پاورپوینت تعریف منطقی


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل فشرده
2120
8 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت تعریف منطقی دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت تعریف منطقی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت تعریف منطقی :

تعریف (منطق)

‌تعریف (معرف یا قول شارح) در لغت به معنای شناساندن، آگاهانیدن و حقیقت امری را بیان کردن است.

[۱] معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۰، چاپ چهارم، ج۲، ص۱۱۰۰.

فهرست مندرجات

۱ – معنای اصطلاحی
۲ – مباحث منطق
۲.۱ – تصورات
۳ – تعریف، بیانگر ماهیت شیء
۴ – اقسام تعریف
۴.۱ – اقسام حد
۴.۱.۱ – حد تام
۴.۱.۲ – حد ناقص
۴.۲ – اقسام رسم
۴.۲.۱ – رسم تام
۴.۲.۲ – رسم ناقص
۴.۲.۳ – تعریف به مثال
۵ – شرایط تعریف
۵.۱ – شرایط معنایی
۵.۱.۱ – جامعیت و مانعیت
۵.۱.۲ – تغایر مفهومی
۵.۱.۳ – دوری نبودن
۵.۱.۴ – اجلی و اعرف بودن
۵.۲ – شرایط لفظی
۶ – اهمیت تعریف در کسب معرفت
۷ – بحث تعریف در فلسفه یونان
۸ – ورود بحث تعریف به اسلام
۹ – بیان فارابی از تعریف
۱۰ – ابتکار ابن سینا
۱۱ – پاورپوینت تعریف منطقی
۱۲ – تقسیم تعریف از نظر ابن سینا
۱۲.۱ – نظر مخالف با ابن سینا
۱۳ – نظریه تعریف در مکتب مشاء
۱۴ – هدف از تعریف
۱۵ – نظر علمای مسلمان درباره شروط صحت تعریف
۱۶ – دشواری‌های رسیدن به تعریف تام
۱۷ – نقد سهروردی بر نظریه تعریف مشائی
۱۸ – عدم ورود تعریف در علم حضوری
۱۹ – فهرست منابع
۲۰ – پانویس
۲۱ – منبع

معنای اصطلاحی

تعریف در لغت به معنای شناساندن و حقیقت چیزی را بیان کردن و آگاهانیدن است

[۲] حسین بن احمد زوزنی، المصادر، ج۲، ص۵۷۵.

[۳] ذیل واژه تعریف، محمدعلی داعی الاسلام، فرهنگ نظام.

و در اصطلاح به معنای تبدیل مجهولات تصوری به معلومات است با توسل به معلومات تصوری دیگر و، به عبارت دیگر، زدودن جهل نسبت به امری با توسل به علم به امور دیگر. به بیان دیگر به معنای مجموع تصورات معلومی است که موجب معلوم شدن تصور مجهولی می‌شود.

[۴] خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۶، چاپ دوم، ص۲۵۱.

مباحث منطق

مباحث اصلی منطق عبارتند از: تعریف (معرف) و حجت ، که تعریف برای معلوم ساختن تصورات مجهول است، و حجت برای معلوم ساختن تصدیق‌های مجهول.

تصورات

بر دو نوع است: تصورات بدیهی (بین- ضروری) و تصورات غیر بدیهی (غیربین- نظری)؛
تصورات بدیهی غیراکتسابی بوده و خود به خود معلوم و روشن هستند، و برای دانستن آن‌ها نیاز به تصور یا تصورات دیگر نداریم. این تصورات بی نیاز از تعریف و غیر قابل تعریف هستند، مانند تصور وجود، وحدت، گرمی و سردی، سیری و گرسنگی و….
تصورات غیر بدیهی اکتسابی هستند و نیاز به معرف دارند، و برای دانستن آن‌ها نیاز به تصورات دیگر است. مانند تصور حیوان که تصوری است مرکب از چند تصور دیگر مانند «جسم»، «نامی»، «متحرک بالاراده»، «حاس».
تصورات بدیهی بسیار محدود هستند، اما تصورات غیربدیهی نامحدود و بی شمار و همگی نیازمند تعریف دقیق هستند. به همین جهت بحث از تعریف، اقسام و شرایط آن یکی از دو مبحث اصلی منطق به شمار می‌آید.

تعریف، بیانگر ماهیت شیء

تعریف در جواب به سؤال ما هو؟ (آن چیست؟) می‌آید، و «ما» در این سؤال مای حقیقیه است که از حقیقت و ماهیت شی ء سؤال می‌کند. بنابراین، تعریف بیانگر ماهیت شیء است. مثلا در جواب سؤال «انسان چیست؟» می‌گوییم «حیوان ناطق است» یا «حیوان ضاحک است».

اقسام تعریف

تعریف بر دو نوع است:
۱. حد : اگر تعریف تنها شامل ذاتیات باشد، «حد» نامیده می‌شود.
۲. رسم: عبارت است از تعریف شامل عرض خاص .

اقسام حد

حد بر دو نوع است: تام و ناقص. (تقسیم دیگری نیز برای حد وجود دارد که عبارت است از حد اسمی و حد حقیقی که اولی مربوط به الفاظ است و دومی مربوط به ماهیات موجود. حد مورد بحث در این جا حد حقیقی است.)

حد تام

حدی که مشتمل بر تمام ذاتیات معرف باشد. تعریف با جنس قریب (مقوم ذاتی مشترک) و فصل قریب (مقوم ذاتی خاص) را « حد تام » گویند. مثلا در تعریف انسان می‌گوییم «حیوان ناطق»، که «حیوان» جنس قریب و «ناطق» فصل قریب آن است، یا در تعریف جسم می‌گوییم «جوهر ذو ابعاد ثلاثه» که «جوهر» جنس قریب و «ذو ابعاد ثلاثه» فصل قریب آن است.
جنس قریب شامل تمام اجناس بعید، و فصل قریب شامل تمام فصول بعید است، و بنابراین ما بی نیاز از بیان اجناس و فصول بعید در حد تام هستیم و بیان آن‌ها هیچ تغییری در تعریف ایجاد نمی‌کند، جز این که آن را طولانی تر و مفصل تر کند؛ مثلا در تعریف انسان چه بگوییم «جسم نام حساس متحرک بالاراده، ناطق» یا «جوهر ذو ابعاد ثلاثه نام حاس متحرک بالاراده، ناطق»، و چه بگوییم «حیوان ناطق»، همه یک حد تام یکسان برای انسان هستند.
در حد تام باید تالیف صناعی رعایت شود، یعنی باید ابتدا جزء اعم که جنس قریب است ذکر شود و جزء اخص که فصل قریب است پس از آن ذکر شود، یعنی: «جنس قریب + فصل قریب»
حد تام کامل‌ترین و بهترین نوع تعریف است، و بنابراین گاهی به آن «حد» نیز می‌گویند. ارسطو نیز در بحث از ماهیت، حد (تام) را بیانی دال بر ماهیت شیء می‌داند. ابن سینا نیز در الاشارات و التنبیهات به همین گفته ارسطو اشاره می‌کند و می‌گوید:
«الحد قول دال علی مهیه الشیء.»

[۵] ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، خواجه نصیرالدین طوسی (شارح)، دفتر نشر الکتاب، ۱۴۰۳ه. ق، چاپ دوم، ج۱، ص۹۵.

دلالت حد تام بر مدلولش به نحو مطابقت است و صورتی کاملا مطابق با واقع از شیء در ذهن ما ایجاد می‌کند.
برای هر ماهیت تنها یک حد تام وجود دارد. بنابراین «حیوان ناطق» تنها حد تام ماهیت انسان است.

حد ناقص

حدی که مشتمل بر تمام ذاتیات معرف نیست. تعریف با جنس بعید و فصل قریب را « حد ناقص » گویند. مثلا در تعریف انسان می‌گوییم «جسم ناطق» یا «جنس نامی ناطق»، و یا در تعریف مربع می‌گوییم «کم محدود به چهار ضلع مساوی عمود بر هم».
در حد ناقص نیز باید تالیف صناعی رعایت شود، به این صورت که ابتدا جنس بعید که جزء اعم است ذکر شود و سپس فصل قریب که جزء اخص است، یعنی: «جنس بعید + فصل قریب».
دلالت حد ناقص بر مدلولش به نحو التزام است، نه مطابقت با واقع. زیرا حد ناقص اگر چه شیء را از تمام اشیاء متمایز می‌کند، و جامع و مانع نیز هست، شامل تمام ذاتیات نیست.
بر خلاف حد تام که برای هر چیز یکی است، حدود ناقصه برای هر چیزی متعدد هستند. اطلاق لفظ «حد» بر حدود ناقصه به نحو تشکیک است و حد ناقص هرچه شامل ذاتیات بیشتری باشد، برای نامیده شدن به «حد» اولی تر و افضل است:
«یفضل بعضها علی بعض بحسب ازدیاد الاجزاء.»

[۶] شرح الاشارات و التنبیهات، ج۱، ص۹۵.

اقسام رسم

رسم بر دو نوع است: تام و ناقص. (همانند حدود، تقسیم دیگری نیز برای رسم وجود دارد که عبارت است از رسم اسمی و رسم حقیقی که اولی مربوط به الفاظ است و دومی مربوط به ماهیات موجود. حد مورد بحث در این جا حد حقیقی است.)

رسم تام

رسم تام تعریفی است که هم واجد ذاتیات است و هم عرضیات، و به آن « رسم مرکب » نیز می‌گویند. رسم تام با رعایت تالیف صناعی به دو صورت زیر است:
۱. «جنس + عرض خاص:» مانند تعریف انسان به «جوهر ضاحک»، و تعریف مثلث به «شکلی که مجموع زوایای آن ۱۸۰درجه باشد»؛
۲. «جنس قریب + عرض خاص:» مانند تعریف انسان به «حیوان ضاحک».

رسم ناقص

رسم ناقص تعریفی است که تنها واجد عرضیات است، و به آن رسم «مفرد» نیز می‌گویند. رسم ناقص با رعایت تالیف صناعی به یکی از دو صورت زیر است:
۱. عرض خاص (با یا بدون جنس بعید): مانند «ضاحک» یا «جسم نامی ضاحک» در تعریف انسان.
۲. «عرض عام + عرض خاص:» مانند «راه رونده ی ضاحک» در تعریف انسان.
مانند «جسم ضاحک» یا «رونده ی ضاحک» در تعریف انسان.

تعریف به مثال

نوعی از رسم ناقص است که تعریف در آن با استفاده از نظایر و امثال (تعریف از مشابه به مشابه) یا نقائض و اضداد (تعریف از مقابل به مقابل) صورت می‌پذیرد. (تشابه و تقابل از جمله اوصاف و خواصی هستند که بر شیء عارض می‌شوند و بنابراین تعریف به مثال نوعی از رسم ناقص به حساب می‌آید.)
بهترین تعریف مثالی آن تعریفی است که هم « وجه تشابه » مثال و ممثل را در بر داشته باشد، و هم «وجه تقابل» آن‌ها را.

[۷] شهابی، محمود، رهبر خرد، تهران: کتابخانه خیام، ۱۳۲۸، چاپ دوم، ص۱۲۳.

مانند « وجود شبیه نور است از این حیث که امری مشکک است، و مخالف با آن است از این حیث که غیر قابل ادراک حسی است.»
تعریف کلیات به جزئیات و تعریف امور معقول به محسوسات. عرض مانند کم است و ظلم مانند تاریکی است نمونه‌هایی از تعریف به مثال هستند.

شرایط تعریف

شرایط تعریف به دو دسته شرایط معنایی و شرایط لفظی تقسیم می‌شود.

شرایط معنایی

تعریف دارای چهار شرط معنایی زیر است:
۱. جامعیت و مانعیت .
۲. تغایر مفهومی .
۳. دوری نبودن.
۴. معرف اجلی (آشکار تر) و اعرف (شناخته شده تر) از معرف باشد.
در زیر به تشریح این شروط می‌پردازیم:

جامعیت و مانعیت

تعریف باید جامع افراد معرف و مانع اغیار آن باشد. بنابر این شرط، معرف و معرف باید از حیث عموم و صدق با هم اتحاد داشته باشند، یعنی:
الف. هر آن چه که معرف بر آن صدق می‌کند، معرف نیز بر آن صدق کند (شرط اطراد و منع)، و هر آن چه که معرف بر آن صدق می‌کند، معرف نیز بر آن صدق کند (شرط انعکاس یا جمع).
ب. نسبت میان معرف و معرف از میان نسب اربع، نسبت «تساوی» باشد. زیرا نسبت میان معرف و معرف:
۱. تباین نیست؛ زیرا امور مبائن قابل حمل بر یکدیگر نیستند، و همچنین در صدق با هم اتحاد ندارند.
۲. عموم نیست؛ زیرا اگر معرف اعم از معرف باشد، نه مانع اغیار معرف است و نه مفید شناسایی ذات معرف و حال آن که معرف حداقل باید مفید امتیاز (مانع اغیار) معرف باشد. مثلا تعریف انسان به «حیوانی که بر روی دو پا راه می‌رود»، مانع اغیار نیست، زیرا حیوانات دیگری هم وجود دارند که بر روی دو پا راه می‌روند.
۳. خصوص نیست؛ زیرا اگر معرف اخص از معرف باشد، نه جامع افراد معرف است و نه اجلی و اعرف از آن. مثلا تعریف انسان به «حیوان متعلم» جامع افراد نیست، زیرا بعضی از انسان‌ها متعلم نیستند.

تغایر مفهومی

معرف و معرف در مفهوم نباید یکسان باشند، زیرا در این صورت تقدم معلوم بودن معرف بر معرف لازم می‌آید، و این توقف شیء بر خودش است که محال است. به عنوان مثال، در تعریف حرکت به «انتقال»، یا در تعریف انسان به «بشر»، این شرط نادیده گرفته شده است.

دوری نبودن

تعریف نباید دوری باشد، یعنی نباید معرف با معرف تعریف شود، زیرا در این صورت شیء مقدم بر خود می‌شود. دور بر دو نوع است:
۱. دور مصرح (آشکار): دوری که در آن شیء بدون هیچ واسطه‌ای بر خود مقدم شود؛ مثلا تعریف خورشید به «ستاره روز» دور مصرح است. زیرا روز به زمان بالا آمدن خورشید تعریف می‌شود.
۲. دور مضمر (مخفی): دوری که در آن شیء با یک یا چند واسطه بر خود مقدم شود؛ مانند تعریف روز به «نبود شب» و تعریف شب به «نبود خورشید» و تعریف خورشید به «ستاره روز».

اجلی و اعرف بودن

معرف باید آشکارتر و شناخته شده تر از معرف باشد. بنابراین تعریفی که با معرف از حیث ظهور و خفا مساوی باشد، مانند تعریف عدد فرد به «عدد یک واحد کمتر از عدد زوج»، و تعریفی که اخفی از معرف باشد، مانند تعریف آتش به «عنصری شبیه به نفس» یا تعریف عنصر به «اسطقس»، جایز نیست.

شرایط لفظی

تعریف علاوه بر این که باید به لحاظ معنایی عاری از اشکال و نقص باشد، از لحاظ لفظی نیز باید پیراسته و عاری از نقص و ابهام باشد. ابن سینا می‌گوید:
«استعمال الفاظ مجازی و استعاری و غریب و وحشی در حدود زشت و قبیح است، بلکه باید از الفاظ مناسب، صریح و متداول استفاده کرد.» («و من القبیح ان یستعمل فی الحدود الالفاظ المجازیه و المستعاره و الغریبه و الوحشیه، بل یجب ان یستعمل فیها الالفاظ المناسبه الناصه المعتاده». )

[۸] شرح الاشارات و التنبیهات، ج۱، ص۱۰۵.

چند شرط مهم برای الفاظی که در تعاریف استفاده می‌شوند، عبارتند از:
۱. الفاظ واضح و عاری از ابهام و ایهام باشند.
۲. از الفاظ مشترک لفظی یا مشترک معنایی استفاده نشود.
۳. کاربرد الفاظ استعاری و مجازی بدون قرینه جایز نیست.
۴. از الفاظ نامانوس و غریب استفاده نشود؛ مانند لفظ «اسطقس» در تعریف آتش و لفظ «آخشیج» در تعریف ضد. به جای این الفاظ ما می‌توانیم به ترتیب از الفاظ «عنصر» و «ناسازگار» استفاده کنیم که برای فارسی زبان‌های امروزی مانوس ترند.

اهمیت تعریف در کسب معرفت

نظریه تعریف در فلسفه و منطق با نظریه علم یا معرفت پیوند نزدیکی دارد. در بیانی کلی علم بر دو نوع است: حضوری و حصولی. علم حصولی از دو رکن تصور و تصدیق تشکیل می‌شود. طریق حصولِ تصور، قول شارح یا معرِّف است و طریق حصولِ تصدیق، حجت. فیلسوفان مسلمان به این اعتبار منطق را به دو باب معرِّف و حجت تقسیم کرده‌اند. از نظر منطقی و معرفت شناختی تقدم با معرِّف است، زیرا تصور، مقدّم بر تصدیق است و تصدیق، مؤلَّف از تصورات و مفاهیم، و متوقف بر آن است . به این ترتیب، اهمیت تعریف در کسب معرفت روشن می‌شود. باتوجه به این نکات، تعریف یعنی راه رسیدن به تصور مطلوب (معرَّف) که پیش از عملِ تعریف، مجهول است

[۹] ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج۱، ص۲۵، ۱۴۰۳.

[۱۰] محمداعلی بن علی تهانوی، موسوعه کشّاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ذیل واژه تعریف.

و بر همین اساس ابن سینا

[۱۱] ابن سینا، منطق المشرقیین، ص ۲۹.

گفته است تعریف قصد انجام دادن عملی است که هرگاه ذی‌شعور آن را در یابد، تصوری برای او پدید می‌آید که همان معرَّف است.

بحث تعریف در فلسفه یونان

سابقه بحث تعریف به فلسفه یونان و‌ به طور خاص به ارسطو و گزارش وی از این موضوع بر می‌گردد. ارسطو در ما بعدالطبیعه

[۱۲] ارسطو، متافیزیک (مابعدالطبیعه)، ج۱، ص۴۲۹.

می گوید دو چیز را حقیقتاً باید به سقراط نسبت داد: استدلال استقرایی و تعریف کلی، که هر دو از مبادی معرفت‌اند. به گفته وی، سقراط در پی تعریف فضائل اخلاقی، و در اصل در جستجوی ماهیت آنها، بود. افلاطون شیوه استقرایی سقراط را برای به دست آوردن تعریف مفاهیم اخلاقی، درباره تمام موجودات و کشف ماهیاتشان به کار بست. او متعلَّق تعریف را کلی مثالی می‌دانست که مفارق از مادّه است و در عالم مُثُل جای دارد، زیرا تعریف به جزئیات و امور محسوس تعلق نمی‌گیرد. افلاطون، چنانکه در رساله سوفسطایی آمده است، برای کشف ماهیت (جنس و فصل) از شیوه تقسیم استفاده می‌کرد، اما ارسطو معتقد بود که ماهیت شیء نه مفارق در عالم مُثُل بلکه در عالم طبیعت اسـت و در خـود شـیء منـدرج و ممزوج است. او با تفکیک ذات شیء از اعراض آن، متعلَّق تعریف را ماهیت، و ماهیت را ذات شیء دانست.

[۱۳] ارسطو، متافیزیک (مابعدالطبیعه)، ج۱، ص۲۱۵ـ ۲۱۷.

[۱۴] امیل بریه، تاریخ فلسفه، ج۱، ص۲۲۸.

[۱۵] امیل بریه، تاریخ فلسفه، ج۱، ص۲۴۶.

[۱۶] امیل بریه، تاریخ فلسفه، ج۱، ص۲۵۱ـ۲۵۲.

از نظر ارسطو در تعریف (تعریف حقیقی) دو چیز می‌آید: جنس قریب و فصل قریب، که گاه می‌توان تنها به فصل قریب اکتفا کرد. بر اساس نظر ارسطو، تعریفی درست (حقیقی) است که بتواند به ذات و ماهیت حقیقی معرَّف برسد. در برابر تعریف حقیقی، تعریف اسمی قرار دارد که به جای بیان ذات شیء، به شرح معنای زبانی و عرفی معرَّف می‌پردازد که همان شرح الاسم است

[۱۷] ارسطو، متافیزیک (مابعدالطبیعه)، ج۱، ص۲۱۵ـ۲۱۷.

[۱۸] ارسطو، متافیزیک (مابعدالطبیعه)، ج۱، ص۲۴۵ـ۲۴۶.

[۱۹] دایره المعارف فلسفه راتلج.

ورود بحث تعریف به اسلام

بحث تعریف از طریق آثار افلاطون و ارسطو و آرای ریاضی فیثاغوری و ترجمه کتاب اصول اقلیدس به عالم اسلام وارد شد.

[۲۰] محمد جلوب فرحان، نظریه التعریف عند ابن سینا، ج۱، ص۱۰ـ۱۶.

در میان مسلمانان، فیلسوفان مشاء با پذیرش نظریه ذات گرایانه ارسطو در تعریف، به شرح و بسط آن پرداختند. کِنْدی، فلسفه را علم به حقیقت اشیا و حقیقت اشیا را حد (تعریف) اشیا می‌داند. وی معتقد است که موضوع فلسفه مفاهیم کلی است نه مفاهیم جزئی و علم نیز به امور کلی تعلق می‌گیرد. هر مفهوم کلی ذاتیاتی دارد که مقوّمات شیء را بیان می‌کند و غیر ذاتیاتی دارد که وجودشان متوقف بر وجود شیء است. به نظر کندی، ذاتی یا جامع است یا مفرِّق. جامع، اشیای کثیر را تحت جنس (مادّه) یا نوع (صورت) واحد می‌آورد و مفرِّق (فصل)، فرق اشیای کثیر را آشکار می‌کند و میانشان تمایز می‌افکند. علم به عنصر (مادّه) متضمن علم به جنس است و علم به صورت، متضمن علم به نوع و علم به نوع، متضمن علم به فصل ممیز شیء؛ نهایتاً علم به مادّه و صورت و علت غایی، علم به حد شیء و حقیقت آن است.

[۲۱] یعقوب بن اسحاق کندی، رسائل کندی الفلسفیه، ج۱، ص۱۰۱.

[۲۲] یعقوب بن اسحاق کندی، رسائل کندی الفلسفیه، ج۱، ص۱۲۵ـ۱۲۶.

بیان فارابی از تعریف

فارابی بحث تعریف (حد و رسم) را ذیل بحث الفاظ آورده است. وی

[۲۳] محمدبن محمد فارابی، المنطق عندالفارابی، ج۱، ص۶۷ـ۷۳، ۱۹۸۵ـ۱۹۸۶.

الفاظ دالّ (دلالتگر) را ابتدا به مفرد و مرکّب تقسیم کرده و پس از شرح انواع سه گانه الفاظ مفرد (اسم، کلمه و ادات)، به بیان الفاظ مرکّب پرداخته است. هرگاه هر جزء از لفظ مرکّب بر جزئی از معنی، و کل آن بر کل معنی دلالت کند، آن را «قول» می‌گویند. قول بر دو نوع است: اِخباری و تقییدی. قول اخباری را قول جازم قضیه یا حکم) می گویند؛ (بیان می‌کند و رسم، قول تقییدی است که معنای مدلول را از طریق ذکر چیزهایی شرح می‌دهد که احوال و عوارض آن اند، نه مقوّمات آن، یا این‌که قوام خود این چیزها به آن معنی است. مثالی که فارابی برای این دو گونه قول آورده، دیوار است. اگر در تعریف دیوار بگوییم جسمی است از سنگ یا گِل یا آجر که برای نگه داشتن سقف ساخته می‌شود، حد آن را گفته‌ایم، اما اگر بگوییم دیوار جسمی است که در بر روی آن قرار دارد یا می‌توان به آن تکیه داد، رسم آن را گفته‌ایم. حد دو جزء دارد: جنس (مابه الاشتراک شیء با اشیای دیگر) و فصل (مابه الامتیاز شیء از اشیای دیگر)؛ مثلاً، در تعریف انسان می‌گوییم «حیوان ناطق». رسم متشکل از جنس و عرض است، مانند «حیوان ضاحک».

[۲۴] محمدبن محمد فارابی، المنطق عندالفارابی، ج۱، ص۸۵، ۱۹۸۵ـ۱۹۸۶.

[۲۵] محمدبن محمد فارابی، الالفاظ المستعمله فی المنطق، ج۱، ص۷۸ـ۷۹، ۱۹۹۱.

اما غیر از حد و رسم، قول دیگری هست که در بیان شیء به کار می‌رود و آن ترکیبی است از نوع و عرض یا ترکیبی از دو عرض یا بیشتر، مانند این‌که در تعریف زید بگوییم انسان سفیدپوست (نوع و عرض) یا کاتب توانا (عرض و عرض

[۲۶] محمدبن محمد فارابی، المنطق عندالفارابی، ج۱، ص۸۶، ۱۹۸۵ـ۱۹۸۶.

).

ابتکار ابن سینا

ابتکار تبویب منطق ارسطویی به دو باب معرِّف و حجت، متعلق به ابن سیناست. وی که در الشفاء، به تأسی از ارسطو، بحث حد و تعریف را در باب «برهان» و «قضایا» آورده بود، در آثار متأخر خویش، همچون الاشارات و التنبیهات و منطق المشرقیین، این بحث را پیش از بخش قضایا (تصدیقات) در باب «معرِّف» آورد و به این ترتیب انسجام منطقی بیشتری به این مباحث بخشید.
از نظر ابن سینا

[۲۷] ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج۱، ص۲۵ـ۲۶، ۱۴۰۳.

در کسب معرفت، طریق حصول تصورِ مطلوب (مجهول)، قول شارح است که به حد و رسم تقسیم می‌شود و طریق حصول تصدیقِ مطلوب (مجهول)، حجت است، و حجت یا قیاس است یا استقراء یا تمثیل. وی نیز مانند فارابی لفظ را به مفرد و مرکّب تقسیم می‌کند و لفظ مرکّب را قول می‌نامد که در آن هر جزئی از لفظ بر جزئی از معنا دلالت دارد.

[۲۸] ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج۱، ص۳۱، ۱۴۰۳.

حد از نظر ابن سینا قولی است که ماهیت شیء را بیان می‌کند. این بیان شامل تمام ذاتیات و مقوّمات شیء است و از جنس و فصل تشکیل شده است. جنس همان مقوّمات مشترک (ذاتی مشترک یا مابه الاشتراک) یک شیء با اشیای دیگر است و فصل، مقوّم خاص (ذاتی خاص یا مابه الامتیاز) یک شیء نسبت به اشیای دیگر. هدف از تعریف، متمایز کردن شیء از اشیای دیگر یا صرف بیان ذاتیات نیست، بلکه این است که معنای شیء، آنگونه که هست، به تصور در آید.

[۲۹] ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج۱، ص۹۵ـ۹۹، ۱۴۰۳.

پاورپوینت تعریف منطقی

پاورپوینت تعریف منطقی بر دو نوع است: اسمی و حقیقی. در تعریف اسمی وجود عینی معرَّف اثبات نشده و این تعریف در پاسخ به «ما» ی شارحه می‌آید. این بیان در واقع شرح و تفسیر اسم است بدون این‌که وجود مسمّا احراز شده باشد؛ لذا، همه مفاهیم موجود و معدوم را شامل می‌شود. مانند این‌که در تعریف مثلث، قبل از آن‌که وجودش اثبات شده باشد، بگوییم «شکلی است که سه زاویه دارد». تعاریفی که در مبادی علوم برای موضوعاتی که وجودشان هنوز اثبات نشده، می‌آید از این نوع است. اما در تعریف حقیقی که در پاسخ به «ما» ی حقیقیه می‌آید، وجود معرَّف، معلوم و محرز است، مانند این‌که در تعریف انسان گفته شود جسمی است ناطق.

[۳۰] ابن سینا، البرهان من کتاب الشّفاء، ج۱، ص۲۱۱ـ۲۱۲، ۱۹۶۶.

[۳۱] ابن سینا، البرهان من کتاب الشّفاء، ج۱، ص۲۱۷ـ ۲۱۸، ۱۹۶۶.

[۳۲] ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج۱، ص۱۰۴، ۱۴۰۳.

[۳۳] حسن بن یوسف علامه حلّی، الجوهر النض

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.