پاورپوینت شناخت انسان
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت شناخت انسان دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت شناخت انسان،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت شناخت انسان :
انسانشناسی (مفهومشناسی)
سؤال از منشا انسان، تحول او، هدف از آفرینش، عهد و مسؤولیت او، ریشه در اندیشههای انسانشناختی دارد که از بدو خلقت انسان و در ادیان مختلف مورد بحث است. اسلام نیز به مسایل دقیق انسانشناختی توجه دارد. این نوشتار پس از بررسی اصطلاح انسانشناسی، به رویکردهای آن میپردازد و در پایان، انسانشناسی دینی و وحیانی مورد شناسه قرار میگیرد.
فهرست مندرجات
۱ – مقدمه
۲ – معنای انسانشناسی
۳ – شاخههای انسانشناسی
۴ – رویکردهای انسانشناسی
۵ – سرشت انسان
۶ – پیشینه بحث سرشت انسان
۶.۱ – تفکر یهودی
۶.۲ – تفکر مسیحیت
۷ – عصر رنسانس و روشنگری
۸ – ویژگیهای انسانشناسی دینی
۸.۱ – جامعیت
۸.۲ – اتقان و خطاناپذیری
۸.۳ – توجه به مبدء و معاد
۸.۴ – بینش ساختاری
۹ – آثار پژوهشهای انسانشناسانه
۹.۱ – آثار فردی و اجتماعی
۹.۱.۱ – درک حقیقت زندگی
۹.۱.۲ – دستیابی به نظامهای اجتماعی صحیح
۹.۱.۳ – مقدمه علوم انسانی
۹.۲ – ارتباط انسانشناسی با معارف دینی
۹.۲.۱ – خداشناسی و انسانشناسی
۹.۲.۲ – نبوت و انسانشناسی
۹.۲.۳ – معاد و انسانشناسی
۹.۲.۴ – تبیین مسائل اخلاقی
۹.۲.۵ – تبیین احکام اجتماعی و پاورپوینت شناخت انسان
۱۰ – سرشت انسان در مکتبهای روانشناسی
۱۰.۱ – دیدگاه مکتب روانکاوی
۱۰.۲ – دیدگاه مکتب نوین روانکاوی
۱۰.۳ – دیدگاه روانشناسان انسانگرا
۱۰.۴ – مکتب معنی درمانی
۱۱ – سرشت انسانی در نگاه امام علی
۱۱.۱ – انسان موجودی دوبعدی
۱۱.۱.۱ – فطرت خوب انسان
۱۱.۱.۲ – بعد شرور انسان
۱۱.۲ – چکیده سخن
۱۱.۳ – تفاوت دیدگاه امام با روانشناسان
۱۲ – سخن آخرین
۱۳ – پانویس
۱۴ – منبع
مقدمه
من چرا بیخبر از خویشتنــم مــن کیم تا که بگویم که منم
من بدینجا ز چه رو آمدهام کیست که تا کو بنماید وطنم
آخرالامر کجا خواهــم شـــد چیست مرگِ من و قبر و کفنم
گاه بینم که در این دار وجود با همــه هــمدم و همسخنم
گــاه انــسانم و گــه حیـوانم گاه افراشته و گــه اهــرمـــنم
انسان که میان دو بینهایت است، از یکسو آنچنان میتواند پرواز کند که از ملک برتر شود و پا به عرش گذارد؛
طیران مرغ دیدی تو زپای بند شهوت به درآی تا ببینی طیران آدمیّت
و از سوی دیگر آنچنان سقوط نماید که حتی شایسته نام حیوان نباشد.
انسان کیست؟ چیست؟ جایگاه او در نظام خلقت کجاست؟ مقصد و منتهایش چیست؟ فلسفه آفرینش او چه میباشد؟ کمال او در چیست؟. .. و هزاران سؤال دیگر که آدمیان را به خود مشغول میدارد. آنان که در پی رسیدن به ره منزل سعادت میباشند و بودن را تصادفی و بدون معنا نمیدانند، همواره در پی دریافت پاسخ به سر میبرند.
پاورپوینت شناخت انسان؛ یعنی شناخت استعدادها و تواناییهای او، شناخت غایت و کمال او و شناخت راه سعادت او.
انسان در لغت، از ماده اُنس به معنای قرب و ظهور است و انسان را انسان نامیدهاند؛ زیرا قوام و دوامی برای او نیست؛ مگر در انس و نزدیکی بعضی با بعض دیگر.
این واژه ۶۵ بار در قرآن مجید بهکار رفته است، که مراد از آن جسد و صورت ظاهری نمیباشد، آن چنانکه در بشر مراد است، بلکه باطن و نهاد و استعداد و انسانیّت و عواطف او در نظر است.
انسانشناسی، عهدهدار تحلیل و بررسی واقعیتی به نام انسان است. از آنجا که انسان موجودی بسیار پیچیده و دارای ابعاد وجودی متنوع میباشد، هر شاخه از معرفت که بهگونهای به شناخت بعد و جنبهای از انسان بهپردازد، در واقع به پاورپوینت شناخت انسان پرداخته است و شایسته عنوان انسانشناسی است.
معنای انسانشناسی
انسانشناسی (Anthropology) در لغت به معنای (مطالعه انسان یا صفات انسانی) است، اما در اصطلاح و بهعنوان یک علم، تعاریف بسیار و متفاوتی دارد که سادهترین و دقیقترین آنها تعریف (جرالدویس) است: (علم مطالعه مجموعه پدیدههای مرتبط با انسان در هر جای سیاره زمین و حتی فراتر از آن در تمامی زمانها…
[۱] رابرت وای ولو، انسانشناسی فرهنگی، ص۱، ترجمه علیرضا قبادی.
گروهی از انسانشناسان هدف این علم را توصیف و تبیین یک پدیده طبیعی خاص، یعنی انسان هوشمند یا نوع بشر معرفی کردهاند.
[۲] بیتس، دانیل و پلاگ فرد، انسانشناسی فرهنگی، ص۲۷، ترجمه محسن ثلاثی.
شاخههای انسانشناسی
انسانشناسی به شاخههای گوناگونی تقسیم میشود:
۱. انسانشناسی جسمانی ۲. انسانشناسی زبانشناختی ۳. انسانشناسی فرهنگی و باستانشناسی.
در انسانشناسی جسمانی نوع بشر بهعنوان یک پدیده زیستشناختی درگذشته و حال مورد بررسی قرار میگیرد از این انسانشناسی به انسانشناسی زیستشناختی نیز تعبیر میشود.
[۳] بیتس، دانیل و پلاگ فرد، انسانشناسی فرهنگی، ص۲۹، ترجمه محسن ثلاثی.
و به تعبیر (فرانک رابرت وای و لو) در این انسانشناسی شناخت کلی نژادهای حیوانی و انسانی بیولوژی و ژنتیک جمعیت انسانی و تحول انواع فسیلها مورد بحث قرار میگیرد.
[۴] رابرت وای ولو، انسانشناسی فرهنگی، ص۱.
انسانشناسی زبانشناختی بیشتر توجهش به زبانهای نانوشته، دگرگونیهای درونی زبانها و کاربردهای اجتماعی زبان است.
انسانشناسی زبانشناختی خود سه شاخه دارد: زبانشناختی توصیفی، زبانشناختی تاریخی و زبانشناختی اجتماعی.
[۵] بیتس، دانیل و پلاگ فرد، انسانشناسی فرهنگی، ص۳۵.
انسانشناسی فرهنگی یا اجتماعی به بررسی جوامع بشری خاص معاصر میپردازد و همه الگوهای مسلط بر فرهنگ بشری را مطالعه میکند و هدف آن فهم دلایل همانندیها و ناهمانندیهای جوامع بشری است.
[۶] بیتس، دانیل و پلاگ فرد، انسانشناسی فرهنگی، ص۳۷.
افزون بر این شاخهها، در فلسفه و روانشناسی و… مباحث دیگری مطرح میشود که همخوانی و همانندی بسیاری با آنتروپولوژی دارد؛ آنها را نیز میتوان زیرمجموعه انسانشناسی قرارداد. از آن جمله بحث سرشت و طبیعت انسان یا علم شناخت نهاد و سرشت انسان که با عنوان (Anthroposophy) شناخته میشود.
در این نوشتار از میان این شاخههای گوناگون انتروپولوژی میخواهیم به بحث درباره انتروپوسوفی یا سرشت و طبیعت انسان بنشینیم، نظرگاه امام علی (علیهالسّلام) و قرآن را دراینباره جویا شویم و میان دیدگاه امام (علیهالسّلام) با باورهای روانشناسان غربی مقایسهای داشته باشیم، اما پیش از آغاز بحث شایسته است نخست دیدگاه مخالفان و موافقان سرشت انسان را مطرح کنیم و پس از آن با نگاهی گذرا به اندیشه یهودی و مسیحی و وضعیت بحث طبیعت انسان در عصر رنسانس و روشنگری بهعنوان پیشینه بحث، به طرح دیدگاههای مکتبهای روانشناسی بپردازیم.
رویکردهای انسانشناسی
با توجه به اهداف تحقیق درباره انسان و نیز بهکارگیری روشها و ابزار، موضوع انسان رویکردهای مختلفی به خود میگیرد که بهاختصار به آن پرداخته میشود.
انسانشناسی بر اساس نوع نگرش و هدف بررسی انسان به دو شاخه تقسیم میگردد: انسانشناسی جزءنگر و انسانشناسی کلنگر.
در انسانشناسی جزءنگر، بعدی از ابعاد وجودی انسان مورد بررسی قرار میگردد و پاسخگویی به پرسشهای مربوط به آن مورد نظر است.
اما در انسانشناسی کلنگر، انسان بهطورکلی و با صرفنظر از بُعد، شرایط زمان و مکان خاص مورد توجه است و ارائه تصویری کلی از این موجود پیچیده دنبال میشود و کلیت انسان موردنظر است. پاسخگویی به سؤالاتی؛ همچون: پیدایش انسان چگونه است؟ از چه چیز خلق شده است؟ ساختمان وجودی او چیست؟ آیا تنها جسم است، یا از بعد دیگری نیز برخوردار است؟ نیازها و گرایشهای انسان چیست؟
آیا او به شناخت حقایق عالم آفرینش قادر است؟ هدف غایی انسان چیست؟ فرجام او چگونه است؟ و…
انسانشناسی بر اساس نوع روش و ابزار بررسی، گرایشهای مختلفی پیدا میکند؛ که اهمّ آنها عبارت است از:
۱. انسانشناسی دینی یا وحیانی؛ این نوع انسانشناسی، بر اساس روش نقلی از متون دینی؛ همچون: عهد عتیق و جدید کتاب مقدس، قرآن کریم و روایات معصومین: به بررسی انسان میپردازد.
۲. انسانشناسی فرهنگی (Culturl – nthopolo)؛ بررسی فرهنگهای بشری معاصر (مردمنگاری) و الگوهای عام حاکم بر فرهنگ بشری، که شامل باورداشتها، ارزشها، رسمها، رفتارها و هنرهایی که اعضای یک جامعه به کار میبرند.
۳. انسانشناسی فلسفی (philosophi cl-nthropolo)؛ وحدت نهایی و بیبدیل و مطلق انسان را میکاود و در جستوجوی مفهوم و ماهیت و تصور انسان بهعنوان ساختاری بنیادین و غیر تاریخی است که از این طریق، توصیفهای متنوع انسان از خودش را قابل درک میگرداند.
به عبارت دیگر؛ انسانشناسی فلسفی درصدد است تا کلیت انسان را به روش عقلی مورد مطالعه قرار دهد و با ارائه تصویری عقلانی، ماهیت آدمی را روشن و آشکار سازد. برجستگی این نوع، اولاً: فراگیری و جامعیت آن و ثانیاً: قطعیت و خللناپذیری آن است.
۴. انسانشناسی طبیعی (تجربی) (phsicl-ntho polo)؛ با استفاده از یافتههای تجربی، چه در بُعد دیرینهشناسی و چه در بُعد زیستشناسی مطالعه و تحقیق انجام میپذیرد.
۵. انسانشناسی عرفانی؛ این رویکرد، با بهرهگیری از سیر و سلوک عرفانی در پی کشف معارفی راجع به انسان و جایگاه و مقام و منزلت او در نظام هستی است.
سرشت انسان
در دانش روانشناسی دو دیدگاه متفاوت درباره سرشت انسان وجود دارد:
۱. گروهی به کلی منکر سرشت و طبیعت انسانی هستند. این گروه که نسبیت مردمشناسی را باور دارند آدمی را تنها حاصل الگوهای فرهنگی سازنده وی معرفی میکنند و برای انسان ماهیت مشخصی پیش از وجود او نمیشناسند.
روانشناسان رفتارگرا مانند واتسون و اسکنر، نظریهپردازان یادگیری اجتماعی چون باندورا و میشل، و برخی از اگزیستانسیالیستها مانند سارتر، از شمار طرفداران این نظریه هستند.
در نگاه نظریهپردازان یادگیری اجتماعی خوبی یا بدی را چیزی به انسان میآموزد که برایش پاداش به ارمغان میآورد و او را از مجازات میرهاند.
سارتر از بنیانگذاران اگزیستانسیالیسم مینویسد:
(انسان اساساً خوب یا بد نیست. هر عملی که هر انسان انجام میدهد بر جوهر سرشت انسان اثر میگذارد. از اینرو اگر همه، آدم خوب باشند سرشت انسان نیز خوب است، و برعکس…)، (وجود انسان مقدم بر ذات (ماهیت و طبیعت) اوست و از اینرو اولاً: هیچگونه نقشه یا عقیدهای پیش از پدیدار شدن شخصیت یا وجود انسان درباره او وجود ندارد. ثانیاً: ما خود ذات خویش را با انتخاب آزادانه خود و با متحولشدن بهحکم اراده خود میسازیم.
[۷] سارتر، ژان پل، اصول فلسفه اگزیستانسیالیسم، ص۷۱، ترجمه پزشکپور.
۲. گروهی در برابر دسته نخست، سرشت و نهاد انسان را باور دارند و میان اعتقاد به سرشت انسانی و اعتقاد به آزادی انسان هیچگونه ناسازگاری نمیبینند و یا اگر در مواردی خاص احساس ناسازگاری نمایند بهگونهای از ناسازگاری پاسخ میدهند.
طرفداران این اندیشه از گذشتهای دور با روشها و متدهای گوناگون در پیشناخت نهاد آدمی هستند. آنها گاه از گزارههای دینی مدد میگیرند و گاه تجربه، عقل و عرفان را به یاری میطلبند. گروهی از ایشان انسان را ذاتاً خوب معرفی میکنند و عدهای ذات انسان را بد و شرور نشان میدهند و بعضی انسان را هم خوب و هم بد میخوانند.
پیشینه بحث سرشت انسان
دراین قسمت به صورتی گذرا به دو تفکر یهودی و مسیحی اشاره میکنیم:
تفکر یهودی
در تفکر یهودی که برگرفته از تورات بود و تا پیش از ظهور مسیحیت رواج داشت، انسان بد و شرور نیست. در نگاه یهودیان، تورات بر فساد بنیادی انسان دلالت ندارد. و نافرمانی آدم و حوا از خداوند نه گناه معرفی شده است و نه عامل تباهی انسان، بلکه به باور برخی این نافرمانی شرط آگاهی از خود و توانایی بر انتخاب کردن است، این نافرمانی و عصیان آدم، نخستین گام او بهسوی آزادی بوده است.
(حتی ظاهراً نافرمانی آنها جزئی از طرح خداوند بوده است، چه اینکه بر اساس تفکر دینی چون انسان از بهشت رانده شد، توانست تاریخ خویش را بسازد، قدرتهای انسانی خود را بهپرورد، و بهجای هماهنگی پیشین که در آن هنوز بهعنوان یک فرد مطرح نبود بهعنوان فردی تکامل یافته به هماهنگی نوینی با انسان و طبیعت دست یابد.
مفهوم مسیحایی پیامبران، متضمن آن است که انسان در اصل پلید نیست و میتواند بدون هیچ عمل خاصی مورد فیض الهی قرار گیرد و رستگار شود؛ اما مستلزم آن نیست که این استعداد بالقوه برای خیر لزوماً پیروز شود.
اگر آدمی به شر بپردازد شریرتر خواهد گشت. قلب فرعون، سخت میشود، زیرا او در انجام شر مداومت میورزد و به حدی سخت میشود که دگرگونی یا توجهی میسر نیست. تورات دستکم به همان اندازه که نمونههای کردار شرّ به دست میدهد حاوی اعمال خیر نیز هست، و حتی شخصیتهای بلندپایهای چون داود را از بدکاران میشمارد. رای تورات آن است که آدمی هم از استعداد خیر و هم از استعداد شرّ بهرهمند است و بایستی میان خیر و شرّ، ایمان و کفر و زندگی و مرگ به انتخاب بپردازد، حتّی خداوند در انتخاب آدمی دخالت نمیورزد، و تنها با فرستادن پیامبران و رسولان خویش او را یاری میدهد تا هنجارها و معیارهایی را که به شناخت خیر و شر میانجامد فراگیرد، و همچنین به او اخطار و اندرز و آگاهی میدهد اما پس از آن آدمی با (کشمکش) خود میان خیر و شر تنهاست، و تصمیم نهایی با خود اوست.
[۸] اریک، فروم، دل آدمی، ص۱۰، ترجمه گیتی خوشدل.
تفکر مسیحیت
در تفکر مسیحیت آن نگاه خویشبینانه تورات به انسان دیده نمیشود. در این تفکر عصیان آدم گناه خوانده میشود؛ گناهی که با آن، گناه و مرگ به جهان راه یافت و همه گناهکار و مرگپذیر شدند. گناه نخستین آدم که از او در انجیل لوقا به (ابن الله) یاد شده است
[۹] انجیل لوقا، ج۳، ص۳۸.
و نافرمانی او از دستور خداوند، چنان شدید بود که نهتنها سرنوشت او را بهکلی دگرگون ساخت، بلکه سرنوشت فرزندان او را نیز به تباهی کشاند، تا آنجا که آدمیان دیگر توانایی رستن از این سرنوشت را در خود نمیدیدند، بهناچار بایستی فرزند دیگر خداوند
[۱۰] انجیل مرقس، ج۱، ص۱۱.
یعنی عیسی (علیهالسّلام) خویش را فدای انسان کند و به آنان زندگی دهد و گناه آدم را بخرد و ذریّه او را از گناهی که او مرتکب شده بود پاک گرداند. او بایستی بر خلاف آدم فرمانبرداری کند و از گناهان دوری نماید تا با مرگ و رستاخیز او همه از گناه پاک شوند و زندگی یابند. (و چنانکه در آدم همه میمیرند، در مسیح همه زنده خواهند گشت)
[۱۱] کتاب مقدس، نامه اول به قرنتیان، ج۱۵، ص۲۲.
در عهد جدید مسیح شبانی است که جان خود را فدای گوسفندان خویش میکند.
[۱۲] انجیل یوحنا، ج۷، ص۱۱.
عصر رنسانس و روشنگری
در عصر رنسانس شمار بسیاری از دانشمندان به مخالفت با دیدگاه کلیسا و قرائت ایشان از عهد جدید برخاستند و گروهی نیز در دفاع از موضع کلیسا به نقد و بررسی دلایل ایشان نشستند. در عصر روشنگری نیز طرفداری از سرشت و فطرت خوب انسان پذیرش بیشتری داشت و اندیشمندان این عصر بر این باور بودند که:
(شرارت آدمی چیزی جز حاصل موقعیتها نیست، پس انسان واقعاً ناگزیر از انتخاب نیست. به نظر آنها با دگرگونی موقعیتهای شرارتبار، نیکی ذاتی آدمی تقریباً خودبهخود آشکار خواهد شد. تفکر مارکس و اعقاب وی نیز از این نگرش صبغه میگرفت، اعتقاد به نیکی آدمی محصول اعتماد به نفس نوین انسان و نتیجه پیشرفت عظیم اقتصادی و سیاسی بود.)
[۱۳] فروم، اریک، دل آدمی، ص۱۰، ترجمه گیتی خوشدل.
با جنگ جهانی اول و دوم و جنایتهایی که افرادی چون هیتلر، استالین، موسولینی و… بر بشریت روا داشتند و با اعدامهای دستهجمعی و کورههای آدمسوزی و… برخی از اندیشمندان غربی به این نتیجه رسیدند که انسان ذاتاً شرور است و اگر فرصت یابد و از قدرت و امکانات لازم برخوردار باشد و از بازخواست خود نهراسد از هیچ جنایتی ابا نخواهد داشت. این رویکرد دانشمندان غربی نشان از نگاه سنتی به سرشت انسان دارد و نگاهی که طبیعت انسان را بد و شر میدانست.
ویژگیهای انسانشناسی دینی
انسانشناسی دینی در مقایسه با دیگر انواع خود امتیازهای ذیل را دارا است:
جامعیت
انسانشناسی دینی، از دستاورد وحیانی که محدود به قلمرو خاصی نیست، سود میجوید و ابعاد مختلف انسان را اعم از جسمانی و زیستی، تاریخی، فرهنگی، دنیوی و اخروی، فعلی و آرمانی و مادی و معنوی بررسی مینماید؛ و حال آنکه انواع دیگر انسانشناسی (فلسفی، تجربی، عرفانی، فرهنگی و…) زمینهای خاص را موردنظر دارد.
اتقان و خطاناپذیری
انسانشناسی دینی که از معارف وحیانی و متصل به علم لایزال الهی سرچشمه گرفته و از هرگونه تحریف در امان مانده باشد، اتقان و استحکام دارد و هیچگونه خطایی در آن راه نمییابد، ولی دیگر انواع انسانشناسی که از دادههای تجربه، تعقل، یا سیر و سلوک به دست میآید، خطاپذیر است.
توجه به مبدء و معاد
در انسانشناسی غیردینی، انسان را بریده از مبدء و معاد مورد بررسی قرار میدهند، مانند: انسانشناسی تجربی و برخی نحلههای انسانشناسی فلسفی و عرفانی. و چنانچه از مبدء و معاد سخن به میان آید، راهگشای چگونه زیستن و چگونه پیمودن راه کمال نیست.
در انسانشناسی دینی، مبدء و معاد به عنوان دو بخش اساسی از مراحل زندگی انسان مورد توجه قرار میگیرد.
بینش ساختاری
بینش ساختاری و رابطه ساحتهای مختلف در وجود انسان؛ در انسانشناسی دینی، رابطه ساحتهای جسم و جان مادی و معنوی، بینش و گرایش و تاثیر و تاثر هر یک بر دیگری مورد توجه قرار میگیرد، ولی در انسانشناسی عرفانی، تجربی، فلسفی… این ساحتها مورد غفلت قرار میگیرد، یا به گستردگی انسانشناسی دینی مورد توجه قرار نمیگیرد.
اگرچه انسانشناسی دینی با توجه به ویژگیهای مذکور، از امتیازات خاصی برخوردار است، لکن شناسایی موجودی پیچیده، همانند انسان را نمیتوان منحصر در یک یا دو روش نمود، بلکه در پاورپوینت شناخت انسان به روشها و ابزار مختلف نیاز است.
ملاصدرای شیرازی (رحمهاللهعلیه) در این زمینه میفرماید: چون هستی انسان همچون معجونی آمیخته از دو گونه عنصر است؛ یکی صورت معنوی و دیگر عنصر حسی و جسمانی، بدینجهت در نهاد هستی نفس انسان پیوسته، آمیختگی به این دوگونگی سرشتی حاکمیت و انعکاس دارد. یکی تعلق به ماده است و دیگری گرایش به خرد و آزادگی از ماده و از این رهگذر و براساس این دوگانگی سرشتی، حکمت و شناخت او نیز از این دو منبع متقابل هستی سرچشمه میگیرد.
بنابراین در پژوهشهای انسانشناسانه ضروری است، با مبنا قرار دادن متون دینی اصیل و عاری از هرگونه تحریف از منابعی دیگر؛ همچون: عقل، تجربه، مکاشفه و شهود نیز استفاده شود.
آثار پژوهشهای انسانشناسانه
پژوهشهای انسانشناختی از ابعاد و زوایای مختلف دارای اهمیت است و آثار فراوانی را در زندگی بشر به همراه دارد. اینک به دو محور از آن پرداخته میشود:
آثار فردی و اجتماعی
شناخت حقیقت انسان و مسایل پیرامون او آثار فراوانی برای فرد و جامعه به همراه دارد؛ که به اختصار برخی از آنها مورد بررسی قرار میگیرد:
درک حقیقت زندگی
درک حقیقت زندگی در پرتو انسانشناسی؛ معنای زندگی و درک حقیقت آن بستگی به تصویری دارد که انسان از خود پیدا میکند. برخی انسان را موجودی بیهدف که محکوم به جبر محیط و تاریخ… است بهحساب میآورند؛ چنین آدمی هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خویش را ندارد؛ از اینرو زندگی برای او پوچ و بیمعنا میگردد.
چنانچه انسان را موجودی صاحب اختیار و دارای نقش مستقیم در تعیین سرنوشت خویش بدانیم که مجموعه هستی نیز برای او آفریده شده تا به سعادت و کمال حقیقی دست یابد، زندگی او معقول و معنادار میشود، و تمامی تلاش و کوشش خود را به کار میگیرد تا با شناخت استعدادهای بالقوه خویش و بهکارگیری ابزار سعادت، آنها را به فعلیت برساند.
آشناساختن انسان با خویشتن، از رسالتهای مهمی است که بدون آن هیچ کاری درباره انسان صورت نخواهد گرفت. رهایی از سرگشتگی و سرگردانی که ویژگی مهم انسان معاصر است، از راه شناساندن تصویری درست و کامل از وجود او میسر میگردد.
بهرهمندی صحیح و کامل از جهان طبیعت در صورتی برای انسان حاصل میشود که جایگاه خود را در نظام آفرینش بداند، استعدادها و قابلیتهایش را بشناسد و راه رسیدن به سعادت را تشخیص دهد.
دستیابی به نظامهای اجتماعی صحیح
انسان موجودی اجتماعی است که برای رسیدن به سعادت، نیاز به نظامهای اجتماعی دارد. دلیل وجودی نظامها و نهادهای اجتماعی، برآوردن نیازهای اساسی انسان است و اگر مسایل اساسی انسانشناختی و نیازهای اصیل انسانی از نیازهای کاذب شناسایی نشود، این نظامها از پشتوانه منطقی و معقول برخوردار نخواهد بود.
بحران نظامهای اجتماعی غرب و ناکارآمد بودن آنها، به جهت عدم شناخت صحیح انسان است. یک نظام اخلاقی صحیح و قابل قبول باید هدف مشخصی را برای مجموع فعالیتها و افعال اختیاری انسان تعیین نماید؛ بهگونهای که ارزش حقیقی انسان رسیدن به آن هدف اصلی باشد تا بتواند از این طریق ملاک و معیار کلی برای ارزیابی همه افعال انسان ارائه دهد. بدون پاورپوینت شناخت انسان و ظرفیتها و امکانات وجودی او نمیتوان ارزشمندترین هدف ممکن را بهدرستی برای او معین نمود.
موضوع تعلیم و تربیت با وجود آدمی و ابعاد مختلف هستی او ارتباط دارد. لازمه عمل تربیتی شناخت طبیعت آدمی، بهویژه طبیعت روانی و اخلاقی و قوا و استعدادهایی است که مربی میخواهد آنها را پرورش دهد؛ هرچه شناخت ابعاد گوناگون وجود انسان و مراتب حیات جسمانی و روانی و اجتماعی او دقیقتر باشد، تاثیر اقدامات و اعمال تربیتی بیشتر است.
انسانشناسی هر مکتب، راهنما و زیربنای نظام تربیتی آن مکتب است. نگرش خاص انسانشناسانه هر مکتب هدایتگر و خطدهنده علوم تربیتی و جامعتر از آن علوم انسانی است.
نگرش اومانیستی به انسان، و نگرش اگزیستانسیالیستی و مارکسیستی در مورد انسان و هرگونه دیگر از انساننگری، تاثیراتی ژرف در سامان یافتن نظامها و مکاتب تربیتی و هدایت علوم تربیتی داراست.
برقراری نظامهای صحیح و کامل حقوقی، سیاسی، اقتصادی، مدنی و… بدون پاورپوینت شناخت انسان قابل ارائه نخواهد بود.
مقدمه علوم انسانی
انسانشناسی مقدمه علوم انسانی و جهتدهنده تحقیقات اجتماعی؛ علوم انسانی، مجموعه علومی است که درصدد کشف مکانیسم و قوانین حاکم بر پدیدههای انسانی است. موجودیت و اعتبار این علوم در گرو حل برخی از مسایل انسانشناسی است؛ مثلاً: پذیرش سرشت مشترک انسانها (مشترکات فراحیوانی ثابت بین انسانها) زمینه کشف و ارائه این نوع قوانین جهت پایهریزی علوم انسانی را فراهم میکند.
جهتگیری علوم انسانی و تحقیقات اجتماعی با برخی از مباحث انسانشناختی پیوند ناگسستنی دارد؛ مثلاً: زمانی که بهصورت کلی منکر روح در انسان شویم و او را مادی صرف بدانیم، تحقیقات اجتماعی کلیه موضوعات معنوی و امور مرتبط با جهان پس از مرگ و تاثیر و تاثر آن با زندگی این جهانی او نادیده گرفته میشود و تمام تحقیقات بهسوی ابعاد مادّی انسان جهتگیری میگردد، امّا اگر روح بهعنوان حقیقت اصلی انسان مورد نظر باشد، جهت تحقیقات بهسوی ابعاد غیر مادی در علوم انسانی تنظیم میشود.
با توجه به اینکه جوامع انسانی را علوم انسانی اداره میکند و صلاح و فساد در این علوم، صلاح و فساد جوامع انسانی را در پی دارد؛ بر متفکر و محقق علوم انسانی لازم است که شناخت صحیحی از انسان و جامعه انسانی ارائه دهد تا بدین ترتیب فساد از جوامع برچیده شود.
حاصل مطلب آنکه برای بهرهبرداری از علوم انسانی و تجربی لازم است حقیقت انسان شناخته شود؛ زیرا کسی که حقیقت انسان را عبارت از روح او که موجودی ملکوتی است، بداند، و براساس هستیشناسی توحیدی و در سایه معرفت خدا شکل دهد، در برنامهریزیها و نظامهای اجتماعی اعم از تربیتی، اخلاقی، اقتصادی، سیاسی و… انسان را با حیوان یکسان نمیبیند، و براساس اهداف عالی و کمال انسانی گام بر میدارد.
بنابراین انسانشناسی نهتنها در شناخت حقیقت زندگی و در نظامهای مختلف اجتماعی مؤثر است، بلکه پیشفرض علوم مختلف نیز میباشد که با تثبیت آن بسیاری از مسایل علوم انسانی و تجربی کارآمد میگردد.
ارتباط انسانشناسی با معارف دینی
از آنجا که رسالت دین و معارف الهی معرفی حقیقت انسان و جهان هستی میباشد، مسایل انسانشناختی با اصول بنیادین دین؛ همچون: خداشناسی، نبوت و معاد و تبیین احکام اجتماعی اسلام و مسایل اخلاقی پیوندی ناگسستنی دارد. بهاختصار میتوان گفت:
خداشناسی و انسانشناسی
تنها چیزی که انسان به آن معرفت حضوری دارد، نفس خویش است که اگر آدمی بتواند حقیقت وجود خود را درک کند و بشناسد، از درک و شهود خداوند منفک نخواهد شد؛ زیرا مخلوقات آینه و مرآه صفات حق میباشند، صفاتی؛ همچون: علم، قدرت، اراده، حیات و… در مخلوقات، نشان از آن دارد که مبدء و منشا اصلی موجودات، کمالات اعلا را دارا است.
و خداوند متعال نیز میفرماید: «وَفِی انفُسِکُمْ افَلاَ تُبْصِرُونَ؛
[۱۴] ذاریات/سوره۵۱، آیه۲۱.
و در خود شما؛ پس مگر نمیبینید؟» بدون شک انسان اعجوبه عالم هستی است. پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: مَن عَرَفَ نَفْسَه فَقَدْ عَرَفَ ربّه؛ کسی که خویش را بشناسد، خدایش را شناخته است. آری خودشناسی در تمام مراحل، راه خداشناسی است.
مقصود از شناخت نفس نیز فقط شناخت هیکل جسمانی و قوای طبیعی و اصل و نسب نیست، بلکه کسی که مخلوقیت و مربوبیت خود را شناخت و خود را آیت وجود حقتعالی و مظهر صفات الهی دانست، بهقدر دلالت وجود خویش و معلوماتش، خدای خود را نیز خواهد شناخت.
نبوت و انسانشناسی
هر پیامبری که از جانب خدا مبعوث میشود از قدرت و نیروی خارقالعاده برخوردار است که از طریق وحی با ریشه و مبدء هستی اتصال پیدا میکند؛ حال اگر در انسانشناسی اثبات نشود که انسان توانایی ارتباط مستقیم با خداوند و ارتباط غیرمستقیم از طریق فرشتگان را دارد، چگونه میتوان از وحی و پیامبری سخن به میان آورد؟!
اگر در انسانشناسی ثابت شود که انسان از دو جزء تن و روان آفریده شده و روح و روان آدمی در پرتو عبودیّت و اطاعت از تعالیم الهی استعداد و لیاقت وحی را مییابد و معارف الهی را از خدا دریافت میکند تا به مردم برساند، از این طریق به شبهات منکران نبوت که معتقد بودند: انسان نمیتواند با خدا چنین ارتباطی برقرار کند، پاسخ داده میشود.
منکران نبوّت میگفتند: «… مَا هَذَا الاّ بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُرِیدُ ان یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُم وَلَوْ شاءَاللهُ لانزَلَ مَلائِکَهً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی ءَابَآئِنَا الاوَّلِینَ؛
[۱۵] مومنون/سوره۲۳، آیه۲۴.
این (مرد) جز بشری چون شما نیست، میخواهد بر شما برتری جوید، و اگر خدا میخواست قطعاً فرشتگانی میفرستاد. (ما) در میان پدران نخستین خود، چنین (چیزی) نشنیدهایم.» منکران نبوّت حضرت نوح، که شناختی از انسان نداشتند و میپنداشتند که جز ملائکه کسی توان ارتباط با غیب و خداوند را ندارد، او را به سلطهجویی متهم کردند.
نبوت عامه و ضرورت بعثت انبیا نیز از طریق انسانشناسی اثبات میشود؛ زیرا هدف از آفرینش انسان، رسیدن به کمال و سعادت است و این هدف با شناخت عادی و متعارف انسانها که بهواسطه تجربه و بهرهمندی از عقل به دست میآید؛ اگرچه نقش مهم در تأمین نیازمندیهای زندگی ایفا میکند، امّا برای شناخت راه کمال و سعادت حقیقی در همه ابعاد فردی و اجتماعی، مادّی و معنوی، و دنیوی و اخروی کافی نیست.
بنابراین از آنرو که باید هدف آفرینش انسان تحقق یابد، راه دیگری ورای حسّ و عقل برای شناختن حقایق زندگی و وظایف فردی و گروهی بایسته است و آن چیزی جز راه وحی و مبعوث شدن انبیای الهی بهعنوان دریافتکننده وحی نیست، تا بهواسطه آنان راه صحیح زندگی شناخته شود و انسانها هدایت گردند.
معاد و انسانشناسی
در صورتی میتوان از حیات پس از مرگ تصویر روشنی ارائه نمود که وجود روح غیرمادی و مستقل از بدن را پذیرفته باشیم؛ چرا که مادّه از بین رفتنی و نابود است، و تنها روح مجرّد پس از متلاشی شدن جسم مادّی باقی میماند.
آیات شریفه قرآن وجود روح انسانی را ثابت میکند؛ چنانکه در کیفیّت آفرینش انسان میفرماید: «… وَ نـَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ…»
[۱۶] سجده/سوره۳۲، آیه۹.
و در مورد آفرینش حضرت آدم نیز میفرماید: «… وَنـَفَخـَتُ فِیهِ مِن رُّوحِی…»
[۱۷] ص/سوره۳۸، آیه۷۲.
آیات دیگر نیز روح را قابل بقا ـ بدون بدن ـ معرفی میکند.
شبهات معاد به این امر برمیگردد که به گمان آنان، انسان عبارت از همین بدن مادّی است که با مرگ متلاشی و نابود میشود و چنانچه دوباره زنده گردد، انسان دیگری خواهد شد؛ از اینرو میگفتند: آیا هنگامی که ما مردیم و در زمین گم شدیم، آفرینش تازهای خواهیم یافت… و در جای دیگر آمده است: … چه کسی این استخوانهای پوسیده را زنده میکند؟، و قرآن کریم با اشاره به این حقیقت، در پاسخ منکرین معاد میفرماید: بگو: فرشته مرگی که بر شما گمارده شد، جانتان را میستاند، آنگاه بهسوی پروردگارتان بازگردانیده میشوید.
بنابراین قوام انسانیت و شخصیت افراد به آن چیزی است که ملکالموت آن را قبض و توفّی مینماید و آن روح آدمی است که مجرد بوده و از بین نمیرود. اگر در مباحث انسانشناختی به این حقیقت دست نیابیم و آن را اثبات نکنیم، مسئله معاد، فرض معقول و با پشتوانه استدلالی نخواهد بود.
تبیین مسائل اخلاقی
اخلاق عبارت است از: مجموعه صفات روحی و باطنی انسان و اعمال و رفتارهایی که از خلقیات درونی او ناشی میشود.
مسائل اخلاقی ارتباط بسیار نزدیکی با پاورپوینت شناخت انسان دارد؛ چراکه اگر حقیقت آدمی شناخته نشود، و ابعاد وجودی و نقاط قوت و ضعف او معرفی نگردد، همچنین کمالاتی که بهواسطه اخلاق پسندیده به دست میآید و درکاتی که بهوسیله رذایل اخلاقی نصیب او میشود، تبیین نگردد؛ نمیتوان از اخلاق و علم اخلاق سخن به میان آورد؛ زیرا اخلاق، با توجه به حقیقت انسان و اهداف عالیه او، معیار فعل اخلاقی نیک و بد و رذایل و فضایل و ارزشها و ضد ارزشها را تعیین مینماید.
همچنان که اگر قابلیت تغییرپذیری انسان در مباحث انسانشناختی تبیین نشود، علم اخلاق و مباحث اخلاقی و تربیتی بیهوده است، و بلکه تمام برنامههای تربیتی انبیا و کتابهای آسمانی لغو خواهد شد.
بنابراین اخلاق بدون مباحث انسانشناسی قابلیّت تحقّق نخواهد داشت؛ ازاینرو بهروشنی میتوان گفت: بحرانهای اخلاقی در مکاتب مادّی به جهت عدم شناخت صحیح انسان است.
تبیین احکام اجتماعی و پاورپوینت شناخت انسان
هر جامعه، یا گروه اجتماعی، قواعد و مقرراتی دارد که ضامن ادامه حیات آن جامعه، یا گروه است. احکام اجتماعی و قوانین اسلام از قبیل: حقوق، اقتصاد، سیاست و… با شناخت کامل انسان و تمام جوانب آن ارتباط دارد. با شناخت ماهیت و حقیقت انسان و جدا نمودن نیازهای اصیل از نیازهای کاذب میتوان احکامی برای او وضع کرد که او را به سعادت و کمال برساند.
بنابر آنچه گفته شد؛ به دست آوردن فلسفه حقیقی احکام اسلام، مستلزم شناخت واقعی وی است؛ هرچند که بندگان الهی در سایه وحی، آنچه را که خداوند متعال نازل فرموده است، میپذیرند، امّا تبیین احکام و اوامر و نواهی برای منتقدان دین، تنها در پرتو حل برخی از مسائل انسانشناختی امکانپذیر است.
بهعنوان مثال در چهارچوب تعالیم وحیانی، هویت واقعیت انسان (انسانیت انسان) تنها در مسیر قرب الهی شکل میگیرد، دوری از خدا سقوط از مرتبه انسانیت و پستتر شدن از حیوانات است. با توجه به این تصویر، دستور قصاص برای قتل عمد و پارهای از احکام جزایی و حدود الهی؛ همچون: اعدام برای مرتد، دستوری معقول و مستدل است؛ زیرا چنین فردی انسانیت خود را آگاهانه از دست داده است و حیوانیت و بدترین جنبنده بودن را برگزیده و به میکروبی خطرناک تبدیل شده که برای حفظ سلامت جامعه باید از میان برداشته شود.
سرشت انسان در مکتبهای روانشناسی
مکاتب در مورد انسان نظرات مختلفی دارند که به بررسی آنها میپردازیم.
دیدگاه مکتب روانکاوی
روانکاوی فروید انسان را ذاتاً بد و خودخواه معرفی میکند. او انسان را حیوانی میخواند با غرایز و ویژگیهایی مانند جنگطلب، آدمخوار، خونریز و….
در نگاه فروید، انسان از دو گونه غرایز برخوردار است:
۱. غریزه عشق و زندگی که این غریزه خود از سه غریزه شکل گرفته است: غریزه جنسی (به مفهوم کلی و کامل آن از ابتدا تا انتها)، غریزه جنسی منع شده (و والایش یافته در قالب سایر تجلیات برتر اخلاقی و اجتماعی) و غریزه حفاظت از خویشتن که از زمان آغاز حیات تا لحظه مرگ بیوقفه ادامه دارد.
۲. غریزه مرگ یا تخریب و سادیسم (دگرآزاری).
فروید در پایان نتیجه میگیرد که هر دو غریزه بهگونه درهمتنیده و پیچیده در لابهلای یکدیگر جهت حفظ و استقرار حالات پیشین حیات و جلوگیری از ایجاد و افزایش تنش در موجود زنده مصروف میشوند.
[۱۸] فروید، زیگموند، اصول روانکاوی بالینی، ص۲۵، ترجمه سعید شجاع شفتی.
در مکتب روانکاوی فروید اگر انسان که طبیعت بد و خودخواهی دارد از خود رفتاری نشان دهد که سازگار با طبیعتش نیست، رفتار او تنها از جهت سودجویی بیشتر و دستیابی آسانتر به غرایز حیوانی خویش است نه آنکه ذات انسان خوب باشد.
هابز نیز از شمار متفکرانی است که مانند نیچه و فروید میاندیشد و انسان را گرگ انسان میداند. در نگاه هابز انسان موجودی است خودخواه که تنها در فکر تأمین خواستههای خویش است و رفتار او بازتاب تاثیر وراثت، محیط و خداست و از خود هیچگونه ارادهای در این خصوص ندارد.
(هرچند هیچ زمانی نبوده است که تکتک افراد بر ضد یکدیگر، در حالت جنگ باشند، ولی در همه دورانهای تاریخ، پادشاهان و آنان که قدرت حاکمیت را در اختیار داشتهاند به خاطر استقلالشان، همواره نسبت به یکدیگر حسادت ورزیدهاند و (در برابر هم) در وضع و حالت گلادیاتورها بودهاند، پیوسته سلاحشان را در برابر هم گرفتهاند و چشمانشان را بر یکدیگر دوختهاند.)
[۱۹] جونز و. ت واچ بکر، خداونداناندیشه سیاسی، ج۲، ص۱۲۶، ترجمه یوسفیان و مجیدی.
در نگاه هابز نیز، انسان تنها به دنبال تأمین مصالح خویش حرکت میکند و اگر در مواردی سرشت اهریمنی خود را بروز و ظهور نمیدهد به آن جهت است که راهی جز این برای رسیدن به منافع فردی ندارد.
پروفسور ونس پاکار، سودگرایانی مانند بنتم و میل و لذتگرایان و اتولوژیستها (منششناسان) و روانپزشکان ارتومولکولی را نیز از شمار معتقدان به طبیعت اهریمنی انسان معرفی میکند.
دیدگاه مکتب نوین روانکاوی
دیدگاه دوم که جدیدترین رهیافت روانشناسان و روانکاوان غربی است و مکتبهای جدید روانشناسی و روانکاوی چون فرویدیسم نو و مکتب انسانگرایی از آن طرفداری میکنند بر این باور است که انسان اولاً: دارای سرشت و طبیعت است. ثانیاً: این سرشت انسان مثبت است نه منفی، در نگاه این عده انسان استعداد خوب بودن و خوب شدن را دارد و اگر نیازهای اجتماعی یا تصمیمهای نادرست او دخالت نکنند خوبی او خود را نشان میدهد.
(انسان استعداد خاصی برای خوب بودن دارد، ولی اینکه او خوب است یا نه، بستگی دارد به اجتماعی که در آن زندگانی میکند و دوستانی که بهویژه در کودکی با آنان رابطه برقرار میسازد. اعمال خوب برخلاف نظر فروید، از نیازهای زیستی فطری سرچشمه نمیگیرند.)
[۲۰] پاکار، ونس، آدم سازان، ترجمه حسن افشار.
اریک فروم یکی از روانکاوانی که او را جزو مکتب نوین روانکاوی و یا فرویدیسم نو میخوانند ـ هرچند او خود از این انتساب ناخشنود است ـ به باور ونس پاکار از جمله روانکاوانی است که به سرشت انسان نظر مثبت دارد. اینجا این پرسش مطرح است که مراد ونس پاکار از مثبت چیست؟ اگر منظور ونس پاکار از (مثبت) آن است که فروم سرشت انسان را بد و شرور نمیداند و در برابر فروید معتقد است که اعمال خوبی که انسانها انجام میدهند به جهت استعداد خوبی است که در سرشت آنها وجود دارد بدون اینکه فروم استعداد شرّ در وجود و نهاد آدمی را منکر شود، این نظریه پاکار درست مینماید. اما اگر مقصود پاکار از مثبت آن است که سرشت انسان، تنها خوبی است و در آدمی شر و بدی اصلاً وجود ندارد، دیدگاه پاکار صحیح نیست چه اینکه فروم خود در مواردی به نادرستی این نسبت اشاره میکند؛ از جمله: (چنین خوشبینی (ناچیز شمردن استعداد شرّ آدمی) احساساتی و شاعرانهای در روال تفکر من نیست… ندیدن قدرت و شدت میل به تخریب انسان دشوار است.)
[۲۱] فروم، اریک، دل آدمی، ص۱۲.
و درست بر اساس همین اندیشه، او سه پدیدار عشق به مرگ، خودشیفتگی وخیم و تثبیت همبودی زناگونه را اساس شریرانهترین صورت جهتگیری انسان میخواند:
(من سه پدیدار را که به نظرم اساس شریرانهترین و خطرناکترین صورت جهتگیری انسان هستند، بدینترتیب متمایز ساختهام: عشق به مرگ، نارسیسم (خودشیفتگی) وخیم و تثبیت همبودی زناگونه. زمانی که این سه جهتگیری باهم بیامیزند (نشانههای تباهی) را به وجود میآورند که آدمیان را وا میدارد به خاطر نفس تخریب، نابود سازند، و به خاطر نفس نفرت، نفرت ورزند.)
[۲۲] فروم، اریک، دل آدمی، ص۱۴.
افزون بر این در برخی آثار فروم بهخصوص کتاب (دل آدم) قراین و شواهدی وجود دارد که نشان میدهد فروم انسان را دارای استعداد خیر و شر میداند برای نمونه در فصل پایانی کتابش در نتایجی که از پاسخ به این سؤال میگیرد: (آدمی نیکوست یا شریر؟) مینویسد:
(اولاً، در مورد مسئله نهاد آدمی به این نتیجه میرسیم که نهاد یا جوهر انسان چیز خاصی چون خیر یا شر نیست، بلکه تضادی است که ریشه آن از شرایط وجود آدمی آب میخورد)، (آدمی نه خیر است و نه شر.)
[۲۳] فروم، اریک، دل آدمی، ص۱۵۷.
او سپس دیدگاه آنانی که انسان را ذاتاً بد و یا ذاتاً خوب میدانند نقد میکند و دو دلیل برنادرستی باور ایشان ارائه مینماید:
۱. (تنها کسی که یکسر شر یا خیر است دیگر حق انتخاب ندارد.)
[۲۴] فروم، اریک، دل آدمی، ص۱۶۰.
۲. (اگر نیکی را تنها استعداد بالقوه آدمی بدانیم، ناگزیر از تحریف خوشبینانه حقایق یا دچار سرخوردگی تلخی میشویم و چنانچه به نهایت دیگر اعتقاد یابیم که آدمی تماماً شرّ است سرانجاممان بدگمانی و عیبجویی و ندیدن امکانات بیشمار برای نیکی در دیگران و خودمان خواهد بود.)
[۲۵] فروم، اریک، دل آدمی، ص۱۶۱.
وی در پایان با یک نتیجهگیری کوتاه مینویسد: (نگرش واقعبینانه، دیدن این هر دو امکان بهصورت استعداد بالقوه راستین و بررسی شرایط و توسعه و کمال هر یک از آنهاست.)
[۲۶] فروم، اریک، دل آدمی، ص۱۶۱.
در همین راستا فروم سرشت انسان را یکسر بد نمیداند و میگوید: ما شر به دنیا نمیآییم و مجبور نیستیم شر شویم، ولی در طول زمان بعضی از
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.