پاورپوینت شبیهسازی (فقه)
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت شبیهسازی (فقه) دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت شبیهسازی (فقه)،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت شبیهسازی (فقه) :
پاورپوینت شبیهسازی (فقه)
نهضت علمىاى که هر روز و هر لحظه سخنى نو به ارمغان مىآورد، اینک به شبیه سازى عضو و گیاه و حیوان و بلکه انسان، با شیوههاى گوناگون توفیق یافته است. به همین دلیل بر دانشمند مسلمان لازم است تا پس از دریافت واقعیت گفته این دانشمندان، از زوایاى گوناگون و لازم، حکم اسلامى خویش را در این راستا بیان دارد.
فهرست مندرجات
۱ – تعریف شبیهسازی
۲ – بخش نخست
۳ – انواع و احکام
۴ – چند مقدمه
۴.۱ – مقدمه اول
۴.۲ – مقدمه دوم
۴.۳ – مقدمه سوم
۴.۴ – مقدمه چهارم
۴.۵ – مقدمه پنجم
۵ – اقسام شبیه سازی
۵.۱ – شبیه سازی عضو
۵.۲ – همسان طلبی
۵.۳ – شبیه سازی با سلول تخمک لقاح نیافته
۶ – ابزار کار
۷ – شیوه کار
۸ – حکم فقهی اصل شبیهسازی
۹ – حکم شبیه سازی سه گانه
۱۰ – انتساب انسان شبیه سازی شده
۱۱ – شبهات
۱۲ – نقد و بررسی اشکالهای شبیه سازی
۱۲.۱ – اشکال اول
۱۲.۲ – پاسخ به اشکال اول
۱۲.۳ – اشکال دوم
۱۲.۴ – پاسخ به اشکال دوم
۱۲.۵ – اشکال سوم
۱۲.۶ – پاسخ به اشکال سوم
۱۲.۷ – اشکال چهارم
۱۲.۸ – پاسخ به اشکال چهارم
۱۲.۹ – اشکال پنجم
۱۲.۱۰ – پاسخ به اشکال پنجم
۱۲.۱۱ – اشکال ششم
۱۲.۱۲ – پاسخ به اشکال ششم
۱۲.۱۳ – اشکال هفتم
۱۲.۱۴ – پاسخ به اشکال هفتم
۱۲.۱۵ – اشکال هشتم
۱۲.۱۶ – پاسخ به اشکال هشتم
۱۲.۱۷ – اشکال نهم
۱۲.۱۸ – پاسخ اشکال نهم
۱۲.۱۹ – اشکال دهم
۱۲.۲۰ – پاسخ به اشکال دهم
۱۳ – اشکالهایی بر نوع نخست شبیه سازی سنّتی
۱۳.۱ – بیان نخست
۱۳.۲ – بیان دوم
۱۳.۳ – مسئله نخست
۱۳.۴ – مسئله دوم
۱۳.۵ – مسئله سوم
۱۳.۶ – مسئله چهارم
۱۳.۷ – مسئله پنجم
۱۳.۸ – مسئله ششم
۱۴ – اشکالهایی بر همسان طلبی
۱۴.۱ – اشکال اول
۱۴.۲ – اشکال دوم
۱۵ – حکم آنچه از شبیه سازی به دست میآید
۱۵.۱ – شبیه سازی سنّتی
۱۵.۱.۱ – در درمان انسانِ صاحبِ سلولی
۱۵.۱.۲ – در درمان افراد نامحرم یا محارم صاحبِ آن سلول
۱۵.۱.۳ – در احتمال صدق عنوان مُردار
۱۵.۲ – همسان طلبی
۱۵.۳ – معیار حقیقی مادر بودن
۱۵.۴ – دلایل مادر رضایی بودن
۱۵.۵ – سوال و پاسخ
۱۵.۶ – زنِ غیر صاحبِ تخمک، مادر آن نوزاد
۱۵.۷ – شرایط تحقق یافتن موضوع حرمت
۱۵.۸ – پرسش و پاسخ دیگر
۱۶ – بخش دوم
۱۷ – پرسشها و پاسخها
۱۷.۱ – نخستین پرسش
۱۷.۱.۱ – پاسخ
۱۷.۲ – دومین پرسش
۱۷.۲.۱ – پاسخ
۱۷.۲.۲ – بیان مطلب
۱۷.۲.۳ – عدم دلالت آیات
۱۷.۳ – سومین پرسش
۱۷.۳.۱ – پاسخ
۱۷.۳.۲ – نظر دکتر حتموت
۱۷.۳.۳ – نتیجه
۱۷.۴ – چهارمین پرسش
۱۷.۴.۱ – پاسخ
۱۷.۵ – پنجمین پرسش
۱۷.۵.۱ – پاسخ
۱۷.۶ – ششمین پرسش
۱۷.۶.۱ – پاسخ
۱۷.۷ – هفتمین پرسش
۱۷.۷.۱ – پاسخ
۱۷.۸ – هشتمین پرسش
۱۷.۸.۱ – پاسخ
۱۷.۸.۲ – شرط صحت این گونه معامله
۱۷.۸.۳ – نتیجه سخن
۱۷.۸.۴ – خدشه بر اشکال
۱۷.۸.۵ – بحث علما در وجوب نفقه
۱۷.۸.۶ – مقتضای اصل عملی
۱۷.۸.۷ – تمام نبودن دلالت وجوه سه گانه
۱۷.۹ – نهمین پرسش
۱۷.۹.۱ – پاسخ
۱۷.۱۰ – دهمین پرسش
۱۷.۱۱ – یازدهمین پرسش
۱۷.۱۱.۱ – پاسخ
۱۷.۱۲ – دوازدهمین پرسش
۱۷.۱۲.۱ – پاسخ
۱۷.۱۳ – سیزدهمین پرسش
۱۷.۱۳.۱ – پاسخ
۱۷.۱۴ – چهاردهمین پرسش
۱۷.۱۴.۱ – پاسخ
۱۷.۱۵ – پانزدهمین پرسش
۱۷.۱۵.۱ – پاسخ
۱۷.۱۶ – شانزدهمین پرسش
۱۷.۱۶.۱ – پاسخ
۱۸ – پیامدهای شبیهسازی انسان
۱۹ – پانویس
۲۰ – منبع
تعریف شبیهسازی
شبیه سازى به تولید نسخه اى مطابق اصل از انسان، حیوان یا گیاه بدون تلقیح سلولهاى جنسى مذکر و مؤنث گفته می شود
[۱] فصلنامه فقه اهل بیت، شماره۵۲،ص۶۳
عمل شبیه سازى که نوع گیاهى و حیوانى آن در سالهاى اخیر جامه عمل پوشیده و نوع انسانى آن چه بسا در آینده تحقق پیدا کند،
بخش نخست
انواع و احکام
نخست باید بر مبناى گفتههاى دانشمندان یادشده در کتب خودشان، به تبیین حقیقت شبیه سازى پرداخت تا بتوان در هریک از آنها، دیدگاه علمى فقهى ارائه داد. از این رو، براى روشن شدن مطلب به بیان مقدماتى مىپردازیم:
چند مقدمه
مقدمه اول
جسم هر چیز مادى از اجزائى کوچک و به هم پیوسته تشکیل یافته و هر جزئى که کوچک تر از آن قابل تصور نیست، در صورتى که در موجود زنده وجود داشته باشد، سلول نامیده مىشود. سلول داراى پوستهاى خاص است که درون آن هستهاى جاى دارد وبه منزله مغز آن سلول به شمار مىآید و مایعى به نام سیتوپلاسم، آن هسته را احاطه کرده است. هسته، خود درونِ پوستهاى هستهاى قرار دارد که هسته درون آن داراى شبکهاى متشکل از ۴۶ نوار (رشته) است که مجموع آنها کروموزوم نامیده مىشود و هسته تمام سلولهاى بدن، همین تعداد است. بر خلاف سلولهاى جنسى، یعنى سلولهاى اسپرم که در مردان از بیضه و در زنان، سلولهاى تخمکهاى تخمدان، آنها را ترشح مىکنند. هر چند سلولهاى پیکرى، در شکل گیرى سلولهاى یاد شده از حیث پوسته ویژه درون آن و سیتوپلاسم و هسته، شرکت دارند، ولى هسته هر یک از سلولهاى جنسى در درون خود از ۲۳ کروموزوم تشکیل یافته است.
مقدمه دوم
پدید آمدن انسان یا حیوانى که مادرش آن را به شیوه باردارى و زایمان طبیعى متولد مىسازد، به این شکل است که سلولهاى اسپرم از پدر و سلولهاى تخمک ـاز ناحیه مادر ـ در درون رحم مادر که با انزال اسپرم به وسیله آمیزش صورت مىگیرد، با یکدیگر آمیخته مىگردند و در اثر همین آمیختگى، سلول جدیدى داراى ۴۶ کروموزوم پدید مىآید که مجموع کروموزومهاى سلولِ اسپرم و تخمک مىباشند. هرگاه این سلولِ جدید به وجود آمد، در درون رحم تغذیه مىکند و افزایش و تکثیر مىیابد.
بنابراین در آغاز، دو سلول، سپس چهار سلول و پس از آن شانزده و آن گاه ۳۲ سلول پدید مىآید و هر یک از سلولهاى تکثیر شده، از کلیه جهات و ویژگىها با یکدیگر مساوىاند، با این تفاوت که هرگاه تعدادشان به ۳۲ سلول رسید مانند گذشته با این ویژگىها، افزایشى نخواهند یافت؛ بلکه با این که هر یک از این سلولها در ویژگىهاى موجود خود، نظیر دیگر سلولها هستند؛ ولى پس از این مرحله، هر یک از این سلولها موظف به انجام دادن کارهاى ویژهاى در مورد اعضاى گوناگونى هستند که خداى متعال آنها را در وجود انسان و حیوان آفریده است؛ همان اعضایى که انسان یا حیوان از آنها به وجود آمده است. بدین سان، برخى از سلولها، پدیدآورنده پوست، بعضى به وجودآورنده گوشت، برخى استخوان و بعضى مغز و برخى دیگر قلب و سایر اعضا را به وجود مىآورند.
بنابراین هر سلولى گر چه مىتواند از آنچه پایه و اساس ایجاد هر یک از اعضا شود، برخوردار باشد، ولى این سلولها به انجام وظایف گوناگونى اختصاص خواهند یافت؛ به نحوى که گویى در هر یک از این سلولها جز چیزى که عهده دار ایجاد عضو است، چیز دیگرى وجود ندارد تا جنین، به صورت کودکى کامل درآید و مادرش آن را بدون عیب و نقص به دنیا آوَرَد.
مقدمه سوم
هر عضوى از اعضاى متعدد و فراوان هر حملى که آفرینش آن کامل گردد، از سلولهاى همسان پدید آمده است؛ مثلاً پوست، از سلولهاى پوستى همسان به وجود آمده و هر چه فرد بزرگ تر و پوستش گسترده تر گردد، سلولهاى آن نیز متعدد و در محتوا و اختصاص آنها به موردى که پوست از آن به وجود آید، نظیر یکدیگرند و کبد و استخوان و قلب نیز همین گونهاند. بنابراین آن جا که گفتیم سلولهاى تخمکهاى لقاح یافته به ۳۲ عدد مىرسند و هر یک از سلولها، موظف به کار خاصى مىشوند، انجام این کارِ خاص در سلولهاى هر عضوى به تناسب اقتضاى آن عضو صورت مىگیرد؛ به نحوى که پیشتر یادآور شدیم، کروموزومهاى چهل و شش گانه از تمام وظایفى که هر کروموزوم بر عهده دارد، برخوردارند، با این تفاوت که این کروموزومها در مقام تأثیرگذارى و جز در مواردى که بدان نیاز است، مثلاً آن گاه که بواسطه آن، پوست یا هر عضو دیگرى به وجود آید، عمل نمىکنند و تأثیر نخواهند داشت.
مقدمه چهارم
هرچند سلول و کروموزومهاى هسته هر سلولى آن قدر ریز و کوچکاند که با چشم عادى قابل رؤیت نیستند، ولى پیشرفت علم بدان جا دست یافته که آن کروموزومها در پدید آمدن صفات و ویژگىهاى مخصوص هر نوع و هر فردى، دخالت دارند و به منزله مغز هسته تلقى مىشوند و ویژگىهاى سلول و خصوصیات انسان یا حیوانِ کامل نتیجه محصول همین کروموزومهاست.
همان گونه که پى بردید، کروموزومهاى سلول تخمک لقاح یافته، از کروموزومهاى اسپرم و تخمک به وجود مىآیند و به دلیل این که کروموزومها از پدر و مادر پدید آمدهاند، منشأ انتقال صفات و ویژگىهاى موجود در پدر و مادر به سلولها و جنین و کودکى که بعدها از مادر متولد مىشود، خواهند گشت؛ چنان که به عنوان مثال کروموزومهاى سلولهاى پوست از ویژگىهاى پوست برخوردارند. سلولهاى نو و پوست جدید نیز داراى همان ویژگىها خواهند بود، خواه تکثیر سلولهاى یاد شده، به گونهاى طبیعى صورت گرفته باشد یا مصنوعى.
مقدمه پنجم
معناى دقیق (استنساخ) (شبیه سازى) که مقصود ما در این جاست، پى جویى نسخه دوم چیزى است که قبلاً وجود داشته است. این نسخه جدید، گویى مصداق دیگرى از موردى است که ما در صدد نسخه بردارى از آن هستیم و گویى آنچه در ابتدا وجود داشته، از نو تحقق یافته و این پدیده جدید صورت دیگرى از آن با ویژگىهاى یکسان است که در زبان انگلیسى از آن به (کلونینگ) یاد مىشود و این لفظ برگرفته از ( کلون) (تاگ) کلمه یونانى است که معنایش کاشتن قلمه نهال درخت است تا رشد و نمو کند و به درختى کامل تبدیل گردد. بنابراین (کلونینگ) تعبیر دیگرى است از این که ما در پى دستیابى به امرى جدید برآییم؛یعنى همان رشد نهال درخت و نسخه کامل درختى است که نهالش را کاشته ایم. به همین دلیل از این عمل به ( استنساخ) (کپى بردارى=شبیه سازى) تعبیر مىشود و معنایش پدید آوردن مشابه و مشابهات است؛ چرا که حاصلِ جدید، به یقین شبیه همان اصلى است که قبلاً وجود داشته است، با این تفاوت که این مشابهت گاهى بدین لحاظ است که آنچه تازه پدید آمده، شبیه عضوى است که سلولهایش تکثیر شده تا به صورت نسخه بدلى براى آن عضو درآمده است و گاهى بدین لحاظ است که آنچه تازه پدید آمده، شبیه و نسخه دوم حیوان یا انسانى است که سلولهایش گرفته شده و تکثیر شده است.
اقسام شبیه سازى
پس از بیان این مقدمات، مىتوان شبیه سازى را به سه نوع تقسیم بندى نمود.
شبیه سازى عضو
حقیقت این است که نهضت علوم طبیعى ژنتیک به این نتیجه رسیده که مىتوان با ابزار و وسائل مصنوعى، یک سلول را از برخى اعضا برگرفت و آن را با تمام محتویاتش، اعم از پوسته بیرونى و سیتوپلاسم و هستهاش که از کروموزومهاى ویژهاى تشکیل یافته، در مکانى جدید که علوم امروزى آن را پدید آورده، قرار داد تا از غذای مصنوعى و مورد نیاز خود تغذیه کند و سلولهایى همسان و به هم پیوسته تکثیر شود تا بخشى از پوست یا عضو دیگرى که سلول آن را برگرفته ایم، به وجود آید و بدین ترتیب، به عنوان مثال به پوست جدیدى دست یابیم که نسخه بدل پوست اصلى به شمار آید.
گاهى از این عضو جدید در درمان عضو و یا شخصى که سلولِ او را برگرفته ایم، استفاده مىشود؛ مثلاً اگر بخشى از پوست، دچار بیماری و یا داراى عیب و نقص یا بخشى از بدن فاقد پوست باشد، همین پوست جدید جایگزین آن مىشود و بخش فاقد پوست بدن، به جهت شباهت پوست جدید با تمام پوست بدن صاحبِ آن سلول، پذیراى این بخش جدید خواهد شد.
بنابراین این امکان وجود دارد با پیمودن این راه براى دستیابى به عضوى جدید و نو، در درمان مبتلایان به بیمارىهاى غیر قابل درمان، بتوان بهره بُرد؛ مثلاً اگر کسى مبتلا به سرطان استخوان پاست، مىتوان با برگرفتن یک سلول از استخوان سالم بدن و تکثیر آن سلول به اندازه دستیابى به قطعه استخوانى که از آن بیمارى سالم مانده، بخش مبتلاى به سرطان را برداشت و قطعه استخوان جدید را جایگزین آن ساخت.
این نوع شبیه سازى ـ بدین لحاظ که دستاوردش حیوان یا انسانى مشابه پیکرى که سلول ِعضوش گرفته شده نیست ـ هر چند بنا به بعضى گفتهها خارج از حقیقتِ شبیه سازى است، ولى شما به خوبى آگاهید که مجرّد این عمل، سلب عنوان شبیه سازى را از آن روا نمىشمرد؛ زیرا منظور از شبیه سازى نباید محدود در دستیابى به حیوان یا انسانى جدید، مشابه و نسخه بدل صاحب سلول باشد؛ بلکه همان گونه که تبیین نمودیم، مىتواند مقصود از شبیه سازى، دست یافتن به عضوى همسان و نسخه بدل عضوى که سلول ِآن گرفته شده، به شمار آید.
همسان طلبى
مقصود این است پس از آن که تخمکها با اسپرم مرد در رحم زن تلقیح گشت، سلول ِلقاح یافته شروع به افزایش مىکند و به دو سلول و سپس به چهار و هشت و شانزده سلول و… تکثیر مىشود. همه این سلولها را یک پوسته پوشانده است، و پیشرفت علم، امکان شکافتن پوستهاى را که همه سلولها را پوشانده و جداسازى سلولهایى را که تکثیر شده و تعدّد یافته، به وجود آورده است که پس از جداسازى سلولها ناگزیر باید هر سلولى با پوستهاى (مصنوعى) جدید پوشانده شود و گفتهاند: که این پوسته مصنوعى از برخى مواد موجود در دریاها به دست مىآید.
بدین ترتیب، پس از آن که هر یک از سلولها با این پوسته جدید و نو پوشیده شد، هر سلولى نسخه جدیدى از سلول نخست خواهد بود که در محیط مناسب، یعنى رحم، رو به فزونى مىرود تا تعداد آنها به ۳۲ سلول مىرسد و رشد و نمو مىکند و به کودکى کامل تبدیل مىشود. بدین سان، هر یک از سلولها، همسان یکدیگر و در کلیه صفات و ویژگىها همانندند و فرزندانى که از آنها به وجود مىآیند نیز چند قلوهایى بسیار شبیه یکدیگرند.
هر یک از این سلولهاى جدید را مىتوان در رحم زن قرار داد و مىتوان در دستگاههایى مُدرن، حفظ و نگاهدارى کرد و پس از گذشت مدتى کوتاه یا طولانى در رحم زن جایگزین ساخت تا مسیر خود را براى رسیدن به مرحله فرزندى کامل طى نماید؛ چنان که این امکان نیز وجود دارد که برخى از این سلولها را در رحم زن قرار داد و بعضى دیگر را در حالت انجماد نگاه داشت و دو سال بعد در رحم زن مستقر نمود. بدین ترتیب، دو فرزند یا بیشتر، چندقلوهایى شبیه یکدیگر خواهند بود که هر یک بدون هیچ تفاوتى همسان دیگرى است و تنها تفاوت آنها این است که هر کدام زودتر به دنیا آمد، سنّش از دیگرى بیشتر است. گفتهاند: برخى دانشمندان این کار را انجام دادهاند، ولى همه موارد آن کاملاً نتیجه بخش نبوده، بلکه از هر سه مورد، یک مورد آن موفقیت آمیز بوده است. شاید این کاهش موفقیّت، در اثر عدم پیشرفته بودن ابزار لازم بوده که ممکن است بعدها این عمل بدون استثناى حتى یک مورد، در همه موارد، کاملاً موفقیت آمیز باشد.
شبیه سازى با سلول تخمک لقاح نیافته
در این نوع شبیه سازى، سلولِ تخمکهاى لقاح نیافته زن را برمى گیریم. از یک سو همان گونه که یادآورى شد، این سلول داراى پوششى است که درون آن هسته و مایع سیتوپلاسم وجود دارد و باید هسته آن را تخلیه کنیم. از سوى دیگر با برگرفتن سلولِ یکى از اعضاى مرد و زن ـ هر چند همان زنِ صاحب تخمک ـ و گرفتن سلول پوست، هسته این سلول را خارج مىسازیم. پس از انجام این دو عمل که مقدمه عمل سومى خواهند بود، هسته سلولِ پوست را در محل هسته تخمکى که هستهاش تخلیه شده، قرار مىدهیم و این سلول به دست آمده از هسته سلول پوست و سیتوپلاسم موجودِ در آن و پوسته تخمک، درون رحم زن قرار داده مىشود و شروع به تکثیر مىکند تا تعداد آنها به۳۲ سلول مىرسد. سپس با طى مراحل رشد، کودکى متولد مىشود که در فرض مثال، این کودک در تمام جهات و ویژگىها نسخه بدل شخص صاحب پوستى است که سلولِ پوستِ وى را برگرفته ایم.
در مقدمه گذشت که هسته تخمک زن، ۲۳ کروموزوم دارد که با این تعداد، قادر بر ازدیاد و تکثیر و رسیدن به مرحله جنین کامل نیست؛ ولى سلولِ عضوى که سلولش را گرفته ایم، داراى ۴۶ کروموزوم است که اگر این کروموزومها در محل هسته سلولِ تخمک نهاده شود، سلولِ به وجود آمده و تشکیل یافته از این دو سلول، قادر بر تکثیر است و مىتواند به مرحله جنین کامل برسد و کودک از مادرش متولد گردد.
گفتنى است: سخنان کسانى که ماگفتههایشان را بررسیدیم، در این خصوص گوناگون است. برخى از آنان، تخمکى را که برگرفته و هستهاش تخلیه و برداشته شده، تخمکى لقاح یافته فرض کردهاند؛ چنان که در شماره ۹۶ (مجله زنان) چاپ بهمن۱۳۸۱آمده است.
برخى دیگر تأکید نمودهاند که تخمک مزبور، لقاح یافته نیست؛ چنان که در مقاله (دکتر حسان حتموت) آمده و کسان دیگر نیز گفتهاند.
این اختلاف گفتهها، ما را براى دقت بیشتر در دستیابى به واقعیت ملزم ساخت؛ تا این که به سخنى از دکتر لى سیلور که در کتاب (الاستنساخ بین العلم و الفقه) تألیف دکتر داود سلیمان سعدى چاپ لبنان به سال ۱۴۲۳هـ/ ۲۰۰۲م. از او نقل شده بود، دست یافتیم. دکتر لى سیلور این نوع تخمک را لقاح نیافته فرض کرده است. به همین دلیل ما در بیان نوع سوم شبیه سازى و به جهت تأکید بر صحّت این امر، آن را موضوع سخن قرار دادیم. اینک متن مقاله دکتر لى سیلور را به نقل از کتاب یاد شده، بیان مىداریم:
انسان چگونه شبیه سازى مىشود؟
این دانستنىها از ناحیه دکتر لى سیلور، کارشناسى برجسته در شبیه سازى و از اساتید دانشگاه پرنیستون، ارائه گردیده است. وى مىگوید: شبیه سازى کارى خیالى نیست؛ بلکه موضوعى واقعى است و بر اساس کارهاى انجام پذیرفته در خصوص شبیه سازى گوسفندان صورت گرفته و به نظر مىرسد انجام این عمل روى موشها به نحوى بایسته تر انجام پذیرد. هر دو عمل مشابه یکدیگرند، ولى همسان نیستند.
ابزار کار
۱. بافت انسانى؛ سلولهاى خالص انسانى، از یک بافت. این سلولها از فردى که قرار است شبیه سازى گردد، گرفته مىشود.
۲. وسایل کاشتِ بافت انسانى؛ اینها وسایلى هستنند که سلولهاى انسانى در آنها رشد مىکنند و تقسیم (تکثیر) مىشوند.
۳. وسایل ابتدایى براى کاشت بافتِ انسانى؛ اینها وسایلى هستند که سلولهاى کاشته شده در آنها، تکثیر و تقسیم مىشوند و بى آن که از بین بروند، در حالتى از رکود وارد خواهند شد.
۴. وسایل آزمایشگاهى؛ عبارتاند از وسیله پرورش دهنده، پوشش نگهدارنده سر و گردن (ظروف کوچک و نازک) آزمایشگاهى ویژه کاشت (بِشِر)، میکروسکوپ، ابزار قادر بر تخلیه و کاشت ِاجزاى کوچک سلول، نظیر هسته، از سلولى به سلول دیگر.
۵. سلولهاى تخمکهاى انسانیِ لقاح نیافته.
۶. وسایل رشد دادن سلول تخمک انسانى؛ اینها وسایلىاند که تخمکهاى بارور شده در آن رشد کرده و تقسیم (تکثیر) مىشوند.
شیوه کار
۱. سلولهاى انسانىاى که براى شبیه سازى تهیه شدهاند، رشد داده مىشوند تا به مقدار کافى از آنها بتوان دست یافت.
۲. این سلولها به وسایل ابتدائى منتقل مىگردند (در این جا، بحث شبیه سازى گوسفند، مرجعى مناسب براى شناخت دقیق زمانِ مورد نیاز مىباشد). این کار به سلولها اجازه حیات و زندگى مىدهد؛ ولى بستگى به تکثیر شدن ندارد و واردِ مرحله رکود مىشوند و احتمال مىرود این مرحله، همان مرحلهاى باشد که سلولها در آن، تخصّص خود را از دست مىدهند و به حالت توانایى کامل درمى آیند؛ یعنى قادر بر تخصص و تمایز، به یک نوع از سلولهاى گوناگون خواهند بود.
۳. آن گاه که سلولهاى کاشته شده در حالت رکود قرار گرفتند، سلولِ تخمک انسانى ِغیر بارورى، به دست مىآید. هسته این تخمک، تخلیه و سپس با کمترین آسیب ممکن براى تخمک، دور انداخته مىشود.
۴. یکى از سلولهاى کاملِ در حالتِ رکود گرفته مىشود و مستقیماً درون پوسته پیرامون تخمک که به (لایه شیشه اى) معروف است، کاشته مىشود.
۵. شُکى الکتریکى به تخمک داده مىشود (در این جا بحث شبیه سازى گوسفند مرجعى مناسب براى قدرت و طول مدت شُک، تلقى مىشود). شُک الکتریکى، دو سلول را براى درهم آمیختن تحریک مىکند؛ به گونهاى که از خلال نگریستن به سلولها، مىتوان به کافى بودن مقدار شُک پى برد.
باور بر این است که بازگشت برنامه ژنهای ژنتیکى، از جایگزین ساختن پیامهاى پروتئینیِ سلول به جاى پیامهاى پروتئینى تخمک، آغاز مىشود، جز این که شُک الکتریکى به تحریک کردن این پیامهاى پروتئینى در خلال پوسته هسته نیز کمک مىکند. جریان الکتریکى جهت به حرکت درآوردن جزئیات (دنا) در خلال دیواره سلول، شیوهاى رایج به شمار مىآید.
۶. طرحهاى سه گانه اخیر، هر گاه ضرورت ایجاب کند، تکرار مىشوند تا به اندازه کافى نهال، در اختیار داشته باشیم و باید در این انتظار باشیم که بسیارى از این نهالها به سببِ آسیبهاى وارد بر سلول و دیگر حوادث، هرگز زنده نخواهند ماند. به ژنها اجازه داده مىشود، تنها چند بار میان کاشت سلولِ تخمک انسانى، رشد کنند و تکثیر گردند.
۷. این ژنها در رحم زنانى که امکانِ باردارى دارند، کاشته مىشوند تا زمان به دنیا آوردن طبیعى آنها فرارسد.
آنچه بیان شد، دقیقاً متن کتابِ فردِ مزبور است. همان گونه که ملاحظه مىکنید، به صراحت از جمله لوازم کار، (سلولهاى تخمکهاى انسانى لقاح نیافته) است. به همین دلیل ما قید لقاح نیافتگى تخمک را در بیان شرح نوع سوم شبیه سازى برگزیدیم.
حکم فقهی اصل شبیهسازی
شکى در جواز شبیه سازى گیاهى نیست؛ چنان که شبیه سازى حیوانى نیز بنابر دیدگاه فقهایى که متعرض مسئله شده اند عملى مشروع و جایز است.
[۲] . مجموعه آراى فقهى قضایى در امور حقوقى ج۱،ص۲۳۳-۲۳۴
آنچه مورد بحث و محل دیدگاههاى مختلف قرار گرفته و موضوع اصلى این مدخل مى باشد شبیه سازى انسانى است.
بسیارى از معاصران که متعرض حکم شبیه سازى شده اند، اصل عمل را صرف نظر از عوارض و پیامدهاى اخلاقى، اجتماعى و حقوقى آن، جایز دانسته اند؛ لیکن تعدادى از آنان، آن را به لحاظ مفاسد مترتب بر آن، حرام دانسته اند. بنابر این، از دیدگاه این دسته از فقیهان، شبیه سازى هرچند به حکم اولی جایز است، لیکن به حکم ثانوی به موجب پیامدهاى مفسده دار آن، حرام مى باشد. در مقابل، ظاهر کلام برخى حرمت شبیه سازى فى نفسه و به حکم اولی است. بعضى نیز با در نظر گرفتن پیامدهاى مفسده دار این عمل، آن را در سطحى محدود که منجرّ به آن مفاسد نگردد، جایز دانسته اند.
[۳] . فقه (کاوشى نو در فقه اسلامى)، شماره ۴۴،ص ۸-۱۲
[۴] استفتائات جدید (مکارم)ج۲،ص۶۱۹-۶۲۰
[۵] صراط النجاه ج۳،ص۳۹۳
[۶] پژوهش و حوزه (فصلنامه)، شماره۶،ص ۲۶- ۲۷
حکم شبیه سازى سه گانه
از آنچه یادآورى شد، به دست مىآید که شبیه سازى، داراى اقسامى سه گانه است: این شبیه سازى یا شبیه سازى سنّتى است یا همسان طلبى، و نوع سنّتى آن یا تکثیر سلولهاى یک جسم نظیر پوست و گوشت است که یک سلول به سلولهاى فراوان و متعددى قابل تکثیر است ـ به عنوان مثال از تک سلول پوست مىتوان به پوستى داراى طول و عرض بسیار، دست یافت ـ و یا قرار دادن هسته سلول فردى به جاى هسته سلول تخمکى لقاح نیافته به اسپرم است که هسته آن سلول، تخلیه شده باشد تا سلول تخمک لقاح نیافته به هسته اسپرم مرد، تکثیر شود و به جنین تبدیل گردد و به مرحله جنین کامل برسد و از مادر متولد شود. این نوزاد در ویژگىهاى جسمانىاش، نسخه بدل فردى است که هسته، از سلولش گرفته شده است.
راز نامیده شدن این دو نوع شبیه سازى به سنّتى، این است که آنچه به وسیله آن به دست مىآید، کپى چیزى است که قبلاً وجود داشته یا نسخه عضوى است که سلول آن گرفته شده، مانند پوست و گوشت در نوع نخست، و یا نسخه دوم انسان یا حیوانى است که هسته سلول عضوش گرفته شده و جایگزین هسته سلولِ تخمک گشته است.
همسان طلبى، قرار دادن سلولهایى از سلول تخمک ِلقاح یافته و در رحم تکثیر شده است. پیش از آن که این سلولها به مرحله انجام وظیفهاى خاص برسند سلولهاى چهارگانه ـ که هنوز تکثیر نشدهاند بیش از این عدد بودهاند ـ و هر سلولى جداى از بقیّه و در تحقق وجود، مستقل از یکدیگر قرار داده مىشوند.
سپس هر یک از این سلولهاى چهارگانه مستقل ـ به عنوان مثال ـ در رحم زنى نهاده مىشوند تا هر یک از آنها مراحل تکثیرى را که تخمک لقاح یافته بدان ملحق مىگردد، طى نماید و به ۳۲ سلول افزایش یابد و این سلولها به انجام وظائفى اختصاص مىیابند تا به صورت کودکى کامل درآید. این نوزادان چهارقلو در تمام ویژگىهاى جسمانى، همسان یکدیگرند. به همین دلیل از این نوع شبیه سازى به همسان طلبى تعبیر مىشود.
گفت وگو در خصوص حکم شبیه سازى، گاهى در مورد خودِ انواع شبیه سازى است که آیا در آیین مقدس اسلام، دست زدن به انجام هر یک از انواع سه گانه آن جایز است یا خیر؟ و گاهى درباره تعیین پدر و مادرِ نوزاد یا چندقلوها، نسبتِ خویشاوندى بین آنان، حرمت و جواز ازدواج، مسئله ارث و دیگر احکام شرعى فراوان دیگر بحث مىشود.
بى تردید براى دست زدن به انجام هر یک از اقسام یاد شده، پرهیز از محرماتى که گاهى همراه با انجام کار خواهند بود، واجب است. بدین ترتیب، باید از دست زدن به بدن مرد یا زن نامحرمی که سلول، از او گرفته مىشود، پرهیز گردد؛ زیرا دست زدن به بدن مرد و زن بیگانه در همه حالات و همچنین نگاه کردن به بخش خاصى از بدن مرد و زن بیگانه، براى غیر زن و شوهر حرام است. به هر ترتیب، رعایت این احکام در این جا نظیر سایر موارد، واجب خواهد بود، با این تفاوت که این احکام مستقلاند و اگر رعایت نگردند، موجب حرمت خودِ شبیه سازى که انجامش مترتب بر آنهاست، نخواهد شد.
در بخش همسان طلبى، پس از گرفتن هسته سلول و یا هر یک از سلولهاى به دست آمده از تکثیر تخمک لقاح یافته، چه بسا این توهّم پیش آید که انجام کارهاى بعدى مترتبِ بر هر یک از این سلولها، براى دستیابى به پیکرى جدید یا نوزادى مشابه صاحب هسته، یا نوزادان چندقلو، حرام خواهد بود؛ زیرا این قبیل کارها، وارد شدن و دخالت در امورى است که به دست خداى تبارک و تعالى بوده و یا تغییر و تبدیل دادن آفرینش الهی است که شیطانِ ملعون به آدمیان فرمان مىدهد تا آفرینش خدا را دگرگون سازند. بنابراین همه کارهاى انجام پذیرفته، شرعاً حراماند. چنین توهّم و ذهنیتى، بسیار ضعیف است.
انتساب انسان شبیه سازی شده
در اینکه انسان شبیه سازى شده داراى نسب و پدر و مادر است یا نه و در فرض نخست، پدر و مادر او چه کسى است، دیدگاهها مختلف است. برخى، موجود شبیه سازى شده را فاقد نسب و پدر و مادر دانسته و او را فرزند شرعی هیچ یک از صاحب سلول، صاحب تخمک و صاحب رحم نمى دانند.
[۷] صراط النجاه ج۳،ص۳۹۴ ؛
[۸] پژوهش و حوزه (فصلنامه)، شماره۶،ص۲۶
[۹] فقه (کاوشى نو درفقه اسلامى)، شماره۴۴،ص ۴۵-۴۶
برخى پدر او را مرد صاحب سلول و مادر او را زن صاحب تخمک دانسته اند.
[۱۰] فقه (کاوشى نو در فقه اسلامى)، شماره۴۴،ص۵۰.
بعضى گفته اند: کودک شبیه سازى شده در صورتى که سلول گرفته شده از مرد باشد، تنها پدر دارد و اگر از زن باشد، تنها مادر دارد. بنابر این، کودک شبیه سازى شده در صورت نخست، مادر و در صورت دوم پدر ندارد.
[۱۱] فقه (کاوشى نو در فقه اسلامى)،شماره ۴۶،ص ۱۱۰- ۱۱۱
[۱۲] فصلنامه فقه اهل بیت، شماره ۵۵،ص۴۴
در عمل شبیه سازى یا غیر آن، چنانچه تخمک از زنى و رحم از زنى دیگر باشد، آیا صاحب تخمک مادر محسوب مى شود یا صاحب رحِم و یا هر دو؛ بدین معنا که صاحب تخمک مادر نسبی و صاحب رحِم مادر رضاعی دیدگاهها مختلف است
[۱۳] فقه (کاوشى نو در فقه اسلامى)،شماره ۴۴،ص۵۲-۵۴
شبهات
در مورد شبههای که مىگوید: (این قبیل کارها وارد شدن در امور ویژه خداى متعال است)، باید گفت: کارهاى یاد شده، امورى غیر از حرکتهاى انسانى که خود و تمام حرکات و سکناتش آفریده خدا و به دست تواناى اوست، چیز دیگرى نیست و سلولها و هسته آنها و همه چیزهایى که براى دستیابى به این نتایج از آن بهره گیرى و استفاده مىشود، همه آفریدههاى خداى متعالاند و ذات مقدّسش، پروردگار همه آنهاست و ویژگىها و خواص هر یک را خدا به آنها عطا فرموده است. بنابراین جز آنچه خدا خواسته و به اراده اوست، کارى انجام نخواهد پذیرفت. بدین ترتیب، هم این کار تناقضى با خالقیت خداوند ندارد و هم نمىتوان پنداشت که با مفاد آیاتى چون: (ذلکم الله ربکم لا اله إلا هو خالق کل شىء فاعبدوه وهو على کل شىء وکیل)،
[۱۴] انعام/سوره۶، آیه۱۰۲.
(قل أغیر الله أبغى ربّاً وهو ربّ کلّ شىء…)
[۱۵] انعام/سوره۶، آیه۱۶۴.
و نیز دیگر آیات و روایاتى که داراى این مضامین هستند، تناقض و مخالفت دارد.
در خصوص شبههاى که مىگوید: (انجام دادن این قبیل امور، تغییر و تبدیل آفرینش الهی است)، باید گفت: پاسخ این شبهه از نکته پیش گفته دانسته مىشود که گفتیم تمام کارهایى که انجام مىپذیرد، به خواست واراده خداوند صورت مىگیرد. به دیگر عبارت، همه آنها جزء آفرینش الهى تلقّى مىشوند و با آنچه از ظاهرِ تغییر و تبدیل در آفرینش الهى مىفهمیم، قابل انطباق نیست. چگونه این امر را مخلوق خداوند به شمار نیاوریم که در غیر این صورت ایجاد ساختمانها، کاشتن بذر براى روییدن گیاه و سبزه و درختان، بافتن پارچه و فرش، پختن غذاها و امورى از این دست که کارهایى معمولىاند نیز همه باید از مصادیق تغییر و تبدیل آفرینش الهى باشند؛ تا چه رسد به ساختن صنایع به وسیله ابزار مدرن و پیشرفته! با این که پُر واضح است حرمت چنین کارهایى از این فقره آیه شریفه استفاده نمىشود و این خود دلیل بر عدم اراده این معنا از آیه کریمه مىباشد.
این بخش از آیه شریفه در روایت جابر از امام باقر (علیهالسلام)، گاهى به دین الهى و گاهى به فرمان الهى، تفسیر شده است.
[۱۶] سید هاشم بحرانی، تفسیر برهان، ذیل آیه ۱۱۹ سوره نساء، ج۲، ص۱۷۵.
و هر یک از این تعبیرات، نظیر دیگرى است و همه اینها به پدید آوردن بدعتها در دین خدا بازگشت دارد. صدق تغییر آفرینش خدا بر ابداع، از این رو است که در حکم واقعى که خداوند مثلاً براى وجوب این کار قرار داده و وجوب ِآن، آفریده الهی به شمار مىآید، ابداع کنندهاى حکم وجوبِ آن را به استحباب، تغییر و آن را به خداوند نسبت دهد. وى در حقیقت آفرینش خدا را به چیز دیگرى تغییر داده است و در سایر بدعتها نیز بیان مطلب، همین گونه است. به هر ترتیب، توهّمِ فوق کاملاً ضعیف است. در مورد جواز هر دو نوع شبیه سازى، سنّتى و همسان طلبى یا در خصوص یک نوع آن، در برخى گفتهها شبهاتى وجود دارد که بدانها اشاره مىشود.
نقد و بررسى اشکالهاى شبیه سازى
اشکال اول
گاهى در مورد جواز این دو نوع شبیه سازى، این گونه بحث و مناقشه مىشود که برخى آیات شریفه، مردان و زنان را به حفظ و نگاهدارى اندام تناسلى دستور مىدهد؛ نظیر این فرموده خدا در مورد مردان باایمان:(والذین هم لفروجهم حافظون إلا على أزواجهم أو ما ملکت أیمانهم فإنّهم غیر ملومین فمن ابتغى وراء ذلک فاولئک هم العادون)
[۱۷] مؤمنون/سوره۲۳، آیه۵ ۷.
[۱۸] معارج/سوره۷۰، آیه۲۹۳۱.
و نیز آیه شریفه : (قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم ویحفظوا فروجهم ذلک أزکى لهم إن الله خبیر بما یصنعون وقل للمؤمنات یغضضن من أبصارهن ویحفظن فروجهن).
[۱۹] نور/سوره۲۴، آیه۳۰۳۱.
از این آیات چنین استفاده مىشود که بر هر یک از دو گروه (زنان و مردان با ایمان) واجب است شرمگاه خود را از غیر شوهر و زن خود و کسانى که در حکم آنان هستند، حفظ کنند و بپوشانند و دلیلى وجود ندارد که حفظِ آن شرمگاه، اختصاص به حفظ آن از عمل آمیزش باشد؛ بلکه اطلاق داشتن آن، اقتضا مىکند که بر هر یک از دو گروه نسبت به گروه مقابل واجب باشد تا شرمگاه خود را از هر گونه بهره وریِ قابل تصور در آن، حفظ نمایند و پرواضح است که به وجودآورى فرزند از اندام تناسلى وى، از بارزترین موارد بهره ورى است.
بنابراین واجب است این امر در هر یک از زن و مرد، اختصاص به زن و شوهر داشته باشد. بر این اساس، بهره ورى به صورت به وجود آوردن فرزند از زنى به وسیله اندام تناسلى غیر شوهرش، حرام خواهد بود و در مورد مرد نیز همین گونه است.
در نوع اوّل شبیه سازى سنّتى نیز این گونه مناقشه شده است که قرار دادن سلول مردى نامحرم در تخمک زنى نامحرم و سپس نهادن این لقاح در رحم همین زن بیگانه (صاحب تخمک) یا زن نامحرمى دیگر، در حقیقت به وجودآورى فرزندى از مرد نامحرم به وسیله رحم زنى نامحرم تلقّى مىشود و آن گونه که از آیات شریفه استفاده مىشود، این کار بر زن نامحرم حرام است.
پاسخ به اشکال اول
شما به خوبى آگاهید که این مناقشه از پایه و اساسى برخوردار نیست؛ به این دلیل که اولاً، ایرادى بر جواز اصل شبیه سازى همسان طلبى نیست بلکه برقرار دادن جنینِ به دست آمده از تکثیر سلولها در رحمِ غیر همسر است. اگر این جنینها در رحم خودِ زنِ صاحبِ تخمک یا در رحمِ همسرِ دیگرِ مرد یا کنیز وى مثلاً قرار گیرد، جایى براى این مناقشه باقى نیست. همین گونه است اگر جنینهاى یاد شده در دستگاههاى مُدرن و جدید قرار گیرد تا به صورت فرزندانى کامل درآیند. سخن در مورد ایراد خدشه در خصوص شبیه سازى سنّتى نیز به همین منوال خواهد بود و به هر حال تعمیم ایراد بر اصل جواز شبیه سازى مخدوش است.
ثانیاً، حفظ ونگاهدارى اندام تناسلى (مرد) از غیر همسر، انصراف به نگاهدارى از لذت جویى از غیر زن دارد و در مورد زن نیز موضوع، به همین ترتیب است و آنچه آیه شریفه به آن انصراف دارد، روا بودن این عمل بین زن و شوهر است، به ویژه اگر جایى سخن از شرمگاه آنها به میان آید که مقصود از آن، همان لذت جویى معمول یاد شده است و ذهن کسى به سوى مطلبى جز این نمىرود. آیات کریمه نیز دلالت بر وجوب حفظ و نگاهدارى، از غیر این مورد ندارد و آنچه در روایات متعدد آمده، خود گواه بر اراده همین معنا از آیه شریفه است:
الف) در صحیحه ابوبصیر که در تفسیر علی بن ابراهیم ذیل آیاتِ سوره نور، از امام صادق (علیهالسلام) روایت شده، آمده است که حضرت فرمود: (هر آیهاى از قرآن که در آن سخن از شرمگاه به میان آمده، مربوط به زناست، جز این آیه که مربوط به نگاه کردن است. بنابراین براى مرد باایمان روا نیست به شرمگاه برادرش و براى زن نیز روا نیست به شرمگاه خواهر خویش بنگرد).
[۲۰] علی بن إبراهیم القمی،تفسیر قمی، ج۲، ص۱۰۱.
[۲۱] سید هاشم بحرانی،تفسیر برهان ذیل همین آیات ج۴، ص۶۰، حدیث۷ به نقل از تفسیر قمی.
بدین سان روایت صحیحه یاد شده به وضوح دلالت دارد بر عدم اراده نگاهدارى شرمگاه از فرزندآورى. در هیچ یک از این موارد، بلکه در آیات سورههاى مؤمنون و معارج، مقصود از نگاهدارى از زنا و در آیات سوره مبارکه نور، نگاه کردن نامحرم به اوست و این خود دلیلى معتبر است بر این که در هیچ یک از موارد، مقصود، نگاهدارى از فرزندآورى نیست.
اگر بگویید: (نظرگاه اصلى حدیث این است که آیه سوره مبارکه نور، بدون عنایت به سایر آیاتِ مخصوص به نهى از زنا، متعرض نگاهِ به نامحرم شده؛ بلکه همین آیات شامل زنا نیز مىشوند و از آن نهى مىکنند. بنابراین منافاتى ندارد غیر زنا و آمیزش را نیز شامل گردد)،
در پاسخ مىگوییم: (بى هیچ تردیدى، از دیدگاه عرف، مفاد فرموده امام که (هر آیهاى از قرآن که در آن سخن از شرمگاه به میان آمده، مربوط به زناست، جز این آیه که مربوط به نگاه کردن است) اختصاص داشتن هر یک از دو گروه به امر مخصوص خود است که از آنان خواسته شده است. بدین ترتیب، گروه نخست اختصاص به نهى از زنا و گروه دوّم اختصاص به نهى از نگاه کردن دارند و از هیچ یک از دو گروه، غیر از معناى یاد شده، خواسته نشده است.
ب) نزدیک به معناى صحیحه گذشته، روایتى است که کلینی (رحمهاللهعلیه) به اسناد خود آن را از ابوعمر و زبیرى، از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده است که فرمود: (بر چشم واجب است به چیزهایى که خدا بر آن حرام ساخته، ننگرد و از آنچه خدا نهى کرده و براى آن حلال نیست، روى گرداند. این کار، عمل چشم تلقى مىشود و از ایمان به شمار مىآید. خداى تبارک و تعالى فرمود: به مردان باایمان بگو: دیدگان خود را از (نگاه به نامحرم) فروگیرند و عفاف خود را نگاه دارند. بدین سان، آنها را از نگریستن به شرمگاههاى یکدیگر نهى کرد و از نگاه کردن مرد به شرمگاه برادر خود، منع نمود و دستور به حفظ و نگاهدارى آن داد تا کسى بدان نظر نکند و فرمود: به زنان باایمان بگو: دیدگان خود را (از نگاههاى هوس آلود) فروگیرند و دامان خویش را حفظ کنند و هیچ یک از آنها به شرمگاه خواهر خویش ننگرد و شرمگاه خود را از نگاه دیگران محفوظ دارد و فرمود: هر آیهاى از قرآن که در آن سخن از شرمگاه به میان آمده، مربوط به زناست، جز این آیه که در مورد نگاه کردن است).
[۲۲] کلینی، اصول کافی، ج۲، باب فی أنّ الایمان مبثوث لجوارح البدن کلها، حدیث۱۳، ص۳۶ ۳۵.
[۲۳] سید هاشم بحرانی،تفسیر برهان، ج۴، ذیل همین آیه حدیث۲، ص۵۹.
همان گونه که روشن است، دلالت این روایت نیز نظیر دلالتِ صحیحه قبلى است.
اشکال دوم
گاهى نیز بحث و مناقشه در این است که شبیه سازى به دو شیوه یاد شده، چه بسا موجبِ به وجود آمدن قشرِ خاصى از مردم گردد؛ به این گونه که دانشمندان شبیه سازى در بین قبایل، به سراغ افراد بلندپایه و شرافتمند، بااخلاق وویژگىهاى مناسب مىروند و سلول آنها را برگرفته، جایگزین هسته تخمک زن مىنمایند، یا نطفهاى را که از اسپرم مرد و تخمک زن که هر دو از خانوادهاى شرافتمند هستند، برمى گیرند و به جنینهاى متعددى افزایش و تکثیر مىیابند. بدین ترتیب، ثمره شبیه سازى، نوزادانىاند که بدین روش از گروههایى خاص و خانوادههاى اشراف پدید آمدهاند و لازمه آن منقرض گشتنِ دیگر قشرهاى مردم خواهد بود و فرض بر این است که وقتى خداى متعال فرموده است: (ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم)
[۲۴] حجرات/سوره۴۹، آیه۱۳.
اراده خداوند بر این تعلق گرفته که فرزندان آدم (علیهالسلام) داراى تیره و قبیلههاى گوناگونى باشند؛ ولى شبیه سازى حرکت بر خلاف مسیرى است که خداى متعال خواسته است؛ حتى گاهى در بحث و مناقشه بر شبیه سازى با دو شیوه مزبور، گفته مىشود که: شبیه سازان فقط در پى به وجود آوردن فرزندان پسر هستند؛ چون در بهره ورى از فواید خاص مربوط به آنها، تمایل بیشترى نشان مىدهند و این کار بدان جا خواهد انجامید که قشر زن، آن گونه که خدا خواسته، تحقق نیابد و شبیه سازى، حرکت بر خلاف مسیرى است که خدا اراده فرموده است.
پاسخ به اشکال دوم
۱. شما به ضعف هر دو مناقشه به خوبى آگاهید. نخست این که دو ایراد عنوان شده، خدشه در جواز اصل شبیه سازى و نیز در جهت اختصاص آن به برخى از اقشار مردم یا فقط فرزندان پسر به شمار نمىآید. حالا اگر تسلیم ممنوعیّت مترتب بر این اختصاص شویم و آن را بجا بدانیم، باز هم بحث و مناقشه در جوازِ این اختصاص است، نه اشکال بر جواز اصل شبیه سازى.
۲. ممنوعیت یاد شده، در جایى ترتّب مىیابد که زاد و ولد از طریق آمیزشِ رایج معمولى ممنوع گردد، و گرنه با جواز آن شیوه ـ چنان که در این گفتهها فرض همین است ـ هیچ گاه اختصاص شبیه سازى، به اشراف یا به قشرِ مرد، به محذور یاد شده منتهى نخواهد شد.
با مطالبى که یادآور شدیم به بى پایه بودنِ این ایراد پى مىبرید که مىگوید: عمل شبیه سازى، به عدم حصول امر جفت گیرى در اصناف و انواع حیوانات و گیاهان که خواسته خداست، مىانجامد؛ زیرا گاهى شبیه سازان، با تمایل به نوعى خاص از موارد مزبور،به این کار اقدام خواهند ورزید و بدین سان، زوجیّتِ میان اشیا از بین مىرود، با این که مورد خواست الهی است. بنابراین حرکت در مسیر شبیه سازى، حرکت بر خلاف جهت مورد خواست خداى متعال است.
نخست این که این اشکال، بر جواز اختصاص به این مورد وارد است، نه بر اصل جواز شبیه سازى.
دوم این که شبیه سازى، مانع به وجود آمدن انواع و اصناف یاد شده از طریق معمولى و طبیعى نخواهد بود.
سوم آن که معمولاً هیچ انگیزهاى براى اختصاص دادن شبیه سازى به نوعى خاص از حیوان یا گیاه وجود ندارد. بنابراین به هیچ وجه جایى براى این اشکال وجود نخواهد داشت.
اشکال سوم
گاهى گفته مىشود: از فرموده خداى متعال: (واذ قال ربک للملائکه إنى جاعل فى الارض خلیفه)
[۲۵] بقره/سوره۲، آیه۳۰.
استفاده مىشود که خداوند، انسان را جانشین خود قرار داده است. بنابراین اراده و مشیّت الهى این است که انسان، جانشین وى باشد و انسانى که در آیه شریفه یاد و به او اشاره شده، منصرف به همین معناست و مقصود او انسانى است که به روش معمولیِ زاد و ولد به وجود آمده باشد. از این رو، حرکت در مسیر به وجود آوردن آن انسان، به هر یک از دو روش شبیه سازى، موجب جلوگیرى از تحقق اراده خداى متعال که آن انسان باید جانشین وى باشد، خواهد گشت، و بنابه گفته اى، این عمل، کفر آشکار است؛ زیرا دلالت دارد اراده و مشیّت الهى این است که انسان، داراى تیرهها و قبایلِ گوناگون باشد و آیه شریفه به انسانى انصراف دارد که به شیوه معمولى، تولد یافته باشد. بنابراین حرکت در مسیر به وجود آوردن این انسان، به هر یک از دو روش مزبور، بیرون رفتن از حیطه اراده و مشیّت خداوند در آفرینش اوست که عملى غیر جایز خواهد بود.
پاسخ به اشکال سوم
پاسخ هر دو استدلال، ممنوعیّت انصراف موردِ ادعاست؛ زیرا مدلول نظیر این آیات این است که انسان بما هو انسان جانشین خداست، بى آن که اختصاص به موردى داشته باشد که به شیوه زاد و ولد معمولى و طبیعى به دنیا آمده باشد. چرا این گونه نباشد، در حالى که نوزادى که به شیوه نوین پدید مىآید نیز آفریده الهی است و خدا او را آفریده است و او خواسته که آن موجود، انسان باشد. بنابراین به وجود آمدن وى به این روش، آن را از انسان بودن و آفریده خدا بودنش، خارج نخواهد ساخت.
سخن در مورد آیه : (وجعلناکم شعوباً وقبائل لتعارفوا…) نیز همین گونه است؛ زیرا آن گونه که از آیه کریمه استفاده مىشود صِرف از یک قبیله یا دسته و گروهى بودن، بر کسى که از آن قبیله و یا آن گروه نیست، امتیازى به شمار نخواهد رفت؛ بلکه معیار اصلى امتیاز و برترى در پیشگاه خداى متعال و کسى که در مسیر خداست، تنها پرواپیشگى و تقواست. به همین دلیل خداوند فرموده است: (ان اکرمکم عندالله اتقیکم).
[۲۶] حجرات/سوره۴۹، آیه۱۳.
بر این اساس، آیه شریفه به خصوصِ نوعِ معمولیِ انسانها، انصراف ندارد؛ زیرا همان گونه که پوشیده نیست، هدف یاد شده، متفرع بر خصوص این نوع از انسانها نیست.
افزون بر این که مىتوان گفت: آیه مبارکه، ناظر به تمام افراد انسان است؛ هر چند از دسته و قبایلِ گوناگون باشند، با این تفاوت که هر یک نسبت به دیگرى وجه تمایزى دارد که بدان شناخته و از دیگرى تمیز داده مىشود. این وجه تمایز، در فرزندان چندقلوى معمولى که از تمام جهات نظیر یکدیگرند، قابل تحقق است؛ به گونهاى که در اثر شباهت زیاد، گاهى یکى با دیگرى اشتباه مىشود؛ هر چند توجه یافتن به آن وجه تمایز، فوق العاده دشوار است. بنابراین در میان چندقلوهایى که به روش جدید پدید مىآیند یا نوزاد و نوزادانى که از دو سلولِ بدن یک شخص به وجود مىآیند نیز وجه تمایزى وجود دارد؛ نهایت این است که توجه یافتن به آن وجه تمایز، بسیار مشکل است.
اشکال چهارم
گفته مىشود: بر هم زدن شیوه آمیزش و رواج ازدواج غیر جنسى به تُهى ساختن انسان از انسانیت خود مىانجامد که خلاف مشیّت و اراده خداوند در آفرینش انسان است. به دیگر عبارت، خداى متعال فرموده: (ما آدمیزادگان را گرامى داشتیم و آنها را در خشکی و دریا (بر مرکبهاى رهوار) حمل نمودیم، از انواع روزىهاى پاکیزه به آنان روزى دادیم و آنها را بر بسیارى از موجوداتى که آفریدیم، برترى بخشیدیم).
[۲۷] اسراء/سوره۱۷، آیه۷۰.
خداى متعال، گرامیداشت و برترى را که در آیه شریفه آمده، براى آدمیزادگان قرار داده و این دو ویژگى از امورى است که خداوند خواسته در آدمیزادگان تحقق یابد. بنابراین اگر ازدواج به روش غیر جنسى رایج گردد، آدمیزادگان ازغیر شیوه زاد و ولَد طبیعى به وجود مىآیند و از آن جا که لفظ (بنى آدم) در آیه مبارکه به خصوص متولدان به روش معمولى طبیعى انصراف دارد، رواج شیوه نوینِ شبیه سازى، موجبِ عدم تحقق مشیّت و اراده الهى در انسان مىشود و چنین عملى حرام خواهد بود.
پاسخ به اشکال چهارم
پاسخ این است که نخست، انصراف آیه شریف ممنوع است و مقصود خداى متعال به حسب ظاهرِ آیه شریفه این است که خداوند افراد این نوع را گرامى داشته و بر آفریدگانش برترى بخشیده است و از روزىهاى پاکیزه به آنها روزى عطا کرده است. بدین ترتیب، این گرامیداشت و برترى، در بسیارى از آفریدگان الهى براى این نوع ثابت است و تحقق یافتن مصادیق آن به نحو متعارف و معمول اگر خصوصِ زاد و وَلَدِ عادى باشد، موجب نمىشود که آن گرامیداشت اختصاص به همین مصادیق داشته باشد؛ بلکه گرامیداشت، براى افراد این نوع ثابت است و چون تحقق یافتن مصداق، براى این افراد از غیر مسیر عادى (شبیه سازى) موجب بیرون رفتن از مصداق بودن، براى نوعِ یاد شده نمىگردد، حکم مزبور و گرامیداشت یاد شده، شامل این نوع (شبیه سازى) نیز خواهد گشت.
دوم این که ممنوعیتِ یاد شده، تنها بر رواج یافتن این ازدواج غیر متعارف و بر هم زدن روش آمیزش و زاد و ولدِ عادیِ متعارف، ترتّب مىیابد. نهایت این است که رسیدنِ شیوه شبیه سازى به این مرتبه از فزونى، پذیرفتنى نیست و این عمل، موجب حرمت اصل شبیه سازى نخواهد گشت.
اشکال پنجم
گاهى عنوان مىشود: شبیه سازى، موجب دور شدن این قبیل کودکان، از خدا و دین مىگردد و این خود، بر خلاف مشیّت و اراده الهى است.
پاسخ به اشکال پنجم
پاسخ این اشکال با تمام بیانها واضح و روشن است؛ زیرا هیچ گونه دلیلى وجود ندارد که متولدان به روشهاى جدید، از خدا و دین فاصله داشته باشند و از صفات وویژگىهاى نیک برخوردار نباشند؛ بلکه ظاهر این است که آنان نیز مانند سایر مردم، بشر هستند و داراى اختیارند که راه هدایت یا گمراهى را برگزینند؛ همان گونه که دلیلى وجود ندارد تا بگوید هدف از آفرینش انسان قرار گرفتن در معرض ابتلاى متعارف به بیماریهای متعارف و غیر متعارف است؛ چنان که در متولدان به شیوههاى عادى نیز چنین هدفى وجود ندارد تا بگوییم: دستهاى از این انسانها که سالم و نیرومندند، برخلاف اراده خدا از آفرینش آنها این گونه سالم و نیرومندند. چگونه چنین چیزى صحیح است، با این که همه انسانها آفریده خدا هستند و از هریک آنان، آنچه خدا بخواهد، به وجود مىآید و خارج شدن گروه و یا فردى از تحت مشیّت و اراده خداوند، معنا ندارد!
افزون بر این، ممنوعیت یاد شده بر فرض پذیرفتن آن، در جایى مترتّب است که متولدان به شیوه نوین، بى نهایت فراوان باشند و چنین چیزى مانع اصل به وجود آوردنِ افرادى اندک به این روش و یا دیگر شیوههاى جدید، نخواهد بود.
اشکال ششم
گاهى گفته مىشود: جواز شبیه سازى سنّتى و همسان طلبى، به جایى مىانجامد که بسیارى از دنیاطلبان، به سمت و سوى دستیابى به این گونه کودکان خواهند رفت و آنها را مىفروشند و به اموال و دارایى هنگفتى دست مىیابند. بنابراین جواز شبیه سازى به این دو شیوه، در حقیقت جواز فروش انسان تلقّى مىشود که عملى بسیار نکوهیده است.
پاسخ به اشکال ششم
شما به خوبى آگاهید که صِرف این تجویز، لازمهاش تجویز فروش کودکان تولد یافته به این روش (شبیه سازى) نخواهدبود وتردیدى نیست به اقتضاى ادلّه، بر این کودکان نیز حکم شرعى بار مىشود و آنها آزادند و فروختن آنها روا نیست و این موضوع پرواضح است. افزون بر این که شبیه سازیِ همسان طلبى، موجب نمىشود که چندقلوها، داراى پدر و مادر نباشند؛ بلکه پدر و مادرشان، همان مردِ صاحب اسپرم و زنِ صاحب تخمک به شمار مىآیند.
ممکن است مقصود اشکال کننده این باشد که دستیابى به این فرزندان به دو روش مزبور موجب مىشود که آنان کار خلاف و گناه را براى کسى که درصدد انجام آن است، به آسانى مرتکب شوند؛ چون از وجود پدر و مادر محروماند و یا مانند فرزندانى که به شیوه معمولى متولد مىشوند، نزد کسى خواستنى و دوست داشتنى نیستند. اگر مقصود این است، این اشکال بر جواز اصل پدید آوردن آنها به دو شیوه مزبور، وارد نیست؛ زیرا اقتضاى ادله، پدید آوردن آنها به دو روش یاد شده، جایز و فروش آنها حرام است، و به سادگى روآوردن آنها به گناه، به هیچ وجه موجب ممنوعیت پدید آوردن آنها نمىگردد.
در اشکالى نزدیک به همین معنا گفته مىشود: تجویز دو شیوه شبیه سازى به جایى مىانجامد که جهت استفاده از اعضاى بدن آنها براى پیوند به دیگران، بدون اجازه آنها بلکه بى توجه به اصل حیات و زندگى آنها، دست به تولید چنین کودکانى مىزنند.
پاسخ این ایراد نیز از مطالبى که یادآور شدیم، دانسته مىشود.
اشکال هفتم
گاهى مىگویند: تجویز شبیه سازى به دو شیوه مزبور، چه بسا موجب شود در همسان طلبى لازم آید که سلولِ جنین از صاحبِ اسپرم یا تخمک فرد تبهکارى گرفته شود. بنابراین برگرفتن سلولهایى از شخصى نظیر وى، موجب پدید آمدن کودکانى تبهکار خواهدشد؛ زیرا آنان وارث پدر و مادرى تبهکارند که این کار، عملى بسیار ناپسند است. همچنین اگر هسته سلول شخصى تبهکار گرفته شود و جایگزین هسته تخمک زنى گردد، این کار نیز موجب پدید آمدنِ کودکى تبهکار و مورد تنفّر خواهدشد. بنابراین تجویز هر یک از دو روش شبیه سازى، بسیار مشکل است.
پاسخ به اشکال هفتم
پاسخ این است که صِرف تبهکار بودنِ پدر یا مادر، لازمهاش تبهکار شدنِ کودک نخواهدبود؛ زیرا چه بسا فرزندان انسانهایى تبهکار و سرکش که خود افرادى شایسته بودهاند. بنابراین ممنوعیت انجام عمل شبیه سازى از این جهت، بدون دلیل است.
دوم این که این وجه نمىتواند دلیلِ بر ممنوعیتِ اصلِ پدید آوردنِ به دو روشِ یاد شده، گردد، بلکه اگر تسلیم این نظریه نیز شویم،این ممنوعیت به غیر موارد مزبور، تعمیم نمىیابد، در غیر این موارد، منعى صورت نمىگیرد.
سوم این که اگر تسلیم این وجه شویم،این اشکال فقط در مورد همسان طلبى امکان پذیر است؛ ولى همان گونه که پوشیده نیست، این وجه در شبیه سازى سنّتى جارى نخواهدبود.
اشکال هشتم
گفتهاند: به اقتضاى قاعده توارث، تجویز دو روشِ مزبور در آن جا که صاحب سلول یا اسپرم و تخمک مبتلاى به بیمارى باشند، گاهى موجب ابتلاى این کودکان به آن بیماری که به مرگشان مىانجامد، خواهدشد.
پاسخ به اشکال هشتم
پاسخ این است که نخست، این اشکال بر تعمیم یافتن وارد است، نه بر اصل جواز شبیه سازى.
دوم این که مبتلاشدن ـ اگر تسلیم آن شویم ـ زیان و آسیبى به آنها، از ناحیه شخص اقدام کننده بر تولد آنان به دو شیوه یاد شده، به شمار نمىآید؛ زیرا اقدام کننده تنها مقدمات آفرینش آنها را به اراده و مشیّت الهى، مهیا کرده است و سپس به دلایل و اسبابى طبیعى، مبتلاى به آن بیمارى شدهاند. نهایت این است که شخص اقدام کننده، تنها موجب پدید آمدن آنان شده و این کار نظیر آن است که پدر و مادر به روشِ آمیزش، به تکثیر نسل اقدام نمایند. همان گونه که در آن شیوه اشکالى وجود ندارد، در این جا نیز همین گونه است.
سوم این که مبتلا شدنِ به بیمارىاى نظیر بیماری پدر و مادر یا صاحبِ سلول، قطعى نیست و دلیلى برپدید آمدنِ چنین ابتلایى وجود ندارد تا اقدام به شبیه سازى ممنوع باشد.
اشکال نهم
گفتهاند: شبیه سازى به هر دو شیوه حرام است؛ زیرا هر یک از آنها خروج از راهى است که خداوند آن را راهِ به وجود آمدن انسان قرار داده است.
پاسخ اشکال نهم
عدم صحت این نظریه واضح است، زیرا کارى که انجام آن بر خلاف راه و روش عادى است، دلیل بر ممنوعیت آن در شرع مقدّس نمىتواند باشد.
اشکال دهم
گاهى مىگویند: ـ آن گونه که از دانشمندى مسیحی نقل شده ـ دستیابى به هر یک از دو روش شبیه سازى، مخالف با نظام اخلاقى است و موجب مىشود این نوزادان به صفات و ویژگىهاى کمال، آراسته نباشند.
پاسخ به اشکال دهم
این دیدگاه نیز بنابر اصل، مردود است؛ زیرا بر این مطلب هیچ گونه دلیلى وجود ندارد؛ بلکه این نوزادان نیز داراى اختیارند و یا به هدایت کلى الهی هدایت مىیابند و به کمالات مورد نظر دست مىیابند و یا نظیر دیگر انسانها به ورطه گمراهى مىافتند.
در نتیجه، ما به دلیلى که اصل اقدام بر پدید آوردنِ انسان و حیوانى را از این دو شیوه نوین ممنوع مىسازد، برنخوردیم. آنچه بیان شد درباره مواردى بود که چه بسا مانع از هر دو روش، شمرده مىشد.
اشکالهایى بر نوع نخست شبیه سازى سنّتى
برخى اشکالها اختصاص به نوع نخست شبیه سازى سنّتى دارد؛ یعنى ما از برگرفتن هسته سلول عضو فردى و قرار دادن آن در محل هسته سلولِ تخمک زنى،آن هم پس از تخلیه هسته خودِ سلول، به تولد نوزادى دست یابیم. بر این شیوه اشکال شده که نوزاد تولّدیافته به این روش، بدون پدر و مادر است. بنابراین فردى گوشه گیر بار خواهدآمد و به مراتب بالاى انسانیت نمىرسد و این خود، نوعى آسیب رساندن به او تلقّى مىشود. این اشکال از آن رو وارد است که صِرف اقدام به کارى که نتیجهاش نوزادى بدون پدر و مادر باشد، در آیین اسلام ممنوع است؛ چون واجب است مردم از پدر و مادر، برخوردار باشند.
بیان نخست
بر فرض که بپذیریم نوزادِ یاد شده، پدر و مادر ندارد، اما دلیلى بر جایز نبودن ایجاد این گونه افراد وجود ندارد. نهایت این است که این قبیل افراد قادر بر رسیدن به مراتب عالى نخواهند بود و اگر به خود وانهاده مىشدند، امکان رسیدن آنها به آن مراتب وجود داشت؛ولى شخصى، آنان را از رسیدن به چنین مراتبى بازداشته است و شاید این عمل، زیان رساندن به آنهاتلقّى شود و حرام باشد، ولى اگر نتیجه این کار (شبیه سازى) رسیدن به افرادى باشد که هیچ یک، از چنین صفتى برخوردار نباشند و امکان رسیدن به مراتب بالا را نداشته باشند، در این صورت عمل شبیه سازى زیان رساندن به کسى محسوب نمىشود و تنها فایده و ثمرهاش دستیابى به موجودى ضعیف و ناتوان است که دلیلى بر ممنوعیّت دستیابى به آن وجود ندارد و اقتضاى اصول نیز آن را جایز مىداند.
بیان دوم
ظاهراً آنچه در مورد حرمت این عمل گفته مىشود، تنها همان اقدام بر عملى است که موجب شناخته نشدن پدر و مادر نوزاد مىگردد که گاهى از آن به آمیخته شدن اسپرمها تعبیر مىشود؛ ولى اقدام به کارى که نتیجه و حاصل آن انسانى باشد بى هیچ پدر و مادر نَسَبى، دلیلى بر تحریم آن وجود ندارد. افزون بر این که به خواست خدا در بحث از احکام کودکى که به این شیوه پدید مىآید و این که آیا او داراى پدر و مادر است یا خیر، سخن خواهیم گفت. منتظر باشید.
بنابراین از مطالب گذشته به دست آمد که اقدام برشبیه سازى انسان به گونه سنّتى فى نفسه و اجمالاً، جایز است؛ هر چند لازم است که سایر احکام شرعى الزامى مانند نگاه کردن به نامحرم یا لمس بدن او و غیر از این دو مورد که پیشتر به برخى از آنها اشاره کردیم، رعایت گردد.
البته گاهى در حکمِ به جواز برخى موارد ِآن اشکال شده است که باید آن موارد را ملاحظه نمود و خصوصیات آنها را با دقت مورد بررسى قرار داد تا حکم آنها مشخص شود. از این رو، ما هر یک از این موارد را در ضمن مسئلهاى بیان مىداریم:
مسئله نخست
گاهى در آن جا که سلول از اندام تناسلى مرد نامحرم گرفته مىشود و پس از تخلیه هسته تخمک زنِ نامحرم، آن سلول را جایگزین هسته آن مىسازند، قائل به حرمت شبیه سازى شدهاند.به نقل از (دکترمحمد رأفت عثمان)، یکى از اساتید جامعهالازهر، آمده که وى این گونه شبیه سازى را حرام دانسته و براى حرمت آن استدلال کرده که این تلقیح هر چند مصداق زنا نیست، ولى با توجه به این که عمل زنا ورود اندام تناسلى مرد در اندام تناسلى زن نامحرم است، شبیه سازى به این شیوه در حکم به حرمت، مانند زناست؛ زیرا در حقیقت جزئى کوچک (سلول) از اندام تناسلى مرد، درون تخمک زن نامحرم قرار گرفته است. بدین ترتیب، این گونه بارور ساختن، نظیر بارور ساختن به وسیله انزال اسپرم پس از آمیزش در اندام تناسلى زنِ نامحرم است و بدین سان حکم آن، حکم زناست.
افزون بر این که این گونه بارور ساختن نیز موجب به هم آمیختگى نَسَب مىشود و تنها راه عدم بروز این آمیختگى این است که شرمگاه و تخمکهاى زن، ویژه شوهرش باشند و هرگاه استفاده غیر از شوهرش را با فرزندخواهى به واسطه آنها جایز بدانیم، در حقیقت به هم آمیختگى نَسَب و فامیل را روا دانسته ایم و این عمل در آیین اسلام، کارى نکوهیده و ناپسند است.
شما به ضعف هر دو دلیل وى پى بردید: نخست این که این اشکال کننده پس از روشن بودن و پذیرش این که شبیه سازى مصداق زنا نیست، در حقیقت تسلیم شده که ادلّه حرمت زنا مانند زاد و ولد به زنا، موضوع بحث و همانندسازى را که گاهى احتمال دارد منشأ وحدت حکم ِحرمت باشد، در بر نمىگیرد. شبیه سازى تنها بارورسازى تخمک زن ِنامحرم با اسپرم نامحرم است ـ و البته این امر نیز محل بحث است ـ ولى وى تلقیح به وسیله سلول اندام تناسلى مرد نامحرم را نظیر تلقیح به اسپرم او، موجب یکسان بودن حکم در این دو موضوع شمرده و آن را حرام دانسته است و در این خصوص جز صِرف احتمال یا گمان ضعیفى که هیچ گونه دلیلى بر اعتبار آن نیست، دلیل معتبرى ندارد و اصل برائت شرعی وعقلى، اقتضاى جواز آن را دارد و شاید فتواى وى به حرمتِ آن، برگرفته از مذهبى باشد که به حجیّت قیاس قائلاند و تردیدى در بطلان آن نیست.
شاید وى دلیل خود را این گونه توجیه کند که چون فرض بر این است که سلول، از اندام تناسلى مرد گرفته شود، قطعاً وارد ساختن این جزء کوچک در اندام تناسلى زن، نظیر داخل نمودن اندام تناسلى مرد است و از این رو، این کار حرام است و حکم زنا بر آن بار مىشود، ولى این توجیه نیز قیاسى مع الفارق و کاملاً بى اعتبار است.
بحث به هم آمیختگى نَسَب نیز از او نپذیرفتنى و مردود است؛ زیرا معناى به هم آمیختگى این است که مثلاً فرزند به وجودآمده از راه نامشروع و غیر شوهر و یا کسى که در حکم اوست، به شوهر نسبت داده شود، و گر نه اگر مردى از روى شبهه با غیر همسر خود آمیزش نمود و آن زن از اسپرم وى باردار شد، تردیدى نیست که فرزند به وجودآمده، فرزندِ مردى است که از روى شبهه با آن زن آمیزش نموده است. بدین سان، نسبت دادن این فرزند به شخص آمیزش کنندهاى که شوهر آن زن نبوده، از باب به هم آمیختگى نَسَب، ممنوع نیست. در این صورت اگر به اقتضاى اصل برائت، قائل به جواز این بارورى و شبیه سازى سنّتى شویم، انجام این کار حلال و نوزاد پدیدآمده از این روش، فرزند ِ آن مرد و این زن است و مرد، پدر او و این زن، مادر اوست. نهایت این است که اگر ما ثبوتِ حق شوهر را به رحم زن با باروریِ انجام گرفته از سوى مرد، از ادلّه استفاده کنیم ـ اگر زن شوهردار باشد ـ در این صورت در جواز اقدام زن به این بارورى، اجازه شوهرش شرط است. این استفاده از تخمک و رحم زن مانند آن است که نطفه به دست آمده از اسپرم مرد و همسرش در رحم این زن که گاهى از آن به رحم اجارهاى یاد مىشود، قرار داده شود. بنابراین همان گونه که خودِ آن عمل و اجارهاى بودنِ رحم، دلیل بر حرمت آن نیست، در موضوع بحث ما نیز همین گونه است.
بدین ترتیب، اگر تسلیم حرمت بهره ورى از سلولِ تخمک و رحم این زن بدون اجازه شوهرش گردیم، پرواضح است که این عمل، از باب حرمت زنا نیست تا حکم نوزادان تولدیافته به شیوه معمولى از زن و مرد، بر آنان ترتّب یابد؛ بلکه این نوزاد شرعاً فرزند آن زن و مرد است و حکمش همان حکم سایر فرزندان است و بر او، حکم فرزند به وجود آمده از زنا، بار نمىشود. نهایت این است که عمل حرامى صورت گرفته، ولى این کار موجب نمىشود کودک، فرزند زنا به شمار آید، و مطلب بسیار روشن است.
از آنچه یادآور شدیم، پى مىبرید که دلیلى بر حرمت شبیه سازى سنّتى با تلقیح سلولى از هر جز ء بدنِ نامحرم در تخمک زن نامحرم، وجود ندارد و جنبه جواز آن، از مطالبى که قبلاًبیان داشتیم، روشن است.
مسئله دوم
اگر تلقیح و بارورسازیِ یاد شده از سلول بدنِ زنى در تخمک زنِ دیگرى که هسته تخمک او تخلیه شده صورت بگیرد، این عمل را شخص نامبرده (دکتر رأفت عثمان) با استناد به این که شبیه مساحقه است، حرام دانسته است؛ بدین ترتیب که اگر مساحقه حرام و فرزندآورى حاصل از آن نیز حرام باشد، تلقیح و بارورى شبیه به آن نیز طبق قاعده قیاس، حرام خواهد بود. افزون بر این که این عمل، موجب وارد شدن آسیبها و زیانهاى روحى و روانى واجتماعى به فرزند تولدیافته به این شیوه خواهد گشت و این کار حرام است. گذشته از این، اگر این کار میان زنان رواج یابد، ایجاد فساد خواهدکرد.
شما به خوبى به ضعف تمام ادلّه او پى مىبرید؛ زیرا پس از پذیرش این که عمل مزبور مصداق مساحقه نیست، بدین ترتیب، ادلّه تحریم مساحقه نیز شامل آن نخواهد شد و در وجود تفاوتهاى فراوان بین این عمل و بین مساحقه، تردیدى نیست. بنابراین چگونه گفته مىشود به اقتضاى قیاس، حکمِ مساحقه بر این عمل ثابت مىشود؟ افزون بر این که قاعده قیاس از دیدگاه ما قطعاً مردود و فاقد اعتبار است.
این ادعا نیز که تلقیح یاد شده موجب زیان رسیدن به کودک تولدیافته مىشود، داراى اشکال است؛ زیرا چنین چیزى مشخص نیست و قاعده برائت، حکم به جواز آن نمىکند. حالا اگر تسلیم شویم که این زیانها، مشخص و معلوم باشد، در برخى سخنان ماگذشت که آنچه حرام است، وارد ساختن آسیب وزیان بر انسانى سالم است که در این جا مصداق ندارد. نهایت امر این است که این شبیه سازى، به پدید آمدنِ انسانى ضعیف از حیث جسم یا روح بینجامد که در معرض برخى ابتلائات قرار گیرد. در این جا نیز پدید آوردن چنین انسانى، وارد ساختن زیان و ضرر بر او محسوب نمىشود؛ بلکه تنها به وجود آوردن موجودى ضعیف است و همان گونه که روشن است ادلّه حرمت زیان رساندن، شامل آن نخواهد شد.
در مورد این که رواج این شیوه در بین زنان ایجاد فساد نماید نیز دلیلى وجود ندارد. نهایت امر این است که عملِ شبیه سازى جایز است و تولید مثل به شیوه عادى نیز جایز و حرکت به سوى دستیابى به آن رواست و اگر باب تولیدمثل عادى طبیعى بسته نباشد، هر کس بخواهد این شیوه را برمى گزیند و هر کس خواستار آن شیوه باشد، آن را انتخاب خواهد نمود و هیچ ممنوعیتى در کار نیست.
مسئله سوم
دکتر رأفت عثمان در این مسئله نیز قائل به حرمت شده که تلقیح و بارور کردن مزبور از سلولِ بدن زنى صورت گیرد که آن سلول جایگزین هسته تخمک خودِ آن زن شود و دلیل حرمت آن را همان دلیلِ مسئله دوم دانسته است. ظاهراً مقصود وى، حرمتِ آسیب رساندن به کودکى است که در پى این تلقیح و بارورى تولد مىیابد و ترتّب فساد را زمانى مىداند که این گونه بارورى میان زنان رواج یابد؛ ولى در مورد قیاس شبیه سازى به مساحقه، باید گفت که مساحقه، میان دو زن واقع مىشود و این جا جز یک زن کسى در میان نیست. شاید تقریب قیاس به این نحو گفته شود که: معیارِ حرکتِ مساحقه این است که زنان با انجام کارهایى جنسى با خود، لذّت جویى کنند و تفاوتى ندارد که در این میان زن دیگرى باشد یا خیر. پس لذت جویى زن با انجام عمل جنسى با خود نیز، به همان معیار حرمت شبیه معیار لذت جویى جنسى از خویشتن است و قیاس، اقتضاى حرمت آن و همچنین حرمت تولید مثلِ حاصل از آن را دارد.
با یادآورى آنچه قبلاً بیان داشتیم، بطلان این استدلال را در خصوص حرمت زیان رساندن به نوزاد و حرمت ایجاد فساد بین زنان، خواهى دانست؛ همچنان که دانسته شد قیاس از دیدگاه ما فاقد اعتبار است. افزون بر این که بین لذت جویى از غیر و لذت جویى از خویشتن، و نیز بین لذت جویى جنسى و جایگزینى تلقیح سلولِ بدن خودش به جاى هسته تخمک، تفاوت وجود دارد. بدین ترتیب، در این صورت هیچ گونه دلیلى بر حرمت وجود ندارد.
وانگهى،از فردِ مزبور، حرمتِ شکل دیگرى از این عمل نقل شده است؛ بلکه آن صورت، خارج از انواع و اقسام شبیه سازى است که ما درصدد تبیین حکم آن هستیم. این صورت عبارت از این است که سلولى از بدن جنبندهاى غیر از انسان گرفته شود و در تخمک زنى که هسته آن تخلیه شده، قرار گیرد. استدلال وى بر حرمت آن، این است که عمل یاد شده، بیهوده و بدون فایده است. افزون بر این، موجب نقص و عیب و زشتى نوزادِ به دست آمده از آن مىشود و این کودک نوزادى نوظهور خواهد بود.
[۲۸] کتاب (شبیه سازی انسان) تدوین و نشر دفتر مطالعات و تحقیقات زنان)، ص۲۶، چاپ اسفند ماه ۱۳۸۱
شما به ضعف مواردى که وى براى حرمت بیان داشت، پى بردید؛ زیرا دانستید که اقدام بر پدید آوردن نوزادى ضعیف و در معرض رخدادها، آسیب رساندن به انسان تلقّى نمىشود تا حرام باشد؛ چنان که کارهاى بیهوده، به طور کلى حرام نیستند. بنابراین بر حرمتِ قسم یاد شده نیز دلیلى وجود ندارد و قاعده برائت، اقتضاى جواز آن را دارد.
مسئله چهارم
فرض دیگر شبیه سازى بدین گونه است که سلولِ پیکرى، از تخمدان زن جوانى که از دنیا رفته یا از بدن جنینى که از رحم زنان ساقط شده و مرده است، گرفته شود و این سلول جایگزین هسته تخمک زنى که هسته آن تخلیه شده، گردد. شیخ قرضاوی یکى از مفتیان برادران اهل سنّت، قائل به حرمت آن است و قول به حرمت این دو مورد از کتاب وى (استنساخ الانسان) نقل شده، بى آن که دلیلى بر گفتهاش از او بیان شده باشد.
شاید وجه قائل بودن به حرمتِ دو مورد مزبور این باشد که هر دو مورد، بهره بردن از پیکر انسان است؛ زیرا زنِ جوانِ مورد فرض، انسانى بوده که از دنیا رفته و همچنین جنین ساقط شده از رحم مادرش نیز انسانى مرده است؛ هر چند هنوز به مرحله کمال انسانى نرسیده باشد و در جاى خود ثابت شده که بهره مندى و استفاده از مُردار، حرام است. بنابراین ما باید عنوان این صورت را این گونه قرار دهیم که سلولِ پیکر، از انسان یا حیوانى مرده گرفته شود و اگر تسلیم شویم که استفاده از جسد مرده حرام است، این تلقیح نیز حرام و غیر جایز است.
از دیدگاه ما در مورد حرمت خوردن گوشت مرده انسان تردیدى نیست؛ ولى بر حرمت استفاده از جسد او پس از مردنش، ظاهراً دلیلى وجود ندارد. اگر بگویید: (بر جسد انسانى که از دنیا رفته، مردار صدق مىکند و ادله تحریم استفاده از مردار، شامل آن مىشود و بدین ترتیب، جسد انسان مردار است و تفاوتى میان آن و میان مردار حیوان وجود ندارد)، پاسخ این است که: به احتمال زیاد، مقصود از عنوان مردار، خصوص حیوانِ مرده است و شامل مرده انسان نمىشود. بر این اساس، ادلّه تحریم بهره ورى و استفاده از مردار، حجّت در مرده انسان نخواهد بود. فیّومى در (مصباح المنیر) مىگوید:
میته (=مردار) حیوان، آن است که حیوان به خودى خود بمیرد و جمع آن (میتات) و اصلش میّته با تشدید است. گفته شده: لفظ (میته) اگر در مورد انسان به کار رود، چون او اصل است، تشدید و در (میته) براى غیر انسان تفاوت قائل شدن میان این دو، (میته) بدون تشدید مىآید و چون میته حیوان بیش از آدمیان استعمال مىشود، سزاوارتر است که بدون تشدید آورده شود.
مگر این که گفته شود: ادله وجوب دفن انسان، اقتضاى وجوب دفن تمام اجزاى بدنش حتى جزء بسیار کوچک آن را در قالب سلول، دارد. بر این اساس چون گرفتن سلول از پیکر وى با دفنِ واجب آن منافات دارد، این کار سرپیچى از انجام این عملِ واجب تلقّى مىشود و حرام است.
شما به ضعف این وجه نیز آگاه هستید؛ زیرا نخست این که: مسئله وجوب دفن، در مردگانِ کفّار که شرعاً از احترامى برخوردار نیستند، جریان ندارد. دوم این که: احتمال این ادعا وجود دارد که همان ادله وجوب دفن، شامل دفن این سلولِ بى نهایت کوچک نشود و با احتمال اختصاص وجوب دفن به اجزاى عادى بدن، به اقتضاى برائت، جایز است سلول دفن نگردد؛ بلکه جایز است از جسد میّت سلول برگرفت. افزون بر این که از ادلّه وجوب دفن، استفاده مىشود که جایز نیست به جسد میّت بى اعتنایى شود؛ بلکه احترام آن اقتضا دارد دفن گردد. و از این عمل، جز حرمت بى توجهى به جسد میّت،استفاده نمىشود. در مورد برگرفتن جزئى از آن جسد و بهره مندى به وسیله آن در مسیر دستیابى به تلقیحى که به مرحله انسان زنده برسد، ادلّه وجوب دفن، دلالت بر منع از این کار ندارد. به همین جهت گرفتن اعضاى جسد مردگان براى استفاده از آنها در پیوند بیمارانِ نیازمند ِ آن اعضا، جایز است.
افزون بر این، اگر تسلیم شویم که اقتضاى وجوب دفن، این است که برگرفتن جزء بى نهایت کوچکى از جسد (سلول) نیز جایز نیست؛ ولى شما به خوبى آگاهید که نهایت امر این است که برگرفتن سلولِ میّت شرعاً کارى حرام است، امّا اگر کسى سلول را گرفت و با آن تخمکى را تلقیح نمود و نطفه انسانى منعقد گشت، در این انسان هیچ گونه کاستى و نقصى وجود ندارد و فرزند زنا نیز شمرده نمىشود.
آنچه بیان شد، مربوط به مرده انسان بود؛ ولى در مورد حیوان در مباحث مکاسب محرمه مشخص شده است که استفادهاى نظیر خوردنِ گوشتِ مردار حیوان، شرعاً حرام است؛ ولى هیچ گونه دلیلى بر حرمت سایر بهره ورىها مانند استفاده از کود ِبه دست آمده از مردار حیوان وجود ندارد، به ویژه استفاده ازقسمتهایى نظیر سلولى که کوچک ترین اجزاى مردار به شمار مىآید و با هیچ یک از حواس پنج گانه قابل حس نیست. بر این اساس، استفاده از سلول مرده حیوان، شرعاً جایز است؛ هر چند به اقتضاى اصل برائت، افزون بر مطالبى که به تازگى گذشت، حرمت این عمل هیچ گاه موجب نمىشود کودک تولد یافته از تلقیح، فرزند زنا شمرده شود.
مسئله پنجم
بارورسازى مزبور به گونهاى مشروع صورت پذیرد و سپس بخواهند آن را در رحم زنى غیر از صاحب ِتخمک لقاح یافته، که هسته تخمک وى تخلیه شده، جاى دهند. کتاب مزبور، حرمت این صورت را از یکى از مفتیانِ اهل سنّت
[۲۹] شبیه سازی انسان، ص۲۵.
نقل کرده، بى آن که دلیلى بر حرمت آن ارائه داده باشد؛ بلکه موضوع حکم وى به حرمت، اختصاص به سلولِ لقاح یافته شبیه سازى شده مزبور نیست و تخمک لقاح یافته را نیز بدون هیچ گونه قیدى بر آن عطف کرده است. بدین ترتیب، شامل نطفه به دست آمده از تخمک زن و اسپرم شوهرش نیز خواهد شد.
به هر حال، شاید وجه بیان این مسئله از دیدگاه او، قیاس نمودن این موارد به زنا باشد؛ زیرا مرد صاحب سلولِ پیکرى، یا صاحبِ اسپرم، به فرزندى از غیر طریق همسرش، دست خواهد یافت. بنابراین قضیه به این مىماند که اسپرم خود را در رحم زن بریزد و این قیاس، اقتضاى حرمت دارد.
ولى چنان که گفتیم قیاس از دیدگاه ما به هیچ وجه داراى اعتبار نیست و دلیل دیگرى بر حرمت وجود ندارد. از این رو، اقتضاى اصل برائت، جواز این عمل است. اشکالاتى بر سخن گوینده وارد است. نخست این که: این توجیه، اقتضایش اختصاص حرمت است به جایى که زن دوّم با مرد، نامحرم باشد؛ در صورتى که سخن وى اطلاق دارد و جایى را که همسرش به ازدواج او درآمده و مِلک او باشد، شامل مىگردد؛چنان که جایى را که سلولِ پیکرى از زنى دیگر و یا از خودِ زن صاحب تخمک باشد نیز شامل خواهدگشت.
دوم این که احتمال دارد وجود اسپرم، در حرمت دخالت داشته باشد. بنابراین اگر قیاس را بپذیریم، قطعاً این عمل در موارد بارورسازى و تلقیح به وسیله سلولِ پیکرى از مرد، جریان نخواهد یافت.
مسئله ششم
اگر شبیه سازى سنّتى یا همسان طلبى موجب پدید آمدن افرادى از انسان گردد که از تمام جهات با یکدیگر شبیه باشند، بر این نوع شبیه سازى دو گونه اشکال شده است.
ییکى این که ویژگىهاى اشخاص ـ در تولیدمثل با ازدواج معمولى و متعارف ـ هر کدام با دیگرى متفاوتاند. بنابراین اقدام بر انجام این نوع شبیه سازى، در هم شکستن ویژگىهاى فردى و اساسى براى هر فرد بشر تلقّى مىشود و این کار جایز نیست.
دوم این که هرگاه یکى از همسانها با کشتن نَفس محترمى مرتکب قتلى عمدى شود، امکان تشخیص قاتل میسّر نخواهد بود؛ زیرا شناختِ افراد به انگشت نگارى آنهاست و فرض بر این است که به دلیل شبیه بودن ِاثر انگشتِ این همسانها به یکدیگر، امکان استفاده از اثرانگشت براى شناسایى قاتل وجود ندارد و کار به جایى مىانجامد که در قتل عمد، راهى براى اجراى عدالت در مورد افرادى از این قبیل وجود نداشته باشد و ـ همان گونه که پوشیده نیست ـ در قتل عمد و دیگر گناهانی که موجب حدّ یا تعزیر یا ضمانتِ مالى است نیز ماجرا به همین منوال خواهد بود. بدین ترتیب، باید این نوع شبیه سازى حرام باشد؛ چون به عدم تحقق واجبات شرعى مىانجامد.
شما به ضعف هر دو وجه بالا آگاه هستید. در مورد نخست: افزون بر آنچه با آن آشنا شدید، نمىتوان در همه جهاتِ انسانهاى شبیه سازى شده تا بى نهایت، به وجود تشابه، اطمینان حاصل کرد. گذشته از این، نهایت امر این است که این افراد ِمتشابه نیز مانند برخى از افراد متشابهِ تولدیافته به روش ازدواج عادى، تا این مقدار با یکدیگر شباهت دارند؛ هر چند وجود این دو قسم بسیار اندک است. بنابراین هر تحلیل و بررسىاى که در مورد آن افراد صورت گرفت، در مورد اینان نیز همان گونه قابل تحصیل است. در نهایت، این افراد به جهت همسانى، با سایر افراد انسان متفاوتاند. با وجود این، دلیلى بر وجوب این که افراد انسان داراى ویژگىهاى گوناگونى مانند متولدان از راه ازدواج باشند، وجود ندارد؛ تا این که اگر کار به غیر این شیوه انجامید، شرعاً ممنوع باشد.
در مورد وجه دوم، نهایت امر این است که تشابه حقیقى و دقیق ـ به عنوان مثال ـ موجب دست نیافتن قضات به شناسایى مجرمانى از این قبیل، با استفاده از امورى نظیر اثرانگشت آنان مىشود و این کار سبب عدم امکان شناسایى افراد یاد شده به این روش، خواهدگشت. بدین سان، این گونه انسانها به افرادى مىمانند که بدون انگشت هستند و یا سرانگشتان آنان قطع گردیده است و لازمهاش این است که تنها روشِ دستیابى به این افراد، منحصر در اقامه شاهد و بیّنه عادل بر ضد او باشد و یا به علم قاضى بستگى داشته باشد و یا معیار انجام کارِ خلاف و گناه، اقرار مجرم به گناه خود باشد؛ بلکه اگر فرض شود که اصلاً امکان اثبات جنایت و جرم بر او وجود ندارد، نهایت این است که ـ به عنوان مثال ـ موضوع قصاص و حدّ و تعزیر برایش ثابت نگردد و همان گونه که روشن است، هیچ گونه اشکالى در این قضیه وجود ندارد. افزون بر این که نظیر این مورد بسیار اندک اتفاق مىافتد و همان گونه که گذشت، تحلیل و بررسى مسئله در این قبیل افراد، مانند همسانهاى بسیار شبیه هم، در متولدان از راه ازدواج معمولى صورت مىپذیرد.
اشکالهایى بر همسان طلبى
اشکال اول
گاهى درمورد جواز این عمل، خدشه مىشود که جواز این کار موجب مىشود برخى از سلولهاى جدیدى که پس از جداسازى سلولهاى تکثیر شده در رحم، بدان دست یافته شده، در رحم زنى نازا قرار داده شود و آن زن صاحبِ فرزندى شود که از او به دنیا آید. این کار با فرموده خداوند: (ویجعل من یشاء عقیما) منافات دارد؛ زیرا این عمل، صفتِ عقیم بودن را از هر زنى سلب مىکند و این شیوه مخالف صریح آیه مبارکه قرآن است.
شما به خوبى آگاهید که این اشکال وارد نیست؛ زیرا اولاً، مفهوم این آیه شریفه که خداى تبارک و تعالى هر یک از زنان را که بخواهد عقیم قرار مىدهد، این است که این قبیل زنان مانند دیگر زنان، باردار نمىشوند و باردارى عبارت از به وجود آمدنِ نطفه، با تلقیح تخمکهاى زن با اسپرم مرد است وپرواضح است که این معنا با قرار دادن نطفه به وجود آمده از تلقیح اسپرم مرد و تخمک زنى دیگر، در رحم زن تحقق پذیر نخواهد بود؛ زیرا رحم او در این جا مانند رحم اجارهاى است که نطفه قرار داده شده در آن، رشد مىکند نه این که زن و رحم او از عقیم بودن و نازایى تغییر یافته و باردار شده است. ثانیاً، نهایتِ امر این است که عمومیت دادنِ شبیه سازى به این زن، جایز نیست و چه بسا عمومیت دادن آن به دیگر موارد نیز جایز نباشد؛ ولى همه این موارد نمىتواند دلیل بر ممنوعیت اصل شبیه سازى باشد.
بنابراین اصل شبیه سازى جایز است و برخى مصادیق آن به جهات عارضى دیگرى، جایز نخواهد بود.
اشکال دوم
گاهى خدشه در جواز شبیه سازى به این بیان است که سلولِ به دست آمده از تلقیح تخمک زن با اسپرم مرد در رحم، نطفه شمرده مىشود و روایات معتبرى وجود دارد که از بین بردن نطفه، در همه مراحل وجودش حرام است؛ بلکه در برخى از آن روایات گفته شده که انداختن نطفه از رحم، کشتن فرزند تلقّى مىشود. بر این اساس، کارهایى که براى جداسازى آن انجام مىپذیرد، اگر موجب از بین رفتن یک سلول از آن گردد، قطعاً نابود کردن آن حرام است، و اگر لازمه همسان طلبى، این قبیل امور باشد ـ چنان که اغلب این گونه است ـ عملى حرام است و باید از انجام آن پرهیز شود.
در این خصوص روایات متعددى آمده که به نقل دو روایت بسنده مىکنیم:
الف) در موثقه اسحاق بن عمار آمده است که مىگوید:
به ابوالحسن (علیهالسلام) عرض کردم: زن، از باردار شدن بیمناک است، دارویى مىنوشد و آنچه را در شکم دارد، مىافکند. حضرت فرمود: این کار را انجام ندهد. عرض کردم: تنها نطفه است. امام (علیهالسلام) فرمود: نخستین چیزى که از انسان آفریده مىشود، نطفه است.
[۳۰] حر عاملی، وسایل الشیعه، باب۱۶، از ابواب حدّ زنا، حدیث۴.
همان گونه که ملاحظه مىکنید این موثقه اطلاق دارد و تمام مراحل قابل تصور نطفه را شامل مىگردد و جمله (نخستین چیزى که از انسان آفریده مىشود، نطفه است) در سخن امام (علیهالسلام) در مقام پاسخ به سؤال کننده، خود دلالتى روشن بر عدم جواز از بین بردن نطفه، نخستین مرحله آفرینش انسان، است.
ب) در صحیحه ابوعبیده که مشایخ سه گانه ـ صدوق، کلینى، شیخ طوسى (قُدس اسرارهم) ـ آن را روایت کردهاند، آمده است که پرسنده مىگوید:
در مورد زن حاملهای که بدون اطلاع شوهرش، دارویى نوشیده و جنینش را افکنده، از ابوجعفر (علیهالسلام) پرسش نمودم. وى مىگوید: امام (علیهالسلام) فرمود: اگر جنین داراى استخوان است و گوشت بر آن روییده، بر زن دیه واجب است و باید آن را به پدر او بپردازد، و اگر به هنگام انداختن، علقه یا مضغه باشد، چهل دینار یا بچه غلام یا بچه کنیزی را به پدرش تحویل دهد. عرض کردم: بنابراین او به همراه پدرِ جنینِ سقط شده، از دیهاش ارث نمىبرد؟ فرمود: خیر؛ چون جنین را کشته، از او ارث نمىبرد.
[۳۱] حر عاملی، وسایل الشیعه، باب۱۸، از ابواب موانع ارث حدیث۱.
همان گونه که ملاحظه مىکنید این صحیحه، به صراحت شامل همه مراحل جنین حتى علقه و مضغه مىشود و از افکندن جنین به کشتنِ او تعبیر کرده است. بنابراین به طور قطع، این کار حرام است. همچنین این روایت، برافکندن جنین، حکم قتل انسانى را که در این جا فرزند آن دو به شمار مىآید، مترتب ساخته است و این همان مطلبى است که ما بدان اشاره کردیم و برافکندن نطفه، کشتن اطلاق گردیده است. به هر حال، در دلالت این صحیحه بر حرمت سقط جنین، تردیدى نیست و در آن دلالتى بر گفتههاى ما وجود دارد و شاهد و گواه بر تعبیر به کشتن در مورد سقط جنین، این است که معیار حرمت، نابود کردن چیزى است که به سمت انسانیت در حرکت است؛ حتى اگر داراى روح نباشد؛ چنان که صحیحه به صراحت، حکم حرمت را شامل علقه یا مضغه بودن آن مىداند. به همین دلیل اطلاق داشتن این دو مورد، شامل سلولهاى نخستین نیز خواهد شد و نابود ساختن آنها حرام است؛ چنان که موضوع بحث همین است، مگر این که گفته شود: نهایت دلالت آن این است که حکم، شامل مرحله علقه مىشود و دلالت بر قبل از آن مرحله و اطلاقِ کشتن آن مورد ندارد. با این همه، این سخن با وجود داشتن روایتى مانند موثقه گذشته عمار و دیگر روایات به مطلب زیان نمىرساند.
[۳۲] حر عاملی، وسایل الشیعه، باب۱۶ از ابواب زنا و باب ۲۰ .
[۳۳] حر عاملی، وسایل الشیعه، از ابواب دیات اعضا و باب۲۳ از ابواب حیض.
انصاف این است که در دلالت این روایات بر حرمت از بین بردن نطفه، تردیدى وجود ندارد. بنابراین اگر کار تک تک سلولها مستلزم از بین بردن نطفه باشد، نابود کردن آن حرام است، جز این که ـ همان گونه که روشن است ـ از بین بردن نطفه، عملى حرام است که در مقدمه دستیابى به شبیه سازى همسان طلبى، انجام پذیرفته، وگرنه خودِ همسان طلبى، به مقتضاى این روایات حرام نیست.
حکم آنچه از شبیه سازى به دست مىآید
آنچه یادآورى شد، در مورد حکمِ خودِ اقدام بر این کارها بود. اینک به بیانِ حکم آنچه از هر یک از این انواع به دست مىآید، مىپردازیم:
شبیه سازى سنّتى
در درمان انسانِ صاحبِ سلولى
نخستین نوع شبیه سازى سنّتى، دستیابى به عضوى جدید نظیر پوست است. در جواز استفاده از آن عضو در درمان انسانِ صاحبِ سلولى که سلول ازاو گرفته شده، تردیدى وجود ندارد؛ زیرا آن عضو، دستاورد و نتیجه سلولِ به وجود آمده در بدن اوست که عضو وى به شمار مىآید. بنابراین در این نوع استفاده از عضو با این شبهه که رضایت صاحبش براى استفاده از آن شرط است، جایى براى توهّمِ حرمتِ آن وجود ندارد. هرچند احتمال حرمتِ مداوایِ با عضو خودش وجود دارد، ولى چون دلیلى بر آن وجود ندارد، به مقتضاى اصل برائت، ممنوع نخواهد بود.
آرى، سخن در این جا بر سر این است که آیا همه احکام اعضاى طبیعى و عادى صاحبِ این سلول، بر پوست یا عضو جدید دیگر، مترتب مىشود تا نامحرم (غیر همجنس) نتواند آن را لمس کند و اگر این سلول از قسمتهایى از بدن گرفته شده که نگاه کردن به آنها جایز نیست، نمىتواند بدان نگاه کند؟ یا آن احکام مترتب نمىشود؟ به وجه احتمال اشاره کردیم که هرگاه سلول، از بدن وى باشد و این سلول با انجام کارهایى که روى آن صورت مىگیرد، رشد کند و بزرگ شود تا به صورت پوست یا عضوى دیگر درآید، همین عضو به دست آمده، در حقیقت همان عضو بدن اوست و تنها این سلول کوچک با غذاهایى در خارج بدن، تغذیه نموده تا به صورت پوست یا عضو دیگرى درآمده است. بنابراین ادله تحریمِ لمس عضو و یا حرمتِ نگاه کردن به آن، شامل این عضو مىشود و حکم به حرمتِ لمس و نگاه کردن به آن مىگردد.
البته بعید نیست گفته شود: موضوع ادله حرمت لمس و نگاه کردن، اعضایى است که در خارج، عضو بدن انسان هستند، نظیر دست و بدن و دیگر اعضا؛ ولى جسم جدیدى که عضو بدن او نیست، مشمول آن ادله نمىشود؛ بلکه همان گونه که خودِ سلول کوچکى که احیاناً با چشم دیده نمىشود و قابل لمس نیست، مشمول آن ادله نمىگردد و ادله، انصراف به آنها ندارد بلکه شامل آنها نمىگردد، عضوى که سلول، به آن تبدیل شده نیز همین گونه است. بنابراین اگر ادله حرمت، شامل آن نگردد و از سایر جهات نیز دلیلى بر حرمت آن وجود نداشته باشد، پر واضح است که مقتضاى اصل برائت عقلى و نقلى، عدم اشکال در نگاه کردن و لمس آن عضو است.
در درمان افراد نامحرم یا محارم صاحبِ آن سلول
از همین مطلب مشخص مىشود که استفاده از این عضو در درمان افراد نامحرم یا محارم صاحبِ آن سلول، ممنوعیتى ندارد؛ بلکه پوست یا عضو جدید، مِلک کسى است که سلول را تغذیه نموده تا آن را به جسم جدیدى رسانده است، جز این که این قضیه در جایى صحیح است که صاحبِ نخستِ این سلول، از آن رفع ید کند و آن را به کسى که سلول را از او گرفته، بدهد، وگرنه گاهى گفته مىشود: سلول هر شخصى مانند خودِ اعضاى اوست و به شخص وى اختصاص دارد و هرگاه با تغذیهاى که به وسیله آن، تغذیه گشته، رشد کند، عضو به دست آمده جدید نیز عضوى است که اختصاص به صاحبِ سلول دارد. این عضو جدید به دانه بذرى مىماند که از صاحبش غصب و در زمین غاصب کاشته شده است و در آن جا مىروید و بنا به تفاوت بذرها، به صورت گیاه و سبزه یا خوشه گندم و جو و یا به درختى تبدیل خواهد شد. بر این اساس، همان گونه که سبزى و خوشه گندم و درخت، مِلک صاحبِ دانه بذر است، عضو جدید نیز همین گونه است.
خلاصه این که: این عضو جدید، مانند اعضاى طبیعى او، اختصاص به وى دارد و همان گونه که اختیار اعضایش در دست خود اوست و جز با اجازه وى نمىتوان در آنها تصرف کرد، بلکه او مىتواند آنها را بفروشد و عوض آن، مال دریافت کند، عضو جدید او نیز همین حکم را دارد.
ظاهراً گریزى از ردّ این گفته این نیست، مگر این که مشارکت سلولها در حکم اختصاص به صاحبش مانند اعضاى طبیعى را نپذیریم که بسیار بعید است.
بنابر آنچه یادآور شدیم، حکمِ این عضو به دست آمده، مانند حکم سایر اعضاى بدن فرد است؛ اختیار آن به دست اوست، مىتواند آن را بفروشد، به هرکس بخواهد ببخشد، در اختیار کسى قرار دهد و در قبال آن مالى دریافت نماید؛ هرچند به صورت خرید و فروش و بخشش نباشد.
از مباحث قابل طرح در این جا این است که این عضو جدید، اگر داراى گوشت و خون باشد، آیا مانند اعضاى بدنِ صاحب سلول که هم اکنون متصل به بدن او هستند، پاک است؟ یا به لحاظ این که نظیر اعضاى قطع شده از فرد زنده است و محکوم به نجاست خواهد بود؟
نباید تردید کرد که هرگاه دلیلى بر نجاست این عضو اقامه نشد، به مقتضاى قاعده اصل طهارت، عضو یاد شده محکوم به طهارت و پاک است؛ زیرا اصل طهارت، اعم از شبهه حکمیّه و موضوعیه است و آنچه مىتوان بر نجاست این عضو بدان استناد جست، ادله نجاست عضو جدا شده از فرد زنده است و تحقیقاً دلیل نجاست در آن جا، روایات معتبر وارد شده در این مسئله است.
در احتمال صدق عنوان مُردار
البته گاهى احتمال صدق عنوان مُردار بر خودِ عضوِ جدا شده از موجود زنده، داده مىشود، با این ادعا که مفهوم مردار چیزى است که حیات حیوانى از آن خارج شده باشد و این مفهوم، عام است و شامل انسان و حیوانِ کامل و جزئى از آن که داراى حیات حیوانى است، مىشود. بنابراین اگر این حیات از آن خارج گردد، مُردار به شمار مىآید و در این صورت مشمول ادله نجاستِ مردار گشته، حکم به نجاست آن مىشود، جز این که این احتمال بسیار ضعیف و غیر قابل اعتناست؛ زیرا ظاهر عرفى از مردار، همان فرد کامل است و از عمومیتى برخوردار نیست که شامل جزء جدا شده از آن فرد زنده گردد.
در چنین جایى لازم است روایاتِ خاص وارد شده در این مسئله ملاحظه گردد تا مشخص شود آیا این روایات اختصاص به خصوص جزء جدا شده از فردِ زنده داشته؟ یا عام است و اقتضاى نجاستِ عضوِ به دست آمده در موضوع بحث ما را دارد؟
در صحیحه محمد بن قیس ـ در کافى ـ از ابوجعفر (علیهالسلام) نقل شده که اظهار داشت:
امیر مؤمنان (علیهالسلام) فرمود: شکاری که به دام افتاد و دست یا پایش قطع شد، آن را به خود وانهید؛ زیرا مردار است و بخشى را که زنده یافتید و نام خدا را بر آن بردید، تناول نمایید.
[۳۴] کلینی، کافی، کتاب صید، باب الجعاله، ج۲، ص۱۴.
[۳۵] حر عاملی، وسایل الشیعه، باب۲۴ از کتاب صید و ذبایح، احادیث۱ـ۴ .
امام (علیهالسلام) در این روایت از استفاده جزء جدا شده از شکار به وسیله دام، منع نموده و دستور به ترک آن داده است و علت منع استفاده و امر به ترک آن را با فرمودهاش که: (زیرا مُردار است) بیان داشته است. بنابراین سخن حضرت دلالت دارد که رازِ فرمان به ترک عضوِ جدا شده، مردار بودنِ آن است و این رازى است که در هر عضوى نظیر دست و پایى که از بدن فرد زنده قطع مىشود، جریان دارد. روشن است که هیچ گونه خصوصیتى وجود ندارد تا حیوانى که عضوى از بدنش جدا شده، شکار باشد و یا وسیله قطع عضو، خصوص دام باشد؛ بلکه مفهوم عرفى این است که جزء جدا شده از حیوان در همه موارد در حکم مردار است و اگر مردار نجس باشد، این جزء نیز نجس خواهد بود.
روایت معتبر زراره و معتبر عبدالرحمان بن ابوعبدالله و روایت او و روایت عبدالله بن سلیمان نیز مفهومى نظیر همین صحیحه دارند؛ بدانها مراجعه شود.
[۳۶] حر عاملی، وسایل الشیعه، باب۲۴ از کتاب صید و ذبایح، احادیث۲ـ۴ .
در معتبر کاهلى ـ در کافى ـ آمده است که گفت: روزى شخصى از امام صادق (علیهالسلام) در مورد بریدن دنبههای گوسفند، پرسشى نمود و من خدمت حضرت شرفیاب بودم. حضرت فرمود:
اگر به وسیله آنها اموالت را سر و سامان مىدهى، جدا کردن آنها اشکالى ندارد. سپس فرمود: در کتاب علی (علیهالسلام) آمده است که: هرچه از بدن گوسفند بریده شود، مردار است و از آن بهرهاى برده نمىشود.
[۳۷] کلینی، کافی، کتاب اطعمه، باب مایقطع من إلیات الضأن…، ج۶، ص۲۵۵.
[۳۸] حر عاملی، وسایل الشیعه باب۳۰، کتاب صید و ذبایح، حدیث۱و۳.
و در خبر ابوبصیر، امام صادق (علیهالسلام) در مورد حکم جداشدن دنبههاى گوسفندان در حال زنده بودن، فرموده است: (آنها مردارند).
[۳۹] کلینی، کافی، کتاب اطعمه، باب مایقطع من إلیات الضأن…، ج۶، ص۲۵۵.
[۴۰] حر عاملی، وسایل الشیعه باب۳۰، کتاب صید و ذبایح، حدیث۱و۳.
همان گونه که روشن است، کیفیت دلالت این دو روایت به مقصود و حدّ و مرزِ مدلول آنها، نظیر روایات گذشته است. این اخبار به روشنى دلالت دارند که هرگاه جزء داراى حیات، از حیوانِ زنده بریده و جدا شود، جزء یاد شده مردار شمرده مىشود و به طور قطع نجس است؛ زیرا نجاست، از احکام مردار است، جز این که انصاف این است عمومیّتِ فرموده امامان (علیهمالسلام) (این جزء، مردار است)، اختصاص به مورد جزئى دارد که از بدنِ انسان یا حیوانِ زنده بریده و جدا مىشود. ولى نظیر موضوع مورد بحث، یعنى عضوى که تنها سلول کوچک و غیر قابل رؤیت و لمسى از آن، از حیوان زنده گرفته شده است، مانند اجزاى جدا شده از حیوان زنده نیست، بلکه این عضو از تغذیه سلول یاد شده به دست آمده؛ سلولى که با غذاهایى خاص و خارج از بدن، تغذیه نموده تا رشد کرده و به صورت عضوى درآمده. بنابراین این عضو، جزء و عضوى جدا شده از پیکر انسان یا حیوانِ زنده به شمار نمىرود تا عمومِ مزبور آن را شامل گردد. بدین سان، تعلیل بیان شده در روایات، دلالت بر مردار بودنِ این عضو ندارد تا بر نجاستش دلالت داشته باشد.
آرى، اگر خود سلول کوچک نخست، محکوم به نجاست باشد ـ چون از بدن حیوان گرفته شده و جدا گشته است مردار و نجس شمرده مىشود ـ مىتوان حکم به نجاست عضو به دست آمده از آن سلول نمود؛ زیرا این عضو، خودِ همان سلول است و تنها رشد کرده نجاستش باقى مانده است. ولى با این همه، حکم به نجاست سلول نیز بسیار مشکل است؛ زیرا عموم اخبار، این جزء فوق العاده اندک را شامل نمىگردد و به اجزاى عادى نظیر دست و پا و دنبهها، انصراف دارد و الغاى خصوصیت از آن، تنها به اجزاى قابل دیدن و لمس، مانند گوشتِ اندک، صحیح است و بر مردار بودنِ سلول، دلالت ندارد تا نجاست عضو به دست آمده از آن را در پى داشته باشد.
در نتیجه، دلیلى بر نجاست عضو به وجود آمده از تغذیه و رشد سلول، وجود ندارد و به خوبى پى بردید که قاعده طهارت اقتضاى پاکى آن را دارد.
همسان طلبى
نوع دوم شبیه سازى، همسان طلبى است. نباید تردید نمود که چندقلوها از این شیوه به وجود آمدهاند؛ زیرا فرض این است که همه آنها از یک نطفه تحقق یافته از اسپرم مرد و تخمک زن پدید آمدهاند و جداسازى دو سلول یا سلولهایى که با ابزار مصنوعى تکثیر شدهاند ـ چنان که بیان آن گذشت ـ موجب بیرون رفتن از آن حقیقت نخواهد شد؛ بلکه این سلولها، پس از جایگزین کردن پوسته اطراف همه آنها با پوستهاى مصنوعى، با غذاهایى در خارج یا درون رحم زن، تغذیه و رشد مىکنند تا هر یک از آنها به مرحله جنین کامل مىرسد و از صاحب رحم متولد مىشود، خواه زنى که نوزاد از رحم او تغذیه کرده، صاحب سلول نخست باشد یا زنى دیگر، این کودک و سایر کودکان تولد یافته به این شیوه، فرزندان مرد و زن صاحب اسپرم و تخمک به شمار مىآیند و آن دو پدر و مادر آنان هستند و نباید در آن تردیدى صورت گیرد.
چنان که نباید تردید نمود میان این فرزندان، نسبتِ برادرى برقرار است و مانند سایر فرزندانى هستند که از این پدر و مادر به روشِ تولیدِ مثلِ طبیعى معمولى به دنیا مىآیند و نظیر سایر فرزندان پدر و مادرشان بین این فرزندان، نسبت خواهر و برادرى وجود دارد و برادران و خواهرانِ پدر و مادرشان، عموها و داییها یا عمهها و خالههای آنان محسوب مىشوند. به همین ترتیب، نسبت بین آنان و دیگر منسوبان پدر و مادر و سایر خویشاوندان، دقیقاً همانند نسبت میان فرزندان تولد یافته به روش تولید مثل طبیعى و معمولى است.
حال مىپردازیم به نسبت میان نوزاد و زنى که او را با رحم خویش تغذیه نموده و خود، صاحب تخمک نیست. به خوبى بیان شد زنى که به وسیله سلول جدا شده از نطفه نخست، باردار گردیده، اگر خود او صاحب تخمکى باشد که نطفه از تلقیح آن تشکیل یافته است، این زن، مادر نوزادى است که از او و رحم وى تولد یافته؛ بلکه مادرِ سایر چندقلوها نیز به شمار مىآید. ولى اگر سلول جدا شده، در رحم زنى غیر خودش نهاده شود و رشد کند تا از او متولد شود، آیا این زن، مادر این نوزاد شمرده مىشود یا مانند مادر رضاعی است؟
معیار حقیقى مادر بودن
حق این است که گفته شود: معیار حقیقى مادر بودن، این است که نطفه به وجود آمده، از تخمک زن باشد و تکثیر شدن بعدى تا رسیدن به مرحله جنین کاملى که از زن متولد شود، مراحل بعدىاند که نتیجه تغذیه نطفه، محسوب مىشوند. و غذاهایى که نطفه از آنها استفاده مىکند، موجب تکثیر و رشد نطفه مىشوند، نه موجب خروج نطفه از حقیقت ارتباط تکوینى که از آن برخوردار بوده است؛ یعنى حقیقتِ نطفه از صاحب اسپرم و صاحب تخمک به وجود مىآید. بنابراین سلول با مراحلى که طى کرده، هرگاه جدا شد و در رحم زن دیگرى قرار گرفت، به دانه بذرى مىماند که زیر زمین قرار گرفته و از آب و زمین و هوا تغذیه مىکند تا به صورت گیاه یا درخت درمى آید. بدین ترتیب، همان گونه که این گیاه و درخت، محصول آن دانه بذر و وجود کامل آن است، کودک تولد یافته نیز محصول نطفهاى است که از اسپرم مرد و تخمک زن، به دست آمده و وجود کامل اوست و تمام استفادههایى که نطفه در مسیر رشد خود به سوى تکامل برده، غذاهایى است که زن تغذیه نموده است. بنابراین دلیلى وجود ندارد که این نوزاد، فرزند آنها نباشد؛ چنان که دلیلى وجود ندارد این نوزاد فرزند زنِ صاحب رحمى باشد که نطفه تشکیل یافته، در رحم او رشد کرده است؛ زیرا آن زن، تنها نطفه را تغذیه نموده تا رشد کرده و جنین، کامل گشته است. رحم وى به منزله دستگاهى مصنوعى در دست فیزیک دانان است که اگر نطفه در این دستگاه قرار گیرد و تغذیه شود تا رشد کند و به مرحله جنین کامل برسد، نه این دستگاه مادرِ نوزاد محسوب مىشود و نه این زن.
دلایل مادر رضایی بودن
آرى، شاید بتوان گفت: نطفه جدا شده مزبور، چون از رحم این زن تغذیه کرده، در حقیقت رشد و کامل شدنش به وسیله بدن این زن بوده است. بنابراین باید این زن مادر رضاعی او باشد و این مطلب از برخى روایات وارد در مبحث رضاع استفاده مىشود.
توضیح مطلب این است که خداى متعال، ازدواج با محارم نَسَبى را حرام و نگاه کردن هر یک به دیگرى را در جایى که دو جنس زن و مرد باشند، حلال نموده است. از این رو، به موجب فرموده نبی اکرم (صلیاللهعلیهوالهوسلم) و ائمه (علیهمالسلام) که: (همه محرّماتى که از راه نَسَب بر فرد حرام مىشود، از راه شیر دادن نیز بر او حرام مىگردد)،
[۴۱] حر عاملی، وسایل الشیعه، باب۱ از ابواب مایحرم بالرضاع، حدیث۱ـ ۸ و۱۰.
حکم به اجراى این احکام در محارم رضاعى مىشود. از سوى دیگر موجب این حکم را این گونه قرار داده که شیر دادن به مقدارى باشد که گوشت نوزاد بروید و استخوانش محکم گردد و یا نوبتهاى خاصى انجام پذیرد.
در موثقه عبید بن زراره آمده است که گفت: از امام صادق (علیهالسلام) در مورد شیر دادن پرسیدم: کمترین م
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.