پاورپوینت حجت بودن امام زمان
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت حجت بودن امام زمان دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت حجت بودن امام زمان،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت حجت بودن امام زمان :
پاورپوینت حجت بودن امام زمان
پاورپوینت حجت بودن امام زمان (علیهالسّلام)، به معنای واسطه در آفرینش، فیض، نزول نعمات و دفع بلایا بودن ایشان است. برخی با استناد به ترجمه نادرست ابن تیمیه از آیه شریفه ۱۶۵ سوره نساء و طرح شبهای واهی، حجت بودن امام مهدی (علیهالسّلام) را مخالف قرآن دانستهاند. در حالی که معنای صحیح آیه این است که خداوند پیامبران را فرستاد تا مردم نگویند: خدایا تو برای ما حجتی قرار ندادی، نه این که بعد از پیامبران، خداوند حجتی نخواهد داشت.
فهرست مندرجات
۱ – بیان شبهه
۲ – ریشهیابی شبهه
۳ – پاسخ حلی اول
۳.۱ – بررسی مفردات آیه
۳.۱.۱ – معنای لغوی حجه
۳.۱.۲ – معنای لام و علی
۳.۱.۳ – صیغه نذر
۳.۲ – دیدگاه علمای اهل سنت
۳.۲.۱ – طبری
۳.۲.۲ – بغوی
۳.۲.۳ – ابنکثیر دمشقی
۳.۲.۴ – سلیمان خثعمی
۳.۲.۵ – بیضاوی
۳.۲.۶ – شنقیطی
۳.۲.۷ – سیوطی
۳.۲.۸ – آلوسی
۳.۳ – نتیجهگیری
۴ – پاسخ حلی دوم
۴.۱ – حجت بر امت در روز قیامت
۴.۲ – حجت بر مخلوقات بدون ذکر قیامت
۵ – پاسخهای نقضی
۵.۱ – جواب اول
۵.۲ – جواب دوم
۵.۳ – جواب سوم
۵.۴ – جواب چهارم
۵.۴.۱ – انحراف اهل قیاس
۵.۴.۱.۱ – روایت اول
۵.۴.۱.۲ – روایت دوم
۵.۵ – جواب پنجم
۵.۶ – جواب ششم
۵.۶.۱ – حاضران در بیعت شجره
۵.۶.۲ – ابو بکر و عمر
۵.۶.۳ – احمد بن حنبل
۵.۶.۴ – مالک بن انس
۵.۶.۵ – ابن تیمیه حرانی
۵.۶.۶ – سفیان ثوری
۵.۶.۷ – شیخ زکریا انصاری
۵.۶.۸ – امام نووی ابوزکریا
۵.۶.۹ – ابوعلی ثقفی
۵.۶.۱۰ – اسحاق حنظلی
۵.۶.۱۱ – ابوحامد تبریزی
۵.۶.۱۲ – علمای روی زمین
۵.۶.۱۲.۱ – نکته اول
۵.۶.۱۲.۲ – نکته دوم
۵.۶.۱۲.۳ – نکته سوم
۵.۶.۱۲.۴ – نکته چهارم
۵.۶.۱۲.۵ – نکته پنجم
۵.۶.۱۳ – پادشاهان و والیان
۵.۷ – جواب هفتم
۶ – نتیجهنهائی
۷ – پانویس
۸ – منبع
بیان شبهه
آیا پاورپوینت حجت بودن امام زمان (علیهالسّلام) مخالف آیه “رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للنّاس علی الله حجّه بعْد الرسلِ” نیست؟ شیعیان، اعتقاد دارند که امام زمان (علیهالسّلام) که بیش از هزار سال است در غیبت به سر میبرد، حجت خداوند است اما برخی قائلند که این عقیده مخالف قرآن است. زیرا قرآن، پیامبران را آخرین حجت خداوند معرفی کرده است: “رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ؛
[۱] نساء/سوره۴، آیه۱۶۵.
پیامبرانی که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند، تا بعد از این پیامبران، حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند، (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند، توانا و حکیم است”.
ریشهیابی شبهه
با یک جستجوی ساده درمییابیم که اشکال فوق برگرفته از سخنان ابن تیمیه متوفای ۷۲۸ هـ، است که آن را در کتاب “منهاج السنه” این گونه مطرح کرده است: “حجه الله علی عباده قامت بالرسل فقط. کما قال تعالی: {لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ}
[۲] نساء/سوره۴، آیه۱۶۵.
ولم یقل: بعد الرسل والائمه او الاوصیاء او غیر ذلک؛ حجت خدا بر بندگانش فقط با فرستادن رسولان تمام شده است؛ چنانچه خداوند فرموده: “تا بعد از رسولان برای بندگان علیه خداوند حجتی نباشد”. و نفرموده بعد از رسولان و ائمه و اوصیاء و غیر آنها”.
[۳] ابن تیمیه حرانی، احمد عبدالحلیم، منهاج السنه النبویه، ج۵، ص۷۶.
طبق سخن فوق، بعد از ارسال رسل، دیگر حجتی به نام ائمه و اوصیاء وجود ندارد؛ پس چرا شیعیان امامان خود را حجت، میدانند؟
ابن تیمیه در جای دیگر میگوید:
“فصل: فی الاکتفاء بالرساله والاستغناء بالنبی عن اتباع ما سواه اتباعا عاما واقام الله الحجه علی خلقه برسله فقال تعالی (انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح والنبیین من بعده) الی قوله (لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل)
[۴] نساء/سوره۴، آیه۱۶۵.
فدلت هذه الآیه علی انه لا حجه لهم بعد الرسل بحال وانه قد یکون لهم حجه قبل الرسل ف (الاول) یبطل قول من احوج الخلق الی غیر الرسل حاجه عامه کالائمه. و (الثانی) یبطل قول من اقام الحجه علیهم قبل الرسل من المتفلسفه والمتکلمه؛ فصل: درباره اکتفا کردن به رسالت پیامبران و بینیاز بودن از متابعت غیر پیامبران با فرستاده شدن پیامبران و اقامه نمودن خداوند حجتش را بر تمام مخلوقات. خداوند میفرماید: “انا اوحینا الیک کما اوحینا… لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل”.
[۵] نساء/سوره۴، آیه۱۶۵.
این آیه دلالت میکند بر این که برای مردم بعد از فرستادن رسولان دیگر هیچ حجتی در مقابل خداوند نیست و دیگر این که مردم قبل از فرستاده شدن رسولان بر علیه خداوند حجت دارند. مطلب نخست سخنان کسانی را که مخلوق خداوند را به غیر از رسولان الهی همانند ائمه محتاج میدانند باطل میشود و مطلب دوم نیز سخنان فلاسفه و متکلمان را که قبل از ارسال رسولان حجت رای برای بر علیه مردم ثابت میدانند باطل میکند.
[۶] ابن تیمیه حرانی، احمد عبدالحلیم، کتب و رسائل و فتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیه، ج۱۹، ص۶۶.
همانگونه که مشاهده میشود ابن تیمیه طبق آیه مورد استدلال مستشکل، هرگونه حجتی را غیر از پیامبران نفی میکند و صریحاً از ائمه (علیهمالسّلام) نام میبرد. حال باید استفاده ابن تیمیه را از این آیه قرآن مورد بررسی قرار داد و باید دید که همین مطلب از آیه استفاده میشود و یا مطلب دیگری را برای ما تفهیم میکند.
پاسخ حلی اول
معنای آیه، نفی حجت الهی بعد از پیامبر نیست؛ نخستین پاسخ شبهه فوق این است که ابن تیمیه و امثال او، در معنای آیه مغالطه کرده و آیه را درست معنا نکردهاند؛ زیرا این آیه در صدد نفی حجتهای الهی بعد از پیامبران نیست. اگر معنای آیه این باشد، باید بعد از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، قرآن کریم که معجزه جادوان رسول خدا در میان امت اسلامی است به عنوان حجت در میان مردم نباشد در حالی که طبق روایات و سخنان مفسران خود اهل سنت، قرآن حجت خدا بر مردم است.
معنای درست آیه این است که خداوند رسولانش را فرستاد تا حجت را بر مردم تمام کند به طوری اگر مردم گرفتار گمراهی شوند، حجتی علیه خداوند نداشته باشند. چنانچه در آیه دیگر آمده است که خداوند بدون اتمام حجت بندگان را عذاب نمیکند: “وَما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً؛
[۷] اسراء/سوره۱۷، آیه۱۵.
و ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری مبعوث کرده باشیم”.
بنابراین، معنای آیه، نفی هر گونه حجت خدا بعد از رسولان الهی نیست که ابن تیمیه آن را استفاده کرده است؛ بلکه نفی حجت مردم بر خداوند است.
بررسی مفردات آیه
برای تبیین این پاسخ، لازم است در ابتدا لغات و مفردات آیه را بررسی کرده و سپس کلام علمای اهل سنت را در معنای آیه بیان خواهیم کرد.
معنای لغوی حجه
در کتب لغت، “حجه” را به معنای دلیل و برهان گرفتهاند که به واسطه آن میتوان بر خصم غلبه یافت. در کتاب “معجم الوسیط” آمده است: “الحجه: الدلیل والبرهان؛ حجت یعنی دلیل و برهان”.
[۸] مجموعه من المؤلفین، المعجم الوسیط، ج۱، ص۱۵۷.
زینالدین رازی در کتاب “مختار الصحاح” مینویسد: “الْحُجَّهُ، الْبُرْهَانُ؛حجت یعنی برهان”.
[۹] حنفی رازی، محمد بن ابیبکر، مختار الصحاح، ص۶۶.
فیومی از لغت شناسان سرشناس نیز مینویسد: “الحُجَّهُ، الدلیل والبرهان والجمع حُجَجٌ؛ جت یعنی دلیل و برهان و جمع آن حجج است”.
[۱۰] فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج۱ ص۶۷.
برخی این گونه معنا کردهاند: “والحُجّهُ: ما دوفعَ به الخَصمُ؛ حجت آن چیزی است که خصم به سبب آن مغلوب میشود”.
[۱۱] مرسی، علی بن اسماعیل، المحکم و المحیط الاعظم، ج۲، ص۴۸۲.
طریحی گفته است: “والحجه بضم الحاء الاسم من الاحتجاج، قال تعالی “لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل”وقال “ولله الحجه البالغه” باوامره ونواهیه ولا حجه لهم علیه. و فی الحدیث فی تفسیر الآیه: قال ان الله یقول لعبد یوم القیامه عبدی کنت عالما؟ فان قال نعم قال له: افلا عملت، وان قال کنت جاهلا قال: افلا تعلمت حتی تعمل، فیخصمه فتلک الحجه البالغه؛ حجت (به ضم حاء) اسم مصدر احتجاج است. خداوند فرموده: (لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل)
[۱۲] نسا/سوره۴، آیه۱۶۵.
و همچنین فرموده: (ولله الحجه البالغه) یعنی تنها برای خداوند حجت بالغ و رسا است، آن هم با اوامر و نواهی خود. و هیچ حجتی برای آنها علیه خداوند وجود ندارد. حدیثی که در تفسیر آیه آمده است، میفرماید: خداوند در روز قیامت به بنده ی خود میفرماید: آیا تو عالم بودی؟ اگر بگوید بله، خداوند به او میفرماید: پس چرا عمل نکردی. و اگر بگوید نه، میفرماید: چرا نرفتی یاد بگیری تا عمل کنی. خداوند خصم او میشود. و این معنای حجت بالغه است”.
[۱۳] طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۹.
برخی از مفسران در ذیل این آیه گفتهاند: “انبا عبدالرحمن قال ثنا ابراهیم قال ثنا آدم قالنا ورقاء عن ابن ابی نجیح عن مجاهد “قد جاءکم برهانٌ من ربکم” یعنی حجهً؛ مجاهد در ذیل آیه گفته است: که مراد از برهان در این آیه، حجت است”.
[۱۴] مخزومی، مجاهد بن جبرا، تفسیر مجاهد، ج۱، ص۱۸۱.
معنای لام و علی
معنای “لام” و معنای “علی” در جمله “لِلنَّاسِ عَلَی اللهِ”؛ “لام” حرف جر وقتی در مقابل “علی” قرار گیرد به معنای نفع است. و “علی” نیز به معنای ضرر است. مثلا ابن مالک میگوید: “و منه ما یدعونه مؤکّدا لنفسه او غیره فالمبتدا ••• نحو له علیّ الفٌ عرفا و الثان کابنی انت حقا صرفا؛ از مواضع “حذف عامل مفعول مطلق” مفعول مطلقی است که یا برای تاکید جمله قبل است یا برای تاکید چیزی خارج از جمله ی قبل. اولی مانند “له علیّ الفٌ عرفا” به معنای برای او به گردن من هزار “سکه” است. و دومی مانند “ابنی حقا صرفا”.
[۱۵] عقیلی، عبدالله بن عقیل، شرح ابن عقیل علی الفیه ابن مالک، ج۲، ص۱۸۲.
یعنی یکی از مواضع حذف عامل مفعول مطلق، جائی است که مفعول مطلق، تاکید مضمون جمله ماقبل خود باشد. در مثال “له علیَّ الفٌ عرفا” از جمله “له علیَّ الفٌ” این معنا فهمیده میشود که برای او، به ضرر من، هزار سکه است. که این خود اعترافی است علیه خود. لذا کلمه “اعترافا” تاکید مضمون جملهای است که مفید معنای اعتراف است.به همین خاطر ابوخالد ازهری در شرح این بیت گفته است: “جمله “له علی الفٌ” نصٌّ فی الاعتراف؛ این جمله نص است در اعتراف”.
[۱۶] جرجاوی، خالد بن عبدالله، شرح التصریح علی التوضیح او التصریح بمضمون التوضیح فی النحو، ج۱، ص۵۰۵.
یعنی در واقع با کنار هم قرار دادن چند مقدمه این چنین نتیجهگیری میکند: “له” در مقابل “علی” قرار گرفته است. “له” در چنین مواقعی به معنی نفع و “علی” به معنی ضرر است. پس معنی جمله چنین است که من باید هزار سکه به او بپردازم.
با توجه به این معنا، آیه این گونه معنا میشود: “بعد از ارسال رسل، مردم در مقابل خداوند هیچ گونه بهانهای ندارند. نه این که بعد از ارسال رسل و انبیاء، خداوند هیچ شخصی را به عنوان حجت در بین مردم قرار نداده است”.
نظیر این مطلب در آیه ذیل آمده است: “وَلِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ اِلَیْهِ سَبِیلاً؛
[۱۷] آل عمران/سوره۳، آیه۹۷.
حج خانه خدا حقی است برای خداوند بر گردن کسانی که استطاعت برای حج دارند”. یعنی اگر مردمی که مستطیع هستند حج به جا نیاورند، خداوند علیه آنها حجت و دلیل دارد. و میتواند آنها را مؤاخذه کند. و این معنا از “لام” حرف جری که بر “الله”، و “علی” که بر “الناس” داخل شده، فهمیده میشود. مؤید این مطلب، کلام ابوالبقاء است، او میگوید: “وقد یعبر عن نفی المعذره بنفی الحجه کما فیقوله تعالی “لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل”
[۱۸] نسا/سوره۴، آیه۱۶۵.
ففیه تنبیه علی ان المعذره فی القبول عنده تعالی بمقتضی کرمه بمنزله الحجه القاطعه التی لا مرد لها؛ گاهی به جای نفی معذرت از نفی حجت تعبیر میشود. مانند سخن خداوند “لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل” در این آیه اشاره ایست به این که به مقتضای کرم و بخشش الهی، عذری که در پیشگاه او مقبول است، مانند حجتی قاطع است که نمیتوان آن را رد کرد”.
[۱۹] کفومی، ایوب بن موسی، کتاب الکلیات، ج۱، ص۴۰۶.
شوکانی در فتح القدیر میگوید: “قوله {لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل}
[۲۰] نسا/سوره۴، آیه۱۶۵.
ای معذره یعتذرون بها کما فی قول تعالی {ولو انا اهلکناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لولا ارسلت الینا رسولا فنتبع آیاتک}
[۲۱] طه/سوره۲۰، آیه۱۳۴.
وسمیت المعذره حجه مع انه لم یکن لاحد من العباد علی الله حجه تنبیها علی ان هذه المعذره مقبوله لدیه تفضلا منه رحمه؛ مراد از “حجه” در آیه، معذرتی است که به سبب آن از خدا عذر بخواهند. مانند این آیه “ولو انا اهلکناهم بعذاب من…. و معذره” در این آیه، با این که برای هیچ یک از بندگان علیه خداوند حجتی نیست، حجت نامیده شد، زیرا این عذر خواهی از روی تفضل و رحمت پروردگار پذیرفته شده است”.
[۲۲] شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر، ج۱، ص۶۲۱.
فخر رازی نیز میگوید: “انَّ المقصود من بعثه الرسل وانزال الکتب هو الاعذار والانذار؛ مقصود از بعث انبیاء و انزال کتب همان اعذار و انذار است”.
[۲۳] فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۱۱، ص۲۶۸.
با توجه به آنچه که در فرق بین “لام” و “علی” گفتیم، دانسته میشود که بین دو تعبیر (للناس علی الله حجه)
[۲۴] نسا/سوره۴، آیه۱۶۵.
و (لله علی الناس حجه) فرق است. بنابر آنچه که وهابیها میگویند، خداوند باید میفرمود: “لئلا یکون لله علی الناس حجهٌ بعدَ الرسُل؛ تا بعد از فرستادن رسل، برای خداوند بر مردم حجتی نباشد”. در حالی که در آیه مبارکه تعبیر این است: “لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ”.
[۲۵] نسا/سوره۴، آیه۱۶۵.
تعبیر به “لام و علی” در موارد متعددی آمده است. مثلا در آیه ذیل این گونه آمده است:
• “وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّهٌ؛
[۲۶] بقره/سوره۲، آیه۱۵۰.
هرکجا که بودید (برای نماز) به سمت مسجد الحرام برگردید تا برای مردم، بر شما حجت و برهانی نباشد”.
• “وَلَن یَجْعَلَ اللهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً؛
[۲۷] نساء/سوره۴، آیه۱۴۱.
خداوند هیچ راه سلطهای به سود کافران بر ضد مؤمنان قرار نداده است”.
• “اِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَی اللهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوَءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ؛
[۲۸] نساء/سوره۴، آیه۱۷.
بیتردید توبه نزد خدا فقط برای کسانی است که از روی جهل و نادانی مرتکب کار زشت میشوند سپس به زودی توبه میکنند”. سیوطی در تفسیر این آیه میگوید: ” {انما التوبه علی الله} ای التی کتب علی نفسه قبولها بفضله؛ مراد از توبه آن چیزی است که خدواند از روی فضل، قبول آن را بر خود واجب کرده است”.
[۲۹] شافعی، محمد بن احمد، سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، تفسیر الجلالین، ج۱، ص۱۰۲.
• در آیهای دیگر خداوند میفرماید: “اتریدون ان تجعلوا لله علیکم سلطانا مبینا؛
[۳۰] نساء/سوره۴، آیه۱۴۴.
آیا میخواهید برای خداوند بر ضد خودتان دلیلی آشکار قرار دهید”. شوکانی در تفسیر این آیه میگوید: “الاستفهام للتقریع و التوبیخ ای اتریدون ان تجعلوا لله علیکم حجهٌ بینهٌ یعذبکم بها بسبب ارتکابکم لما نهاکم عنه من موالاه الکافرین؛ استفهام در آیه برای توبیخ است و معنای آیه این است: “آیا میخواهید برای خدا به ضرر خودتان حجتی آشکار قرار دهید که شما را به واسطه آن و به سبب دوستی با کافرین که خدا از آن نهی کرده است عذاب کند؟”.
[۳۱] شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر، ج۱ ص۶۱۰.
• در آیهای دیگر چنین آمده است: “وَاُولَئِکُمْ جَعَلْنَا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطَانًا مُبِینًا؛
[۳۲] نساء/سوره۴، آیه۹۱.
برای شما بر گردن آنها تسلطی آشکار قرار دادیم”.
صیغه نذر
فقهای شیعه و سنی تصریح کردهاند که برای این که نذر منعقد شود، باید صیغه نذر خوانده شود. صیغه نذر این است که گفته شود: “للهِ علیَّ کذا و کذا”. (یعنی برای خداوند بر گردن من است که….) از تقابل “لام” و “علی” فهمیده میشود که چیزی برای خداوند بر ضرر شخص است. علمای اهل سنت نیز قائلند که صیغه نذر همین است. ابن قدامه مقدسی از بزرگان فقهای حنبلی میگوید: “فصل: وصیغه النذر ان یقول لله علیّ ان افعل کذا؛ فصل: صیغه نذر این است که گفته شود لله علیَّ ….”.
[۳۳] مقدسی، عبدالله بن احمد، المغنی فی فقه الامام احمد بن حنبل الشیبانی، ج۱۰، ص۳۱.
نفراوی مالکی در شرح کلام قیروانی، از فقهای مالکی گفته است: “(مجردا) ای من غیر یمین بان اقتصر علی صیغه النذر کقوله: لله علی صوم او صوم شهر؛ مراد از مجرد، بدون قسم است. به این که بر صیغه نذر اکتفاء کند. مانند این که بگوید: لله علیَّ صومٌ او صوم شهر (یعنی بر گردن من است که یک روز یا یک ماه روزه بگیرم).
[۳۴] نفراوی، احمد بن غانم، الفواکه الدوانی علی رساله ابن ابیزید قیروانی، ج۱، ص۴۱۶.
ابن تیمیه نیز در مجموع الفتاوی چنین میگوید: “وَکُلِّ نَذْرٍ فَهُوَ یَمِینٌ فَقَوْلُ النَّاذِرِ: لِلَّهِ عَلَیَّ اَنْ اَفْعَلَ بِمَنْزِلَهِ قَوْلِهِ: اَحْلِفُ بِاَللَّهِ لَاَفْعَلَنَّ؛ هر نذری قسم است زیرا سخن نذر کننده که میگوید “لله علیّ ان افعل” مانند این است که بگوید: قسم میخورم که این کار را انجام دهم”.
[۳۵] ابن تیمیه، احمد عبدالحلیم، الفتاوی الکبری لشیخ الاسلام ابن تیمیه، ج۴، ص۱۲۰.
با توجه به آنچه تا حال گفتیم مغالطه ابن تیمیه واضح میشود که گفته است:
“حجه الله علی عباده قامت بالرسل فقط. کما قال تعالی: {لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ}.
[۳۶] نساء/سوره۴، آیه۱۶۵.
ولم یقل: بعد الرسل والائمه او الاوصیاء او غیر ذلک؛ حجت خدا بر بندگانش فقط با رسولان تمام میشود. خداوند فرموده: “تابعد از رسولان برای بندگان علیه خداوند حجتی نباشد”. و نفرموده بعد از رسولان و ائمه و اوصیاء وغیر اینها”.
[۳۷] ابن تیمیه، احمد عبدالحلیم، منهاج السنه النبویه، ج۵، ص۷۶.
او در ابتدا میگوید: حجت خدا بر بندگان “حجه الله علی عباده” فقط با رسولان تمام میشود. بعد به آیهای استدلال میکند که درست عکس مدعای خودش است. زیرا آیه میفرماید: با فرستاده شدن رسولان، دیگر حجت برای مردم بر خدا نیست؛ اما وجود دیگر حجتهای خداوند را در میان مردم نفی نمیکند.
دیدگاه علمای اهل سنت
مفسران اهل سنت نیز به معنای درست آیه اشاره کردهاند و هرگز معنایی که ابن تیمیه و برخی از پیروان او استفاده کردهاند، در ذهنشان خطور نکرده است. در این قسمت به سخنان برخی از مفسران اشاره میکنیم.
طبری
طبری از مفسران معروف اهل سنت در تفسیر “جامع البیان عن تاویل آی القرآن” مینویسد: “لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل یقول ارسلت رسلی الی عبادی مبشرین ومنذرین لئلا یحتج من کفر بی وعبد الانداد من دونی او ضل عن سبیلی بان یقول ان اردت عقابه لولا ارسلت الینا رسولا فنتبع آیاتک من قبل ان نذل ونخزی فقطع حجه کل مبطل الحد فی توحیده وخالف امره بجمیع معانی الحجج القاطعه عذره اعذارا منه بذلک الیهم لتکون لله الحجه البالغه علیهم وعلی جمیع خلقه. و بنحو الذی قلنا فی ذلک قال اهل التاویل؛ خداوند در آیه “لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل”
[۳۸] نسا/سوره۴، آیه۱۶۵.
میفرماید: رسولانم را به عنوان بشارت دهند و انذار کننده به سوی بندگانم فرستادم تا این که افرادی که به من کفر میورزند و جز من بتها را عبادت میکنند و یا از راه من گمراه میشوند علیه من حجتی نداشته باشند و بگویند: چرا قبل از این برای ما پیامبر نفرستادی تا از آیات تو پیروی میکردیم پیش از این که ذلیل شویم و زیان ببینیم. پس خداوند با فرستادن رسولان هرگونه حجت و دلیل باطل ملحدان و مخالفان دستورش را قطع کرده تا برای خداوند حجت بالغه بر علیه آنان و تمام مخلوفات باشد. اهل تاویل آیه را به همان نحوی که ما گفتیم، تاویل کردهاند”.
[۳۹] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۹، ص۴۰۸.
بغوی
بغوی نیز در تفسیرش بعد از ذکر آیه مینویسد: “وفیه دلیل علی ان الله تعالی لا یعذب الخلق قبل بعثه الرسول قال الله تعالی (وما کنا معذبین حتی نبعث رسولا)؛
[۴۰] اسرا/سوره۱۷، آیه۱۵.
این آیه دلیل بر این است که خداوند متعال مخلوقات خود را پیش از فرستادن پیامبر عذاب نمیکند؛ همانگونه که خداوند فرموده است: و ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری مبعوث کرده باشیم”.
[۴۱] بغوی، حسین بن مسعود، تفسیر البغوی، ج۱، ص۷۲۳.
ابنکثیر دمشقی
ابنکثیر دمشقی میگوید: “الم تکن آیاتی تتلی علیکم فکنتم بها تکذبون” ای قد ارسلت الیکم الرسل وانزلت الیکم الکتب وازلت شبهکم ولم یبق لکم حجه کما قال تعالی “لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل؛ آیا آیات من برای شما خوانده نشد و شما همواره آنها را تکذیب میکردید؛ یعنی به سوی شما پیامبران فرستاده شد. و کتابها نازل شده و شبهههایتان از بین رفت و برای شما هیچ حجتی باقی نماند. همانگونه که خداوند فرموده است تا برای مردم علیه خداوند حجتی بعد از آمدن رسولان نباشد”.
[۴۲] ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۲۶۸.
سلیمان خثعمی
سلیمان خثعمی در کتاب “کشف الاوهام و الالتباس عن تشبیه بعض الاغبیاء من الناس” مینویسد: “ان الله تعالی ارسل الرسل مبشرین ومنذرین لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل
[۴۳] نسا/سوره۴، آیه۱۶۵.
فکل من بلغه القرآن ودعوه الرسول صلی الله علیه وسلم فقد قامت علیه الحجه؛ همانا خداوند متعال رسولانش را به عنوان بشارت دهنده و انذار کننده فرستاد تا این که برای مردم علیه خداوند حجت و دلیل نباشد؛ پس تمام برای تمام کسانی که قرآن و دعوت پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم به دستش رسیده، حجت بر او تمام شده است”.
[۴۴] خثعمی، سلیمان بن سحمان، کشف الاوهام و الالتباس عن تشبیه بعض الاغبیاء من الناس، ج۱، ص۱۱۰.
بیضاوی
بیضاوی در تفسیرش بعد از آیه “لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل”
[۴۵] نسا/سوره۴، آیه۱۶۵.
و آیه “فیقولوا ربنا لولا ارسلت الینا رسولا”
[۴۶] قصص/سوره۲۸، آیه۴۷.
میگوید: “فینبهنا و یعلمنا ما لم نکن نعلم؛ تابه ما آگاهی دهد و تعلیم دهند آنچه را که نمیدانستیم”.
[۴۷] بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التاویل (تفسیر البیضاوی)، ج۱ ص۲۸۱.
شنقیطی
شنقیطی میگوید: “الامر بالمعروف له ثلاث حکم: الاولی: اقامه حجه الله علی خلقه کما قال تعالی “رسلا مبشرین ومنذرین لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل؛
[۴۸] نسا/سوره۴، آیه۱۶۵.
امر به معروف سه حکم دارد: اول؛ اقامه حجت خداوند بر خلق خدا. همانگونه که فرموده …”.
[۴۹] شنقیطی، محمدامین بن محمد، اضواء البیان فی ایضاح القرآن بالقرآن، ج۱ ص۴۶۵.
سیوطی
سیوطی در الدر المنثور گفته است: “واخرج ابن جریر عن السدی فی قوله “لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل”
[۵۰] نسا/سوره۴، آیه۱۶۵.
فیقولوا: ما ارسلت الینا رسولا؛ ابن جریر (طبری) از سدی در معنای این آیه روایت کرده که گفته: یعنی برای مردم هیچ حجت و برهانی در مقابل خداوند ندارند، که بگویند برای ما پیامبری را نفرستادی”.
[۵۱] سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، الدر المنثور، ج۲، ص۷۵۰.
وی در جای دیگری در تفسیر آیه میگوید: “لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی الله حُجَّهٌ”
[۵۲] نسا/سوره۴، آیه۱۶۵.
تقال “بَعْدَ” ارسال “الرسل” الیهم “فیقولوا رَبَّنَا لَوْلا اَرْسَلْتَ اِلَیْنَا رَسُولاً فَنَتّبِعَ ءایاتک وَنَکُونَ مِنَ المؤمنین”
[۵۳] قصص/سوره۲۸، آیه۴۷.
“تا برای مردم علیه خداوند حجتی نباشد”. به این که بعد از ارسال رسولان بگویند: “چرا برای ما پیامبری را نفرستادی تا از آیاتت تبعیت کنیم و در نتیجه از مؤمنان باشیم”.
[۵۴] شافعی، محمد بن احمد، سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، تفسیر الجلالین، ج۱، ص۱۳۲.
آلوسی
آلوسی نیز گفته است: “وقوله تعالی: “لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل”
[۵۵] نسا/سوره۴، آیه۱۶۵.
علی معنی لئلا یکون لهم احتجاج بزعمهم بان یقولوا “لولا ارسلت الینا رسولا”
[۵۶] قصص/سوره۲۸، آیه۴۷.
معنای این آیه این است که مردم نمیتوانند علیه خداوند احتجاج کنند و بگویند: چرا برای ما پیامبری نفرستادی”.
[۵۷] آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۱۵، ص۴۲.
با توجه به گفتههای فوق، هیچ یکی از مفسران نگفتهاند که مفاد آیه، نفی حجت خداوند بعد از رسولان در میان مردم است.
نتیجهگیری
اتمام حجت بعد از پیامبران (علیهمالسّلام) به معنای نبودن حجتی دیگر نیست؛ بلکه به این معنا است که مردم نمیتوانند بعد از وجود پیامبر، بر خدا اعتراض کنند که حجت بر ما تمام نشده است. بنابراین، این که ما میگوئیم ائمه (علیهمالسّلام) حجج الهی بر مردم هستند به این معنا است که برای خداوند، علیه مردم حجت است. یعنی “لله علی الناس حجه” لذا وقتی مثلاً گفته میشود “اشهد انَّ علیا حجه الله”، یعنی علی (علیهالسّلام) حجت خدا بر مردم است. از این رو، بعد از پیامبران، خدا بر مردم حجت دارد؛ ولی مردم بر خدا حجت ندارند. لذا در ادعیه و زیارات ما، تعبیر “حجه الله علی خلقه” فراوان است. تعبیر “یا حُجَّهَ اللهِ عَلی خَلْقِهِ” در دعای توسل و تعبیر “اُشهِدُکَ یا مولایَ انَّ علیّاً امیرالمؤمنین حُجَّتهُ” در زیارت آل یس و تعبیر “اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّهَ اللهِ فی اَرْضِه” ِ در مفاتیح الجنان و اعمال روز جمعه.
پاسخ حلی دوم
پاسخ دوم این است که بر اساس روایات در منابع اهل سنت، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیر مؤمنان (علیهالسّلام) حجتهای خداوند بر بندگان هستند. روایت در این باره به دو صورت متفاوت نقل شده است.
حجت بر امت در روز قیامت
در متن نخست، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیر مؤمنان (علیهالسّلام) حجت خدا در روز قیامت معرفی شده است.
خطیب بغدادی در کتاب “تاریخ بغداد”، روایت را با این سند این گونه نقل کرده است: “قال نبانا الحسین بن محمد بن مصعب السنجی قال نبانا علی بن المثنی الطهوی قال نبانا عبید الله بن موسی قال حدثنی مطر بن ابی مطر عن انس بن مالک قال کنت عند النبی صلی الله علیه وسلم فرای علیا مقبلا فقال انا وهذا حجه علی امتی یوم القیامه؛ مطر بن ابیمطر از انس بن مالک روایت میکند که گفت: نزد رسول خدا نشسته بودم در این هنگام دیدیم که علی آمد. رسول خدا فرمود: من و این (اشاره به علی) در روز قیامت بر امت من حجت هستیم”.
[۵۸] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۲، ص۸۶.
این روایت را ابن عساکر نیز با همین سند نقل کرده است.
[۵۹] ابن عساکر دمشقی، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۳۰۹.
حجت بر مخلوقات بدون ذکر قیامت
در عبارت دیگر از این روایت آمده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیر مؤمنان (علیهالسّلام) حجت خدا هستند اما آن را منحصر به قیامت نکرده است. ابن عساکر در نقل دیگر، روایت را با این سند آورده است: “اخبرنا ابوبکر محمد بن القاسم بن المظفر بن الشهرزودی بدمشق انا ابو الحسن علی بن احمد بن محمد المؤذب المدینی بنیسابور انا ابو عبد الرحمن محمد بن الحسین بن موسی السلمی انا القاضی ابو الحسن عیسی بن حامد الرخجی ناجدی محمد بن الحسن نا علی بن محمد القطان نا عبید الله بن موسی العبسی نامطر الاسکاف قال سمعت انس بن مالک یقول نظر رسول الله صلی الله علیه وسلم الی علی بن ابی طالب رضی الله عنه فقال انا وهذا حجه الله علی خلقه؛ انس بن مالک میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سوی علی بن ابیطالب نگاه کرد و فرمود: من و این حجت خدا بر خلق خدا هستیم”.
[۶۰] ابن عساکر دمشقی، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۳۰۹.
و نیز با این عبارت آمده است: “اخبرنا ابو عبدالله الحسین بن عبد الملک انا ابو طاهر بن محمود انا ابو بکر بن المقریء انا احمد بن عمرو بن جابر الرملی نا احمد بن خیثم نا عبید الله بن موسی عن عطاء بن میمون عن انس قال قال النبی صلی الله علیه وسلم انا وعلی حجه الله علی عباده؛ از انس روایت شده که گفته است پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: من و علی، حجه خدا بر بندگانش هستیم”.
[۶۱] ابن عساکر دمشقی، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۳۰۹.
طبق این روایت، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیر مؤمنان (علیهالسّلام) تا روز قیامت بر امت اسلام حجتهای الهی هستند. بنابراین، سخن ابن تیمیه که وجود هرگونه حجت الهی را بعد از رسول خدا نفی میکند مخالف خود آیه قرآن و روایات است.
پاسخهای نقضی
علاوه بر پاسخهای حلی، پاسخهای نقضی متعددی نیز در پاسخ این برداشت وهابیها از آیه مورد بحث وجود دارد که در این قسمت به آنها اشاره میکنیم:
جواب اول
قرآن حجت خداوند است؛ یکی از چیزهائی که به اتفاق تمام مسلمین، بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در میان مردم حجت است، قرآن کریم است. در صحیح مسلم این روایت آمده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده است: “وَالْقُرْآنُ حُجَّهٌ لَکَ اَوْ عَلَیْکَ؛ قرآن به نفع تو یا به ضرر تو حجت است”.
[۶۲] نیسابوری قشیری، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۲۰۳.
ابن عجیبه از مفسران اهل سنت در تفسیر آیه ذیل گفته است: “قال تعالی لهم: “فقد جاءکم بینه من ربکم”
[۶۳] انعام/سوره۶، آیه۱۵۷.
و هو القرآن؛ حجه واضحه تعرفونها؛ مراد از بینه، قرآن است، او حجت روشنی است که آن را میشناسید”.
[۶۴] ابن عجیبه فاسی، احمد بن محمد، البحر المدید، ج۲، ص۱۸۹.
ابن کثیر نیز در تفسیرش میگوید: “قرآن کریم که حجت رسای الهی است تا قیامت باقی است: “فانه لیس ثَمَّ حجهٌ ولا معجزهٌ ابلغَ ولا انجعَ فی النفوس والعقول من هذا القرآن، الذی لو انزله الله علی جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیه الله. وثبت فی الصحیح ان رسول الله صلی الله علیه وسلم قال: “ما من نبی الا وقد اوتی ما آمن علی مثله البشر، وانما کان الذی اوتیته وحیا اوحاه الله الی، فارجو ان اکون اکثرهم تابعا یوم القیامه” معناه: ان معجزه کل نبی انقرضت بموته، وهذا القرآن حجه باقیه علی الآباد؛ هیچ حجت و معجزه بلیغتر و اثرگزارتر در جانها و عقول، از این قرآن، وجود ندارد. قرآنی که اگرخداوند آن را بر کوه نازل میکرد، کوه، خاشع و خاضع میشد. و در روایات صحیح آمده است که رسول خدا فرمود: هیچ پیغمبری نیست مگر این که همراه او چیزی است که مردم به آن ایمان بیاورند. آن چه که به من داده شده است تنها وحی است که خداوند به من وحی کرده است. من امید دارم، پیروان من در روز قیامت بیشتر از انبیاء قبل باشد. معنای این روایت این است که معجزه هر پیامبری با مرگ او از بین میرود؛ ولی این قرآن تا قیامت، حجت است”.
[۶۵] ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۵۳۴.
طبری در تفسیر خود میگوید: “والقرآن من حجج الله علی الذین خوطبوا بهاتین الآیتین؛ قرآن از حجتهای الهی است بر کسانی که مخاطب این دو آیه هستند”.
[۶۶] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۲، ص۲۵۹.
محمد بن عبد الوهاب، مؤسس وهابیت نیز چنین میگوید: “فان حجه الله هو القرآن فمن بلغه القرآن فقد بلغته الحجه؛ همانا حجت خداوند، قرآن است کسی که به او قرآن رسیده باشد حجت به او رسیده است”.
[۶۷] ابن عبد الوهاب، محمد، الرسائل الشخصیه، ج۱، ص۲۴۴.
سمرقندی نیز در تفسیرش مینویسد: خداوند متعال قرآن را بر تمام مخلوقاتش حجت قرار داده است: “ولان الله تعالی انزل القرآن هدی للناس وجعله حجه علی جمیع الخلق لقوله تعالی “واوحی الی هذا القرءان لانذرکم به ومن بلغ”.
[۶۸] سمرقندی، نصر بن محمد، تفسیر السمرقندی المسمی بحر العلوم، ج۱، ص۳۵.
حال این سؤال مطرح است که، اگر بعد از رسل، حجت دیگری نباشد، نبوت رسول خدا چگونه ثابت میشود؟ از آنجایی که از قرآن، دلیل بر نبوت رسول خدا آورده میشود دلیل بر حجت بودن قرآن است. پس میشود که بعد از رسل، حجت وجود داشته باشد.
به همین دلیل فخر رازی گفته است: “المساله الثالثه: دلت الآیه علی ان القرآن معلوم المعنی خلاف ما یقوله من یذهب الی انه لا یعلم معناه الا النبی والامام المعصوم، لانه لو کان کذلک لما تهیا للمنافقین معرفه ذلک بالتدبر، ولما جاز ان یامرهم الله تعالی به وان یجعل القرآن حجه فی صحه نبوته؛ مساله سوم: این آیه دلالت دارد بر این که معنای قرآن واضح ومعلوم است. و این به خلاف کسانی است که میگویند معنای قرآن را فقط نبی و امام معصوم میدانند. زیرا اگر این طور بود منافقین نمیتوانستند با تدبر در قرآن به آن معرفت پیدا کنند. و جایز نبود که خداوند آنها را امر به تدبر کند و جایز نبود که قرآن در صحت نبوت پیامبر، حجت باشد”.
[۶۹] فخر رازی،محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۵۲.
و نیز ملطی شافعی مینویسد: “و ایضا فان القرآن فیه الحلال والحرام والدین والشریعه وهو حجه الله فی الارض الی ان تقوم الساعه؛ دلیل دیگر این که در قرآن حلال و حرام و دین و شریعت آمده است. و قرآن حجت خداست در زمین؛ تا قیامت بر پا شود”.
[۷۰] شافعی، محمد بن احمد، التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، ج۱، ص۳۰.
بنابراین، بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرآن کریم که معجزه آن حضرت است، به عنوان حجت الهی تا قیامت باقی است.
جواب دوم
عقل حجت است؛ تمام شیعیان و گروه کثیری از فرق اهل سنت، عقل را نیز در کنار شرع حجت میدانند. ابوحامد غزالی در این باره میگوید: “الادله الثلاثه علی کون الاجماع حجه اعنی الکتاب والسنه والعقل لا تفرق بین عصر وعصر؛ ادله سهگانه؛ یعنی کتاب و سنت و عقل، دلالت بر حجت بودن اجماع میکند و اختصاص به زمان خاصی ندارد.
[۷۱] غزالی، محمد بن محمد، المستصفی فی علم الاصول، ج۱، ص۱۴۹.
علاءالدین بخاری میگوید: “… العقل حجه من حجج الله تعالی و لا تناقض فی حججه فیستحیل ان یرد الشرع بخلاف العقل؛ عقل، حجتی از حجتهای خداوند است و در حجتهای الهی هیچ تناقضی وجود ندارد…”.
[۷۲] بخاری، عبدالعزیز بن احمد، کشف الاسرار عن اصول البزدوی، ج۱ص ۱۳۴.
جواب سوم
اجماع حجت است؛ یکی از ادلهای که اهل سنت در استنباط احکام دارند مساله اجماع است و آن را حجت میدانند. ما در این جا اقوال علمای آنها را ذکر میکنیم. سمرقندی یکی از مفسرین اهل سنت میگوید: “ویتبع غیرَ سبیل المؤمنین” یعنی یتبع دینا غیر دین المؤمنین… وفی الآیه دلیل ان الاجماع حجه لان من خالف الاجماع فقد خالف سبیل المؤمنین؛ مراد از این آیه “ویتبع غیرسبیل المؤمنین”
[۷۳] نسا/سوره۴، آیه۱۱۵.
این است که از دینی غیر از دین مؤمنین تبعیت میکند. در این آیه دلیلی است بر حجت بودن اجماع؛ زیرا کسی که مخالفت اجماع کند از طریق مؤمنین مخالفت کرده است”.
[۷۴] سمرقندی، نصر بن محمد، تفسیر السمرقندی المسمی بحر العلوم، ج۱، ص۳۶۳.
بزدوی حنفی یکی از اصولیین اهل سنت، کسانی که قائل به حجت نبودن اجماع هستند را اهل هوی میداند. او میگوید: “ومن اهل الهوی من لم یجعل الاجماع حجه قاطعه؛ کسی که اجماع را حجت قاطع نداند از اهل هوی و باطل است”.
[۷۵] بزدوی حنفیی، علی بن محمد، کنز الوصول الی معرفه الاصول، ج۱، ص۲۴۵.
سمعانی یکی دیگر از مفسران اهل سنت در باره حجیت اجماع میگوید: “ومن یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدی ویتبع غیر سبیل المؤمنین”
[۷۶] نسا/سوره۴، آیه۱۱۵.
… استدل اهل العلم بهذه الآیه علی ان الاجماع حجه؛ کسی که بعد از این که هدایت برایش آشکار شد، دشمنی رسول را کند از غیر طریق مومنین تبعیت کند… اهل علم به این آیه استدلال کردهاند بر این که اجماع حجت است”.
[۷۷] سمعانی، منصور بن محمد، تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۷۹.
سرخسی از بزرگان احناف در کتاب اصولی خود اجماع را مدار اصول دین میداند و در این باره مینویسد: “ومن انکر کون الاجماع حجه موجبه للعلم فقد ابطل اصل الدین فان مدار اصول الدین ومرجع المسلمین الی اجماعهم؛ کسی که حجت بودن اجماع را که موجب علم است منکر شود، اصل دین را باطل کرده است؛ زیرا ملاک اصل دین بودن و مرجع برای مسلمین بودن، اجماع مسلمین است”.
[۷۸] سرخسی محمد بن احمد، اصول السرخسی، ج۱، ص۲۹۶.
زمخشری مفسر و ادیب اهل سنت مخالفت از اجماع را جایز نمیداند؛ همانگونه که مخالفت از کتاب خداوند جایز نیست: “ویتبع غیر سبیل المؤمنین” وهو السبیل الذی هم علیه من الدین الحنیفی القیم وهو دلیل علی ان الاجماع حجه لا تجوز مخالفتها کما لا تجوز مخالفه الکتاب؛ مراد راهی است که مؤمنین در آنند که همان دین حنیف و درست است. این دلیل است بر این که اجماع حجت است و مخالفت آن جایز نیست؛ همانطور که مخالفت قرآن جایز نیست”.
[۷۹] زمخشری، محمود بن عمرو، الکشاف عن حقائق التنزیل، ج۱، ص۵۶۵.
ابن تیمیه حرانی با این که از آیه مورد بحث استنباط کرده است که بعد از رسول خدا دیگر حجتی در میان مردم نیست، میگوید: حجیت اجماع را با دلائل مبسوط ثابت میکنم: “وایضا فنحن نشیر الی ما یدل علی ان الاجماع حجه بالدلاله المبسوطه؛ ما به دلائل مبسوطی که بر حجیت اجماع دلالت میکند اشاره میکنیم”.
[۸۰] ابن تیمیه، احمد عبدالحلیم، منهاج السنه النبویه، ج۸، ص۳۴۴.
فخر رازی مفسر بزرگ اهل سنت میگوید: “روی ان الشافعی رضی الله عنه سئل عن آیه فی کتاب الله تعالی تدل علی ان الاجماع حجه، فقرا القرآن ثلثمائه مره حتی وجد هذه الآیه؛ روایت شده که از شافعی سؤال شد: آیا آیهای که دلالت بر حجیت اجماع کند وجود دارد؟ شافعی سیصد مرتبه قرآن را خواند و این آیه را پیدا کرد”.
[۸۱] فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۱۱، ص۲۱۹.
ملاحظه شد که بزرگان اهل سنت حتی خود ابن تیمیه بر حجت بودن اجماع، اتفاق نظر دارند. حال این نظریه چگونه با برداشت ابن تیمیه و گروه وهابیت از آیه مورد بحث تطبیق میکند؟ جز این که بگوئیم مراد از حجت در آیه (دلیل و برهان) خداوند بر مردم است؛ نه این که بعد از رسول دیگر حجتی از جانب خداوند بر مردم نباشد و آیه حجت خداوند را نفی کند.
جواب چهارم
قیاس حجت است؛ از دیگر چیزهائی که اهل سنت آن را حجت میدانند قیاس است. اگر چه قیاس و اهل قیاس در لسان پیامبر مذمت شده، ولی اهل سنت آن را یکی از ادله ی استنباط احکام میدانند. ما در اینجا به ذکر سخن چند نفر از بزرگان اهل سنت، مبنی بر حجت بودن قیاس، اکتفاء میکنیم و در ادامه روایاتی که خود اهل سنت از زبان پیامبر اکرم بر ضد اهل قیاس نقل کردهاند را بیان میکنیم. بزدوی حنفی در کتاب اصول خود میگوید: “القیاس حجه باجماع السلف؛ قیاس به اجماع علمای گذشته، حجت است”.
[۸۲] بزدوی، علی بن محمد، کنز الوصول الی معرفه الاصول، ج۱، ص۱۵۹.
فخر رازی میگوید: “والذی نذهب الیه وهو قول الجمهور من علماء الصحابه والتابعین ان القیاس حجه فی الشرع. لنا الکتاب والسنه والاجماع والمعقول؛ آنچه ما بدان اعتقاد داریم، همان نظر جمهور علمای صحابه و تابعین است که قیاس در دین حجت است؛ دلیل این مطلب، کتاب خدا و سنت و اجماع و عقل است”.
[۸۳] فخر رازی، محمد بن عمر، المحصول فی علم الاصول، ج۵، ص۲۶.
از مالک بن انس نقل میکنند که او قیاس را بر خبر واحد مقدم میدانسته است. شهاب الدین قرافی میگوید: “قال الامام القرافی رحمه الله تعالی فی شرح التنقیح ما نصه: “وهو -ای القیاس- مقدم علی خبر الواحد عند مالک رحمه الله؛ قرافی در کتاب شرح تنقیح گفته: به نظر مالک بن انس، قیاس بر خبر واحد مقدم است”.
[۸۴] رعینی، محمد بن محمد، قره العین لشرح ورقات امام الحرمین، ص۵۴.
[۸۵] قرافی، احمد بن ادریس، شرح تنقیح الفصول، ج۱، ص۳۸۷.
انحراف اهل قیاس
همانگونه که متذکر شدیم، از یک طرف اهل سنت قیاس را یکی از ادله استنباط حکم شرعی و حجت میدانند؛ اما از طرف دیگر، از دیدگاه روایت، قیاس به شدت مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته است که ذیلا به چند روایت در این باره اشاره میشود:
روایت اول
حاکم نیشابوری در کتاب “المستدرک علی الصحیحن” این روایت را ذکر کرده است: “اخبرنا محمد بن المؤمل بن الحسن ثنا الفضل بن محمد بن المسیب ثنا نعیم بن حماد ثنا عیسی بن یونس عن جریر بن عثمان عن عبد الرحمن بن جبیر بن نفیر عن ابیه عن عوف بن مالک رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم ستفترق امتی علی بضع وسبعین فرقه اعظمها فرقه قوم یقیسون الامور برایهم فیحرمون الحلال ویحللون الحرام هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه؛ پیامبر فرمود: امت من به هفتاد فرقه تقسیم میشود. بزرگترین فرقه آنها کسانی هستند که امور را به رای خودشان قیاس میکنند؛ پس حلال را حرام و حرام حلال میدانند. این روایت بر شرط بخاری و مسلم صحیح است ولی آن دو در کتابهایشان نیاوردهاند”.
[۸۶] حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۴۷۷.
هیثمی از رجالشناسان اهل سنت در کتاب “مجمع الزوائد” بر صحت سند این روایت تصریح کرده است: “عن عوف بن مالک عن النبی صلی الله علیه وسلم قال تفترق امتی علی بضع وسبعین فرقه اعظمها فتنه علی امتی قوم یقیسون الامور برایهم فیحلون الحرام ویحرمون الحلال…… رواه الطبرانی فی الکبیر والبزار ورجاله رجال الصحیح؛ پیامبر فرمود: امت من به هفتاد فرقه تقسیم میشود. فتنه بر انگیزترین آنها کسانی هستند که امور را به رای خودشان قیاس میکنند؛ پس حلال را حرام و حرام حلال میدانند. طبرانی در معجم کبیر و بزار این روایت را نقل کردند. و رجال آن همه رجال صحیح هستند”.
[۸۷] هیثمی، علی بن ابیبکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۱، ص۱۷۹.
ابن حزم اندلسی بعد از نقل روایت میگوید: “فهذا اصح ما فی هذا الباب وانقاها سنداً؛ این روایت در این باب صحیحترین و پاکترین روایت از نظر سند است”.
[۸۸] اندلسی، علی بن احمد، رساله فی الامامه، ج۳، ص۲۱۳.
صالح العمری نیز مینویسد: “قلت واخرجه البیهقی بسنده الی نعیم بن حماد قال ابن القیم بعد اخراجه بهذه الاسانید وهؤلاء کلهم ائمه ثقات حفاظ الا حریز بن عثمان فانه کان منحرفا عن علی رضی الله عنه ومع هذا احتج به البخاری فی صحیحه؛ میگویم بیهقی با سند خود این روایت را از نعیم بن حماد نقل کرده است. ابن قیم بعد از این که این اسناد را ذکر کرد گفت، اینها همگی از ائمه و از ثقات هستند، به غیر از حریز بن عثمان که دشمن علی بوده است با این حال بخاری از او روایت نقل کرده است”.
[۸۹] عمری، صالح بن محمد، ایقاظ همم اولی الابصار، ج۱، ص۱۰.
این روایت را بسیاری از علمای اهل سنت نقل کردهاند.
روایت دوم
در روایت دیگر عبدالله بن مسعود از وجود آمدن فرقهای که قیاس سرلوحه برنامه خود قرار میدهند خبر داده است: “اخبرنا صَالِحُ بن سُهَیْلٍ مولی یحیی بن ابی زَائِدَهَ ثنا یحیی عن مُجَالِدٍ عن الشَّعْبِیِّ عن مَسْرُوقٍ عن عبد اللَّهِ قال لَا یَاْتِی عَلَیْکُمْ عَامٌ الا وهو شَرٌّ من الذی کان قَبْلَهُ اَمَا انی لَسْتُ اَعْنِی عَامًا اَخْصَبَ من عَامٍ ولا اَمِیرًا خَیْرًا من اَمِیرٍ وَلَکِنْ علماءکم وَخِیَارُکُمْ وفقهاءکم یَذْهَبُونَ ثُمَّ لَا تَجِدُونَ منهم خَلَفًا وَیَجِیءُ قَوْمٌ یَقِیسُونَ الامر بِرَاْیِهِمْ؛ عبدالله بن مسعود میگوید: هیچ سالی بر شما نمیآید مگر این که بدتر از سال قبل است. آگاه باشید منظور من این نیست که سالی پر نعمت تر از سال دیگر و یا امیری بهتر از امیری است بلکه علماء، بهترینها و فقهایتان میروند سپس جانشینی باقی نمیمانند و قومی میآیند که امور را به رای شان قیاس میکنند”.
[۹۰] دارمی، عبدالله بن عبدالرحمن، سنن الدارمی، ج۱، ص۲۷۹.
در نقل طبرانی در کتاب “المعجم الکبیر”، روایت عبدالله بن مسعود با این عبارت نقل شده و در پایان روایت آمده است که این گروه با قیاس خود اسلام را از میان میبرد: “حدثنا محمد بن عَلِیٍّ الصَّائِغُ ثنا سَعِیدُ بن مَنْصُورٍ ثنا سُفْیَانُ عن مُجَالِدٍ عَنِ الشَّعْبِیِّ عن مَسْرُوقٍ قال قال عبد اللَّهِ لیس عَامٌ اِلا الذی بَعْدَهُ شَرٌّ منه وَلا عَامٌ خَیْرٌ من عَامٍ وَلا اُمَّهٌ خَیْرٌ من اُمَّهٍ وَلَکِنْ ذَهَابُ خِیَارِکُمْ وَعُلَمَائِکُمْ وَیُحَدِّثُ قَوْمٌ یَقِیسُونَ الاُمُورَ بِرَاْیِهِمْ فَیَنْهَدِمُ الاِسْلامُ وَیَنْثَلِمُ؛ عبدالله بن مسعود میگوید: هیچ سالی نیست مگر این که سال بعدش بدتر از سال قبل است و هیچ سالی بهتر از سال دیگر نیست و هیچ امتی بهتر از امتی نیست ولی بهترین و علمایتان میروند، قومی پدید میآیند که امور را به رایشان قیاس میکنند؛ پس اسلام را نابود و پاره میکنند”.
[۹۱] طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۹، ص۱۰۵.
صالح العمری در باره سند این روایت مینویسد: “قلت واخرجه البیهقی ایضا بسند رجاله ثقات عن ابن مسعود”.
[۹۲] عمری، صالح بن محمد، ایقاظ همم اولی الابصار، ج۱، ص۱۳.
شوکانی نیز بعد از نقل روایت مینویسد: “فیهدم الاسلام و ینثلم و اخرجه البیهقی باسناد رجاله ثقات”.
[۹۳] شوکانی، محمد بن علی، القول المفید فی ادله الاجتهاد والتقلید، ج۱، ص۷۵.
با توجه به این روایات به دست میآید که این گروه از اهل سنت، چیزی را که خداوند حجت قرار داده، به عنوان حجت قبول نکرده و چیزی را که خداوند با حجیت آن مخالفت کرده است، حجت میدانند!
جواب پنجم
قول و عمل صحابی حجت است؛ اهل سنت قائلند که سخن و عمل صحابه، حجت است. زیرا قائل به عدالت تمام صحابه هستند. لذا صحابه را از هر گونه جرح و تعدیل مصون میدانند. مروزی در کتاب السنه خود بعد از نقل روایتی میگوید که خداوند نیز در قرآن کریم صحابه را ستوده است، سپس در ادامه مینویسد: “… وَقَالَ: (لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ اِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ)،
[۹۴] فتح/سوره۴۸، آیه۱۸.
الآیَهَ، فَهُمْ حُجَّهُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). …؛ و خداوند فرمود: به راستی که خداوند از مؤمنانی که در زیر درخت با تو بیعت کردند، راضی شد. پس صحابه حجت خداوند بر خلق او بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است …”.
[۹۵] مروزی، محمد بن نصر، السنه، ج۱، ص۱۴ـ۱۵.
ابن قیم جوزیه از قول شافعی نقل کرده که وی گفته است: “وقد صَرَّحَ الشَّافِعِیُّ فی الْجَدِیدِ من رِوَایَهِ الرَّبِیعِ عنه بِاَنَّ قَوْلَ الصَّحَابَهِ حُجَّهٌ یَجِبُ الْمَصِیرُ الَیْهِ؛ شافعی در نظریه جدید خود که ربیع از او نقل میکند: تصریح کرده است که قول صحابه حجت است و باید به آن عمل کرد”.
[۹۶] ابنقیم جوزی، محمد بن ابیبکر، اعلام الموقعین عن رب العالمین، ج۴، ص۹۲.
در مجله “مجمع الفقه الاسلامی” که جمعی از علمای وهابی سعودی آن را تالیف کردهاند آمده که عمل عمر بن خطاب و اجتهادات او حجت است: “لئن اختلفوا فی حجیه عمل الصحابه، فانا نشعر بان عمل عمر لا یجوز الاختلاف فی حجیته؛ لان الصحابه کانوا یستقبلونه باعتباره تصرفًا بمقتضی الامامه، واغلبه لم ینکره احد منهم والقلیل الذی کان لبعضهم موقف منه مثل عدول عمر عن توزیع اراضی السواد علی المسلمین الی وقفها لیستمر ریعها الی الاجیال المقبله منهم وموقف انس وبعض الصحابه من ذلک، سانده الجمهور مسانده استمرت فی عهد عثمان وعلی. دون ان تستمر المعارضه له، فصار بذلک کغیره مما لم یعارضه احد من عمله غیرَ مرتکز علی اجتهاد عمر فحسب، وهو وحده حجه حاسمه عندنا؛ در حجیت عمل صحابه اختلاف کردهاند. ما میدانیم که اختلاف در حجیت عمل عمر جایز نیست؛ زیرا صحابه با توجه به اعتبار امامت او از اعمالش استقبال میکردند. هیچ یک از صحابه غالبا عمل عمر را انکار نمیکرد. و با این که در برخی از مواضع انکار میکردند، مانند این که عمر اراضی سواد را به جای این که بین مسلمین توزیع کند آن را وقف کرد تا منفعت آن برای نسلهای بعد استمرار داشته باشد و همچنین موضعگیری انس و برخی دیگر از صحابه نسبت به آن، جمهور صحابه از آن تا زمان عثمان و علی حمایت کردند. بدون این که، این معارضه، برای عمر استمرار پیدا کند. بنابراین، این عدم معارضه، مانند بسیاری از کارهای عمر، که احدی با آن مخالفت نمیکرد، متوقف بر اجتهاد عمر نبود. با این که اجتهاد عمر به تنهائی برای ما حجتی قاطع است”.
[۹۷] منظمه المؤتمر الاسلامی، مجله مجمع الفقه الاسلامی التابع لمنظمه المؤتمر الاسلامی بجده، ج۴، ص۱۳۲۶.
در جای دیگر از این مجله تصریح شده است که عمل صحابه حجت است: “لکن هنا لم یتساو الدلیلان بل علی العکس. هناک مرجِّح وهو عمل الصحابه، وهذا کما ذکر العلماء من قبیل الاجماع السکوتی، وهو حجه عند الحنفیه وحجه ایضا عند الحنابله؛ در این جا دو دلیل با هم مساوی نیست؛ بلکه عکس آن صحیح است. زیرا در اینجا مرجِّحی وجود دارد و آن عمل صحابه است. و این همانگونه که علماء ذکر کردهاند، از قبیل اجماع سکوتی است. و این در نزد حنفیها و همچنین حنبلیها حجت است”.
[۹۸] منظمه المؤتمر الاسلامی، مجله مجمع الفقه الاسلامی التابع لمنظمه المؤتمر الاسلامی بجده، ج۸، ص۵۲۹.
محمد بن ابراهیم آل الشیخ، مفتی اعظم سابق عربستان سعودی میگوید: “و علی کل فعمل الخیزران لیس بحجه، وانما الحجه فی عمل الصحابه رضی الله عنهم؛ به هر حال عمل خیزران حجت نیست. بلکه عمل صحابه حجت است”.
[۹۹] آلالشیخ، محمد بن ابراهیم، فتاوی و رسائل الشیخ محمد بن ابراهیم آل الشیخ، ج۱، ص۱۵۵.
ابن مفلح حنبلی نیز میگوید: “…. لقوله: کیف تکلم اجسادا لا ارواح فیها وجوابه بان تکلیمه لهم کانت من معجزاته (علیهالسّلام) فانه قال ما انتم باسمع لما اقول منهم. ولم یثبت هذا لغیره مع انَّ قول الصحابه له حجه لنا؛ به خاطر سخن او که فرمود: چگونه با اجسادی که هیچ روحی ندارند سخن میگوئی؟ جواب این سؤال این است که سخن گفتن پیامبر با مردگان از معجزات آن حضرت بوده است؛ زیرا فرمود که شما شنواتر از اینان نیستید. این مطلب برای کسی غیر از صحابه ثابت نیست. با این که سخن صحابه با حضرت برای ما حجت است”.
[۱۰۰] حنبلی، ابراهیم بن محمد، المبدع فی شرح المقنع، ج۷، ص۳۸۴.
احمد بن حمدان حرانی نیز در کتاب “صفه الفتوی و المفتی و المستفتی”، مینویسد: “ان قول الصحابه عندنا حجه فی اصح الروایتین”.
[۱۰۱] نمری حرانی، احمد بن حمدان، صفه الفتوی و المفتی و المستفتی، ج۱، ص۷۳.
جواب ششم
بزرگان اهل سنت حجت خدا هستند؛ اهل سنت، صحابه و برخی از علمای خود را “حجه الله” بر خلق میدانند. ما در این قسمت به تعدادی از آنها اشاره کرده و سخنان علمای اهل سنت را در این باره ذکر میکنیم.
حاضران در بیعت شجره
مؤمنان حاضر در بیعت شجره حجت خدایند؛ مروزی در کتاب “السنه” بعد از نقل این آیه: “لقد رضی الله عن المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجره”
[۱۰۲] فتح/سوره۴۸، آیه۱۵.
که در باره صحابه است، میگوید: “فهم حجه الله علی خلقه بعد رسوله صلی الله علیه و سلم؛ اینان (یعنی صحابه)، بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حجتهای خداوند بودند بر خلقش”.
[۱۰۳] مروزی محمد بن نصر، السنه، ج۱، ص۱۵.
ابن عبدالبر در مقدمه کتاب “الاستیعاب” سنت پیامبر را مبین مراد قرآن کریم میداند و تصریح میکند که شناخت صحابهای که این سنت را از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده و برای مردم رسانده است، لازم است و در پایان صحابه را “حجه الله” معرفی کرده و در باره آنان مینویسد: “وهم صحابته الحواریّون الذین وعوها وادوها ناصحین محسنین حتی کمل بما نقلوه الدّین، وثبتت بهم حجّه الله تعالی علی المسلمین؛ صحابه حواریون رسول خدا هستند؛ همان کسانی که ظرف سنت رسول خدا بودند و آن را به مردم رساندند در حالیکه همه آنها دلسوز و نیکوکار بودند تا آنجایی که دین با آنچه آنان نقل کردهاند کامل شد و به سبب آنها حجت خداوند بر مسلمین کامل شد”.
[۱۰۴] ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۱.
ابو بکر و عمر
ابوبکر و عمر حجت خداوند هستند؛ برخی تنها ابو بکر و عمر را حجت خداوند بر خلق میدانند. ابن عساکر دمشقی در “تاریخ مدینه دمشق”، ابن اثیر در “اسدالغابه” و ابن المبرد در “محض الصواب” از قول امیر مؤمنان علی بن ابیطالب (علیهماالسّلام) روایت کردهاند که فرمود: خداوند ابو بکر و عمر را بر والیان بعد از آن دو حجت قرار داده است. متن روایت این است: “اخبرنا ابو بکر الانصاری قال قرئ علی ابی الحسن علی بن ابراهیم بن عیسی المقرئ وانا حاضر نا ابو بکر محمد بن اسماعیل بن العباس الوراق املاء نا محمد بن عبید الله بن محمد الکاتب العسکری حدثنی عمی احمد بن محمد بن العلاء نا عمر بن ابراهیم المعروف بکردی نا زائده بن قدامه عن اسماعیل بن عبد الرحمن عن عبد خیر صاحب رایه علی بن ابی طالب قال سمعت علیا یقول اِنَّ اللَّهَ جَعَلَ اَبَا بَکْرٍ، وَعُمَرَ حُجَّهٌ عَلَی مَنْ بَعْدَهُمَا مِنَ الْوُلاهِ اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ، فَسَبَقَا وَاللَّهِ سَبْقًا بَعِیدًا، وَاَتْعَبَا وَاللَّهِ مَنْ بَعْدَهُمَا اِتْعَابًا شَدِیدًا، فَذِکْرُهُمَا حُزْنٌ لِلاُمَّهِ، وَطَعْنٌ عَلَی الاَئِمَّهِ؛ عبد خیر پرچمدار علی (علیهالسّلام) میگوید: ازآن حضرت شیندم که میفرمود: همانا خداوند ابو بکر و عمر را تا روز قیامت حجتهای خود بعد از آنها قرار داده است”.
[۱۰۵] ابن عساکر دمشقی، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۰، ص۳۸۲.
[۱۰۶] ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۴، ص۶۸.
[۱۰۷] ابن المبرد، یوسف بن حسن، محض الصواب، ج۳، ص۸۵۵.
ابن عساکر در کتاب “تاریخ مدینه دمشق” از عطاء نیز نقل کرده است که وی جانشینی ابوبکر و عمر را از حجتهای الهی بر مردم شمرده است: “اخبرنا ابو بکر محمد بن عبدالباقی انا الحسن بن علی انا علی بن محمد بن احمد بن لؤلؤ انا عمر بن ایوب نا عثمان بن ابی شیبه انا سفیان عن رجل عن عطاء قال: من حجه الله علی الناس استخلاف ابی بکر وعمر ان یقول قائل من یستطیع ان یعمل بعمل رسول الله صلی الله علیه و سلم؛ مردی از عطاء نقل کرد که او گفت:
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.