پاورپوینت سیداحمد خمینی
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت سیداحمد خمینی دارای ۹۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت سیداحمد خمینی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت سیداحمد خمینی :
پاورپوینت سیداحمد خمینی
پاورپوینت سیداحمد خمینی (۲۴ اسفند ۱۳۲۴ در قم – ۲۵ اسفند ۱۳۷۳ در تهران) دومین فرزند رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی (رحمهاللهعلیه) بود؛ ایشان از علما و مبارزین انقلابی بود که نقش مهمی در تنظیم روابط بین حضرت امام و انقلابیون بر عهده داشت.
فهرست مندرجات
۱ – ولادت و کودکی
۲ – تحصیلات حوزوی
۳ – ازدواج
۴ – آغاز مبارزات سیاسی
۵ – دیدار با پدر
۶ – دستگیری
۷ – چاپ و تکثیر اعلامیههای امام خمینی
۸ – سومین سفر به عراق
۹ – در کنار خورشید
۱۰ – روزهای آخر از خاک تا افلاک
۱۱ – پانویس
۱۲ – منبع
ولادت و کودکی
حاج احمدآقا خمینی در تاریخ ۲۴ اسفند سال ۱۳۲۴ در دامان بانویی متقی (خانم ثقفی) به دنیا آمد. همسر حضرت امام (سلاماللهعلیها) از کودکی احمدآقا چنین یاد میکند: «او پسر خیلی آرام و پی حرف برویی بود که گاهی من به دخترها میگفتم: من در عرض ماه به این پسر پنج ـ شش ساله نباید بگویم؛ بکن یا نکن، ولی به شما دخترها که خیلی شیطان هستید، روزی چندبار باید امر و نهی کنم. احمدجان، آرام و سرگرم کار و بازی خود بود.»
وقتی به سن هفت سالگی رسید برای تحصیل به مدرسه اوحدی سپرده شد. خود چنین می گوید: «اولین روزی که به مدرسه فرستادند فرار کردم! بعد با کتک معلمم ناچار در کلاس حاضر میشدم. تا ششم ابتدایی از خیلی معلمان کتک خوردم.»
امام از همان کودکی دربار تربیت و تحصیل او خیلی دقت میکرد. «متوجه بودند که با چه افرادی آمد و رفت میکنند و دوستانش چه کسانی هستند.»
حجتالاسلام سیدحسن خمینی هم به نقل از پدر (حاج احمدآقا) میافزاید: «پدرم می گفت: کوچک بودم آنقدر که توان خواندن نداشتم و امام مرا در کنار خویش مینشاند. خود مشغول خواندن بود و من با کتابهای او بازی میکردم.»
حاج احمدآقا دوران دبستان و دبیرستان را در قم سپری کردند. در خلال تحصیل به ورزش بهویژه فوتبال علاقهمند شدند. از دوستان این مقطع وی آقای کاظم رحیمی هستند که خاطرات جالبی از تمرینهای ورزشی ایشان دارند. حاج احمدآقا خود چنین می گوید: «در همان حدود یواش یواش مسابقات محلی فوتبال را شروع کردیم. از بس علاقهمند به مسابقه بودیم، شب مسابقه تا صبح در فصل زمستان میآمدیم کنار پنجره و به آسمان خیره میشدیم که ببینیم آیا باران می آید یا نه؟ اگر باران میآمد مثل اینکه کوهی را به سرمان میزدند که فردا نمیتوانیم مسابقه بدهیم. از این محله به آن محله راه میافتادیم برای مسابقه در رشتههای فوتبال، والیبال، دو و میدانی و امثال این ورزشها. هر وقت میبردیم از میزبان کتک میخوردیم و گاهی چند دقیقه به پایان بازی فرار میکردیم. وقتی دوران ابتدایی یعنی کلاس ششم را تمام کردم و وارد کلاس هفتم شدم؛ عضو تیم فوتبال، بسکتبال و والیبال شدم و از بازیکنان محبوب دبیرستان بودم.»
حاج احمدآقا پس از اخذ دیپلم به تهران آمد و تیم شاهین از وی برای بازی دعوت کرد. ایشان هم در آن ایام برای خروج از ایران دعوت آن تیم را پذیرفت که خود در اینباره می گوید: «ولی انتخاب نشدم، به حق که انتخاب نشدم، چون سایرین بهتر از من بودند.»
تحصیلات حوزوی
پس از اخذ دیپلم از دبیرستان حکیم نظامی قم با اشاره و توضیح امام خمینی تحصیلات حوزوی خود را شروع کردند. حجتالاسلام محتشمی در این باره میگوید: «به هر حال حاج احمدآقا سال ۴۵ که از نجف به قم برمی گردد به توصیه حضرت امام وارد سلک روحانیت میشود و باصطلاح درس طلبگی را با جدیت شروع میکند. البته آن مرحلهای که دیگر به صورت رسمی و جدی وارد شد، بعد از پیامی بود که امام از نجف به قم دادند که به احمد خبر بدهید و بگویید: «من نصیحتم به تو این است که طلبه بشوی و درس بخوانی، اگر این کار را کردی، مخارج تو را میپردازم، ولی اگر طلبه نشدی و درس نخواندی، خودت باید بروی و به فکر خودت باشی و من هیچگونه کمک مادی به تو نخواهم کرد.» البته این در شرایطی بود که حاج احمدآقا دیگر وارد مسلک روحانیت شده و مشغول تحصیل شده بود».
ایشان از همان آغاز تحصیل در حوزه علمیه همانند یک طلبه عادی با سادگی و بیاعتنا به شأن آقازادگی مشغول فراگیری علوم اسلامی شدند. آیتالله طاهری خرمآبادی از این دوره چنین گزارش میدهد: «بعد از تبعید امام به نجف، آقای حاج سیداحمدآقا ضمن اینکه درس می خواند یعنی واقعاً یک طلبه درسخوان بود و من مکرر میدیدم ایشان مثل یک طلبه عادی در مدرسه فیضیه نشسته است روی زمین و با همبحثش دارد مباحثه میکند، مثل یک طلبه عادی که این برای ما از یک طرف شگفتانگیز بود و از طرفی چون فرزند امام بود، و میدانستیم توقع از او هم همین است. اینجوری نبود که ایشان برای خودش عنوان آقازادگی بگیرد و حریم برای خودش قائل بشود و در بحث و مباحثه جدا از دیگران باشد و با دیگران تفاوت داشته باشد.»
وی در ادامه میافزاید: «ضمن اینکه ایشان یک طلبه محصل جدی بود و همانند طلبههای جدی دیگر درس می خواند و برای همه دوستان و علاقهمندان به امام آن روز یک نقطه امید بود. همه شاهد بودیم از اینکه فرزند امام با اینکه زیر سایه پدر نیست و دور از پدر است، ولی مشغول به درس و بحث مثل سایر طلبههاست. در عین حال یک زندگی ساده داشت، در همان زمانها بنده مکرر منزل ایشان میرفتم.»
حاج احمدآقا پس از گذشت چند سال دوره سطوح عالی را پشت سر گذاشت. چنانکه خود تصریح کرده است پس از اولین سفر به نجف دروس حوزوی را به شکل جدی شروع کرد: «سطح را نزد آقایان ابطحی و صادقی، محمد فاضل و آقای سلطانی خواندم». حجتالاسلام محمدعلی رحمانی از دوستان حاج احمدآقا می گوید: «وقتی که فرزند برومند امام در حدود سال ۴۵ وارد نجف اشرف شدند، لباس شخصی بر تن داشتند. ما در محل بیرونی بیت حضرت امام، ایشان را به عنوان اینکه دومین فرزند امام است زیارت کردیم، از همان وقت شنیدیم بنا به توصیه حضرت امام، ایشان به ایران برگشتند، ظاهراً مشکلاتی برای ادامه تحصیل در دانشگاه به وجود آمده بود، حضرت امام فرموده بودند که دوست دارم ایشان ملبس به لباس روحانیت بشوند و بکلی وارد تحصیلات حوزوی بشوند. البته آن زمان ایشان مقدماتی از درسهای حوزوی خوانده بودند و من این را در بیرونی منزل حضرت امام در نجف از مرحوم آیتالله حاجآقا مصطفی شنیدم که فرمودند: احمد ما هم رفت که مشغول تحصیل شود و به کسوت روحانیت ملبس گردد و خیلی هم خوشحال بودند.»
در سفرهایی که ایشان به نجف داشت در محضر درس امام خمینی و برادرش، آیتالله شهید حاجآقا مصطفی خمینی، حاضر می شد. از وی نقل شده است که کتاب الکبری فی المنطق را نزد خود حضرت امام خوانده است. پس از چند سال دوره سطوح را پشت سرگذاشت و درس خارج را شروع کرد. در سال ۱۳۵۶ که به نجف عزیمت نمود (آخرین سفر) به همراه تعدادی از طلاب در درس اسفار آیتالله رضوانی حاضر شد. در همین اقامت به اواخر جلدین کفایه رسیده بودند که شهادت برادر آن را ناقص گذاشت. بعد از انقلاب سعی کرد تحصیلات ناتمام خود را به اتمام برساند. آیتالله مرتضی پسندیده از وی به عنوان فردی که در سیاست وارد و دارای تحصیلات خوب است، یاد میکند.
از هم بحثهای یادگار امام در دوران تحصیل به آقایان حجتالاسلام سجادی اصفهانی، حجتالاسلام آقای واحدی، شیخ محمدفاضل گلپایگانی، آقای علوی اصفهانی، آقای میربهبهانی، آقای محمد شریعتی، شیخ قربانعلی حبیبالهی میتوان اشاره کرد. از دیگر همبحثهای مرحوم حاج احمدآقا، فرزند آیتالله سیدمحمد صادقی لواسانی بود.
حجتالاسلام محتشمی توضیح می دهد: «من سال ۴۷ به ایران آمدم و چند ماهی در قم بودم. آنجا مشاهده کردم که حاج احمدآقا خیلی جدی درس میخواند. هممباحثه ایشان آقای آقامحمدرضا لواسانی بود. فرزند آیتالله لواسانی که نماینده حضرت امام در ایران بودند. یعنی عملاً امام و آیتالله لواسانی دوران طلبگی خود را باهم آغاز کردند. فرزندان این دو بزرگوار نیز پس از گذشت ۵۰ یا ۶۰ سال دوران طلبگی را با هم آغاز کردند.»
ازدواج
حاج احمدآقا در سال ۱۳۴۸ با دختر آیتالله سلطانی طباطبایی ازدواج نمود. نقش اصلی در آشنایی و سپس ازدواج ایشان را خانم فریده مصطفوی (دختر امام) داشت که چنین شرح می دهد: «اگر بگویم که در ازدواج حاج احمدآقا با خانم طباطبایی نقش عمدهای داشتم خیلی بیراه نگفتهام. من برای یاد گرفتن خیاطی به یک جایی میرفتم. خانم حاج احمدآقا را که در آن موقع دختر کم سن و سالی بود، دیدم. از همان لحظه در ذهنم آمد که او برای همسری برادرم، دختر مناسبی است. بعداً سفری پیش آمد و ما به عراق رفتیم و در نجف خدمت حضرت امام رسیدیم و من در آنجا نظرم را با امام در میان گذاشتم و گفتم دختری که برای احمد در نظر گرفتهام، صبیه حضرت آیتالله سلطانی طباطبایی است و دختر بسیار خوب و مناسبی برای احمد است. البته تا آن موقع، کسان دیگر هم مورد نظر بودند، اما حضرت امام خانواده آقای سلطانی طباطبایی را پسندیدند و موضوع را تایید کردند.»
خانم مصطفوی جریان خواستگاری را چنین بازگو میکند: «ضمناً چون آیتالله آسیدمحمدباقر صدر هم باجناق آیتالله سلطانی طباطبایی بودند و در عراق تشریف داشتند، حضرت امام به اخوی بزرگمان ـ شهید حاجآقا مصطفی ـ ماموریت دادند تا برای خواستگاری همسر آینده حاج احمدآقا بروند. آیتالله سلطانی طباطبایی از اخوی پرسیده بود اگر از شما راجع به بستگانتان و احمدآقا سئوال می کردند برای ازدواج، چه جوابی میدادید؟ حاجآقا مصطفی هم گفته بود، من فوری موافقت میکردم چون احمد از هر لحاظ شایسته است… بعد از آنکه ما به قم بازگشتیم، موضوع را تعقیب کردیم و آمد و رفتهایی شروع شد. خانم (مادرم) هم از عراق به قم آمدند و کار ازدواج صورت گرفت.»
خانم فاطمه طباطبایی همسر مرحوم حاج احمدآقا هم میگوید: «نخستین روزی که حاج احمدآقا به خواستگاری من آمدند، پدرم دربار شخصیت ایشان به من گفتند: تو قرار است با آدمی ازدواج کنی که ممکن است زندگی آرامی نداشته باشد. یعنی اینکه احمد، فرد مبارزی است و او فرزند آیتالله خمینی است که طبیعتاً به پیروی از پدر گرامیشان، مبارزه خواهند کرد، و در چنین وضعی باید فکر کنی و ببینی که آیا آمادگی پذیرش این زندگی را خواهی داشت یا نه. امکان هم دارد هیچ مسئلهای پیش نیاید و زندگی آرامی داشته باشی.»
خانم طباطبایی در ادامه می افزاید: «البته خواستگاری احمد از من، مدتی پس از حادثه ای بود که برای همسر مرحوم حاجآقا مصطفی پیش آمده بود؛ یعنی اینکه ماموران ساواک به خانه آنها ریخته بودند که این عمل موجب سقط جنین ایشان شده بود. اشاره پدرم به مسائلی از این دست بود و می خواستند مرا از هر جهت برای زندگی مشترک با احمد آماده سازند. ازدواج ما، در زمانی صورت گرفت که حضرت امام در تبعید بودند و اداره منزل امام در قم به عهده احمد بود که این کار را به بهترین وجهی انجام می داد و نقش او در این باره به گونهای بود که حتی نزدیکان نیز از آن اطلاع کامل نداشتند.»
امام خمینی در مکاتباتی که با فرزند خود داشت در دو نامه عروسی وی را تبریک گفته است: «نام بیتاریخ شما واصل شد؛ همین قدر معلوم شد پس از نیمه شعبان بوده. ان شاءاللّه تعالی عروسی مبارک بر شما و بر خانم محترم شما باشد و سالهای طولانی با سلامت و خوشی بگذرانید. من هر وقت حرم میروم به شماها دعا می کنم، ان شاءاللّه تعالی مستجاب شود.»
ثمره این وصلت سه فرزند پسر: حجتالاسلام سیدحسن خمینی، حجتالاسلام سیدیاسر خمینی و سیدعلی خمینی است.
آغاز مبارزات سیاسی
حاج احمدآقا فرزند شخصیتی بود که نهضت اسلامی با هدایت و رهبری او شکل گرفته بود. پرورش در چنین خاندانی خواهناخواه وی را درگیر مسائل مبارزاتی می کرد. در آغاز نهضت، حضرت امام در منزل خدمتکار نداشت و پذیرایی از میهمانها بر عهد حاج احمدآقا بود. آیتالله طاهری خرمآبادی در خاطرات خود میگوید: «یادم میآید روز عیدی بود و عدهای رفته بودند دیدن امام، مرحوم حاج احمدآقا در آن زمان نوجوان کم سن و سالی بود. ایشان یک سینی آورد تا استکانهای خالی را جمع کند. در حال رفتن بود که سینی از دستش افتاد و استکانها روی زمین پخش شد. بعد از این جریان بود که دوستان امام تصمیم گرفتند که در اعیاد بعدی، خودشان کارهای منزل امام را به عهده بگیرند.»
در دور مبارزات امام خمینی از مهر سال ۱۳۴۱ تا تبعید در آبان ۱۳۴۳ با توجه به حضور برادر بزرگ، آیتالله شهید سیدمصطفی خمینی در کنار پدر، نقش سیاسی و مبارزات حاج احمدآقا تحتالشعاع نقش برادر قرار گرفته است. پس از تبعید امام به ترکیه و از آنجا به نجف است که اندکاندک نقش سیاسی و مؤثر ایشان در نهضت خود را نشان می دهد.
دیدار با پدر
حاج احمدآقا در دوره تبعید امام در ترکیه موفق به دیدار از وی نشد، پس از انتشار خبر اقامت پدر در نجف به تکاپو افتاد تا به دیدار او شتابد. خود تصریح کرده است که قصد وی از پذیرفتن دعوت تیم شاهین خروج از کشور بوده، که انتخاب نشد و بعد از آن «بدون گذرنامه به عراق رفت.» البته به دلایل امنیتی مقامات ساواک کنترل شدیدی برای طرفداران نهضت امام خمینی تدارک دیده بودند، پر واضح است برای فرزند رهبر نهضت به مراتب شدیدتر. در همین راستا سپهبد نصیری طی بخشنامه ای به شهربانی کل کشور خواستار شد: «چنانچه نامبرده تقاضای صدور یا تمدید گذرنامه و پروانه خروج نمود قبل از هرگونه اقدام، مراتب را به این سازمان اعلام نمایند.» علیرغم این تمهیدات حاج احمدآقا طی نامهای خبر چگونگی بازگشت خود را به شیخ نصرالله خلخالی نوشت، با کشف این نامه مقامات اداره کل ساواک به دست و پا افتادند و خواستار شناسایی و سوابق مبارزاتی «احمد مصطفوی» میشدند: «برای ملاقات شهابالدین اشراقی به همدان رفته، ضمن اینکه آن ساواک گزارشی در این مورد نداد. استنباط می شود که مشارالیه جهت انجام ماموریتهایی به ایران آمده… خواهشمند است دستور فرمائید اعمال و رفتار مشارالیه دقیقاً تحت کنترل قرار داده [گیرد] و هدف از آمدن وی به ایران روشن گردد…»
دستگیری
حاج احمدآقا پس از بازگشت به ایران چنانکه ساواک هم پیشبینی می کرد «برای انجام ماموریتهایی به ایران آمده» بود و اواخر سال ۱۳۴۵ مجدداً به طور مخفیانه از طریق خرمشهر به نجف رفت. در این سفر او به دست امام خمینی عمامه بر سر گذاشت و با پوشیدن لباس روحانیت دوره تازهای در فعالیتهای خود را آغاز کرد. این بار هنگام عبور از مرز در تاریخ ۸/۴/۱۳۴۶ دستگیر و در ساواک قصرشیرین شناسایی و مراتب به مرکز اعلام شد: «روز جاری احمد مصطفوی همراه عدهای سوقی به ساواک مذکور تحویل و در بازجویی خود را فرزند آیتالله خمینی معرفی مینماید» خود چنین میگوید: «در مراجعت از یکی از سفرهایم از عراق دستگیر شدم. نزدیک به سه ماه، نه شکنجه بود و نه اذیت. در نجف ملبس به لباس روحانیت شدم.» همسر حضرت امام می افزاید: «در سال سوم تبعید بود که دوباره به صورت ناشناس با عمامه سفید آمد به عراق، آقا به او گفتند: از خانه بیرون نرو تا لباس برایت تهیه کنم. در مدت سه روز عبا و قبا و عمام سیاه رنگ تهیه شد.»
وی را از قصرشیرین به زندان قزل قلعه تهران منتقل کردند و قرار بازداشت وی در تاریخ ۱۲/۴/۴۶ به اتهام اق
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.