پاورپوینت روایت نحن معاشر الانبیاء لانورث
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت روایت نحن معاشر الانبیاء لانورث دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت روایت نحن معاشر الانبیاء لانورث،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت روایت نحن معاشر الانبیاء لانورث :
پاورپوینت روایت نحن معاشر الانبیاء لانورث
از موارد اختلافی میان شیعه و اهلسنت، قضیه ارث رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و همچنین قضیه فدک است که آیا متعلق به حضرت زهراء (علیهاالسّلام) میباشد که توسط ابوبکر و عمر مصادره گردید و یا اینکه مطابق حدیث نحن معاشر الانبیاء لانورث ما ترکناه صدقه به عنوان صدقه به بیت المال منتقل گردید و متعلق به تمام مسلمانان بود.
در بررسی این اختلاف با استناد به منابع معتبر اهلسنت اثبات خواهیم کرد که این حدیث دارای اشکالات زیادی است و نمیتواند باورهای اهلسنت را در این زمینه ثابت کند. از جمله اشکالات وارد شده، مخالفت حدیث ابوبکر با قرآن و سنت نبوی و مخالفت اهلبیت (علیهمالسّلام) و صحابه و برخی از علمای اهلسنت با این حدیث است.
فهرست مندرجات
۱ – احتمالات در ترکیب کلمه ما و صدقه
۱.۱ – ترکیب اول
۱.۱.۱ – نظر برخی از دانشمندان اهلسنت
۱.۱.۲ – دفاع فخر رازی از ترکیب اول
۱.۲ – معانی ترکیب دوم
۱.۲.۱ – عدم موروثی بودن فضایل پیامبران
۱.۲.۲ – تضاد منصب نبوت با زراندوزی
۱.۲.۲.۱ – استناد به قاعده علمی
۱.۲.۲.۲ – تقابل انبیاء با فراعنه
۱.۲.۲.۳ – علماء وارثان پیامبران
۱.۲.۳ – صدقه بودن اموال نقدی پیامبران
۱.۲.۴ – صدقه بودن میراث مالی انبیاء
۱.۳ – برداشت اهلسنت از حدیث
۱.۳.۱ – نداشتن وارث مالی ویژگی پیامبر اسلام
۱.۳.۲ – نداشتن وارث مالی ویژگی همه پیامبران
۲ – مخالفتهای حدیث ابوبکر با قرآن
۲.۱ – مخالفت با قانون ارث
۲.۲ – مخالفت با ممنوعیت وصیّت مضّر در قرآن
۲.۳ – مخالفت با دو دسته آیات در باب انفاق
۲.۳.۱ – آیات میانهروی در انفاق
۲.۳.۲ – آیات زیادهروی در انفاق
۳ – مساله نسخ در منابع اهلسنت
۳.۱ – تعریف نسخ
۳.۲ – انواع نسخ
۳.۲.۱ – نسخ محال
۳.۲.۲ – نسخ جایز
۳.۳ – نسخ قرآن با خبر متواتر
۳.۴ – نسخ قرآن به وسیله خبر واحد
۳.۵ – نسخ قرآن بهوسیله خبر واحد مشهور
۳.۶ – نتیجه بحث در باره نسخ
۴ – تخصیص آیات ارث با حدیث ابوبکر
۴.۱ – تعریف تخصیص
۴.۲ – نظرهای پنجگانه اهلسنت
۴.۳ – شرط عدم تراخی
۵ – منع قرآنی در تخصیص عمومیت آیات ارث
۶ – ارث حضرت زکریا و حضرت سلیمان
۶.۱ – ارث مالی، معنای حقیقتی ارث
۶.۲ – حکم حدیث مخالف با قرآن
۶.۳ – ارث مالی دیدگاه صحابه و تابعین
۶.۴ – دیدگاه علمای اهلسنت درباره ارث حضرت زکریا
۶.۴.۱ – ارث مالی
۶.۴.۱.۱ – حسن بصری
۶.۴.۱.۲ – نحاس
۶.۴.۱.۳ – ابن عطیه اندلسی
۶.۴.۱.۴ – فخر رازی
۶.۴.۱.۵ – ابن جریر طبری
۶.۴.۲ – علم و نبوت
۷ – مخالفتهای حدیث ابوبکر با سنت نبوی
۸ – تخصیص حدیث ابوبکر با روایت دیگر
۹ – نهی پیامبر از وصیت بیش از ثلث
۱۰ – رسیدن اموال به وارثان
۱۱ – مخالفتهای حضرت زهراء با حدیث ابوبکر
۱۱.۱ – جایگاه حضرت زهرا
۱۱.۱.۱ – سرور زنان بهشتی
۱۱.۱.۲ – خشم و رضای فاطمه خشم و رضایت الهی
۱۱.۱.۳ – محبوبترین بانو نزد پیامبر
۱۱.۱.۴ – برتری فاطمه از خدیجه، عائشه و خلفا
۱۱.۱.۵ – نزول مائده بهشتی برای فاطمه
۱۱.۱.۶ – فاطمه پاره تن پیامبر
۱۱.۲ – مطالبات حضرت زهرا
۱۱.۲.۱ – مطالبه غیرحضوری
۱۱.۲.۲ – مطالبه و درخواست حضوری
۱۱.۳ – توجیه مطالبات حضرت زهرا
۱۲ – ماجرای فدک
۱۲.۱ – فدک ملک شخصی رسول خدا
۱۲.۲ – فدک ملک شخصی حضرت زهرا
۱۲.۳ – غصب فدک
۱۲.۴ – مطالبه فدک بهعنوان ملک شخصی
۱۲.۵ – درخواست شاهد از حضرت زهرا
۱۲.۵.۱ – عدم نیاز به شاهد
۱۲.۵.۲ – قبول خبر واحد دیگران از جانب ابوبکر
۱۲.۵.۳ – قبول خبرهای واحد ابوبکر بدون شاهد
۱۲.۵.۴ – شهادت دادن امیرمؤمنان
۱۲.۵.۵ – شهادت ام ایمن و رباح
۱۲.۶ – مطالبه فدک به عنوان میراث رسول خدا
۱۲.۷ – مناظره حضرت زهرا با ابوبکر
۱۲.۷.۱ – تمسک به قرآن
۱۲.۷.۲ – اعتراف گرفتن از ابوبکر
۱۲.۷.۳ – ارث بردن دختر ابوبکر و ارث نبردن حضرت زهرا
۱۲.۷.۴ – ارث بردن ابوبکر بهجای وراث پیامبر
۱۲.۷.۵ – تعجب از تبانی ابوبکر و عمر
۱۲.۸ – برخوردهای عملی با ابوبکر
۱۲.۹ – خطبه فدکیه حضرت زهرا
۱۲.۹.۱ – بخشهای منتخب از خطبه فدکیّه
۱۳ – مخالفتهای امیرمؤمنان با حدیث ابوبکر
۱۳.۱ – جایگاه حضرت علی در منابع اهلسنت
۱۳.۱.۱ – عدم جدایی علی و حق
۱۳.۱.۲ – علی با قرآن و قرآن با علی
۱۳.۲ – همراهی با حضرت زهرا در مطالبه ارث
۱۳.۳ – مطالبه مستقیم
۱۳.۴ – مخالفت حدیث ابوبکر با قرآن و اعتراف ابوبکر
۱۳.۵ – دعوت ابوبکر به پایبندی به قرآن
۱۳.۶ – درغگو و گناهکار و ظالم و خائن دانستن ابوبکر
۱۳.۷ – برخورد عملی در مقابل ابوبکر
۱۴ – مخالفت برخی صحابه با حدیث ابوبکر
۱۴.۱ – مخالفتهای عموی پیامبر
۱۴.۱.۱ – همراهی فاطمه در مطالبه ارث
۱۴.۱.۲ – مطالبه ارث خود
۱۴.۱.۳ – درغگو، ظالم و خائن دانستن ابوبکر و عمر
۱۴.۲ – مخالفت ابن عباس با حدیث ابوبکر
۱۴.۳ – مخالفت همسران پیامبر با حدیث ابوبکر
۱۴.۳.۱ – مطالبه ارث
۱۴.۳.۲ – ارث بردن حجرهها
۱۴.۳.۳ – قبول داراییهای خیبر
۱۵ – مخالفت خلفاء و علمای اهلسنت با حدیث ابوبکر
۱۵.۱ – مخالفت خود ابوبکر با این حدیث
۱۵.۱.۱ – نوشتن نامه فدک
۱۵.۱.۲ – بازگرداندن عصا، کفش و مرکب پیامبر به امیرمؤمنان
۱۵.۱.۳ – نگرفتن لوازم شخصی پیامبر از دیگران
۱۵.۲ – مخالفت عمر با حدیث ابوبکر
۱۵.۲.۱ – بازگرداندن صدقات مدینه
۱۵.۲.۲ – بازگرداندن فدک به وارثان رسول خدا
۱۵.۲.۳ – تقسم خیبر بین همسران پیامبر
۱۵.۳ – مخالفت عثمان با حدیث ابوبکر
۱۵.۳.۱ – بخشش کامل فدک به مروان
۱۵.۳.۲ – بخشش خمس غنائم آفریقا به مروان
۱۵.۴ – مخالفت معاویه با حدیث ابوبکر
۱۶ – نظر ابن خراش در مورد حدیث ابوبکر
۱۷ – پانویس
۱۸ – منبع
احتمالات در ترکیب کلمه ما و صدقه
در ابتدا، توجه به معانی و مفردات این حدیث امری الزامی است؛ زیرا بدون آشنائی با محدوده این مفاهیم، برداشتهای متفاوت اهلسنت و همچنین موضع دقیق عالمان شیعه نسبت به آن، روشن نخواهد شد. در عبارت «نحن معاشر الانبیاء لانورث ما ترکناه صدقه» به ناچار برخی از کلمات آن مانند: «ما» و «صدقه» را با احتمالاتی که از جنبههای ادبی در آن داده میشود باید ملاحظه نمود:
ترکیب اول
در این ترکیب «ما» موصوله و مفعول به، و «صدقه» حال است، در این صورت تمام حدیث یک جملهای به هم پیوسته خواهد بود. این ترکیب را نحاس دانشمند ادبشناس عرب در این حدیث صحیح دانسته است؛ ولی در مقابل عیاض (به دلیل تعصب شدیدش) آن را رد کرده است.
وذهب النحاس الی صحه نصب صدقه علی الحال وانکره عیاض لتاییده مذهب الامامیه.
[۱] زرقانی، محمد بن عبدالباقی، شرح الزرقانی علی موطا الامام مالک، ج۴، ص۶۵۷.
نحاس معتقد است که منصوب بودن لفظ (صدقه) بنابر حال بودنش صحیح است ولی عیاض چون آن را مطابق با نظر و تایید عقیده شیعه امامیه میداند انکار کرده است. این انکار، آنچنان که در متن سخن اشاره شده است، از اینجهت است که تایید نظر شیعه امامیه را به همراه دارد، لذا باید مردود اعلام شود که اوج تعصب و حقکشی را حتی در مسائل ادبی به خوبی نشان میدهد. بنابراین معنای سخن ابوبکر طبق این ترکیب چنین خواهد بود: آنچه ما پیامبران به عنوان صدقه باقی میگذاریم، مشمول ارث نیست.
نظر برخی از دانشمندان اهلسنت
سرخسی فقیه معروف اهلسنت نیز همین برداشت را از استادانش نقل کرده و میگوید:
(وَاسْتَدَلَّ) بَعْضُ مَشَایِخِنَا رَحِمَهُمُ اللَّهُ بِقَوْلِهِ عَلَیْهِ الصَّلَاهُ وَالسَّلَامُ «انَّا مَعَاشِرَالْاَنْبِیَاءِ لَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَه» فَقَالُوا: مَعْنَاهُ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَهٌ لَا یُورَثُ ذَلِکَ عَنَّا؛ ولیسَ الْمُرَادُ اَنَّ اَمْوَالَ الْاَنْبِیَاءِ عَلَیْهِمْ الصَّلَاهُ وَالسَّلَامُ لَا تُورَثُ، وَقَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی: «وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُد» وَ قَالَ تَعَالَی «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْک وَلِیًّا یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ» فَحَاشَا اَنْ یَتَکَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلّم) بِخِلَافِ الْمُنَزَّلِ.
[۲] سرخسی، محمد بن ابیسهل، المبسوط، ج۱۲، ص۲۹، ناشر:دار المعرفه – بیروت.
بعضی از استادان ما به سخن پیامبر (علیهالصلاهوالسلام) که فرمود: (انا معاشر الانبیاء لانورث ما ترکناه صدقه) استدلال کرده و گفتهاند: معنای آن این است: آن اموالی را که ما به عنوان صدقه باقی میگذاریم، مشمول ارث نمیشود، و مقصود این نیست که تمام اموال انبیاء (علیهمالصلاهوالسلام)، مشمول ارث نمیشود؛ زیرا خداوند متعال فرموده است: «سلیمان از داود ارث برد» و همچنین فرمود: «حضرت زکریا عرض کرد: خدایا از سوی خود جانشینی برایم قرار ده که از من و از آل یعقوب ارث برد» و رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلّم) منزه است از اینکه کلامی بگوید که مخالف قرآن باشد.
دفاع فخر رازی از ترکیب اول
فخر رازی نیز در دفاع از این برداشت چنین مینویسد: فان قیل: فعلی هذا التقدیر لا یبقی للرسول خاصیه فی ذلک. قلنا: بل تبقی الخاصیه لاحتمال ان الانبیاء اذا عزموا علی التصدق بشیء فبمجرد العزم یخرج ذلک عن ملکهم ولا یرثه وارث عنهم و هذا المعنی مفقود فی حق غیرهم.
[۳] فخر رازی شافعی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۹، ص۵۱۴.
اگر گفته شود: بنابراین ترکیب و معنی (که وارث در صدقه، حقی ندارد) برای پیامبر، خصوصیتی باقی نمیماند (پیامبر و غیر پیامبر فرقی ندارند زیرا هرکسی که مالی را صدقه قرار دهد، آن مال مشمول ارث نخواهد شد).
در پاسخ میگوییم: بلکه خصویتی برای انبیاء باقی میماند؛ زیرا انبیاء به محض اینکه قصد کردند مالی را صدقه بدهند، آن مال از ملکیت ایشان خارج شده و مشمول ارث نخواهد بود و حال آنکه درباره غیر انبیاء چنین نیست، (که به محض قصد صدقه دادن، آن مال از ملکیتشان خارج شود).
پس بنابر احتمال اوّل و توضیحی که نقل شد، آیا ابوبکر حق داشت حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) را از ارث پدر محروم نماید؟
آیا دلیلی وجود دارد تا ثابت کند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تمام اموالش را صدقه قرار داده باشد؟
معانی ترکیب دوم
در این ترکیب «ما» را موصوله و مبتداء و «صدقه» را مرفوع و خبر دانستهاند؛ یعنی عبارت: «نحن معاشر الانبیاء لانورث ما ترکناه صدقه» را دو جمله جدا و مستقل از هم دانستهاند.
ابن حجر عسقلانی میگوید: والذی توارد علیه اهل الحدیث فی القدیم والحدیث لا نورث بالنون وصدقه بالرفع وان الکلام جملتان وما ترکنا فی موضع الرفع بالابتداء وصدقه خبره.
[۴] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۶، ص۲۰۲، تحقیق:محب الدین الخطیب، ناشر:دار المعرفه – بیروت.
آنچه که عالمان قدیم و جدید بر آن نظر دارند این است که کلمه «لانورث» با نون است (نه یاء) و لفظ صدقه مرفوع است، و این سخن دو جمله است (۱. نحن معاشر الانبیاء لانورث ۲. ما ترکناه صدقه) و عبارت «ما ترکناه» مرفوع است و مبتدا، و کلمه «صدقه» خبر است.
بر اساس همین ترکیب دوم، چهار معنا برای این حدیث، محتمل است که به ترتیب ارائه میگردد:
عدم موروثی بودن فضایل پیامبران
طبق این احتمال معنای حدیث ابوبکر این است، فضایل و کرامات پیامبران با وراثت منتقل نمیشود نه اینکه اموال و داراییهای آنان به ارث نمیرسد.
فخر رازی در معنای حدیث ابوبکر در ذیل آیه «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» میگوید: فاعلم ان النسب یعتبر، بعد اعتبار العباده کما ان الجعل شعوباً یتحقق بعد ما یتحقق الخلق، فان کان فیکم عباده تعتبر فیکم انسابکم والا فلا… فیه ارشاد الی برهان یدل علی ان الافتخار لیس بالانساب… اللّهم الا ان یجوز شرف الانتساب الی رسول الله (صلیاللهعلیهوسلّم)، فان احداً لایقرب من الرسول فی الفضیله حتی یقول انا مثل ابیک، ولکن فی هذا النسب، اثبت النبی (صلیاللهعلیهوسلّم) الشرف لمن انتسب الیه بالاکتساب و نفاه لمن اراد الشرف بالانتساب فقال: «نحن معاشر الانبیاء لانورث» وقال: «العلماء ورثه الانبیاء» ای لا نورث بالانتساب، وانما نورث بالاکتساب.
[۵] رازی شافعی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۲۸، ص۱۱۳.
ارزش نسب خانوادگی، در مرحلهای پس از بندگی خداوند است، (اول شرافت بندگی خدا، سپس شرافت نسب) همانگونه که تشکیل طوائف و قبائل پس از محقق شدن آفرینش است؛ پس اگر بنده و مطیع خدا باشید، شرافت نسب شما ارزشمند خواهد بود، در غیر این صورت بیارزش است، در آیه «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» به نکتهای اشاره شده که به ما میفهماند، انتساب به تنهائی افتخاری ندارد … بلی، انتساب به رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلّم) شرافت و افتخار دارد؛ لذا هیچکس در فضیلت (انتسابی)، به پیامبر نزدیک نمیگردد تا اینکه پیامبر به او بگوید: من مثل پدر توام رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلّم)، شرافت را برای کسی ارزش میداند که آن را از آن حضرت کسب کرده باشد نه صرف انتساب به ایشان، ولذا فرمود: از ما انبیاء کسی ارث نمیبرد و همچنین فرمود: علماء وارثان انبیاءاند؛ یعنی صرف انتساب به ما کسی ارث نمیبرد؛ بلکه فضایل ما را از راه اکتساب میتوان به ارث برد.
تضاد منصب نبوت با زراندوزی
با توجه به این نکته که نبوت دارای بُعد حکومت و رهبری جامعه نیز میباشد، معنای حدیث این میشود که، پیامبران از آن حیث که چنین منصبی را دارند، اهل زرندوزی و جمع اموال به ناحق نیستند تا وارثان این اموال آنان را به ارث برند نه اینکه از آن حیث که پدر و یا همسر میباشند، اموال شخصی آنان به وارثانشان نمیرسد به عبارت دیگر منصب نبوت، با زراندوزی همراه نمیباشد؛ برای اثبات این نظریه سه دلیل ارائه مینماییم:
استناد به قاعده علمی
یکی از این ادله، قاعده معروف و مشهور «تعلیق الحکم بالوصفیه، مشعر بالعلیه» است. با این توضیح که هر حکمی که منوط و معلق بر وصفی باشد، آن وصف علت حکم خواهد بود و ثبات و بقاء آن بستگی به وجود او خواهد داشت. در حدیث منقول از ابوبکر که در آن ارث نفی شده است، حکم در آن که نفی ارث است، مشروط به صفت نبوت است. به بیان روشنتر، ارث نبردن از پیامبران بهجهت پیامبر بودن آنان است نه نسبتهای خانوادگی از جمله پدری و همسری.
فخررازی این قاعده را در ضمن یک آیه از قرآن اینگونه توضیح میدهد: ان ترتیب الحکم علی الوصف مشعر بالعلیه فقوله: «وَاِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ» یقتضی ان الفجور هی العله.
[۶] رازی شافعی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۳، ص۵۷۲.
مترتب شدن حکم بر صفتی، اشاره به علت بودن (آن وصف برای حکم) است، در این سخن خداوند که میفرماید: «و همانا فاجران در جهنماند» اقتضاء میکند که فاجر بودن، علت ورود در جهنم باشد.
آلوسی هم در توضیح همین قاعده و اصل چنین مینویسد: و معلوم ان الصفه آله لتمییز الموصوف عما عداه وان تعلیق الحکم بالوصف مشعر بالعلیه.
[۷] آلوسی، سیدمحمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج۱، ص۱۸۷، ذیل آیه ۲۱ سوره بقره، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت.
واضح و روشن است که وصف، ابزاری برای شناخت موصوف از غیرموصوف است و معلق نمودن حکم به وصف، اشاره به این است که وصف علت برای حکم است.
شوکانی نیز این قاعده را اینگونه مطرح میکند: ربط الحکم باسم مشتق فان تعلیق الحکم به مشعر بالعلیه نحو: اکرم زیدا العالم، فان ذکر الوصف المشتق، مشعر بان الاکرام لاجل العلم.
[۸] شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول الی تحقیق علم الاصول، ج۲، ص۱۲۳.
ارتباط دادن حکمی به اسمی مشتق (وصف) و معلق نمودن حکم به وصف، اشاره به علت بودن وصف برای حکم است، مانند این جمله: «زید دانشمند را احترام کن» که از آن فهمیده میشود که علت احترام کردن، دانش زید است.
با توجه به سخن سه تن از بزرگان اهلسنت، اکنون با فراغت بیشتری میتوانیم به معنای دوم از ترکیب دوم، پیرامون حدیث نفی ارث از پیامبر بیاندیشیم که: آیا منصب نبوت میتواند مانع از ارث بردن فرزندان پیامبران شود یا خیر؟ و آیا این استدلالها و تلاشها راه به جائی خواهد برد، یا خیر؟
تقابل انبیاء با فراعنه
رهبران و رؤسای حکومتها از متموّلترین و ثروتمندترین افراد زمان پیامبران بودهاند و پس از مرگ آنان چیزی جز اموال باقی نمیماند. در مقابل، پیامبران که رسالت و وظیفه آنان ارشاد و راهنمائی مردم و بیتوجهی به امور مادی بوده است، ارث اصلیشان همچون اهدافشان معنوی بوده است نه اینکه ارث مالی نداشتهاند؛ لذا باید گفت: مهمترین ارث رسولان و فرستادگان الهی درهم و دینار نیست؛ بلکه میراث پیامبران متناسب با شخصیت معنوی آنان میباشد.
فخر رازی از امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل میکند: قال علی بن ابی طالب رضی الله عنه: العلم افضل من المال بسبعه اوجه: العلم میراث الانبیاء والمال میراث الفراعنه….
[۹] رازی شافعی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۲، ص۴۰۳.
دانش از هفت جهت بر ثروت برتری دارد: اول: دانش، میراث پیامبران، و ثروت میراث فرعونیان است….
علماء وارثان پیامبران
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علماء را وارثان پیامبران؛ از جمله وارث خویش معرفی کرده است، و روشن است که وراثت در این مورد از جنبههای مادی و مالی نیست؛ بلکه همانگونه که در سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز مشخص است، مقصود وراثت در علم و دانش است.
بخاری مینویسد: اَنَّ الْعُلَمَاءَ هُمْ وَرَثَهُ الاَنْبِیَاءِ – وَرَّثُوا الْعِلْمَ – مَنْ اَخَذَهُ اَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ.
[۱۰] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۱، ص۲۴، کتاب العلم، بَاب الْعِلْمُ قبل الْقَوْلِ وَالْعَمَلِ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر:دار طوق النجاه، الطبعه:الأولی، ۱۴۲۲ه.
علماء و دانشمندان وارث پیامبرانند، علم را به ارث میبرند، هر کس آن را به دست آورد بهرهای فراوان به دست آورده است.
همین حدیث را احمد بن حنبل با اندک اختلاف نقل کرده و مینویسد: … اِنَّ الْعُلَمَاءَ هُمْ وَرَثَهُ الْاَنْبِیَاءِ لَمْ یَرِثُوا دِینَارًا وَلَا دِرْهَمًا وَاِنَّمَا وَرِثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ اَخَذَهُ اَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ.
[۱۱] شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۳۶، ص۴۵، ح۲۱۷۱۵، ناشر:مؤسسه الرساله الطبعه:الأولی، ۱۴۲۱ ه – ۲۰۰۱ م.
علماء، وارثان پیامبراناند، آنان دینار و درهم به ارث نبردهاند و تنها دانش را به ارث بردهاند، هرکس از آن علم بهرهمند گردد، بهبهرهای فراوان دست یافته است.
آیا پیوندی بین این حدیث و حدیث نفی وراثت از پیامبر وجود دارد؟ آیا شما خواننده محترم میتوانید این ارتباط را برای صدور حکم ِ یکنواخت پیدا کنید؟
صدقه بودن اموال نقدی پیامبران
برخی از عالمان اهلسنت، از حدیث نبوی که بخاری و مسلم در صحیحشان از ابوهریره نقل کردهاند «لا تقتسم ورثتی دینارًا ولا درهمًا؛ وارثان من، دینار و درهم تقسیم نمیکنند»، اینچنین استفاده کردهاند که: وارث پیغمبر از اموال نقدی او ارث نمیبرد؛ ولی از غیر درهم و دینار ارث میبرد.
ابن بطال، در شرح صحیح بخاری مینویسد: قال المهلب: و من اجل ظاهر حدیث ابی هریره والله اعلم، طلبت فاطمه میراثها فی الاصول لانها وجهت قوله: (لا تقتسم ورثتی دینارًا ولا درهمًا) الی الدنانیر والدراهم خاصه، لا الی الطعام والاثاث والعروض وما یجری فیه المئونه والنفقه.
[۱۲] ابن بطال بکری، علی بن خلف، شرح صحیح البخاری، ج۵، ص۲۶۱، تحقیق:ابو تمیم یاسر بن ابراهیم، ناشر:مکتبه الرشد – السعودیه/ الریاض، الطبعه:الثانیه، ۱۴۲۳ه – ۲۰۰۳م.
مهلّب میگوید: به خاطر ظاهر حدیث ابوهریره از رسول خدا که فرمود: «وارثان من دینار و درهم، تقسیم نمیکنند» فاطمه (سلاماللهعلیها)، میراث خود را از اصل اموال (اموال غیرنقدی)، مطالبه نمود؛ زیرا فاطمه از این سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اطلاع داشت و میدانست که درباره دینارها و دراهم است نه درباره طعام و وسایل و منافع و آنچه که در مؤونه و نفقه مصرف میشود.
گویا جناب مهلّب نسبت به بقیه اهلسنت، اندکی با چشم بازتر به واقعیت نگریسته باشد؛ زیرا وی بین درهم و دینار و سایر اموال (منقول و غیرمنقول) فرق گذاشته و اندکی هم به دخت گرامی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حق داده است.
صدقه بودن میراث مالی انبیاء
معنای حدیث ابوبکر؛ بنابراین احتمال چنین میشود: اگر پیامبران دارائی و ثروت دنیائی داشته باشد موظف هستند آن را صدقه قرار دهند تا هیچکس ادعای ارث و میراث نکند.
از جمله صالحی شامی در استفاده این معنا از حدیث ابوبکر، یکی از ویژگیهای پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و بلکه تمام انبیاء (علیهمالسّلام) را ارث نبردن مالی از آنان برمیشمرد و مینویسد: … الثانیه عشره: وبان ماله لا یورث عنه وکذلک الانبیاء، علیهم ان یوصوا بکل مالهم صدقه.
[۱۳] صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد فی سیره خیر العباد، ج۱۰، ص۴۳۰، تحقیق:عادل احمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۱۴ه.
دوازدهمین امتیاز رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این ویژگی است که کسی مال او را به ارث نمیبرد، و (سایر) پیامبران نیز این چنیناند و بر ایشان واجب است که تمام اموال خود را با وصیّت، صدقه قرار دهند.
البته جای این پرسش باقی است که این تعیین تکلیف برای پیامبران الهی با کدام ملاک و برهان صورت گرفته است؟ آیا از همان حدیث مورد ادعای ابوبکر چنین استفادهای میشود؟.
برداشت اهلسنت از حدیث
معنای چهارمی همان معنایی است که اکثر عالمان اهلسنت آن را پذیرفته و بر آن اصرار دارند، این است که هیچکس، از پیامبران ارث مالی نمیبرد و تمام اموال ایشان، صدقه است. البته در اینکه این ویژگی، مختص به پیامبر اسلام است یا شامل همه پیامبران میشود، دو دیدگاه در میان اهلسنت وجود دارد:
نداشتن وارث مالی ویژگی پیامبر اسلام
برخی آن را از مختصات پیامبر اکرم، دانستهاند؛ یعنی از میان پیامبران، فقط پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، وارث مالی ندارد، از جمله افراد ذیل:
عمر بن خطاب: … فَقَالَ عُمَرُ… هَلْ تَعْلَمُونَ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلّم) قَالَ «لاَ نُورَثُ مَا تَرَکْنَا صَدَقَهٌ». یُرِیدُ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلّم) نَفْسَهُ.
[۱۴] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۸۹، ح۴۰۳۳، ابواب الخمس، باب فَرْضِ الْخُمُسِ.
عمر (خطاب به افرادی که در اطرافش بودند) گفت: آیا میدانید که رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلّم) فرمود: «کسی، از ما انبیاء ارث نمیبرد» منظور رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلّم) از ما انبیاء، خودش بود.
عایشه: … اَنَا سَمِعْتُ عَائِشَهَ – رضی الله عنها – زَوْجَه النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوسلّم) تَقُولُ اَرْسَلَ اَزْوَاجُ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوسلّم) عُثْمَانَ اِلَی اَبِی بَکْرٍ یَسْاَلْنَهُ ثُمُنَهُنَّ مِمَّا اَفَاءَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ (صلیاللهعلیهوسلّم)، فَکُنْتُ اَنَا اَرُدُّهُنَّ، فَقُلْتُ لَهُنَّ اَلاَ تَتَّقِینَ اللَّهَ، اَلَمْ تَعْلَمْنَ اَنَّ النَّبِیَّ (صلیاللهعلیهوسلّم) کَانَ یَقُولُ «لاَ نُورَثُ، مَا تَرَکْنَا صَدَقَهٌ ـ یُرِیدُ بِذَلِکَ نَفْسَهُ ـ.
[۱۵] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۸۹، ح۴۰۳۴.
از عایشه همسر رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلّم) شنیدم که میگفت: همسران (دیگر) رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلّم) عثمان را نزد ابوبکر فرستادند و از او سهم یک هشتم خود را از اموالی که خداوند به رسولش (صلیاللهعلیهوسلّم) داده بود مطالبه نمودند، من (عایشه) آنها را برگردانده و گفتم: آیا از خدا نمیترسید؟ آیا نمیدانید که رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلّم)، میفرمود: کسی از ما ارث نمیبرد آنچه میگذاریم، صدقه است. منظور پیامبر از ما انبیاء، خودش بود.
ابن حجر عسقلانی: … لَا نُورَث مَا تَرَکْنَا صَدَقَهٌ ” فَیَکُون ذَلِکَ مِنْ خَصَائِصه الَّتِی اُکْرِمَ بِهَا، بَلْ قَوْل عُمَر”یُرِید نَفْسَهُ” یُؤَیِّد اِخْتِصَاصَهُ بِذَلِکَ.
[۱۶] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۱۲، ص۸-۹، تحقیق:محب الدین الخطیب، ناشر:دار المعرفه – بیروت.
… «کسی، از ما پیامبران ارث نمیبرد» این از خصوصیتهای پیامبر اسلام است، و سخن عمر که گفت: «منظور پیامبر از «ما انبیاء»، خودش بودهاست» این اختصاص را تایید میکند.
قال ابن علیه: ان ذلک لنبینا (صلیاللهعلیهوسلّم) خاصه.
[۱۷] سیوطی، عبدالرحمن، تنویر الحوالک، ج۲، ص۲۵۷، کتاب الکلام، باب ما جاء فی ترکه النبیّ (صلیاللهعلیهوسلم).
ابن علیه گفت: این ویژگی (کسی از پیامبران ارث نمیبرد)، به پیامر ما (صلیاللهعلیهوسلّم)، اختصاص دارد.
نداشتن وارث مالی ویژگی همه پیامبران
اما در مقابل افراد بسیاری، آن را از ویژگیهای تمام دانستهاند؛ مانند: تمیمی حنبلی و شنقیطی در اینباره میگویند: ان قیل: هذا مختص به (صلیاللهعلیهوسلّم). لان قوله «لا نورث» یعنی به نفسه کما قال عمر… فالجواب من اوجه:
الاول: ان ظاهر صیغه الجمع شمول جمیع الانبیاء، فلا یجوز العدول عن هذا الظاهر الا بدلیل من کتاب او سنه و قول عمر لا یصح تخصیص نص من السنه به لان النصوص لا یصح تخصیصها باقوال الصحابه علی التحقیق کما هو مقرر فی الاصول.
[۱۸] تمیمی حنبلی، حمد بن ناصر، الفواکه العذاب فی الرد علی من لم یحکم السنه والکتاب، ج۳، ص۴۲۶، الجکنی الشنقیطی، محمد.
اگر گفته شود: این ارث نبردن از پیامران، مختص به پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوسلّم) است؛ زیرا منظور از این سخن: «کسی از ما ارث نمیبرد»، خود آن حضرت بوده است، همانگونه که عمر نیز گفته است، پاسخ میدهیم: از ظاهر صیغهی جمع (الانبیاء) استفاده میشود که مقصود تمام پیامبران است، و از معنای ظاهر سخن نمیتوان دست کشید؛ مگر اینکه دلیلی از قرآن و سنت وجود داشته باشد، و سخن عمر که گفت: (منظور پیامبر از ما انبیاء، خودش است)، صلاحیت تخصیص هیچ نصی از نصوص سنت را ندارد؛ زیرا بنابر تحقیق، تخصیص نصوص سنت به وسیلهی اقوال صحابه، صحیح نیست، اینمطلب در علم اصول، ثابت شده است.
البته برخی از عالمان سنی احتمال دادهاند که مقصود، اغلب و اکثر انبیاء باشد نه همه آنان، ابن عطیه اندلسی و انصاری قرطبی در تفسیرشان در اینباره مینویسند: و یحتمل قول النبی (صلیاللهعلیهوسلّم) انا معشر الانبیاء لا نورث ان لا یرید به العموم بل علی انه غالب امرهم فتامله.
[۱۹] ابن عطیه اندلسی، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۴، ص۵، تحقیق:عبد السلام عبد الشافی محمد، ناشر:دار الکتب العلمیه – لبنان، الطبعه:الاولی، ۱۴۱۳ه- ۱۹۹۳م.
[۲۰] انصاری قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۱، ص۷۸، ناشر:دار احیاء التراث العربی بیروت – لبنان ۱۴۰۵ ه – ۱۹۸۵ م.
احتمال دارد که پیامبر (صلیاللهعلیهوسلّم) از این سخنش که فرمود: از ما پیامبران، کسی ارث نمیبرد، همه پیامبران را قصد نکرده باشد بلکه مقصود اکثر انبیاء باشد نه همه انبیاء، در اینمطلب تامل کن.
و در جای دیگر مینویسند: و یحتمل قوله (علیهالسّلام) انا معشر الانبیاء لا نورث ان یرید به ان ذلک من فعل الانبیاء وسیرتهم وان کان فیهم من ورث ماله کزکریاء علی اشهر الاقوال فیه.
[۲۱] ابن عطیه اندلسی، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۴، ص۲۵۳، تحقیق:عبد السلام عبد الشافی محمد، ناشر:دار الکتب العلمیه – لبنان، الطبعه:الاولی، ۱۴۱۳ه- ۱۹۹۳م.
[۲۲] انصاری قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۳، ص۱۶۴، دار احیاء التراث العربی بیروت – لبنان ۱۴۰۵ ه – ۱۹۸۵ م.
و احتمال دارد که منظور این باشد که ارث نبردن روش و سیرهی پیامبران است، اگرچه در میان آنان بنابر مشهورترین نظر، کسانی همچون زکریاء وجود دارند که مالش به ارث رسیده است.
در نتیجه از آنچه تاکنون گذشت، این نکته روشن میشود که ترکیب اول و همچنین ترکیب دوم با تمام معانی مطرح شده در آن (به جز معنای چهارم)، نمیتواند اهلسنت را به مقصود نهائیشان که همان اثبات عمل ابوبکر و محروم کردن اهلبیت (علیهمالسّلام) از اموال رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برساند.
اکنون نوبت آن فرا رسیده که به نقد معنای چهارم از ترکیب دوم (هیچکس از هیچ پیامبری ارث نمیبرد و آنچه باقی میگذارند صدقه است) پرداخته و اینمطلب را از منابع اهلسنت و در ضمن پنج فصل، به اثبات رسانیم که حتی طبق معنای چهارم هم این حدیث نمیتواند باورهای اهلسنت را اثبات نماید.
مخالفتهای حدیث ابوبکر با قرآن
این حدیث طبق معنای مورد اصرار اهلسنت، در موارد متعددی با قرآن مخالف است از جمله:
مخالفت با قانون ارث
ارث از قوانین حاکم بر زندگی بشر، و قدمت و سابقهای به قدمت و سابقه زندگی بشر در کره زمین دارد؛ ازاینرو، در بین تمام اقوام و ملل، موضوعی طبیعی و پذیرفته شده بوده و هست.
شریعت اسلام و احکام اجتماعی و خانوادگی آن که برگرفته شده از قرآن کریم است با این قانون نهتنها مخالفتی ندارد؛ بلکه با دستورات مؤکد و سفارشهای متنوع، از آن دفاع و بر عمل به آن تاکید ورزیده است. آیات ذیل نمونهای از این باور است:
الف: «یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی اَوْلَادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ؛
[۲۳] نساء/سوره۴، آیه۱۱.
خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش میکند که سهم (میراث) پسر، بهاندازه سهم دو دختر باشد.»
ب: «وَلَکُمْ نِصْفُ مَا تَرَکَ اَزْوَاجُکُمْ اِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَاِنْ کَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ و َلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَاِنْ کَانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ؛
[۲۴] نساء/سوره۴، آیه۱۲.
و برای شما، نصف میراث زنانتان است، اگر آنها فرزندی نداشته باشند. و اگر فرزندی داشته باشند، یک چهارم از آن شماست پس از انجام وصیتی که کردهاند، و ادای دین (آنها). و برای زنان شما، یک چهارم میراث شماست.»
ج.. «و َلِکُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْاَقْرَبُونَ؛
[۲۵] نساء/سوره۴، آیه۳۳.
برای هر کسی، وارثانی قرار دادیم، که از میراث پدر و مادر و نزدیکان ارث ببرند.»
معنای «موالی» آنگونه که بخاری از ابن عباس نقل کرده چنین است: حَدَّثَنِی الصَّلْتُ بْنُ مُحَمَّدٍ حَدَّثَنَا اَبُو اُسَامَهَ عَنْ اِدْرِیسَ عَنْ طَلْحَهَ بْنِ مُصَرِّفٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ (رضیاللهعنهما) (وَلِکُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِیَ) قَالَ وَرَثَهً.
[۲۶] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۶، ص۴۴، ح۴۵۸۰، کتاب تفسیر القرآن باب و لکل جعلنا موالی مما ترک الوالدان.
… ابن عباس (رضیاللهعنهما) (در تفسیر لفظ «موالی» در آیهی) «وَلِکُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِیَ» گفت: ورثه مراد است.
ابن کثیر هم با توضیحی اندک آن را در تفسیرش نقل کرده و مینویسد: قال ابن عباس ومجاهد وسعید بن جُبَیر وابوصالح و قتاده وزید بن اسلم، والسدی الضحاک ومقاتل بن حیان وغیرهم فی قوله: «وَلِکُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِیَ» ای: ورثه… فتاویل الکلام: ولکلّکم ایها الناس جعلنا عصبه یرثونه مما ترک والداه واقربوه من میراثهم له.
[۲۷] ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۵۰۰.
ابن عباس و مجاهد و سعید بن جُبَیر و ابوصالح و قتاده و زید بن اسلم، و السدی الضحاک و مقاتل بن حیان و غیر اینها … (در تفسیر لفظ «موالی» در آیهی) «وَلِکُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِیَ» گفتهاند: ورثه مراد است (یعنی برای هرکس موالی؛ یعنی وارثانی قرار دادیم)، تاویل این سخن این است که ای مردم برای هریک از شما فرزندانی قرار دادیم که از آنچه پدر و مادر و نزدیکان آن دو میگذارند، ارث بَرَد.
زمخشری نیز کلمه «موالی» را به معنای وارثان میداند چنانکه مینویسد: «مّمَّا تَرَکَ» تبیین لکلٍای: ولکل شیء مما ترک «الوالدان والاقربون» من المال جعلنا موالی ورّاثاً یلونه ویحرزونه.
[۲۸] زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الاقاویل فی وجوه التاویل، ج۱، ص۵۰۴.
عبارت «مّمَّا تَرَکَ» توضیح عبارت کلمه «و برای همه» است یعنی: و برای همه آنچه «پدر و مادر و نزدیکان» باقی میگذارند که مال آنان باشد، ما موالی وارث قرار دادیم که پس از آنان آمده و از آن محافظت مینمایند.
همانگونه که ملاحظه کردیم، ارث، قانونی کلی و دینی است که هیچگونه استثنائی در سراسر قرآن درباره پیامبراسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و یا پیامبران نسبت به آن دیده نمیشود و از طرفی انبیاء و رسولان الهی غیر از منصب نبوت و پیامبری، در بُعد بشری مانند سایر انسانها هستند و در مسائلی از قبیل ارث و غیره، با سایر انسانها فرقی ندارند، خداوند متعال به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: «قُلْ اِنَّمَا اَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی اِلَیَّ…
[۲۹] کهف/سوره۱۸، آیه۱۱۰.
بگو ای پیامبر من بشری همانند شمایم مگر آنکه به من وحی میشود …»
مخالفت با ممنوعیت وصیّت مضّر در قرآن
هدف اصلی از راهیابی حدیث: «نحن معاشر الانبیاء لانورث…» در مجموعه احادیث نبوی، محروم نمودن تنها فرزند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از حق مسلم خود، و در هم شکستن قداست حریم خاندان رسول اکرم بود؛ با اینکه بر اساس دستور صریح خداوند و احکام قطعی ارث، هیچکس حق ندارد وارث خود را از این حق شرعی و قانونی محروم نماید.
بنابراین جا دارد که سؤال شود که: با کدام دلیل شرعی و عقلی برای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و دیگر انبیاء تعیین تکلیف میکنید و با جعل امتیاز میگوئید: همه پیامبران باید اموال و آنچه از ثروت مادی دارند صدقه قرار دهند؟ و اگر حکم ممنوعیت محروم نمودن از ارث که حکمی قرآنی و شرعی است درباره پیامبران تخصیص خورده است، با کدام دلیل از عمومیت این حکم خارج میشوند؟ و اگر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تمام اموالش را صدقه قرار دهد، آیا وارثانش را از ارث محروم نکرده است؟ و آیا چنین وصیتی از مصادیق وصیت مضر نیست که قرآن کریم آن را ممنوع نموده است؟ در حالی که قرآن از چنیِن وصیتی نهی نموده و فرموده است:
«یوصیکم الله فی اولادکم… مِنْ بَعْدِ وَصِیَّهٍ تُوصُونَ بِهَا اَوْ دَیْنٍ… ولکم نصف ما ترک… مِنْ بَعْدِ وَصِیَّهٍ یُوصَی بِهَا اَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَار ٍّوَصِیَّهً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ؛
[۳۰] نساء/سوره۴، آیه۱۱-۱۲.
خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش میکند… پس از انجام وصیتی که شده، و ادای دین به شرط آنکه (از طریق وصیت و اقرار به دین) به آنها ضرر نزند. این سفارش خداست و خدا دانا و بردبار است.»
و از سوی دیگر به اجماع شیعه و سنی وصیّت به بیش از ثلث باطل است؛ چرا که سبب اضرار به وارثان میشود: حَدَّثَنَا اَبُو نُعَیْمٍ حَدَّثَنَا سُفْیَانُ عَنْ سَعْدِ بْنِ اِبْرَاهِیمَ عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ اَبِی وَقَّاصٍ – رضی الله عنه – قَالَ جَاءَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوسلم) یَعُودُنِی وَاَنَا بِمَکَّهَ، وَهْوَ یَکْرَهُ اَنْ یَمُوتَ بِالاَرْضِ الَّتِی هَاجَرَ مِنْهَا قَالَ «یَرْحَمُ اللَّهُ ابْنَ عَفْرَاءَ». قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، اُوصِی بِمَالِی کُلِّهِ؟ قَالَ «لاَ». قُلْتُ فَالشَّطْرُ؟ قَالَ «لاَ». قُلْتُ الثُّلُثُ؟ قَالَ: «فَالثُّلُثُ، وَالثُّلُثُ کَثِیرٌ».
[۳۱] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۴، ص۳، ح۲۷۴۲، کتاب الوصایا، بَاب اَنْ یَتْرُکَ وَرَثَتَهُ اَغْنِیَاءَ خَیْرٌ من اَنْ یَتَکَفَّفُوا الناس.
سعد بن ابیوقاص میگوید: رسول خدا در شهر مکه به عیادت من آمد، آن حضرت دوست نداشت در سرزمینی بمیرد که از آن هجرت کرده بود، فرمود: خدا پسر عفراء را بیامرزد، گفتم: ای رسول خدا! آیا همه دارائی خودم را میتوانم وصیت کنم؟ فرمود: نه، گفتم: پس نصف آن، فرمود: نه، گفتم: یک سوم، فرمود: آری، یک سوّم، یک سوّم نیز زِیاد است.
نووی از علماء بزرگ اهلسنت درباره روایت سعد بن ابیوقاص میگوید: اما الاحکام: فان کل ما جاز الانتفاع به من مال ومنفعه جازت الوصیه به وسواء کان المال عینا او دینا حاضرا او غائبا معلوما او مجهولا مشاعا او محوزا وتقدر الوصیه بالثلث؛ ولیس للموصی الزیاده علیه لحدیث سعد (الثلث والثلث کثیر) وان نقص من الثلث جاز.
[۳۲] نووی، محییالدین، المجموع، ج۱۵، ص۴۰۳-۴۰۴، ناشر:دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، التکمله الثانیه.
هر چیزی که نفع بردن از آن ممکن باشد، اعم از اینکه مال باشد یا منفعت، و آن مال موجود باشد یا غیر موجود، معلوم باشد یا مجهول، به شکل مشاع باشد و یا مشخص، وصیت در ثلث آن جائز است؛ ولی مازاد بر ثلث جائز نیست.
همچنین ابوبکر کاشانی در وجه روایت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این باب مینویسد: … لِاَنَّ الشَّرْعَ جَوَّزَ الْوَصِیَّهَ بِالثُّلُثِ وَلَمْ یُجَوِّزْ بِمَا زَادَ عَلَی الثُّلُثِ.
[۳۳] کاشانی، علاءالدین، بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، ج۵، ص۷۵،:ناشر:دار الکتاب العربی – بیروت، الطبعه:الثانیه، ۱۹۸۲م.
… زیرا که در شرع مقدس اسلام وصیت در ثلث مال جائز است؛ ولی در ما زاد بر ثلث جائز نیست.
پس خداوند در قرآن کریم از وصیّتی که در آن ضرر رساندن به وارثان از ناحیه پرداخت دیون و یا هر چیز دیگری که مازاد بر ثلث باشد نهی فرموده است، و این قانون هم عام است و شامل همه انسانهای مؤمن خواهد بود؛ چه پیامبر خدا باشد و چه غیر پیامبر.
مخالفت با دو دسته آیات در باب انفاق
یکی از سفارشهای مؤکد قرآن، انفاق و کمکهای مالی به دیگران است که البته این بخش غیر از واجبات مالی است؛ ولی با همه تاکیدی که نسبت به این موضوع در لسان وحی و سخنان معصومین و زندگی عملی آنان مشاهده میشود، محدودهای هم برای آن تعیین شده است از جمله:
آیات میانهروی در انفاق
سفارش اول به همه افراد دست و دل باز این است که مبادا بیش از حد معمول دارائی و اموالشان را بین دیگران تقسیم کنند؛ بهگونهای که خود و یا افرد تحت تکفل دچار مشکل و گرفتاری شوند؛ از اینرو، قرآن کریم دعوت به میانهروی میکند و آن را یکی از علائم عباد الرحمن برمیشمارد، که مصداق اتم و اکمل این گروه از بندگان خوب خدا شخص نبی گرامی اسلام است، و آن حضرت به یقین این دستورات را اجرا میکرده است. خداوند فرموده است: «وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِین… وَالَّذِینَ اِذَا اَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا.
[۳۴] فرقان/سوره۲۵، آیه۶۳.
[۳۵] فرقان/سوره۲۵، آیه۶۷.
بندگان (خاص خداوند) رحمان، کسانی هستند که … چون انفاق کنند، نه ولخرجی میکنند و نه تنگ میگیرند، و بین این دو روش حد وسط را برمیگزینند.»
حدیث ابوبکر میگوید: آن حضرت تمام اموالش را صدقه قرار داد، آیا این عمل رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با این دستور و سفارش قرآن در تضاد نخواهد بود؟
و در آیه ۲۹ سوره مبارکه اسراء خداوند فرموده است: «وَلا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً اِلَی عُنُقِکَ وَلا تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا.
[۳۶] اسراء/سوره۱۷، آیه۲۹.
هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن، (و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حدّ (نیز) دست خود را مگشای، تا مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرو مانی!»
زمخشری در تفسیر آن مینویسد: هذا تمثیلٌ لمنع الشحیح واعطاء المسرف، وامرٌ بالاقتصاد الذی هو بین الاسراف والتقتیر «فَتَقْعُدَ مَلُومًا» فتصیر ملوماً عند الله، لانّ المسرف غیر مرضی عنده وعند الناس.
[۳۷] زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الاقاویل فی وجوه التاویل، ج۲، ص۶۶۲.
این آیه تمثیلی است بر منع از بخل ورزیدن و اسراف، و فرمان به میانهروی است؛ چون خداوند و مردم اسرافگر را نمیپسندند.
نتیجه مجموع آیات، مذمت و سرزنش بخل و همچنین نهی از انفاق تمام اموال و سفارش به میانهروی در بذل و بخششها است. بنابراین انفاقی که باعث محرومیت دیگران شود به طریق اولی ملامت الهی را در پیخواهد داشت.
آیات زیادهروی در انفاق
سفارش دوّم نهی از زیادهروی در انفاق است؛ در حالی که تفسیر و برداشت اهلسنت از حدیث ابوبکر، انفاق تمام اموال است. «وَ آَتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا. اِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا اِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا.
[۳۸] اسراء/سوره۱۷، آیه۲۶.
و حقّ نزدیکان را بپرداز، و (همچنین حق) مستمند و وامانده در راه را! و هرگز اسراف و تبذیر مکن.»
ابن کثیر دمشقی در توضیح این آیات میگوید:
قوله تعالی: [وَلا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا]، لمّا امر بالانفاق، نهی عن الاسراف فیه، بل یکون وسطاً، کما قال فی الآیه الاخری: [وَالَّذِینَ اِذَا اَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا]
[۳۹] فرقان/سوره۲۵، آیه۶۷.
ثم قال: منفراً عن التبذیر والسرف: [اِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا اِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ] ای: اشباههم فی ذلک.
[۴۰] ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۳۹.
در این آیه: (لا تبذّر تبذیرا) چون سفارش و فرمان به انفاق داده و از اسراف در آن نهی کرده است؛ پس باید حد وسط بین این دو را برگزیند، همانگونه که در آیه دیگر فرموده است: “و کسانی که چون انفاق کنند، نه ولخرجی میکنند و نه تنگ میگیرند، و بین این دو روش حد وسط را برمیگزینند”. سپس از ولخرجی و اسراف به تنهائی اینگونه یاد میکند و میفرماید: همانا اسرافکاران برادران شیطانهایند؛ یعنی شبیه آنهایند.
پس اگر انفاق تمام اموال، باعث ملامت الهی باشد، انفاقی که سبب محرومیت دیگران شود، به طریق اولی، ملامت الهی را در پیخواهد داشت.
مساله نسخ در منابع اهلسنت
در نتیجه عمومیت قانون ارث، شامل پیامران نیز میشود و هیچ استثنائی هم وجود ندارد. اکنون این پرسش مطرح میشود: آیا حدیث «نحن معاشر الانبیاء لانورث ما ترکناه صدقه» میتواند این آیات را نسخ کند؟
یکی از مباحث اختلافی بین اهل تشیع و تسنن نسخ قرآن با خبر واحد است، و در این مورد هم این پرسش مطرح میشود که: آیا این خبر واحد میتواند ناسخ احکام قرآن باشد یا خیر؟
پس ناچاریم موضوع نسخ آیات قرآن به وسیله حدیث را در منابع اهلسنت جستجو کنیم تا به پاسخ این سوال از منابع آنان برسیم.
تعریف نسخ
ابن جوزی در کتاب نواسخ القرآن در تعریف نسخ میگوید: النسخ فی اللغه، علی معنیین: الاول: الرفع والازاله. والثانی: تصویر مثل المکتوب فی محل آخر. واذا اطلق النسخ فی الشریعه ارید به المعنی الاول لانه رفع الحکم الذی ثبت تکلیفه للعباد اما باسقاطه الی غیر بدل او الی بدل.
[۴۱] ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، نواسخ القرآن، ج۱، ص۲۰، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۰۵ه.
نسخ در لغت به دو معنی آمده است: ۱. برداشتن و از بین بردن؛ ۲. شکل و صورتی از یک نوشته را بهجای دیگر منتقل کردن. و اما اطلاق کلمه نسخ در شریعت به همان معنای اول است؛ چون نسخ در شریعت؛ یعنی حکمی که برای بندگان ثابت بوده، با جانشین یا بدون آن برداشته شود.
انواع نسخ
نسخ برخی از آیات قرآن از نگاه اهلسنت موضوعی قطعی و پذیرفته شده است و لذا آن را به دو نوع تقسیم کردهاند: نسخ محال و نسخ جائز.
نسخ محال
نسخ محال، در موردی است که آیهای فقط معنای خبری داشته باشد، مانند: آیاتی که از ارث حضرت یحیی و حضرت سلیمان (علیهماالسّلام) خبر میدهد، این نوع از نسخ محال است؛ چون نتیجه آن کذب خبر گذشته است و در قرآن دروغ، راهی ندارد.
الثانی: الخبر الخالص فلا یجوز علیه لانه یؤدی الی الکذب وذلک محال.
[۴۲] ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، نواسخ القرآن، ج۱، ص۲۲، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۰۵ه.
بخشی از آیات که معنای آن خبر دادن از گذشته باشد، نسخ آن جایز نیست؛ چون منجر به تکذیب آن میشود و این محال است.
ابوجعفر نحاس نتیجه چنین اعتقادی را کفر دانسته و میگوید: و هذا القول عظیم جدا یؤول الی الکفر لان قائلا لو قال قام فلان ثم قال لم یقم فقال نسختُه، لکان کاذبا.
[۴۳] ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، نواسخ القرآن، ج۱، ص۲۲، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۰۵ه.
اعتقاد به چنین نسخی، حرف بزرگی است و بازگشت آن به کفر است زیرا اگر کسی بگوید: فلانی ایستاد سپس بگوید: نایستاد و بگوید: با این سخن، سخن قبلیام را نسخ نمودم، دروغگو شمرده خواهد شد.
و فراتر از سخن نحاس قول ابن عقیل است که گفته است: و قال ابن عقیل الاخبار لا یدخلها النسخ لان نسخ الاخبارکذبٌ وحوشی القرآن من ذلک.
[۴۴] ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، نواسخ القرآن، ج۱، ص۲۲، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۰۵ه.
ابن عقیل گفته است: آیاتی که معنای خبری دارند، قابل نسخ نیست؛ زیرا نتیجه آن اثبات دروغ بودن آیات نسخ شده خبری است، و قرآن که کلام وحی است، از چنین نسخی منزه است.
نسخ جایز
نسخ جائز، در مورد آیهای است که بیانگر حکم شرعی باشد، که به دو صورت مطرح میشود:
۱. نسخ قرآن به وسیلهی قرآن؛
۲. نسخ قرآن به وسیلهی حدیث.
قسم اول مورد نیاز بحث ما نیست و فقط قسم دوّم از نسخ که مرتبط به گفتار ما در این نوشتار است را بررسی میکنیم: سنت نیز بر دو قسم است، گاهی به صورت متواتر نقل شده و گاهی خبر واحد است. ابتدا بحث نسخ قرآن توسط خبر متواتر و سپس خبر واحد را مطرح خواهیم کرد:
نسخ قرآن با خبر متواتر
ابن جوزی مؤلف کتاب معروف نواسخ القرآن دو نظر درباره نسخ قرآن بهوسیله سنت را بیان کرده و مینویسد: فاما نسخ القرآن بالسنه: فالسنه تنقسم قسمین: القسم الاول: ما ثبت بنقل متواتر کنقل القرآن فهل یجوز ان ینسخ القرآن بمثل هذا؟ حکی فیه شیخنا علی بن عبید الله روایتین عن احمد قال والمشهور انه لا یجوز وهو مذهب الثوری والشافعی والروایه الثانیه یجوز وهو قول ابی حنیفه ومالک …. و روی الدارقطنی من حدیث جابر ابن عبدالله قال قال رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم): «کلامی لا ینسخ القرآن، ینسخ بعضه بعضا».
[۴۵] ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، نواسخ القرآن، ج۱، ص۲۵ و ۲۶، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۰۵ه.
و اما نسخ قرآن به وسیله سنت (سخن و فعل و امضا) به دو قسم تقسیم میشود:
۱. سنت و حدیث متواتر، (مانند تواتر نقل قرآن)، سخن در این است که آیا سنت متواتر میتواند ناسخ قرآن باشد؟ مشهور گفتهاند: جائز نیست، و این عقیده ثوری و شافعی نیز هست.
سخن دوّم جایز بودن آن است که افرادی مانند ابوحنیفه و مالک این عقیده را دارند. سپس به حدیثی از جابر در منع نسخ به سنت استناد میکند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: سخن من نمیتواند ناسخ قرآن باشد.
و در پایان از بین این دو رای و نظر سخن مشهور را که عدم جواز است برمیگزیند و میگوید: … والقول الاول هو الصحیح لان هذه الاشیاء تجری مجری البیان للقرآن لا النسخ.
رای اول (سخن مشهور؛ عدم نسخ با سنت متواتر) درست است؛ زیرا سنت در حقیقت آیات قرآن را توضیح میدهد نه اینکه آن را نسخ کند.
و در ادامه میگوید: وقد روی ابو داود السجستانی قال: سمعت احمد بن حنبل رضی الله عنه یقول: السنه تفسر القرآن ولا ینسخ القرآن الا القرآن.
ابوداود سجستانی از احمد بن حنبل نقل میکند که گفت: سنت، قرآن را تفسیر میکند، و آیات قرآن نسخ نمیشود مگر به وسیله خود قرآن.
و همچنین به نقل از شافعی میگوید: وکذلک قال الشافعی: انما ینسخ الکتاب الکتاب والسنه لیست ناسخه له.
[۴۶] ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، نواسخ القرآن، ج۱، ص۲۶، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۰۵ه.
شافعی میگوید: کتاب (قرآن) را فقط کتاب میتواند نسخ کند، سنت نمیتواند ناسخ کتاب باشد.
در کتاب اختلاف الحدیث شافعی آمده است: قال: ولا ینسخ کتاب الله الا کتابه لقول الله (ما ننسخ من آیه او ننسها نات بخیر منها او مثلها) وقوله (واذا بدلنا آیه مکان آیه والله اعلم بما ینزل قالوا انما انت مفتر) فابان ان نسخ القرآن لا یکون الا بقرآن مثله.
[۴۷] شافعی، محمد بن ادریس، اختلاف الحدیث، ج۸، ص۵۹۵، تحقیق:عامر احمد حیدر، ناشر:دار المعرفه – بیروت سنه النشر:۱۴۱۰ه/۱۹۹۰م.
کتاب خدا را نمیتواند نسخ کند؛ مگر خود کتاب؛ زیرا خداوند فرموده است: «هر حکمی را نسخ کنیم یا آن را به فراموشی بسپاریم، بهتر از آن، یا مانندش را میآوریم» و نیز فرمود: «و چون حکمی را به جای حکم دیگر بیاوریم، و خدا به آنچه نازل میکند داناتر است، میگویند: جز این نیست که تو دروغ بافی» از این دو آیه استفاده میشود که قرآن نسخ نمیشود؛ مگر با خود قرآن.
عینی در بحث نیت وضو عدم جواز نسخ کتاب را به وسیله حدیث از شافعی و دیگران نقل کرده و مینویسد: … ان المنقول الصحیح عن الشافعی عدم جواز نسخ الکتاب بالسنه قولا واحدا.
[۴۸] بدرالدین عینی، محمود بن احمد، عمده القاری شرح صحیح البخاری، ج۱، ص۳۱، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت.
… تنها نقل صحیحی که از شافعی رسیده این است که نظر او عدم جواز نسخ قرآن به وسیله حدیث.
و همچنین عینی به نقل از فخر رازی مینویسد: قال الامام فخر الدین الرازی: قطع الشافعی واکثر اصحابنا واهل الظاهر واحمد فی احدی روایتیه بامتناع نسخ الکتاب بالسنه المتواتره.
[۴۹] بدرالدین عینی، محمود بن احمد، عمده القاری شرح صحیح البخاری، ج۱، ص۲۴۷، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت.
شافعی و بسیاری از اصحاب ما و اهل ظاهر و احمد (در یکی از دو روایت منقول از احمد) به طور قطع و جزم نظر دادهاند که نسخ کتاب با سنت متواتر ممتنع است.
ابن تیمیه نیز چهار دلیل بر عدم نسخ قرآن به غیر قرآن ذکر کرده و مینویسد:
و مما یدل علی المساله:
۱. ان الصحابه و التابعین الذین اخذ عنهم علم الناسخ و المنسوخ انما یذکرون نسخ القرآن بقرآن لا یذکرون نسخه بلا قرآن بل بسنه و هذه کتب الناسخ و المنسوخ الماخوذه عنهم انما تتضمن هذا و کذلک قول علی رضی الله عنه للقاص، «هل تعرف الناسخ من المنسوخ فی القرآن» فلو کان ناسخ القرآن غیر القرآن لوجب ان یذکر ذلک ایضا. ۲. وایضا الذین جوزوا نسخ القرآن بلا …. و بالجمله، فلم یثبت ان شیئا من القرآن نسخ بسنه بلا قرآن.
[۵۰] ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیه، ج۱۷، ص۱۹۷، تحقیق: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبه ابن تیمیه، الطبعه: الثانیه.
۱. صحابه و تابعان که دانش ناسخ و منسوخ از آنان گرفته شده است، فقط نسخ قرآن به قرآن را متذکر شدهاند و از ناسخ دیگری؛ حتی سنت سخنی نگفتهاند، کتابهایی که در این موضوع نوشته شده، بیانگر این مساله است، علاوه بر سخن علی (علیهالسّلام) به مرد قصهگو فرمود: آیا تو ناسخ و منسوخ را در قرآن میشناسی؟ پس اگر ناسخی غیر از قرآن وجود داشت واجب بود که بیان کنند؛
۲. افرادی که نسخ قرآن را به غیر قرآن جائز میدانند مانند: اهل کلام و رای میگویند: نسخ از نظر عقل محال نیست، که البته عدم مانع عقلی دلیل بر جواز شرعی نمیشود؛ زیرا گاهی حکم شرع با دلیل شرعی اثبات میشود که عقل را راهی به آن نیست، و گاهی فلسفه یک حکم از طریق دلیل شرعی فهمیده میشود که عقل نمیتواند آن را بفهمد، و مفهوم آیه: (ما ننسخ من آیه ….) خبر از ممنوعیت نسخ قرآن به غیر قرآن است؛
۳. ناسخ مقدم بر منسوخ و حاکم بر آن است؛ پس باید یا مثل خودش باشد و یا برتر، و چون آیات قرآن بر هر چیزی مقدم و برتر است؛ پس به ناچار باید ناسخ او یا از خودش باشد و یا برتر و حال آنکه برتر از او چیزی نیست؛
۴. در آیات قرآن دیده نشده است که غیر از آیه چیز دیگری آن را نسخ کرده باشد، خداوند در قرآن فرموده است: «اینها احکام الهی است، و هرکس از خدا و پیامبر او اطاعت کند، وی را به باغهایی وارد کند که از زیر درختان آن نهرها روان است، و در آن جاودانهاند، این همان کامیابی بزرگ است» «هرکس از پیامبر خدا و او نافرمانی کند و از حدود مقرّر او تجاوز نماید، وی را در آتشی وارد کند که همواره در آن خواهد بود و برای او عذابی خفّتآور است» یکی از این واجبات سهام ارث است که از حدود الهی است؛ چون این آیه پس از آیات ارث قرار گرفته است؛ بنابراین هرکس از سهام تعیین شده تجاوز کند و به یکی بیشتر و به دیگری کمتر بدهد از حدود الهی تجاوز کرده است، پس این میشود ناسخ.
و در ادامه میگوید: ثابت نشده است که حکمی در قرآن به وسیله سنت نسخ شده باشد.
نسخ قرآن به وسیله خبر واحد
در مبحث پیشین ملاحظه نمودید که عالمان مشهور اهلسنت نسخ قرآن به وسیله خبر متواتر را مردود دانستند؛ لذا دیدگاه آنان نیز درباره خبر واحدی که نازلتر از خبر متواتر است روشن میشود؛ اما در عینحال در این قسمت، ناسخ بودن خبر واحد را نیز بررسی خواهیم کرد:
خبر واحد خبری است که راویان و ناقلان آن از نظر تعداد بهاندازهای نباشند که به خودی خود سبب علم و یقین شود؛ بلکه در حد ظن و گمان (با قطعنظر از قرائن مفید یقین) بیش نیست. همانگونه که گفته شد، بزرگان از علما و دانشمندان اهلسنت این نوع نسخ را جایز ندانستهاند.
عینی شارح صحیح بخاری، میگوید: … جماهیر الاصولیین علی عدم جواز نسخ الکتاب بالخبر الواحد.
[۵۱] بدرالدین عینی، محمود بن احمد، عمده القاری شرح صحیح البخاری، ج۱، ص۳۱، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت.
جمهور عالمان اصول، نسخ کتاب به خبر واحد را جائز نمیدانند.
آلوسی صاحب تفسیر گفته است: … لا تصح دعوی النسخ بما ذکر لانه خبر الواحد وعندنا لا یجوز نسخ الکتاب به.
[۵۲] آلوسی، سیدمحمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج۱۸، ص۸۱، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت.
ادعای نسخ به خبر واحد پذیرفتنی نیست؛ چون ما نسخ کتاب را به خبر واحد جائز نمیدانیم.
و همچنین ابوبکر کاشانی، در این زمینه مینویسد: وَنَسْخُ الْکِتَابِ بِالْخَبَرِ الْمُتَوَاتِرِ لَا یَجُوزُ عِنْدَ الشَّافِعِیِّ فَکَیْفَ یَجُوزُ بِخَبَرِ الْوَاحِدِ.
[۵۳] کاشانی، علاءالدین، بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، ج۱، ص۱۶۰،:ناشر:دار الکتاب العربی – بیروت، الطبعه:الثانیه، ۱۹۸۲م.
امام شافعی، نسخ کتاب را با خبر متواتر مردود میداند؛ چهرسد به خبر واحد.
البته در برابر سخن مشهور عدهای این نوع نسخ را با شرائطی جائز دانستهاند ولی طبق ایننظر نیز، حدیث ابوبکر حایز شرائط آنان برای نسخ نیست که به منظور اجتناب از طولانی شدن مبحث نسخ، تنها به یکی از شرایط آنان بسنده میکنیم. از جمله این شرایط: علم قطعی به تاخر صدور ناسخ و تقدم صدور منسوخ است به عبارت دیگر باید معلوم باشد که زمان صدور آنچه که اراده نسخش شده (منسوخ) قبل از زمان صدور ناسخ باشد در غیر این صورت، نسخ جایز نیست.
از جمله ابن عربی، فقیه اهلسنت، در مورد رد ادعای نسخ دو آیه از قرآن به فقدان این شرط استدلال کرده و مینویسد: فان شروط النسخ اربعه منها معرفه التاریخ بتحصیل المتقدم والمتاخر وهذا مجهول منهاتین الآیتین فامتنع ان یدعی ان واحده منهما ناسخه للاخری وبقی الامر علی حاله.
[۵۴] ابن عربی، محمد بن عبدالله، احکام القرآن، ج۲، ص۱۳۷، دار النشر:دار الفکر للطباعه والنشر – لبنان، تحقیق:محمد عبدالقادر عطا.
… زیرا که نسخ چهار شروط دارد از جمله آنها شناخت تاریخ صدور متقدم و متاخر است که در این دو آیه مجهول نتیجتا این ادعاء که یکی از آن دو ناسخ دیگری است ممتنع بوده و این مساله در وضعیت قبلی خود باقی میماند.
نتیجتا معلوم نیست زمانی که ابوبکر حدیثش را شنیده قبل از نزول آیات ارث بوده و یا بعد از آن، لذا به دلیل عدم احراز این شرط، دنین نسخی حتی طبق مبنای قائلین به جواز ممکن نیست.
نسخ قرآن بهوسیله خبر واحد مشهور
آیا خبر واحد مشهور میتواند قرآن را نسخ کند؟
ممکن است کسی بگوید: حدیث ابوبکر خبر واحد مشهور است و خبر واحد مشهور، ملحق به خبر متواتر است؛ بنابراین میتواند آیات قانون ارث را نسخ کند. در پاسخ میگوییم: اولاً: پیش از این ثابت کردیم که حتی خبر متواتر نیز نمیتواند آیات قرآن را نسخ نماید؛ بنابراین حتی اگر خبر واحد مشهور بهاندازه خبر متواتر نیز اعتبار داشته باشد، نمیتواند آیات قرآن را نسخ نمایند؛
ثانیاً: فخر رازی، مفسر مشهور اهلسنت از اینمطلب پاسخ داده است که به نقل آن بسنده میکنیم: «کُتِبَ عَلَیْکُمْ اِذَا حَضَرَ اَحَدَکُمُ الْمَوْتُ اِنْ تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّهُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْاَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ» اختلفوا فی انها بای دلیل صارت منسوخه؟ و ذکروا وجوهاً… ثانیها: انها صارت منسوخه بقوله علیه السلام: «الا لا وصیه لوارث» وهذا اقرب الا ان الاشکال فیه ان هذا، خبرواحد فلا یجوز نسخ القرآن به. واجیب عن هذا السؤال بان هذا الخبر وان کان خبر واحد الا ان الائمه تلقته بالقبول فالتحق بالمتواتر. ولقائل ان یقول: یدعی ان الائمه تلقته بالقبول علی وجه الظن او علی وجه القطع. والاول: مسلم الا ان ذلک یکون اجماعاً منهم علی انه خبر واحد، فلا یجوز نسخ القرآن به والثانی: ممنوع لانهم لو قطعوا بصحته مع انه من باب الآحاد لکانوا قد اجمعوا علی الخطا وانه غیر جائز.
[۵۵] فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۵، ص۲۳۴.
مفسران و علما در منسوخ شدن این آیه اختلاف دارند که دلیل این نسخ چیست؟ وجوهی بیان کردهاند که دلیل و وجه دوم این است که این آیه به این حدیث نبوی: «الا لا وصیه لوارث» برای وارث وصیتی نیست نسخ شده است، این وجه خوب است؛ ولی اشکال آن این است که خبر واحد است و نسخ قرآن با خبر واحد جائز نیست. پاسخ داده شده که اگر چه خبر واحد است؛ ولی بزرگان آن را پذیرفتهاند، پس ملحق به خبر متواتر میشود.
ممکن است کسی بگوید: آیا تلقی به قبول این حدیث در حد ظن به صدور آن است، یا قطع؟ اگر اولی باشد، به یقین ظن و گمان است، و اجماع هست که او خبر واحد است پس نمیتواند ناسخ باشد.
و اگر دومی باشد: چنین چیزی ممنوع است؛ زیرا اگر پیشوایان دینی و علمی ما یقین به صحت چنین حدیثی داشته باشند، به یقین بر مطلبی نادرست اجماع نمودهاند که صحیح نمیباشد.
نتیجه بحث در باره نسخ
طبق آنچه از عالمان اهلسنت نقل شد، با فرض پذیرش معنای مورد نظر اکثر اهلسنت از حدیث ابوبکر؛ یعنی تمام آنچه پیامبران برجای میگذارند صدقه است و کسی از پیامبران ارث نمیبرد، بازهم نمیتواند ناسخ آیات ارث باشد؛ زیرا این روایت خبر واحد و یا حداکثر خبری مشهور است، و ثابت کردیم که در هر دو صورت نمیتواند ناسخ آیات ارث باشد.
تخصیص آیات ارث با حدیث ابوبکر
آیا حدیث ابوبکر میتواند آیات ارث را تخصیص بزند؟
ممکن است که کسی ادعا کند که روایت ابوبکر ناسخ آیات ارث نیست؛ بلکه آنها را تخصیص میزند؛ پس عمل ابوبکر در منع فدک از حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) درست بوده است.
در این بخش سعی میکنیم که اینمطلب را نیز بررسی کنیم. برای رسیدن به پاسخ این پرسش، نگاهی به مساله تخصیص در منابع اهلسنت لازم است.
تعریف تخصیص
زرکشی شافعی در تعریف «تخصیص» میگوید: تَعْرِیفُ التَّخْصِیصِ وَاَمَّا التَّخْصِیصُ وهو الْمَقْصُودُ بِالذِّکْرِ فَهُوَ لُغَهً الْاِفْرَادُ وَمِنْهُ الْخَاصَّهُ وَاصْطِلَاحًا قال ابن السَّمْعَانِیِّ تَمْیِیزُ بَعْضِ الْجُمْلَهِ بِالْحُکْمِ وَتَخْصِیصُ الْعَامِّ بَیَانُ ما لم یُرِدْ بِلَفْظِ الْعَامِّ.
[۵۶] زرکشی، محمد بن بهادر، البحر المحیط فی اصول الفقه، ج۴، ص۳۲۵.
تخصیص؛ یعنی بیان آنچه که از جمله اراده شده است، و در لغت به معنای تک و تنها است، سمعانی در معنای اصطلاحی آن گفته است: بخشی از یک جمله را با حکمی خاص جدا کردن است، و تخصیص عام به معنای بیان آن چیزی است که از لفظ عام اراده شده است.
نظرهای پنجگانه اهلسنت
در تخصیص قرآن که از منظر سندی قطعی الصدور است به وسیلهی خبر واحد که در اصل صدورش ظن و گمان داریم، بین عالمان اهلسنت اختلاف است، که جمعا به پنجنظر میرسد. سبکی از عالمان معروف اهلسنت، نظرهای پنجگانه را چنین شرح کرده است:
۱. جواز مطلق: پیشوایان مذاهب چهارگانه و دیگران تخصیص خبر قطعی را با خبر ظنی (تخصیص آیات قرآن به وسیله احادیث) مطلقا جائز دانستهاند؛
۲. منع مطلق: گروهی از متکلمین و فقهاء اینگونه نسخ را جائز ندانستهاند؛
۳. اگر عام قابل تخصیص باشد، منعی ندارد؛
۴. اگر مخصص منفصل باشد، جائز و اگر متصل باشد جائز نیست؛
۵. اگر خبر با کتاب (قرآن) تعارض داشت، از قابلیت استدلال خارج و باید دلیل دیگری جستجو نمود.
… هذه المساله فی تخصیص المقطوع بالمظنون وفیها بحثان الاول: فی جواز تخصیص الکتاب بخبر الواحد وفیه مذاهب: احدها: الجواز مطلقا وهو المنقول عن الائمه الاربعه واختاره الامام واتباعه منهم المصنف وبه قال امام الحرمین وطوائف وتبعهم الآمدی قال امام الحرمین ومن شک ان الصدیق لو روی خبرا عن المصطفی (صلیاللهعلیهوسلم) فی تخصیص عموم الکتاب لا بتدره الصحابه قاطبه بالقبول فلیس علی درایه من قاعده الاخبار. والثانی: المنع مطلقا ونقله ابن برهان فی الوجیز عن طائفه من المتکلمین وشرذمه من الفقهاء والثالث: قال عیسی بن ابان انه لا یجوز فی العام الذی لم یخصص ویجوز فیما خصص والرابع: ان کان التخصیص بدلیل منفصل جاز وان یخص او کان بمتصل فلا یجوز قاله ابو الحسن الکرخی. وفی المساله مذهب خامس وهو الوقف فی المحل الذی یتعارض فیه الخبر ومقتضی لفظ الکتاب واجری اللفظ العام من الکتاب فی بقیه مسمیاته وذهب الیه القاضی کما نقله عن امام الحرمین والغزالی والامام والآمدی نقل عنه ابن برهان فی الوجهین انهما یتعارضان ویتساقطان ویجب الرجوع الی دلیل آخر.
[۵۷] سبکی، علی بن عبدالکافی، الابهاج فی شرح المنهاج علی منهاج الوصول الی علم الاصول للبیضاوی، ج۲، ص۱۷۱،:تحقیق:جماعه من العلماء، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۰۴ه.
از بین آراء و نظیریههای موجود، نظریه دوّم و پنجم به روشنی دلالت بر این نکته دارند که: حدیث ابوبکر نمیتواند عمومیت آیات ارث را تخصیص بزند؛ زیرا بر اساس نظر دوّم تخصیص قرآن به وسیله خبر واحد مطلقا جائز نیست، و بر اساس نظریه پنجم که میگفت: تعارض لفظ خبر با قرآن، سبب ساقط شدن از درجه استدلال میشود، باز توان تخصیص را نخواهد داشت.
اکنون که روشن شد، اهلسنت در اصل تخصیص قرآن بهوسلیهی خبر واحد اختلاف دارند و طبق دو نظر، حدیث ابوبکر، نمیتواند سبب تخصیص قرآن شود، موضوع بحث را با توجه به آراء دیگر، که تخصیص قرآن با خبر واحد، جایز بود، دنبال میکنیم.
شرط عدم تراخی
بعضی از اهلسنت برای جواز تخصیص، همزمانی صدور عام و خاص؛ یعنی عدم فاصله زمانی بین آن دو را شرط کردهاند: از جمله ابی سعود در اینباره مینویسد: فان من شرائط التخصیص ان لا یکون المخصص متراخی النزول.
[۵۸] عمادی، محمد بن محمد، ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم (تفسیر ابی السعود)، ج۶، ص۱۵۸، ذیل آیه ۶ نور،:ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت.
از شرائط تخصیص این است که مخصِّص نباید از نظر زمان نزول و صدور از مخصَّص تاخیر داشته باشد.
با توجه به این شرط، حدیث ابوبکر نمیتواند مخصِّص آیات ارث باشد؛ زیرا همزمانی صدور آن با نزول آیات ارث، معلوم نیست، و با وجود شک در تخصیص، اصل عدم تخصیص است چنانکه عینی شارح معروف صحیح بخاری در مورد این اصل مینویسد: الاصل، عدم التخصیص.
[۵۹] بدرالدین عینی، محمود بن احمد، عمده القاری شرح صحیح البخاری، ج۱۱، ص۶، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت.
در مقابل افرادی که شرط عدم تراخی را نپذیرفتهاند، ادعاء کردهاند که عمومیت آیات ارث به وسیله حدیث ابوبکر تخصیص میخورد از جمله: ابن حجر عسقلانی مینویسد: و اما عموم قوله تعالی: «یوصیکم الله فی اولادکم الخ» فاجیب عنها بانها عامه فیمن ترک شیئا کان یملکه واذا ثبت انه وقفه قبل موته فلم یخلف ما یورث عنه فلم یورث وعلی تقدیر انه خلف شیئا مما کان یملکه فدخوله فی الخطاب قابل للتخصیص لما عرف من کثره خصائصه وقد اشتهر عنه انه لا یورث فظهر تخصیصه بذلک دون الناس.
[۶۰] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۱۲، ص۹، تحقیق:محب الدین الخطیب، ناشر:دار المعرفه – بیروت.
اما اگر به عمومیت این کلام خداوند: «یوصیکم الله فی اولادکم الخ» استدلال شود، در جواب آن گفته شده: این آیه عام است و شامل هر کسی که مالی باقی گذارد میگردد و اگر ثابت شد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبل از وفاتش آن را وقف نموده، چیزی باقی نگذاشته تا ارث برده شود و به فرض آنکه چیزی هم باقی گذارده باشد، قابلیت تخصیص را دارد زیرا که ایشان ویژگیهای شخصی بسیاری داشته و مشهور است که فرموده: کسی از ایشان ارث نمیبرد پس معلوم شد که این حکم اختصاصی اوست بدون آنکه دیگران چنین حکمی داشته باشند.
صالحی شامی نیز حدیث ابوبکر را مخصِّص آیات ارث دانسته و مینویسد: و اما: (یوصیکم الله)
[۶۱] نساء/سوره۴، آیه۱۱.
فهی عامه لمن ترک شیئا کان یملکه، واذا ثبت انه وقفه قبل موته، فلم یخلف ما یورث عنه فلم یورث، و علی تقدیر انه خلف شیئا فما کان ملکه فدخوله فی الخطاب قابل للتخصیص لما عرف من کثره خصائصه (صلیاللهعلیهوسلم) و قد صح عنه انه لا یورث، فخص من عموم المخاطبین وهم الامه.
[۶۲] صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد فی سیره خیر العباد، ج۱۰، ص۴۳۱، تحقیق:عادل احمد عبدالموجود وعلی محمد معوض، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۱۴ه.
آیه ارث عام است؛ پس هرکس پس از مرگش چیزی باقی گذاشت، وارثان مالک میشوند؛ اما اگر ثابت شود که میت پیش از مرگش چیزی را وقف کرده است، جزو میراث نخواهد بود؛ بنابراین اگر بپذیریم که رسول خدا چیزی از خودش باقی گذاشته است داخل در عموم آیه ارث میشود؛ ولی به دلیل ویژگیها و خصائص فراوان آن حضرت میگوئیم آیه قرآن درباره ایشان تخصیص خورده است؛ چون در خبر صحیح آمده است که از وی کسی ارث نمیبرد، برخلاف عموم مردم.
منع قرآنی در تخصیص عمومیت آیات ارث
ارث قانونی است عام که شامل همه افراد بشر از هر رنگ و نژاد و عقیده و مذهبی میشود و هیچگونه استثناء و منعی به صورت طبیعی در آن وجود ندارد؛ مگر در شرائطی خاص و ویژه مثل قاتل بودن وارث و یا کفر آن؛ بنابراین عمومیت آیات قانون ارث مانع محروم نمودن افراد یا گروههائی از این حق انسانی و الهی میشود و شامل همه گروهها؛ چه پیامبران و چه غیرپیامبران خواهد بود؛ لذا با توجه به این نکته که، در بخشی از آیات قرآن به صورت خاص و صریح از ارث بعضی از پیامبران؛ مانند حضرت سلیمان و حضرت زکریا سخن به میان آمده است میگوییم: اگر کسی ادعاء کند که عمومیت آیات ارث به وسیله حدیث ابوبکر، مختص به غیر پیامبران، گشته، ادعائی باطل و بدون دلیل نموده؛ زیرا همانگونه که پیش از این اشاره شد: در خصوص ارث پیامبران دلیل قرآنی وجود دارد و با این وجود، تنها این آیات در مورد غیر پیامبران قابل تخصیص میباشند و تخصیص پیامبران ممکن نیست زیرا قرآن در رابطه با حضرت سلیمان و داوود میفرماید: «وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ یَا اَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَاُوتِینَا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ اِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ.
[۶۳] نمل/سوره۲۷، آیه۱۶.
و سلیمان وارث داوود شد، و گفت: ای مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده، و از هر چیز به ما عطا گردیده این فضیلت آشکاری است.»
و از قول حضرت زکریا نقل میکند:
«وَاِنّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِنْ وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَاَتِی عَاقِرًا فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا•یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آَلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا.
[۶۴] مریم/سوره۱۹، آیه۶-۷.
و من از بستگانم پس از خودم بیمناکم (که حق پاسداری از آیین تو را نگاه ندارند)! و (از طرفی) همسرم نازا و عقیم است تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد و او را مورد رضایتت قرار ده!.»
برای روشنتر شدن اینمطلب به این مثال دقت نمایید: اگرکسی به خادم خود بگوید: از مهمانان پذیرایی کن و از طرف دیگر، به صورت خاص در مورد یک مهمان تاکید نماید، تخصیص در آن فرد خاص ممکن نبوده و تنها در غیر او معنا خواهد داد.
ارث حضرت زکریا و حضرت سلیمان
آیا ارث حضرت زکریا و حضرت سلیمان، ارث مالی است؟
ارث مالی، معنای حقیقتی ارث
معنای حقیقتی ارث، ارث مالی است.
لفظ ارث و مشتقات آن مثل: وارث و موروث و یرث و … برای اموال و حقوق قابل انتقالی که میت بهجا میگذارد وضع شده و معنای حقیقی ارث چیزی غیر از این نیست، و در هر معنایی غیر از این، مجاز است.
ابن منظور افریقی در لسان العرب، عبدالقادر رازی در مختار الصحاح، فیومی در مصباح المنیر و زبیدی در تاج العروس در معنای ارث میگویند: [ووَرَّثَه] تَورِیثاً، اَی اَدخَلَه فی مالِه علی وَرَثَتِه.
[۶۵] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۲، ص۲۰۰، ناشر:دار صادر – بیروت، الطبعه:الاولی.
[۶۶] رازی، محمد بن ابی بکر، مختار الصحاح، ج۱، ص۳۳۶، ناشر:المکتبه العصریه – الدار النموذجیه، بیروت – صیدا الطبعه:الخامسه، ۱۴۲۰ه / ۱۹۹۹م.
[۶۷] مقری فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج۲، ص۶۵۵،:ناشر:المکتبه العلمیه – بیروت.
[۶۸] زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۵، ص۳۸۱، تحقیق:مجموعه من المحققین، ناشر:دار الهدایه.
به او ارث داد؛ یعنی او را در مالش در زمرهی وارثانش داخل کرد.
و از طرفی تا جایی که ممکن است باید هر لفظی را بر معنای حقیقیاش حمل کنیم نه مجاز. قرطبی مینویسد: اذا دار الکلام بین الحقیقه والمجاز، فالحقیقه الاصل کما فی کتب الاصول.
[۶۹] انصاری قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۴، ص۲۵۷، ذیل آیه ۱۶۱سوره آل عمران، ناشر:دار احیاء التراث العربی بیروت – لبنان ۱۴۰۵ ه – ۱۹۸۵ م.
هرگاه کلامی مردد باشد بین معنای حقیقی و معنای مجازی، معنای حقیقی، اصل است؛ همانطور که در کتابهای اصولی مطرح شده است.
فخر رازی میگوید: ان الاصل المعتبر فی علم القرآن انه یجب اجراء اللفظ علی الحقیقه الا اذا قام دلیل یمنع منه.
[۷۰] فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۹، ص۴۱۴.
آنچه که در علوم قرآنی معتبر است وجوب حمل لفظ بر معنای حقیقی آن است؛ مگر آنکه دلیلی مانع از حمل لفظ بر معنای حقیقی آن بشود.
ماوردی شافعی هم نوشته است: اَنَّ مَوْضِعَ الْکَلَامِ اَنْ یُحْمَلَ عَلَی حَقِیقَتِهِ دُونَ مَجَازِهِ اِلَّا فِی مَوْضِع لَا یُمْکِنُ اسْتِعْمَالُهُ عَلَی الْحَقِیقَهِ، فَیَعْدِلُ بِهِ اِلَی الْمَجَازِ.
[۷۱] ماوردی، علی بن محمد، الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الامام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج۱۸، ص۲۵۱، تحقیق الشیخ علی محمد معوض – الشیخ عادل احمد عبدالموجود، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت – لبنان، الطبعه:الاولی، ۱۴۱۹ ه -۱۹۹۹ م.
شان کلام این است که بر معنای حقیقیاش حمل شود نه معنای مجازی، مگر در جایی که حمل بر معنای حقیقی ممکن نباشد لذا در آن صورت به معنای مجازی حمل میشود.
بنابراین تفسیر آیات ارث درباره حضرت زکریا و حضرت سلیمان و تاویل و انصراف آن به ارث در نبوت از موارد حمل بر معنای مجازی بدون قرینه و دلیل است؛ چون با هدف دست و پا زدن جهت یافتن قرینه و محملی برای از کارانداختن ادعا و درخواست حضرت زهرا از حق طبیعی او؛ یعنی بهدست آوردن میراث رسول خدا بوده است.
حکم حدیث مخالف با قرآن
طبق اعتقاد اهلسنت، هر حدیثی که به پیامبر اکرم نسبت داده شود و مخالف قرآن باشد مردود و باطل است. ابو یوسف در کتاب الرد علی سیر الاوزاعی و محمد بن ادریس شافعی در کتاب الام مینویسند: حدثنا بن ابی کَرِیمَهَ عن ابی جَعْفَرٍ عن رسول اللَّهِ (صلیاللَّهُعلیهوسلم) اَنَّهُ دَعَا الْیَهُودَ فَسَاَلَهُمْ فَحَدَّثُوهُ حتی کَذَبُوا علی عِیسَی فَصَعِدَ النبی (صلیاللَّهُعلیهوسلم) الْمِنْبَرَ فَخَطَبَ الناس فقال انَّ الحدیث سَیَفْشُو عَنِّی فما اَتَاکُمْ عَنِّی یُوَافِقُ الْقُرْآنَ فَهُوَ عَنِّی وما اَتَاکُمْ عَنِّی یُخَالِفُ الْقُرْآنَ فَلَیْسَ عَنِّی.
[۷۲] انصاری، یعقوب بن ابراهیم، الرد علی سیر الاوزاعی، ج۱، ص۲۵،:تحقیق:ابو الوفا الافغانی، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت.
[۷۳] شافعی، محمد بن ادریس، الام، ج۷، ص۳۵۸.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، یهودیان را احضار کرده و از آنان سؤالی پرسید، یهودیان سخنانی گفتند و به حضرت مسیح دروغهایی نسبت دادند، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر فراز منبر قرار گرفت و در سخنانش فرمود: به زودی بر من حدیث دروغین میبندند، پس آنچه از سخنان من به شما رسید و موافق قرآن بود از من است، و آنچه مخالف قرآن است، از من نیست.
عبدالرحمن سیوطی در الدر المنثور و شوکانی در فتح القدیر مینویسند: اخرج ابن ابی حاتم عن ابن عباس قال: ما خالف القرآن فهو من خطوات الشیطان.
[۷۴] سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، الدر المنثور، ج۱، ص۴۰۳، ذیل آیه ۱۶۸ سوره بقره، ناشر:دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۳.
[۷۵] شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایه والدرایه من علم التفسیر، ج۱، ص۱۹۴.
ابن عباس گفت: آنچه مخالف قرآن است، از القاءهای شیطان است.
عبدالرزاق صنعانی مینویسد: اخبرنا عبدالرزاق عن الثوری عن الاعمش عن عماره عن حریث بن ظهیر قال قال عبدالله لا تسالوا اهل الکتاب عن شیء فانهم لن یهدوکم وقد ضلوا فتکذبوا بحق وتصدقوا الباطل وانه لیس من احد من اهل الکتاب الا فی قلبه تالیه تدعوه الی الله وکتابه کتالیه المال و التالیه البقیه قال الثوری وزاد معن عن القاسم بن عبدالرحمن عن عبدالله فی هذا الحدیث قال ان کنتم سائلیهم لا محاله فانظروا ما واطی کتاب الله فخذوه وما خالف کتاب الله فدعوه.
[۷۶] صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۶، ص۱۱۱، ح۱۰۶۲، تحقیق حبیب الرحمن الاعظمی، ناشر:المکتب الاسلامی – بیروت، الطبعه:الثانیه، ۱۴۰۳ه.
… عبدالله بن مسعود گفت: اگر از یهود چیزی پرسیدید، حتماً به قرآن نگاه کنید اگر موافق کتاب خدا بود، آن را اخذ و اگر مخالف کتاب خدا بود، آنرا رها کنید.
ارث مالی دیدگاه صحابه و تابعین
نظر بسیاری از صحابه و تابعین، ارث مالی است.
اهلسنت و به ویژه وهابیها که خود را طرفدار سلف و خود را سلفی مینامند، به این نکته توجه داشته باشند که سلف صالح آنها، درباره ارث نظر مخالف آنان دارد. بسیاری از بزرگان صحابه و از جمله ابن عباس، حسن بصری، ضحاک، سدی، مجاهد، شعبی و … ارث سلیمان از داوود را ارث مالی میدانند.
ابن عطیه اندلسی در تفسیر المحرر الوجیز و انصاری قرطبی در الجامع لاحکام القرآن و ابوحیان اندلسی در تفسیر بحر المحیط مینویسند: … فقال ابن عباس و مجاهد و قتاده و ابو صالح: خاف ان یرثوا ماله وان ترثه الکلاله فاشفق من ذلک وروی قتاده والحسن عن النبی (صلیاللهعلیهوسلم) انه قال: یرحم الله اخی زکریاء ما کان علیه ممن یرث ماله.
[۷۷] اندلسی، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۴، ص۴، تحقیق:عبدالسلام عبدالشافی محمد، ناشر:دار الکتب العلمیه – لبنان، الطبعه:الاولی، ۱۴۱۳ه- ۱۹۹۳م.
[۷۸] انصاری قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۱، ص۷۸، ناشر:دار احیاء التراث العربی بیروت – لبنان ۱۴۰۵ ه – ۱۹۸۵ م.
[۷۹] ابی حیاناندلسی، محمد بن یوسف، تفسیر البحر المحیط، ج۴، ص۴.
ابن عباس و مجاهد و قتاده و ابوصالح گفتهاند: حضرت زکریا از اینکه مالش را دیگران ارث ببرند ترسیده بود، قتاده و حسن بصری از پیامبر (علیهالسّلام) روایت کردهاند که فرمود: «خداوند برادرم زکریا را رحمت کند کسی را نداشت که مالش را از او ارث ببرد (لذا از خداوند، طلب وارث نمود).
فخر رازی، در تفسیر کبیر خود، اقوال صحابه و تابعین را اینگونه مطرح میکند: اختلفوا فی المراد بالمیراث علی وجوه: احدها: ان المراد بالمیراث فی الموضعین هو وراثه المال وهذا قول ابن عباس والحسن والضحاک. و ثانیها: ان المراد به فی الموضعین وراثه النبوه و هو قول ابی صالح. و ثالثها: یرثنی المال ویرث من آل یعقوب النبوه وهو قول السدی و مجاهد والشعبی وروی ایضاً عن ابن عباس والحسن والضحاک. و رابعها: یرثنی العلم ویرث من آل یعقوب النبوه وهو مروی عن مجاهد…
[۸۰] فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۲۱، ص۵۱۰.
اهلسنت در میراث حضرت یحیی از حضرت زکریّا اختلاف دارند:
نظر اول: مقصود از میراث در هر دو جای آیه (یرثنی، یرث من آل یعقوب) وراثت اموال است این نظر ابن عباس و حسن بصری و ضحاک است.
نظر دوم: مقصود از آن در هر دو جای آیه، وراثت نبوت است، این نظر ابوصالح است.
نظر سوم: مقصود از وراثت در «یرثنی»، وراثت مالی و مقصود از آن در «یرث من آل یعقوب»، وراثت نبوت است، این نظر سدی و مجاهد و شعبی است.
نظر چهارم: مقصود از میراث در «یرثنی» علم و مقصود از آن در «یرث من آل یعقوب»، نبوت است، این نظر از مجاهد نقل شده است.
و همچنین ادله قائلین به وراثت مالی را به این شکل نقل میکند: واحتج من حمل اللفظ علی وراثه المال، بالخبر والمعقول: اما الخبر فقوله علیه السلام: «رحم الله زکریا ما کان له من یرثه» وظاهره یدل علی ان المراد ارث المال. و اما المعقول فمن وجهین: الاول: ان العلم والسیره و النبوه لاتورث بل لاتحصل الا بالاکتساب فوجب حمله علی المال. الثانی: انه قال «و اجعله رَبّ رَضِیّاً» و لو کان المراد من الارث ارث النبوه لکان قد سال جعل النبی (صلیاللهعلیهوسلم) رضیاً و هو غیر جائز لان النبی لا یکون الا رضیاً معصوماً.
[۸۱] فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۲۱، ص۵۱۰.
افرادی که میراث را در آیه، وراثت مالی میدانند، به روایت و دلیل عقلی، استدلال نمودهاند؛ اما سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که فرمود: «خداوند برادرم زکریا را رحمت کند کسی نبود که از او ارث برد» ظاهر این حدیث دلالت میکند که مقصود از میراث در این آیه، وراثت مال است.
و اما دلیل عقلی دو گونه است:
دلیل اول: علم و سیره و نبوت، موروثی نیستند بلکه فقط از راه اکتساب بهدست میآیند بنابراین حمل ارث (در یرثنی و یرث من آل یعقوب) بر ارث مالی لازم و واجب میباشد.
دلیل دوم: حضرت زکریا به خداوند عرض کرد: «و او را مورد رضایت خود قرار ده» حال اگر مقصود از ارث (در ابتدای دعایش یرثنی و یرث من آل یعقوب)، ارث نبوت باشد، معنای آن چنین میشود که او از خدا درخواست نموده است که پیامبرش را مورد رضایتش قرار دهد و چنین چیزی جایز نیست زیرا که هر نبی و پیامبری، مورد رضایت الهی و دارای عصمت است.
دیدگاه علمای اهلسنت درباره ارث حضرت زکریا
عالمان اهلسنت درباره ارث حضرت زکریا دو عقیده و دو دیدگاه متفاوت دارند:
ارث مالی
نظر بسیاری از مفسرین اهلسنت درباره ارث حضرت زکریّا، ارث مالی است؛ یعنی همان معنای حقیقی ارث که برای آیه شریفه بیان شد و حتی بعضی این نظر را نظر اکثر و مشهورترین نظر در میان عالمان اهلسنت معرفی نمودهاند:
حسن بصری
او که از بزرگان اهلسنت است درباره وراثت علم و نبوت اعتقاد دارد که ارث بردن آن دو امکان ندارد. سمرقندی در تفسیر خود میگوید: وقال الحسن ورث المال والملک لا النبوه والعلم لان النبوه والعلم فضل الله تعالی ولا یکون بالمیراث.
[۸۲] سمرقندی، نصر بن محمد، تفسیر السمرقندی المسمی بحر العلوم، ج۲، ص۵۷۵، ذیل آیه، تحقیق:د. محمود مطرجی، ناشر:دار الفکر – بیروت.
حضرت سلیمان مال و حکومت را ارث برد؛ زیرا نبوت و علم، فضل الهی است و با ارث منتقل نمیشود.
و فخر رازی مینویسد:اما قوله تعالی: «وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودُ» فقد اختلفوا فیه، فقال الحسن المال لان النبوه عطیه مبتداه ولا تورث.
[۸۳] فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۲۴، ص۵۴۷.
در اینکه سلیمان چه چیزی به ارث بُرد اختلاف است، حسن بصری گفته است: مقصود مال و ثروت است؛ چون نبوت و پیامبری از دادههای الهی است که ارث بُردن آن معنی ندارد.
نحاس
نحاس نیز که از عالمان معروف اهلسنت است، ارث بُردن نبوت را محال میداند نظر او را قرطبی اینگونه نقل میکند:
قال النحاس: فاما معنی «یرثنی و یرث من آل یعقوب» فللعلماء فیه ثلاثه اجوبه قیل: هی وراثه نبوه و قیل: هی وراثه حکمه و قیل: هی وراثه مال. فاما قولهم وراثه نبوه فمحال لان النبوه لا تورث… واما وراثه المال فلا یمتنع.
[۸۴] انصاری قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۱، ص۸۱، ذیل آیه۶ مریم، ناشر:دار احیاء التراث العربی بیروت – لبنان ۱۴۰۵ ه – ۱۹۸۵ م.
نحاس گفت: علما در معنای آیه «یرثنی و یرث من آل یعقوب» سه پاسخ دادهاند: ۱. وراثت نبوت است؛ ۲. وراثت حکمت است؛ ۳. وراثت مالی است؛ اما وراثت نبوت، محال است؛ زیرا که نبوت موروثی نیست … و اما وراثت مالی اشکالی ندارد.
ابن عطیه اندلسی
ابن عطیه، وراثت مالی حضرت زکریّا در قرآن را، نظر اکثر مفسرین معرفی میکند: قال القاضی ابو محمد عبدالحق بن عطیه رضی الله عنه: … والاکثر من المفسرین علی انه اراد وراثه المال. و ان کان فیهم من ورث ماله کزکریاء علی اشهر الاقوال.
[۸۵] اندلسی، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۴، ص۵، تحقیق:عبدالسلام عبدالشافی محمد، ناشر:دار الکتب العلمیه – لبنان، الطبعه:الاولی، ۱۴۱۳ه- ۱۹۹۳م.
نظر اکثر مفسرین این است که حضرت زکریا از یرثنی و یرث من آل یعقوب، وراثت مالی را اراده کرده است. اگرچه در میان انبیاء، پیغمبرانی هستند که مالشان را بنابر مشهورترین قول همچون زکریّا به ارث گذاردهاند.
فخر رازی
فخر رازی نیز پس از اینکه نظرهای گوناگون را درباره ارث حضرت زکریّا در قرآن با ادله هر یک مطرح میکند، در پایان نظر خود را اینگونه بیان کرده است:
والاولی: ان یحمل ذلک علی کل ما فیه نفع وصلاح فی الدین وذلک یتناول النبوه والعلم والسیره الحسنه والمنصب النافع فی الدین والمال الصالح، فان کل هذه الامور مما یجوز توفر الدواعی علی بقائها لیکون ذلک النفع دائماً مستمراً.
[۸۶] فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۲۱، ص۵۱۱.
بهترین نظر این است: ارث حضرت زکریّا در قرآن حمل شود بر هر آنچه که در آن نفع و مصلحتی در دین وجود دارد که شامل نبوت و علم و سیره نیکو و منصب سودمند دینی و مال نیکو میشود؛ زیرا تمام این امور، از مواردی هستند که انگیزههای فراوانی در بقای آنان وجود داشته تا آن نفع دوام و استمرار یابد.
ابن جریر طبری
وقوله: «یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ» یقول: یرثنی من بعد وفاتی، مالی، ویرث من آل یعقوب النبوه، وذلک ان زکریا کان من ولد یعقوب.
[۸۷] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تاویل آی القرآن، ج۱۶، ص۱۴۵، ذیل آیه ۶ مریم.
این سخن زکریّّا: «از من و آل یعقوب ارث ببرد»، معنایش این است که پس از وفات من مالم را به ارث ببرد و از آل یعقوب، نبوت و پیامبری را به ارث برد؛ چون زکریّا از اولاد یعقوب بود.
ابن عبدالبر قرطبی ادعا کرده است که نظریه ارث مالی، دیدگاه اختصاصی حسن بصری است؛ در حالی طبق آنچه از قول عالمان اهلسنت گذشت، بطلان این نظر ثابت میشود:
کذلک قولهم فی «یرثنی ویرث من آل یعقوب» لایختلفون فی ذلک الا ما روی عن الحسن انه قال یرثنی مالی ویرث من آل یعقوب النبوه والحکمه.
[۸۸] نمری، یوسف بن عبدالله، التمهید لما فی الموطا من المعانی والاسانید، ج۸، ص۱۷۵، تحقیق:مصطفی بن احمد العلوی، محمد عبدالکبیر البکری، ناشر:وزاره عموم الاوقاف والشؤون الاسلامیه – المغرب – ۱۳۸۷ه.
همچنین علما اختلافی ندارند درباره آیه «یرثنی ویرث من آل یعقوب» به جز نظری که از حسن بصزی نقل شده که گفته: «یرثنی مالی ویرث من آل یعقوب النبوه والحکمه.
علم و نبوت
امّا گروهی از اهلسنت از روش صحیح عالمان دیگر اهلسنت پیروی نکرده و علیرغم تصریح خود این گروه به کاربرد کلمه ارث در معنای حقیقی و اراده ارث از اموال؛ ولی متاسفانه ارث حضرت زکریّا و حضرت سلیمان را بر علم و نبوت حمل کردهاند، مانند: ابوحیان اندلسی و قرطبی:
والموروث: الملک والنبوّه، بمعنی: صار ذلک الیه بعد موت ابیه فسمی میراثاً تجوزاً، کما قیل: العلماء ورثه الانبیاء. وحقیقه المیراث فی المال والانبیاء لا نورث مالاً.
[۸۹] ابی حیان اندلسی، محمد بن یوسف، تفسیر البحر المحیط، ج۴، ص۲۵۳.
میراث: حکومت و پیامبری است؛ یعنی پس از مرگ پدر (زکریا) به فرزندش یحیی منتقل شد، و این معنای مجازی میراث است.
و شوکانی نیز مینویسد: وَوَرِثَ سلیمانُ دَاوُودَ، ای ورثه العلم والنبوّه… فهذه الوراثه هی وراثه مجازیه.
[۹۰] شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایه والدرایه من علم التفسیر، ج۴، ص۱۴۹، ذیل آیه ۱۶ نمل.
سلیمان از داوود ارث برد؛ یعنی دانش و پیامبری را به ارث برد، که معنای مجازی وراثت است.
این نظر (چنانکه گذشت) افزون بر اینکه مخالفان بسیاری از خود اهلسنت دارد، با مشکلات اساسی زیر نیز مواجه است:
نبوت و دانش پیامبران، عطای الهی است نه موروثی. از آنجا که آیات قرآن یکدیگر را تبیین و تفسیر میکنند، آیات بسیاری در قرآن وجود دارد که نبوت و همچنین علم انبیاء را عنایت الهی معرفی میکند نه موروثی؛ از اینرو، حمل ارث بر علم و نبوت، برخلاف قرآن است. «اولَئِکَ الَّذِینَ آَتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّهَ.
[۹۱] انعام/سوره۶، آیه۸۹.
آنها کسانی هستند که کتاب و حکم و نبوّت به آنان دادیم.»
«و کلّاً آتیناه حکما وعلما.
[۹۲] انبیاء/سوره۲۱، آیه۷۹.
ما به تمام انبیاء حکمت و علم دادیم.»
«وآتیناه الحکم صبییا.
[۹۳] مریم/سوره۱۹، آیه۱۲.
ما به یحیی که خورد سال بود، نبوت دادیم.»
«ولقد آتینا داوود وسلیمان علما.
[۹۴] مریم/سوره۱۹، آیه۱۵.
ما به داوود و سلیمان علم دادیم.»
این گروه با این که معنای حقیقی ارث را مختص اموال دانستهاند؛ ولی در تفسیر آیه شریفه راه درستی را نپیمودهاند؛ زیرا همانطور که گذشت، بزرگان اهلسنت، تصریح کردهاند که اصل اولی در استعمال اراده معنای حقیقی است؛ یعنی هنگامی که در حمل لفظ بر معنای حقیقی یا مجازی تردید داشته باشیم، حمل بر معنای حقیقی واجب است، مگر اینکه قرینهای محکم وجود داشته باشد.
ولی این گروه که ارث پیامبران در قرآن را بر معنای مجازی، حمل کردهاند، ارث در حدیث «نحن معاشر الانبیاء لانورث» را بر معنای حقیقی یعنی ارث مالی بدون قرینه حمل میکنند که این یک نوع برخورد دوگانه و برخواسته از تعصب با معارف اسلامی است.
مخالفتهای حدیث ابوبکر با سنت نبوی
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وصیت نمود که آنچه پس از نفقه همسرانم باقی میماند، صدقه است، نه اینکه تمام آنچه پس از من باقی میماند، صدقه است از جمله بخاری در صحیح خود مینویسد:
حَدَّثَنَا اِسْمَاعِیلُ قَالَ حَدَّثَنِی مَالِکٌ عَنْ اَبِی الزِّنَادِ عَنِ الاَعْرَجِ عَنْ اَبِی هُرَیْرَهَ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلم) قَالَ: «لاَ یَقْتَسِمُ وَرَثَتِی دِینَارًا، مَا تَرَکْتُ بَعْدَ نَفَقَهِ نِسَائِی وَمُؤْنَهِ عَامِلِی فَهْوَ صَدَقَهٌ».
[۹۵] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۲، ح۲۷۷۶، کتاب الوصایا، بَاب نَفَقَهِ الْقَیِّمِ لِلْوَقْفِ.
[۹۶] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۵۰، ح۶۷۲۹.
از این روایت که در معتبرترین کتابهای اهلسنت؛ همچون صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده، به روشنی معلوم میشود که تمام اموال رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صدقه نیست و وارثان آن حضرت از اموال ایشان محروم نیستند. از اینرو، این حدیث با حدیث ابوبکر در تعارض است و به دو دلیل بر حدیث او (نحن معاشر الانبیاء…) مقدم است:
الف: این حدیث موافق قرآن و حدیث ابوبکر مخالف قرآن است. معنای این حدیث از آنجا که باعث محرومیت تمام وارثان نمیشود، موافق آیات قرآن در نهی از وصیتی است که باعث محرومیت وارثان میشود؛ در حالی که حدیث ابوبکر مخالف این آیات است.
خداوند در قرآن میفرماید: «… مِنْ بَعْدِ وَصِیَّهٍ یُوصَی بِهَا اَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَار ٍّوَصِیَّهً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ.
[۹۷] نساء/سوره۴، آیه۱۱-۱۲.
وصیت و قرضِ متوفی، نباید برای وارثان مضّر باشند این سفارش خداوند است و خداوند دانا و بردبار است.»
تخصیص حدیث ابوبکر با روایت دیگر
این حدیث، تمام اموال رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را صدقه قرار نمیدهد؛ بلکه اموال نقدی را پس از خارج شدن نفقه و مؤونه صدقه معرفی میکند؛ بنابراین، این حدیث میشود خاص، در حالی که حدیث ابوبکر عام است؛ یعنی تمام اموال رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بدون استثناء کردن مؤونه و غیر آن صدقه قرار میدهد، در نتیجه چون لحن این حدیث خاص است بر عام مقدم میشود، که البته این قانونی است عام.
فخر رازی با تصریح بر این نکته مینویسد: و العام و الخاص اذا تعارضا، قدم الخاص علی العام.
[۹۸] فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۳، ص۵۰۳.
در تعارض دو حدیث که یکی عام و دیگری خاص باشد، خاص بر عام مقدم و ملاک عمل قرار میگیرد.
مؤیّد این تخصیص نقل این حدیث در مسند احمد بن حنبل به صورت تلفیقی است: قال رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم): انا معشر الانبیاء لا نورث ما ترکت بعد مؤنه عاملی ونفقه نسائی صدقه.
[۹۹] شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱۶، ص۴۷، ح۹۹۷۲.
ما گروه پیامبران چیزی به ارث نمیگذاریم، آنچه که پس از مخارج کارگر و نفقه همسران من باقی بماند صدقه است.
نکته مهم و قابل دقت در این حدیث این است که در این نقل حقوق کارگران و مخارج همسران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) استثناء شده است؛ بنابراین باید بپرسیم: چه فرقی میان همسران پیامبر، و فرزند آن حضرت وجود دارد که همسرانش پس از وی از اموال او حق استفاده داشته باشند؛ ولی حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) از آن محروم باشد؟! ! !
از سوی دیگر جمله «لایقتسم ورثتی دینارا» در صدر روایت به معنای نهی نیست؛ بلکه به معنای خبردادن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از چیزی است که پس از ایشان واقع خواهد شد. همانگونه که طبری به این نکته اشاره کرده و مینویسد:
قال الطبری: قوله: (لا تقتسم ورثتی دینارًا ولا درهمًا) لیس بمعنی النهی… ومعنی الخبر انه لیس تقتسم ورثتی دینارًا ولا درهمًا، لانی لا اخلفهما بعدی.
[۱۰۰] ابن بطال بکری، علی بن خلف، شرح صحیح البخاری، ج۵، ص۲۵۸، تحقیق:ابوتمیم یاسر بن ابراهیم، ناشر:مکتبه الرشد – السعودیه/ الریاض، الطبعه:الثانیه، ۱۴۲۳ه – ۲۰۰۳م.
این جمله که: (درهم و دیناری بین وارثان من تقسیم نشود) به معنای نهی نیست؛ بلکه به این معنی است که من دینار و درهمی باقی نگذاشتهام تا بین وارثان من تقسیم شود.
اگر این تفسیر و تحلیل را واقعی بگیریم این پرسش مطرح میشود که: اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وضعیت ارثشان را مشخص کردهاند؛ پس مطالبهی حضرت زهراء برای چه بود؟
در پاسخ میگوییم: مطالبهی ارث، دلیل مصادره آن است: مطالبه و دفاع از حق ارث در صورتی است که به اعتقاد مطالبه کننده، دیگران او را به ناحق از حق طبیعیاش محروم کرده باشند، و حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) به شهادت دلایلی که گذشت نظام خلافت را با مطالبه حق خویش، غاصب میداند، که این خود دلیل روشنی است بر این که دستگاه حکومت، اموال رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مصادره کرده و از دستیابی وارثان به آن ممانعت بهعمل آورده است.
نهی پیامبر از وصیت بیش از ثلث
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از وصیت به بیش از ثلث منع فرموده است؛ حتی اگر وصیت کننده غنی و ثروتمند هم باشد؛ چرا که وصیت او باعث ضرر به وارثانش میشود؛ از اینرو هیچکس مجاز به وصیت بیش از ثلث نیست؛ در حالی که حدیث ابوبکر با معنایی که اهلسنت بر آن اصرار میورزند، انجام وصیت بیش از ثلث را از سوی پیامبر اکرم ثابت میکند. احادیث ذیل نیز مؤید سخن پیشین است:
بخاری در صحیحش مینویسد: حَدَّثَنَا اَبُو نُعَیْمٍ حَدَّثَنَا سُفْیَانُ عَنْ سَعْدِ بْنِ اِبْرَاهِیمَ عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ اَبِی وَقَّاصٍ – رضی الله عنه – قَالَ جَاءَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوسلم) یَعُودُنِی وَاَنَا بِمَکَّهَ، وَهْوَ یَکْرَهُ اَنْ یَمُوتَ بِالاَرْضِ الَّتِی هَاجَرَ مِنْهَا قَالَ «یَرْحَمُ اللَّهُ ابْنَ عَفْرَاءَ». قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، اُوصِی بِمَالِی کُلِّهِ قَالَ: «لاَ» قُلْتُ فَالشَّطْرُ قَالَ: «لاَ» قُلْتُ الثُّلُثُ. قَالَ: «لا» فَالثُّلُثُ، وَالثُّلُثُ کَثِیرٌ، اِنَّکَ اَنْ تَدَعَ وَرَثَتَکَ اَغْنِیَاءَ خَیْرٌ مِنْ اَنْ تَدَعَهُمْ عَالَهً یَتَکَفَّفُونَ النَّاسَ فِی اَیْدِیهِمْ، وَاِنَّکَ مَهْمَا اَنْفَقْتَ مِنْ نَفَقَهٍ فَانها صَدَقَهٌ، حَتَّی اللُّقْمَهُ الَّتِی تَرْفَعُهَا اِلَی فِی امْرَاَتِکَ، وَعَسَی اللَّهُ اَنْ یَرْفَعَکَ فَیَنْتَفِعَ بِکَ نَاسٌ وَیُضَرَّ بِکَ آخَرُونَ». وَلَمْ یَکُنْ لَهُ یَوْمَئِذٍ اِلاَّ ابْنَهٌ.
[۱۰۱] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۴، ص۳، ح۲۷۴۲، کتاب الوصایا، بَاب اَنْ یَتْرُکَ وَرَثَتَهُ اَغْنِیَاءَ خَیْرٌ من اَنْ یَتَکَفَّفُوا الناس.
سعد بن ابیوقاص میگوید: رسول خدا در مکه به عیادت من آمد، و آن حضرت دوست نداشت در سرزمینی از دنیا برود که از آن هجرت کرده بود، فرمود: خدا فرزند عفراء را بیامرزد، گفتم: ای رسول خدا، آیا تمام اموالم را وصیت کنم؟ فرمود: نه، گفتم: به بیشتر اموالم؟ فرمود: نه، گفتم: به ثلث مالم؟ فرمود: نه به ثلث وصیت کن و ثلث هم زیاد است. اگر وارثانت پس از تو ثروتمند باشند بهتر از این است که نیازمند دیگران باشند، هر نفقهای که انجام دهی برای تو صدقه محسوب میشود حتی لقمهای که به دهان همسرت میگذاری، امید است خداوند تو را عزت دهد که مردمی از تو نفع ببرند، و این در حالی بود که سعد در آن روزگار یک فرزند دختر بیشتر نداشت.
مسلم نیز در صحیح خود، روایت ذیل را نقل کرده است: وحدثنی الْقَاسِمُ بن زکریا حدثنا حُسَیْنُ بن عَلِیٍّ عن زَائِدَهَ عن عبدالمَلِکِ بن عُمَیْرٍ عن مُصْعَبِ بن سَعْدٍ عن ابیه قال عَادَنِی النبی (صلیاللهعلیهوسلم) فقلت اُوصِی بِمَالِی کُلِّهِ قال لَا قلت فَالنِّصْفُ قال لَا فقلت اَبِالثُّلُثِ فقال نعم وَالثُّلُثُ کَثِیرٌ.
[۱۰۲] قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۲۵۲، ح۱۶۲۸، کِتَاب الْوَصِیَّهِ، بَاب الْوَصِیَّهِ بِالثُّلُثِ، تحقیق:محمد فؤاد عبدالباقی، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت.
سعد گفت: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از من عیادت کرد گفتم: به تمام اموالم وصیت کنم؟ فرمود: نه، گفتم: نصف؟ فرمود: نه، گفتم: آیا به ثلث؟ فرمود: بله و ثلث نیز زیاد است….
سرخسی از فقهاء حنفی در توضیح روایت نهی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از وصیّت بیش از ثلث میگوید: فِیهِ دَلِیلٌ عَلَی اَنَّهُ لَا یَنْبَغِی لِلْمَرْءِ اَنْ یُوصِیَ بِاَکْثَرَ مِنْ ثُلُثِهِ؛ لِاَنَّ النَّبِیَّ عَلَیْهِ السَّلَامُ ذَمَّ الْمُعْتَدِینَ فِی الْوَصِیَّهِ. وَالتَّعَدِّی فِی الْوَصِیَّهِ، مُجَاوَزَهُ حَدِّهَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی: وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَاُولَئِکَ هُمْ الظَّالِمُونَ، وَفِی الْحَدِیثِ: الْحَیْفُ فِی الْوَصِیَّهِ اَکْبَرُ الْکَبَائِرِ، وَالْحَیْفُ هُوَ الظُّلْمُ وَالْمَیْلُ وَذَلِکَ بِمُجَاوَزَهِ الْحَدِّ الْمَحْدُودِ شَرْعًا بِاَنْ یُوصِیَ لِبَعْضِ وَرَثَتِهِ اَوْ یُوصِیَ بِاَکْثَرَ مِنْ ثُلُثِ مَالِهِ عَلَی الْاِضْرَارِ بِوَرَثَتِهِ.
[۱۰۳] سرخسی، محمد بن ابیسهل، المبسوط، ج۲۷، ص۱۴۴، ناشر:دار المعرفه – بیروت.
این روایت دلیل است بر اینکه سزاوار نیست به بیش از ثلث اموال وصیت شود؛ زیرا رسول خدا کسانی را که در وصیت، به حق دیگران تجاوز کنند مذمت کرده است، و خداوند فرموده است: آنان که از حدود الهی تجاوز نمایند ستمگرند، در حدیث آمده است: پایمال کردن حقوق دیگران در وصیت از گناهان بزرگ است، و تجاوز از حدود شرعی به این است که برای بعضی از وارثان وصیت کند یا به بیش از ثلث وصیت نماید که باعث ضرر رساندن به وارثان دیگر است.
ابن قدامه نیز از فقهاء حنبلی میگوید: بهتر است که به ثلث کامل هم وصیت نشود: و الاولی ان لا یستوعب الثلث بالوصیه وان کان غنیا لقول النبی (صلیاللهعلیهوسلم) ” والثلث کثیر ” قال ابن عباس لو ان الناس نقصوا من الثلث فان النبی (صلیاللهعلیهوسلم) قال ” الثلث کثیر ” متفق علیه.
[۱۰۴] ابن قدامه مقدسی، عبدالله بن احمد، المغنی فی فقه الامام احمد بن حنبل الشیبانی، ج۶، ص۱۳۹.
[۱۰۵] ابن قدامه مقدسی، عبدالرحمن بن محمد، الشرح الکبیر علی متن المقنع، ج۶، ص۴۲۶.
اگر میت ثروتمند هم باشد نباید وصیتش ثلث کامل از اموالش را شامل شود؛ چون پیامبر فرموده است: ثلث زیاد است، ابن عباس گفته است: مردم اگر از ثلث کمتر وصیت کنند بهتر است زیرا رسول خدا فرمود: ثلث زیاد است، این سخن و تفسیر در بین دانشمندان اتفاقی است.
با توجه به مطالب پیشین، آیا شایسته است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مردم را به کاری تشویق نماید و بر عمل به آن تاکید فرماید، و یا دیگران را از کاری نهی کند؛ ولی خود برخلاف آن عمل نماید؟ در صورتی که قرآن کریم میفرماید: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ • کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ اَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ؛
[۱۰۶] صف/سوره۶۱، آیه۲-۳.
ای افرادی که ایمان آوردهاید! چرا سخنی میگویید که عمل نمیکنید؟!. نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نمیکنید!.»
در حالی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیشتاز در عمل به دستورات الهی است، زیرا که الگوی مؤمنین و سمبل عملی در رفتار و کردار میباشد چنانکه خداوند او را چنین معرفی مینماید: «قَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآَخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا.
[۱۰۷] احزاب/سوره۳۳، آیه۲۱.
مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد میکنند.»
رسیدن اموال به وارثان
بدون شک هر انسانی پس از مرگ، اموالش به نزدیکترین افراد از وارثان او منتقل میشود و در حقیقت مالک اصلی آنان هستند. بخاری در صحیح خود چندین روایت در اینباره نقل میکند که ما به سه روایت از آنها بسنده میکنیم: حدثنا یحیی بن بُکَیْرٍ حدثنا اللَّیْثُ عن عُقَیْلٍ عن بن شِهَابٍ عن ابی سَلَمَهَ عن ابی هُرَیْرَهَ رضی الله عنه اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلم) کان یُؤْتَی بِالرَّجُلِ الْمُتَوَفَّی علیه الدَّیْنُ فَیَسْاَلُ هل تَرَکَ لِدَیْنِهِ فَضْلًا فَاِنْ حُدِّثَ اَنَّهُ تَرَکَ وَفَاءً صلی وَاِلَّا قال لِلْمُسْلِمِینَ صَلُّوا علی صَاحِبِکُمْ فلما فَتَحَ الله علیه الْفُتُوحَ قال انا اَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ من اَنْفُسِهِمْ فَمَنْ تُوُفِّیَ من الْمُؤْمِنِینَ فَتَرَکَ دَیْنًا فَعَلَیَّ قَضَاؤُهُ وَمَنْ تَرَکَ مَالًا فَلِوَرَثَتِهِ.
[۱۰۸] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۷، ص۶۷، ح۵۳۷۱، کِتَاب النَّفَقَاتِ، بَاب قَوْلِ النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من تَرَکَ کَلًّا او ضَیَاعًا فَاِلَیَّ.
حدثنا عَبْدَانُ اخبرنا عبدالله اخبرنا یُونُسُ عن بن شِهَابٍ حدثنی ابو سَلَمَهَ عن ابی هُرَیْرَهَ رضی الله عنه عن النبی (صلیاللهعلیهوسلم) قال انا اَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ من اَنْفُسِهِمْ فَمَنْ مَاتَ وَعَلَیْهِ دَیْنٌ ولم یَتْرُکْ وَفَاءً فَعَلَیْنَا قَضَاؤُهُ وَمَنْ تَرَکَ مَالًا فَلِوَرَثَتِهِ.
[۱۰۹] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۵۰، ح۶۷۳۱، کِتَاب الْفَرَائِضِ، بَاب قَوْلِ النبی (صلیاللهعلیهوسلم) من تَرَکَ مَالًا فَلِاَهْلِهِ.
حدثنا عبدالله بن مُحَمَّدٍ حدثنا ابو عَامِرٍ حدثنا فُلَیْحٌ عن هِلَالِ بن عَلِیٍّ عن عبدالرحمن بن ابی عَمْرَهَ عن ابی هُرَیْرَهَ رضی الله عنه اَنَّ النبی (صلیاللهعلیهوسلم) قال ما من مُؤْمِنٍ الا وانا اَوْلَی بِهِ فی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ اقرؤوا ان شِئْتُمْ) النبی اَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ من اَنْفُسِهِمْ (فَاَیُّمَا مُؤْمِنٍ مَاتَ وَتَرَکَ مَالًا فَلْیَرِثْهُ عَصَبَتُهُ من کَانُوا….
[۱۱۰] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۳، ص۱۱۸، ح۲۳۹۹.
[۱۱۱] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۶، ص۱۱۶، ح۴۷۸۱.
من در دنیا و آخرت نسبت به هر مؤمنی اولی هستم، اگر خواستید بخوانید: (پیامبر اولی به مؤمنان است از خودشان) پس هر مؤمنی که مالی از خودش میگذارد مال فرزندان و نزدیکان او است.
مخالفتهای حضرت زهراء با حدیث ابوبکر
از جمله نکات اساسی برای پی بردن به سستی و بیپایگی حدیث ابوبکر توجه به موضع قاطع اهلبیت عصمت و طهارت نسبت به آن است مخالفتهایی که در معتبرترین کتب اهلسنت نیز منعکس شدهاند.
جایگاه حضرت زهرا
پیش از ورود به این قسمت، نگاهی گذرا به جایگاه حضرت زهراء (سلاماللهعلیها) در منابع اهلسنت خالی از لطف نخواهد بود تا عمق مخالفتهای این بزرگوار که در پیآن نقل خواهیم نمود، بیش از پیش ملموس گشته و مظلومیت مثال زدنی آنان بهتر درک گردد:
سرور زنان بهشتی
منابع دست اول اهلسنت نیز به صراحت بر این ویژگی ممتاز این بانوی آسمانی، اعتراف نمودهاند از جمله بخاری صاحب صحیحترین کتاب پس از قرآن از منظر اهلسنت در اینباره مینویسد: … فَقَالَ «اَمَا تَرْضَیْنَ اَنْ تَکُونِی سَیِّدَهَ نِسَاءِ اَهْلِ الْجَنَّهِ اَوْ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ».
[۱۱۲] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۴، ص۲۰۳، ح۳۶۲۴، کِتَاب الْمَنَاقِبِ، بَاب عَلَامَاتِ النُّبُوَّهِ فی الْاِسْلَامِ.
… رسول خدا فرمود: «آیا خوشنود نیستی که سرور زنان بهشت یا سرور زنان مؤمن باشی؟».
خشم و رضای فاطمه خشم و رضایت الهی
حاکم نیشابوری مینویسد: حدثنا ابو العباس محمد بن یعقوب ثنا الحسن بن علی بن عفان العامری واخبرنا محمد بن علی بن دحیم بالکوفه ثنا احمد بن حاتم بن ابی غرزه قالا ثنا عبدالله محمد بن سالم ثنا حسین بن زید بن علی عن عمر بن علی عن جعفر بن محمد عن ابیه عن علی بن الحسین عن ابیه عن علی رضی الله عنه قال قال رسول الله لفاطمه: «ان الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک». هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.
[۱۱۳] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۶۷، ج۴۷۳۰، تحقیق:مصطفی عبدالقادر عطا، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت الطبعه:الاولی، ۱۴۱۱ه – ۱۹۹۰م.
… رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به فاطمه (سلاماللهعلیها) فرمود: «خداوند از خشم تو خشمگین و از خوشنودی تو خوشنود میشود».
این حدیث صحیح السندی است؛ اما بخاری و مسلم در صحیح خود آن را نیاوردهاند.
محبوبترین بانو نزد پیامبر
همچنین حاکم نیشابوری در اینباره میگوید: حدثنا ابو بکر محمد بن علی الفقیه الشاشی ثنا ابو طالب احمد بن نصر الحافظ ثنا علی بن سعید بن بشیر عن عباد بن یعقوب ثنا محمد بن اسماعیل بن رجاء الزبیدی عن ابی اسحاق الشیبانی عن جمیع بن عمیر قال دخلت مع امی علی عائشه فسمعتها من وراء الحجاب و هی تسالها عن علی فقالت تسالنی عن رجل والله ما اعلم رجلا کان احب الی رسول الله من علیّ و لا فی الارض امراه کانت احب الی رسول الله من امراته. هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.
[۱۱۴] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۶۷، ح۴۷۳۱، تحقیق:مصطفی عبدالقادر عطا، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت الطبعه:الاولی، ۱۴۱۱ه – ۱۹۹۰م.
جمیع بن عمیر میگوید: همراه مادرم نزد عائشه رفتم، شنیدم که از پشت پرده به پرسشهای مادرم درباره علی (علیهالسّلام) پاسخ میداد و میگفت: از مردی پرسیدی که به خدا سوگند محبوبتر از او نزد رسول خدا ندیدم، و در روی زمین زنی محبوبتر از همسر علی (فاطمه) نزد پیامبر نبود.
برتری فاطمه از خدیجه، عائشه و خلفا
بدرالدین عینی در شرح صحیح بخاری در مورد برتری فاطمه از خدیجه و عایشه از منظر اهلسنت مینویسد: ان فاطمه سیده نساء اهل الجنه، قال الکرمانی: فهی افضل من خدیجه وعائشه، رضی الله تعالی عنهما.
[۱۱۵] بدرالدین عینی، محمود بن احمد، عمده القاری شرح صحیح البخاری، ج۱۶، ص۱۵۴، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت.
همانا فاطمه سرور زنان بهشتی است، کرمانی گفته است: با این سخن فاطمه از خدیجه و عائشه برتر است.
و ملاعلی هروی نیز در اینباره مینویسد: و قال الحافظ ابن حجر: فاطمه افضل من خدیجه وعائشه بالاجماع، ثم خدیجه ثم عائشه.
[۱۱۶] قاری، علی بن محمد، مرقاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح، ج۹، ص۳۶۵۹.
به اجماع علمای اهلسنت، فاطمه از خدیجه و عائشه برتر است، پس از او، خدیجه و پس از او عائشه.
و قاضی عبدالنبی حنفی مینویسد: وقال الامام علم الدین العراقی رحمه الله ان فاطمه واخاها ابراهیم افضل من الخلفاء الاربعه بالاتفاق. وقال الامام مالک رضی الله عنه ما افضل علی بضعه النبی احدا. وقال الشیخ ابن حجر العسقلانی رحمه الله فاطمه افضل من خدیجه وعائشه بالاجماع ثم خدیجه ثم عائشه. واستدل السهیلی بالاحادیث الداله علی ان فاطمه رضی الله عنها بضعه رسول الله.
[۱۱۷] احمد نکری، عبدالنبی بن عبدالرسول، دستور العلماء او جامع العلوم فی اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۱۲،:تحقیق:عرب عباراته الفارسیه:حسنهانی فحص، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۲۱ه – ۲۰۰۰م.
از علمالدین عراقی نقل شده است که گفت: به اتفاق دانشمندان، فاطمه و برادرش ابراهیم از خلفای چهارگانه برتراند. از امام مالک نقل است که گفت: هیچکس برتر از ذریه پیامبر اکرم نیست.
ابن حجر عسقلانی گفته است: به اجماع علمای اهلسنت، فاطمه از خدیجه و عائشه برتر است، پس از او، خدیجه و پس از او عائشه. و سهیلی برای اثبات برتری به احادیثی استدلال کرده است که در آن گفته شده که فاطمه جزئی از جان رسول خدا است.
مناوی هم درباره برتری فاطمه بر خلفا میگوید: و ذکر العلم العراقی ان فاطمه واخاها ابراهیم افضل من الخلفاء الاربعه بالاتفاق.
[۱۱۸] مناوی، محمد عبدالرؤوف بن علی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۴، ص۴۲۱، ناشر:المکتبه التجاریه الکبری – مصر، الطبعه:الاولی، ۱۳۵۶ه.
از علمالدین عراقی گفته است: به اتفاق دانشمندان، فاطمه و برادرش ابراهیم از خلفای چهارگانه برتراند.
و عبدالرحمن سیوطی هم در مورد برتری فاطمه بر همه صحابه از منظر اهلسنت مینویسد: قال مالک رضی الله عنه: لا افضل علی بضعه من النبی (صلیاللهعلیهوسلم) احداً.
[۱۱۹] سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، الحاوی للفتاوی فی الفقه وعلوم التفسیر والحدیث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج۲، ص۳۵۴.
مالک (امام مالکیها) گفته است: هیچکس برتر از پاره تن پیامبر اکرم نیست.
نزول مائده بهشتی برای فاطمه
زمخشری مفسر بهنام اهلسنت مینویسد: وقد اخرج ابو یعلی عن جابر: «ان رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) اقام ایاماً لم یطعم طعاماً حتی شق ذلک علیه فطاف فی منازل ازواجه فلم یجد عند واحده منهن شیئاً فاتی فاطمه فقال: یا بنیه هل عندک شیء آکله فانی جائع؟ فقالت: لا والله فلما خرج من عندها بعثت الیها جاره لها برغیفین وقطعه لحم فاخذته منها فوضعته فی جفنه لها وقالت: لاوثرن بهذا رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) علی نفسی ومن عندی وکانوا جمیعاً محتاجین الی شبعه طعام فبعثت حسناً او حسیناً الی رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) فرجع الیها فقالت له: بی انت و امی قد اتی الله تعالی بشیء قد خباته لک قال: هلمی یا بنیه بالجفنه فکشفت عن الجفنه فاذا هی مملوءه خبزاً و لحماً فلما نظرت الیها بهتت وعرفت انها برکه من الله تعالی فحمدت الله تعالی وقدمته الی النبی (صلیاللهعلیهوسلم) فلما رآه حمد الله تعالی، وقال: من این لک هذا یا بنیه؟ قالت: یا ابتی هو من عند الله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب فحمد الله سبحانه ثم قال: الحمد لله الذی جعلک شبیهه سیده نساء بنی اسرائیل فانها کانت اذا رزقها الله تعالی رزقاً فسئلت عنه قالت: هو من عند الله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب ثم جمع علیاً والحسن والحسین وجمع اهلبیته حتی شبعوا وبقی الطعام کما هو فاوسعت فاطمه رضی الله تعالی عنها علی جیرانها.
[۱۲۰] زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الاقاویل فی وجوه التاویل، ج۱، ص۳۵۸.
[۱۲۱] بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل واسرار التاویل (تفسیر البیضاوی)، ج۲، ص۳۴-۳۵، ناشر:دار الفکر – بیروت.
[۱۲۲] قمی نیشابوری، نظامالدین، تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج۲، ص۱۵۱، تحقیق:الشیخ زکریا عمیران، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت/ لبنان، الطبعه:الاولی، ۱۴۱۶ه – ۱۹۹۶م.
[۱۲۳] زیلعی، عبدالله بن یوسف، تخریج الاحادیث والآثار الواقعه فی تفسیر الکشاف للزمخشری، ج۱، ص۱۸۴، تحقیق:عبدالله بن عبدالرحمن السعد، ناشر:دار ابن خزیمه – الریاض، الطبعه:الاولی، ۱۴۱۴ه.
[۱۲۴] آلوسی، سیدمحمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج۳، ص۱۴۱، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت.
… جابر میگوید: رسول خدا چند روزی گرسنگی کشید، سری به اتاقهای همسرانش زد؛ ولی نزد آنان چیزی نیافت، نزد فاطمه رفت و فرمود: دخترم گرسنهام، آیا چیزی برای خوردن داری؟ عرض کرد: نه به خدا سوگند! چون رسول خدا بیرون رفت، کنیزی از کنیزان فاطمه دو گرده نان با تکهای گوشت برای آن حضرت فرستاد، فاطمه آن را در پارچهای پیچید و گفت: رسول خدا را بر خود و دیگران مقدم مینمایم، با اینکه آنان خود محتاج بودند، حسن یا حسین را محضر رسول خدا فرستاد، هنگامی که پدرش آمد عرض کرد: جان من و مادرم فدایت، خداوند چیزی فرستاده است که برایت پنهان کرده و نگه داشتهام، فرمود: سفره را بیاور، هنگامی که زهرا سفره را باز کرد آن را پر از نان و گوشت یافت، تعجب کرد و فهمید که این برکتی از جانب خداوند است، آن را نزد رسول الله گذاشت، آن حضرت پس از حمد و ثنای الهی فرمود: دخترم این طعام از کجا است؟ عرض کرد: از جانب پروردگار است که به هرکس بخواهد بیاندازه روزی میدهد، آنگاه رسول خدا فرمود: خدا را شکر که تو را همانند سرور زنان بنی اسرائیل قرار داد که هر وقت خدا به او روزی عنایت میفرمود میگفت: این از جانب خداوند است، رسول خدا علی و حسن و حسین و دیگر خاندانش را جمع کرد و از آن غذا همه خوردند تا سیر شدند؛ ولی از غذا چیزی کم نشد، فاطمه آن را بین همسایهها تقسیم نمود.
فاطمه پاره تن پیامبر
بخاری در مورد این ویژگی فاطمه از منظر اهلسنت مینویسد:
حَدَّثَنَا اَبُو الْوَلِیدِ حَدَّثَنَا ابْنُ عُیَیْنَهَ عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ عَنِ ابْنِ اَبِی مُلَیْکَهَ عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَهَ (رضیاللهعنهما) اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلم) قَالَ: «فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی، فَمَنْ اَغْضَبَهَا اَغْضَبَنِی».
[۱۲۵] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۲۱، ح۳۷۱۴، کتاب فضائل الصحابه، بَاب مَنَاقِبِ قَرَابَهِ رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَمَنْقَبَهِ فَاطِمَهَ (علیهاالسّلام).
[۱۲۶] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۲۹، ح۳۷۶۷، کتاب فضائل الصحابه بَاب مَنَاقِبِ فَاطِمَهَ (علیهاالسّلام).
… رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلم) فرمود: «فاطمه پاره تن من است هرکس او را غضبناک کند مرا غضبناک کرده است».
مسلم نیز در اینباره مینویسد: حدثنی ابو مَعْمَرٍ اسماعیل بن ابراهیم الْهُذَلِیُّ حدثنا سُفْیَانُ عن عَمْرٍو عن بن ابی مُلَیْکَهَ عن الْمِسْوَرِ بن مَخْرَمَهَ قال قال رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلم) انما فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی یُؤْذِینِی ما آذَاهَا.
[۱۲۷] قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۰۳، ح۲۴۴۹، کِتَاب فَضَائِلِ الصَّحَابَهِ رضی الله عنهم، بَاب فَضَائِلِ فَاطِمَهَ بِنْتِ النبی علیها الصَّلَاه وَالسَّلَامُ، تحقیق:محمد فؤاد عبدالباقی، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت.
… رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلم) فرمود: «فاطمه پاره تن من است، آنچه او را آزار دهد مرا آزار داده است».
پس از بیاناندکی از روایات نقل شده در کتابهای معتبره اهلسنت پیرامون شخصیت و منزلت فاطمه زهراء (سلاماللهعلیها)، به بحث اصلی که مخالفتهای حضرت زهراء (سلاماللهعلیها) با حدیث ابوبکر بود را که در سه قالب گوناگون بوده است، باز میگردیم:
مطالبات حضرت زهرا
در مقابل ابوبکر، ایشان اقدام به احقاق حقوق شرعی و الهی خود نموده و در این راستا مطالبات خود را از ابوبکر مطرح نمود که نشانگر مخالفت حضرت با ابوبکر و حدیثش میباشد. لازم به ذکر است که این مطالبات به دو روش صورت پذیرفت که جداگانه به بیان آنها میپردازیم:
مطالبه غیرحضوری
این روش که به صورت غیر حضوری و در قالب فرستادن افرادی به سوی ابوبکر انجام گرفت، حضرت زهرا، حق شرعی خویش را که سهم الارث پدر بزرگوارش بود، درخواست و مطالبه نمود.
بخاری در اینباره مینویسد: حَدَّثَنَا اَبُو الْیَمَانِ اَخْبَرَنَا شُعَیْبٌ عَنِ الزُّهْرِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی عُرْوَهُ بْنُ الزُّبَیْرِ عَنْ عَائِشَهَ اَنَّ فَاطِمَهَ (علیهاالسّلام) اَرْسَلَتْ اِلَی اَبِی بَکْرٍ تَسْاَلُهُ میراثها مِنَ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوسلم) فِیمَا اَفَاءَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ (صلیاللهعلیهوسلم)، تَطْلُبُ صَدَقَهَ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوسلم) الَّتِی بِالْمَدِینَهِ وَفَدَکٍ وَمَا بَقِیَ مِنْ خُمُسِ خَیْبَرَ.
[۱۲۸] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۲۰، ح۳۷۱۱، کتاب فضائل الصحابه، بَاب مَنَاقِبِ قَرَابَهِ رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَمَنْقَبَهِ فَاطِمَهَ (علیهاالسّلام).
… عائشه میگوید: فاطمه (علیهاالسّلام) شخصی را نزد ابوبکر فرستاد تا میراث پیامبر را از فیء و صدقات مدینه و فدک و آنچه که از خمس خیبر باقی مانده بود مطالبه نماید.
مطالبه و درخواست حضوری
حضرت وقتی دیدند که مطالبه غیرحضوری مفید نبوده، شخصا وارد میدان شده و مطالباتش را از ابوبکر مطرح نمود.
بخاری در اینباره نیز مینویسد: حَدَّثَنَا اِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَی اَخْبَرَنَا هِشَامٌ اَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ عَنِ الزُّهْرِیِّ عَنْ عُرْوَهَ عَنْ عَائِشَهَ اَنَّ فَاطِمَهَ (علیهاالسّلام) وَالْعَبَّاسَ اَتَیَا اَبَا بَکْرٍ یَلْتَمِسَانِ مِیرَاثَهُمَا، اَرْضَهُ مِنْ فَدَکٍ، وَسَهْمَهُ مِنْ خَیْبَر.
[۱۲۹] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۹۰، ح۴۰۳۵.
[۱۳۰] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۴۹، ح۶۷۲۵، کِتَاب الْفَرَائِضِ، بَاب قَوْلِ النبی (صلیاللهعلیهوسلم) لَا نُورَثُ ما تَرَکْنَا صَدَقَهٌ.
… عائشه میگوید: فاطمه و عباس نزد ابوبکر رفتند و سهم ارث خویش را از فدک و خیبر طلب کردند.
آنچه که از این دو حدیث استفاده میشود، اقدام جدی فاطمه برای احقاق حق و بدست آوردن سهم ارث از پدرش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است، و اگر این اموال متعلق به بیت المال و دیگران بود آیا تربیت شده پیامبر به خودش اجازه میداد تا حق دیگران را درخواست و مطالبه نماید؟ به یقین فاطمه از هر مسلمان دیگری در آن زمان آشناتر به احکام و دستورات الهی بوده و میدانست که تصرف در اموال عمومی و مصرف آن از مصادیق بارز اکل مال به باطل است و اکل مال به ناحق، معصیت و پلیدی است همانگونه که قرآن میفرماید: «وَلَا تَاْکُلُوا اَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِل وَتُدْلُوا بِهَا اِلَی الْحُکَّامِ لِتَاْکُلُوا فَرِیقًا مِنْ اَمْوَالِ النَّاسِ بِالْاِثْمِ وَاَنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛
[۱۳۱] بقره/سوره۲، آیه۱۸۸.
و اموال یکدیگر را به باطل (و ناحق) در میان خود نخورید! و برای خوردن بخشی از اموال مردم به گناه، (قسمتی از) آن را (به عنوان رشوه) به قاضیان ندهید، در حالی که میدانید (این کار، گناه است)!»
و از سوی دیگر خوردن مال دیگران که در آیه پیشین گناه شمرده شده است از اهلبیت که به اراده خداوند از هر پلیدی پاک و مبرا میباشند ناپسند است چنانکه خداوند در مورد طهارت آنان از هرگونه پلیدی میفرماید: «اِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.
[۱۳۲] احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.
خداوند میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهلبیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد.»
و مسلم بن حجاج نیشابوری نیز در مورد این طهارت الهی اهلبیت (علیهمالسّلام) مینویسد: حدثنا ابو بکر بن ابی شیبه و محمد بن عبدالله بن نمیر واللفظ لابی بکر قالا حدثنا محمد بن بشر عن زکریاء عن مصعب بن شیبه عن صفیه بنت شیبه قالت قالت عائشه: خرج النبی (صلیاللهعلیهوسلم) غداه وعلیه مرط مرحل من شعر اسود فجاء الحسن بن علی فادخله ثم جاء الحسین فدخل معه ثم جاءت فاطمه فادخلها ثم جاء علی فادخله ثم قال: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا».
[۱۳۳] قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۸۳، ح۲۴۲۴، کِتَاب فَضَائِلِ الصَّحَابَهِ، بَاب فَضَائِلِ اهلبیت النبی (صلیاللهعلیهوسلم)، تحقیق:محمد فؤاد عبدالباقی، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت.
عائشه میگوید: رسول خدا صبحگاهان از منزل خارج شد، بالاپوشی از موی سیاه بر تن داشت، حسن آمد رسول خدا او را در آغوش گرفت و او را زیر ردای خویش قرار داد، حسین آمد و سپس فاطمه و علی، آنان را نیز زیر عبایش در آورد، سپس فرمود: خداوند اراده فرموده است که شما اهلبیت را از پلیدی دور و پاکیزه بدارد.
نتیجتاً درخواست و مطالبات حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) به حق بوده و ممانعت ابوبکر را هیچ دلیل عقلی و شرعی و حتی عرفی هم تایید نمیکند.
احادیثی که از صحیح بخاری و مسلم نقل کردیم، ادعای افرادی که میخواهند آیات ارث را به وسیله حدیث ابوبکر تخصیص زده و این سخن را به همه مسلمین نسبت داده و بگویند: این مساله اجماعی است، باطل میکند زیرا فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و اهلبیت (علیهمالسّلام) در آن میان نبودهاند. و همچنین این احادیث، سخن افرادی که مطالبات حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) را به مطالبه هدایای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) محدود نمودهاند، مردود میکند؛ از جمله کسانی که این ادعا را مطرح کرده، رزکشی است که پس از نقل سخن سمعانی مینویسد:
وَاحْتَجَّ ابْنُ السَّمْعَانِیِّ فِی بَابِ الْاَخْبَارِ عَلَی الْجَوَازِ، بِاِجْمَاعِ الصَّحَابَهِ، فَاِنَّهُمْ خَصُّوا قَوْله تَعَالَی: {یُوصِیکُمْ اللَّهُ فِی اَوْلَادِکُمْ} بِقَوْلِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ: انَّا مَعْشَرَ الْاَنْبِیَاءِ لَا نُورَثُ فَاِنْ قَالُوا: انَّ فَاطِمَهَ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا) طَلَبَتْ الْمِیرَاثَ؟ قُلْنَا: انَّمَا طَلَبَتْ النُّحْلَی لَا الْمِیرَاثَ.
[۱۳۴] زرکشی، محمد بن بهادر، البحر المحیط فی اصول الفقه، ج۴، ص۴۸۲.
اجماع صحابه بر تخصیص آیه ارث به حدیث منقول از رسول خدا توسط ابوبکر است که فرمود: پیامبران ارث نمیگذارند، و اگر گفته شود: پس چرا فاطمه ادعای ارث کرد؟ میگوئیم: طلب ارث نکرد بلکه هدایائی که برای پدرش آورده بودند را مطالبه کرده بود.
توجیه مطالبات حضرت زهرا
آیا حضرت زهراء حدیث ابوبکر را از رسول خدا نشنیده بود؟
بعضی از اهلسنت در صدد یافتن راهی برای فرار و توجیه مطالبات حضرت برآمده و گفتهاند: شاید حضرت زهراء این حدیث را از پدربزگوارش نشنیده بود به همین جهت ارث خود را مطالبه نمود. در پاسخ این توجیه باید گفت:
اولا: آیا عاقلانه است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) موضوعی با این درجه از اهمیت را پنهان نگاه دارد و نزدیکترین افراد خانوادهاش را از آن بیاطلاع بگذارد؟ جالب است که بدانید عالم بزرگ و مفسر نامی فخر رازی پاسخ این توجیه را داده و مینویسد: … ان المحتاج الی معرفه هذه المساله ما کان الا فاطمه وعلی والعباس وهؤلاء کانوا من اکابر الزهاد والعلماء واهل الدین، واما ابو بکر فانه ما کان محتاجا الی معرفه هذه المساله البته، لانه ما کان ممن یخطر بباله انه یرث من الرسول علیه الصلاه والسلام فکیف یلیق بالرسول علیه الصلاه والسلام ان یبلغ هذه المساله الی من لا حاجه به الیها ولا یبلغها الی من له الی معرفتها اشد الحاجه.
[۱۳۵] فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۹، ص۵۱۴.
افرادی که لازم بود این مساله را (پیامبران ارث نمیگذارند) بدانند غیر از فاطمه و علی و عباس شخص دیگری نبود، اینان هم از بزرگان دین و زاهدان زمانه بودند، و اما ابوبکر او نیازی به شناخت این مساله نداشت چون به ذهنش هم خطور نمیکرد که او از رسول خدا ارث ببرد تا این حکم به کسی برسد که نیازی به آن ندارد؛ ولی کسی که به دانستن این حکم نیاز دارد بگوش او نرسیده باشد.
ثانیا: چنانکه به زودی خواهد آمد، پس از استدلال ابوبکر به حدیثش حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) غضبناک شد که خود دلیل بر بیپایگی این توجیه است زیرا که پس از شنیدن در برابر آن موضع قاطعی گرفت که خود دلیل روشن بر انتساب نابجا این حدیث به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میباشد. متن ذیل شاهدی گویایی بر نفی حدیث ابوبکر و تایید موضع خشمگینانه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) است. همچنین بخاری در این مورد مینویسد: حَدَّثَنَا عبدالعَزِیزِ بْنُ عبدالله حَدَّثَنَا اِبْرَاهِیمُ بْنُ سَعْدٍ عَنْ صَالِحٍ عَنِ ابْنِ شِهَابٍ قَالَ اَخْبَرَنِی عُرْوَهُ بْنُ الزُّبَیْرِ اَنَّ عَائِشَهَ اُمَّ الْمُؤْمِنِینَ – رضی الله عنها – اَخْبَرَتْهُ اَنَّ فَاطِمَهَ (علیهاالسّلام) ابْنَهَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلم) سَاَلَتْ اَبَا بَکْرٍ الصِّدِّیقَ بَعْدَ وَفَاهِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلم) اَنْ یَقْسِمَ لَهَا مِیرَاثَهَا، مَا تَرَکَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلم) مِمَّا اَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْهِ فَقَالَ لَهَا اَبُو بَکْرٍ اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلم) قَالَ «لاَ نُورَثُ مَا تَرَکْنَا صَدَقَهٌ». فَغَضِبَتْ فَاطِمَهُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلم) فَهَجَرَتْ اَبَا بَکْرٍ، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّی تُوُفِّیَتْ وَعَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلم) سِتَّهَ اَشْهُرٍ.
[۱۳۶] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۴، ص۷۹، ح۳۰۹۲، ابواب الخمس، باب فَرْضِ الْخُمُسِ.
عروه بن زبیر از عائشه شنید که میگفت: پس از وفات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فاطمه از ابوبکر میراث پدرش را مطالبه نمود، ابوبکر گفت: رسول خدا فرمود: ما ارث نمیگذاریم آنچه میماند صدقه است، فاطمه غضبناک شد و از ابوبکر دوری کرد و این دوری کردن تا وفات وی ادامه یافت که شش ماه پس از پیغمبر بیشتر زنده نبود.
ماجرای فدک
از آنجا که جریان فدک (که از جمله مطالبات حضوری و غیرحضوری حضرت زهرا بوده ) و مسایل حاشیهای آن، خود بحثی مستقلی میطلبد، بر آن شدیم تا آن را به گونهای مفصلتری در این قسمت مورد، بررسی و دقت قرار دهیم:
اگر کسی ادعا کند: ابوبکر نمیتوانست به صرف خبر واحد حضرت زهراء فدک را به ایشان واگذار کند؛ لذا درخواست شاهد کرد و چون حضرت زهراء شاهد نیاورد؛ از آن محروم شد زیرا به مجرد ادعا که نمیتوان به نفع کسی حکم نمود. در پاسخ میگوییم: فدک در عالم اسلام، تاریخچهی پر فراز و نشیبی داشته که به صورت اختصار تحت شش عنوان به آن میپردازیم:
فدک ملک شخصی رسول خدا
فدک به طور کامل، ملک شخصی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است؛ همانطور که اهلسنت نیز به این امر تصریح کردهاند از جمله ابن سلام در کتاب معروف الاموال خود، هنگامی که داراییهای خاصّ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را برمیشمارد، فدک را از آنان معرفی نموده و مینویسد: قال ابوعبید: اول ما نبدا به من ذکر الاموال ما کان منها لرسول الله خالصا دون الناس وذلک ثلاثه اموال: اولها: ما افاء الله علی رسوله من المشرکین مما لم یوجف المسلمون علیه بخیل ولا رکاب وهی فدک واموال بنی النضیر فانهم صالحوا رسول الله علی اموالهم وارضیهم بلا قتال کان منهم ولا سفر تجشمه المسلمون الیهم؛ والمال الثانی: الصفی الذی کان رسول الله یصطفیه من کل غنیمه یغنمها المسلمون قبل ان یقسم المال؛ والثالث: خمس الخمس بعد ما تقسم الغنیمه وتخمس وفی کل ذلک آثار قائمه معروفه.
[۱۳۷] ابوعبید، قاسم بن سلام (متوفای۲۲۴ه)، کتاب الاموال، ج۱، ص۱۴، باب باب صنوف الاموال التی یلیها الائمه للرعیه واصولها فی الکتاب والسنه، ناشر:دار الفکر. – بیروت. تحقیق:خلیل محمد هراس، ۱۴۰۸ه – ۱۹۸۸م.
ابوعبید (ابن سلام) میگوید: اولین اموالی را که مورد بررسی قرار میدهیم، اموال مخصوص رسول خداست که سه گونه بوده است:
۱. اموالی از مشرکان که خداوند به پیامبرش بخشیده آن اموالی از آنان که بدون لشکر کشی فتح میشد که از آن جمله است فدک و اموال بنی نضیر که از راه مسالمت وارد شدند و با صلح و سازش کنار آمدند؛ ۲. اموالی که رسول خدا از غنائم انتخاب میکرد؛ ۳. خمس غنائم پس از تقسیم.
ابن جریر طبری، ثعلبی، بغوی و ابن خازن در تفسیرشان و شمسالدین ذهبی در تاریخ خود نیز در اینباره مینویسند: … فکانت خیبر فیئا للمسلمین وکانت فدک خالصه لرسول الله لانهم لم یجلبوا علیها بخیل ولا رکاب.
[۱۳۸] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۰۲-۳۰۳.
[۱۳۹] ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والاعلام، ج۲، ص۴۲۲، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر:دار الکتاب العربی – لبنان/ بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۰۷ه – ۱۹۸۷م.
[۱۴۰] ثعلبی نیشابوری، احمد بن محمد، الکشف و البیان، ج۹، ص۵۲، تحقیق:الامام ابی محمد بن عاشور، مراجعه وتدقیق الاستاذ نظیر الساعدی، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۲۲ه-۲۰۰۲م.
[۱۴۱] بغوی، حسین بن مسعود، تفسیر البغوی، ج۴، ص۲۳۴، ناشر:دار إحیاء التراث العربی.
[۱۴۲] بغدادی، علی بن محمد، تفسیر الخازن المسمی لباب التاویل فی معانی التنزیل، ج۴، ص۱۶۳.
… خیبر متعلق به همه مسلمانان بود و فدک مخصوص رسول خدا بود چون با لشگرکشی فتح نشد.
و ماوردی شافعی هم مینویسد: ولما سمع اهل فدک ما فعل باهل خیبر بعثوا الی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ان یحقن دماءهم، ویسیرهم ویخلوا له اموالهم، ومشی وبینه وبینهم محیصه بن مسعود فاستقر علی هذا، وصارت فدک خالصه لرسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)؛ لانه اخذها بلا ایجاف خیل ولا رکاب، فکانت فیئا له.
[۱۴۳] ماوردی، علی بن محمد، الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الامام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج۱۴، ص۵۵، تحقیق الشیخ علی محمد معوض – الشیخ عادل احمد عبد الموجود، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت – لبنان، الطبعه:الاولی، ۱۴۱۹ ه -۱۹۹۹ م.
و چون خبر خیبر بگوش مردم فدک رسید فرستادگانی نزد رسول خدا فرستاده و تقاضا کردند که خونشان محفوظ بماند، ولی اموال و دارائی آنان در اختیار پیامبر باشد، از این رو فدک مخصوص رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شد چون سپاه و لشکر و پیاده نظام و سواره نظام آن را فتح نکرد و هدیه الهی به او بود.
و علاءالدین کاشانی هم در اینباره مینویسد: وَرُوِیَ عن سَیِّدِنَا عُمَرَ رضی اللَّهُ عنه اَنَّهُ قال کانت اَمْوَالُ بَنِی النَّضِیرِ مِمَّا اَفَاءَ اللَّهُ (عزّوجلّ) علی رَسُولِهِ وَکَانَتْ خَالِصَهً له وکان یُنْفِقُ منها علی اَهْلِهِ نَفَقَهَ سَنَهٍ وما بَقِیَ جَعَلَهُ فی الْکُرَاعِ وَالسِّلَاحِ. وَلِهَذَا کانت فَدَکُ خَالِصَهً لِرَسُولِ اللَّهِ اذْ کانت لم یُوجِفْ علیها الصَّحَابَهُ رضی اللَّهُ عَنْهُمْ من خَیْلٍ وَلَا رِکَابٍ فانه رُوِیَ اَنَّ اَهْلَ فَدَکَ لَمَّا بَلَّغَهُمْ اَهْلُ خَیْبَرَ اَنَّهُمْ سَاَلُوا رَسُولَ اللَّهِ اَنْ یُجْلِیَهُمْ وَیَحْقِنَ دِمَاءَهُمْ وَیُخَلُّوا بَیْنَهُ وَبَیْنَ اَمْوَالِهِمْ بَعَثُوا الَی رسول اللَّهِ وَصَالَحُوهُ علی النِّصْفِ من فَدَکَ فَصَالَحَهُمْ علیه الصَّلَاهُ وَالسَّلَامُ علی ذلک.
[۱۴۴] کاشانی، علاءالدین، بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، ج۷، ص۱۱۶،:ناشر:دار الکتاب العربی – بیروت، الطبعه:الثانیه، ۱۹۸۲م.
از عمر نقل شده است که گفت: اموال بنی نضیر مخصوص رسول خدا بود که مخارج سال خانوادهاش را با آن تامین مینمود و با باقیمانده آن اسب و اسلحه تهیه میکرد. فدک مخصوص رسول خدا بود چون هیچیک از اصحاب در فتح آن دخالت نداشتهاند، روایت شده است که مردم فدک پس از آگاهی از سرنوشت مردم خیبر تقاضا کردند تا به آنان آسیبی نرسد و در مقابل نصف درآمد فدک را به رسول خدا بپردازند.
و ابوالفداء نیز در تاریخ خود مینویسد: وکان فتح خیبر فی صفر، سنه سبع للهجره، وسال اهل خیبر رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) الصلح، علی ان یساقیهم علی النصف من ثمارهم، ویخرجهم متی شاء، ففعل ذلک، وفعل ذلک اهل فدک فکانت خیبر للمسلمین، وکانت فدک خالصه لرسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) لانها فتحت بغیر ایجاف خیل.
[۱۴۵] ابوالفداء، اسماعیل بن علی، المختصر فی اخبار البشر، ج۱، ص۱۴۰.
خیبر در در ماه صفر سال هفتم هجری فتح شد و تقاضا کردند تا در برابر پرداخت نیمی از درآمدشان صلح کنند و هر وقت اراده کرد آنان را بیرون کند، مردم فدک هم پس از انتشار داستان خیبر بدون لشکرکشی تسلیم شدند، از اینرو خیبر متعلق به مسلمانان و فدک مخصوص رسول خدا بود.
ابن زنجویه مینویسند: … واما فدک فکانت علی ما جاء فیها من الصلح فلما اخذوا قیمه بقیه ارضهم، خلصت کلها لرسول الله.
[۱۴۶] ابن زنجویه خرسانی، حمید بن مخلد، الاموال، ج۱، ص۶۷.
… و اما فدک، فدک از راه صلح به دست آمد و چون پول بقیه زمینها را گرفتند تمام آن به پیامبر اختصاص یافت.
و همچنین در سند بعدی میخوانید که تنها زمینی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تقسیم نکرد، زمین فدک بود؛ چرا که از اختصاصات آن حضرت بود.
یحیی بن آدم در اینباره مینویسد: اخبرنا اسماعیل قال حدثنا الحسن قال حدثنا یحیی قال حدثنا ابوبکر ابن عیاش عن الکلبی عن ابی صالح عن ابن عباس قال: … قال ابوبکر: ثم قسم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ارض بنی النضیر وارض بنی قریظه ولم یقسم فدک.
[۱۴۷] قرشی، یحیی بن آدم، کتاب الخراج، ج۱، ص۳۹.
ابوبکر گفت: رسول خدا زمینهای بنی نضیر و بنی قریظه را تقسیم کرد و فدک را تقسیم نکرد.
فدک ملک شخصی حضرت زهرا
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، پس از آن که مالک تمام زمین فدک شدند، آن را در زمان حیات شریفشان، به حضرت زهراء اعطاء فرمود، به اینمطلب نیز منابع اهلسنت تصریح نمودهاند از جمله:
ابویعلی موصلی از قدماء اهلسنت در اینباره مینویسد: قرات علی الحسین بن یزید الطحان هذا الحدیث فقال هو ما قرات علی سعید بن خثیم عن فضیل عن عطیه عن ابی سعید قال لما نزلت هذه الآیه «وآت ذا القربی حقه» الاسراء دعا النبی فاطمه واعطاها فدک.
[۱۴۸] ابویعلی موصلی، احمد بن علی، مسند ابی یعلی، ج۲، ص۳۳۴، تحقیق:حسین سلیم اسد، ناشر:دار المامون للتراث – دمشق، الطبعه:الاولی، ۱۴۰۴ ه – ۱۹۸۴م.
[۱۴۹] ابویعلی موصلی، احمد بن علی، مسند ابی یعلی، ج۲، ص۵۳۴، تحقیق:حسین سلیم اسد، ناشر:دار المامون للتراث – دمشق، الطبعه:الاولی، ۱۴۰۴ ه – ۱۹۸۴م.
… ابوسعید خدری (صحابی معروف پیامبر) گفت: هنگامی که آیه «سهم ذوی القربی را به آنان بده»، نازل شد رسول خدا فاطمه را صدا زد و فدک را به وی بخشید.
سیوطی عالم سرشناس اهلسنت در کتاب الدر المنثور خود تعدادی از علمای اهلسنت را نام میبرد که این جریان را در کتب خود روایت نمودهاند: واخرج البزار وابو یعلی وابن ابی حاتم وابن مردویه عن ابی سعید الخدری رضی الله عنه قال: لما نزلت هذه الآیه «وآت ذا القربی حقه» دعا رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) فاطمه فاعطاها فدک.
[۱۵۰] سیوطی، عبدالرحمن بن جلالالدین، الدر المنثور، ج۵، ص۲۷۳، ناشر:دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۳.
و بزار و ابویعلی و ابن ابی حاتم و ابن مردویه از طریق ابیسعید خدری (رضیاللهعنه) این جریان را روایت نمودهاند که ابوسعید گفت: وقتی که آیه «وآت ذا القربی حقه» نازل شد، رسول خدا فاطمه را صدا زد و فدک را به وی بخشید.
و شوکانی هم این حدیث را از طریق ابن عباس روایت کرده که در آن به بخشش کامل فدک به حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) تصریح شده است: واخرج ابن مردویه عن ابن عباس قال لما نزلت «وآت ذا القربی حقه» اقطع رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) فاطمه فدک.
[۱۵۱] شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایه والدرایه من علم التفسیر، ج۳، ص۲۶۷.
و ابن مردویه از ابن عباس روایت نموده که گفت: وقتی که آیه «و آت ذا القربی حقه» نازل شد رسول خدا فاطمه را صدا زد و فدک را بهطور کامل به وی بخشید.
از روایت ابوسعید صحابی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سستی ادعای بعضی از اهلسنت که گفتهاند: حضرت زهراء (سلاماللهعلیها) از اعطای فدک به ایشان خبر نداشت و پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توسط ام ایمن از آن مطلع شده و مطالبه نمود، روشن میشود.
غصب فدک
پس از روشن شدن دو مرحله سابق، اکنون نوبت آن رسیده که مدارک غصب فدک را ارائه نماییم:
ابن حمدون از علمای اهلسنت، حدیثی را در اینباره از امیرمؤمنان (علیهالسّلام) روایت میکند، که تصریح به این نکته دارد که فدک در دست ما بود و توسط نفوس بخیل غصب شد: … کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظلمته السماء فشحت علیها نفوس قوم وسخت عنها نفوس آخرین.
[۱۵۲] ابن حمدون، محمد بن حسن، التذکره الحمدونیه، ج۱، ص۹۹، تحقیق:احسان عباس، بکر عباس، ناشر:دار صادر – بیروت،، الطبعه:الاولی، ۱۹۹۶م.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فرمود: آری از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده بود، تنها فدک در اختیار ما بود که آنهم گروهی بر آن بخل ورزیدند و گروه دیگری آن را سخاوتمندانه رها کردند.
مطالبه فدک بهعنوان ملک شخصی
پس از آنکه سه مرحله سابق (ملکیت پیامبر و سپس ملک فاطمه و غصب آن) پشت سر گذارده شد به حوادث پس از غصب از جمله مطالبه فدک بهعنوان ملک شخصی میپردازیم. بلاذری در فتوح البلدان درباره این نوع مطالبهی حضرت مینویسد: ان فاطمه رضی الله عنها قالت لابی بکر الصدیق رضی الله عنه: اعطنی فدک فقد جعلها رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) لی…
[۱۵۳] بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱، ص۳۵.
فاطمه به ابوبکر گفت: فدک را به من بده زیرا رسول خدا آن را به من داده است…
یاقوت حموی در معجم البلدان با اشاره به موقعیت جغرافیائی و تاریخی فدک آن را از مختصات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میداند و میگوید: این همان چیزی است که فاطمه از ابوبکر آن را مطالبه میکرد. فدَکُ: قریه
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.