پاورپوینت سبط اکبر


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل فشرده
2120
5 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت سبط اکبر دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت سبط اکبر،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت سبط اکبر :

امام حسن مجتبی (علیه‌السلام)

حسن بن علی بن ابی‌طالب (علیهم‌السّلام) دومین امام شیعیان و بزرگترین فرزند امام علی (علیه‌السّلام) و حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) و پاورپوینت سبط اکبر پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) می‌باشند.

فهرست مندرجات

۱ – معرفی اجمالی
۲ – ولادت حضرت
۳ – نام‌گذاری امام
۴ – کنیه‌ها و القاب
۵ – اوصاف جسمانی
۵.۱ – شباهت به پیامبر اسلام
۵.۲ – شباهت به خدیجه کبری
۶ – فضائل امام حسن
۶.۱ – شرافت نسب
۶.۲ – فرزند پیامبر
۶.۳ – محبوب رسول خدا
۶.۴ – ریحانه نبی اسلام
۶.۵ – سرور بهشتیان
۷ – سیره عملی و اخلاقی امام
۷.۱ – علم لدنی
۷.۲ – زیارت کعبه
۷.۳ – شجاعت و شهامت
۷.۴ – عبودیت امام
۷.۵ – زهد و خشیت الهی
۷.۶ – تواضع و فروتنی
۷.۷ – کرم و سخاوت
۷.۸ – بردباری و گذشت
۸ – فرزندان امام حسن
۸.۱ – قاسم بن الحسن
۸.۲ – عبدالله بن الحسن
۸.۳ – عبدالله ثانی
۸.۴ – زید الابلج
۸.۵ – حسن انور
۸.۶ – حسن المثنی
۹ – همسران امام مجتبی
۱۰ – افسانه ازدواج‌های مکرّر
۱۰.۱ – بررسی منابع تاریخی و روایی
۱۰.۱.۱ – منابع اهل سنت
۱۰.۱.۲ – منابع شیعی
۱۰.۲ – ریشه شایعات
۱۰.۳ – پاسخ به افسانه
۱۰.۳.۱ – تعداد فرزندان
۱۰.۳.۲ – تعداد دامادها
۱۰.۳.۳ – زنان بی‌نام و نشان
۱۰.۳.۴ – تضادّ فاحش اقوال
۱۰.۳.۵ – مشغله و علایق امام
۱۱ – امام حسن و قرآن
۱۱.۱ – قرآن در نگاه امام حسن
۱۱.۱.۱ – ثقل اکبر
۱۱.۱.۲ – امام هدایت
۱۱.۱.۳ – راهبر در قیامت
۱۱.۱.۴ – شفای سینه‌ها
۱۱.۱.۵ – طرف محاسبه
۱۱.۱.۶ – تمسّک به قرآن
۱۱.۱.۷ – تفسیر به رای
۱۱.۱.۸ – تلاوت قرآن
۱۱.۲ – امام حسن در آیات قرآن
۱۱.۲.۱ – آیه مباهله
۱۱.۲.۲ – آیه تطهیر
۱۱.۲.۳ – آیه مودت
۱۱.۲.۴ – سوره انسان
۱۱.۲.۵ – آیه اولی الامر
۱۱.۲.۶ – آیه فتلقی آدم
۱۱.۲.۷ – آیه ان الابرار
۱۱.۳ – رفتار قرآنی امام
۱۱.۳.۱ – عفو و گذشت
۱۱.۳.۲ – موعظه قرآنی
۱۱.۳.۳ – توسّل قرآنی
۱۱.۳.۴ – استشهاد به آیات
۱۱.۳.۴.۱ – صبر بر جهاد
۱۱.۳.۴.۲ – تقوا سبب نجات
۱۱.۳.۴.۳ – ذکر رمز اجابت
۱۲ – امام حسن در دوره خلفا‌
۱۲.۱ – خلافت ابوبکر
۱۲.۲ – خلافت عمر خطاب
۱۲.۳ – خلافت عثمان
۱۲.۳.۱ – رساندن شکایات مردمی
۱۲.۳.۲ – بدرقه ابوذر غفاری
۱۲.۳.۳ – نبرد طبرستان
۱۲.۳.۴ – یاری به عثمان
۱۳ – امام حسن در عصر علوی
۱۳.۱ – روشنگری در حکمیت
۱۳.۲ – قضاوت و داوری
۱۳.۳ – امامت جمعه
۱۳.۴ – پاسخ به سؤالات
۱۳.۵ – دعای باران
۱۳.۶ – بسیج مردم کوفه
۱۳.۷ – شهامت و حماسه
۱۳.۸ – سرپرستی موقوفات
۱۴ – امامت امام حسن
۱۴.۱ – منابع اهل سنّت
۱۴.۲ – روایات شیعه
۱۵ – حوادث دوران حکومت امام مجتبی
۱۵.۱ – جنگ با معاویه
۱۵.۲ – ترور امام حسن
۱۵.۳ – خیانت فرماندهان
۱۵.۴ – تنهایی و غربت امام
۱۵.۵ – صلح با معاویه
۱۵.۵.۱ – مفاد صلح
۱۵.۵.۱.۱ – بند اوّل
۱۵.۵.۱.۲ – بند دوم
۱۵.۵.۱.۳ – بند سوم
۱۵.۵.۱.۴ – بند چهارم
۱۵.۵.۲ – دلایل صلح
۱۵.۵.۲.۱ – بقای نظام امامت
۱۵.۵.۲.۲ – حفظ اسلام
۱۵.۵.۲.۳ – عدم خونریزی
۱۵.۵.۲.۴ – حفظ جان شیعه
۱۵.۵.۲.۵ – عدم حمایت مردم
۱۵.۵.۲.۶ – خستگی از جنگ
۱۵.۵.۲.۷ – خطر خوارج
۱۵.۵.۲.۸ – لشکر غیرمتوازن
۱۵.۶ – امام در مدینه
۱۵.۷ – مناطرات امام مجتبی
۱۵.۷.۱ – معاویه بن ابوسفیان
۱۵.۷.۲ – مروان بن حکم
۱۵.۷.۳ – یزید بن معاویه
۱۵.۸ – شهادت امام حسن
۱۵.۸.۱ – نحوه شهادت
۱۵.۸.۲ – تاریخ شهادت
۱۵.۸.۳ – نقش معاویه
۱۵.۸.۴ – شادی معاویه
۱۵.۸.۵ – تشییع و خاک‌سپاری
۱۶ – عناوین مرتبط
۱۷ – پانویس
۱۸ – منبع

معرفی اجمالی

حسن بن علی بن ابی‌طالب (علیهم‌السّلام) دومین امام شیعه و بزرگترین فرزند امام علی (علیه‌السّلام) و حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.

[۱] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۹۱.

[۲] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۵.

[۳] ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۱۰.

[۴] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۶۰.

ایشان در سن ۳۷ سالگی به امامت و خلافت رسید، به مدت ۱۰ سال امامت امت را به عهده داشت و در سال ۴۱ه‌. ق. با معاویه، صلح کرد. دوره حکومت وی شش ماه و سه روز طول کشید. امام حسن پس از صلح، به مدینه رفت و ۱۰ سال در مدینه بود تا اینکه در سال ۵۰ هجری با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن ۴۸ سالگی به شهادت رسید و در قبرستان «بقیع» در مدینه مدفون گشت.

[۵] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۹.

ولادت حضرت

حسن بن علی بن ابی‌طالب (علیهماالسلام) دومین امام شیعه و بزرگترین فرزند امام علی (علیه‌السّلام) و حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) و پاورپوینت سبط اکبر پیامبر بزرگوار اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) بنابر قول مشهور در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت

[۶] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۳۶.

[۷] طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۰۲.

[۸] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۶۱.

[۹] مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۲۰.

در شهر مدینه

[۱۰] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۵.

[۱۱] شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۹.

دیده به جهان گشود.

[۱۲] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۴، ص۲۸.

[۱۳] ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۱۰.

[۱۴] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۶۰.

البته در این باره در کتاب‌های شیعه و سنی اقوال دیگری هم نقل شده که خلاف مشهور است،

[۱۵] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۵.

[۱۶] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۴۹.

مثلا برخی منابع تولد ایشان را سال دوم هجرت دانسته‌اند.

[۱۷] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۶۱.

[۱۸] شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۹.

[۱۹] ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۱۰.

از جمله سنت‌های اسلامی‌درباره نوزاد، گفتن اذان و اقامه در گوش راست و چپ اوست که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) این سنت را درباره این نوزاد عزیز انجام داد،

[۲۰] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۵۱.

و پس از اینکه او را به دست آن حضرت دادند، در گوش راستش اذان و در گوش چپ او اقامه گفتند

[۲۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۴۱.

[۲۲] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۳۷.

[۲۳] ترمذی، محمد بن عیسی، صحیح ترمذی، ج۴، ص۹۷.

[۲۴] ابو داود سجستانی، سلیمان بن الاشعث، صحیح ابی داود، ج۷، ص۴۳۱.

[۲۵] شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج۱۱، ص۶.

و در هفتمین روز ولادتش گوسفندی را عقیقه نموده و یک ران آن را به قابله دادند.

[۲۶] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۶، ص۳۲.

[۲۷] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۲۶۵.

[۲۸] نسائی، احمد بن علی، سنن النسائی، ج۷، ص۱۶۴.

[۲۹] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۳۹.

[۳۰] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۵۰.

[۳۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۵۷.

[۳۲] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۵.

[۳۳] ترمذی، محمد بن عیسی، صحیح ترمذی، ج۴، ص۹۷.

[۳۴] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۵۳.

[۳۵] ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۹.

در پاره‌ای از روایات اهل سنت آمده که در روز هفتم مراسم ختنه نوزاد نیز انجام شد،

[۳۶] شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج۱۰، ص۵۱۹.

[۳۷] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۱۰، ص۳۴۳.

[۳۸] أبو الحسن ماوردی، علی بن محمد بن محمد، الحاوی الکبیر، ج۱۳، ص۴۳۳.

ولی ظاهر روایات شیعه آن است که از جمله مختصات ائمه اطهار آن بوده که «مختون» یعنی ختنه شده؛ به دنیا می‌آمدند، جز آنکه به عنوان استحباب و سنت، به تعبیر روایات «امرار موسی» می‌کرده‌اند.

[۳۹] قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ج۲، ص۵۶۳.

همچنین رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) دستور دادند موی سر نوزاد را در روز هفتم بتراشند و هم وزن آن نقره صدقه دهند، و سپس بر سر نوزاد «خلوق» (نوعی عطر) مالید، و به دنبال آن به عنوان مذمت از رسم و شیوه معمول آن زمان که خون بر سر نوزاد می‌مالیدند به اسماء که راوی حدیث است فرمود: «یا اسماء الدم فعل الجاهلیه؛ ‌ای اسماء مالیدن خون بر سر نوزاد از کارهای زمان جاهلیت است!»

[۴۰] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۵۳.

[۴۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۴۰.

از دیگر سنت‌های نوزاد در اسلام تعویذ او به دعاست، یعنی برای سلامتی و حفظ او از چشم زخم و شیاطین جنی و انسی به وسیله خواندن یا نوشتن دعا او را در پناه خدا قرار داده و به خدا می‌سپارند. طبق روایات بسیاری که در کتاب‌های شیعه و اهل سنت آمده، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) دو فرزند خود حسن و حسین (علیهماالسلام) را به این دعا تعویذ فرمود: «اعیذ کما بکلمات الله التامه من کل شیطان وهامه و من کل عین لامه؛ شما را پناه می‌دهم به کلمات تامه و کامله پروردگار از هر شیطان بدخواهی و از هر چشم زخمی.»

[۴۲] قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ج۶، ص۵۴۲.

[۴۳] شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج۱۰، ص۵۲۰.

نام‌گذاری امام

در سیره پیامبر و اهل بیت (علیهم‌السّلام) انتخاب نام نیک و پسندیده برای فرزندان از حقوق اولیه آنان شمرده شده و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بدان توصیه نموده بود. از این روبه هنگام ولادت پاورپوینت سبط اکبر پیامبر همگی در فکر انتخاب زیباترین نام برای او بودند. در میان شیعه و سنی مشهور است که انتخاب نام امام حسن و امام حسین (علیهما‌السّلام) به امر خدا، بوده و به دستور رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) نام حسنین (علیهما‌السّلام) برای امام حسن (علیه‌السّلام) و امام حسین (علیه‌السّلام) برگزیده شد.

[۴۴] شیخ صدوق، محمد بن علی‌، علل الشرائع، ج۱، ص۱۳۷.

[۴۵] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۳۶۷.

به گفته برخی از منابع تاریخی و روایی: «مردم محیط جزیره العرب پیش از آن با نام حسن و حسین آشنا نبودند تا فرزندان خود را به این دو اسم نام‌گذاری کنند و این دو نام از جانب خداوند بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وحی شد، تا آن حضرت بر فرزندان علی (علیه‌السّلام) و فاطمه (علیهاالسّلام) این نام‌ها را بنهد.»

[۴۶] طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۱۱.

[۴۷] ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۹.

[۴۸] بخاری، محمد بن اسماعیل، الادب المفرد، ص۲۸۶.

[۴۹] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۶، ص۳۳.

[۵۰] ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۹.

در روایات بسیاری از طریق اهل سنت آمده که این دو نام شریف «حسن» و «حسین» در جاهلیت سابقه نداشته و از نام‌های بهشتی است، و متن یکی از آن روایات که طبری در کتاب ذخائر العقبی روایت کرده، این گونه است که عمران بن سلیمان گفته: «الحسن و الحسین اسمان من اسماء اهل الجنه، ما سمیت بهما فی الجاهلیه؛ حسن و حسین دو نام از نام‌های اهل بهشت است که در زمان جاهلیت سابقه نداشته است.»

[۵۱] محب الدین طبری، احمد ابن عبدالله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص۱۱۹.

[۵۲] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۰.

جلال الدین سیوطی از علمای معروف اهل سنّت در قرن دهم نقل کرده است که: «حسن و حسین دو نام از نام‌های اهل بهشت است و مردم عرب پیش از این، این دو نام را بر فرزندان خویش نمی‌نهادند».

[۵۳] سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، تاریخ الخلفاء، ص۱۴۴.

[۵۴] مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها، ص۴۱.

ابن اثیر در کتاب اسد الغابه می‌نویسد: «مردم پیش از ولادت امام حسن و امام حسین (علیه‌السّلام) با این نام آشنا نبودند تا فرزندان خود را به این دو نام‌گذاری کنند چرا که این دو اسم در زمان ولادت حسنین، از جانب خداوند بر پیامبر وحی شد، تا آن حضرت بر فرزندان علی (علیه‌السّلام) و فاطمه (علیهاالسّلام) این نام‌ها را بگذارد.»

[۵۵] ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۹.

در کتاب عبقات الانوار آمده است: آن روز که امام حسن (علیه‌السّلام) متولد شد حضرت جبرییل (علیه‌السّلام) بر حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) فرود آمد و گفت: «ای محمد! پروردگار عالم به تو سلام رساند و فرمود که علی (علیه‌السّلام) برای تو به منزله‌ هارون برای موسی است لیکن بعد تو نبی نیست پس مسمی‌ کن این پسر خود را بنام پسر‌هارون، که فرزندان‌هارون: شبّر و شبّیر یعنی حسن وحسین نام داشتند.»

[۵۶] کنتوری‌، میر حامد حسین، عبقات الانوار فی امامه الائمه الاطهار، ج‌۱۱، ص۵۰.

[۵۷] ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج‌۱، ص۳۸۴.

در مناقب ابن شهر آشوب از عمران بن سلیمان و عمرو بن ثابت نقل کرده که گفته‌اند: «ان الحسن و الحسین اسمان من اسامی‌ اهل الجنه و لم یکونا فی الدنیا؛ حسن و حسین دو نام از نام‌های اهل بهشت است که در دنیا وجود نداشتند.»

[۵۸] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۶۶.

محبّ الدین طبری به سندش از اسماء دختر عمیس نقل کرده که گفت: «فاطمه (علیهاالسّلام) فرزندش حسن را به دنیا آورد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) بر او وارد شد و فرمود: ‌ای اسماء! فرزندم را نزد من آور. من او را در پارچه‌ای زرد پیچیده و به حضرت دادم. حضرت آن پارچه را از او جدا کرد و فرمود: آیا به شما سفارش نکردم که هیچ مولودی را در پارچه زرد نپیچید؟! اسماء می‌گوید: فرزند را در پارچه‌ای سفید پیچیدم. حضرت او را گرفت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند. آن گاه به علی (علیه‌السّلام) فرمود: او را چه نام گذاردی؟ حضرت عرض کرد: من هرگز بر نام‌گذاری از شما سبقت نمی‌گیرم. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) فرمود: من نیز از پروردگارم در این امر سبقت نمی‌گیرم. جبرییل در این هنگام نازل شد و عرض کرد: ‌ای محمّد! پروردگارت تو را سلام می‌رساند و می‌فرماید: علی نزد تو به منزله‌هارون نزد موسی است، ولیکن پیامبری بعد از تو نیست. فرزندت را به اسم فرزند‌هارون نام‌گذاری کن. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) فرمود: ‌ای جبرییل! اسم فرزند‌هارون چه بوده است؟ جبرییل عرض کرد: شبّر. حضرت فرمود: زبان من عربی است؟ جبرییل عرض کرد: نام او را حسن بگذار. لذا حضرت او را حسن نامید.»

[۵۹] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۳۸.

[۶۰] شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج۱۰، ص۴۹۲.

[۶۱] محب الدین طبری، احمد ابن عبدالله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص۱۲۰.

در برابر این روایت که مشهور بین شیعه و اهل سنت است، روایات دیگری هم وجود دارد به این مضمون که چون حسن (علیه‌السّلام) به دنیا آمد، علی (علیه‌السّلام) نام این نوزاد را «حرب»

[۶۲] ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۱۰.

[۶۳] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۹.

[۶۴] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۳.

[۶۵] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۰.

یا «حمزه»

[۶۶] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۳، ص۱۷۰.

گذارد و چون رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) اطلاع یافت به علی (علیه‌السّلام) دستور داد آن نام را به «حسن» تغییر دهد.

[۶۷] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۵۱.

[۶۸] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۱.

[۶۹] شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج۱۰، ص۴۹۲.

[۷۰] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۵۵.

[۷۱] شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج۱۰، ص۴۹۸.

[۷۲] شیخ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۲۸.

[۷۳] حنبلی، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۱، ص۴۹۸.

[۷۴] حنبلی، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۲، ص۱۹.

ولی همان گونه که صاحب کشف الغمه گفته است، این مطلب بعید به نظر می‌رسد، و خلاف مشهور و ضعیف است، و مشهور همان است که در روایت بالا ذکر شد، و باقر شریف در کتاب حیاه الحسین این گونه روایات را از موضوعات و جعلیات دانسته و دلیل‌هایی بر این مطلب ذکر کرده است.

[۷۵] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۱.

[۷۶] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۴۱.

کنیه‌ها و القاب

از جمله آداب و سنت‌های ولادت نوزاد پس از نام‌گذاری، تعیین کنیه برای اوست که طبق حدیثی، امام باقر (علیه‌السّلام) فرمود: «انا لنکنی اولادنا فی صغرهم مخافه النبز ان یلحق بهم؛ ما برای فرزندانمان در کودکی کنیه قرار می‌دهیم، از ترس آنکه مبادا در بزرگی دچار لقب‌های ناخوشایند گردند.»

[۷۷] شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۲۹.

[۷۸] شهید ثانی، علی بن احمد عاملی، مسالک الافهام، ج۸، ص۳۹۷.

[۷۹] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۵۴.

کنیه آن حضرت تقریباً در همه منابع «ابومحمد» بوده و کنیه دیگری نداشته است.

[۸۰] ابن قتیبه الدینوری، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص۲۱۲.

[۸۱] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۵.

[۸۲] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۳، ص۱۷۲.

[۸۳] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۳۹.

[۸۴] طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۰۲.

[۸۵] ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۹.

فقط خصیبی به جز ابومحمد، ابوالقاسم را هم به عنوان کنیه برای امام حسن آورده است.

[۸۶] خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایه الکبری، ص۱۸۳.

اما القاب آن حضرت بدین شرح است: القاب مشترک حسنین به نقل از کتاب القاب الرسول و عترته عبارت‌اند از: سبط رسول الله، ریحانه نبی الله، سید شباب اهل الجنه، قره عین البتول، عالم، مُلهَم الحق، و قائد الخلق.

[۸۷] قطب الدین راوندی، سعید بن هبه الله، القاب الرسول و عترته، ص۵۲.

ابن ابی الثلج القاب امیر، حجه، کفِی، سبط، و ولی را القاب خاص آن حضرت شمرده است.

[۸۸] ابن ابی اثلج، محمد بن احمد، تاریخ الائمه، ص۲۸.

برخی هم القاب دیگری را ذکر کرده‌اند، مثلا ابن شهرآشوب «سبط اول، امام ثانی، مقتدی ثالث، ذکر رابع، و مباهل خامس» را از القاب ایشان برشمرده است.

[۸۹] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۷۲.

به جز اینها، نام‌ها و القاب بسیاری در منابع شیعی می‌توان جست. مجتبی، زکی، تقی و کریم اهل بیت از القاب معروف ایشان نزد شیعیان است. ابن طلحه شافعی می‌نویسد: مشهورترین لقب امام «تقی» و والاترین لقب همان است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) او را بدان ملقب فرمود و آن «سید» است.

[۹۰] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۵۵.

[۹۱] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۴۲.

به این دلیل که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) فرمود: «انَّ ابنی هذا سیدٌ.»

[۹۲] ابن طلحه شافعی، محمد بن طلحه، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، ج۲، ص۹.

[۹۳] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۵.

[۹۴] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۵۵.

[۹۵] ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۳۸۴.

[۹۶] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۳، ص۲۱۲.

اوصاف جسمانی

زیبایی صورت و‌اندام سلاله پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) زبان زد عام و خاص بود هر کس به او نگاه می‌کرد سیمای محمد و علی (علیهماالسلام) را در او می‌دید و درجمالش محو می‌گشت. ابن صبّاغ مالکی در زیبایی صورت و اعضای حسن بن علی (علیه‌السّلام) می‌نویسد: رنگ چهره حسن بن علی (علیه‌السّلام) سفید آمیخته با سرخی بود، چشمانش سیاه، درشت و گشاده، گونه‌هایش هموار، موی وسط سینه‌اش نرم، موی ریشش پر و انبوه، پشت گوشش پرمو، گردن آن حضرت کشیده، برّاق همچون شمشیری از نقره، مفاصلش درشت و دو شانه‌اش پهن و دور از یکدیگر بود؛ انسانی چهارشانه، میانه قد و نمکین که نیکوترین صورت را داشت، ریش خود را با رنگ سیاه خضاب می‌کرد، مویش پرچین و کوتاه و قامتش رسا بود.

[۹۷] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج‌۲، ص۱۷۱.

[۹۸] امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج‌۱، ص‌۵۵۸.

[۹۹] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج‌۲، ص۱۴۸.

واصل بن عطا گفته است: صورت حسن بن علی (علیه‌السّلام) چون سیمای انبیا و هیات و شکل او چون هیات ملوک و امرا بوده است.

[۱۰۰] امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج‌۱، ص‌۵۵۸.

[۱۰۱] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۷۶.

شباهت به پیامبر اسلام

امام حسن شبیه‌ترین مردم به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) در خوی، رفتار و سیادت بودند.

[۱۰۲] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۵.

[۱۰۳] ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۳۷.

[۱۰۴] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۳۹.

از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) نقل شده است که فرمود: ‌ای حسن، تو از جهت آفرینش (صورت) و اخلاق ( سیرت و رفتار) شبیه من هستی.

[۱۰۵] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۹۴.

او قامتی متوسط و محاسنی انبوه داشت

[۱۰۶] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۶۵.

و به رنگ سیاه خضاب می‌کرد.
انس بن مالک درباره امام حسن (علیه‌السّلام) می‌گوید: «لم یکن احد اشبه برسول اللّه من الحسن بن علی‌؛ هیچ فردی از امام حسن (علیه‌السّلام) شبیه تر به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نبوده است.»

[۱۰۷] قمی، شیخ عباس، انوار البهیه فی تواریخ الحجج الالهیه، ج۱، ص‌۸۸.

[۱۰۸] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۴.

[۱۰۹] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۶۱.

[۱۱۰] ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۱۲.

[۱۱۱] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۵۵.

احمدبن حنبل به نقل از علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) می‌نویسد: «کان الحسن اشبه برسول اللّه مابین الصدر الی الراس والحسین اشبه فیما کان اسفل من ذلک‌؛ حسن (علیه‌السّلام) از سینه تا سر شبیه‌ترین فرد به نبی گرامی‌ اسلام بود و حسین از سینه به پایین بیش‌ترین شباهت را به آن حضرت داشت.»

[۱۱۲] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۴۳، ص‌۳۰۱.

[۱۱۳] حنبلی، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۱، ص۵۰۱.

[۱۱۴] حنبلی، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۱، ص۵۳۶.

[۱۱۵] ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۳۸۴.

[۱۱۶] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۶۹.

شباهت به خدیجه کبری

ابن شهر آشوب روایتی نقل می‌کند که در آن امام مجتبی (علیه‌السّلام) خود را شبیه‌ترین فرد به حضرت خدیجه کبری (علیهاالسّلام) معرفی می‌کند و می‌نویسد: حسن بن علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) در باره آیه شریفه «فی ایّ صوره ما شاءَ رکّبک؛

[۱۱۷] انفطار/سوره۸۲، آیه۸.

به هر صورتی که خواست، تو را ترکیب کرد.» فرمودند: خدای سبحان علی بن ابی‌طالب را در صُلب ابوطالب به صورت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) آفرید، از این رو شبیه‌ترین مردم به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) علی بود و حسین بن علی شبیه‌ترین مردم به فاطمه (علیهاالسّلام) است و من شبیه‌ترین مردم به خدیجه کبری (علیهاالسّلام) هستم.

[۱۱۸] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۴، ص۳۱۶.

[۱۱۹] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۷۰.

[۱۲۰] حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج۵، ص۵۲۲.

فضائل امام حسن

دامنه شخصیّت بی مانند پاورپوینت سبط اکبر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) آنقدر وسیع و گسترده است که آثار و نشانه‌های آن در تمام کتاب‌های حدیث، تراجم، سیره، تاریخ و مناقب فراوان به چشم می‌خورد. امام حسن (علیه‌السّلام) یکی از اصحاب کساء و آل عبا و از اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) است؛ اهل بیتی که آیات فراوانی در شان ایشان نازل شده است.

[۱۲۱] شیخ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۸۱.

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) در جریان مباهله، وی و برادرش امام حسین، حضرت علی و فاطمه (علیهم‌السّلام) را به فرمان خدا، همراه خویش برد.

[۱۲۲] قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۰۴.

[۱۲۳] زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۳۶۸.

آیات تطهیر، ذوی القربی، اولی الامر و بقیه آیاتی که در شان ائمه اطهار و امام مجتبی (علیه‌السّلام) نازل شده؛ فضیلتی بزرگ برای وی و سایر اهل بیت (علیهم‌السّلام) به شمار می‌رود.

[۱۲۴] قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۹۳.

کتاب‌های اهل سنّت نیز سرشار از فضایل و مناقب آن حضرت از زبان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) است؛ در ادامه به گوشه‌ای از فضائل آن حضرت اشاره می‌گردد.

شرافت نسب

حسن بن علی بن ابی‌طالب بن عبدالمطلب بن هاشم، هاشمی و قریشی است.

[۱۲۵] ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۹.

[۱۲۶] شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۹.

[۱۲۷] ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۳۷.

[۱۲۸] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۶۰.

از نظر شرافت نسب، در فضیلت این امام بزرگوار همین بس که جدّ ارجمندشان حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) سرور فرزندان آدم (علیه‌السّلام) و پدرشان علی مرتضی (علیه‌السّلام) سرور اوصیا و مادرشان فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) پاره تن پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) بانوی بانوان جهان بود و جدّه بزرگوارشان حضرت خدیجه (علیهاالسّلام) دختر خویلد نخستین زنی بود که در امت اسلامی‌ به دین اسلام درآمد و اول بانویی بود که اموال و دارایی خود را در راه خدا بخشید و در راه تبلیغ رسالت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) به یاری وی پرداخت و از رنج و آزار قومش که به آن حضرت روا می‌داشتند کاست؛ و عمویشان جعفر طیّار و عموی پدرشان حمزه شیر خدا و سید الشهدا و جدّ بزرگوارشان ابوطالب بود که در موارد مختلف به یاری و دفاع از رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) پرداخت و در راه دفاع از آن حضرت هر نوع رنج و آزار را به جان خرید، و جدّ پدرشان عبد المطلب، شیبهالمحمد و سید سرزمین بطحا، و جدّ جدّشان‌هاشم بود که مهماندار حاجیان خانه خدا و تهیه کننده غذا برای نیازمندان بود و از سروران قریش به شمار می‌رفت.

[۱۲۹] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۷۰.

ابن شهر آشوب در کتاب مناقب درباره شرافت امام چنین روایت کرده است: «ما بلغ احد من الشرف بعد رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ما بلغ الحسن؛ احدی پس از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در شرافت مقام به حسن بن علی (علیه‌السّلام) نرسید.» سپس می‌گوید: رسم چنان بود که برای آن حضرت بر در خانه اش فرش می‌گستراندند، و چون امام (علیه‌السّلام) می‌آمد و روی آن فرش می‌نشست، راه بسته می‌شد و بند می‌آمد، زیرا کسی از آنجا نمی‌گذشت جز آنکه به خاطر جلالت مقام آن حضرت می‌ایستاد و جلو نمی‌رفت، و هنگامی‌که امام (علیه‌السّلام) از ماجرا مطلع می‌شد برمی‌خاست و داخل خانه می‌شد و مردم هم می‌رفتند و راه باز می‌شد.

[۱۳۰] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۷۴.

[۱۳۱] امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۵۸.

[۱۳۲] طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۱۲.

فرزند پیامبر

امام حسن (علیه‌السّلام) بزرگترین نوه پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) از طرف مادر ارجمندشان حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) هستند. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) فرمود: «إنّ اللّه تعالی جعل ذریه کل نبیّ مِن صلبه و جعل ذرّیتی فی صلب علی بن ابی طالب؛ خدای تعالی نسل هر یک از پیامبران را از صلب خود آن پیامبران معین فرمود، اما فرزندان مرا از نسل علی بن ابی‌طالب قرار داد.» لذا نسل پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) تنها به حسن و حسین (علیهماالسّلام) و فرزندان آنها منحصر گردید.

[۱۳۳] جمعی از نویسندگان، دانشنامه امام حسن (علیه‌السّلام)، ص۸۳۹.

[۱۳۴] حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ج۱، ص۳۲۴.

[۱۳۵] علامه حلی، حسن بن یوسف، کشف الیقین، ج۱، ص۴۲۰.

[۱۳۶] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۳، ص۱۴۴.

[۱۳۷] شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج۲۱، ص۶۰۵.

آیه مباهله

[۱۳۸] آل عمران/سوره۳، آیه۶۱.

به روشنی دلالت می‌کند که حسن و حسین دو فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) هستند؛ زیرا آن حضرت وعده داد، فرزندانش را برای مباهله بخواند، و حسن و حسین را آورد، پس این دو فرزندان او هستند. یکی از مواردی که مؤید این مطلب (که نوه دختری فرزند انسان محسوب می‌شود) است، سخن خداوند در سوره انعام است: «وَ مِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَ سُلَیَْمانَ» تا آنجا که خداوند می‌فرماید: «وَ یَحْیَی وَ عِیسَی»

[۱۳۹] انعام/سوره۶، آیه۸۴.

[۱۴۰] انعام/سوره۶، آیه۸۵.

زیرا معلوم است که نسبت عیسی به ابراهیم به وسیله مادر است؛ پس ثابت شد که گاهی نوه دختری، فرزند نامیده می‌شود؛ والله اعلم.

[۱۴۱] فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲، ص۴۱۲.

[۱۴۲] قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۴، ص۱۰۴.

شاهد دیگر بر این که نوه دختری حقیقتاً فرزندِ پدرِ دختر است، این سخنان است، که از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) نقل شده: «ابنی هذا سیّد؛ این فرزندم آقا و سرور است.»

[۱۴۳] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۹۱.

[۱۴۴] ماوردی، علی بن محمد، اعلام النبوّه، ص۱۳۷.

[۱۴۵] ابن‌کثیر دمشقی‌، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۲۲۶.

همچنین پیامبر به علی (علیه‌السّلام) فرمودند: «انت اخی و ابو وُلدی؛ تو برادر و پدر فرزندانم هستی.»

[۱۴۶] محب الدین طبری، احمد ابن عبدالله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص۶۶.

نبی مکرم اسلام در جای دیگر چنین می‌فرماید: «هذان ابنای من احبّهما فقد احبّنی؛ این دو (حسن و حسین) دو فرزند من هستند، هرکس آنها را دوست بدارد مرا دوست داشته است.»

[۱۴۷] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۱.

[۱۴۸] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۳، ص۱۹۹.

[۱۴۹] متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۲، ص۱۲۰.

[۱۵۰] متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۲، ص۱۱۲.

[۱۵۱] متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۳، ص۶۷۱.

امام حسن (علیه‌السّلام) نیز در بین خطبه‌ای خویش را چنین معرفی می‌کند: «ایّها الناس! من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی فانا الحسن بن علی بن ابی‌طالب، انا ابن رسول الله، انا ابن البشیر، انا ابن النذیر، انا ابن السراج المنیر، انا ابن مزنه السماء، انا ابن من بُعِث رحمه للعالمین، انا ابن من بُعِث الی الجنّ و الانس، انا ابن من قاتلت معه الملائکه، انا ابن من جعلت له الارض مسجداً و طهوراً، انا ابن من اذهب الله عنهم الرجس و طهّرهم تطهیراً…؛ ‌ای مردم! هر کس مرا شناخت که شناخته و هر کس که مرا نشناخت، من حسن بن علی بن ابی‌طالب هستم؛ من فرزند رسول خدایم؛ من فرزند بشارت دهنده‌ام؛ من فرزند بیم دهنده‌ام؛ من فرزند چراغ نورافشانم؛ من فرزند زینت آسمانم؛ من فرزند کسی هستم که به عنوان رحمت عالمیان مبعوث شد؛ من پسر کسی هستم که به سوی جن و انس مبعوث گشت؛ من فرزند کسی هستم که زمین برای او محلّ سجده و طهارت قرار داده شد؛ من فرزند کسی هستم که خداوند از آنان پلیدی را دور کرده و کاملا پاکشان نمود؛ من از آن خاندانم که جبرئیل بر آنان نازل می‌شد و از خانه‌ایشان عروج می‌کرد؛ من از آن خاندانم که خدا محبّت و ولایت آنان را واجب کرد و در آیه‌ای که بر محمد نازل کرد فرمود: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الاّ الموده فی القربی؛

[۱۵۲] شوری/سوره۴۲، آیه۲۳.

بگو به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما نمی‌خواهم مگر محبّت در باره خویشانم…»

[۱۵۳] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۳، ص۲۵۱.

و به دست آوردن نیکی محبّت ماست.

[۱۵۴] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۳، ص۲۳۸.

[۱۵۵] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۲۷۰.

[۱۵۶] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۳، ص۲۳۲.

[۱۵۷] محب الدین طبری، احمد ابن عبدالله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص۱۴۰.

[۱۵۸] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۸.

[۱۵۹] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۸.

[۱۶۰] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۷۸.

[۱۶۱] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۶۹.

محبوب رسول خدا

از راه‌های شناخت عظمت و برتری یک انسان این است که محبوب انسان‌های برتر و بافضیلت باشد. در عالم هستی برتر از خاتم پیامبران (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نداریم و حسن بن علی (علیهماالسلام) سخت محبوب پیغمبر گرامی‌ اسلام بودند و این محبت و دوستی را در گفتار و کردار خویش ظاهر، و به اصحاب خود می‌فهماند. بخاری از ابی بکر نقل می‌کند که گفت: «رایت النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علی المنبر والحسن بن علی معه و هو یقبل علی الناس مره و ینظر الیه مره و یقول: ابنی هذا سید؛ دیدم نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را که بر فراز منبر بود، و حسن بن علی هم با او بود. او گاهی به مردم رو می‌کرد و گاهی به حسن، و می‌فرمود: این فرزند من (سید) و آقاست.»

[۱۶۲] بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع الصحیح، ج۳، ص۳۱.

[۱۶۳] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۴، ص۵۶.

[۱۶۴] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۳، ص۱۸۶.

[۱۶۵] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۵، ص۲۶.

[۱۶۶] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۴، ص۲۰۴.

مسلم در صحیح خود از ابوهریره نقل کرده که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) درباره امام حسن (علیه‌السّلام) فرمود: «اللّهم انّی اُحبّه فاحبّه و احبب من یحبّه؛ بار خدایا! همانا من او را دوست دارم، پس تو نیز او را دوست بدار، و هر کس که او را دوست دارد، دوست بدار.»

[۱۶۷] نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۸۳.

همچنین او از براء بن عازب نقل کرده که گفت: حسن بن علی را بر دوش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) مشاهده کردم در حالی که حضرت می‌فرمود: «اللّهم انّی اُحبّه فاحبّه؛ بار خدایا! همانا من او را دوست دارم، تو نیز او را دوست بدار.»

[۱۶۸] نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۸۲.

[۱۶۹] ترمذی، محمد بن عیسی، صحیح ترمذی، ج۵، ص۶۶۱.

[۱۷۰] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۵.

[۱۷۱] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۶۲.

[۱۷۲] ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۱۱.

[۱۷۳] ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۱۲.

[۱۷۴] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۶۴.

در روایت دیگری پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دوستی با امام حسن را، دوستی با خویش می‌داند: «من احب الحسن و الحسین فقد احبنی و من ابغضهما فقد ابغضنی؛ هر که حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست دارد، و هر که با آن دو دشمنی کند با من دشمنی کرده است.»

[۱۷۵] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۶۴.

البانی در کتاب السلسله الاحادیث الصحیحه می‌نویسد: «من احبهما فقد احبنی و من ابغضهما فقد ابغضنی. یعنی الحسن و الحسین رضی الله عنهما؛ هرکسی حسن و حسین را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته و و هر کسی با آن دو دشمن باشد، با من دشمن است.»

[۱۷۶] البانی، ناصر الدین، السلسله الاحادیث الصحیحه، ج۶ ص۹۳۱.

[۱۷۷] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۷.

پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در روایتی دیگر می‌فرمایند: «حسن منّی و انا منهُ، احبَّ اللّهُ مَن احبّهُ…؛ حسن از من است و من از حسن؛ کسی را که من دوست دارم خدا نیز دوست دارد.»

[۱۷۸] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۰۶.

متقی هندی به سندش از عایشه نقل کرده که گفت: «پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) همیشه حسن (علیه‌السّلام) را می‌گرفت و او را به خود می‌چسبانید، آن گاه می‌فرمود: «اللّهم انّ هذا ابنی و انا احبّه فاحبّه و احبّ من یحبّه؛ بار خدایا! همانا این فرزند من است و او را دوست دارم، پس تو نیز او را دوست بدار و نیز هر کس که او را دوست می‌دارد دوست بدار.»

[۱۷۹] متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۳، ص۶۵۲.

در این حدیث علاوه بر محبوبیت امام حسن (علیه‌السّلام) در نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) که خود نشانه فضیلت است، محبت او و برادرش حسین (علیه‌السّلام) معیار فضیلت و خوبی‌ها قرار داده شده است، چنان که دشمنی آن دو، نشانه مبغوضیت نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) و پلیدی است. امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) کودک بود که پیامبر بزرگوار اسلام از او به عظمت و بزرگی یاد می‌کردند. به یقین این برخوردهای محبت‌آمیز که هیچ گاه در زمان خاص و یا در محدوده خاصّی ابراز نمی‌شد، نشان دهنده این بود که آن حضرت می‌خواست نقاب از چهره امام حسن (علیه‌السّلام) کنار زده و شخصیّت والای او را بیش از پیش، به مسلمانان معرفی کند.

[۱۸۰] ترمذی، محمد بن عیسی، صحیح ترمذی، ج۵، ص۶۶۱.

[۱۸۱] ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۳۹.

[۱۸۲] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۵۰.

ریحانه نبی اسلام

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مواردی از حسن (علیه‌السّلام) و برادرش حسین (علیه‌السّلام) به ریحانه تعبیر می‌کند، آن جا که می‌فرماید: «و ریحانتای: الحسن والحسین‌؛ حسن و حسین دو ریحانه منند.»

[۱۸۳] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۴۳، ص‌۲۶۴.

و نیز فرمودند: «الحسن والحسین ریحانتای من الدنیا؛ حسن (علیه‌السّلام) و حسین (علیه‌السّلام) دو ریحانه من در دنیایند.»

[۱۸۴] ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه علی اهل الرفض والضلال والزندقه، ج۲، ص۴۰۳.

[۱۸۵] ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه علی اهل الرفض والضلال والزندقه، ج۲، ص۵۶۰.

[۱۸۶] ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه علی اهل الرفض والضلال والزندقه، ج۲، ص۵۷۳.

[۱۸۷] ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه علی اهل الرفض والضلال والزندقه، ج۲، ص۵۶۱.

[۱۸۸] ترمذی، محمد بن عیسی، صحیح ترمذی، ج۵، ص‌۶۵۷.

[۱۸۹] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۳، ص۲۱۲.

[۱۹۰] ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۳۸۵.

و گاهی در مورد حضرت مجتبی (علیه‌السّلام) می‌فرمودند: «انّ هذا ریحانتی و انّ ابنی هذا سید و سیصلح اللّه به بین فئتین من المسلمین‌؛ همانا حسن (علیه‌السّلام) ریحانه من است و این فرزندم آقاست و به زودی خداوند به دست او بین دو گروه مسلمان، صلح برقرار خواهد کرد.»

[۱۹۱] حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج‌۲، ص‌۶۴.

[۱۹۲] محب الدین طبری، احمد ابن عبدالله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص۱۲۵.

پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در جای دیگری فرمود: «هما سیدا شباب اهل الجنه و هما ریحانتی؛ آن دو (حسن و حسین) آقای جوانان بهشت و ریحانه من هستند.»

[۱۹۳] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۶۲.

[۱۹۴] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۱۶.

علامه طریحی در توضیح واژه ریحانه می‌نویسد: «کل نبت طیب الرائحه؛ هر گیاه خوشبو و لذّت بخشی را ریحانه گویند.» و سپس درباره احادیث فوق اضافه می‌کند: خوشبوترین و جذاب‌ترین گل و گیاه نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دو فرزندش حسن (علیه‌السّلام) و حسین (علیه‌السّلام) بودند و این زیباترین نوع تشبیه است.

[۱۹۵] طریحی نجفی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج‌۲، ص‌۲۴۶.

همچنین واژه سید که صفت مشبّهه است و دلالت بر ثبات و دوام دارد، یعنی کسی که سیادت و آقایی با تمام وجودش عجین گشته و از او جدا نخواهد شد و مجد و بزرگواری در تمام حالات در سراسر وجودش متبلور است.

سرور بهشتیان

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) در حدیثی در فضیلت و برتری دو امام و دو سبط طاهر، حسن و حسین‌ (علیهماالسلام‌) می‌ فرمایند: «الحسن والحسین سیّدا شباب اهل الجنّه؛ حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت هستند.» سیوطی با شانزده طریق این حدیث را نقل می‌کند.

[۱۹۶] سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الاخبار المتواتره، ص۲۸۶.

تِرمذی به سند خود، از ابوسعید خُدری نقل می‌ کند که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) فرمود: «الحسن والحسین سیّدا شباب اهل الجنّه؛ حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت هستند.»

[۱۹۷] ترمذی، محمد بن عیسی، صحیح ترمذی، ۵ج، ص۶۶۰.

[۱۹۸] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۶۳.

[۱۹۹] ترمذی، محمد بن عیسی، صحیح ترمذی، ۵ج، ص۶۵۶.

[۲۰۰] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۶۳.

[۲۰۱] ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۳۹۱.

[۲۰۲] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۳، ص۲۱۲.

ابن ماجه نیز به سند خود، از عبداللَّه بن عمر این گونه روایت می‌ کند: ابن عمر می‌ گوید: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) فرمود: «الحسن والحسین سیّدا شباب اهل الجنّه، وابوهما خیرٌ منهما؛ حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت‌اند و پدرشان از آن دو بهتر است.»

[۲۰۳] ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۴.

[۲۰۴] ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۱۱.

[۲۰۵] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۸۳.

احمد بن حنبل حدیث سیادت را با سندی دیگر نقل می‌ کند. حذیفه می‌گوید که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) فرمود: فرشته‌ای از فرشتگان که تا پیش از این [[شب ] به زمین فرود نیامده بود، از پروردگارش اجازه خواست تا بر من درود فرستد و مرا بشارت دهد به این که: «انّ الحسن و الحسین سیّدا شباب اهل الجنّه، و انّ فاطمه سیّده نساء اهل الجنّه؛ حسن و حسین دو سالار جوانان اهل بهشت‌اند و فاطمه سرور زنان بهشت است.»

[۲۰۶] حنبلی، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۲، ص۳۴۳.

حاکم نیشابوری نیز به سند خود از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) این گونه نقل کرده است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) فرمودند: «اتانی جبرییل‌ (علیه‌السّلام) فقال: انّ الحسن و الحسین سیّدا شباب اهل الجنّه؛ جبرییل‌ (علیه‌السّلام) ‌نزد من آمد و عرض کرد: حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت‌اند.»

[۲۰۷] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۴۲۹.

ذهبی در کتاب‌ تلخیص المستدرک‌ این حدیث را صحیح شمرده است. ابن کثیر به سندش از جابر بن عبدالله نقل کرده که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) فرمود: «من سرّه ان ینظر الی سیّد شباب اهل الجنّه فلینظر الی الحسن بن علی؛ هر کس دوست دارد تا به آقای جوانان اهل بهشت نظر کند، باید به حسن بن علی نگاه کند.»

[۲۰۸] ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۳۹.

[۲۰۹] ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۳۹.

سیره عملی و اخلاقی امام

یکی از مسائل مهمی‌ که همیشه در مورد انسان مطرح می‌شود؛ اخلاق حسنه می‌باشد که انسان کامل باید خود را به آن متخلق نماید. اهل بیت (علیهم‌السّلام) تنها انسان‌هایی هستند که در اوج این قله ایستاده و اسوه دیگر افراد هستند. تواضع، فروتنی، خداترسی، روابط حسنه، احترام متقابل و کمک به بینوایان از ابعاد برجسته زندگی آن سرور جوانان بهشتی است. سیوطی در تاریخ خود می‌نویسد: «کان الحسن رضی الله عنه له مناقب کثیره، سیدا حلیما، ذا سکینه و وقار و حشمه، جوادا، ممدوحا؛ حسن بن علی دارای امتیازات اخلاقی و فضائل انسانی فراوان بود، او شخصیتی بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخاوتمند، و مورد ستایش بود.»

[۲۱۰] سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، تاریخ الخلفاء، ص۱۴۵.

پیامبر اسلام در حدیث شریف نبوی چنین فرموده‌اند: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»

[۲۱۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۱۰.

[۲۱۲] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۷۱، ص۳۸۲.

جالب این است که امام حسن (علیه‌السّلام) مکارم اخلاق را حدیثی به اینگونه تفسیر کرده و فرموده است: «ثلاث من مکارم الاخلاق: تعطی من حرمک، و تصل من قطعک و تعفو عمن ظلمک؛ ‌سه چیز از مکارم اخلاق است: عطا کنی به کسی که تو را محروم کرده و بپیوندی به کسی که از تو بریده، و در گذری از کسی که به تو ستم کرده!»

[۲۱۳] شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۱۲۵.

مرحوم شیخ صدوق در کتاب امالی به سند خود از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت کرده که آن حضرت فرمود: حسن بن علی (علیه‌السّلام) عابدترین مردم زمان خود و زاهدترین آنها و برترین آنها بود، و چنان بود که وقتی حج به جای می‌آورد، پیاده به حج می‌رفت و گاهی نیز پای برهنه راه می‌رفت و چنان بود که وقتی یاد مرگ می‌کرد می‌گریست، و چون یاد قبر می‌نمود می‌گریست، و چون از قیامت و بعث و نشور یاد می‌کرد می‌گریست، و چون متذکر عبور و گذشت از صراط در قیامت می‌شد می‌گریست و هر گاه به یاد توقف در پیشگاه خدای تعالی در محشر می‌افتاد، فریادی می‌زد و روی زمین می‌افتاد… و چون به نماز می‌ایستاد بندهای بدنش می‌لرزید، و چون نام بهشت و جهنم نزد او برده می‌شد مضطرب و نگران می‌شد و از خدای تعالی رسیدن به بهشت و دوری از جهنم را درخواست می‌کرد… و هرگاه در وقت خواندن قرآن به جمله «یا ایها الذین آمنوا» می‌رسید می‌گفت: «لبیک اللهم لبیک»… و پیوسته در هر حالی که کسی آن حضرت را می‌دید به ذکر خدا مشغول بود، و از همه مردم راستگوتر، و در نطق و بیان از همه کس فصیح تر بود..

[۲۱۴] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۳۱.

در این جا شمه‌ای از سیره اخلاقی و عملی امام را ذکر می‌نماییم.

علم لدنی

مهمترین امتیاز انسان نسبت به سایر موجودات حتی ملائکه دانش و بینش است. در قرآن کریم آمده است: «و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکه فقال انبئونی باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا؛

[۲۱۵] بقره/سوره۲، آیه۳۱.

علم اسماء (علم اسرار آفرینش و نام‌گذاری موجودات) را همگی به آدم آموخت، بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می‌گویید، اسامی‌این‌ها را به من خبر دهید. عرض کردند: تو منزهی، ما چیزی جز آنچه به ما تعلیم داده‌ای نمی‌دانیم.» برترین علم‌ها، نیز علمی‌ است که مستقیما از ذات الهی به شخصی افاضه شود که به آن « علم لدنی» گفته می‌شود. خداوند در مورد حضرت خضر (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «و علمناه من لدنا علما؛

[۲۱۶] کهف/سوره۱۸، آیه۶۵.

علم فراوانی از نزد خود به او آموخته‌ایم.» امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) دارای چنین علمی‌بود. به برخی روایات در این زمینه توجه کنید:
۱- رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حدیثی فرمودند: «لو کان العقل رجلا لکان الحسن؛ اگر قرار بود عقل به صورت یک انسان تجسم پیدا کند به صورت امام حسن (علیه‌السّلام) ظاهر می‌شد.»

[۲۱۷] حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ج۲، ص۶۸.

۲- عثمان بن عفان درباره علم امام حسن (علیه‌السّلام) خطاب به شخصی که در نزد او حاضر بود می‌گوید: «و من لک بمثل هؤلاء الفتیه اولئک فطموا العلم فطما و حازوا الخیر والحکمه؛ کجا می‌توانی مثل این جوان‌ها را پیدا کنی؟ آنان (از خاندانی هستند) که کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکی و فضیلت‌اند.

[۲۱۸] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۳۳.

۳- امام علی (علیه‌السّلام) درباره فرزندش امام حسن (علیه‌السّلام) بعد از شنیدن سخنان او با ابوسفیان در حالی که کودکی چهارساله بیش نبود، فرمود: «الحمد لله الذی جعل فی آل محمد من ذریه محمد المصطفی نظیر یحیی بن زکریا «وآتیناه الحکم صبیا»؛ سپاس خدای را که در میان آل محمد و در نسل پیامبر خدا، کسی را قرار داد که همچون یحیی بن زکریاست، که خداوند در مورد او فرمود: به وی علم و دانش در کودکی عطا کردیم.»

[۲۱۹] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۲۶.

[۲۲۰] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۷۳.

۴- معاویه، به امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) عرض کرد: شنیده‌ام رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) مقدار خرمای درخت را می‌دانست، آیا چیزی از آن علم در نزد شما هم وجود دارد؟ شیعیان شما چنین می‌پندارند که شما به همه چیز؛ آنچه در زمین است و هر چه در آسمان است آگاهی دارید. حضرت فرمود: «ان رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کان یخرص کیلا و انا اخرص عددا؛ پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مقدار وزن و پیمانه درخت خرما را می‌گفت و من عدد آن را می‌گویم.» معاویه گفت: این درخت خرما چند عدد خرما دارد؟ حضرت فرمود: چهار هزار و چهار عدد. دانه‌های خرما را شمردند و دیدند همان مقدار است که حضرت فرموده است.

[۲۲۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۲۹.

زیارت کعبه

امام حسن (علیه‌السّلام) بارها پیاده به سفر حج رفت که عدد آنها را برخی ۲۰ سفر و برخی ۲۵ سفر ذکر کرده‌اند،

[۲۲۲] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۸۰.

که از آن جمله حاکم نیشابوری از دانشمندان اهل سنت به سند خود از عبدالله بن عبید روایت کرده که گوید: «لقد حج الحسن بن علی خمسا و عشرین حجه ماشیا و ان النجائب لتقاد معه؛ به راستی که حسن بن علی ۲۵ سفر پیاده به حج رفت و مرکب‌های راهوار او را بدون سوار همراهش می‌کشیدند.»

[۲۲۳] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۳۹.

و نظیر این روایت را بیهقی در سنن کبری و بیش از ده نفر دیگر از دانشمندان اهل سنت از عبدالله بن عبید روایت کرده‌اند.

[۲۲۴] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۵.

چنانکه در بیش از پنجاه حدیث دیگر از راویان و مؤلفان اهل سنت به سندشان از محمد بن علی و علی بن زید بن جذعان به همین مضمون روایاتی نقل شده است.

[۲۲۵] شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج۱۱، ص۱۲۳.

در ذیل به چند نمونه از این روایات اشاره می‌گردد.
۱- ابن عساکر به سندش از محمّد بن علی (علیه‌السّلام) نقل می‌کند که حسن بن علی (علیهماالسّلام) فرمود: «انّی استحیی من ربّی عزّوجلّ ان القاه و لم امش الی بیته؛ همانا من از پروردگارم حیا می‌کنم که به ملاقات او روم در حالی که با پای پیاده به سوی خانه او نرفته‌ام.»

[۲۲۶] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۳، ص۲۴۲.

[۲۲۷] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۸۰.

[۲۲۸] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۷۸.

۲- ابن شهر آشوب در کتاب مناقب گوید: «و لقد رایته فی طریق مکه ماشیا فما من خلق الله احد رآه الا نزل و مشی حتی رایت سعد بن ابی وقاص یمشی؛ من آن حضرت را در راه مکه پیاده مشاهده کردم و هیچ یک از خلق خدا نبود که او را مشاهده کند جز آنکه پیاده می‌شد و پیاده می‌رفت تا آنجا که سعد بن ابی وقاص را دیدم که به احترام آن حضرت پیاده می‌رفت.»

[۲۲۹] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۷۴.

۳- ابن عباس می‌گوید: «من بر هیچ چیز که در جوانی از من فوت شده پشیمان نشدم جز آنکه در آن ایام پیاده به حج نرفتم. همانا حسن بن علی ۲۵ بار پیاده حج بجا آورد در حالیکه اسبان نجیب او را همراهی می‌کردند…»

[۲۳۰] بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۴، ص۵۴۲.

شجاعت و شهامت

از صفات بارز پرواپیشگان و اولیاء خداوند، این است که خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان کوچک می‌باشد. امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) درباره متقین می‌فرماید: «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم؛ خالق در جان آنان بزرگ است پس غیر او در چشمشان کوچک می‌باشد.»

[۲۳۱] امام علی (علیه‌السّلام)، نهج البلاغه، خ۱۹۳، ج۱، ص۲۰۴.

سّر شجاعت اولیای الهی نیز در همین است. بعضی می‌پندارند که شجاعت امام حسن (علیه‌السّلام) کمتر از ائمه دیگر بوده است. برای این که نادرستی این پندار روشن شود به نمونه‌هایی از شهامت آن حضرت اشاره می‌شود:
۱- با آغاز خلافت امام علی (علیه‌السّلام)، کشمکش‌ها نیز آغاز شد. نخستین فتنه، جنگ جمل بود که به بهانه خونخواهی عثمان بر پا شد. شعله‌های جنگ زبانه می‌کشید. امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) پسرش محمد بن حنفیّه را فراخواند و نیزه خود را به او داد و فرمود: برو، شتر عایشه را نحر کن.» محمد بن حنفیّه نیزه را گرفت و حمله کرد؛ ولی کسانی که به سختی اطراف شتر عایشه را گرفته بودند، حمله او را دفع کردند. او چندین بار حمله کرد؛ ولی نمی‌توانست خود را به شتر برساند. ناچار نزد پدر آمد و اظهار ناتوانی کرد. امام نیزه را پس گرفت و به حسن (علیه‌السّلام) داد. او نیزه را گرفت و به سوی شتر تاخت و پس از مدتی کوتاه، بازگشت؛ در حالی که از نوک نیزه‌اش خون می‌ریخت. محمد حنفیه به شتر نحر شده و نیزه خونین نگریست و شرمنده شد. امیرمؤمنان به او فرمود: شرمنده نشو؛ زیرا او فرزند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است و تو فرزند علی هستی.»

[۲۳۲] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۸۵.

[۲۳۳] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۳، ص۴۷.

۲- امام مجتبی (علیه‌السّلام) هرگز در بیان حق و دفاع از حریم اسلام نرمش نشان نمی‌داد. وی علناً از اعمال ضد اسلامی‌ معاویه انتقاد می‌کرد و سوابق زشت و ننگین معاویه و دودمان بنی‌امیه را بی پروا فاش می‌ساخت. مناظرات و احتجاج‌های مهیج و کوبنده حضرت مجتبی (علیه‌السّلام) با معاویه و مزدوران و طرفداران او نظیر؛ عمرو عاص، عتبه بن ابی سفیان، ولید بن عقبه، مغیره بن شعبه، و مروان حکم، شاهد این معنا است.

[۲۳۴] طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۲۸۸.

[۲۳۵] طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۲۶۹.

[۲۳۶] طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۲۷۹.

[۲۳۷] طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۲۸۵.

عبودیت امام

بندگی رمز پیشرفت اولیاء الهی و زمینه ساز رسیدن به اوج کمالات و فتح قله سعادت است. با عبادت، انسان محبوب خدا شده و به او تقرب می‌یابد. اگر ایوب و داوود و دیگر پیامبران الهی مدال افتخار دارند، به خاطر بندگی خداست که خداوند با عبارت «نعم العبد»

[۲۳۸] ص/سوره۳۸، آیه۳۰.

[۲۳۹] ص/سوره۳۸، آیه۴۴.

آنان را ستوده است. اگر پیامبر خاتم، محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به اوج قله وحی و دریافت آخرین دین الهی دست یازید، بر اثر بندگی بود، خداوند هدف از آفرینش انسان را بندگی می‌داند و می‌فرماید: «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون؛

[۲۴۰] ذاریات/سوره۵۱، آیه۵۶.

من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادت کنند.» امام مجتبی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «اذا اردت عزا بلا عشیره، وهیبه بلا سلطان فاخرج من ذل معصیه الله الی عز طاعه الله؛ هر گاه اراده عزتی بدون دار و دسته، و هیبتی بدون سلطنت داشتی، از خواری معصیت الهی بیرون آمده، به سوی عزت طاعت خداوند رو کن.»

[۲۴۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۳۹.

از مصادیق کامل بندگان مقرب الهی، امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) است که در تمام حالات رو به سوی خدا داشت، خود را در محضر او می‌دید؛ در ذیل به نمونه‌هایی در این زمینه اشاره می‌شود:
۱- امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «ان الحسن بن علی کان اعبد الناس فی زمانه و ازهدهم و افضلهم و کان اذا حج حج ماشیا و ربما مشی حافیا و کان اذا ذکر الموت بکی و اذا ذکر القبر بکی، و اذا ذکر البعث و النشور بکی، و اذا ذکر الممر علی الصراط بکی و اذا ذکرالعرض علی الله تعالی ذکره شهق شهقه یغشی علیه منها و کان اذا قام فی صلاته ترتعد فرائضه بین یدی ربه عزوجل و کان اذا ذکر الجنه و النار اضطرب اضطراب السلیم و سال الله الجنه؛ امام حسن (علیه‌السّلام) عابدترین، زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود، هرگاه حج به جا می‌آورد پیاده و گاهی پا برهنه بود، همیشه این گونه بود که اگر یادی از مرگ و قبر و قیامت می‌کرد گریه می‌کرد. وقتی یادی از گذشتن از صراط می‌کرد، گریه می‌کرد، وقتی یادی از عرضه شدن در پیشگاه الهی برای حساب و کتاب می‌کرد، صدای حضرت بلند می‌شد، تا آنجا که غش می‌کرد و بیهوش می‌افتاد و هر گاه برای نماز می‌ایستاد، بند بند وجود او در مقابل خدایش می‌لرزید و هر وقت از بهشت و جهنم یاد می‌کرد، مانند مار گزیده می‌پیچید، و از خداوند بهشت را درخواست می‌کرد.»

[۲۴۲] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۳۱.

۲- ابن کثیر می‌گوید: «کان الحسن اذا صلّی الغداه فی مسجد رسول الله یجلس فی مصلاّه حتی ترفع الشمس؛ حسن (علیه‌السّلام) هر گاه که نماز صبح را در مسجد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به جای می‌آورد در مصلاّی خود می‌نشست و ذکر خدا را می‌گفت تا خورشید بالا بیاید.»

[۲۴۳] ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۴۱.

زهد و خشیت الهی

در اثبات زهد امام حسن (علیه‌السّلام) همین مقدار کافی است که به خاطر حفظ خون مسلمانان از زمامداری و حکومت که حق مسلم او بود چشم پوشی نموده، آن را واگذار کرد. نویسندگان و ارباب تراجم اجماع دارند که حسن بن علی (علیه‌السّلام) پس از جدش رسول خدا و پدرش علی (علیه‌السّلام) از همه مردم زاهدتر بوده.

[۲۴۴] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۰۷.

[۲۴۵] ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۳۸۵.

در کتاب تاریخ ابن عساکر نقل شده شخصی به نام مُدْرِک بن زیاد می‌گوید: روزی در یکی از باغ‌های ابن عباس بودیم. غذای مناسبی آوردند. امام حسن (علیه‌السّلام) دستور دادند که کارگران و خدمت گزاران را جمع کنند و آن غذای خوب را به آنها بدهند. مُدرِک می‌گوید: خود امام حسن (علیه‌السّلام) لب به آن غذا نزدند و مشغول خوردن نان با قدری نمک شدند. وقتی به آن حضرت گفته شد چرا شما از آن غذای خوب میل نمی‌کنید، در جواب فرمودند: «اِنّ ذاک الطَّعام احبُّ عندی؛ این خوراک را بیشتر دوست دارم.»

[۲۴۶] جمعی از نویسندگان، دانشنامه امام حسن (علیه‌السّلام)، ص۶۷۶.

[۲۴۷] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۳، ص۲۳۹.

زمخشری در کتاب ربیع الابرار روایت کرده که حسن بن علی چنان بود که چون از وضوی نماز فارغ می‌شد رنگش تغییر می‌کرد و می‌فرمود: «حق علی من اراد ان یدخل علی ذی العرش ان یتغیر لونه.»

[۲۴۸] شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج۱۱، ص۱۱۲.

شیخ صدوق در کتاب امالی به سندش از امام رضا (علیه‌السّلام) روایت کرده که فرمود: چون هنگام وفات امام حسن (علیه‌السّلام) رسید، گریست! به آن حضرت عرض شد: چگونه می‌گریی با اینکه مقام شما نسبت به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آنگونه است؟ و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره شما آن سخنان را فرمود؟ (ظاهرا منظور امثال حدیث «ان الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه»

[۲۴۹] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۸۳.

و نظیر آن است.) و ۲۰ مرتبه پیاده حج به جای آورده‌ای؟ و سه بار مال خود را با خدا تقسیم کرده‌ای؟ امام (علیه‌السّلام) در پاسخ فرمود: «انما ابکی لخصلتین: لهول المطلع و فراق الاحبه؛ من به دو جهت می‌گریم یکی برای دهشت از روز قیامت و دیگری برای فراق دوستان! »

[۲۵۰] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۳۲.

[۲۵۱] فیض کاشانی، محمدمحسن، الوافی، ج۳، ص۷۵۴.

[۲۵۲] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۵۰۰.

و در روایت دیگری از طریق اهل سنت آمده که چون برادرش حسین (علیه‌السّلام) سبب گریه آن حضرت را پرسید در پاسخ فرمود: «یا اخی ما جزعی الا انی ادخل فی امر لم ادخل فی مثله و اری خلقا من خلق الله لم ار مثلهم قط؛ برادر جان بی تابی من نیست جز برای آنکه در چیزی درآیم که همانندش را ندیده و داخل نشده‌ام، و خلقی از خلق‌های خدا را می‌بینم که همانندشان را ندیده‌ام.»

[۲۵۳] شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج۱۱، ص۱۷۴.

و در حدیث دیگری است که فرمود: «انی اقدم علی امر عظیم و هول لم اقدم علی مثله قط.»

[۲۵۴] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۵۴.

تواضع و فروتنی

مورخین و محدثین درباره فروتنی این امام همام ده‌ها روایت ذکر کرده‌اند:
۱- ابن شهر آشوب در مناقب و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه و دیگران به سند خود روایت کرده‌اند که امام حسن بن علی (علیه‌السّلام) بر جمعی از فقرا عبور کرد که روی زمین نشسته و تکه‌های نانی در پیش روی خود گذارده و می‌خوردند، و چون آن حضرت را دیدند تعارف کرده گفتند: امام (علیه‌السّلام) پیاده شد و این آیه را خواند: «ان الله لا یحب المستکبرین؛

[۲۵۵] نحل/سوره۱۶، آیه۲۳.

براستی که خدا مستکبران را دوست نمی‌دارد! » و سپس شروع کرد به خوردن غذای آنان و چون سیر شدند؛ امام (علیه‌السّلام) آنها را به مهمانی خود دعوت کرد و از آنها پذیرایی و اطعام کرده و جامه نیز بر تن آنها پوشانید، و چون فراغت یافت فرمود: «الفضل لهم لانهم لم یجدوا غیر ما اطعمونی، و نحن نجد اکثر منه؛ با همه اینها فضیلت و برتری از آنهاست، زیرا آنها بغیر از آنچه ما را بدان پذیرایی و اطعام کردند چیز دیگری نداشتند، ولی ما بیش از آنچه دادیم باز هم داریم! »

[۲۵۶] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۵۲.

[۲۵۷] شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج۱۱، ص۱۱۴.

[۲۵۸] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۸۷.

[۲۵۹] ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۱۹۸.

۲- علامه محمد باقر مجلسی در کتاب بحار الانوار از برخی کتاب‌های مناقب معتبره به سندش از مردی به نام نجیح روایت کرده که گوید: حسن بن علی (علیه‌السّلام) را دیدم که غذا می‌خورد و سگی نیز در پیش روی او بود که آن حضرت هر لقمه‌ای که می‌خورد لقمه دیگری همانند آن را به آن سگ می‌داد. من که آن منظره را دیدم به آن حضرت عرض کردم: اجازه می‌دهی من این سگ را با سنگ بزنم و از سر سفره شما دور کنم؟ در جواب من فرمود: «دعه انی لاستحیی من الله (عزّوجلّ) ان یکون ذو روح ینظر فی وجهی و انا آکل ثم لا اطعمه؛ او را بحال خود واگذار که من از خدای (عزّوجلّ) شرم دارم که حیوان روح داری در روی من نگاه کند و من چیزی بخورم و به او نخورانم! »

[۲۶۰] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۵۲.

[۲۶۱] خوارزمی، موفق ابن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۵۵.

۳- سیوطی در کتاب تاریخ الخلفاء روایت کرده که هنگامی‌ امام حسن (علیه‌السّلام) در مکان نشسته بود و چون خواست از آنجا برود فقیری وارد شد، امام (علیه‌السّلام) به آن مرد فقیر خوش آمد گفته و با او ملاطفت کرد و سپس به او فرمود: ‌ای مرد تو وقتی نشستی که ما برای رفتن برخاستیم، آیا اجازه رفتن به من می‌دهی؟ مرد فقیر عرض کرد: «نعم یابن رسول الله؛ آری‌ ای پسر رسول خدا.»

[۲۶۲] سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، تاریخ الخلفاء، ص۱۴۶.

کرم و سخاوت

در آیین اسلام، ثروتمندان، مسؤولیت سنگینی در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع دارند و به حکم پیوند عمیق معنوی و برادری دینی، باید همواره در تامین نیازمندی‌های محرومان کوشا باشند. پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و پیشوایان دینی ما، نه تنها سفارش‌های مؤکدی در این زمینه نموده‌اند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجسته‌ای از انسان‌دوستی و ضعیف‌نوازی به شمار می‌رفتند. پیشوای دوم شیعیان، در بذل و بخشش و دستگیری از بیچارگان، سرآمد روزگار خویش و نقطه امید درماندگان بودند. آن حضرت دو بار تمامی‌دارایی خویش را در راه خدا داد، و سه بار تمام اموال خود را با خدا تقسیم کرد و نصف اموال را به مستمندان بخشید.

[۲۶۳] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۳۹.

[۲۶۴] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۶.

به طوری که کفشش را بخشید و دمپایی را برای خویش نگه داشت.

[۲۶۵] بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۴، ص۵۴۲.

[۲۶۶] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ص۲۴۴.

[۲۶۷] ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۱۴۶.

در اینجا به نمونه‌هایی از انفاق‌های آن حضرت اشاره می‌شود:
۱- ابن صبّاغ مالکی در باره کَرَم و بخشندگی آن حضرت می‌نویسد: «الکرم والجود غریزه مغروسه فیه؛ کرم و جود غریزه‌ای بود که در وجود آن حضرت کاشته شده بود.»

[۲۶۸] ابن صباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمه فی معرفه الائمه، ج۲، ص۷۰۷.

۲ ـ ابن عساکر به سندش از عامر نقل کرده که گفت: «انّ الحسن بن علی قاسم الله تعالی ماله مرّتین حتی تصدّق بفرد نعله؛ حسن بن علی با خدا اموالش را دو بار تقسیم نمود، تا آنجا که یک عدد از نعلینش را صدقه داد.»

[۲۶۹] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۳، ص۲۴۴.

۳ ـ ابن کثیر از علمای اهل سنت در البدایه و النهایه روایت کرده که امام (علیه‌السّلام) غلام سیاهی را دید که گرده نانی پیش خود نهاده و خودش لقمه‌ای از آن می‌خورد و لقمه دیگری را به سگی که آنجا بود می‌دهد. امام (علیه‌السّلام) که آن منظره را دید به او فرمود: انگیزه تو در این کار چیست؟ پاسخ داد: «انی استحیی منه ان آکل ولا اطعمه؛ من از او شرم دارم که خود بخورم و به او نخورانم! » امام (علیه‌السّلام) به او فرمود: از جای خود برنخیز تا من بیایم! سپس به نزد مولای آن غلام رفت و او را با آن باغی که در آن زندگی می‌کرد از وی خریداری کرد، آنگاه آن غلام را آزاد کرده و آن باغ را نیز به او بخشید!

[۲۷۰] ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۴۲.

۴- از کتاب خصال شیخ صدوق روایت شده که مردی نزد عثمان بن عفان رفت و از او که بر درب مسجد نشسته بود؛ درخواست بخششی کرد، عثمان دستور داد پنج درهم به او بدهند. آن مرد گفت: این مقدار دردی را از من دوا نمی‌کند، پس مرا به شخصی راهنمایی کن که حاجتم را برآورده سازد! عثمان به گوشه‌ای از مسجد که امام حسن و امام حسین (علیه‌السّلام) و عبدالله بن جعفر در آنجا نشسته بودند، اشاره کرده گفت: «دونک هؤلاء الفتیه؛ به نزد این جوانمردان برو! » آن مرد نیز متوجه آنها شده و حاجت خود را به ایشان معروض داشت! حسنین (علیه‌السّلام) به آن مرد رو کرده گفتند: «ان المسئله لا تحل الا فی احدی ثلاث، دم مفجع، او دین مقرح، او فقر مدقع ففی ایها تسئل؛ سؤال جز در یکی از سه چیز جایز نیست: خونی فاجعه آمیز، یا بدهکاری دردآور و جانسوز، یا فقری که انسان را خاکستر نشین کند، اکنون بگو: تو در کدامیک از این سه مورد سؤال می‌کنی؟» پاسخ داد: در یکی از همین سه مورد است! در اینجا امام حسن (علیه‌السّلام) دستور داده پنجاه دینار به او بدهند، و امام حسین (علیه‌السّلام) چهل و نه دینار و عبدالله بن جعفر چهل و هشت دینار! آن مرد پول‌ها را گرفت و از نزد ایشان رفت و عبورش به عثمان افتاد، عثمان از او پرسید: چه کردی؟ و آن مرد داستان خود و کرم و بزرگواری حسنین (علیه‌السّلام) و عبدالله بن جعفر را برای او بازگو کرد و عثمان که دچار شگفتی شده بود گفت: «من لک بمثل هوءلاء الفتیه؟! اولئک فطموا العلم فطما، و حازوا الخیر و الحکمه؛ چه کسی همانند این جوانمردان است، اینان از سینه علم و دانش شیر خورده و خیر و حکمت را نزد خود گرد آورده‌اند.»

[۲۷۱] شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۱، ص۱۳۶.

بردباری و گذشت

از صفات برجسته امام حسن (علیه‌السّلام) حلم و بردباری بود. به گونه‌ای که «الحِلْمُ الحَسَنِیَّه» در فرهنگ اسلامی‌ ضرب المثل شده است. بردباری و سعه صدر آن حضرت به‌اندازه‌ای بوده است که سرسخت‌ترین دشمنان او نیز همواره به این صفت اعتراف داشتند. در ذیل به چند نمونه از حلم حسنی اشاره می‌گردد.
۱- ابن خلکان از ابن عایشه نقل کرده که مردی از اهل شام می‌گوید: من وارد مدینه شدم؛ مردی را دیدم که بر استر خود سوار است، و همانند او در زیبایی صورت و لباس و چهارپا ندیدم. قلبم به او متمایل شد. سوال کردم که او کیست؟ گفتند: این شخص حسن بن علی بن ابی‌طالب است. دلم تبدیل به بغض و حسد نسبت به علی (علیه‌السّلام) شد و به ایشان ناسزا گفتم. امام مجتبی (علیه‌السّلام) صبر کرد تا سخنم به پایان رسید، آن گاه به سویم آمد، تبسمی‌ کرد و سپس فرمود: پیر مرد! فکر می‌کنم غریب هستی و شاید در اشتباه افتاده‌ای. اگر به چیزی نیازی داری، برآورده کنیم، اگر راهنمایی می‌خواهی، راهنمائیت کنیم و اگر گرسنه‌ای سیرت کنیم، اگر برهنه‌ای لباست دهیم، و اگر نیازمندی، بی‌نیازت کنیم، اگر جا و مکان نداری، مسکنت دهیم، و می‌توانی تا برگشتنت میهمان ما باشی و…. مرد شامی‌ در برابر این خلق عظیم شرمنده شد، گریه کرد و گفت: «اشهد انک خلیفه الله فی ارضه، الله اعلم حیث یجعل رسالته؛ گواهی می‌دهم که تو جانشین خدا در زمین هستی، خدا بهتر می‌داند که رسالت خویش را کجا قرار دهد.» و سپس فرمود: تو و پدرت نزد من مبغوض‌ترین افراد بودید، ولی اکنون محبوب‌ترین افراد در نزدم هستید. او می‌گوید: من از نزد او رفتم در حالی که کسی محبوب تر از او نزد من نبود و هر گاه طریقه مقابله او را با خودم یاد می‌کنم و آنچه که من با او انجام دادم، او را سپاس گفته و خودم را سرزنش می‌نمایم.

[۲۷۲] ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۲، ص۶۷.

«علامه مجلسی» نیز در بحار الانوار این روایت را ذکر نموده است.

[۲۷۳] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۴۴.

۲- ابن ابی الحدید از جویریه فرزند اسماء نقل می‌کند: وقتی جنازه امام حسن (علیه‌السّلام) را پس از ممانعت عده‌ای از دفن آن درکنار مرقد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، به طرف بقیع حمل می‌کردند، امام حسین (علیه‌السّلام) متوجّه شدند که مروان، یکی از سرسخت‌ترین دشمنان برادر بزرگوارش امام حسن (علیه‌السّلام) یک طرف تابوت را به دوش گرفته است. امام حسین (علیه‌السّلام) از این کار او متعجب شدند و از وی پرسیدند: «شما که تا برادرم زنده بود همواره مایه‌ اندوه او بودید. چه شده که اکنون در تشیع جنازه‌اش شرکت کرده‌اید؟» مروان گفت: «آری این کارها را در حق کسی انجام دادم که حلم و خویشتن‌داری او با کوه‌ها برابری داشت.»

[۲۷۴] ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۳.

[۲۷۵] ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۴۳.

۳- گستره صبوری و مهرورزی امام، آن قدر پردامنه بود که قاتل او را هم در برگرفت؛ همچنان که عمر بن اسحاق می‌گوید که من و حسین (علیه‌السّلام) در لحظه شهادت، نزد امام مجتبی (علیه‌السّلام) بودیم که فرمود: بارها به من زهر داده‌اند؛ ولی این بار تفاوت می‌کند؛ زیرا این بار، جگرم را قطعه قطعه کرده است.» حسین (علیه‌السّلام) با ناراحتی پرسید: چه کسی شما را زهر داده است؟» فرمود: از او چه می‌خواهی؟ می‌خواهی او بکشی؟ اگر آن کسی باشد که من می‌دانم، خشم و عذاب خداوند بیش تر از تو خواهد بود. اگر هم او نباشد، دوست ندارم که برای من، بی گناهی گرفتار شود.»

[۲۷۶] ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۱۵.

[۲۷۷] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۶.

فرزندان امام حسن

در تعداد فرزندان آن حضرت اختلاف نظر است. شیخ مفید تعداد فرزندان امام را پانزده تن ذکر کرده است؛

[۲۷۸] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۲۰.

شیخ طبرسی برای آن حضرت نه پسر و هفت دختر می‌شمارد.

[۲۷۹] طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۱۶.

ابن جوزی، ابن هشام و واقدی فرزندان آن حضرت را پانزده پسر و هشت دختر می‌دانند و نام‌های آنان را ذکر می‌کنند.

[۲۸۰] سبط ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، ص۱۹۴.

[۲۸۱] مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۷۵.

علامه مجلسی یک پسر به نام ابوبکر به فرزندان امام اضافه می‌کند.

[۲۸۲] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۶۳.

[۲۸۳] مدرسی، محمد تقی، انجال الامام الحسن (علیه‌السّلام) فی کربلاء، ص۴۵.

اما شیخ مفید او را همان عبداللّه می‌داند که در کربلا شهید شده است.

[۲۸۴] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۲۵.

[۲۸۵] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۹.

تا آنجا که معلوم است در میان دختران امام (علیه‌السّلام) ام‌الحسین به همسری عبدالله بن زبیر درآمد، ام عبدالله به همسری امام سجاد (علیه‌السّلام) و ام‌سلمه به همسری عمرو بن منذرین زبیر.

[۲۸۶] زبیری، مصعب بن‌عبدالله، نسب قریش، ص۵۰.

از پسران امام حسن (علیه‌السّلام) چهار نفر به نام‌های حسن مثنی، زید، عمر و حسین اثرم دارای فرزند شدند. نسل حسین اثرم و عمرو به زودی از بین رفت و تنها نسل حسن مثنی و زید بن حسن باقی ماند.

[۲۸۷] عمری، علی بن ابی الغنائم، المجدی فی انساب الطالبیین، ص۲۰۲.

[۲۸۸] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۹۸.

فرزندان امام (علیه‌السّلام) را سادات حسنی می‌نامند.

[۲۸۹] سمعانی، عبد الکریم بن محمد، الانساب، ج‌۴، ص۱۵۹.

این خاندان در طول تاریخ تحرکات اجتماعی و سیاسی زیادی داشته‌اند. آنان قیام‌هایی در سده دوم و سوم انجام داده و حکومت‌های متعددی در نقاط مختلف کشورهای اسلامی‌بر پا کرده‌اند که بعضی از این حکومت‌ها تاکنون پابرجاست. این سلسله از سادات در برخی مناطق به اشراف معروف‌اند. خاندان طباطبایی، مدرس، حکیم، شجریان و گلستانه از شاخه‌های فرعی سادات حسنی هستند.

قاسم بن الحسن

از فرزندان پسر آن حضرت قاسم بن الحسن شهرت بیشتری یافته است. مادرش «رمله» یا «نفیله» است و به همراه عمویش امام حسین در کربلا به شهادت رسید و تاریخ زندگیش با فاجعه هفتاد و دو تن شهدای کربلا، گره خورده است.

[۲۹۰] معروف الحسینی، ‌هاشم، زندگانی دوازده امام (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۵۰۵-۵۱۵.

[۲۹۱] مدرسی، محمد تقی، انجال الامام الحسن (علیه‌السّلام) فی کربلاء، ص۴۷.

[۲۹۲] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۲۰.

عبدالله بن الحسن

فرزند دیگر امام حسن (علیه‌السّلام)، عبد اللّه بن الحسن است. او نیز در عنفوان جوانی با عمویش، در کربلا شهید شد. جوانمردی و بزرگواریش اجازه‌اش نمی‌داد که عمویش را که همه اهل کوفه احاطه‌اش کرده بودند، تنها بگذارد لذا به میدان آمد و جنگید. گفته شده که ابحر بن کعب با شمشیر دستش را نشانه گرفته و آن را قطع کرده بود و عمویش در آغوشش گرفته بود که نیزه حرمله بن کاهل به سویش آمد و بر اثر آن شهید شد.

[۲۹۳] معروف الحسینی، ‌هاشم، زندگانی دوازده امام (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۵۰۵-۵۱۵.

[۲۹۴] مدرسی، محمد تقی، انجال الامام الحسن (علیه‌السّلام) فی کربلاء، ص۵۷.

[۲۹۵] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۲۰.

عبدالله ثانی

در مقاتل الطالبیین آمده است که امام حسن (علیه‌السّلام) فرزندی بنام عبد اللّه داشت که کودک بود و وقتی امام حسین (علیه‌السّلام) از اسبش به زیر افتاد به شتاب، روانه او شد و به سویش دوید، در این حال نیزه‌ای به او اصابت کرد و از پایش در آورد.

[۲۹۶] معروف الحسینی، ‌هاشم، زندگانی دوازده امام (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۵۰۵-۵۱۵.

زید الابلج

دیگر از فرزندان امام حسن (علیه‌السّلام) زید بن الحسن معروف به « زید الابلج» است که مورخین از شرکت وی در واقعه کربلا سخنی به میان نیاورده‌اند و در برخی روایات آمده که او در سال‌ ۱۲۰ هجری و در سن نود سالگی وفات یافت. آن چنان که مورخین توصیفش می‌کنند مرد نیکوکار و بزرگواری بود و مردم به هوای نیکی‌ها و احسانش، به سراغش می‌آمدند. شعرا نیز وی را مورد ستایش قرار داده و از فضل و بزرگی و سجایایش، سخن گفته‌اند؛ وی چنانکه مفید در ارشادش یادآور شده، صدقات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) را جمع ‌آوری می‌کرد و سلیمان بن عبد الملک وی را از آن گرفت و عمر بن عبد العزیز، بازش گرداند.

[۲۹۷] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۲۰.

توفیق ابوعلم در کتاب خویش «اهل البیت» بر آنست که او در قاهره نزدیک مسجد القراء، دفن شده است.

[۲۹۸] معروف الحسینی، ‌هاشم، زندگانی دوازده امام (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۵۰۵-۵۱۵.

[۲۹۹] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۲۰.

[۳۰۰] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۹۹.

حسن انور

از دیگر فرزندان پسر آن حضرت، حسن انور است. او پدر بانو نفیسه، که در قاهره مقام معروفی دارد، می‌باشد. از فرزندان وی، یحیی المتوج پدر زینب است که در قاهره، همراه عمه خود نفیسه بود و در همین شهر نزدیک قبر عمرو بن العاص، مدفون شده است و از زنان عابد و زاهدی بوده که اهل مصر از هر سوی به زیارت قبرش روانه می‌شدند تا جایی که الظاهر خلیفه فاطمی‌ پای پیاده به زیارتش می‌رفت و احتمالا قبری که در مصر معروف به قبر زینب است قبر او باشد.

[۳۰۱] ابوعلم، توفیق، اهل البیت، ص۵۴۴.

حسن المثنی

یکی از فرزندان امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) معروف به «حسن مثنّی» است که با عموی گرامی‌اش در کربلا حضور داشت. وی قهرمانانه جنگید؛ تا بر اثر زخم‌های متعدّد به زمین افتاد. مردم گمان کردند که او کشته شده است؛ آنگاه خواستند سرش را از بدن جدا کنند، ولی معلوم شد که او هنوز زنده است. در این حال، «اسما» پسر خارجه فزاری، شفاعتش کرد. چون مادر او (حسن بن حسن) فزاری بود، از این رو اسما، وی را معالجه نمود؛ تا اینکه بهبود یافت. وی با فاطمه دختر امام حسین (علیه‌السّلام) ازدواج کرد. بیشتر حسنی‌هایی که در دوران عباسیان، علیه ظلم و ستم قیام کردند، از نوادگان همین شخصیت عظیم و انسان با فضیلت بودند.

[۳۰۲] طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۱۷.

[۳۰۳] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۲۰.

همسران امام مجتبی

مورّخان اعمّ از شیعه و سنّی با همه تفحّصاتی که داشته‌اند، حدّاکثر نام و نشانی که از همسران امام حسن (علیه‌السّلام) ارائه داده‌اند، ۱۳ نفر می‌باشد که در ذیل به آنها اشاره می‌کنیم:
۱. خوله؛ دختر منظور بن زیاد فزاری؛ از زنان مشهور به عقل و کمال بود که قبل از ازدواج با امام حسن (علیه‌السّلام) به همسری محمد بن طلحه در آمده بود و از وی سه پسر داشت، و چون محمد بن طلحه در جنگ جمل به قتل رسید و چندی گذشت، خواستگاران زیادی پیدا کرد، ولی خود او اظهار علاقه به ازدواج با پاورپوینت سبط اکبر رسول گرامی‌ اسلام داشت و از این رو کار خود را به آن حضرت واگذار کرد، و امام حسن (علیه‌السّلام) نیز او را به ازدواج خود درآورد، و از وی حسن بن حسن (حسن مثنی) به دنیا آمد، و تا پایان عمر آن حضرت نیز افتخار همسری امام (علیه‌السّلام) را داشت، و در رحلت آن حضرت نیز بسیار بی تابی می‌کرد.

[۳۰۴] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۵۵.

[۳۰۵] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۷۳.

[۳۰۶] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۲۰.

۲. جُعده؛ دختر اشعث بن قیس کِندی، همان که به امام (علیه‌السلام) زهر خورانید و او را شهید کرد؛

[۳۰۷] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۵۷.

[۳۰۸] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۵.

[۳۰۹] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۷۳.

۳. عایشه خثعمیه؛ او از زنانی بود که امام (علیه‌السّلام) در زمان حیات پدرش امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) با او ازدواج کرد، و چون امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) به شهادت رسید، وی به نزد امام حسن (علیه‌السّلام) آمده و به صورت شماتت به آن حضرت عرض کرد: «لتهنئک الخلافه؛ خلافت بر تو مبارک باد»! و امام (علیه‌السّلام) به خاطر همین عمل، او را طلاق داد.

[۳۱۰] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۷۴.

[۳۱۱] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۳، ص۲۵۱.

[۳۱۲] شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج۱۱، ص۱۵۶.

[۳۱۳] معروف الحسینی، ‌هاشم، زندگانی دوازده امام (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۶۰۴.

[۳۱۴] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۵۹.

۴. امّ کلثوم؛ دختر فضل بن عباس بن عبدالمطلب؛

[۳۱۵] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۶۰.

۵. امّ اسحاق؛ دختر طلحه بن عبیداللّه تیمی؛

[۳۱۶] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۶۰.

[۳۱۷] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۲۰.

[۳۱۸] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۷۳.

۶. امّ بشیر؛ دختر ابومسعود عقبه بن عمر انصاری خزرجی؛

[۳۱۹] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۶۰.

[۳۲۰] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۲۰.

[۳۲۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۷۳.

۷. هند بنت عبدالرحمن؛ دختر عبدالرحمن بن ابی بکر؛

[۳۲۲] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۶۰.

که در بحار با نام حفصه آمده است.

[۳۲۳] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۷۳.

۸. زنی از قبیله عمرو بن اهیم منقری؛

[۳۲۴] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۶۰.

[۳۲۵] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۷۳.

۹. زنی از خاندان بنی‌ثقیف؛

[۳۲۶] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۶۰.

[۳۲۷] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۷۳.

۱۰. زنی از خاندان علقمه بن زراره؛

[۳۲۸] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۶۰.

[۳۲۹] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۷۳.

۱۱. زنی از قبیله بنی‌شیبان؛ که به جهت هم فکری با خوارج، طلاق داده شد.

[۳۳۰] ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۱.

[۳۳۱] معروف الحسینی، ‌هاشم، زندگانی دوازده امام (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۶۰۲.

[۳۳۲] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۶۰.

[۳۳۳] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۷۳.

۱۲. نفیله ( امّ ولد) و یا رمله؛ که مادر قاسم بن حسن (علیه‌السّلام) است؛

[۳۳۴] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۶۰.

۱۳. زینب؛ دختر سُبَیْع بن عبداللّه؛

[۳۳۵] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۶۰.

که احتمالا در بحار بصورت هند دختر سهیل ضبط گردیده است.

[۳۳۶] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۷۳.

لازم به تذکر است همه این زنان دریک زمان همسر آن حضرت نبوده بلکه بعد از اینکه بعضی از دنیا رفته‌اند حضرت با بعضی دیگر ازدواج کرده‌اند.

[۳۳۷] رسولی محلاتی، سید‌هاشم، زندگانی امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام)، ص۴۶۹-۴۸۴.

مورخان با تمام تفحصی که در زندگی ائمه داشتند، فقط از نام و نشان ۱۳ همسر گزارش داده‌اند که از این تعداد نام ۴ نفر مشخص نیست و فقط نام قبیله‌شان وجود دارد.

[۳۳۸] زمانی، احمد، حقایق پنهان، ص۳۳۸.

افسانه ازدواج‌های مکرّر

گروهی از مورخان همسران متعددی به حضرت امام مجتبی (علیه‌السّلام) نسبت داده، نوشته‌اند که آن حضرت همسران متعددی تزویج می‌کرد و پس از‌اندکی آنها را طلاق می‌داد و به جای آنها زنان دیگری اختیار می‌نمود؛ می‌گویند به همین دلیل تعداد همسران آن حضرت زیاد بود بطوری که این موضوع زبان‌زد مردم شده بود، دشمنان اهل بیت (علیهم‌السّلام) و همچنین کسانی که پی به حقیقت والای امامت نبرده‌اند و هرگز کام معرفت‌شان با چشمه زلال و شفاف ولایت آشنا نگشته است، افسانه ازدواج‌های مکرر آن حضرت را جعل کرده و دست‌آویز خود قرار داده و برای سرکوب شخصیت بی نظیر امام حسن (علیه‌السلام)، به او معترض گشته‌اند. آنان، امام (علیه‌السلام) را به عنوان یک شخص عیاش قلمداد کرده و علت صلح او را نیز در همین راستا تحلیل و تفسیر نموده‌اند. معاندان می‌گویند: امام برای راحت ماندن از مشکلات حکومت و برای رسیدن به بزم، ترک رزم نمود و تن به صلح داد.

بررسی منابع تاریخی و روایی

در کتاب‌های تاریخی، گزارشات مختلفی در این رابطه آمده است که به بعضی از آنها اشاره خواهیم کرد.
۱. ابوالحسن مدائنی: «کان الحسن کثیر التزویج… و قال اُحصِیَ زوجات الحسن فکنّ سبعین امراه؛ حسن بن علی، بسیار ازدواج می‌کرد؛ وقتی همسرانش را شمردند، به ۷۰ تن رسید.»

[۳۳۹] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۷۳.

[۳۴۰] ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۱.

۲. ابوطالب مکی: ابن شهر آشوب، به نقل از کتاب «قوت القلوب» ابوطالب مکّی می‌گوید: «انه تزوّج ماتین و خمسین امراه و قیل ثلثمائه و کان علیٌّ یضجرُ من ذلک؛ حسن بن علی ۲۵۰ زن به همسری خود درآورد و بلکه گفته شده با ۳۰۰ زن ازدواج نمود و پدرش علی بن ابی‌طالب از این امر، رنج می‌برد.»

[۳۴۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۷۳.

[۳۴۲] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۶۹.

۳. بلاذری می‌نویسد: «حسن بن علی با ۹۰ زن ازدواج کرد، سپس علی (علیه‌السّلام) فرمود: آن قدر حسن ازدواج کرد و طلاق داد که می‌ترسم عمل او سبب دشمنی دیگر اقوام و قبایل علیه ما گردد.»

[۳۴۳] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۵.

۴. عبداللّه بن سنان از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل می‌کند: «انّ علیّا قال و هو علی المنبر: لاتزوّجوا الحسن فانّه رجلٌ مِطلاق. فقام رجلٌ من هَمْدان فقال: بلی واللّه لنزوّجنّهُ و هو ابن رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وسلم و ابن امیرالمؤمنین فانْ شاء امسک و انْ شاء طلّق؛ علی بن ابی‌طالب در حالی که بر روی منبر بود، فرمود: دخترانتان را به ازدواج فرزندم حسن درنیاورید؛ زیرا او، مردی است که زیاد طلاق می‌دهد. در آن هنگام مردی از اهل هَمْدان برخاست و گفت: سوگند به خدا! ما دخترانمان را به ازدواج او درخواهیم آورد؛ زیرا او فرزند پیامبرخدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) است. پس چنانچه او را خواست، نگه می‌دارد و اگر نخواست، طلاق می‌دهد.»

[۳۴۴] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۷۲.

۵. مرحوم کلینی از یحیی بن ابی یعلا از قول امام صادق (علیه‌السّلام) نقل می‌کند: «همانا حسن بن علی ۵۰ زن را طلاق داد و امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) فرمود: ‌ای مردم کوفه! به حسن زن ندهید؛ زیرا وی، مردی است که زنان را طلاق می‌دهد….»

[۳۴۵] قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ص۲۲۲.

۶. در محاسن برقی از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت شده است: «مردی خدمت امیرالمؤمنین رسید، عرض کرد: آمده‌ام با شما مشورتی بکنم؛ زیرا حسن و حسین و عبداللّه بن جعفر جهت خواستگاری دخترم آمده‌اند. حضرت فرمود: کسی که مورد مشورت قرار می‌گیرد، باید امین باشد؛ راجع به فرزندم حسن، همانا او زنان را طلاق می‌دهد و اما حسین برای دخترت بهتر است، پس دخترت را به ازدواج حسین درآور.»

[۳۴۶] کلینی، محمد بن یعقوب، فروع کافی، ج۶، ص۵۶.

منابع اهل سنت

نقد و بررسی احایث از طریق اهل سنت، نشان می‌دهد مصدر و مرجع بیشتر این گونه احادیث، یکی از سه راوی ذیل است:
۱. ابوطالب مکّی، محمد بن علی بن عطیّه، (م ۳۸۰ ه. ق.)؛
۲. محمد بن عمر واقدی، (مشهور به واقدی) مورّخ معروف، (م ۲۰۷ ه. ق.)؛
۳. ابوالحسن مدائنی، علی بن محمد بن عبداللّه بصری، (م ۲۲۵ ه. ق.).
راویان فوق که اغلب سر منشا روایات مورد بحث بودند، نه تنها از دیدگاه عالمان رجالی شیعه مورد وثوق و اطمینان نیستند؛ بلکه از دیدگاه عالمان اهل سنّت هم مورد خدشه قرار گرفته‌اند. تمامی این نقل‌ها، مرسل است و این سه مورّخ نیز این جریان را بدون سند نقل کرده‌اند. علاوه براین بسیاری، این سه مورّخ را ضعیف شمرده و ردّ کرده‌اند. از میان آنها می‌توان به ذهبی، عسقلانی، ابن الجوزی، عماد حنبلی، رازی، ابن الاثیر جزری، زرکلی، علامه امینی، سیدمحسن امین، هاشم معروف الحسینی و… اشاره کرد.

[۳۴۷] شمس الدین ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج ۳، ص۶۵۵.

[۳۴۸] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۴، ص۳۸۶.

عالمان رجال گفته‌اند: او (ابوطالب مکی) احادیثی را نقل کرده که اصل و اساسی ندارد.و در آخر عمرش گرفتار جنون شده است.

[۳۴۹] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۶۹.

روایات واقدی نیز خالی از خدشه و اشکال نیست؛ و درباره ابوالحسن مدائنی: گفته شده است که او از ثناگویان اموی بود. او اخبار خود را از عوانه بن حکم (م ۱۵۸ ه. ق.) گرفته است، که وی عثمانی بوده و برای حکّام بنی‌امیه حدیث می‌ساخته است. هاشم معروف الحسینی می‌نویسد: مدائنی، معاصر عباسی‌ها و از جمله کسانی است که متهم به دروغگویی و جعل حدیث است.

[۳۵۰] معروف الحسینی، ‌هاشم، زندگانی دوازده امام (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۶۲۲.

منابع شیعی

گرچه روایات فوق از روی حُسن نیت و البته مقداری هم از روی ساده‌اندیشی و کم دقّتی، در بعضی از کتاب‌های شیعه به مناسبت‌های خاصّ آمده است؛ اما بررسی سند و محتوای احادیث، وجود ضعف و خدشه در آنها را ثابت می‌کند. زیرا که اولا: این احادیث دچار ضعف سند هستند؛ زیرا یحیی بن ابی یعلا در کتاب‌های رجال برای دو شخص آمده است که یکی معروف به توثیق شده و دیگری مجهول است.

[۳۵۱] خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۲۱، ص۲۷.

[۳۵۲] نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۴۴۴.

[۳۵۳] شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۱۱، ص۶۹.

[۳۵۴] خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۲۱، ص۲۵.

محمد بن علی برقی کوفی هم علی رغم رغم توثیقش، خالی از اشکال نیست؛ چون او در نقل روایات به افراد ضعیف اطمینان می‌کرده. نجاشی گفته است: «محمد بن علی برقی، مردی صد درصد قابل اطمینان است ولکن در نقل احادیث، بر افراد ضعیف اعتماد کرده است و همچنین دارای روایات مرسله فراوانی است.»

[۳۵۵] نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۷۶.

[۳۵۶] شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۱، ص۵۹۰.

[۳۵۷] خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۳، ص۴۹.

از این رو اعتماد بر روایات ایشان، که معارض هم دارد، مشکل است. در حدیث عبداللّه بن سنان هم، دو نفر از راویان به نام‌های حمید بن زیاد و حسن بن محمد بن سماعه، «واقفیه» هستند و در صورتی قول آنها مورد قبول است که معارضِ قطعی نداشته باشد و حال آنکه در اینجا معارض وجود دارد.

[۳۵۸] خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۳۴۴.

[۳۵۹] خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۷، ص۳۰۲.

ثانیا: روایات فوق، از لحاظ محتوا نیز دچار اشکال هستند و اصطلاحا معارض دارد چون در روایات واژه «مِطلاق» که به امام حسن (علیه‌السّلام) نسبت داده شده در حالی که مبغوضیت طلاق از دیدگاه اسلام و احادیث برکسی پوشیده نیست. و حدیث نبوی «اَبْغَضُ الحلالِ الی اللّه، الطلاق؛ مبغوض‌ترین کار حلال در نزد خدا، طلاق است». مؤیّد مطلب است.

[۳۶۰] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۲۳۷.

این دسته روایات با عصمت ائمه (علیهم‌السّلام) در تعارض‌اند. در نظام اعتقادی امامیه، امامان (علیهم‌السّلام) دارای عصمت‌اند و هیچگونه لغزشی از آنان سر نمی‌زند. حال اگر روایتی با مقوله عصمت در تعارض باشد، از نظر علمای شیعه مردود است و کنار گذاشته می‌شود.

ریشه شایعات

اکنون جای طرح این سؤال است که: چه کسی و با چه انگیزه‌ای منشا رواج این گونه گزارشات شده است؟
تحقیق در تاریخ نشان می‌دهد، وقتی که در سال ۱۳۶ هجری، منصور دوانقی به رغم بیعت با حسنی‌ها، خود به حکومت رسید و بنی الحسن، به ویژه برجستگان و مجاهدان آنها را در مقابل خود مزاحم دید. (خصوصاً که در آن ایام نهضت‌های مهمّی هم از طرف علویان و سادات حسنی، صورت می‌گرفت که گاهی تا حدّ سقوط و نابودی منصور هم پیش می‌رفت.) لذا منصور جهت خاموش کردن قیام‌های مردمی، شروع به « ترور شخصیت» می‌کند. در همین راستا اولین تیر افتراء و بُهتان خود را به شجره طیّبه امام حسن (علیه‌السّلام) نشانه می‌رود. منصور در همین جهت برای توجیه خلافت غاصبانه خود، در خطابه‌ای برای مردم خراسان به صراحت می‌گوید: «فرزندان ابوطالب در امر خلافت بهره‌ای ندارند. پدرشان علی برای خلافت به پاخاست ولی سرانجام با شکست مواجه شد و نهایت امر، خود نیز قربانی گشت. پس از آن، فرزندش حسن به پاخاست. به خدا قسم! پول‌هایی را که به وی عرضه شده بود، پذیرفت و معاویه او را فریب داد و از حکومت محرومش کرد تا اینکه او از شهر کوفه به شهر خود (مدینه) بازگشت و روی به زنان نمود؛ امروز با یکی ازدواج می‌کرد و فردای آن روز، یکی را طلاق می‌داد؛ با این شیوه به سر برد تا در بستر خویش بمرد.»

[۳۶۱] عمادزاده اصفهانی، حسین، زندگانی چهارده معصوم، ج۱، ص۵۵۲.

حرکت شوم و شیطانی منصور (دومین خلیفه عباسی) که عمدتاً با انگیزه سیاسی آغاز شده بود، در قالب تبلیغات مسموم علیه امام (علیه‌السّلام)، زمینه‌ای فراهم نمود تا حامیان منصور، به ویژه قلم به دستان مزدور و حتی گاهی دوستان نا آگاه و نا آشنا به مصالح امت اسلامی‌ نیز به طور ناخواسته با آنان همراهی نمایند. این مساله تا بدانجا کشید که سرانجام از کاه، کوه ساختند و از موی، مناره، و تعداد همسران امام را در حدّ ارقام نجومی‌ به ۴۰۰ نفر هم رساندند!

[۳۶۲] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۵۲.

استاد شهید مطهری (رحمه‌الله‌علیه) بیان می‌فرماید: در گردش خلافت از امویان به عباسیان، بنی‌الحسن یعنی فرزندزادگان امام حسن (علیه‌السّلام) با بنی‌العباس همکاری داشتند، اما بنی‌الحسین یعنی فرزندزادگان امام حسین (علیه‌السّلام) که در راس آنها در آن وقت امام صادق (علیه‌السّلام) بود از همکاری با بنی‌العباس خودداری کردند. بنی‌العباس با اینکه در ابتدا خود را تسلیم و خاضع نسبت به بنی‌الحسن نشان می‌دادند و آنها را از خود شایسته‌تر می‌ خواندند، در پایان کار به آنها خیانت کردند و اکثر آنها را با قتل و حبس از میان بردند. بنی‌العباس برای پیشبرد سیاست خود شروع کردند به تبلیغ علیه بنی‌الحسن. از جمله تبلیغات ناروای آنها این بود که گفتند ابوطالب که جدّ اعلای بنی‌الحسن و عموی پیغمبر است مسلمان نبود و کافر از دنیا رفت و امّا عباس که عموی دیگر پیغمبر است و جدّ اعلای ماست مسلمان شد و مسلمان از دنیا رفت. پس ما که اولاد عموی مسلمان پیغمبریم از بنی‌الحسن که اولاد عموی کافر پیغمبرند برای خلافت شایسته تریم. در این راه پول‌ها خرج کردند و قصّه‌ها جعل کردند.
موضوع دومی‌ که بنی‌العباس علیه بنی‌الحسن عنوان کردند این بود که گفتند نیای بنی‌الحسن بعد از پدرش علی (علیه‌السّلام) به خلافت رسید و امّا چون مرد عیاشی بود و به زنان سرگرم بود و کارش زن گرفتن و زن طلاق دادن بود از عهده برنیامد؛ از معاویه که رقیب سرسختش بود پول گرفت و سرگرم عیاشی و زن گرفتن و طلاق دادن شد و خلافت را به معاویه واگذار کرد. خوشبختانه محققان عصر اخیر در این زمینه تحقیقاتی کرده و ریشه این دروغ را پیدا کرده ‌اند. ظاهراً اوّل کسی که این سخن از او شنیده شده است قاضی انتصابی منصور دوانیقی بوده که به امر منصور مامور بوده این شایعه را بپراکند. من از ساده دلی بعضی از ناقلان حدیث شیعی مذهب تعجّب می‌ کنم که از طرفی از پیغمبر اکرم و ائمه اطهار (علیهم‌السّلام) اخبار و احادیث بسیار زیادی روایت می‌ کنند که خداوند دشمن می‌دارد یا لعنت می‌ کند مردمان بسیار طلاق دهنده را، و بعد می‌نویسند: امام حسن (علیه‌السّلام) مرد بسیار طلاق دهنده‌ای بوده است.

[۳۶۳] مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، ج۱، ص۳۰۷.

[۳۶۴] مکارم شیرازی، ناصر، پاسخ به پرسش‌های مذهبی، ج۱، ص۲۰۲.

پاسخ به افسانه

حضرت مجتبی (علیه‌السّلام) از جهات مختلف شخصیّتی برجسته و صفاتی ممتاز داشت. او یک مرد الهی بود که از تمام امکانات خود نه برای بهره‌برداری بیشتر از لذّات زندگی، بلکه در راه جلب خشنودی پروردگار و رسیدگی به حال بیچارگان و محرومان اجتماع استفاده می‌کرد. با توجّه به این حقایق، قابل قبول نیست که شخصی دارای چنین اخلاق و رفتار و چنین زندگی که در سراسر عبادت و کوشش در راه خداست، آن چنان که بعضی از مورّخان مبالغه جو نوشته‌اند علاقه و توجّه خارج از حدّ متعارف به مساله ازدواج و زناشویی از خود نشان دهد. ضمن اینکه با نقل جریان منصور و دروغ‌پردازی آن، پی به عدم صحّت گزارشات و بی اساس بودن آن بردیم، اشکالات عدیده دیگری هم مطرح است که به اختصار به بعضی از آنها اشاره خواهیم کرد.

تعداد فرزندان

از شواهد زنده بر جعلی بودن این احادیث و گزارشات، تعداد فرزندان آن حضرت است که طبق نوشته مورّخان، اگر آن حضرت همسران زیادی اختیار کرده بود، لازمه اش این بود که فرزندان زیادی هم داشته باشد در صورتی که چنین نیست؛ بالاترین رقم را در مورد فرزندان امام مجتبی (علیه‌السّلام) ابن جوزی نوشته است که ۲۳ نفر می‌باشد. یعقوبی پسران آن حضرت را ۸ نفر

[۳۶۵] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۸.

و ابن شهر آشوب ۱۳ پسر و ۱ دختر

[۳۶۶] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۹۲.

و طبرسی ۱۶ پسر و ۱ دختر نوشته‌اند.

[۳۶۷] طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۱۶.

مرحوم شیخ مفید که در این گونه مباحث بیش از دیگران دقّت و تحقیق داشته، تعداد فرزندان آن حضرت را جمعاً ۱۵ نفر (اعم از دختر و پسر) می‌داند.

[۳۶۸] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۲۰.

صاحب کتاب «العدد» که بنا به نقل مرحوم علاّمه مجلسی همسران زیادی برای آن حضرت نوشته است، در عین حال فرزندان حضرت مجتبی (علیه‌السّلام) را بیش از ۱۵ نفر ننوشته است.

[۳۶۹] مکارم شیرازی، ناصر، پاسخ به پرسش‌های مذهبی، ج۱، ص۲۰۴.

بدین ترتیب طبق تصریح مورّخان، امام مجتبی (علیه‌السّلام) حدّاکثر بیش از ۲۳ فرزند نداشته است و این نشان می‌دهد که موضوع تعدّد زوجات آن حضرت به آن صورت که در پاره‌ای از کتاب‌ها به چشم می‌خورد کاملا بی اساس است. حتی در زمانه ما نیز کسانی یافت می‌شوند که این‌اندازه اولاد داشته باشند بدون آن که زنان زیادی بگیرند و احتمال این که آن حضرت همسران زیادی داشته ولی عقیم بوده‌اند و یا به علل دیگری فرزندی به دنیا نیاورده‌اند نیز بسیار ضعیف است و این گونه احتمالات در بررسی موضوعات و مسایل تاریخی فاقد ارزش می‌باشد.

تعداد دامادها

با آن همه زنان ادّعایی که برای امام حسن (علیه‌السّلام) نوشته‌اند، به جا بود که حدّاقل ۵۰ دختر داشته باشد و بالتبع همین تعداد، داماد هم برایش ثبت می‌کردند. ولکن در این خصوص فقط سه داماد برای آن حضرت معرفی شده است که عبارتند از:
۱. امام زین العابدین (علیه‌السّلام)، شوهر فاطمه (امّ عبدالله)؛
۲. عبدالله بن زبیر، شوهر امّ الحسن؛
۳. عمرو بن منذر، شوهر امّ سلمه.
حال در اینجا این سؤال پیش می‌آید که: آیا معقول است از چهار صد زن، فقط سه دختر و یا حدّاکثر هفت دختر، متولد شده باشد و تنها سه تن از آنان ازدواج کرده و از بقیه نام و نشانی نباشد؟! پر واضح است که اگر مطالب ادّعا شده درست می‌بود، باید تاریخ، فرزندان و دامادهای زیادی برای امام ثبت می‌نمود؛ ولی همان گونه که اشاره شد، فقط سه داماد برای امام ذکر شده است.

زنان بی‌نام و نشان

دلیل دیگر بر ردّ ادّعای مذکور، این است که این همه همسر برای امام حسن (علیه‌السّلام) مطرح کرده‌اند؛ آیا نباید حدّاقل نصف آنان از جهت پدر، مادر، قبیله و… مشخص می‌شدند؟ و این که سبب جدایی چه بوده است؟ چه کسانی بر طلاق شهادت داده‌اند و زن‌های مطلّقه، پس از طلاق، به همسری چه کسانی در آمده‌اند؟ در حالی که خیلی از این زنان ادّعایی، حتی نام‌شان نیز مجهول است. علاوه بر این مورّخانی که تعداد زنان حضرت امام مجتبی (علیه‌السّلام) را زیاد نوشته‌اند، از تعیین نام آنها و یا نام قبیله آنها فرومانده‌اند و فقط چند تن از دانشمندان به ذکر نام همسران معدودی اکتفا کرده‌اند. مورّخان اعمّ از شیعه و سنّی با همه تفحّصاتی که داشته‌اند، حدّاکثر نام و نشانی که از همسران امام حسن (علیه‌السّلام) ارائه داده‌اند، ۱۳ نفر می‌باشد که از این تعداد نام ۴ نفر مشخص نیست و فقط نام قبیله‌شان وجود دارد.

[۳۷۰] زمانی، احمد، حقایق پنهان، ص۳۳۸.

خنده‌آورتر آن که برخی از محدثّان که به نحو مبالغه‌آمیزی ده‌ها همسر به آن حضرت نسبت داده‌اند، نوشته‌اند که پس از شهادت حضرت، همه آن زن‌ها، پای برهنه در تشییع جنازه امام شرکت کردند.

[۳۷۱] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۹۳.

[۳۷۲] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۶۹.

بی‌پایگی این سخن از آن جا پیداست که شرکت زنان، آن هم پای برهنه در میان نامحرمان، معلوم نیست از نظر اسلام تا چه پایه درست است؟ بعلاوه، زنانی که به واسطه طلاق از شوهران خود جدا می‌شوند، از نظر عاطفی نه تنها هیچ گونه همبستگی با شوهران سابق خود ندارند، بلکه درباره آنها به شدّت دچار افکار منفی می‌شوند؛ بنابر این چگونه قابل قبول است زنانی که پیوند ازدواج آنها مدّتی پیش قطع شده بود، در تشییع جنازه شرکت کنند؟

تضادّ فاحش اقوال

درباره تعداد دفعات ازدواج امام حسن و تعداد همسران آن حضرت روایات زیادی ذکر شده است.برخی تعداد همسران آن حضرت را ۳۰۰

[۳۷۳] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۹۲.

[۳۷۴] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۶۹.

برخی ۲۰۰

[۳۷۵] مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۷۴.

برخی ۹۰

[۳۷۶] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۷۳.

[۳۷۷] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۵.

و برخی ۷۰ نفر

[۳۷۸] ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۴۲.

[۳۷۹] ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۱۴۶.

شمرده‌اند. با توجه به اختلاف شدید در گزارشات و نظرات رسیده در خصوص همسران امام حسن (علیه‌السّلام)، که از ۷۰ نفر تا ۳۰۰ نفر نوشته شده است، دروغ بودن این ادعا مشخص می‌گردد چون تضادّ فاحش، علامت دروغ فاحش است و از طرفی دست‌هایی در جریان بوده‌اند؛ تا برای خدشه دار نمودن چهره تابناک و ملکوتی امام (علیه‌السّلام) شایعات بی اساس، طرح و رواج یابد؛ تا فضائل این شخصیت والای امامت را تحت الشعاع قرار دهند.

مشغله و علایق امام

اشکال مهم‌تر دیگری به مساله جنجالی تعدّد زوجات، مطرح است که گرفتاری‌های اجتماعی سیاسی امام، هرگز فرصت و اجازه چنین سرگرمی‌های مبتذل و خوشگذرانی‌های مساله ساز و لغو را به امام نمی‌داد. چه اینکه حلّ و فصل امور مردم در خیلی از مواقع، به عهده ایشان بوده است. در این باره مدائنی نقل می‌کند: «امام مجتبی (علیه‌السّلام) هر روز بعد از نماز صبح، تا طلوع آفتاب در محراب عبادت می‌نشست؛ لکن پس از طلوع آفتاب تا ظهر، جوابگوی گرفتاری‌های مردم بود.»

[۳۸۰] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۶۲.

[۳۸۱] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۰۴.

[۳۸۲] زمانی، احمد، حقایق پنهان، ص۳۴۰.

و بالاَخره، نکته مهم دیگر اینکه باتوجه به علاقه زیادی که امام به عبادت، داشته است و تعداد سفرهای حجّش از مدینه تا مکه با فاصله ۴۵۰ کیومتر، آن هم با پای پیاده، به ۲۵ بار می‌رسید.

[۳۸۳] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۸۰.

[۳۸۴] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۷۸.

[۳۸۵] ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۴۲.

و نیز اموال خویش را سه مرتبه در راه خدا تقسیم کرد؛

[۳۸۶] علامه مجلسی، محمدباقر، جلاء العیون، ص۲۷۱.

[۳۸۷] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۸۰.

[۳۸۸] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۹۰.

[۳۸۹] ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۴۲.

در عصر او هیچ کس از لحاظ کثرت عبادت و نیایش و توجّه به خدابه پایه او نمی‌رسید.

[۳۹۰] امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۶۰.

آیا چنین شخصی با گرفتاری‌ها و علائق فوق، می‌تواند ۴۰۰ زن داشته باشد؟ آیا داستان کثیرالعیال بودن امام، به داستان کوسه و ریش پهن نمی‌ماند؟ آیا انسان منصف و حقیقت‌جو، اطمینان به وجود توطئه عظیم از سوی دشمنان اسلام و اهل بیت (علیهم‌السّلام) پیدا نمی‌کند؟ آیا آمار ادّعایی را کذب محض نمی‌بیند؟

امام حسن و قرآن

در سیمای تابناک امام حسن (علیه‌السلام) می‌توان نظاره‌گر ابعاد مختلف از جمله شخصیّت علمی‌و قرآنی حضرت بود؛ تمام لحظات زندگی امام حسن (علیه‌السلام) آمیخته و متبرک با قرآن کریم بود و امام به مقتضای امامت آگاه‌ترین، مانوس‌ترین و عامل‌ترین فرد به کتاب الهی بود.

قرآن در نگاه امام حسن

شیخ ابوالفتوح نقل کرده که حسن بن علی بن ابی‌طالب (علیهماالسلام) در ۷ سالگی، در مجلس رسول‌ اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) حاضر می‌شد. وحی را می‌شنید و آن را حفظ می‌کرد. آن گاه به خانه بر می‌گشت و برای مادرش باز می‌گفت. از این روی هر وقت علی (علیه‌السلام) به خانه بر می‌گشت متوجه می‌شد که همسرش فاطمه (سلام‌الله‌علیها) هم از آنچه نازل شده، مطلع است. یک روز که در این باره پرسید: فاطمه (علیهاالسّلام) فرمود: از فرزندت حسن شنیدم. بعد از آن، روزی علی (علیه‌السلام) در خانه پنهان شد و حسن (علیه‌السلام) طبق معمول به خانه آمد و خواست آنچه را شنیده بود، بازگوید، اما زبانش بند آمد. حضرت فاطمه شگفت‌زده شد و حسن گفت: مادرجان! تعجب نکن؛ زیرا بزرگواری سخن مرا می‌شنود و شنیدن او مرا (از سخن گفتن) باز داشته است.

[۳۹۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۳۸.

[۳۹۲] شیخ عباس، انوار البهیه فی تواریخ الحجج الالهیه، ج۱، ص۸۸.

[۳۹۳] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۷۵.

[۳۹۴] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۶۱.

حسن بن علی (علیهما‌السّلام) گاه از نقش راهنمایی قرآن سخن می‌گوید، زمانی از تفسیر و شیوه‌ها و نبایدهایش سخن می‌گوید. از تاثیر آن در جلای سینه‌ها، تاثیرش در قیامت و احوال مؤمنان و شرایط تمسّک به قرآن و… سخن دارد.

ثقل اکبر

امام حسن (علیه‌السّلام) بعد از بیعت مردم با ایشان فرمود: ما حزب پیروز خداییم، نزدیک‌ترین خاندان پیامبریم، اهل بیت پاکیزه و پاک اوییم. «احد الثقلین الّذین خلّفهما رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فی امّته و الثانی کتاب الله فیه تفصیل کل شی ء لایاتیه الباطل من بین یدیه و لامن خلفه؛

[۳۹۵] فصلت/سوره۴۱، آیه۴۲.

[۳۹۶] یوسف/سوره۱۲، آیه۱۱۱.

ما یکی از آن دو ثقل هستیم که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) در امّت خود به یادگار نهاد و دومی‌ آن، کتاب خداست که «در آن بیان هر چیز است و از پیش روی آن و از پشت سرش باطل به سویش نمی‌آید.»

[۳۹۷] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۵۹.

[۳۹۸] شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج۱۱، ص۲۰۶.

[۳۹۹] قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده لذو القربی، ج۱، ص۷۴.

امام هدایت

امام حسن (علیه‌السّلام) فرمود: «ما بقی فی الدنیا بقیّه غیرهذا القرآن فاتّخذوه اماماً یدلّک علی هداکم و انّ احقّ النّاس بالقرآن من عمل به و ان لم یحفظه و ابعدهم منه من لم یعمل به و ان کان یقراه؛ در دنیا غیر از این قرآن چیزی نمانده است. پس آن را امام خود قرار دهید تا شما را به هدایت راهنمایی کند. سزاوارترین مردم به قرآن کسی است که به آن عمل کند، هرچند آن را حفظ نکرده باشد و دورترین فرد از قرآن کسی است که به آن عمل نکند، هرچند آن را بخواند.»

[۴۰۰] دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۶۱.

[۴۰۱] جمعی از نویسندگان، دانشنامه امام حسن (علیه‌السّلام)، ص۶۲۸.

راهبر در قیامت

امام حسن (علیه‌السّلام) فرمود: «انّ هذا القرآن یجی ء یوم القیامه قائداً و سائقاً یقود قوماً الی الجنّه احلّوا حلاله و حرّموا حرامه و آمنوا بمتشابهه و یسوق قوماً الی النّار ضیّعوا حدوده و احکامه و استحلّوا محارمه؛ این قرآن در روز قیامت در حالی که راهبر است می‌آید؛ مردمی‌ را که حلال قرآن را، حلال و حرام آن را، حرام گرفته‌اند و به متشابه آن ایمان آورده‌اند، به بهشت رهنمون می‌شود و مردمی‌ را که حدود و احکامش را ضایع کرده‌اند و حرام‌هایش را روا شمرده‌اند، به آتش می‌اندازد.»

[۴۰۲] جمعی از نویسندگان، دانشنامه امام حسن (علیه‌السّلام)، ص۶۲۸.

[۴۰۳] دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۶۱.

شفای سینه‌ها

از امام حسن (علیه‌السّلام) است که فرمود: «انّ هذا القرآن فیه مصابیح النّور و شفاء الصّدور فلیجل جال بضوءه و لیلجم الصّفه قلبه، فانّ التّفکیر حیاه القلب البصیر کما یمشی المستنیرفی الظلمات بالنّور؛ چراغ‌های نور و شفای سینه‌ها در این قرآن است. پس باید سالک، در نور آن راه بپیماید و با این ویژگی، دل خود را لگام زند؛ زیرا این‌اندیشیدن حیات دل بیناست، همان گونه که آدمی‌در تاریکی‌ها با نور روشنایی می‌گیرد.»

[۴۰۴] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۷۸، ص۱۱۲.

[۴۰۵] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۹۲، ص۳۲.

طرف محاسبه

کسی از امام حسن (علیه‌السّلام) تقاضای‌ اندرز کرد… امام فرمود: با نعمت‌های خداوندی خود را بازدارید و از‌اندرزها سود برید که خدا برای پناه جوئی و یاوری کافی است. «وکفی بالکتاب حجیجاً و خصیماً و کفی بالجنّه ثواباً و…؛ و قرآن حجّت و طرف محاسبه‌ای تمام است و بهشت برای ثواب و…»

[۴۰۶] ابن شعبه الحرانی، الحسن بن علی، تحف العقول، ص۲۳۶.

[۴۰۷] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۷۸، ص۱۱۰.

تمسّک به قرآن

امام حسن (علیه‌السّلام) در ضمن موعظه‌ای طولانی پیرامون تمسّک به قرآن فرمود: «واعلموا علماً یقیناً انّکم لن تعرفوا التقی حتّی تعرفوا صفه الهدی و لن تمسّکوا بمیثاق الکتاب حتّی تعرفوا الذی نبذه و لن تتلوا الکتاب حقّ تلاوته حتّی تعرفوا الذی حرّفه فاذا عرفتم ذلک عرفتم البدع والتکلّف و رایتم الفریه علی الله و التحریف و رایتم کیف یهوی من یهوی و…؛ یقین داشته باشید تا ویژگی هدایت را نشناسید، تقوا را نخواهید شناخت و تا آنانی را که قرآن را پشت سر‌انداختید، نشناسید، به پیمان قرآن نتوانید آویخت و تا تحریف‌کنندگان قرآن را نشناسید، آن را چنان که حقّ تلاوت آن باشد، نخواهید خواند. پس وقتی اینها را شناختید، بدعت‌ها و پیرایه‌ها را نیز خواهید شناخت و افتراها بر خدا و تحریف را می‌بینید و پی می‌برید آن که سقوط کرد، چگونه سقوط نمود.»

[۴۰۸] ابن شعبه الحرانی، الحسن بن علی، تحف العقول، ص۲۲۷.

تفسیر به رای

از نگاه امام حسن (علیه‌السّلام) « تفسیر» باید روشمند باشد. بر این اساس، « تفسیر به رای» حرام است. «من قال فی القرآن برایه فاصاب فقد اخطاء؛ هرکسی درباره قرآن با رای خود سخن گوید و به حق باشد، باز گناه کرده است.»

[۴۰۹] جمعی از نویسندگان، دانشنامه امام حسن (علیه‌السّلام)، ص۶۲۸.

[۴۱۰] دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۶۱.

تلاوت قرآن

از امام حسن (علیه‌السّلام) نقل است که فرمودند: «من قرا القرآن کان له دعوه مجابه امّا معجّله و امّا مؤجّله؛ هرکس قرآن بخواند، یک دعای مستجاب دارد؛ دیر یا زود.»

[۴۱۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۹۲، ص۲۰۴.

همچنین فرموده‌اند: «من قرا ثلاث آیات من آخر سوره الحشر اذا اصبح فمات من یومه ذلک طبع بطابع الشّهداء و ان قرا اذا امسی فمات فی لیلته طبع بطابع الشهداء؛ هرکسی هنگام صبح سه آیه آخر سوره حشر را بخواند، و در آن روز بمیرد، مُهر شهدا خواهد خورد و چون شب شود و بخواند و بمیرد، نیز ممهور به مهر شهدا می‌شود.»

[۴۱۲] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۹۲، ص۳۱۰.

امام حسن در آیات قرآن

اگرچه نام امام حسن (علیه‌السلام) نیز همانند نام پدر گرامشان حضرت علی (علیه‌السلام) و سایر اهل بیت ظاهرا در قرآن نیامده است اما به لحاظ شخصیّت پاک، مطهر و والایی که داشتنه‌اند، برخی از آیات قرآن در شان ایشان نازل شده است. برخی از سوره‌ها یا آیاتی که درباره امام حسن (علیه‌السلام) می‌باشد، عبارتند از:
۱. آیه مباهله
۲. آیه تطهیر
۳. آیه مودت
۴. سوره انسان
۵. آیه اولی الامر
۶. آیه فتلقی آدم
۷. آیه ان الابرار

آیه مباهله

در موضوع مباهله با نصارای نجران، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم)، مامور گشت آنان را به مباهله دعوت کند. خداوند به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) دستور می‌دهد که به آنان بگوید: «.. فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ ابْناءَنا و ابْناءَکُم و نِساءَنا و نِساءَکُم و انْفُسَنا و انْفُسَکُم ثمّ نَبْتَهِلْ و نَجْعَلْ لَعْنَه اللّهِ عَلَی الکاذِبینَ؛

[۴۱۳] آل عمران/سوره۳، آیه۶۱.

پس هر کس با تو درباره عیسای مسیح (علیه‌السّلام) پس از آنکه تو را علم آمده محاجّه و ستیز کند، بگو: بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان را و ما زنانمان را و شما زنانتان را و ما خودمان را و شما خودتان را (کسانی را که مانند جان ماست) فرا خوانیم، آن گاه به یکدیگر نفرین کنیم، پس لعنت خدا را بر دروغ‌گویان قرار دهیم. (پیامبر در این قصه حسنین را به عنوان ابناء و فاطمه را به عنوان نساء و علی را به عنوان نفس خود به مباهله آورد و کفار تسلیم شدند). » این می‌رساند که امام مجتبی مصداق «ابنائنا» می‌باشد.

[۴۱۴] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۷۴.

رازی در تفسیرخود می‌نویسد: آیه مباهله دلالت می‌کند بر اینکه حسن و حسین دو فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) هستند؛ زیرا آن حضرت وعده داد، فرزندانش را برای مباهله بخواند، و حسن و حسین را آورد، پس این دو فرزندان او هستند. و یکی از مواردی که این مطلب (نوه دختری فرزند انسان محسوب می‌شود) را تاکید می‌کند سخن خداوند در سوره انعام است: «وَ مِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَ سُلَیَْمانَ» تا آنجا که خداوند می‌فرماید: «وَ یَحْیَی وَ عِیسَی»

[۴۱۵] انعام/سوره۶، آیه۸۴.

[۴۱۶] انعام/سوره۶، آیه۸۵.

زیرا معلوم است که نسبت عیسی به ابراهیم به وسیله مادر است؛ پس ثابت شد که گاهی نوه دختری، فرزند نامیده می‌شود؛ والله اعلم.

[۴۱۷] فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲، ص۴۱۲.

[۴۱۸] قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۴، ص۱۰۴.

[۴۱۹] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲، ص۵۷۸.

[۴۲۰] علامه طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۳، ص۳۵۴.

[۴۲۱] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲، ص۵۸۲.

آیه تطهیر

قرآن مجید، به عصمت و طهارت اهل بیت (علیهم‌السّلام) تصریح می‌کند، و یادآور می‌شود: «… انَّما یُرِیدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا؛

[۴۲۲] احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.

خداوند می‌خواهد پلیدی‌ها و ناپاکی‌ها را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.»
مراد از این البیت، بیت خشت و گلی نیست، بلکه بیت وحی و رسالت است، و مراد از «اهل» کسانی هستند که با این خانه پیوند روحی دارد. همچنان که باید توجه نمود که مراد، همسران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) نیست، زیرا قرآن آنجا که درباره همسران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) سخن می‌گوید، واژه بیت را با صیغه جمع به کار می‌برد و می‌فرماید: «و َقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ»

[۴۲۳] احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.

و «و اذْکُرْنَ ما یُتلی فِی بُیوتکُنِّ»

[۴۲۴] احزاب/سوره۳۳، آیه۳۴.

درحالی که در آیه مورد بحث، «بیت» به صورت مفرد به کار رفته است و این گواه بر آن است که این بیت غیر از آن بیوت است، و اهل این بیت غیر از اهالی آن بیوت متعدّد می‌باشد.
مقصود از این اهل البیت همان پنج تن آل عباست که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) همگان را تحت کساء قرار داد و گفت: اللّهم انَّ لِکُلّ نبیٍّ اهل بیتٍ و هؤلاءِ اَهلُ بَیتی» «پروردگارا! هر پیامبری خاندانی دارد، و آنان اهل بیت من هستند». «ثعلبی» از « مجمع البیان» نقل می‌کند: وقتی مادرم از «عایشه» درباره جنگ «جمل» و دخالت او در آن جنگ ویرانگر سؤال کرد (با تاسف) گفت: این یک تقدیر الهی بود!، و هنگامی‌که درباره علی (علیه‌السّلام) از او سؤال کردند، چنین گفت: «تَسْئَلُنِی عَنْ اَحَبِّ النَّاسِ کانَ الی‌ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وَ زَوْجِ اَحَبِّ النَّاسِ، کانَ الی‌ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لَقَدْ رَاَیْتُ عَلِیّاً وَ فاطِمَه وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً عَلَیْهِمُ السَّلامُ وَ جَمَعَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بِثَوْبٍ عَلَیْهِمْ ثُمَّ قالَ: اللَّهَّم هؤُلاءِ اهْلُبَیْتِی وَ حامَّتِی فَاذْهَبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً، قالَتْ: فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ! (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اَنَا مِنْ اَهْلِکَ قالَ: تَنَحِّی فَاِنَّکَ الی‌ خَیْرٍ!؛ آیا از من درباره کسی سؤال می‌کنی که محبوبترین مردم نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود، و از کسی می‌پرسی که همسر محبوبترین مردم نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود؟ من با چشم خود، «علی» و «فاطمه» و «حسن» و «حسین» را دیدم که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آنها را در زیر لباسی جمع کرده بود، و فرمود: خداوندا! اینها خاندان منند، و حامیان من، رجس را از آنها ببر و از آلودگی‌ها پاکشان فرما، من عرض کردم: ‌ای رسول خدا آیا من هم از آنها هستم؟ فرمود: دور باش! تو بر خیر و نیکی هستی.» (اما جزء این جمع نمی‌باشی).

[۴۲۵] شیخ طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۱۵۷.

روایات بسیار فراوانی در مورد حدیث کساء به طور اجمال با این مضمون (اللهم هؤلاء اهل بیتی و خاصتی فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا) وارد شده که از همه آنها استفاده می‌شود، پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم‌السّلام) را فرا خواند و یا به خدمت او آمدند؛ پیامبر عبایی بر آنها افکند، و گفت: خداوندا! اینها خاندان منند، رجس و آلودگی را از آنها دور کن، در این هنگام آیه‌ اِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ‌ نازل گردید. دانشمند معروف حاکم حسکانی نیشابوری در شواهد التنزیل این روایات را به طرق متعدد از راویان مختلفی گرد آوری کرده است‌.

[۴۲۶] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۳۰۰.

[۴۲۷] علامه طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۴۷۳.

[۴۲۸] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۶۹.

[۴۲۹] حاکم حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج۲، ص۱۰۷.

آیه مودت

قرآن مجید به پیامبر دستور می‌دهد که به مردم بگوید: «قُلْ لا اَسْاَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجرا الاَّ المَودَّه فِی القُربی؛

[۴۳۰] شوری/سوره۴۲، آیه۲۳.

بگو من هیچ پاداشی جز دوستی نزدیکانم از شما درخواست نمی‌کنم.» مقصود از «القُربی (نزدیکانم)» بستگان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) است. تو گویی «ال» در «القربی» عوض از مضاف الیه است و تقدیر آیه چنین است: «الاَّ المودّه فِی قُربایَ»
در منابع اهل سنت و شیعه از شخص پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایاتی نقل شده که نشان می‌دهد منظور از قربی اهل بیت و نزدیکان و خاصان پیامبر و خصوصا پنج تن آل عبا هستند که امام مجتبی (علیه‌السّلام) یکی از ایشان می‌باشد.

[۴۳۱] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۷۰.

[۴۳۲] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۶۷.

۱- احمد در فضائل الصحابه با سند خود از سعید بن جبیر از عامر چنین نقل می‌کند: لما نزلت‌ قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّه فِی الْقُرْبی‌ قالوا: یا رسول اللَّه! من قرابتک؟ من هؤلاء الذین وجبت علینا مودتهم؟ قال: علی و فاطمه و ابناهما (علیهم‌السّلام) و قالها ثلاثا: هنگامی‌که آیه «قُلْ‌ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّه فِی الْقُرْبی‌»

[۴۳۳] شوری/سوره۴۲، آیه۲۳.

نازل شد اصحاب عرض کردند‌: ‌ای رسول خدا! خویشاوندان تو که مودت آنها بر ما واجب است کیانند؟ فرمود: علی و فاطمه و دو فرزند آن دو، این سخن را سه بار تکرار فرمود!

[۴۳۴] شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج۳، ص۲.

[۴۳۵] قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۴.

۲- در مستدرک الصحیحین از امام علی بن الحسین (علیه‌السّلام) نقل شده که وقتی امیر مؤمنان علی (علیه‌السّلام) به شهادت رسید، حسن بن علی (علیه‌السّلام) در میان مردم خطبه خواند که بخشی از آن این بود: «انا من اهل البیت الذین افترض اللَّه مودتهم علی کل مسلم فقال تبارک و تعالی لنبیه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّه فِی الْقُرْبی‌ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَه نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً فاقتراف الحسنه مودتنا اهل البیت؛ من از خاندانی هستم که خداوند مودت آنها را بر هر مسلمانی واجب کرده است، و به پیامبرش فرموده: قل لا اسئلکم… منظور خداوند از «اکتساب حسنه» مودت ما اهل بیت است.»

[۴۳۶] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۸.

[۴۳۷] محب الدین طبری، احمد ابن عبد الله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص۱۳۸.

[۴۳۸] ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه علی اهل الرفض والضلال والزندقه، ج۲، ص۶۵۱.

۳- سیوطی در الدر المنثور در ذیل آیه مورد بحث از مجاهد از ابن عباس نقل کرده که در تفسیر آیه «قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّه فِی الْقُرْبی‌» گفت: ان تحفظونی فی اهل بیتی و تودوهم بی؛ منظور این است که حق مرا در اهل بیتم حفظ کنید، و آنها را به سبب من دوست دارید.

[۴۳۹] سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، ج۷، ص۳۴۹.

[۴۴۰] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۰، ص۴۱۰.

[۴۴۱] علامه طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۷۳.

[۴۴۲] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۰، ص۴۱۱.

سوره انسان

به تصدیق مفسران، بخشی از آیات سوره انسان که در زبان مردم به « سوره هل اتی» معروف است، در حقّ دخت گرامی‌ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) و همسر وی و دو فرزندش حسن و حسین (علیهماالسلام) نازل شده است. خدا آنها را به خاطر وفا به نذری که کرده بودند، چنین توصیف می‌کند: «یُوفُونَ بِالنَّذرِ وَ یَخافُونَ یوما کانَ شَرُّهُ مُستَطِیرا• و یُطْعِمُونَ الطَّعامَ علی حُبِّهِ مسْکِینا و َیَتَیما وَ اَسِیرا؛

[۴۴۳] انسان/سوره۷۶، آیه۷.

[۴۴۴] انسان/سوره۷۶، آیه۸.

آنها به نذر خود وفا می‌کنند و از روزی که شر و عذابش گسترده است، می‌ترسند و غذای خود را با این که به آن نیاز دارند، به مستمند و یتیم و اسیر می‌دهند…»

[۴۴۵] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۷۷.

عبداللّه شبراوی در کتاب «الاتحاف بِحُبِّ الاشراف» حدیث مفصلی را از امیر مؤمنان نقل می‌کند که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) در خطاب به حسن و حسین فرمود: «انتما الامامان و لاُمِّکما الشفاعه؛ شما دوتن، پیشوایان امت هستید، و مادرتان حق شفاعت دارد.»

[۴۴۶] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۱، ص۴۱۱.

[۴۴۷] علامه طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۲۱۲.

[۴۴۸] شبراوی، عبد الله بن محمد، الاتحاف بحب الاشراف، ص۳۸.

[۴۴۹] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۵، ص۳۴۳.

[۴۵۰] علامه حلی، حسن بن یوسف، کشف الیقین، ص۳۷۱.

آیه اولی الامر

جابربن عبدالله انصاری می‌گوید: نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) بودم که این آیه نازل شد: «یا ایها الذین آمنوا اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم؛

[۴۵۱] نسا/سوره۴، آیه۵۹.

‌ای مؤمنان! از خدا و رسول و صاحبان فرمان که در میان خودتان هستند پیروی کنید.» پرسیدم: «یارسول الله! خدا را شناختیم و اطاعتش کردیم. تو را نیز شناختیم و اطاعتت نمودیم، اما اولی الامر چه کسانی هستند؟» رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) فرمود: «آنان جانشیان و حاکمان پس از من هستند که اولین‌شان برادرم، علی، و سپس حسن و حسین… و آخرین‌شان محمد بن الحسن مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) است که زمین را از عدل و داد پر می‌کند، پس از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد.»

[۴۵۲] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۳، ص۴۳۵.

[۴۵۳] علامه طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۴، ص۶۵۵.

حدیثی زیبا از امام باقر (علیه‌السّلام) در شاءن نزول این آیه در تفسیر عیاشی است. ابی بصیر از امام باقر (علیه‌السّلام) آمده که فرمود: آیه شریفه: (اطیعوا الله…) درباره علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) نازل شده، من عرضه داشتم: مردم می‌گویند اگر درباره علی (علیه‌السّلام) نازل شده چرا نام علی و اهل بیتش در قرآن نیامده؟ امام ابو جعفر (علیه‌السّلام) فرمود: به ایشان بگویید به همان دلیل که خدای تعالی نماز را در قرآن مجیدش واجب کرده ولی نامی‌ از سه رکعت و چهار رکعت نبرد، تا آن که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نماز را برای مردم تفسیر کرد و به همان دلیل که حج را واجب کرد، ولی نفرمود: هفت طواف کنید تا آن که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن را تفسیر فرمود: و همچنین خدای تعالی آیه: (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم) را درباره علی و حسن و حسین (علیهم‌السّلام) نازل کرد ولی نام آنان را نبرد، این رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود که فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه؛ هر کس که من به حکم و اطیعوا الرسول مولای اویم، علی به حکم (اولی الامر منکم) مولای او است.» و نیز درباره همه اهل بیتش فرمود: «اوصیکم بکتاب الله، و اهل بیتی انی ساءلت الله ان لا یفرق بینهما حتی یوردهما علی الحوض فاعطانی ذلک؛ من شما را وصیت می‌کنم به کتاب خدای تعالی و اهل بیتم، من از خدای تعالی خواسته‌ام بین آن دو را جدایی نیندازد، تا هر دو را کنار حوض، به من وارد کند، و خدای تعالی این درخواستم را به من داد.»
امام حسن (علیه‌السّلام) نیز بعد از بیعت مردم با ایشان در خطبه‌ای فرمودند: از ما پیروی کنید که اطاعت ما، چون همراه اطاعت خدای سبحان و پیامبرش باشد، واجب است. خدا فرمود: «یا ایهاالذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرّسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شی ءٍ فردّوه الی الله و الرّسول؛

[۴۵۴] نسا/سوره۴، آیه۵۹.

‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خدا را اطاعت کنید و از فرستاده او و صاحبان امرتان (که جانشینان معصوم پیامبرند) اطاعت نمایید. پس اگر درباره چیزی (از امور دین یا دنیا) نزاع داشتید آن را به خدا و رسولش برگردانید.» «ولو ردّوه الی الرّسول و اولی الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم؛ و اگر آن را به پیامبر و اولیای امرشان برگردانند، قطعاً در بین آنان کسانی هستند که آن را دریابند و شما را بر حذر می‌دارم از گوش دادن به داد و فریاد شیطان که دشمن آشکار شماست…»

[۴۵۵] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۶۹۱.

آیه فتلقی آدم

وقتی حضرت آدم (علیه‌السّلام) به دلیل ترک اولایش از بهشت رانده شد، سال‌های زیادی گریه کرد و از خدا ‌خواست توبه‌اش را بپذیرد. تا سرانجام روزی همان‌ طور که می‌گریست و به آسمان می‌نگریست، ناگهان با چشم باطن دید روی عرش الهی چنین نوشته شده: «محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین». آن گاه فهمید اینها، هر که هستند، از مقربان درگاه الهی‌اند. پس خدا را به حق ایشان قسم داد و در اینجا بود که توبه‌اش پذیرفته شد. به عقیده‌ اکثر مفسّران شیعه آیه‌ زیر به همین ماجرا اشاره کرده است: «فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه؛

[۴۵۶] بقره/سوره۲، آیه۳۶.

آدم از خدایش کلماتی را آموخت که باعث پذیرش توبه او گردید.»
در روایات متعددی که از طرق اهل بیت وارد شده است می‌خوانیم: که مقصود از کلمات، تعلیم اسماء بهترین مخلوق خدا یعنی محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیه‌السّلام) بوده است، و آدم با توسل به این کلمات از درگاه خداوند تقاضای بخشش نمود و خدا او را بخشید. مرحوم کلینی در کافی گفته: در روایتی در تفسیر جمله: (فتلقی آدم من ربه کلمات)، آمده: که فرمود: خدا را بحق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین سوگند داد. این معنا را صدوق و عیاشی و قمی‌ و دیگران نیز روایت کرده‌اند، و قریب به آن از طرق اهل سنت و جماعت نیز روایت شده، همچنانکه در الدر منثور از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمده که فرمود: وقتی آدم آن گناه را مرتکب شد، سر بسوی آسمان بلند کرده گفت: از تو بحق محمد مسئلت می‌کنم، که مرا بیامرزی، پس خدا بدو وحی کرد: که محمد کیست؟ گفت: ‌ای خدا که نامت والا است، وقتی مرا آفریدی، سر بسوی عرش تو بلند کردم، دیدم در آنجا نوشته شده، لا اله الا اللّه، محمد رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، فهمیدم که در درگاه تو احدی عظیم المنزله تر از او نیست که نامش را با نام خود قرار داده‌ای، پس خدای تعالی وحی کرد: که‌ ای آدم، او آخرین پیامبران از ذریه تو است، و اگر او نبود، تو را خلق نمی‌کردم.

[۴۵۷] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱، ص۱۹۷.

[۴۵۸] علامه طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱، ص۲۲۳.

آیه ان الابرار

تعبیر ابرار در آیات مختلفی از کتاب الله عزیر آمده است.

[۴۵۹] انسان/سوره۷۶، آیه۵.

[۴۶۰] آل عمران/سوره۳، آیه۱۹۳.

[۴۶۱] انفطار/سوره۸۲، آیه۱۳.

[۴۶۲] مطففین/سوره۸۳، آیه۱۸.

[۴۶۳] مطففین/سوره۸۳، آیه۲۲.

حسن بن علی (علیه‌السّلام) در حدیثی می‌فرمایند: «کلما فی کتاب اللَّه (عزّوجلّ) من قوله ان الابرار فو اللَّه ما اراد به الا علی بن ابی‌طالب و فاطمه و انا و الحسین (علیه‌السّلام): هر جا در قرآن مجید ان الابرار آمده به خدا سوگند منظور پروردگار از آن علی بن ابی‌طالب و فاطمه و من و حسین است.»

[۴۶۴] حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج۵، ص۵۳۳.

زیرا ما به سبب پدران و مادران خود «ابرار» هستیم و دل‌های ما با عبادات و نیکی‌ها بالا رفته و از دنیا و دوستی آن بیزار شده است و ما در همه فرائض الهی از او اطاعت می‌کنیم و به وحدانیّت او ایمان داریم و پیامبرش را تصدیق می‌کنیم.

[۴۶۵] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۷۰.

[۴۶۶] جمعی از نویسندگان، دانشنامه امام حسن (علیه‌السّلام)، ص۳۱۱.

[۴۶۷] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۶، ص۲۹۰.

[۴۶۸] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۴، ص۳.

رفتار قرآنی امام

امام حسن علیه‌السلام که خود از اهل بیت (علیهم‌السّلام) است و در شمار پاکان از رجس قرار دارد، رفتاری برگرفته از آموزه‌های قرآنی داشت. ایشان با آیات الهی زندگی می‌کرد و در هر موقعیتی آیات مختلف قرآن کریم را تلاوت می‌فرمود. گاه در نماز جمعه، گاه در برخوردهای شخصی، گاه در اجتماعات، گاه در میدان جنگ. ایشان در حقیقت قرآن ناطقی بودند که تمام اعمال و رفتارهایشان تبلور کلام الله مجید بود. در ذیل به نمونه‌های کوچکی از دریای بیکران رفتار و خوی قرآنی آن حضرت اشاره می‌کنیم.

عفو و گذشت

نمونه‌ای از رفتار قرآنی امام پیرامون صفت عفو و گذشت است. در روایات آمده است که یکی از کارگران امام حسن (علیه‌السّلام) گناهی کرد که کیفر داشت. وقتی به دستور امام خواستند او را کیفر دهند، گفت: مولای من! «و العافین عن النّاس»

[۴۶۹] آل عمران/سوره۳، آیه۱۳۴.

[۴۷۰] جمعی از نویسندگان، دانشنامه امام حسن (علیه‌السّلام)، ص۷۳۳.

سپس امام فرمودند: تو را بخشیدم. کارگر گفت: «واللّه یحبّ المحسنین»

[۴۷۱] فتح/سوره۴۸، آیه۲۹.

سپس امام فرمودند: در راه خدا آزادی و دو برابر آنچه به تو بخشیدم، نزد من داری.

[۴۷۲] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۵۲.

موعظه قرآنی

موعظه‌های امام حسن (علیه‌السّلام) هم رنگ و بوی قرآنی داشت. از جمله می‌فرمود: ‌ای فرزند آدم! از حرام‌های خدا خود را بازدار تا عابد باشی و به آنچه خدا قسمت تو کرده است راضی باش، تا بی نیاز شوی و همسایگی همسایه خود را نیکودار تا مسلمان باشی و… ‌ای فرزند آدم! از روزی که زاده شدی پیوسته در تباه عمر خود بوده‌ای. اینک باقی مانده‌اش را برای آخرت خود دریاب که مؤمن توشه برمی‌دارد و کافر سرگرم بهره کنونی‌اش است. امام بعد از این انذار، این آیه را تلاوت فرمود: «و تزوّدوا فانّ خیرالزاد التّقوی؛

[۴۷۳] آل عمران/سوره۳، آیه۱۳۴.

برای خود توشه بردارید که به راستی بهترین توشه پرهیزکاری است.»

توسّل قرآنی

شخصی برای بچه‌دار شدن از امام تقاضای مطلبی کرد. امام فرمود: برتو باد به استغفار کردن. او مشغول انجام این توصیه شد تا جایی که گاه روزی تا هفتصد مرتبه استغفار می‌کرد. وی به زودی صاحب ده فرزند شد. وقتی از امام دلیل این توصیه را پرسید: فرمود: آیا سخن خدای سبحان را در قصه هود نشنیده‌ای؟ «و یزدکم قُوَّه الی قُوّتکم؛

[۴۷۴] هود/سوره۱۱، آیه۵۲.

و نیرویی بر نیروی شما بیفزاید.»

[۴۷۵] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۰۴، ص۸۶.

؛ و در قصه نوح نشنیده‌ای «و یمددکم باموال و بنین؛

[۴۷۶] بقره/سوره۲، آیه۱۹۷.

و شما را به اموال و پسران یارای کند.»

[۴۷۷] جمعی از نویسندگان، دانشنامه امام حسن (علیه‌السّلام)، ص۳۱۴.

استشهاد به آیات

امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) در سخنانش همواره از کلام الهی استفاده می‌کرد و به خاطر عشق و علاقه، سخنش را مزیّن به آن می‌ساخت و مواقعی هم به شاهد آوردن از آیات در ذیل کلام خود می‌پرداخت. این دسته از سخنان حضرت را می‌توان تحت عنوان «استشهاد و استفاده از آیات» گردآورد که البته حجّم وسیعی هم دارند و ما تنها به ذکر نمونه بسنده می‌کنیم:

صبر بر جهاد

امام حسن (علیه‌السّلام) بعد از اطلاع از حرکت لشکر معاویه، خطبه‌ای خواند و فرمود: به راستی خداوند جهاد را بر بندگان خود واجب فرمود و آن را ناگوار نامید. سپس به مؤمنان مجاهد فرمود: «واصبروا انّ الله مع الصّابرین؛

[۴۷۸] انفال/سوره۸، آیه۴۶.

صبر پیشه کنید که خدا با صابران است.» ‌ای مردم! شما به آنچه می‌خواهید نمی‌رسید مگر با صبر بر آنچه ناگوار است.

[۴۷۹] ابو الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ص۶۹.

[۴۸۰] ابو الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ص۳۹.

[۴۸۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۵۰.

[۴۸۲] جمعی از نویسندگان، دانشنامه امام حسن (علیه‌السّلام)، ص۲۸۰.

[۴۸۳] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۷۰.

[۴۸۴] ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۸.

تقوا سبب نجات

امام حسن (علیه‌السّلام) در سخنی طولانی به عامل تقوا اشاره کرده و می‌فرمایند: «… خدا شما را به تقوا سفارش کرد و آن را نهایت خشنودی خود قرار داد که تقوا درِ هر توبه و سرآمد هر حکمت و شرف هر کاری است: به سبب تقوا پارسایان رستگار شدند. خداوند متعال فرمود: «انّ للمتّقین مفازاً؛

[۴۸۵] نبا/سوره۷۸، آیه۳۱.

به راستی که پرهیزکاران را رستگاری است.» و فرمود: «ویُنجی الله الذّین اتقوا بمفازتهم لا یمسّهم السّوء و لاهم یحزنون؛

[۴۸۶] زمر/سوره۳۹، آیه۶۱.

و خدا کسانی را که پارسایی پیشه کنند، به کارهایی که مایه رستگاری آنها شد، نجات می‌دهد. بدی به آنان نمی‌رسد و غمگین نمی‌شوند.» پس‌ ای بندگان خدا! از خدا پیروی کنید و بدانید هر که از خدا پروا کند، خدا راهی برای بیرون رفتن از فتنه‌ها به رویش می‌گشاید و در کارش درستی بخشد و هدایتش را فراهم کند و حجّت او را پیروز کند و روسفیدش سازد.»

[۴۸۷] ابن شعبه الحرانی، الحسن بن علی، تحف العقول، ص۲۳۲.

ذکر رمز اجابت

از امام حسن (علیه‌السّلام) نقل است که فرمودند: ‌ای مردم!… با ذکر فراوان خود را از خدا ( غضب و عذاب) بازدارید و با پارسایی از او بترسید و با فرمانبرداری به خدا تقرّب جویید که او نزدیک و پاسخگو است. خداوند می‌فرماید: «و اذا سالک عبادی عنّی فانّی قریب اجیب دعوه الدّاعی اذا دعان فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی لعلّهم یرشدون؛

[۴۸۸] بقره/سوره۲، آیه۱۸۶.

هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند، من نزدیکم و دعای دعاکننده را چون مرا بخواند، اجابت می‌کنم. پس باید فرمان مرا برند و به من ایمان آورند، باشد که راه یابند.» پس خدا را فرمان ببرید و به او ایمان آورید.

[۴۸۹] ابن شعبه الحرانی، الحسن بن علی، تحف العقول، ص۲۲۷.

امام حسن در دوره خلفا‌

۷ سال از عمر شریف امام مجتبی (علیه‌السّلام) در کنار پیامبر سپری شد؛

[۴۹۰] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۳۸.

زیرا وفات پیامبر بر اساس قول مشهور در ۲۸ صفر سال ۱۱ق. در ۶۳ سالگی روی داد. چنانکه در نهج البلاغه آمده است، هنگام جان دادن، سر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) میان سینه و گردن امام علی (علیه‌السّلام) بوده است.

[۴۹۱] امام علی (علیه‌السّلام)، نهج البلاغه، خ۱۹۶، ج۱، ص۳۱۱.

[۴۹۲] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۲۰۲.

[۴۹۳] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ص۱۱۸.

و علاوه بر درک محضر پیامبر در بسیاری از حوادث دوران هجرت همراه ایشان بود، مانند حادثه مباهله و بیعت رضوان. در منابع آمده است که امام حسن (علیه‌السّلام) به همراه برادرش، امام حسین (علیه‌السّلام)، هنگام رحلت پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر بالین آن حضرت حضور داشتند.

[۴۹۴] دیلمی، حسن بن محمد، غرر الاخبار و درر الآثار، ص۲۶۸.

خلافت ابوبکر

امام حسن (علیه‌السّلام) در دوران کودکی و هنگامی‌که حدود ۷ سال بیشتر نداشتند؛

[۴۹۵] طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۰۲.

[۴۹۶] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۹۱.

شاهد مصیبت از دست دادن جد بزرگوارشان، ماجرای سقیفه و غضب خلافت از امام علی (علیه‌السّلام) و هجوم به خانه وحی و شهادت جانگداز مادر ارجمندشان بودند. به همین علت با اینکه ایشان در زمان خلافت ابوبکر در سنین کودکی بودند؛ اما در منابع تاریخی و روایی گزارش‌هایی درباره اعتراض امام حسن (علیه‌السّلام) به ابوبکر وجود دارد. یکی از وقایع تاریخی ثابت و قطعی که با سند معتبر در کتب علمای اهل سنت وارد شده است، مساله پایین کشیدن ابوبکر از منبر به وسیله امام حسن (علیه‌السّلام) می‌باشد. از این واقعه تاریخی نتایج مهمی‌به دست می‌آید و به طور قطع یکی از مهم‌ترین دلالت‌های آن، عدم شایستگی مدعیان خلافت بر نشستن بر مسند خلافت می‌باشد. بلاذری به سند معتبر در انساب الاشراف می‌نویسد: «وَحَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ صَالِحٍ، عَنْ حماد بن سلمه، عن هشام ابن عُرْوَه، عَنْ عُرْوَه قَالَ: خَطَبَ اَبُو بَکْرٍ یوما فجاء الحسن فقال انْزِلْ عَنْ مِنْبَرِ اَبِی فَقَالَ عَلِیٌّ: لَیْسَ هذا من ملاء مِنَّا؛ عروه نقل می‌کند که روزی ابوبکر خطبه می‌خواند. امام حسن (علیه‌السّلام) آمد و گفت: از منبر پدرم پایین بیا. امام علی (علیه‌السّلام) گفت: این کار او به دستور ما نبوده است.»

[۴۹۷] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۶.

[۴۹۸] ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۶۵.

[۴۹۹] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۰۱.

ابن جوزی حنفی در کتاب المنتظم، ابوسعید آبی در نثر الدرر، محب الدین طبری در الریاض النضره، جلال الدین سیوطی در جامع الاحادیث می‌نویسند: «حدثنا هشام بن عروه عن ابیه قال: قعد ابو بکر علی منبر رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فجاءه الحسن بن علی فصعد المنبر و قال انزل عن منبر ابی فقال له ابو بکر منبر ابیک لا منبر ابی فقال علی رضی الله عنه و هو فی ناحیه القوم ان کانت لعن غیر امری؛ ابوبکر بر منبر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نشسته بود، حسن بن علی (علیهماالسلام) آمد و بر منبر بالا رفت و فرمود: از منبر پدر من پایین بیا، ابوبکر گفت: (بلی) این منبر پدر تو است نه منبر پدر من، علی (علیه‌السّلام) که در گوشه‌ای در میان مردم نشسته بود فرمود: این کار او به دستور من نبوده است.»

[۵۰۰] ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم والملوک، ج۴، ص۷۰.

[۵۰۱] ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم والملوک، ج۱۹، ص۴۲۵.

[۵۰۲] آبی، منصور بن حسین، نثر الدر فی المحاضرات، ج۱، ص۲۲۷.

[۵۰۳] محب الدین طبری، احمد ابن عبد الله، الریاض النضره، ج۱، ص۲۰۳.

[۵۰۴] سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، جامع الاحادیث، ج۲۴، ص۳۷۷.

[۵۰۵] سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، تاریخ الخلفاء، ص۶۵.

[۵۰۶] متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۵، ص۶۱۶.

[۵۰۷] ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه علی اهل الرفض والضلال والزندقه، ج۲، ص۵۱۵.

آن چه از این روایات به دست می‌آید این است که اهل بیت (علیهم‌السّلام) مشروعیت خلافت شیخین را قبول نداشته و این منصب را تنها شایسته خود می‌دانسته‌اند.

خلافت عمر خطاب

پس از مرگ ابوبکر در سال ۱۳ هجری، عمر خلافت مسلمانان را بدست گرفت. در این زمان امام حسن (علیه‌السّلام) حدودا ۱۰ سال داشته‌اند. عمر خطاب به مدت ۱۰ سال مسند خلافت مسلمین را به دست گرفت و سرانجام در سال ۲۳ هجری به دست پیروز نهاوندی یا ابولؤلؤ کشته شد. عمر خطاب در زمان خلافتش، سیاست کشورگشایی را در پیش گرفت. از جمله مهم‌ترین این نبردها جنگ معروف قادسیه است. این نبرد در شعبان سال پانزدهم هجری در دوران خلافت عمر بن خطاب بین سپاه ایران و مسلمانان در محلی به همین نام واقع شد.

[۵۰۸] جعفریان، رسول، تاریخ خلفا، ص۱۱۷.

در این دوره جنگ‌های اسلامی‌در مناطق مختلف به اوج خود رسید و پیروزی‌های پیاپی نصیب سپاه اسلام می‌ شد و اموال و غنایم بسیاری از اینجا و آنجا به مدینه سرازیر می‌ شد، اما امام علی و امام حسن و حسین (علیهم‌السّلام) در هیچ یک از جنگ‌های زمان خلفا که با انگیزه‌های مادی و کشورگشایی به وقوع پیوست، شرکت نکردند. اساسا در اسلام جنگ به منظور کشور گشایی و قدرت گرایی جایز نیست به همین علت در هیچ مآخذ تاریخی و حدیثی‌، خبری از شرکت علی‌ (علیه‌السّلام) و امام حسن و حسین در نبرد قادسیه گزارش نشده است‌. علاوه بر عدم وجود گزارش‌های تاریخی و روایی کم سن و سال بودن امام حسن (علیه‌السّلام)، (امام در هنگام نبرد قادسیه حدود ۱۲ سال داشته‌اند) شاهد دیگری بر عدم حضور ایشان در این نبرد است. آنچه مسلم این است که در دوره خلیفه دوم، هیچ اقدام نظامی‌از سوی امام حسن (علیه‌السّلام)، صورت نپذیرفت حال آنکه در سال‌های آخر خلافت عمر، در آستانه بیست سالگی قرار داشتند و چنین سنی، لازمه ‌اش شرکت در نبردها و جنگ‌هایی بوده که مسلمانان پیر و جوان و سال‌خورده، در شرکت کردن در آنها، بر یکدیگر پیشی می‌گرفتند. علت چنین امری، خودداری امیرالمؤمنین و فرزندان معصوم ایشان از دخالت در کشورگشایی‌هایی بود که با اهداف مادی صورت می‌گرفت. بی‌هیچ تردیدی، عدم شرکت امام در جنگ‌ها و نبردها ناشی از شانه خالی کردن امام از این وظیفه یا عافیت‌طلبی ایشان نبوده است. در انتقال خلافت از عمر به خلیفه بعدی و تشکیل شورایی که در نهایت به انتخاب عثمان انجامید، درخواست عمر از امام حسن (علیه‌السّلام) برای حضور در این شورای شش نفره به عنوان شاهد، اهمیت بالایی دارد؛ این امر از سویی به جایگاه اجتماعی آن حضرت به مثابه یکی از اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) اشاره می‌کند و از سوی دیگر، از موقعیت فردی وی نزد انصار و مهاجران خبر می‌دهد.

[۵۰۹] ابن قتیبه الدینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه والسیاسه، ج۱، ص۴۲.

[۵۱۰] ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۳۹۱.

[۵۱۱] عذاری، سعید کاظم، الامام الحسن (علیه‌السّلام) سیره و تاریخ، ص۴۰.

خلافت عثمان

عثمان بن عفان بعد از عمر خطاب در سال ۲۳ هجری با دسیسه شورای ۶ نفره به خلافت رسید و تا سال ۳۵ هجری که به دست شورشیان کشته شد در مسند خلافت بود. امام حسن (علیه‌السّلام) در آغاز خلافت عثمان، در آستانه بیست سالگی قرار داشتند و به به همین علت در مناسبات و وقایع سیاسی این دوره نقش پررنگ‌تری نسبت به دو خلیفه قبل داشتند.

رساندن شکایات مردمی

سراپای حکومت عثمان غارت اموال و چپاول دسترنج مردم و انتصاب بنی‌امیه و مروانیان و نزدیکان در مناصب حکومتی بود. انحرافات و کج روی‌های آشکار کارگزاران عثمان عرصه را بر تمام مسلمانان آگاه و بیدار، به ویژه صحابه رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تنگ کرده بود. ابن عبد ربه‌اندلسی می‌نویسد: در زمان خلافت عثمان کارهای خلاف زیاد صورت می‌گرفت. بدین جهت هرگاه فرد یا افرادی به حضور علی (علیه‌السّلام) می‌آمدند و از کارهای عثمان شکایت می‌نمودند، علی (علیه‌السّلام) پسرش، حسن (علیه‌السّلام) را نزد عثمان می‌فرستاد تا شکایت مردم را به او گوشزد کند. این موضوع بسیار تکرار شد، تا این که روزی عثمان به حسن (علیه‌السّلام) گفت: پدرت تصور می‌کند که احدی آگاهی ندارد ولی ما به آنچه انجام می‌دهیم آگاه هستیم. بنابراین از ما دست بردار. پس از این گفتگو دیگر حضرت علی (علیه‌السّلام) پسرش امام حسن (علیه‌السّلام) را نزد عثمان نفرستاد.

[۵۱۲] ابن عبد ربه اندلسی، احمد بن محمد، العقد الفرید، ج۵، ص۵۸.

[۵۱۳] میرجدیدی، علی محمد، علی (علیه‌السّلام) و زمامداران، ص۲۳۱.

بدرقه ابوذر غفاری

ابوذر صحابی بزرگ پیامبر از انحراف حکومت عثمان به شدّت رنج می‌برد و در مقابل انحرافات آنها طاقت نیاورده، مردانه قد علم کرد و اعتراض‌های خود را نسبت به خلیفه و سایر کسانی که از راه و روش پیامبر منحرف شده بودند بیان نمود. عثمان ابتدا او را به شام و سپس به سرزمین سوزان ربذه تبعید کرد و هنگام تبعید وی به ربذه دستور داد که هیچ کس حقّ بدرقه ابوذر و تکلّم با وی را ندارد، و مروان را مامور اجرای این دستور نمود. او می‌خواست با این دستور ابوذر را تحقیر کند و او را فردی ماجراجو معرفی کند؛ ولی علی (علیه‌السّلام) برای خنثی کردن این توطئه، بدون اعتنا به دستور عثمان، همراه با فرزندانش امام حسن (علیه‌السّلام) و امام حسین (علیه‌السّلام) و برادرش عقیل و دامادش عبداللّه بن جعفر و عمّار برای بدرقه ابوذر بیرون آمدند. هنگامی‌ که امام حسن (علیه‌السّلام) با ابوذر سخن می‌گفت، ناگاه مروان، با تندی و جسارت، فریاد زد: «دور شو‌ای حسن! مگر نمی‌دانی که امیرمؤمنان (عثمان) از سخن گفتن با ابوذر، نهی کرده است؟ اگر نمی‌دانی اکنون بدان.» در این هنگام، علی (علیه‌السّلام) به مروان حمله کرد و با تازیانه‌ خود بر پیشانی مرکب او زد وفرمود: «دور شو! خدا تو را به سوی آتش دوزخ روانه سازد.» به هر حال امام حسن (علیه‌السّلام) از تهدید مروان نهراسید و با سخنان عمیق خود، موضع‌گیری‌های ابوذر را تایید کرد، و رفتار ابوذر را مورد خشنودی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دانست. (یا عماه! لولا انه لا ینبغی للمودع ان یسکت، و للمشیع ان ینصرف لقصر الکلام، و ان طال الاسف، و قد اتی القوم الیک ما تری، فضع عنک الدنیا بتذکر فراقها، و شده ما اشتد منها برجاء ما بعدها، واصبر حتی تلقی نبیک (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سلم و هو عنک راض)

[۵۱۴] ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۵۳.

[۵۱۵] کلینی، محمد بن یعقوب، روضه کافی، ج۸، ص۲۰۷.

[۵۱۶] علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب‌، ج۸، ص۳۰۱.

[۵۱۷] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۶۹۸.

نبرد طبرستان

برخی از سیره نویسان اهل سنت مانند بلاذری، طبری و ابونعیم اصفهانی از حضور امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) در جنگ‌های منتهی به فتح ایران خبر داده‌اند. اما بسیاری از پژهشگران مانند سید جعفر مرتضی عاملی قائلند، امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) در این جنگ‌ها حضور نداشته‌اند و گزارش‌هایی که بنابر آنها امام حسن در جنگ با ایرانیان حضور داشته، مبنای تاریخی استواری ندارند.

[۵۱۸] عاملی، جعفر مرتضی، تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام)، ص۱۳۳.

باید دانست اولین جنگ بین سپاه ایران و مسلمانان، نبرد قادسیه در سال ۱۵ هجری بود؛ یعنی در زمانی که امام حسن و امام حسین ۱۰ – ۱۱ ساله بودند! مسلماً کودک ۱۰ – ۱۱ ساله نه نیروی جنگیدن دارد و نه توان حضور در جنگ. گذشته از اینکه هیچ سند معتبر تاریخی یا روایی وجود ندارد که نشان دهد امام حسن و امام حسین در نبرد قادسیه (جنگ ساسانیان و اعراب) حاضر بوده باشند. در نتیجه حضور آنان در این نبرد، سنداً و عقلاً منتفی است.
در رابطه با شرکت داشتن امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) در فتح و یا کشتار ایرانیان به‌رغم شهرت چنین گزارش‌هایی و راه یافتن آنها در آثار مورّخان متاخّر و استناد بعضی‌ از فقهای شیعه به این اخبار برای اثبات مشروعیت اجمالی فتوحات‌؛ این اخبار دارای‌ ضعف‌ها و نارسایی‌هایی است که ذیلاً به آن پرداخته می‌شود:
اولا گزارش بلاذری گذشته از آنکه سلسله سند آن ذکر نشده است‌، از شرکت‌ حسنین‌ (علیهماالسّلام) در فتوحات با تعبیر «فیما یقال‌» خبر داده که ضعف و عدم اعتماد به چنین‌ روایتی روشن است‌. تعبیر بلاذری در فتوح البلدان (گویی برخی چنین گفته‌اند) این معنا را می‌رساند که خود او حضور امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) در حمله به ایران را قبول ندارد یا حداقل در صحت و صدق آن تردید دارد.

[۵۱۹] بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۲، ص۴۱۱.

ثانیا در خبر طبری‌، اگر چه سلسله راویان آن بیان شده است‌

[۵۲۰] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۲۳.

ولی راوی اول‌، یعنی «حَنَش‌بن مالک‌» مجهول و راوی دوم «علی بن مجاهد» نیز با عنوان کذاب و جاعل‌ حدیث

[۵۲۱] جمال الدین مزی، یوسف‌بن‌ ‌عبد‌الرحمن‌، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۲۱، ص۱۱۹.

[۵۲۲] شمس الدین ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج‌۴، ص‌۵۲۵.

و «علی بن محمد مدائنی‌» با عنوان شخصی که در نقل حدیث قوی نیست‌،

[۵۲۳] ابن عدی جرجانی، عبدالله بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج‌۶، ص‌۳۶۳.

درکتاب‌های رجالی اهل سنت یاد شده است‌. نکته دیگری که پذیرش خبر طبری را سخت دچار مشکل می‌کند، این است که در ادامه وی با همان سلسله راویان سابق، ضمن تکرار نام بعضی از افراد شرکت کننده در فتح طبرستان‌، نامی از حسنین‌ (علیهماالسّلام) به‌میان نیاورده است‌.

[۵۲۴] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۲۴.

از دیگر موارد مورد مناقشه در این خبر که نمی‌توان آن را پذیرفت حضور امام حسن‌ (علیه‌السّلام) با عبدالله بن زبیر در این سفر است‌. چرا که عبدالله‌ همراه پدرش از همان روزهای آغازین خلافت علی (علیه‌السّلام) به مخالفت با حضرت برخاستند و بعد از مدت کوتاهی‌، جنگ جمل را به راه‌ انداختند. بنابراین چگونه ممکن است امام حسن‌ (علیه‌السّلام) پسر زبیر را در سفر یادشده همراهی کرده باشد؟ گزارش ابونعیم اصفهانی به قرینه حضور «عبداللّه بن زبیر» چنان‌ که در گزارش‌ طبری نیز نام وی آمده است همان گزارش طبری است که البته به صورت کوتاه نقل‌ شده است‌. افزون بر این‌، ابونعیم در این باره‌، دو خبر آورده است که افزون بر آنکه‌ هر دو ضعف ارسال دارند، راویان آن یا مجهول هستند، مانند «عبداللّه محمد» که معلوم نیست میان راویان فراوانی که به این نام هستند، کدام یک اراده شده است‌، یا در کتاب‌های رجالی اهل‌ سنت «کذاب‌» و «جاعل حدیث‌» معرّفی شده‌اند.
افزون بر ایرادهایی که بیان شد، دو مساله دیگر نیز وجود دارد که درستی‌ گزارش‌های یاد شده را در این باره‌، سخت مورد تردید و حتی غیر قابل قیول می‌کند. یکی آنکه روایات تاریخی که متعرض سال شرکت حسنین‌ (علیهماالسّلام) درفتوحات بودند، بر حضور آنان در فتوحات عصر عثمان ناظر است که حتی‌ امیرالمؤمنان‌ (علیه‌السّلام) در حدّ مشاوره با عثمان به همکاری در امر فتوحات حاضر نبود تا چه‌ برسد به اینکه فرزندان خویش را جهت انجام فتوحات به همراه لشکریان تحت فرمان‌ عثمان به جبهه نبرد گسیل دارد.
مساله دیگر آنکه علی بن ابی‌طالب‌ (علیه‌السّلام) در عصر امامت و خلافت خویش‌ حسنین‌ (علیهماالسّلام) را از شرکت در معرکه صفین باز می‌داشت و چون در یکی از روزها آن‌ حضرت متوجه شد که امام حسن‌ (علیه‌السّلام) آماده کارزار است‌، فرمود: «اِمْلِکُوا عَنِّی هذا الغُلام‌َ لایَهُدّنی فَاِنّی اَنْفَس‌ُ بِهذیْن‌ِ عَلَی المَوْت‌ِ، لَئلاّ ینْقَطِع‌َ بِهِما نَسْل‌ُ رَسُول‌ِ اللّه‌ِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)؛ از طرف من‌جلوی این جوان را بگیرید تا با مرگ خویش‌، پشت مرا نشکند که من از رفتن این دو (امام‌حسن و امام حسین‌ (علیه‌السّلام) ) به میدان نبرد دریغ دارم‌. مبادا با مرگ آن دو، نسل رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قطع شود.»

[۵۲۵] امام علی (علیه‌السّلام)، نهج البلاغه، خ۲۰۷، ج۱، ص۲۱۷.

[۵۲۶] اسکافی، محمد بن عبدالله، المعیار والموازنه، ص‌۱۵۱.

[۵۲۷] شیخ مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ص‌۱۷۹.

[۵۲۸] ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج‌۱۱، ص۲۵.

حال با چنین اکراه و امتناعی از سوی حضرت نسبت به حضور حسنین‌ (علیهماالسّلام) درنبردهایی که به فرمان پیشوای عادلی‌، هم‌چون خویشتن صورت می‌گرفت‌، چگونه آن‌بزرگوار حاضر می‌شود که تحت زعامت زمامداران مورد اعتراض و انتقادش‌، فرزندان‌خویش را که پیشوایان آینده جامعه اسلامی هستند به جبهه جنگ بفرستد؟
پذیرش برخی از فقهای شیعه‌ ، حضور دو فرزند علی (علیه‌السّلام) را در فتوحات‌، گذشته‌ از آنکه مستند به هیچ سند معتبری نیست و در هیچ یک از مآخذ تاریخی و حدیثی کهن‌ شیعه‌، خبری که حاکی از شرکت آنان در نبردهای‌ دوران خلفا باشد، یافت نشد؛ بعضی ازآنان به حضور حسنین‌ (علیهماالسّلام) در فتوحات عصر عمر تصریح دارند (مانند گزارش‌های روضه المتقین‌، خراجیه محقق اردبیلی (رساله اوّل‌) و مفتاح الکرامه‌) که این نظر را هیچ یک‌ از گزارش‌های تاریخی گذشته که دلالت بر شرکت حسنین‌ (علیهماالسّلام) در فتوحات عصر عثمان‌ (نه روزگار خلافت عمر) می‌کرد، تایید نمی‌کند؛ بنابراین گزارش‌های فقها نه مستند به‌ اخبار شیعی است و نه گزارش‌های‌ تاریخی منابع اهل سنّت‌، برخی از آنها را تایید می‌کند؛ از این‌ رو بعضی از فقها بعد از بیان چنین نقل‌هایی‌، حکم به عدم اعتماد به آنها داده‌اند.
بنابراین‌، با توجّه به وجود چنین اشکال‌های سندی و محتوایی و نیز استبعادهایی که‌بیان شد، حضور حسنین‌ (علیه‌السّلام) در فتوحات عصر خلفا نمی‌تواند مورد پذیرش قرار گیرد. به گمان قوی‌، دست تحریف‌گران و وارونه‌نویسان حقایق تاریخی در جعل چنین‌گزارش‌هایی بی تاثیر نبوده است‌.

یاری به عثمان

مسلمانان از سیاست‌های عثمان و یاران و عمالش به ستوه آمدند بر علیه او شوریدند و در این جریان دار الاماره و خانه او را محاصره کردند. ماجرای حمایت امام علی (علیه‌السّلام) از عثمان و فرستادن امام حسن و امام حسین (علیه‌السّلام) به در خان عثمان، در برخی منابع تاریخی نقل شده است،

[۵۲۹] ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۳۸۵.

[۵۳۰] ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۴۱.

[۵۳۱] ابن قتیبه الدینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۵۲-۶۲.

[۵۳۲] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۱۶-۲۱۷.

[۵۳۳] ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۶۷-۱۷۵.

[۵۳۴] ابو عبد الله مالقی، محمد بن یحیی، التمهید و البیان، ص۱۱۹.

[۵۳۵] ابو عبد الله مالقی، محمد بن یحیی، التمهید و البیان، ص۱۹۴.

[۵۳۶] ابن الطقطقی‌، محمد بن علی بن طباطبا، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ص۱۰۳.

[۵۳۷] مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۲۰۶.

اما این موضوع؛ مورد نقد و بررسی مورّخان، تحلیل گران مسائل تاریخی و محدّثان قرار گرفته است و به ظاهر این جریان نگاه نکرده و به تفسیر و تحلیل آن پرداخته‌اند. علامه امینی (رحمه‌الله‌علیه) در کتاب « الغدیر» تصریح می‌کند که روایت حمایت امام علی (علیه‌السّلام) از عثمان و فرستادن فرزندانش به در خان او، از روایات دروغین و جعلی است.

[۵۳۸] علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب‌، ج۹، ص۳۳۱-۳۳۸.

از گفتار سید مرتضی (رحمه‌الله‌علیه) چنین برمی‌آید که وی نیز نسبت به این که امام علی (علیه‌السّلام) فرزندانش حسن و حسین (علیه‌السّلام) را برای دفاع از عثمان فرستاده، شک و تردید دارد. او می‌گوید: «اگر حضرت آن دو را فرستاده باشد، برای این بوده که مانع قتل عمد عثمان شوند و از منع خانواده و زنان عثمان از آب و غذا جلوگیری کنند، نه این که مانع خلع وی توسط انقلابی‌ها گردند.»

[۵۳۹] ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۳۲۸-۳۳۳.

[۵۴۰] ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۸.

به علاوه رفتار ناهنجار عثمان نسبت به امام و فرزندانش، چنین اقدامی‌ را بعید می‌ گرداند؛ از طرفی هم، امام و فرزندانش نمی‌ توانستند از مهاجرین و انصار و یاران شایسته رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فاصله بگیرند و با آنان به مخالفت بپردازند.

[۵۴۱] عاملی، جعفر مرتضی، تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام)، ص۱۶۲.

و این که گفته شد: طلحه و زبیر نیز فرزندان‌شان را برای دفاع از عثمان فرستادند،

[۵۴۲] ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۷۳.

شکّی در بطلان این سخن نیست؛ زیرا طلحه، زبیر، عایشه و دیگران از سرسخت ‌ترین دشمنان عثمان بودند.

[۵۴۳] عاملی، جعفر مرتضی، تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام)، ص۱۶۴.

اگر بر فرض، حمایت و دفاع امام علی (علیه‌السّلام) از عثمان را بپذیریم، در تبیین این حرکت باید گفت: حضور امام حسن (علیه‌السّلام) در جبهه دفاع از عثمان، صرفاً برای این بود که کسی نتواند امام و فرزندانش را به شرکت در انقلاب علیه عثمان متّهم نماید و آنان را شریک قتل او بداند.

[۵۴۴] عاملی، جعفر مرتضی، تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام)، ص۱۶۴.

[۵۴۵] عذاری، سعید کاظم، الامام الحسن (علیه‌السّلام) سیره و تاریخ، ص۴۵.

امام حسن در عصر علوی

امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) در طول ۳۷ سالی

[۵۴۶] طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۰۲.

[۵۴۷] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۳۸.

که در کنار امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) زندگی کرد، فرزندی مطیع، امام شناس، بازوی نیرومند، یار صدیق و امین و سربازی عاشق و فداکار برای پدرش به حساب می‌آمد. حوزه فعالیت‌های آن حضرت در عصر علوی شامل حوزه‌های فرهنگی، سیاسی، نظامی‌ و… می‌باشد؛ امام مجتبی (علیه‌السّلام) به اقتضای اوضاع زمانه و درخواست امام زمانش، گاهی در سمت قضاوت، گاهی در پی بسیج مردمی‌برای جهاد، گاهی در میدان رزم و دیگر مسوولیت‌ها به کمک و یاری پدر می‌شتابید.

روشنگری در حکمیت

پس از پایان گرفتن جریان حکمیت توسط ابوموسی اشعری و عمرو بن عاص، و خیانت آشکار آنها به اسلام و مسلمانان، بسیاری از مردم لب به اعتراض گشودند با این که مردم کوفه بر خلاف نظر امام علی (علیه‌السّلام)، ابوموسی اشعری را جهت مذاکره و حکمیت پیشنهاد کرده و بر این امر اصرار ورزیده بودند؛ حضرت علی (علیه‌السّلام) برای پایان دادن به اختلافات، به امام حسن (علیه‌السّلام) دستور داد تا درباره ابوموسی و عمروبن عاص و اشتباهاتشان سخن گوید. ‌اندلسی می‌نویسد: روزی علی (علیه‌السّلام) در مسجد کوفه بالای منبر سخن می‌گفت. متوجه فرزندش حسن (علیه‌السّلام) شد و به او فرمود: برخیز و درباره این دو نفر سخن بگو. امام حسن (علیه‌السّلام) برخاست و پس از حمد و ثنای خدا، فرمود: ‌ای مردم! شما در مورد این دو نفر (ابوموسی و عمروبن عاص) مذاکره کردید (و به توافق رسیدید.) و ما آنها را به مجلس مذاکره فرستادیم. براین اساس که مطابق قرآن، نه مطابق هوس‌های نفسانی داوری کنند ولی آنها مطابق هوس‌های نفسانی، نه مطابق قرآن داوری کردند و وقتی که مذاکره این گونه باشد، حاکم نخواهدبود. بلکه محکوم است. ابوموسی در آنجا که حکمیت را برای عبدالله بن عمر قرار داد، به خطا رفت. ابوموسی از سه جهت خطاکرد:
۱- عبدالله با پدرش عمر مخالفت نمود، زیرا عمر او را برای خلافت نپسندید و او را جزو شورای شش نفره قرار نداد.
۲- عبدالله رهبری و حاکمیت را برای خود طلب نکرد.
۳- مهاجران و انصار که مقام زمامداری را تشکیل می‌دهند، برای امارت او اتفاق نظر ننمودند.
در مورد اصل مسئله حکمیت ( وکالت دادن به شخصی برای داوری) رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در جریان یهودیان بنی قریظه، سعد بن معاذ را منصوب نمودتا درباره آنها داوری کند و او نیز حکمی‌ کرد که خداوند به آن راضی شد و شکی در این جهت نیست، زیرا اگر حکم کردن سعد بن معاذ خلاف بود، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به آن راضی نمی‌شد.

[۵۴۸] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۴۷۹.

سخنان شیوای امام، که جایگاه علمی‌ و سیاسی امام حسن (علیه‌السّلام) را برای همگان آشکار می‌ساخت، مساله را کاملا روشن نمود، هر چند که دشمن هیچ گاه دست از فتنه‌گری برنمی‌داشت.

[۵۴۹] ابن قتیبه الدینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه والسیاسه، ج۱، ص۱۵۸.

قضاوت و داوری

امام علی (علیه‌السّلام) در برخی از رویداد‌ها از امام حسن (علیه‌السّلام) می‌خواست که قضاوت کند. روزی مردی را به محضر امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) آوردند که چاقویی در دست داشت و او را در خرابه‌ای کنار کشته‌ای یافته بودند و او را قاتل معرفی می‌کردند. وقتی او را برای قصاص می‌بردند قاتل واقعی خودش را معرفی و اقرار به کشتن آن شخص کرد. امام علی (علیه‌السّلام) متهم و قاتل را نزد فرزندش حسن (علیه‌السّلام) فرستاد تا حکم را از او بخواهد. امام مجتبی (علیه‌السّلام) پس از شنیدن صحبت‌های هر دو فرمود: «مرد قاتل که با راست گفتاری‌اش جان متهم را نجات داد، به استناد آیه کریمه که قاتل واقعی با اقرار و صداقتش جان متهم را نجات داد و با این کار گویی بشریت را نجات داده است و خداوند متعال فرموده: «وَمَنْ اَحْیَاهَا فَکَاَنَّمَا اَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا ً؛ هر کس انسانی را از مرگ نجات دهد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است.»

[۵۵۰] مائده/سوره۵، آیه۳۲.

بنابراین آن دو را آزاد سازید و دیه مقتول را از بیت المال پرداخت کنید.

[۵۵۱] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۷۷.

[۵۵۲] زمانی، احمد، حقایق پنهان، ص۱۵۵.

[۵۵۳] کلینی، محمد بن یعقوب، فروع کافی، ج۷، ص۲۸۹.

[۵۵۴] عطاردی، عزیزالله، مسند الامام المجتبی (علیه‌السّلام)، ص۹۹.

اینکه امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) جواب سؤال و قضاوت را بر عهده فرزندش گذاشت، دلیل بر شخصیت والای علمی‌امام مجتبی (علیه‌السّلام) است.

امامت جمعه

یکی از مسؤولیت‌های مهم فرهنگی امام مجتبی (علیه‌السّلام) در دوران خلافت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) امامت جمعه بود. هر گاه امام علی (علیه‌السّلام) کوفه را ترک می‌کرد و یا به دلیل عذری نمی‌توانست نماز جمعه را اقامه کند، این مهم را بر دوش فرزند بزرگترشان می‌گذاشتند. مسعودی می‌نویسد: آنگاه که عذری مانند بیماری برای امیرمومنان پیش می‌آمد و نمی‌توانست برای اقامه نماز جمعه در مسجد کوفه حضور یابد، فرزند برومندش رابه این امر مهم می‌گمارد.

[۵۵۵] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۳۴۵.

امام حسن (علیه‌السّلام) در یکی از خطبه‌های نماز جمعه چنین فرمود: «همانا خداوند سبحان مبعوث نکرد پیامبری را مگر اینکه بعد از او جانشینی و یا گروه و یا خاندانی را تعیین کرد. پس قسم به آن کس که محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به پیامبری برگزید، هیچ کس در حق ما اهل بیت کوتاهی نخواهد کرد، مگر اینکه خداوند سبحان اعمال او را ناقص خواهد گذاشت و هیچ دولتی بر ضد ما حاکمیت پیدا نخواهد کرد، مگر آنکه عاقبت از آنِ ما خواهد شد و متجاوزان به حق ما پس از چند صباحی، سزای عمل خود را خواهند دید و به مکافات آن خواهند رسید.»

[۵۵۶] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۹.

[۵۵۷] عمادزاده اصفهانی، حسین، زندگانی حضرت مجتبی (علیه‌السّلام)، ص۲۲۲.

پاسخ به سؤالات

بارها حضرت علی (علیه‌السّلام) پاسخ به پرسش‌ها را به امام حسن (علیه‌السّلام) ارجاع می‌داد. گاهی مردم پس از دریافت پاسخ، همان سؤال را از امام علی (علیه‌السّلام) کردند که حضرت همان پاسخ را به آنها می‌داد. در دوران خلافت ابوبکر شخصی نزد او آمد و گفت من در حال احرام حج به تخم شترمرغی دست یافتم و آن را خوردم. چه کفّاره‌ای بر من واجب است؟ ابوبکر نتوانست به او جواب دهد و او را به عبدالرحمن بن عوف راهنمایی کرد. عبدالرحمن بن عوف نیز از جواب آن درماند و به مرد گفت که نزد علی (علیه‌السّلام) برود. مرد همین کار را انجام داد. حضرت (علیه‌السّلام) به حسنین اشاره کرد و فرمود مسئله خود را از هر کدام می‌خواهی، بپرس. اعرابی سؤال خود را بیان کرد و امام حسن (علیه‌السّلام) در محضر پدر، به او جواب داد.

[۵۵۸] عطاردی، عزیزالله، مسند الامام المجتبی (علیه‌السّلام)، ص۹۸.

[۵۵۹] کلینی، محمد بن یعقوب، فروع کافی، ج۷، ص۲۰۳.

[۵۶۰] شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۴۲۶.

[۵۶۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۵۳.

امیرمؤمنان در رَحْبَه (محله‌ای در کوفه که به مقدار ۴۸ کیلومتر از شهر کوفه به طرف غربی قبله فاصله دارد.) به سر می‌برد که مردی به حضورش آمد اظهار ارادت کرد و گفت: من از ارادتمندان کشور اسلامی‌ شما هستم. حضرت فرمود: «تو از رعیت ما نیستی. برای پادشاه کشور روم سؤالاتی پیش آمده و او پیکش را نزد معاویه در شام فرستاده است و الآن آنجاست، لیکن او در جواب عاجز مانده و تو را برای حل مشکلات خود نزد ما فرستاده است.» آن مرد اظهار داشت سخن شما درست است. امیرمؤمنان فرمود: پرسش‌هایت را با یکی از دو فرزندم (حسن و حسین) در میان بگذار. گفت: از فرزندت حسن می‌پرسم. امام مجتبی (علیه‌السّلام) رو به مرد کرد و فرمود: آمده‌ای تا بپرسی: فاصله بین حق و باطل، بین آسمان و زمین و بین مشرق و مغرب چقدر است و…؟ امام در جواب چنین فرمود: فاصله بین حق و باطل چهار انگشت است: آنچه به چشم دیدی، حق است و هر چه را با گوش شنیدی، آن را در آغاز باطل بدان. فاصله بین آسمان و زمین به‌اندازه درخواست یک ستمدیده و یک چشم به هم زدن است و هر کس غیر این گوید، دروغ است. فاصله بین مشرق و مغرب، به‌اندازه حرکت یک روز خورشید است. صبحگاهان از مشرق طلوع و شامگاهان غروب می‌کند.

[۵۶۲] زمانی، احمد، حقایق پنهان، ص۸۷.

[۵۶۳] عطاردی، عزیزالله، مسند الامام المجتبی (علیه‌السّلام)، ص۱۰۲.

[۵۶۴] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۷۹.

دعای باران

گروهی نزد امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) آمدند و از کمبود باران شکایت کردند. آن حضرت فرزند خود امام حسن (علیه‌السّلام) را فراخواند و به وی فرمود: خدا را برای طلب باران بخوان. امام حسن (علیه‌السّلام) به دنبال فرمان پدر دست به دعا برداشت و فرمود: «اللهم هیّج لنا السحاب بفتح الابواب بماء عباب؛ خدایا! ابرها را به حرکت درآور و با بازکردن در‌های آسمان، باران فراوانی بر ما بفرست». سپس امام (علیه‌السّلام) دعای باران را قرائت فرمود. بعد امام حسین (علیه‌السّلام) این دعا را خواند. هنوز دعا تمام نشده بود که باران شروع به باریدن کرد.

[۵۶۵] ابوالعباس حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ص۱۵۷.

[۵۶۶] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۹۱، ص۳۲۱.

[۵۶۷] نوری طبرسی، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج۶، ص۱۹۷.

بسیج مردم کوفه

امام علی (علیه‌السّلام) حکومت خود را با عدالت پیش می‌برد، ولی آنان که به زراندوزی‌های زمان عثمان خو کرده بودند و همانانی که مردم را به قتل او تشویق می‌کردند، پس از مدتی که اوضاع را به فراخور حال خود ندیدند، پیراهن خونین عثمان را دست‌آویز مقاصد پلید خود ساختند و در بصره به اخلال‌گری و آشوب‌طلبی دست زدند. امام علی (علیه‌السّلام) فرزند بزرگ خود امام حسن (علیه‌السّلام) به همراه عمار بن یاسر و قیس را برای جلب مشارکت مردم در ستیز با پیمان‌شکنان به کوفه فرستاد.

[۵۶۸] شیخ مفید، محمد بن محمد، الجمل، ص۱۴۲.

برخی از مردم وقتی او را دیدند که می‌خواهد برای آنان سخنرانی کند، زیر لب می‌گفتند: «خدایا! زبانِ زاده دختر پیامبرمان را گویا گردان». امام مجتبی (علیه‌السّلام) به سبب بیماری‌ای که داشت، به ستونی تکیه کرد و سخنان بسیار شیوا و رسایی ایراد کرد. او پس از سپاس و ستایش خداوند، به بیان مناقب پدر بزرگوارش پرداخت و سخنرانی گیرا و رسایی ایراد فرمود.

[۵۶۹] ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۴.

امام حسن (علیه‌السّلام) توانست حدود دوازده هزار نفر از جنگجویان کوفه را جهت پیوستن به سپاه علی (علیه‌السّلام) به سوی بصره گسیل دارد. آتش جنگ جمل فروکش نکرده بود که زمزمه‌هایی در برپایی فتنه خونین دیگری از سوی شام به گوش رسید. معاویه و همدستانش سرگرم تجهیز سپاه و جمع آوری نیرو برای جنگ با امام علی (علیه‌السّلام) بودند. خبر به امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) رسید. امام علی (علیه‌السّلام) فرزندش امام مجتبی (علیه‌السّلام) را مامور کرد تا برای مردم سخنرانی کند و آنان را برای دفاع در برابر مهاجمان زرپرست و زورمدار تشویق کند. امام مجتبی (علیه‌السّلام) در حضور پدر، سخنان رسا و شیوایی بیان نمود و این گونه مردم را به جنگ با معاویه تشویق کرد. سخنرانی گرم و آتشین امام مجتبی (علیه‌السّلام) شوری در دل‌ها می‌افکند و مردم را برای نبرد آماده می‌ساخت.

[۵۷۰] شیخ مفید، محمد بن محمد، الجمل، ص۱۷۵.

[۵۷۱] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ص۳۹۸.

[۵۷۲] عذاری، سعید کاظم، الامام الحسن (علیه‌السّلام) سیره و تاریخ، ص۴۶.

[۵۷۳] دینوری‌، ابو حنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، ج۱، ص۱۴۵.

[۵۷۴] جمعی از نویسندگان، دانشنامه امام حسن (علیه‌السّلام)، ص۲۷۷.

شهامت و حماسه

امام حسن (علیه‌السّلام) و امام حسین (علیه‌السّلام) همراه پدرشان در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان شرکت داشتند.

[۵۷۵] امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۶۱.

امام مجتبی (علیه‌السّلام) بازویی علمی، قضایی و نیرویی بسیار کارآمد برای حکومت علوی و شخص امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) بودند. امام حسن قبل از جنگ جمل سخنرانی کرد

[۵۷۶] شیخ مفید، محمد بن محمد، الجمل، ص۱۷۵.

و امیرالمؤمنین وی را در این جنگ به میمنه (سمت راست) سپاه فرستاد.

[۵۷۷] شیخ مفید، محمد بن محمد، الجمل، ص۱۸۶.

همان گونه که گفته شد، امام مجتبی (علیه‌السّلام) در جنگ جمل حضوری چشم گیر و شجاعانه داشت و ضربه نهایی را ایشان با نحر کردن شتر عایشه به انجام رسانید و جنگ را به سود امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) پایان داد.

[۵۷۸] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۸۵.

[۵۷۹] قرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۳، ص۴۷.

در جنگ صفین امیر مؤمنان مشاهده فرمود که فرزندش امام حسن (علیه‌السّلام) شتابان به جنگ با دشمن می‌رود. خطاب به یارانش فرمود: «این جوان را محکم بگیرید تا (کشته شدن) او مرا درهم نشکند؛ زیرا که من در از دست دادن این دو شخص (حسن و حسین)، بخل می‌ورزم تا مبادا نسل رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قطع شود.»

[۵۸۰] ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۲۵.

[۵۸۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۲، ص۵۶۲.

[۵۸۲] امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۶۱.

[۵۸۳] قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده لذو القربی، ج۳، ص۴۴۳.

[۵۸۴] زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار ونصوص الاخیار، ج۴، ص۲۶۸.

در گرماگرم جنگ، وقتی معاویه جنگیدن امام مجتبی (علیه‌السّلام) را دید، خواست تا سیاست پلید و همیشگی «تطمیع و تفرقه» را درباره امام حسن (علیه‌السّلام) به کار گیرد. از این رو، کوشید تا امام مجتبی (علیه‌السّلام) را با وعده‌های پوشالی از میدان بدر کند. به همین منظور، عبیدالله بن عمر فرزند کوچک خلیفه دوم و از یاغیان آزاد شده دوره عثمان را به میدان جنگ فرستاد تا امام حسن (علیه‌السّلام) را با وعده خلافت و دیگر بهانه‌ها از میدان بدر کند. وقتی عبید الله، امام مجتبی (علیه‌السّلام) را مشغول کارزار دید، نزدیک رفت و گفت: «با تو کاری دارم.» امام دست از جنگ کشید و نزدیک آمد. عبید الله پیشنهاد معاویه را به امام رسانید. امام با تندی فرمود: «گویی می‌بینمت که امروز یا فردا کشته خواهی شد، ولی شیطان فریبت داده و این کار را برایت زیبا نموده است تا روزی که زنان شام بر جنازه‌ات بگریند. به زودی خدا بر زمینت می‌زند و جنازه‌ات را با صورت به خاک می‌کشد.» عبید الله شگفت زده و ناامید و سر افکنده به سوی خیمه گاه بازگشت. معاویه با دیدن حالت او، خود به جواب پی برد و گفت: «شرمگین مباش او پسر علی است.»

[۵۸۵] ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۹۹..

سرپرستی موقوفات

امام علی (علیه‌السّلام) در اواخر عمر خویش طی حکمی‌ همه موقوفات خویش را به امام حسن (علیه‌السّلام) واگذار کرد.

[۵۸۶] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۷.

این موقوفات دو بخش بود: برخی موقوفات خود امام علی (علیه‌السّلام) بودنداز قبیل چاه، چشمه، نخل و دیگر چیزهایی که امیرمومنان آنها رااحداث و وقف گردانیده بود؛ برخی همان موقوفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) بود که تولیتش به عهده حضرت علی (علیه‌السّلام) بود. مضمون این وصیت می‌رساند که این حکم فقط مربوط به تصدّی اموال شخصی حضرت امیر (علیه‌السّلام) نبود، بلکه درباره بیت المال است که باید برای حفظ امامت و زعامت اهل بیت به دست کسی سپرده شود و حقوق و صدقات به اهلش برسد. در واقع منصب سرپرستی موقوفات و صدقات، یکی از مسئولیت‌ها و شئون امامت است که امام علی (علیه‌السّلام) آن را به امام حسن (علیه‌السّلام) و امام حسین (علیه‌السّلام) اختصاص می‌دهد. امام علی (علیه‌السّلام) در فرمانی به امام حسن (علیه‌السّلام) به وی چنین می‌فرماید: «این است آنچه را که بنده خدا، علی بن ابی‌طالب، پیشوای مؤمنین درباره دارایی خود به آن فرمان داده برای به دست آوردن رضا و خشنودی خدا که به سبب آن مرا به بهشت داخل نماید و براثر آن، آسودگی آخرت را به من عطا فرماید… و پس از من، حسن بن علی سفارش مرا انجام می‌دهد. وصی من است از مال و داراییم به طور شایسته صرف می‌کند و به مستحقین و سزاواران می‌بخشد و اگربرای حسن پیشامدی نمود حسین زنده است. وصی من بعد از حسن، اوست و سفارشم را مانند او انجام می‌دهد…. و شرط می‌کند با آن که تصدی این مال را به او داده، این که این مال را به همان طوری که هست، باقی بگذارد و میوه آن را در آنچه به آن مامور گشته و رهنمود شده است، صرف نماید و شرط می‌کند که نهالی از زاده‌های درخت خرمای این ده‌ها را نفروشد…»

[۵۸۷] امام علی (علیه‌السّلام)، نهج البلاغه، ن۲۴، ج۱، ص۲۵۷.

[۵۸۸] ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۱۴۶.

[۵۸۹] امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۵۸.

این نامه در صدد نصب مدیر امور مالی مطمئن و دقیق برای حفظ و حراست بیت المال مسلمانان است؛ گر چه در میان صدقات مقداری از دسترنج‌های آنان نیز دیده می‌شود.

[۵۹۰] زمانی، احمد، حقایق پنهان، ص۱۲۸.

[۵۹۱] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۵۱.

[۵۹۲] ابن شعبه الحرانی، الحسن بن علی، تحف العقول، ص۱۹۷.

امامت امام حسن

تعیین خلفا و جانشینان و امامان پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به فرمان الهی و نص نبی مکرم اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ائمه معصوم، یکی بعد از دیگری است.

[۵۹۳] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۵۴.

شاهد این مدّعا ماجرای ذیل می‌باشد: پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هنگامی‌که در مکه بود، گاه به سراغ قبایل عرب می‌رفت و آنها را به اسلام دعوت می‌نمود. از جمله با قبیله بنی‌عامر گفتگو نمود. یکی از بزرگان آنان به نام بحیره بن فراس گفت: «اگر ما با شما بیعت کنیم و دعوت شما را بپذیریم، و خدا شما را بر دش

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.