همو کتاب‌ جداگانه‌ای‌ در احوال‌ شیخ‌ خود تألیف‌ کرده‌ به‌ نام‌ الجواهر و الدّرر فی‌ ترجمه شیخ‌ الاسلام‌ ابن‌ حجر که‌ هنوز چاپ‌ نشده‌ است‌ و ما به‌ نسخ‌ خطی‌ آن‌ دسترسی‌ نداریم‌ و آنچه‌ از این‌ کتاب‌ نقل‌ خواهد شد از کتاب‌ محمد کمال‌ الدین‌ عزالدین‌ است‌ به‌ نام‌ التاریخ‌ و المنهج‌ التّاریخی‌ لابن‌ حجر العسقلانی‌. در شرح‌ حال‌ ابن‌ حجر تکیه عمده ما بر گفته‌های‌ دیگر سخاوی‌ در الضوء اللامع‌ و الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر عن‌ قضاه مصر و مهم‌تر از همه‌ بر کتاب‌ انباء الغمر بابناء العمر تألیف‌ خود ابن‌ حجر است‌ که‌ مهم‌ترین‌ منبع‌ موثق‌ درباره زندگی‌ اوست‌؛ همچنین‌ از گفته‌های‌ معاصران‌ او مانند ابن‌ تغری‌ بردی ‌ در النّجوم‌ الزّاهره و مقریزی ‌ در السّلوک‌ لمعرفه دول‌ الملوک‌ استفاده‌ شده‌ است‌.

وجه تسمیه

به‌ گفته سخاوی‌

[۴] سخاوی‌، محمد، ج۲، ص۳۶، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.

«ابن‌ حجر» لقب‌ یکی‌ از اجداد او بوده‌ است‌ که‌ به‌ اولاد و احفاد او هم‌ بسط یافته‌ و شاخص‌ترین‌ عنوان‌ وی‌ شده‌ است‌.

پدر

پدر او علی‌ بن‌ محمد عسقلانی‌ (ح‌ ۷۲۰-۲۳ – رجب ‌ ۷۷۷ق‌/۱۳۲۰- ۱۹دسامبر ۱۳۷۵م‌) نیز اهل‌ علم‌ و مدتی‌ در حکم‌ و قضا نایب‌ ابن‌ عقیل‌ بهاءالدین‌ ابومحمد عبدالله‌ بن‌ عبدالرحمان‌ شافعی‌ (د ۷۶۹ق‌) بود. او شاعر هم‌ بود و چند دیوان‌ داشت‌ و به‌ دادن‌ فتوا و قرائات‌ سبع‌ مجاز بود. ابن‌ حجر می‌گوید که‌ در وفات‌ پدرش‌ هنوز ۴ سالگی‌ را تمام‌ نکرده‌ بود و او را مانند خیال‌ به‌ یاددارد‌ و گفته‌ بود که‌ کنیه فرزندم‌ احمد، ابوالفضل‌ است‌.

[۵] ابن‌ حجر، احمد، ج۱، ص۱۷۴- ۱۷۵، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

ولادت

تولد ابن‌ حجر در قاهره ‌ در خانه‌ای‌ در کنار رود نیل‌ ، نزدیک‌ دارالنحاس‌ و جامع‌ جدید، اتفاق‌ افتاد. پدر او را فرزندی‌ بود که‌ در زمان‌ حیات‌ پدر از دنیا رفت‌ و او از آن‌ باب‌ سخت‌ اندوهناک‌ شد. یکی‌ از شیوخ‌ به‌ نام‌ شیخ‌ یحیی‌ صَنافیری‌ (د ۷۷۳ق‌) او را تسلیت‌ داد. این‌ شیخ‌ که‌ اهل‌ کشف‌ و کرامات ‌ بود او را به‌ فرزند دیگری‌ بشارت‌ داد که‌ همین‌ ابن‌ حجر بود.

[۶] ابن‌ حجر، احمد، ج۶، ص۲۰۱، الدرر الکامنه، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/۱۹۷۲م.

دوران کودکی

پس‌ از وفات‌ پدر یکی‌ از بازرگانان‌ مشهور به‌ نام‌ زکی‌الدین‌ ابوبکر علی‌ الکارمی‌ الخروبی‌ (د ۷۸۷ق‌) وصایت‌ ابن‌ حجر را بنا به‌ وصیت‌ پدرش‌ به‌ عهده‌ گرفت‌.

[۷] ابن‌ حجر، احمد، ج۲، ص۱۹۷، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

ابن‌ حجر در ۵ سالگی‌ به‌ مکتب ‌ فرستاده‌ شد و قرآن ‌ را نزد صدر سفطی‌ مصری‌ شافعی‌ یاد گرفت‌. در ۷۸۴ق‌ که‌ ۱۱ ساله‌ بود با وصی‌ خود زکی‌الدین‌ خروبی‌ به‌ مکه ‌ رفت‌ و با او در آن‌جا مجاور شد. به‌ گفته خودش‌ در ۷۸۳ق‌ قرآن‌ را ختم‌ کرده‌ بود و در همین‌ سال‌ که‌ به‌ مکه‌ رفتند، خواست‌ تا ختم‌ را اعاده‌ کند، اما چون‌ مصادف‌ با ایام‌ حج ‌ شد، عمل‌ اعاده‌ موقوف‌ ماند و آن‌ها در مکه‌ ماندند تا در سال‌ بعد تشریفات‌ اعاده‌ به‌ عمل‌ آمد و آن‌ خواندن‌ نماز تراویح با مردم‌ بود.

[۸] ابن‌ حجر، احمد، ج۲، ص۱۰۰-۱۰۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

[۹] ابن‌ فهد مکی‌، محمد، ج۱، ص۳۲۶، لحظ الالحاظ، به‌ کوشش‌ احمد رافع‌ طهطاوی‌، همراه‌ ذیل‌ تذکره الحفاظ ذهبی‌، به‌ کوشش‌ حسام‌الدین‌ قدسی‌، قاهره‌.

[۱۰] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۷۶، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.

در اینجا باید متذکر شد که‌ محمد کمال‌الدین‌ عزالدین‌

[۱۱] عزالدین‌، ج۱، ص۷۱، حاشیه ۶، محمد کمال‌ الدین‌، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.

معنی‌ «اعاده‌» را در عبارت‌ ابن‌ حجر «واشتغلت‌ بالاعاده» درنیافته‌ است‌، و «اعاده‌» را به‌ معنی‌ آنچه‌ مُعید (= بازگوکننده درس‌ استاد) انجام‌ می‌دهد، گرفته‌ است‌. ابن‌ حجر که‌ در ۷۸۵ق‌ بیش‌ از ۱۲سال‌ نداشت‌ و حفظ قرآن ‌ را تازه‌ تمام‌ کرده‌ بود چگونه‌می‌توانست‌ در دروس‌ عالی‌ حاضر شود و درس‌ را برای‌ دانشجویان‌ «اعاده‌ کند» ؟ اعاده‌ در اینجا به‌ معنی‌ اعاده‌ ختم‌ قرآن‌ است‌ برای‌ انجام‌ تشریفات‌ آن‌ که‌ همان‌ نماز تراویح‌ باشد. عبارت‌ ابن‌ حجر در انباء چنین‌ است‌: «و فیها (سنه ۷۸۴) حججت‌ُ مع‌ زکی‌الدین‌ الخروجی‌ و کانت‌ وقفه الجمعه و جاورنا، فصلَّیت‌ُ بالناس‌ فی‌ السنه التی‌ تلیها و قد کنت‌ ختمت‌ من‌ اول‌ السنه الماضیه و اشتغلت‌ُ بالاعادِه فی‌ هذه‌ السنه فشغلنا امرُ الحج‌ الی‌ ان‌ قُدَّرَ ذلک‌ بمکه و کانت‌ فیه‌ الخیره».

تحصیلات

سخاوی‌ به‌ نقل‌ از کتاب‌ ابن‌ حجر المجمع‌ الموسّس‌ فی‌ معجم‌ المفهرس‌ می‌گوید که‌ به‌ هنگام‌ مجاورتش‌ در مکه‌ در ۷۸۵ق‌ نزد محمد بن‌ عبدالله‌ بن‌ ظهیره‌ علم‌ الحدیث ‌ یاد گرفت‌ و کتاب‌ عمده الاحکام‌ ابن‌ سرور جماعیلی‌ را نزد او خواند و در سال‌ بعد که‌ همراه‌ زکی‌الدین‌ خروبی‌ به‌ مصر بازگشت‌، باز به‌ فراگرفتن‌ حدیث‌ مشغول‌ شد. نیز در مکه‌ صحیح‌ بخاری ‌ را از عبدالله‌ بن‌ محمد بن‌ محمد بن‌ سلیمان‌ نیشابوری‌ مکی‌، معروف‌ به‌ عفیف‌ نشاوری‌ (د ۷۹۰ق‌) استماع ‌ کرد..

[۱۲] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۷۵-۷۶، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.

[۱۳] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۷۱-۷۳، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.

در ۱۷ سالگی‌ از شمس‌الدین‌ محمد بن‌ علی‌ بن‌ محمد قطان‌ مصری‌ (د ۸۱۳ق‌) که‌ یکی‌ از اوصیای‌ او بود، فقه‌ و عربیّت‌ و حساب‌ یاد گرفت‌ و نیز در نزد ابومحمد (یا ابواسحاق‌) اَبْناسی‌ (د ۸۰۲ق‌) فقه‌ خواند.

[۱۴] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۷۷، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.

سخاوی‌ می‌گوید که‌ ابناسی‌ دوست‌ پدر ابن‌ حجر بود و ابن‌حجر پس‌ از ۷۹۰ق‌ ملازمت‌ او را اختیار کرد.

[۱۵] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۱۷۳، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.

مشایخ و اساتید

ابن‌ حجر استادان‌ و مشایخ‌ بسیاری‌ دارد و او همه آن‌ها را در کتابی‌ به‌ نام‌ المجمع‌ المؤسّس‌ فی‌ معجم‌ المفهرس‌ نام‌ برده‌ است‌. این‌ کتاب‌ هنوز چاپ‌ نشده‌ است‌ و ذکر همه شیوخ‌ و استادان‌ او در اینجا ممکن‌ نیست‌، اما بعضی‌ از مشاهیر مشایخ‌ او را در اینجا از قول‌ خودش‌ در انباء و از گفته سخاوی‌ در سرتاسر الضوء و در کتاب‌ ذیل‌ نام‌ می‌بریم‌:
۱. عمر بن‌ رسلان‌ بن‌ نصیر، معروف‌ به‌ سراج‌ بلقینی‌ ، از فقها و محدثان‌ بزرگ‌ شافعی ‌ (د ۸۰۵ق‌). ابن‌ حجر به‌ گفته خودش‌ در انباء

[۱۶] ابن‌ حجر، احمد، ج۵، ص۱۰۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

تصانیف‌ او را از خود او استماع‌ کرده‌ است‌ و دلائل‌ النّبوه بیهقی‌ و نیز دروسی‌ از روضه الطالبین‌ و عمده المتقین‌ نووی ‌ را در فقه‌ شافعی‌ نزد او خوانده‌ است‌ و بلقینی ‌ به‌ خط خود به‌ او اجازه‌ داده‌ است‌.
۲. ابن‌ جماعه‌ عزالدین‌ محمد بن‌ ابی‌ بکر بن‌ عبدالعزیز (د ۸۱۹ق‌). ابن‌ حجر می‌گوید

[۱۷] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۲۴۲، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

که‌ از ۷۹۰ق‌ تا سال‌ وفاتش‌ ملازم‌ او بوده‌ است‌ و می‌گوید من‌ در تعظیم‌ او مبالغه‌ می‌کردم‌، حتی‌ در غیابش‌ او را فقط به‌ نام‌ «امام‌ الائمه» می‌خواندم‌ و او نیز مرا دوست‌ می‌داشت‌ و با من‌ نهایت‌ ادب‌ را روا می‌داشت‌ و در غیاب‌ من‌ به‌ تقدم‌ من‌ گواهی‌ می‌داد. ابن‌ حجر حاشیه عضد و شرح‌ جمع‌ الجوامع‌ را از او فرا گرفت‌.

[۱۸] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۲۴۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۳. بزرگ‌ترین‌ شیخ‌ او در حدیث‌ شیخ‌ زین‌الدین‌ کرد عراقی‌ ، عبدالرحیم‌ بن‌ حسین‌ بن‌ عبدالرحمان‌ الکردی ‌، معروف‌ به‌ زین‌ عراقی‌ (د ۸۰۶ق‌) بود، ابن‌ حجر می‌گوید که‌ ده‌ سال‌ ملازم‌ او بوده‌ است‌.

[۱۹] ابن‌ حجر، احمد، ج۵، ص۱۷۲، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۴. جمال‌ الدین‌ ابوالمعالی‌ عبدالله‌ بن‌ عمر بن‌ علی‌ بن‌ مبارک‌ ازهری‌ حلاوی‌(د ۸۰۷ق‌). ابن‌ حجر

[۲۰] ابن‌ حجر، احمد، ج۵، ص۲۳۹-۲۴۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

می‌گوید: در میان‌ شیوخ‌ روایت‌ او کسی‌ در حسن‌ اداء به‌ پای‌ او نمی‌رسید. ابن‌ حجر مسند احمد بن‌ حنبل ‌ را در مدتی‌ کوتاه‌ که‌ مجالس‌ آن‌ طولانی‌ بود از او استماع‌ کرده‌ است‌.
۵. ابوعلی‌ محمد بن‌ احمد بن‌ علی‌ المهدی‌ البزاز معروف‌ به‌ ابن‌ المطرز (د ۷۹۷ق‌). ابن‌ حجر می‌گوید: قرأت‌ علیه‌ الکثیر.

[۲۱] ابن‌ حجر، احمد، ج۳، ص۲۷۰، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۶. عبدالرحمان‌ بن‌ احمد بن‌ مبارک‌ بن‌ حماد بن‌ ترکی‌ الغَزّی‌ یا المعرّی‌

[۲۲] ابن‌ عماد، عبدالحی‌، ج۶، ص۳۵۹، شذرات‌ الذهب‌، قاهره‌، ۱۳۵۰ق‌.

معروف‌ به‌ ابوالفرج‌ ابن‌ الشیخه‌ یا ابن‌ الشیخه‌ (د ۷۹۹ق‌). ابن‌ حجر در انباء می‌نویسد: او دوست‌ پدرم‌ بود. هنگامی‌ که‌ در صدد آموختن‌ حدیث‌ بر آمدم‌، به‌ او پیوستم‌. او مرا گرامی‌ داشت‌ و به‌ صبر بر مداومت‌ قرائت‌ کتب‌ وامی‌داشت‌ تا آن‌جا که‌ بیشتر روایات‌ او را فراهم‌ گرفتم‌ و صحیح‌ مسلم‌ را به‌ روایت‌ ابونعیم‌ نزد او قرائت‌ کردم‌.

[۲۳] ابن‌ حجر، احمد، ج۳، ص۳۴۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۷. ابن‌ الصّائغ‌ علی‌ بن‌ محمد بن‌ محمد الدمشقی‌ (د ۸۰۰ق‌) که‌ به‌ «ابن‌ خطیب‌ عین‌ شرما» نیز معروف‌ بود. ابن‌ حجر می‌گوید: سنن‌ ابن‌ ماجه‌ و مسند شافعی ‌ و تاریخ‌ اصفهان ‌ و غیر آن‌ از «کتاب‌ کبار و اجزاء صغار» و نیز بیش‌تر مسموعاتش‌ را نزد او خوانده‌ است‌.

[۲۴] ابن‌ حجر، احمد، ج۳، ص۴۰۷- ۴۰۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۸. زین‌الدین‌ عمر بن‌ محمد بن‌ احمد البالِسی‌ الصالحی‌ الملقّن ‌ (د ۸۰۷ق‌). ابن‌ حجر می‌گوید: «قرات‌ علیه‌ الکثیر».

[۲۵] ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۳۱۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۹. نورالدین‌ علی‌ بن‌ ابی‌ بکر بن‌ سلیمان‌ الهیثمی‌(د ۸۰۷ق‌). ابن‌ حجر کتبی‌ را که‌ پیش‌ او خوانده‌ است‌، یاد کرده‌ است‌، از جمله‌ نیمی‌ از مجمع‌ الزوائد تألیف‌ خود او و یک‌ ربع‌ از زوائد مسند احمد . و می‌گوید: اشتباهات‌ او را در مجمع‌ الزوائد جمع‌ می‌کردم‌ و چون‌ شنیدم‌ که‌ این‌ کار من‌ بر او گران‌ می‌آید به‌ رعایت‌ خاطرش‌ دست‌ از این‌ کار برداشتم‌.

[۲۶] ابن‌ حجر، احمد، ج۵، ص۲۵۶-۲۶۰، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۱۰. ابن‌ البرهان ‌ابوهاشم‌ احمد بن‌ محمد بن‌ اسماعیل‌ الظاهری‌ التیمی‌ّ(د ۸۰۸ق‌). ابن‌ حجر می‌گوید: سمعت‌ من‌ فوائده‌ کثیراً.

[۲۷] ابن‌ حجر، احمد، ج۵، ص۳۱۷- ۳۱۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۱۱. شهاب‌ الدین‌ احمد بن‌ عمر جوهری‌ (د ۸۰۹ق‌). ابن‌ حجر می‌گوید: سنن‌ ابن‌ ماجه‌ را در جامع‌ عمرو بن‌ العاص‌ پیش‌ او خواندم‌ و نیز قسمت‌ بزرگی‌ از تاریخ‌ بغداد خطیب ‌ و طبقات‌ الحفاظ ذهبی ‌ را نزد او خواندم‌.

[۲۸] ابن‌ حجر، احمد، ج۶، ص۱۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۱۲. محمد بن‌ انس‌ الحنفی‌ الطنتدائی‌ یا طنتدی‌ (د ۸۰۹ق‌). ابن‌ حجر می‌گوید: کتبت‌ منه‌ الکثیر.

[۲۹] ابن‌ حجر، احمد، ج۶، ص۴۳، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۱۳. مجدالدین‌ محمد بن‌ یعقوب‌ فیروزآبادی‌ شیرازی، مؤلف‌ کتاب‌ مشهور قاموس ‌ (د ۸۱۷ق‌). ابن‌ حجر از او استماع‌ حدیث ‌ کرده‌ است‌ و او کتاب‌ قاموس‌ را به‌ او داده‌ و اجازه‌ داده‌ است‌ که‌ آن‌ را از خود او روایت‌ کند.

[۳۰] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۱۶۲، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۱۴. محمد بن‌ محمد بن‌ علی‌ الغماری‌ المالکی‌(د ۸۰۲ق‌). ابن‌ حجر می‌گوید: «اجازلی‌ غیر مرّه».

[۳۱] ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۱۸۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

علاوه‌ بر اشخاص‌ مذکور می‌توان‌ از جمله‌ شیوخ‌ و استادان‌ او اشخاص‌ ذیل‌ را نام‌ برد: زفتاوی ‌، محمد بن‌ احمد بن‌ علی ، د ۸۰۶ق‌

[۳۲] سخاوی‌، محمد، ج۷، ص۲۴، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.

ابشیطی ‌، سلیمان‌ بن‌ عبدالناصر ، د ۵۱۱ق‌

[۳۳] سخاوی‌، محمد، ج۳، ص۲۶۵، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.

بدر بشتکی‌ ، ابوالبقاء محمد بن‌ ابراهیم‌ انصاری‌ دمشقی‌ ، د ۸۳۰ق‌

[۳۴] سخاوی‌، محمد، ج۶، ص۲۷۸، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.

که‌ معلم‌ ادبیات‌ و عروض‌ ابن‌ حجر بود؛ جمال‌ ماردانی‌ ، عبدالله‌ بن‌ خلیل‌ بن‌ یوسف‌ ، د ۸۰۹ق‌

[۳۵] سخاوی‌، محمد، ج۵، ص۱۹، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.

ابن‌ الملقن‌ ، سراج‌ الدین ‌، د ۸۰۴ق‌

[۳۶] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۷۷، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.

قنبر بن‌ عبدالله‌ شروانی‌ ازهری‌ ، د ۸۰۱ق‌

[۳۷] ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۷۷، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

و شمس‌الدین‌ ابوالمعالی‌ محمد بن‌ احمد حبتّی‌ حنبلی‌، د ۸۲۵ق‌.

[۳۸] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۴۸۰، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

اما اینها نمونه‌ای‌ از استادان‌ و مشایخ‌ اجازات‌ اوست‌ و برای‌ تفصیل‌ آن‌ باید به‌ مجلدات‌ الضوء سخاوی‌ و انباء الغمر و از همه‌ مهم‌تر به‌ المجمع‌ المؤسّس‌ وی‌ مراجعه‌ کرد. سخاوی‌ در الذیل‌

[۳۹] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص‌ ۷۹، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.

می‌گوید: شیوخ‌ بزرگی‌ که‌ او داشت‌ و همه‌ مشارالیه‌ و مرجع‌ مشکلات‌ بودند. هیچ‌ یک‌ از معاصران‌ او نداشتند، زیرا هر یک‌ از این‌ شیوخ‌ در فن‌ خود متبحر بودند و کسی‌ در فن‌ اختصاصی‌ آنها به‌ پایه‌ ایشان‌ نمی‌رسید، مانند تنوخی‌ در معرفت‌ قرائات‌ و عراقی‌ در معرفت‌ علم‌ الحدیث‌ و هیثمی‌ در حفظ متون‌ و بلقینی‌ در وسعت‌ محفوظات‌ و کثرت‌ اطلاع‌ و ابن‌ الملقن‌ در کثرت‌ تصانیف‌ و مجدالدین‌ فیروزآبادی‌ صاحب‌ قاموس‌ در معرفت‌ لغت‌ و غُماری‌ در ادبیات‌ عرب‌ و عزّبن‌ جماعه‌ در احاطه‌ بر علوم‌ گوناگون‌.

سفر و ملاقات با بزرگان

ابن‌ حجر در سفرهای‌ متعدد خود به‌ خانه خدا و شام ‌ و قدس ‌ و یمن ‌ و عدن ‌ و اسکندریه ‌ هیچ‌ گاه‌ از کسب‌ علم‌ غفلت‌ نمی‌کرد و هر جا شیخی‌ و فقیهی‌ می‌یافت‌ که‌ می‌توانست‌ از او حدیثی‌ بشنود و فایده‌ای‌ برگیرد، بی‌درنگ‌ به‌ دیدنش‌ می‌شتافت‌.
ابن‌ حجر می‌گوید: در ۷۹۳ق‌ به‌ قوص‌ و دیگر شهرهای‌ صعید مصر سفر کردم‌، ولی‌ چیزی‌ از مسموعات‌ حدیث‌ در این‌ شهرها استفاده‌ نکردم‌ و فقط با جمعی‌ از اهل‌ علم‌ ملاقات‌ کردم‌، از جمله‌ ناصرالدین‌ قاضی‌ شهر «همو» و ابن‌ السراج‌ قاضی‌ شهر قوص‌ و نیز با جمعی‌ از اهل‌ ادب‌ دیدار کردم‌.

[۴۰] ابن‌ حجر، احمد، ج۳، ص۷۷، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

در ذیقعده ۷۹۹ از راه‌ طور و دریای‌ سرخ‌ به‌ یمن‌ رفت‌

[۴۱] ابن‌ حجر، احمد، ج۳، ص۳۳۵، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

و در ۸۰۰ ق‌ به‌ یمن‌ رسید. سلطان‌ یمن‌ ملک‌ اشرف‌ اسماعیل‌ بن‌ عباس‌ از سلاطین‌ رسولی‌ (د ۸۰۳) او را به‌ حضور خود خواند. ابن‌ حجر می‌گوید که‌ او را مدح‌ گفتم‌ و او به‌ من‌ صله ‌ داد.

[۴۲] ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۲۶۵، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

در این‌ ملاقات‌ نسخه‌ای‌ از خریده القصر را که‌ به‌ خط ابن‌ الفوطی ‌ بود به‌ سلطان‌ مذکور اهداء کرد،

[۴۳] به‌ نقل‌ از سخاوی‌، الجواهر و الدّرر، ج۱، ص۱۲۵، عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.

در عدن‌ با علی‌ بن‌ یحیی‌ الطائی‌ الصعدی‌ که‌ از اعیان‌ تجار یمن‌ بود و از طرف‌ سلطان‌ بازرسی‌ تجارت‌ یمن‌ به‌ او محول‌ شده‌ بود، ملاقات‌ کرد. می‌گوید در نیکی‌ به‌ من‌ مبالغه‌ کرد و از دیدن‌ من‌ بسیار خوشحال‌ شد زیرا با دایی‌ من‌ دوستی‌ قدیمی‌ داشت‌.

[۴۴] ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۳۰۴، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

در شهرهای‌ یمن‌ با علماء و شیوخ‌ معتبر آن‌ دیار دیدار کرد و از آن‌ها استماع‌ حدیث‌ کرد. در ۸۰۰ق‌ همراه‌ محملی‌ که‌ سلطان‌ یمن‌ برای‌ حج‌ّ ترتیب‌ داده‌ بود به‌ مکه ‌ رفت‌.

[۴۵] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۲۵، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.

در یمن‌ بود که‌ با مجدالدین‌ فیروزآبادی‌ صاحب‌ قاموس‌ ملاقات‌ کرد.

[۴۶] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۲۳-۱۲۴، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.

در ۸۰۳ق‌ به‌ شام‌ رفت‌. مدت‌ اقامت‌ او در دمشق ‌ صد روز طول‌ کشید و در این‌ صد روز در حدود هزار جزء مربوط به‌ حدیث‌ استماع‌ کرد از جمله‌ معجم‌ اوسط طبرانی ‌ و معرفه الصحابه ابن‌ منده ‌ و بیش‌تر مسند ابی‌ یعلی‌ . در اول‌ محرم ‌ ۸۰۳ از دمشق‌ بیرون‌ آمد.

[۴۷] ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۱۸۹، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

در بازگشت‌ به‌ قاهره ‌ کتاب‌ تعلیق‌ التّعلیق‌ را درباره زندگانی‌ مشایخ‌ بزرگ‌ خود به‌ اتمام‌ رسانید.

[۴۸] بجاوی‌، علی‌محمد، ج۱، ص۸، مقدمه تبصیر المنتبه‌ (نک: ابن‌ حجر در همین‌ مآخذ).

در سفر به‌ شام‌ در شهرهای‌ قطیه‌، غزّه‌، رمله‌، قدس‌ و صالحیه‌ از علما سماع‌ حدیث‌ کرد.

[۴۹] بجاوی‌، علی‌محمد، ج۱، ص۸، مقدمه تبصیر المنتبه‌ (نک: ابن‌ حجر در همین‌ مآخذ).

چنانکه‌ در انباء

[۵۰] ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۷۳، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

می‌گوید: بازگشتش‌ به‌ قاهره‌ به‌ سبب‌ شیندن‌ خبر حرکت‌ تیمور به‌ بلاد شام‌ بود. در قاهره‌ به‌ تصنیف‌ ادامه‌ داد و از ۸۰۸ق‌ در خانقاه‌ شیخونیه‌ الابعین‌ المتباینه و نیز قسمتی‌ از عشاریات‌ صحابه ‌ را در صد مجلس‌ در طی‌ چند سال‌ املاء کرد.

[۵۱] بجاوی‌، علی‌محمد، ج۱، ص۸، مقدمه تبصیر المنتبه‌ (نک: ابن‌ حجر در همین‌ مآخذ).

تدریس علم الحدیث

در سوم‌ رجب ‌ ۸۱۱ امیر جمال‌ الدین‌ یوسف‌ البیری‌ البجاسی‌ استادار سلطان‌ مدرسه‌ای‌ را که‌ در رحبه العید ساخته‌ بود، افتتاح‌ کرد و در آن‌ چهار مدرس‌ برای‌ مذاهب‌ چهارگانه‌ تعیین‌ کرد و تدریس‌ علم‌ الحدیث‌ نیز به‌ ابن‌ حجر واگذار گردید.

[۵۲] ابن‌ حجر، احمد، ج۶، ص۹۵-۹۶، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

در شرح‌ حال‌ علی‌ بن‌ یوسف‌ ابیاری‌ نحوی‌ (د ۸۱۴ق‌) آمده‌ است‌ که‌ جمال‌ الدین‌ استادار تدریس‌ در «شیخونیه‌» را به‌ او واگذار کرد ولی‌ ابیاری‌ در آن‌جا فقط یک‌ روز تدریس‌ کرد و آن‌ منصب‌ را در برابر مبلغی‌ به‌ ابن‌ حجر سپرد.

[۵۳] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۳۹، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

در ۸۱۳ ق‌ نورالدین‌ علی‌ بن‌ عبدالرحمان‌ ربعی‌ رشیدی‌ مدرس‌ حدیث‌ در قبّه بیبرس‌ درگذشت‌ و ابن‌ حجر به‌ جای‌ او برای‌ محدثان‌ تدریس‌ کرد.

[۵۴] ابن‌ حجر، احمد، ج۶، ص۲۵۲، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

تدریس‌ در بیبرسیه ‌ میان‌ او و برادر جمال‌الدین‌ استادار مورد نزاع‌ بود. در ۸۱۵ق‌ برادر جمال‌ الدین‌ در مشیخه بیبرسیه‌ با او شریک‌ شد و در ۸۱۶ ق‌ بر تمام‌ آن‌ دست‌ یافت‌. ابن‌ حجر دوباره‌ در ۸۱۸ق‌ آن‌ را به‌ دست‌ آورد و سلطان‌ مؤیّد شیخ‌ (د ۸۲۴ق‌) توقیعی‌ به‌ نام‌ ابن‌ حجر صادر کرد و برادر جمال‌ الدین‌ را از آن‌جا بر کنار کرد. در اینجا باید بگوییم‌ که‌ این‌ امر نتیجه بحث‌ او با شمس‌الدین‌ هروی‌ بود و سلطان‌ در ازای‌ پیروزی‌ او در این‌ بحث‌ از او خواست‌ که‌ پاداشی‌ بطلبد. ابن‌ حجر گفت‌ که‌ او شیخ‌ بیبرسیه‌ بود و برادر جمال‌ الدین‌ آن‌ را به‌ زور از او گرفته‌ است‌. سلطان‌ موافقت‌ کرد و ابن‌ حجر گواهانی‌ بر آن‌ گرفت‌ و فردای‌ آن‌ روز خلعت‌ پوشید و در مدرسه مذکور حضور یافت‌.

[۵۵] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۱۷۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

پس‌ از آنکه‌ شمس‌ قایانی‌ (د ۸۵۰ق‌) در ۸۴۹ق‌ قاضی‌ شافعیه‌ گردید، ریاست‌ مشیخه بیبرسیه‌ را از ابن‌ حجر گرفتند و به‌ او دادند. سخاوی‌ می‌گوید عقلا قبول‌ قایانی‌ را نپسندیدند.

[۵۶] سخاوی‌، محمد، ج۸، ص۲۱۳، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.

ابن‌ حجر دوباره‌ در اوایل ربیع‌الثانی‌ ۸۵۲ به‌ مدرسه مذکور بازگشت‌ و دوباره‌ معزول‌ شد. سخاوی‌ می‌گوید ابن‌ حجر نام‌ اشخاصی‌ را که‌ در مدرسه مذکور بودند به‌ ترتیب‌ حروف‌ معجم‌ و به‌ اقتباس‌ از رسم‌ دیوان‌ الجیش‌ مرتب‌ ساخته‌ بود، او بیش‌تر مستحقان‌ مدارس‌ را چنین‌ ترتیبی‌ داده‌ بود و این‌ اشخاص‌ پیش‌ از او (به‌ سبب‌ نامرتّب‌ بودن‌) در رنج‌ بودند.

[۵۷] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۷۱، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.

تدریس

ابن‌ حجر در صفر ۸۲۷ در خانقاه ‌ بیبرسیه‌ شروع‌ به‌ املای‌ حدیث‌ کرد و مستملی‌ شیخ‌ زین‌الدین‌ رضوان‌ بود. در ربیع‌الاول‌ همان‌ سال‌ که‌ ابن‌ حجر هم‌ منصب‌ قضا و هم‌ منصب‌ تدریس‌ در مدرسه مؤیّدیه‌ را داشت‌، شیخ‌ شمس‌الدین‌ برماوی‌ ادعا کرد که‌ واقف‌ مدرسه مذکور شرط کرده‌ است‌ که‌ مدرس‌ آن‌ نباید منصب‌ قضا داشته‌ باشد و عده‌ای‌ از او طرفداری‌ کردند و تدریس‌ فقه‌ شافعی‌ در مدرسه مذکور را از او گرفتند. ابن‌ حجر وقف‌ نامه‌ را به‌ دست‌ آورد و معلوم‌ شد که‌ چنین‌ شرطی‌ در آن‌ نشده‌ است‌، بنابر این‌ تدریس‌ در مدرسه‌ را دوباره‌ به‌ او واگذار کردند.

[۵۸] ابن‌ حجر، احمد، ج۸، ص۴۰-۴۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

سخاوی‌ نام‌ دروس‌ و مدارسی‌ را که‌ ابن‌ حجر در آن‌ها تدریس‌ کرده‌ است‌، چنین‌ نام‌ می‌برد: تفسیر در حسنیّه‌ و منصوریه‌: حدیث ‌ در بیبرسیه‌، جمالیه‌، زینبیّه‌، شیخونیّه‌، جامع‌ طولون‌ و قبّه منصوریّه‌؛ اسماع‌ حدیث‌ در محمودیّه‌؛ فقه‌ در خروبیه‌، فخریّه‌، شیخونیّه‌، صالحیّه‌، صلاحیه‌ و مؤیّدیّه‌.

[۵۹] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۸۵، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.

در ۸۱۱ ق‌ وظیفه اِفتاء در دارالعدل‌ به‌ او محول‌ گردید و این‌ وظیفه‌ همچنان‌ ادامه‌ یافت‌.

[۶۰] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۵۲، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.

با داشتن‌ همین‌ وظیفه‌ بود که‌ در اول‌ شعبان ‌ ۸۱۵ در مجلس‌ بیعت‌ با سلطان‌ مؤیّد شیخ‌ به‌ اتفاق‌ امراء و قضات‌ حضور داشت‌ و پیشنهاد کرد کنی سلطان‌ «ابوالنّصر» باشد، زیرا نصرت‌ با لقب‌ مؤیّد سازگارتر است‌.

[۶۱] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۷۰، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

تخصّص‌ اصلی‌ ابن‌ حجر حدیث‌ بود، اما چون‌ امام‌ محب‌ الدین‌ بن‌ الواحدی‌ مالکی‌ به‌ وی‌ پیشنهاد کرد که‌ قسمتی‌ از شوق‌ و همت‌ را صرف‌ فقه‌ کند و گفت‌ چنین‌ می‌بینم‌ که‌ علمای‌ این‌ شهر روی‌ به‌ انقراض‌ نهاده‌اند و به‌ زودی‌ مردم‌ به‌ تو نیازمند خواهند شد. ابن‌ حجر می‌گوید این‌ اندرز برای‌ من‌ مفید افتاد و بدین‌ جهت‌ همیشه‌ به‌ او رحمت‌ می‌فرستم‌.

[۶۲] به‌ نقل‌ از بقاعی‌، عزالدین‌، ج۱، ص۱۵۲، محمد کمال‌ الدین‌، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.

کثرت افتاء

ابن‌ حجر به‌ کثرت‌ افتاء مشهور بود و می‌گویند: غالباً در هر روز قریب‌ به‌ ۳۰ فتوا صادر می‌کرد و کمتر اتفاق‌ می‌افتاد که‌ در یک‌ مجلس‌ ۲۰ فتوا ننویسد. خود ابن‌ حجر فتاوای‌ یک‌ ماه‌ خود را در کتابی‌ به‌ نام‌ عجب‌ الدهر فی‌ فتاوی‌ شهر جمع‌ کرده‌ است‌ و در آن‌ به‌ کسانی‌ که‌ به‌ بعضی‌ از فتواهای‌ او اعتراض ‌ کرده‌اند، پاسخ‌ گفته‌ است‌. سخاوی‌ می‌گوید کسی‌ که‌ در یک‌ ماه‌ بیشتر از ۳۰۰ فتوا صادر می‌کند عجیب‌ نیست‌ که‌ در ۳ فتوا یا حتی‌ در ۳۰ فتوا اشتباه‌ کند.

[۶۳] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۵۳، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.

مناصب و وظایف

از جمله‌ مناصب‌ و وظایف‌ او ایراد خطبه‌ در مساجد مصر بود، از جمله‌ در جامع‌ الازهر و جامع‌ عمرو بن‌ العاص‌ خطیب‌ بود. وظیفه خطابت‌ در جامع‌ الازهر را محمد بن‌ محمد بن‌ رزین‌ به‌ او واگذار کرده‌ بود.

[۶۴] سخاوی‌، محمد، ج۹، ص۲۳۵، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.

در آخر رمضان ‌ ۸۳۸ نیمی‌ از وظیفه خطابت‌ در الازهر را با نیمی‌ از وظیفه خطابت‌ در جامع‌ عمروبن‌ العاص‌ با شیخ‌ شمس‌الدین‌ محمد بن‌ یحیی‌ معاوضه‌ کرد و در همین‌ روز در جامع‌ عمرو خطبه‌ خواند.

[۶۵] ابن‌ حجر، احمد، ج۸، ص۳۵۳، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

از جمله‌ وظایف‌ او کتابداری‌ کتابخانه مدرسه محمودیه ‌ بود که‌ محتوی‌ نفیس‌ترین‌ کتاب‌ها بود، و این‌ کتاب‌ها را قاضی‌ برهان‌الدین‌ ابراهیم‌ ابن‌ عبدالرحیم‌ ابن‌ جماعه جمع‌ کرده‌ و در آن‌، کتب‌ به‌ خط مؤلفان‌ فراوان‌ بود. بیشتر این‌ کتاب‌ها را پس‌ از او جمال‌ الدین‌ استادار گرفت‌ و آن‌ را وقف ‌ مدرسه خود کرد.

[۶۶] ابن‌ حجر، احمد، ج۲۰، ص۲۹۳، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

[۶۷] ابن‌ حجر، احمد، ج۲۰، ص۲۹۴، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

ابن‌ حجر پس‌ از تصدی‌ کتابداری‌ کتابخانه مذکور دو فهرست‌ برای‌ آن‌ تنظیم‌ کرد: فهرستی‌ موضوعی‌ بر طبق‌ علوم‌ و فهرستی‌ به‌ ترتیب‌ حروف‌ الفباء برای‌ اسامی‌ کتب‌. ابن‌ حجر هفته‌ای‌ یک‌ روز در این‌ کتابخانه‌ کار می‌کرد و توانست‌ کتاب‌هایی‌ را که‌ پیش‌ از او از این‌ کتابخانه‌ مفقود شده‌ بود، باز گرداند.

[۶۸] به‌ نقل‌ از سخاوی‌، الجواهر و الدرر، ج۱، ص۱۷۲، عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.

ابن‌ حجر در مسند قضا

اهمیت منصب قضا در دوره ممالیک

منصب‌ قضا در زمان‌ حکومت‌ ممالیک‌ از اهمیت‌ خاصی‌ برخوردار بود و چنین‌ اهمیتی‌ در تاریخ‌ اسلام‌ حتی‌ در زمان‌ خلافت‌ عباسی‌ در بغداد سابقه‌ نداشته‌ است‌. قضات‌ در قاهره ‌ و دمشق ‌ و شهرهای‌ مهم‌ دیگر تحت‌ تسلط ممالیک‌ از استقلال‌ خاصی‌ بهره‌مند بودند. در قاهره‌ و دمشق‌ برای‌ هر یک‌ از مذاهب‌ چهارگانه‌ قاضی‌ خاصی‌ از جانب‌ سلطان‌ تعیین‌ می‌شد و این‌ قضات‌ نیز به‌ نوبه خود نواب‌ یا جانشینانی‌ داشتند که‌ در حکم‌ دستیاران‌ قاضی‌ بودند و عدّه نواب‌ در مواقع‌ مختلف‌ فرق‌ می‌کرد. در قرن‌های‌ ۷ و ۸ق‌ اعتبار و اهمیت‌ قضات‌ بسیار بود، اما به‌ تدریج‌ بر اثر فساد دربار و امرای‌ بزرگ‌ و عدم‌ رعایت‌ شرایط تقوا و اخلاق‌ و فضلیت‌ اهمیت‌ معنوی‌ این‌ مقام‌ رو به‌ ضعف‌ نهاد. ابن‌ حجر در انباء الغمر بارها به‌ فساد قضات‌ و رشوه‌گیری‌ آنان‌ اشاره‌ کرده‌ است‌.

اکراه در پذیرش منصب قضا

ابن‌ حجر در اثر دانش‌ پهناور خود در حدیث‌ و فقه‌ شایستگی‌ بی‌چون‌ و چرایی‌ برای‌ منصب‌ قضا داشت‌، اما خود او در آغاز رغبت‌ چندانی‌ به‌ این‌ شغل‌ ظاهر نمی‌ساخت‌ و وقتی‌ در اواخر قرن‌ ۸ق‌ قاضی‌ ابوالمعالی‌ محمد بن‌ ابراهیم‌ سلمی‌ (د ۸۰۳ ق‌) خواست‌ او را نایب‌ خود کند، نپذیرفت‌ و نیز سلطان‌ مؤیّد شیخ‌ بارها این‌ منصب‌ را به‌ او پیشنهاد کرد و گفت‌ قاضی‌ دمشق‌ با مسئولیت‌های‌ دیگرش‌ هر ماه‌ ۱۰ هزار درهم ‌ درآمد دارد و ممکن‌ است‌ این‌ درآمد به‌ دو برابر هم‌ برسد، اما ابن‌ حجر شدیداً استنکاف‌ کرد.

[۶۹] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۸۰، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.

[۷۰] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۵۶، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.

نیابت جلال‌ بلقینی‌

سلطان‌ مؤیّد شیخ‌ او را در قضیه خاصی‌ حاکم‌ کرد و آن‌ درباره قاضی‌ شمس‌الدین‌ محمد بن‌ عطاءالله‌ هروی‌ (د ۸۳۹ق‌) بود که‌ مردی‌ ستیزه‌گر و مورد بحث‌ و شک‌ بود و دشمنان‌ زیاد و طرفداران‌ زیاد داشت‌. خود ابن‌ حجر می‌گوید که‌ در این‌ قضیه‌ به‌ دردسر افتاد و گرفتار شد.

[۷۱] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۳۴۵، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

نتیجه حکمیت‌ ابن‌ حجر صدور رأی‌ بر ضد شمس‌الدین‌ هروی‌ گردید و سلطان‌ هروی‌ را از منصب‌ قضا معزول‌ و جلال‌الدین‌ بلقینی‌ را به‌ جای‌ او منصوب‌ کرد.

[۷۲] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۳۴۶، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

ابن‌ حجر به‌ جهت‌ دوستی‌ با جلال‌ بلقینی‌ نیابت‌ او را در قضا پذیرفت‌.

[۷۳] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۸۰، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.

نیابت ابن‌ العراقی‌

پس‌ از مرگ‌ جلال‌ الدین‌ بلقینی‌ در ۸۲۴ق‌ قاضی‌ ولی‌الدین‌ ابن‌ العراقی‌ به‌ جای‌ او منصوب‌ شد و از ابن‌ حجر خواست‌ که‌ نیابت‌ او را بپذیرد. ابن‌ حجر با آنکه‌ به‌ نیابت‌ توجهی‌ نداشت‌، این‌ پیشنهاد را پذیرفت‌ تا نگویند که‌ بلقینی‌ را بر او ترجیح‌ می‌دهد.

[۷۴] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۵۷، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.

خصومت با علم‌الدین‌ بلقینی‌

پس‌ از ولی‌الدین‌ ابن‌ العراقی‌ قاضی‌ صالح‌ علم‌ الدین‌ بلقینی‌ در ذیحجه ۸۲۶ به‌ قضای‌ شافعیه ‌ منصوب‌ شد؛ سخاوی‌ می‌گوید: شیخ‌ ما (ابن‌حجر) در این‌ کار به‌ او مساعدت‌ کرده‌ بود.

[۷۵] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۱۶۰، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.

علم‌ الدین‌ بلقینی‌ از ابن‌ حجر خواست‌ که‌ نوشته‌ای‌ را درباره مدرسه خشّابیّه‌ تنفیذ کند. ابن‌ حجر پنداشت‌ که‌ قاضی‌ با این‌ درخواست‌ می‌خواهد شأن‌ او را بالا ببرد و به‌ همین‌ جهت‌ آن‌ را تنفیذ کرد، اما چندی‌ نگذشت‌ که‌ علم‌الدین‌ بلقینی‌ او را نادیده‌ گرفت‌ و از اینجا خصومت‌ میان‌ این‌ دو تن‌ آغاز شد و طرفین‌ از کارشکنی‌ درباره یکدیگر دریغ‌ نکردند و این‌ امر تا مرگ‌ ابن‌ حجر و حتی‌ پس‌ از او از سوی‌ بلقینی‌ ادامه‌ یافت‌.

مقاوت در برابر نفوذ سلاطین

با اینکه‌ در عصر ابن‌ حجر قضا از استقلال‌ نسبی‌ و اهمیت‌ زیادی‌ برخوردار بود، باز سلاطین‌ و امرا از اعمال‌ نفوذ در دستگاه‌ قضایی‌ خودداری‌ نمی‌کردند، با این‌همه‌ نفوذ دین ‌ و روحانیت‌ و قضات‌ عالی‌ مقام‌ سد و مانعی‌ در راه‌ اعمال‌ نفوذ و تسلط کامل‌ دستگاه‌ نظامی‌ و سلطنتی‌ بود. از مقاومت‌های‌ ابن‌ حجر در برابر سلاطین‌ معاصرش‌ شخصیت‌ و تقوای ‌ او نمایان‌ می‌شود، گر چه‌ حرص‌ و ولع‌ او برای‌ این‌ مقام‌ و رقابتها و هم‌ چشمیهای‌ او با معاصران‌ و اقران‌ خود، که‌ ناشی‌ از ضعف‌ کلی‌ انسانی‌ است‌، اندکی‌ از معنویت‌ او کاسته‌ و زبان‌ مخالفانش‌ را بر او دراز کرده‌ بود.

مشکلات قضا

سخاوی‌ که‌ از معتقدان‌ و پیروان‌ پرو پا قرص‌ اوست‌، مشکلاتی‌ را که‌ بر سر راه‌ ابن‌ حجر در کار اعمال‌ حق‌ و عدالت ‌ بوده‌ است‌، می‌شمارد. او می‌گوید: شیخ‌ ما روز به‌ روز از این‌ که‌ قضا را پذیرفته‌ بود، پشیمان‌تر می‌گردید، زیرا دولتیان‌ میان‌ قاضیان‌ صاحب‌ فضیلت‌ و دیگران‌ فرقی‌ نمی‌گذارند و اگر درخواست‌های‌ ایشان‌ از قاضی ‌، گر چه‌ برحق‌ نباشد، پذیرفته‌ نشود، در ذم‌ّ او مبالغه‌ می‌کنند، بلکه‌ دشمنش‌ می‌دارند. از این‌ رو قاضی‌ ناگزیر است‌ با کوچک‌ و بزرگ‌ بسازد تا جایی‌ که‌ دیگر نمی‌تواند موفق‌ به‌ اجرای‌ عدالت‌ بشود. نیز می‌گوید که‌ ابن‌ حجر صریحاً می‌گفت‌ که‌ با قبول‌ این‌ منصب‌ بر خود جنایت‌ کرده‌ است‌ و با اشخاصی‌ که‌ آرزوی‌ ملاقات‌ او را داشته‌اند و چون‌ شنیده‌اند که‌ او این‌ منصب‌ را پذیرفته‌ است‌، از او روی‌ برگردانده‌اند. در ۸۴۱ق‌ که‌ ابن‌ حجر مجدداً قضا را پذیرفته‌ بود و قضات‌ برای‌ تهنیت‌ حلول‌ ماه‌ پیش‌ سلطان‌ رفته‌ بودند، از او مؤکدّاً خواست‌ که‌ هرگز نامه‌ و توصیه صاحب‌ جاهی‌ را برای‌ فشار بر قاضی‌ نپذیرد و اگر صاحب‌ مقامی‌ خواست‌ ملک‌ وقفی‌ را اجاره‌ کند، قبول‌ نکند تا قاضی‌ از این‌ راه‌ بتواند از روی‌ حق‌ و عدالت‌ حکم‌ کند. سخاوی‌ می‌گوید شرط خوبی‌ بود، اگر مراعات‌ می‌شد.

[۷۶] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۸۰ -۸۲، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.

سخاوی‌ در جای‌ دیگر

[۷۷] سخاوی‌، محمد، ج۲، ص۳۸، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.

می‌گوید: ابن‌ حجر سرانجام‌ در آخر عمر از کثرت‌ رنج‌ و محنتی‌ که‌ در این‌ راه‌ بر او وارد آمد، تصمیم‌ گرفت‌ دیگر این‌ منصب‌ را نپذیرد و گفت‌ در بدنش‌ مویی‌ نیست‌ که‌ بخواهد این‌ منصب‌ را قبول‌ کند.

دلبستگی ابن حجر به مناصب

اما ابن‌ حجر ظاهراً به‌ مرور زمان‌ به‌ مناصبی‌ که‌ به‌ او داده‌ شده‌ بود، دلبستگی‌ پیدا کرده‌ بود و با از دست‌ دادن‌ آنها غمگین‌ می‌شد. چنانکه‌ پس‌ از گرفتن‌ تدریس‌ بیبرسیه‌ از او تأثّر خود را نهان‌ نکرد و به‌ ملک‌ ظاهر گفت‌: وظیفه‌ (یعنی‌ وظیفه تدریس‌) مرا به‌ کسی‌ دادی‌ که‌ از اسلام ‌ خبر ندارد.

[۷۸] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۶۱، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.

و نیز درباره عزل‌ خود از قضا گفته‌ بود که‌ از ولایت‌ قضا مسرور نبوده‌ اما از معزول‌ شدن‌ ناراحت‌ گردیده‌ است‌.

[۷۹] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.

انتقاد از ابن حجر و بررسی آن

ابن‌ فهد مکی‌ (د ۸۷۱ق‌) می‌گوید که‌ گاهی‌ سلطان‌ از ابن‌ حجر ناراضی‌ می‌شد و در میان‌ مردم‌ شایع‌ می‌گردید که‌ می‌خواهند او را معزول‌ کنند. ابن‌ حجر مقداری‌ پول‌ هدیه‌ می‌کرد و در منصب‌ خود باقی‌ می‌ماند. آنگاه‌ می‌افزاید که‌ اگر ابن‌ حجر خود را از مسند قضا دور می‌داشت‌ و شب‌ و روز به‌ علم‌ مشغول‌ می‌گردید و به‌ زیارت‌ حج‌ و قبر نبی‌ می‌رفت‌ و مجاور حرمین‌ می‌شد، مقامش‌ نزد خدا و مسلمین‌ بالا می‌رفت‌؛ اما حب‌ّ منصب‌ در دل‌ او جای‌ گرفت‌ و فریب‌ پسرش‌ را خورد و این‌ پسر او را در مهلکه‌ها انداخت‌.

[۸۰] ابن‌ فهد مکی‌، محمد، ج۱، ص۳۳۰-۳۳۱، لحظ الالحاظ، به‌ کوشش‌ احمد رافع‌ طهطاوی‌، همراه‌ ذیل‌ تذکره الحفاظ ذهبی‌، به‌ کوشش‌ حسام‌الدین‌ قدسی‌، قاهره‌.

درباره این‌ انتقاد ابن‌ فهد مکی‌ باید گفت‌ که‌ دارای‌ دو قسمت‌ است‌: یکی‌ راجع‌ به‌ پسرش‌ و دیگری‌ راجع‌ به‌ منصبش‌. نظر ابن‌ فهد درباره پسرش‌ از منابع‌ دیگر نیز تأیید می‌گردد: پسر او بدرالدین‌ محمد (د جمادی‌ الاول‌ ۸۶۹) نام‌ داشت‌. ابن‌ تغری‌ بردی‌

[۸۱] ابن‌ تغری‌ بردی‌، النجوم‌ الزاهره، ج۱۵، ص۵۳۳، به‌ کوشش‌ ابراهیم‌ علی‌ طرخان‌، قاهره‌، ۱۳۹۱ق‌/۱۹۷۱م‌.

می‌گوید: در ابن‌ حجر عیبی‌ نبود جز آنکه‌ پسرش‌ را خیلی‌ به‌ خود نزدیک‌ کرد و این‌ پسر نادان‌ و بد سیرت‌ بود، اما او در این‌ باره‌ چه‌ می‌توانست‌ بکند. ابن‌ حجر جز این‌ پسر که‌ فرزند صلبی‌ او بود، پسری‌ دیگر نداشت‌. ولی‌ الدین‌ سفطی‌ که‌ در ربیع‌الاول‌ ۸۵۱ پس‌ از بلقینی‌ بر مسند قضای‌ شافعیه‌ نشست‌، برای‌ دور نگاهداشتن‌ ابن‌ حجر از منصب‌ قضا امر به‌ تعقیب‌ پسر او کرد با آنکه‌ او به‌ شمس‌ قایانی‌ به‌ جهت‌ همین‌ کار، یعنی‌ تعقیب‌ پسر ابن‌ حجر، سخت‌ اعتراض‌ کرده‌ بود.

[۸۲] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۲۴۹، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.

البته‌ اگر پسر ابن‌ حجر بهانه‌ای‌ به‌ دست‌ نمی‌داد، تحت‌ تعقیب‌ واقع‌ نمی‌شد. ابن‌ حجر برای‌ دفاع‌ از پسرش‌ کتابی‌ نوشت‌ به‌ نام‌ رَدْع‌ُ المجرم‌ فی‌ الذّب‌ّ عن‌ عرض‌ المسلم‌.

[۸۳] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۲۴۹، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.

خود ابن‌ حجر هم‌ وقتی‌ که‌ مردم‌ به‌ خانه او برای‌ دلداریش‌ از عزل‌ منصب‌، و تهنیت‌ به‌ قاضی‌ قایاتی‌ برای‌ تصدی‌ منصب‌ رفته‌ بودند، شعری‌ از یکی‌ از شعرای‌ پیشین‌ انشاد کرد که‌ در آن‌ تلویحاً به‌ حرص ‌ و ولع‌ خود به‌ منصب‌ اقرار کرده‌ بود.

[۸۴] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۸۴، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.

اما انتقاد ابن‌ فهد که‌ چرا به‌ جای‌ اشتغال‌ به‌ قضا به‌ تصنیف‌ و زیارت ‌ مشغول‌ نشد، بی‌معنی‌ است‌، زیرا ابن‌ حجر بارها به‌ زیارت‌ حج ‌ رفته‌ است‌ و همه اوقات‌ فراغت‌ خود را صرف‌ تدریس‌ و تصنیف ‌ کرد و شماره تألیفات‌ او به‌ ۱۵۰ می‌رسد.
اما حرص‌ و ولع‌ او به‌ منصب‌ چنانکه‌ اشاره‌ شد واقعیت‌ دارد. او هم‌ مانند قضات‌ دیگر در مقابل‌ مناصب‌ «بذل‌» یا «تقدمه‌» (هدیه‌ و تحفه‌) می‌داد. چنانکه‌ از مطالعه کتب‌ تاریخ‌ آن‌ زمان‌ برمی‌آید، این‌ امر به‌ منزله رشوه ‌ نبوده‌ است‌. بلکه‌ صاحبان‌ مناصب‌ بایستی‌ از درآمدهای‌ حاصل‌ از وظایف‌ خود و مخصوصاً تصدی‌ اوقاف‌ بدون‌ پرده‌پوشی‌ مبلغی‌ به‌ سلطان‌ بدهند و این‌ در حقیقت‌ در حکم‌ مالیات ‌ بر درآمد بود. به‌ گفته سخاوی‌، ابن‌ حجر از درآمد خالص‌ سالانه خود از بابت‌ وظایف‌ ۱۳ هزار دینار به‌ ملک‌ ظاهر می‌داد، در حالی‌ که‌ برای‌ وصول‌ این‌ درآمد و مصرف‌ حاصل‌ اوقاف‌ به‌ او سند می‌دادند.

[۸۵] به‌ نقل‌ از سخاوی‌، عزالدین‌، ج۱، ص۱۶۰، محمد کمال‌ الدین‌، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.

اتهام ‌ ابن‌ حجر به‌ اینکه‌ در منصب‌ قضا و وظایف‌ دیگر تعدّی‌ و اجحاف ‌ کرده‌ نیز نادرست‌ است‌. او با داشتن‌ مخالفان‌ و دشمنان‌ سرسخت‌ هرگز به‌ تصرف‌ در اموال‌ متهم‌ و محکوم‌ نشد، در صورتی‌ که‌ بسیاری‌ از قضات‌ و صاحبان‌ مناصب‌ شرعی‌ و متولیان‌ اوقاف ‌ تحت‌ تعقیب‌ و مصادره‌ قرار می‌گرفتند، مانند همان‌ ولی‌الدین‌ سفطی‌ که‌ با همه سختگیری‌ در املاک‌ موقوفه‌ و زیاد کردن‌ عایدات‌ آن‌ متهم‌ و محکوم‌ به‌ سوء استفاده‌ گردید.

[۸۶] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۲۴۵- ۲۵۵، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.

تع

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.