پاورپوینت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله)
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله)،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) :
حضرت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوالهوسلّم)
حضرت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوالهوسلّم)
مرقد پیامبر اسلام
نام
محمد
ولادت
۱۷ ربیعالاول، عام الفیل/۵۷۰م.
زادگاه
مکه
پدر
عبدالله
مادر
آمنه
القاب
امین، رسول الله، مصطفی، حبیب الله، صفی الله، نعمه الله، خیره خلق الله، سید المرسلین، خاتم النبیین، رحمه للعالمین، نبی امّی
کنیه
ابوالقاسم،
نقش
پیامبر
مدت نبوت
۲۳ سال
محل زندگی
مکه، مدینه
همسران
خدیجه، سوده، عایشه، حفصه، زینب بنت خزیمه، ام حبیبه، ام سلمه، زینب دختر جحش، جویره، صفیه، میمونه.
درگذشت
۲۸ صفر،سال ۱۱ هجری/۶۳۲م.
فرزندان
قاسم، زینب، رقیه، ام کلثوم، فاطمه، عبدالله، ابراهیم
مدفن
مدینه
۱۴ معصوم
حضرت محمد، امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن مجتبی، امام حسین، امام سجاد، امام محمدباقر، امام جعفرصادق، امام موسی کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی، امام حسن عسکری، امام مهدی
حضرت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از نسل حضرت ابراهیم (علیهالسّلام)، آخرین پیامبر الهی، در ۱۷ ربیع الاول عام الفیل در شهر مکه به دنیا آمد و در سنین کودکی والدین خود را از دست داد و تحت کفالت پدر بزرگ و عموی خویش قرار گرفت و در جوانی به محمد امین شهرت یافت. نبی مکرم اسلام در سن ۴۰ سالگی به پیامبری برگزیده شدند و بعد از ۲۳ سال تلاش در راه اعتلای کلمه توحید و تبلیغ اسلام، پس از انتصاب علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) به جانشینی خویش، در سن ۶۳ سالگی به دیار باقی شتافتند.
فهرست مندرجات
۱ – مقدمه
۲ – ولادت پیامبر
۲.۱ – نسب پیامبر
۲.۱.۱ – نسب پدری
۲.۱.۲ – نسب مادری
۲.۲ – ایمان اجداد پیامبر
۲.۲.۱ – استشهاد به قرآن
۲.۲.۲ – استشهاد به اخبار
۲.۲.۳ – اجماع علمای شیعه
۲.۳ – نذر عبدالمطلب
۲.۳.۱ – ماجرای ذبح عبدالله
۲.۳.۲ – نقد و بررسی
۲.۴ – ازدواج عبدالله و آمنه
۲.۵ – تقاضای ازدواج از عبدالله
۲.۶ – بارداری آمنه
۲.۷ – مکان ولادت
۲.۸ – زمان ولادت
۲.۹ – حوادث مقارن ولادت
۲.۱۰ – سیمای ظاهری پیامبر
۳ – کودکی پیامبر
۳.۱ – کودکی پیامبر در قرآن
۳.۲ – وفات جناب عبدالله
۳.۳ – دوران شیرخوارگی
۳.۳.۱ – ثویبه
۳.۳.۲ – حلیمه
۳.۴ – شق صدر النبی
۳.۴.۱ – داستان شق صدر
۳.۴.۲ – پیشینه روایی ماجرا
۳.۴.۳ – عدم نقل و ضعف
۳.۴.۴ – ضعف متن روایات
۳.۴.۵ – تناقض با آیات
۳.۴.۶ – تعارض با عصمت
۳.۴.۷ – نظرات علما
۳.۵ – وفات بانو آمنه
۳.۶ – مدفن بانو آمنه
۳.۷ – ایمان حضرت آمنه
۳.۸ – پیامبر اکرم و عبدالمطلب
۴ – نوجوانی نبی مکرم
۴.۱ – سرپرستی و کفالت عمو
۴.۲ – رفتار ابوطالب با پیامبر
۴.۳ – ایمان ابوطالب
۴.۳.۱ – غرضورزیهای سیاسی
۴.۳.۲ – ایمان ابوطالب در اخبار
۴.۴ – سفر اول به شام
۴.۵ – ماجرای بحیرا
۴.۵.۱ – ضعف سند اخبار
۴.۵.۲ – اضطراب در متن
۴.۵.۳ – تردید در بحیرا
۴.۵.۴ – دستمایه اتهام
۴.۵.۵ – نتیجهگیری
۴.۶ – شرکت در جنگهای فجار
۴.۶.۱ – احادیث و اخبار
۴.۶.۲ – بررسی و تحلیل
۵ – جوانی پیامبر اعظم
۵.۱ – شرکت در حلف الفضول
۵.۲ – شبانی نبی مکرم
۵.۳ – پیامبر در کاروان تجاری
۵.۳.۱ – محل تجارت
۵.۳.۱.۱ – حُباشَه
۵.۳.۱.۲ – شام
۵.۳.۱.۳ – بُصری
۵.۳.۱.۴ – جُرَش
۵.۳.۲ – وقایع سفرهای بازرگانی
۵.۴ – ازدواج با خدیجه
۵.۵ – فرزندان خدیجه
۵.۶ – ولادت حضرت علی
۵.۷ – نصب حجرالاسود
۶ – اجیر شدن پیامبر
۶.۱ – شبانی پیامبر اسلام
۶.۱.۱ – اخبار و احادیث
۶.۱.۲ – اهمیت کار و تلاش
۶.۱.۳ – عدم ارتباط شبانی و نبوت
۶.۱.۴ – شبانی انبیا در قرآن
۶.۱.۵ – سرزمین خشک مکه
۶.۱.۶ – منشاء وضع و کذب
۶.۲ – اجیر کاروان تجاری
۶.۲.۱ – اخبار و احادیث
۶.۲.۲ – اجیری در روایات
۶.۲.۳ – اجیری در قریش
۶.۲.۴ – تجارت حرفه خانوادگی
۶.۲.۵ – شهرت پیامبر به امین
۶.۲.۶ – اجاره یا مضاربه
۶.۲.۷ – ضعف اخبار و تناقضات
۷ – اسماء و القاب پیامبر
۷.۱ – مراسم نامگذاری
۷.۲ – نامهای پیامبر در کتب آسمانی
۷.۳ – نامهای پیامبر در قرآن
۷.۳.۱ – محمد
۷.۳.۲ – احمد
۷.۳.۳ – طه
۷.۳.۴ – یس
۷.۳.۵ – عبدالله
۷.۳.۶ – خاتم النبیین
۷.۳.۷ – نون
۷.۳.۸ – حم
۷.۳.۹ – ذکر
۷.۳.۱۰ – مدثّر
۷.۳.۱۱ – مزمّل
۷.۳.۱۲ – داعی
۷.۳.۱۳ – نجم
۷.۳.۱۴ – بشیر و نذیر
۷.۳.۱۵ – نبی و رسول
۷.۳.۱۶ – اسامی دیگر
۷.۴ – کنیهها و القاب پیامبر
۸ – احکام مرتبط با پیامبر اسلام
۸.۱ – گواهی دادن به رسالت پیامبر
۸.۲ – صلوات فرستادن بر پیامبر
۸.۲.۱ – وجوب
۸.۲.۲ – استحباب
۸.۳ – نامگذاری به اسم پیامبر
۸.۴ – زیارت قبر شریف پیامبر
۸.۵ – سلام کردن به پیامبر
۸.۶ – اسوهپذیری و پیروی از پیامبر
۸.۷ – دوستی با پیامبر و عترتش
۸.۸ – دروغ بستن بر پیامبر
۸.۹ – کشتن دشنامدهنده پیامبر
۹ – پانویس
۱۰ – منبع
مقدمه
به شهادت تاریخ پیـامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در یکی از تاریکترین اعصار بشریت؛ عصری که آدمیان جز شرک و بتپرستی، ستم به زیردستان و بـردگان نـمیشناختند و مورخین نام آن را «عصر جاهلی» گذاردهاند، به دنیا آمدند. امام علی (علیهالسّلام) درباره اوضاع اعراب در عصر جاهلیت چنین میفرماید: خداوند پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به رسالت مبعوث ساخت، که جهانیان را بیم دهد، و امین آیات وی باشد، در حالی که شما ملّت عرب بدترین دین و آیین را داشتید، و در بدترین سرزمینها زندگی مینمودید، در میان سنگهای خشن و مارهایی که فاقد شنوایی بودند (و به همین جهت از هیچ چیز نمیترسیدند!) آبهای آلوده را مینوشیدید، و غذاهای ناگوار را میخوردید، خون یکدیگر را میریختید، و پیوند خویشاوندی را قطع مینمودید، بتها در میان شما برپا بود (و پرستش بت شیوه و آیین شما) و گناهان سراسر وجود شما را فرا گرفته بود.
[۱] امام علی (علیهالسّلام)، نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خ۲۶، ج۱، ص۷۲.
آن حضرت در روز جمعه ۱۷ ربیع الاول «عام الفیل» یعنی سالی که قوم فیل برای تخریب خانه کعبه و اشغال مکه به حجاز آمدند، در شهر مکه بعد از طلوع فجر، در میان چنین قومی به دنیا آمدند و حامل رسالتی گردیدند که عصاره تمام ادیان الهی قبل از خود و خاتم تمامی انبیا و رسولان الهی گردیدند.
ولادت پیامبر
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از نسل حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) و از سلاله موحدین به الله، هنگام طلوع فجر روز جمعه ۱۷ ربیع الاول عام الفیل برابر با سال ۵۷۰ میلادی در مکه به دنیا آمد؛ در حالیکه مضاهر شرک و بتپرستی در اقصی نقاط عالم دچار تزلزل گشت و به خاموشی گرائید و نور حضرت سراسر عالم امکان را روشن نمود.
نسب پیامبر
نسب پیامبر مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جانب پدر بدین قرار است: عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مره بن کعب بـن لوئی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان و مادر ایشان «آمنه» دختر «وهب بـن عـبدمناف بن زهره بن کلاب» بود که پس از واقعه حفر زمزم، و پس از آن که «عبدالمطلب» برای رهایی عبدالله از کشته شدن صد شتر فدیه داد به عقد عبدالله درآمد.
نسب پدری
نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از نسل حضرت ابراهیم و آدم ابوالبشر (علیهماالسّلام) است. ابن بابویه به سند معتبر از جابر انصاری روایت کرده است که حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند:من از همه کس بآدم شبیه ترم و ابراهیم از نظر قیافه و اخلاق از همه کس بیشتر بمن شبیه است.
[۲] شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۱، ص۴۲۵.
[۳] شیخ صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج۱، ص۱۲۸.
[۴] فیض کاشانی، ملا محسن، المحجه البیضاء، ج۴، ص۱۵۷.
اجداد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا ابراهیم (علیهالسّلام) حدود ۳۰ نفر و تا حضرت نوح (علیهالسّلام) قریب ۴۰ نفر و تا حضرت آدم ابوالبشر (علیهالسّلام) ۴۹ نفر میباشند؛
[۵] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۱۳۵.
[۶] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۰۷.
که از «عدنان» به بالا، هم در اسامی آنها و هم در عدد آنان اختلاف زیادی است.
[۷] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۱۳۴.
[۸] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۰۴.
[۹] ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱.
[۱۰] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲ ص۲۷۲.
[۱۱] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۹.
«عدنان» بیستمین جد آن بزرگوار است که مورخین بدون اختلاف، نسب آن حضرت را تا به وی این گونه ذکر کردهاند: محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بنهاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مره بن کعب بن لوی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان. پیـامبر اسـلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در روایتی به اجدادشان اشاره کرده و میفرمایند: «اذا بلغ نسبی الی عدنان فامسکوا» یعنی هرگاه نسب من به عدنان رسید متوقف شوید و از ذکر اجداد جلوتر خودداری کنید.
[۱۲] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۰۵.
[۱۳] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱ ص۱۳۴.
لذا اکثر مورخین هم، اجداد پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) را از عدنان، جد بیستم رسول اکرم (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) ضبط کردهاند.
[۱۴] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۴۷.
مسعودی در «التنبیه و الاشراف» مینویسد: «اینکه نسب پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) را از معد بن عدنان جلوتر نبردیم برای این است پیامبر که از این کار نهی کرده و فرموده نسبشناسان دروغ گفتهاند. همچنین از معد تا اسماعیل بن ابراهیم در شمار و نام کسان اختلاف بسیار است و آن چه مسلم و بیخلاف است نسب ایشان تا معد بن عدنان است.»
[۱۵] مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۱۹۶.
بنابراین از عدنان به بالا تا برسد به حضرت آدم ابوالبشر (علیهالسّلام)، هم در عدد و هم در نام اجداد پیامبر اختلاف فراوانی در روایات و تواریخ دیده میشود و شاید یکی از جهاتی هم که سبب شده تا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور دادهاند از ذکر بقیه آنها خودداری شود همین جهت باشد. در حدیثی از آن حضرت نقل شده که فرمودند: «کذب النسابون؛ نسبشناسان دروغ گفتهاند.»
[۱۶] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱ ص۱۳۴.
[۱۷] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۰۵.
[۱۸] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۴۶.
و بدین ترتیب آن حضرت در مقام تکذیب اهل انساب بر آمدهاند. از ام سلمه همسر پیمغبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده که از پیمغبر خدا شنیدم که فرمود عدنان پسر ادد بن زند بن یری بن اعراق الثری بوده است. در ادامه حدیث چنین آمده است که: زند همان همیسع و یری همان نبت و اعراق الثری همان اسماعیل پسر ابراهیم (علیهماالسّلام) است.
[۱۹] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۱۳۵.
[۲۰] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸.
[۲۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۰۵.
[۲۲] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۴۵.
نسب مادری
نسب پیامبر از طرف مادر؛ بدین شرح است: آمنه بنت وهب بن عبد مناف بن زهره بن کلاب از تیره بنیزهره و از قبیله قریش.
[۲۳] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۴۹.
[۲۴] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۱.
نسب پدری و مادری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در عبد مناف جد سوم و کلاب جد پنجم ایشان به هم میپیوندد. پدر آمنه یعنی وهب بن عبدمناف بن زهره، رئیس و سرور بنی زهره بود و
[۲۵] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۰۷.
[۲۶] شمس شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد فی سیره خیر العباد، ج۱، ص۳۲۶.
[۲۷] ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۱۰.
[۲۸] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۴۹.
مادرش بُرّه دختر عبدالعزی از خاندان بنیعبدالدار بود.
[۲۹] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۱.
[۳۰] ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۱۰.
[۳۱] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۴۹.
[۳۲] تقیالدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۶.
[۳۳] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۳۶۹.
[۳۴] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۱۳۵.
آمنه به لحاظ شرف و پاکدامنی، سالار زنان بنی زهره بود به طوری که او را برترین عقیله قریش دانستهاند.
[۳۵] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۵.
[۳۶] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۲۲.
[۳۷] ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۵۶.
گفتهاند آنگاه که داشتن دختر برای اعراب مایه ننگ و شرمساری بود، آمنه در میان قوم و خاندان خود احترام ویژهای داشت.
[۳۸] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۲۲.
ایمان اجداد پیامبر
پدر، مادر، اجداد و جدات آن حـضرت هـمه و همه مسلمان و مومن بوده و نطفه نورانی وی در هیچ صلب و رحم مشترک میان کفر و اسلام و ایمان و شرک قرار نگرفته است. پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از نسل اسماعیل ذبیح و فرزند ابراهیم خلیل و از سلاله حضرت آدم ابوالبشر است.
استشهاد به قرآن
خداوند متعال در آیاتی از سوره شعرا میفرماید: «وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْعَزیزِ الرَّحیمِ• الَّذی یَراکَ حینَ تَقُومُ• وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدینَ• اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیم؛
[۳۹] شعرا/سوره۲۶، آیه۲۱۷.
[۴۰] شعرا/سوره۲۶، آیه۲۱۸.
[۴۱] شعرا/سوره۲۶، آیه۲۱۹.
[۴۲] شعرا/سوره۲۶، آیه۲۲۰.
و بر خداوند عزیز و رحیم توکّل کن! • همان کسی که تو را به هنگامی که (برای عبادت) برمیخیزی میبیند• و (نیز) حرکت تو را در میان سجدهکنندگان! • اوست خدای شنوا و دانا.»
بر اسـاس بـرخی از روایات و تفاسیر، مقصود از «و تقلّبک فی السّاجدین» این است که پیشینیان حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیدرپی و پشت در پشت، سجدهگزار، نـیایشکننده و موحّد بودهاند.
[۴۳] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۳.
چنان که علامه مجلسی در ذیل این آیه به نقل از شیخ طبرسی مینویسد: مراد از سّاجدین، در آیه موحّدین است؛ یعنی نطفه نورانی نبی مکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از نبیای به نبی دیگری منتقل میگشت.
[۴۴] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۰۴.
آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر این آیه چنین مینویسد: منظور از «تقلّبک فی السّاجدین» این است که نقل و انتقال رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در صلب پیامبران از آدم تا عبد اللَّه همه تحت نظر لطف پروردگار صورت گرفته، یعنی هنگامی که نطفه پاک تو از پیامبر موحد و ساجدی به پیامبر دیگری منتقل میشد، خدا از همه آگاه بود. در تفسیر علی بن ابراهیم از امام باقر (علیهالسّلام) در تفسیر این آیه چنین آمده است: «فی اصلاب النبیین صلوات اللَّه علیهم؛ در صلب پیامبران که درود خدا بر آنها باد.»
[۴۵] قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۲۵.
و در تفسیر مجمع البیان در توضیح همین جمله از امام باقر (علیهالسّلام) و امام صادق (علیهالسّلام) چنین آمده است: «فی اصلاب النبیین نبی بعد نبی، حتی اخرجه من صلب ابیه عن نکاح غیر سفاح من لدن آدم؛ در صلب پیامبران قرار داشت، پیامبری بعد از پیامبر دیگر، تا اینکه خداوند او را از صلب پدرش از ازدواجی پاک، و دور از هر گونه ناپاکی از زمان آدم به بعد، بیرون فرستاد.»
[۴۶] شیخ طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۵۸.
[۴۷] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۳۷۱.
امام علی (علیهالسّلام) درباره اجداد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: «اختاره من شجره الانبیاء و مشکاه الضّیاء و ذؤابه العـلیاء و سـرّه البطحاء و مصابیح الظّلمه و ینابیع الحکمه؛ خداوند، محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از دودمان پیامبران و چراغدان نورگستر و خاندان سرآمد و از سرزمین بطحا و از مـیان چـراغهای ظلمت و چشمههای حکمت برگزید.»
[۴۸] امام علی (علیهالسّلام)، نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خ۱۰۸، ج۱، ص۲۲۸.
استشهاد به اخبار
از روایات مختلف اسلامی نیز میتوان به موحد و مومن بودن تمام اجداد پیامبر پی برد، زیرا در حدیث معروفی از پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که فرمودند: «لم یزل ینقلنی اللَّه من اصلاب الطاهرین الی ارحام المطهرات حتی اخرجنی فی عالمکم هذا لم یدنسنی بدنس الجاهلیه؛ همواره خداوند مرا از صلب پدران پاک به رحم مادران پاک منتقل میساخت، و هرگز مرا به آلودگیهای دوران جاهلیت آلوده نساخت.» این روایت را بسیاری از مفسران شیعه و اهل تسنن مانند مرحوم طبرسی در مجمع البیان و نیشابوری در تفسیر غرائب القرآن و فخر رازی در تفسیر کبیر و آلوسی در تفسیر روح المعانی نقل کردهاند.
[۴۹] شیخ طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۹۰.
[۵۰] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۱۸.
[۵۱] نظام الدین نیشابوری، حسن بن محمد قمی، تفسیر غرائب القرآن، ج۳، ص۱۰۳.
[۵۲] فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب (تفسیر الکبیر)، ج۱۳، ص۳۳.
[۵۳] آلوسی، شهاب الدین، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۱۸۴.
بدون شک یکی از بارزترین مصادیق آلودگی، شرک و بتپرستی است؛ چنانکه خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «اِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ؛
[۵۴] توبه/سوره۹، آیه۲۸.
مشرکان آلوده و ناپاکند.» سیوطی دانشمند معروف سنی در کتاب مسالک الحنفاء میگوید: پدر و مادر و اجداد پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هیچگاه مشرک نبودند و به حدیثی که در بالا از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کردیم استدلال نموده است و اضافه میکند که ما میتوانیم این حقیقت را با توجه به دو دسته از روایات اسلامی اثبات کنیم نخست روایاتی که میگوید: پدران و اجداد پیامبر تا آدم هر کدام بهترین فرد زمان خود بودهاند. دوم روایاتی که میگوید: در هر عصر و زمانی افراد موحد و خداپرست وجود داشته است با ضمیمه کردن این دو دسته روایات ثابت میشود اجداد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جمله (پدر ابراهیم) حتما موحد بودهاند.
[۵۵] سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، مسالک الحنفاء، ص۷۳.
[۵۶] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۳۰۶.
شیخ طبرسی (رحمهاللهعلیه) در مجمع البیان در مورد «آزر» که در قرآن بعنوان پدر ابراهیم ذکر گردیده گوید: «آزر» جد مادری ابراهیم (علیهالسّلام) و یا عموی آن حضرت میباشد.
[۵۷] شیخ طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴ ص۹۰.
طبری که از دانشمندان اهل سنت است در تفسیر جامع البیان صریحا میگوید: آزر پدر ابراهیم نبود.
[۵۸] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۴۶۶.
آلوسی در ذیل همین آیه میگوید: آنها که میگویند: اعتقاد به اینکه آزر پدر ابراهیم نبود مخصوص شیعه هست از کم اطلاعی آنها است زیرا بسیاری از دانشمندان معتقدند که آزر اسم عموی ابراهیم بود.
[۵۹] آلوسی، شهاب الدین، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۱۸۴.
اجماع علمای شیعه
شیخ طبرسی (رحمهاللهعلیه) در مجمع البیان درباره اعتقاد شیعه به ایمان اجداد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ادعای اجماع کرده است و مینویسد: این مطلب ثابت شده که پدران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا آدم همگی موحد بودهاند، و طائفه شیعه بر این مطلب اجماع دارند.
[۶۰] شیخ طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴ ص۹۰.
شیخ صدوق از امام صادق (علیهالسّلام) نقل کرده که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علی (علیهالسّلام) فرمودند: «عبدالمطلب هیچگاه قمار بازی نکرد و بت نپرستید و میگفت: من بر دین پدرم، ابراهیم، هستم.»
[۶۱] شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۱، ص۳۱۳.
علامه محمدباقر مجلسی (رحمهاللهعلیه) نیز در بحار الانوار فرموده است: شیعه امامیه متفقا معتقدند که پدر و مادر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و همه اجداد آن بزرگوار تا به آدم ابوالبشر (علیهالسّلام) همگی مسلمان (و معتقد به خدای یکتا) بوده و بلکه از «صدیقین» بودهاند که یا پیامبر مرسل و یا از اوصیاء و معصومین بودهاند و شاید برخی از ایشان بخاطر تقیه یا مصالح دیگری اسلام خود را اظهار نکردهاند.
[۶۲] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۱۷.
امام صادق (علیهالسّلام) در روایتی میفرمایند: «جبرئیل بر پیامبر نازل شد و فرمود: ای محمد خداوند تو را سلام میرساند و میفرماید: من آتش را حرام کردم بر صلبی که تو از آن بودهای و بر بطنی که تو را حمل نمود و بر کسانی که تو را سرپرستی نمودند. پیامبر به جبرئیل عرضه داشت: این مطلب را برایم واضح کن. سپس جبرئیل فرمود: اما منظور از صلبی که تو از آن بودهای عبدالله بن عبدالمطلب است و منظور از بطنی که تو را حمل نمود آمنه بنت وهب است و منظور از کسانی که تو را سرپرستی نمودند ابوطالب بن عبدالمطلب و فاطمه بنت اسد است. علامه مجلسی در ادامه حدیث در بیانی میفرماید: «هذا الخبر یدل علی ایمان هؤلاء… ؛ این حدیث بر ایمان این افراد دلالت میکند.»
[۶۳] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۰۸.
بر اساس روایتی از امیرالمومنین امام علی (علیهالسّلام) ابو طالب، عبدالمطلب، هاشم و عبد مناف پیرو دین ابراهیم (علیهالسّلام) بودند و هرگز بتها را پرستش ننمودند.
[۶۴] شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدّین وتمام النّعمه، ج۱، ص۱۷۴.
ولی در میان علماء اهل سنت در این باره اختلاف زیادی وجود دارد؛ جمعی از آنها مانند سیوطی همانند شیعه عقیده دارند که پدر و مادر رسول خدا و اجداد آن حضرت همگی موحد بودهاند،
[۶۵] سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، مسالک الحنفاء، ص۷۳.
و جمعی نیز آنها را و حتی عبدالله پدر آن حضرت را کافر و مشرک دانستهاند.
[۶۶] نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۱۹۱.
نذر عبدالمطلب
از جمله مطالبی که در مورد اجداد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در منابع تاریخی و روایی آمده است، داستان نذر عبدالمطلب و ذبح عبدالله و حدیث «انا ابن الذبیحین» است. منظور از ذبیح اول حضرت اسماعیل (علیهالسّلام) و منظور از «ذبیح» دوم «عبدالله» پدر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است. حدیث «انا ابن الذبیحین» در بسیاری از کتابهای محدثین و مفسرین شیعه و اهل سنت از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است.
[۶۷] حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۶۰۹.
[۶۸] حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۶۰۴.
[۶۹] فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۳۴۷.
[۷۰] زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۴، ص۵۶.
[۷۱] شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۱، ص۵۶.
[۷۲] قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۲۲۶.
[۷۳] شیخ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا (علیهالسّلام)، ج۲، ص۱۸۹.
[۷۴] حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج۴، ص۴۳۰.
داستان ذبح عبدالله را نیز بسیاری از اهل حدیث و تاریخ و سیره نویسان با مختصر اختلافی در کتابهای خود آوردهاند.
[۷۵] ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱ ص۱۵۱-۱۵۵.
[۷۶] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۴۵۷.
ماجرای ذبح عبدالله
بر اساس آنچه در منابع تاریخی و روایی آمده است؛ با تولد یافتن حمزه و عباس عدد پسران عبدالمطلب به ده تن رسید، و عبدالمطلب برای ادای نذر از بین فرزندان قرعه انداخت و قرعه به نام عبدالله درآمد؛ در این هنگام عبدالمطلب عبدالله را به جایگاه قربانی آورد تا در راه خدا قربانی نموده و به نذر خود عمل کند. مردم مکه و قریش و فرزندان دیگر عبدالمطلب و داییهای عبدالله پیش آمده و خواستند بوسیلهای جلوی عبدالمطلب را بگیرند، تا بالاخره پس از گفتگوی زیاد قرار بر این شد که میان شتران عبدالمطلب و عبدالله قرعه بزنند و اگر قرعه بنام شتران در آمد آنها را بجای عبدالله قربانی کنند و اگر باز بنام عبدالله در آمد به عدد شتران بیافزایند و قرعه را تجدید کنند و همچنان به عدد آنها بیفزایند تا وقتی که بنام شتران در آید، وقتی که عدد شتران به صد شتر رسید قرعه بنام شتران در آمد که در آن هنگام صدای هلهله زنان و مردان مکه به شادی بلند شد و همگی خوشحال شدند، اما عبدالمطلب قبول نکرده و دو باردیگر قرعه زد و چون دو بار دیگر نیز قرعه بنام شتران در آمد؛ عبدالمطلب یقین کرد که خداوند به این فدیه راضی شده و عبدالله را رها کرد و سپس دستور داد شتران را قربانی کرده گوشت آنها را میان مردم مکه تقسیم کنند. شیخ صدوق (رحمهاللهعلیه) این داستان را در کتاب عیون و خصال به تفصیل از امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده،
[۷۷] شیخ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا (علیهالسّلام)، ج۲، ص۱۸۹.
[۷۸] شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۱، ص۵۶.
و در کتاب من لا یحضره الفقیه نیز از امام باقر (علیهالسّلام) اجمال آن را در باب احکام قرعه روایت کرده است.
[۷۹] شیخ صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۸۹.
نقد و بررسی
درباره ماجرای نذر حضرت عبدالمطلب و قربانی کردن فرزندش عبدالله یعنی پدر بزرگوار پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اختلاف نظراتی وجود دارد، بعضی از صاحبنظران این ماجرا را به صورت یک داستان مسلم و نشانه عظمت و قاطعیت جناب عبدالمطلب دانسته و این که تا چهاندازه این مرد پایبند به عهد و پیمان خود بوده است.
[۸۰] سبحانی تبریزی، جعفر، فروغ ابدیت، ج۱، ص۹۴.
محدث بزرگوار شیعه مرحوم ابن شهرآشوب ماجرای نذر عبدالمطلب و ذبح عبدالله را از همین بعد مورد بحث قرارداده و از همین زاویه به آن مینگرد، و بدون ذکر سند و بعنوان یک داستان مسلم در کتاب خود «مناقب آل ابیطالب» آورده و آن را در جهت تقرب به خدا و دلیل بر کمال ایمان عبدالمطلب دانسته است.
[۸۱] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۲۱.
در مقابل بعضی معتقدند که علیرغم اعتقاد شیعیان به ایمان تمامی اجداد رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، این ماجرا عبدالمطلب را در زمره مشرکانی قلمداد میکند که برای خدایان خود فرزندانشان را قربانی میکرده و یا نذر مینمودهاند و خداوند تعالی این عمل آنها را در قرآن کریم یک عمل زشت و شیطانی معرفی کرده و میفرماید: «وَ کَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثیرٍ مِنَ الْمُشْرِکینَ قَتْلَ اَوْلادِهِمْ شُرَکاؤُهُمْ لِیُرْدُوهُمْ وَ لِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ دینَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُون؛
[۸۲] انعام/سوره۶، آیه۱۳۷.
همین گونه شرکای آنها (بتها)، قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه دادند؛ (کودکان خود را قربانی بتها می کردند، و افتخار می نمودند! ) سرانجام آنها را به هلاکت افکندند.» علی دوانی با تکیه بر موحد بودن عبدالمطلب، و این که نذر کشتن فرزندان از آیینهای بتپرستان بود و نیز این که در سلسله راویانی که این ماجرا را نقل کردهاند افراد ناشناخته و ضعیفی وجود دارند، جریان نذر عبدالمطلب را افسان برساخته امویان میداند. به اعتقاد او امویان به این وسیله میخواستهاند با کاهش فضائل اجداد امیرالمومنین جایگاه ایشان را نیز پایین بیاورند.
[۸۳] دوانی، علی، تاریخ اسلام از آغاز تاهجرت، ص۵۴.
به هر حال کسانی مانند زمخشری و فخر رازی و نیشابوری از قدمای علمای عامه و بسیاری دیگر از مفسران اهل سنت این داستان را در تفسیر آیه «وَ کَذَلِکَ زَینَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ اَوْلَادِهِمْ شُرَکَاؤُهُمْ؛
[۸۴] انعام/سوره۶، آیه۱۳۷.
همین گونه شرکای آنها (بتها)، قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه دادند.» نقل کرده و مصداق آن را عبدالملطلب دانسته اند!! تا از این راه اعتقاد خود را در مشرک دانستن پدران پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تثبیت کنند و عقیده صحیح شیعه امامیه را در این خصوص تخطئه نمایند.
بنابراین، اظهار نظر قطعی در باره صحت و سقم و کیفیت نذر جناب عبدالمطلب، مشکل است؛ اما به استناد آیات و اخبار و اجماع علمای شیعه، آنچه مسلم است؛ این است که تمامی اجداد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همگی موحد و مومن بوده و هرگز دچار آلودگی شرک و بتپرستی نشدند.
ازدواج عبدالله و آمنه
درباره چگونگی آشنایی و ازدواج آمنه با عبدالله و نیز رخدادهای پس از ازدواج، گزارشهای مختلفی در منابع ذکر شده است. بر پایه یکی از این گزارشها، وهب پدر آمنه پس از دیدن شجاعت عبدالله در برابر یهودیان و نیز لطف ویژه الهی به او، همسرش را برای خواستگاری از عبدالله نزد عبدالمطلب میفرستد.
[۸۵] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۹۷-۹۹.
اما بر پایه گزارشهای دیگر، عبدالمطلب خود همراه عدهای از خویشان به خانه وهب رفته، از آمنه برای عبدالله خواستگاری میکند و سپس خطبه عقد را جاری ساخته، چهار روز ولیمه میدهند.
[۸۶] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۱، ص۱۳.
[۸۷] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۹۹-۱۰۳.
از آن جا جناب عبدالله پدر گرامی پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در ۲۵ سالگی از دنیا رفتند، بنابراین وی در هنگام ازدواج با آمنه حدود ۲۴ سال داشته است.
[۸۸] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰.
[۸۹] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۸۰.
بعضی از منابع تاریخی زمان ازدواج را، یک سال پس از داستان ذبح عبدالله، دانسته و نوشتهاند: بعد از گذشت یک سال از داستان ذبح عبدالله، عبدالمطلب، وی را به خانه وهب بن عبد مناف؛ که در آن روز بزرگ قبیله خود یعنی قبیله بنیزهره بود آورد و دختر او آمنه را که در آن روز بزرگترین زنان قریش از نظر نسب و مقام بود به ازدواج عبدالله در آورد.
[۹۰] ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱ ص۱۵۶.
[۹۱] آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص۴۷.
[۹۲] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲ ص۹.
[۹۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۷.
یعقوبی میگوید: ازداج عبدالله و آمنه ۱۰ سال پس از حفر زمزم بوده است.
[۹۴] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲ ص۹.
تقاضای ازدواج از عبدالله
در شماری از گزارشهای همسو، در منابع روایی و تاریخی از وجود نوری خاص در پیشانی عبدالله از آغاز تولدش
[۹۵] شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۳۳۶.
تا زمان زفاف، سخن به میان آمده که سبب ابراز تمایل برخی از زنان همچون زنی خثعمی،
[۹۶] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۷۶-۷۷.
[۹۷] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۳، ص۴۰۴.
فاطمه بنت مره،
[۹۸] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۲۶.
[۹۹] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۱۴.
فاطمه خثعمیه،
[۱۰۰] تقیالدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۴، ص۴۰.
قتیله، خواهر ورقه بن نوفل،
[۱۰۱] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۷۷.
[۱۰۲] سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، الخصائص الکبری، ج۱، ص۷۱.
[۱۰۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۶.
یا لیلی عدویه
[۱۰۴] ابوبکر بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۱، ص۱۰۲.
به او شده بود. آنها که خواستار این نور بودند، به عبدالله پیشنهاد ازدواج یا همبستری میدادند. پس از ازدواج با آمنه، این نور دیگر در چهره عبدالله دیده نشد و به آمنه منتقل گشت.
[۱۰۵] شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۳۳۶.
برخی از منابع علت دشمنی یهود با عبدالله و تصمیم آنان برای کشتن او را مشاهده همین نور دانستهاند.
[۱۰۶] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۰۱.
ابن شهرآشوب در المناقب چنین نقل میکند: در مکه زنی بود به نام: «فاطمه دختر مره»، که کتابها خوانده و از اوضاع گذشته و آینده اطلاعاتی بدست آورده بود، آن زن روزی عبدالله را دیدار کرده بدو گفت: توئی آن پسری که پدرت صد شتر برای تو فدا کرد؟ عبدالله گفت: آری. فاطمه گفت: حاضری یکبار با من هم بستر شوی و صد شتر بگیری؟ عبدالله نگاهی بدو کرده گفت: اگر از راه حرام چنین درخواستی داری که مردن برای من آسان تر از این کار است، و اگر از طریق حلال میخواهی که چنین طریقی هنوز فراهم نشده پس از چه راهی چنین درخواستی را میکنی؟ عبدالله رفت و در همین خلال پدرش عبدالمطلب او را به ازدواج آمنه در آورد و پس از چندی آن زن را دیدار کرده و از روی آزمایش بدو گفت: آیا حاضری اکنون به ازدواج من درآئی و آنچه را گفتی بدهی؟ فاطمه نگاهی به صورت عبدالله کرد و گفت: حالا نه، زیرا آن نوری که در صورت داشتی رفته، سپس از او پرسید: پس از آن گفتگوی پیشین تو چه کردی؟ عبدالله داستان ازدواج خود را با آمنه برای او تعریف کرد، فاطمه گفت: من آن روز در چهره تو نور نبوت را مشاهده کردم و مشتاق بودم که این نور در رحم من قرار گیرد ولی خدا نخواست، و اراده فرمود آن را در جای دیگری بنهد، و سپس چند شعر نیز بعنوان تاسف سرود.
[۱۰۷] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۲۶.
ابن هشام در سیره خود و سیرهنویسان دیگر به این ماجرا اشاره کردهاند.
[۱۰۸] ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۵۵-۱۵۷.
[۱۰۹] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۶.
[۱۱۰] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۰۷.
برخی از معاصران با ادله و شواهد مختلف، همچون سبک افسانهگونه این گزارشها، ضعف سند همه آنها، وجود افرادی مانند کعب الاحبار در سند برخی از این اخبار، تناقض آنها با یکدیگر، وجود رگههای یهودستیزی که بعدها در منابع سیرهای راه یافته، نبود یهودیان در مکه، سازگار نبودن برخی از این گزارشها با شان و مقام عبدالله که در آنها تمایل به خواسته زنان پیشنهاد دهنده مطرح شده است و نیز عدم نقل و شهرت تاریخی این اخبار تا قرنها بعد، به نقد و رد آنها پرداختهاند.
[۱۱۱] محمدی، رمضان، نقد و بررسی گزارشهای زندگانی پیش از بعثت پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم)، ص۸۲-۸۸.
بارداری آمنه
از حوادث عـجیب و غـیرمتعارف هنگام بارداری آمنه به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سهولت گذشتن این ایام برای وی بود، زیرا زنان در آن روزگار بـا تـوجه بـه نبود یا کمبود امکانات بهداشتی و هوای نامناسب حجاز و بهویژه شهرِ مکه، دوران بارداری را به دشواری سـپری مـیکردند، اما بر اساس برخی گزارشها، دوران بارداری آمنه به حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بسیار آسان بـوده اسـت، چـنان که ابنسعد نیز به نقل از زُهْری نگاشته است که آمنه میگفت: چون به فرزندِ خود آبستن شـدم تـا هنگامی که وضع حمل کردم، هیچگونه سختی و ناراحتی ندیدم.
[۱۱۲] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۷۸.
همچنین او در مدت یاد شده، از ناراحتی، شکم درد و نیز از بیماریهایی که زنان آبستن به آن مبتلا میشدند، شکایت نکرد و هیچ حملی سبکتر و با برکتتر از آبـستن بـه وی را در مـقایسه با زنان دیگر نیافت.
[۱۱۳] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۷۸.
افزون بر این، ابنسعد به نقل از آمنه در این باره در گـزارش دیگـری آورده است: هنگامی که به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باردار شدم، نفهمیدم که به او باردارم و هیچگونه احساس سنگینی نکردم، چنان که زنـان (دیگـر) احساس میکنند. تا این که زمانی بین خواب و بیداری بودم که کسی (فرشتهای) نزدم آمـد و گـفت: آیا میدانی باردار شدهای؟ گویا گفتم: نمیدانم. گفت: تـو بـه سـرور و پیامبر این امت، باردار شدهای… من یقین بـه بـارداری خود کردم. آنگاه آن کس تا نزدیک وضع حمل، نزد من نیامد و چون آن زمـان نـزدم آمد، گفت: بگو «او را از شرّ حـاسدان، در پنـاه خدای یگـانه بـیهمتا قـرار میدهم.» و من این ذکر را میگفتم.»
[۱۱۴] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۷۸.
مکان ولادت
در این که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در شهر مکه متولد شدند همه منابع تاریخی اتفاق دارند اما در تعیین مکان دقیق تولد دو قول وجود دارد؛
۱. بر پایه گزارشهای تایید شده و مشهور، آمنه پس از ازدواج به خانه عبدالله در شعب بنیهاشم منتقل شد که بعدها به شعب ابیطالب یا شعب علی معروف گشت
[۱۱۵] صفری، نعمتالله، مکه در بستر تاریخ، ص۶۳.
و فرزند خود را همان جا در مکانی که بعدها مولد النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نام گرفت به دنیا آورد؛
[۱۱۶] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۳۹.
[۱۱۷] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۳۹.
[۱۱۸] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۱۴۹.
[۱۱۹] عاملی، جعفرمرتضی، الصحیح من السیره النبی الاعظم، ج۲، ص۱۴۶.
که بعدها رسول خدا آن را به عقیل بن ابیطالب بخشید، و فرزندان عقیل آن را به محمد بن یوسف ثقفی فروختند و محمد بن یوسف آن را جزء خانه خویش ساخت و به نام او مشهور گردید. در زمان هارون، مادرش خیزران آن جا را گرفت و از خانه محمد بن یوسف جدا کرد و در آن جا مسجدی ساخت و بعدها به صورت زیارتگاهی در آمد، اما وقتی که وهابیون در حجاز تسلط یافته و مکه را گرفتند و قبور ائمه دین و بزرگان اسلام را در مکه و مدینه ویران کردند، آنجا را نیز ویران کرده و بصورت مزبله و طویلهای در آوردند. تنها با اصرار شیخ عباس قطان شهردار وقت مکه و درخواست وی از ملک عبد العزیز قرار شد تا در آنجا کتابخانهای بنا کنند که امروزه به نام «مکتبه مکه المکرمه» شناخته میشود.
[۱۲۰] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۵۰.
[۱۲۱] تقیالدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۶.
۲. قول غیر مشهور دیگری وجود دارد که ولادت آن حضرت را در خانهای در نزدیکی کوه صفا دانسته است.
[۱۲۲] ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۵۸.
زمان ولادت
شاید یکی از پراختلافترین مسائل تاریخ زندگانی پیغمبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اختلاف موجود در تاریخ ولادت آن بزرگوار باشد که اگر کسی بخواهد همه اقوال را در این باره جمع آوری کند به بیش از ۲۰ قول میرسد. مقریزی بیشتر این قولها را در این باره جمع آوری کرده و در کتاب خود امتاع الاسماع آورده است.
[۱۲۳] تقیالدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۶.
ولی مشهور نزد محدثین شیعه آن است که آن حضرت در روز جمعه ۱۷ ربیع الاول «عام الفیل» (سالی که ابرهه به قصد تخریب خانه کعبه لشـکرکشی کرد ولی به هدف خود نرسید و دچار عذاب الهی شد) در شهر مقدس مکه معظمه متولد گردید. اما اکثر علمای عامه ولادت پیغمبر را در را در روز دوشنبه ۱۲ ربیع الاول دانستهاند.
[۱۲۴] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۴۹.
[۱۲۵] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲ ص۷.
همچنین مشهور آن است که ولادت آن حضرت، نزدیک طلوع صبح جمعه بـوده اسـت. مرحوم ثقه الاسلام کلینی با اهل سنت در تاریخ ولادت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همعقیده است و ۱۲ ربیع الاول را اختیار کرده
[۱۲۶] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۳۹.
که مرحوم مجلسی احتمال تقیه را در آن داده است.
[۱۲۷] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۵۰.
به هر حال سال دقیق ولادت حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معلوم نیست. ابن هشام و برخی دیگر، ولادت ایشان را در عام الفیل نوشتهاند. اما مشخص نیست عام الفیل به طور دقیق چه سالی بوده است. ولی از آنجا که تاریخنویسان، درگذشت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در سال ۶۳۲م نوشتهاند و او هنگام وفات ۶۳ ساله بوده، میتوان تولد پیامبر را بین ۵۶۹ تا ۵۷۰ میلادی حدس زد.
[۱۲۸] شهیدی، جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۳۷.
البته برخی منابع زمان حمل را در یکی از ایام تشریق یعنی یازدهم یا دوازدهم یا سیزدهم ماه حج دانستهاند.
[۱۲۹] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۵۱.
به همین علت گفتهاند: چون مدت حمل بطور طبیعی انجام شده و اعجازی در این باره نقل نشده، قول به ولادت در ماه رمضان صحیحتر از ربیع الاول است.
پاسخ این اشکال را علامه مجلسی (رحمهاللهعلیه) این گونه داده که: این تاریخ روی حساب «نسیء» است که در زمان جاهلیت انجام میدادند. معنای «نسیء» این است که اعراب جاهلی طبق دلخواه ماههای حرام را که یکی از آنها ماه ذی حجه بوده جابهجا میکردند و به جای ماه حرام اصلی ماه دیگری را به صورت قراردادی برای خود ماه حرام قرار میدادند، و اعمال حج را بجای ذی حجه در آن ماه دلخواه خود انجام میدادند، که قرآن کریم این عمل را «زیاده در کفر» نامیده و از آن نهی نموده است.«اِنَّمَا النَّسیءُ زِیادَهٌ فِی الْکُفْرِ؛
[۱۳۰] توبه/سوره۹، آیه۳۷.
نسیء (جا به جا کردن و تاخیر ماههای حرام)، افزایشی در کفر (مشرکان) است.» روی این حساب حج در آن سال در ماه جمادی الثانی بوده و حمل نیز در همان ماه بوده همانگونه که در برخی از روایات نقل شده است.
[۱۳۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۵۲.
حوادث مقارن ولادت
در روایات آمده است که در شب ولادت آن حضرت حوادث مهم و اتفاقات زیادی در اطراف جهان به وقوع پیوست که پیش از آن سابقه نداشت و از جمله «ارهاصات» بوده است. شاید جامعترین حدیث در این باره حدیثی است که مرحوم صدوق (رحمهاللهعلیه) در کتاب امالی به سند خود از امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده و روایات دیگری نیز شبیه به آن در دیگر منابع موجود است.
[۱۳۲] شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۳۶۰.
[۱۳۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۶۶.
[۱۳۴] شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدّین وتمام النّعمه، ص۱۹۲.
[۱۳۵] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۶۳.
[۱۳۶] طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۵۶.
[۱۳۷] قطب راوندی، سعید بن عبدالله، قصص الانبیاء، ج۱، ص۲۸۰.
[۱۳۸] حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج۳، ص۵.
خلاصه حوادث مقارن ولادت را میتوان در چند بند زیر نام برد.
۱. بتها، همگی بهرو درافتادند.
[۱۳۹] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۲۹.
[۱۴۰] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۵۷.
[۱۴۱] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲ ص۸.
۲. ایوان کسری در مدائن، لرزید و ۱۳ یا ۱۴ کنگره آن فرو ریخت.
[۱۴۲] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۵۷.
[۱۴۳] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۲۹.
[۱۴۴] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲ ص۸.
[۱۴۵] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۲۸.
۳. آتشکده فارس، پس از هزار سال، خاموش شد.
[۱۴۶] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۵۸.
[۱۴۷] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۲۹.
[۱۴۸] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲ ص۸.
[۱۴۹] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۶، ص۲۹۸.
۴. دریاچه ساوه خشک گردید.
[۱۵۰] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۵۷.
[۱۵۱] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۲۹.
[۱۵۲] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۲۸.
۵. نوری درخشش پیدا کرد که فضای مکه را روشن نمود.
[۱۵۳] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۳۰.
[۱۵۴] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۵۸.
۶. رانـده شدن شیاطین و جنّیان از آسمانها و منع آنان از شنیدن اخبار آسمانها و وحی. شیاطین که تا آن لحظه به عالم بالا راه داشتند و صدای ملائکه را می شنیدند، برای همیشه، طرد شدند.
[۱۵۵] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۳۰.
[۱۵۶] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۵۷.
حدیثی در این مورد نقل شده که گفته است: «لم یرم بنجم منذ رفع عیسی (علیهالسّلام) حتی بعث رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).»
[۱۵۷] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۳۳۱.
[۱۵۸] فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۱۵۸.
امام صادق (علیهالسّلام) در این باره میفرماید: شیاطین به آسـمانها رفت و آمد میکردند تا این که با تولد حضرت عیسی (علیهالسّلام)، از سه آسمان و با به دنیا آمدن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از هفت آسمان منع شدند.
[۱۵۹] آلوسی، شهاب الدین، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱۰، ص۱۳۸.
[۱۶۰] شیخ طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۱۰۷.
[۱۶۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۸، ص۶۸.
فخر رازی نیز در تفسیر آیه شریفه «وَ اَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَدا؛
[۱۶۲] جن/سوره۷۲، آیه۹.
و اینکه ما پیش از این به استراق سمع در آسمانها مینشستیم؛ امّا اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند، شهابی را در کمین خود مییابد.» در مورد منع شیاطین از نفوذ در آسمانها و تیرهای شهاب همین گفتار را داشته و اقوالی در این باره نقل کرده است.
[۱۶۳] فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۱۵۷.
۷. سحر تمام ساحران در آن موقع باطل گردید و علم کهانت از کاهنان گرفته شد.
[۱۶۴] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۲۹.
[۱۶۵] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲ ص۸.
ابن شهرآشوب، به نقل از امام صادق (علیهالسّلام) یاد می کند که حضرت فرمود: «در هنگام ولادت پیامبر عظیمالشان، بتها به صورت، به زمین افتادند. پادشاهی نماند؛ مگر آنکه تاجش واژگون و زبانش در آن روز، بند آمد. کاهنان از دانش خود جدا شدند. در آن شب، نوری از سرزمین حجاز پدید آمد و منتشر شد و تا مشرق، گسترش یافت.»
[۱۶۶] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۳۰.
برخی از این حوادث در منابع اهل سنت نیز ذکر شده است.
[۱۶۷] ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۷.
[۱۶۸] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۵۸۰.
[۱۶۹] شمس شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد فی سیره خیر العباد، ج۱، ص۳۴۵.
[۱۷۰] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۳۹۵.
[۱۷۱] ابوبکر بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۱، ص۱۲۶.
[۱۷۲] تقیالدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۴، ص۶۰.
[۱۷۳] شمس الدین ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۱۵۵.
[۱۷۴] ابوالحسن ماوردی، علی بن محمد، اعلام النبوّه، ج۱، ص۱۸۲.
سیمای ظاهری پیامبر
از انس بن مالک روایت شده که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نه خیلی بلند قد بود و نه کوتاه، نه سپید رنگ پریده بود و نه گندمگون سیه چرده.
[۱۷۵] ترمذی، محمد بن عیسی، الشمائل المحمدیه، ج۱، ص۲۸.
مویش نه بسیار مجعد و پر چین و شکن بـود و نـه کـاملا صاف و بی چین.
[۱۷۶] ترمذی، محمد بن عیسی، الشمائل المحمدیه، ج۱، ص۲۹.
براء بن عـاذب نـیز گـفته است: گیسوی آن بزرگوار تا دوش میرسید. شانه و کتفی گشاده داشت و اندامش نه کوتاه بود و نه بلند.
[۱۷۷] ترمذی، محمد بن عیسی، الشمائل المحمدیه، ج۱، ص۳۰.
از مولا، امیرالمومنین (علیهالسّلام) روایت شـده کـه پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دست و پایی ضخیم و مردانه داشت. بزرگ سر و درشت استخوان بـود یـک رشته باریک مو، از سینه تا ناف آن گرامی رسته بود و چون راه میرفت، متمایل به جلو حرکت میکرد. چنانکه گویی در سراشیب قدم بـر مـیدارد.
[۱۷۸] ترمذی، محمد بن عیسی، الشمائل المحمدیه، ج۱، ص۳۱.
امیر المـومنین (علیهالسّلام) همچنین افزوده است: پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چاق و پر گوشت نبود و صورتش نیز تا اندازهای مدور بود. چهرهای آمیخته به سرخی و چشمانی کاملا سیاه و مژگانی بلند و کشیده داشت.
[۱۷۹] ترمذی، محمد بن عیسی، الشمائل المحمدیه، ج۱، ص۳۲.
حضرت امام رضا (علیهالسّلام) از پدران گرامی خود نقل فرموده است: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چهرهای سپید و آمیخته به سرخی داشت. چشمانش کـاملا سـیاه و مـویش صاف و بدون چین و شکن بود. محاسنی انبوه داشت و گیسویش تا بنا گوش مـیرسید. گردنش بـه تـنگی از نقره شباهت داشت و ترقوههایش چون طلا میدرخشید. دست و پایش ضخیم و مردانه و استخوان قوزک پایش درشـت بـود.
[۱۸۰] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ج۱، ص۳۴۱.
[۱۸۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۶، ۱۴۷.
یکی از ویژگیهای پیـامبر اکـرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که در منابع تاریخی و حدیثی به آن اشاره شده، مهر نبوت است. حـضرت عـلی (علیهالسّلام) که نزدیکترین فرد به آن بزرگوار بود، گفته است: در میان در کتف آن حضرت مهر نبوت وجـود داشت.
[۱۸۲] ترمذی، محمد بن عیسی، الشمائل المحمدیه، ج۱، ص۳۲.
کودکی پیامبر
نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در دوران کودکی، پدر و مادر خود را از دست داد و در حالی که یتیم بود، در پناه الهی قرار گرفت و عبدالمطلب سرپرستی ایشان را به عهده گرفت در حالی که او را بسیار دوست میداشت. تربیت و پرورش محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خداوند متعال با تربیت از شـرح صدر و گشادی سینه که این نیز موهبتی الهی بود، آمادگی درک حقایق را پیدا کرد.
کودکی پیامبر در قرآن
نخستین چیزی که در دوران کودکی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جلب توجه مـیکند و قرآن کریم بر آن تاکید دارد، یتیم بودن آن حـضرت اسـت. هنگامی که مادرش آمنه بنت وهب به او حامله بود، پدرش عبداللّه بن عبدالمطلب از دنیا رفت و مادرش نیز در سن ۵ یا ۶ سالگی آن حـضرت در مـحلی بـه نام ابواء، نزدیکی مدینه از دنیا رفت و بدینگونه هـم از طـرف پدر و هم از طرف مادر یتیم شد. در قرآن مجید در دو آیه به دوران کودکی و یتیم شدن پیامبر اشاره شده است.
• «اَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوَی؛
[۱۸۳] ضحی/سوره۹۳، آیه۶.
آیا او تو را یتیم نیافت و پناه داد؟!»
• «وَوَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدَی؛
[۱۸۴] ضحی/سوره۹۳، آیه۷.
و تو را گمشده یافت و هدایت کرد.»
در آیه نخست اشاره به یتیمی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شده که چون آن حضرت در شکم مادر بود، پدرش عبدالله را از دست داد و ۶ ساله بود که مادرش نیز از دنیا رفت و خداوند او را در آغوش جدش عبدالمطلب و در ۸ سالگی که جدش از دنیا رفت، در دامان عمویش ابوطالب پناه داد که او را همچون جان شیرین در بر میگرفت و محافظت میکرد. در آیه دوم میفرماید: «تو را گمشده یافت و هدایت کرد.» مفسّران و تاریخنگاران گفتهاند: وقتی حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با «حلیمه سعدیه» نزد عبدالمطلّب میآمدند، در راه گم شدند. برخی گفتهاند: ایشان در راه شام از راه دور افتادند و بعضی گفتهاند: ایشان در درّههای مکّه راه را گم کردند و خداوند هدایتشان کرد و به راه بازگرداند. طبرسی (رحمهاللهعلیه) این اقوال را در مجمع البیان آورده است؛
[۱۸۵] شیخ طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۳۸۸.
لیکن علامه طباطبایی (رحمهاللهعلیه) ایـن سخن را فـراتر از راه گمکردنهای جغرافیایی گرفتهاند و فرمودهاند: «مراد از ضلال در اینجا گمراهی نیست بلکه مراد عدم هدایت است، و منظور از هدایت نداشتن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، حال خود آن جناب است، صرف نظر از هدایت الهی می خواهد بفرماید اگر هدایت خدا نباشد تو و هیچ انسانی دیگر از پیش خود هدایت ندارید مگر به وسیله خدای سبحان، پس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، با قطع نظر از هدایت خدا ضاله و بی راه بود.»
[۱۸۶] علامه طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۵۲۳.
[۱۸۷] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۷، ص۱۰۷.
وفات جناب عبدالله
از آن جا که شغل اصلی قریش به دلیل لم یزرع بودن سرزمین مکه،
[۱۸۸] ابراهیم/سوره۱۴، آیه۳۷.
بازرگانی بود و پدر بزرگ عبدالله یعنیهاشم بن عبد مناف نخستین کسی بود که سفرهای تابستانی و زمستانی را برای تجارت پایهگذاری نمود؛
[۱۸۹] قریش/سوره۱۰۶، آیه۱.
[۱۹۰] قریش/سوره۱۰۶، آیه۲.
[۱۹۱] قریش/سوره۱۰۶، آیه۳.
[۱۹۲] قریش/سوره۱۰۶، آیه۴.
[۱۹۳] شیخ طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۵۲.
[۱۹۴] ابن حبیب بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق فی اخبار قریش، ص۴۲.
[۱۹۵] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.
[۱۹۶] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۵۸.
[۱۹۷] ابن حبیب بغدادی، محمد بن حبیب، المحبّر، ص۱۶۲.
جناب عبدالله به منظور تجارت، همراه کاروان قریش رهسپار شام شد، در حالی که همسرش آمنه به محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باردار بود. وی هنگام بازگشت از سفر تجاری شام در حالی که ۲۵ سال از عمر شریفش میگذشت، بیمار شد و در میان «بنیعدی بن نجار» که داییهای وی بودند توقف کرد؛ ولی بیماری او طولانی شده و پس از یک ماه، در همان جا از دنیا رفت.
[۱۹۸] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰.
[۱۹۹] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۸۰.
[۲۰۰] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۰.
[۲۰۱] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۷۹.
درباره وفات عبدالله بن عبدالمطلب دو نقل وجود دارد:
۱. یک قول آن است که عبدالله بن عبدالمطلب قبل از اینکه فرزند بزرگوارش حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به دنیا بیاید، در شهر یثرب (مدینه) از دنیا رفت
[۲۰۲] ابوبکر بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۱، ص۸۸.
[۲۰۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۵۷۹.
و در همان جا او را دفن کردند. ابن اثیر در کتاب «اسد الغابه» این قول را ثابتتر و محکمتر میداند.
[۲۰۴] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۱، ص۱۳-۱۴.
۲. نقل دیگری میگوید که حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) متولد شده بود که عبدالله از دنیا رفت.
[۲۰۵] ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۳۳-۳۴.
یعقوبی و برخی دیگر معتقدند که وفات عبدالله پس از ولادت پیامبر مورد قبول بیشتر علما و دانشمندان بوده و اجماعی است.
[۲۰۶] یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰.
و از اشعار عبد المطلب که هنگام مرگ خطاب به ابوطالب؛ در مورد سفارش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفته است نیز همین قول تایید میشود.
[۲۰۷] امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۸، ص۱۱۴.
[۲۰۸] ابن اسحاق مطلبی، محمد ابن اسحاق، السیر و المغازی، ج۱، ص۶۹.
[۲۰۹] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۳۴.
در تعیین زمان دقیق وفات عبدالله بن عبدالمطلب، پس از ولادت فرزند عزیزش حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، اقوال مختلفی در صفحات تاریخ آمده است. بعضی از منابع وفات عبدالله را ۲ ماه پس از ولادت دانستهاند؛
[۲۱۰] تقیالدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۹.
این قول در روایتی از امام صادق (علیهالسّلام) روایت شده و مرحوم کلینی هم آنرا اختیار فرموده است.
[۲۱۱] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۳۹.
برخی دیگر وفات عبدالله را ۷ ماه پس از ولادت نقل کردهاند؛
[۲۱۲] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۵۸.
و برخی هم از وفات عبدالله، یک سال پس از ولادت خبر دادهاند.
[۲۱۳] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۸۰.
[۲۱۴] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۱، ص۱۳.
اما آنچه مسلم است این است که پدر گرامی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در مدینه از دنیا رفت و ایشان را در همان شهر، در مکانی به نام «دارالنابغه» دفن کردند.
[۲۱۵] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۵۷۹.
بلکه طبری در تاریخ خود از واقدی روایت کرده که گفته است درباره این که عبدالله در مدینه از دنیا رفت و همانجا به خاک سپرده شد میان اصحاب ما اختلافی نیست.
[۲۱۶] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۸.
قبر جناب عبدالله در مدینه روبهروی باب السّلام، قسمت سوق اللیل که قبلا «دارالنابغه» نام داشت، قرار دارد و در حکومت عثمانی دارای گنبد و بارگاه با شکوهی بود؛ اما اکنون همه آن آثار ویران شده و قبر در پی توسعه مسجد در ضلع غربی، درون مسجد قرار گرفته است؛ لیکن جای آن مشخص نیست.
[۲۱۷] غفاری، ابراهیم، راهنمای حرمین شریفین، ج۵، ص۱۸۵.
[۲۱۸] جعفریان، رسول، آثار اسلامی مکّه و مدینه، ص۳۵۲.
دوران شیرخوارگی
چنانچه مورخین نوشتهاند، مـادر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از هـمان آغـازین روز تولد فرزندش، به دلیل اندوه از دست دادن همسر، شیر کـافی برای ریختن به کـام تـنها ثمره ازدواج خویش و یادگار عبدالله نداشت. آمنه تنها ۷ روز به فرزندش شیر داد و سپس از تغذیه و سیر کـردن وی عـاجز ماند.
[۲۱۹] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۴۸.
[۲۲۰] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۳۱.
[۲۲۱] آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص۵۶.
به همین دلیل، به پیشنهاد عبدالمطلب و بنا به رسم آن دوران طفل را به دایه سپردند.
ثویبه
اولین زنی که افتخار شیردهی محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را پیدا کرد، ثویبه، کنیز ابولهب بن عبدالمطلب بود.
[۲۲۲] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴.
[۲۲۳] ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۲۸.
[۲۲۴] ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۳، ص۹۴۰.
[۲۲۵] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۱، ص۱۴.
او که به یمن بشارت ولادت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ابولهب آزاد شده و به تازگی فرزندی به دنیا آورده بود؛
[۲۲۶] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۷، ص۹.
[۲۲۷] صنعانی یمانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۷، ص۴۷۷.
[۲۲۸] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۳۲.
چند روز آن حضرت را با شیر فرزندش مسروح شیر داد.
[۲۲۹] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۸۷.
[۲۳۰] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴.
[۲۳۱] ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۲۸.
[۲۳۲] تقیالدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۹.
مدت شیر خوردن محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از ثویبه چند روز بیشتر نبوده است.
[۲۳۳] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴.
[۲۳۴] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۱، ص۱۴.
[۲۳۵] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۳۸۴.
[۲۳۶] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۱۴۹.
در گزارشی نیز این مدت ۹ روز ذکر شده است.
[۲۳۷] دیاربکری، حسن، تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۲۲.
[۲۳۸] نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۲۹.
سیرهنویسان نوشتهاند که ثویبه پیش از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به حمزه
[۲۳۹] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴.
[۲۴۰] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۷، ص۹.
[۲۴۱] طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۵.
عموی ایشان شیر داده بود؛ و پس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ابوسلمه مخزومی، پسر عمه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و عبدالله بن جحش،
[۲۴۲] سهیلی، عبدالرحمن بن عبدالله، الروض الانف فی شرح السیره النبویه، ج۲، ص۱۶۴.
و جعفر بن ابیطالب
[۲۴۳] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۹.
نیز شیر داد. به همین دلیل، این چهار تن برادران رضاعی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به شمار آمدهاند.
[۲۴۴] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۱، ص۱۵.
[۲۴۵] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۸۷.
از این رو، هنگامی که دختر حمزه را برای تزویج به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیشنهاد کردند، ایشان او را بر خود حلال ندانست.
[۲۴۶] امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۳، ص۴۷۳.
[۲۴۷] تقیالدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۶، ص۱۱۰.
برخی از سیرهنویسان، این قضیه را به دلیل تناقض در اخبار با دیده تردید نگریستهاند؛ مانند جعفر مرتضی عاملی؛
[۲۴۸] عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی، ج۲، ص۱۵۱.
و برخی هم در صدد اثبات آن برآمدهاند.
[۲۴۹] نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۲۵.
[۲۵۰] محبالدین طبری، احمد ابن عبدالله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ج۱، ص۱۷۲.
حلیمه
پس از آن تا پایان دوران رضاع وظیفه رضاعت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را زنی از زنان بادیه نشین به نام حـلیمه سـعدیه بـه عهده گرفت و این سعادت نصیب او گردید،
[۲۵۱] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰.
[۲۵۲] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳.
[۲۵۳] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۳.
[۲۵۴] ابن اسحاق مطلبی، محمد ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص۴۸.
[۲۵۵] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۶۲.
[۲۵۶] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۵۷۲.
[۲۵۷] ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم والملوک، ج۲، ص۲۶۱-۲۷۰.
[۲۵۸] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۵۹-۴۶۲.
از آنجاکه مردم مکه کودکانشان را برای آموختن فصاحت به قبایل بادیهنشین میسپردند و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز دوران شیرخوارگی و کودکیاش را تماما در میان قبیله بنیسعد گذرانده بود، خود را فصیحترین مرد عرب معرفی کرده و میفرماید: «انا اعربکم، انا قرشی و استرضعت فی بنی سعد؛ من از همه شما فصیح ترم زیرا هم قرشی هستم، و هم در قبیله بنی سعد شیر خوردهام.»
[۲۵۹] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۹۱.
[۲۶۰] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۶۷.
[۲۶۱] ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۱۳۲.
بعضی از سیرهنویسان اهل سنت درباره چگونگی سپردن حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به حلیمه، نوشتهاند کسی حاضر نشده بود به او شیر بدهد، زیرا گفته میشد او یتیم است و میترسیدند دستمزد مناسبی دریافت نکنند و حلیمه ناچار به قبول آن حضرت گردید.
[۲۶۲] ابن اسحاق مطلبی، محمد ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص۴۹.
[۲۶۳] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۸۹.
[۲۶۴] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۰.
[۲۶۵] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳.
[۲۶۶] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۵۷۳.
[۲۶۷] ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم والملوک، ج۲، ص۲۶۲.
اما به نظر میرسد این تعبیر، درست نیست؛ چون سرپرستی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در آن موقع عبدالمطلب برعهده داشته است. دارایی پدر بزرگ پیامبر آنقدر بود که به گفته همین منابع حاضر میشود در برابر عبدالله پدر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صد شتر قربانی کند. از طرفی در خبری از کتاب بحار الانوار چنین آمده که مجاهد از عباس عموی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میپرسد: آیا دایگان برای شیر دادن به محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزاع و کشمکش داشتند؟ عباس میگوید: آری به خدا قسم. تعبیر «قد تنازعت الظئر فی رضاع محمد؟! قال: ای و اللّه»
[۲۶۸] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۳۸۵.
در این حدیث و سخن سیرهنویسان شیعه مانند ابن شهرآشوب در مناقب با آنچه سیرهنویسان اهل سنت در این باره گفتهاند؛ در تناقض است.
[۲۶۹] عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی، ج۲، ص۱۶۳.
[۲۷۰] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۳۲-۳۳.
حلیمه پس از برعهده گرفتن شیردهی به پیامبر، آثار خیر و برکت را در زندگیاش مشاهده کرد.
[۲۷۱] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۶۴.
[۲۷۲] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۰.
[۲۷۳] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴.
[۲۷۴] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۵۷۳-۵۷۴.
پس از پایان مدت شیردهی (دو سالگی)، حلیمه آن حضرت را به مکه نزد مادرش برد. اما به دلیل شیوع وبا در مکه و ترس آمنه از سرایت بیماری به فرزندش و اصرار حلیمه برای بیشتر نگه داشتن محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، به علت خیر و برکت کودک، حلیمه بار دیگر کودک شیرخوار را نزد خود نگاه داشت.
[۲۷۵] ابن اسحاق مطلبی، محمد ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص۵۰.
[۲۷۶] ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم والملوک، ج۲، ص۲۶۳.
[۲۷۷] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۶۴.
«ارجعی بابنی فانی اخاف علیه وباء مکه…؛ پسرم را بازگردان که من از وبای مکه بر او بیمناکم…»
[۲۷۸] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۴۰۱.
[۲۷۹] نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۳۶.
[۲۸۰] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۱۲.
[۲۸۱] ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم والملوک، ج۲، ص۲۶۹.
[۲۸۲] تقیالدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۴، ص۸۹.
شق صدر النبی
به گواهی تاریخ، زندگانی پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سراسر با کرامات و حوادث معجزهگونه همراه بوده است که همگی حکایت از عظمت شخصیت آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارد. با وجود این فضائل، عدهای حوادث و وقایعی را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت دادهاند که حاصلی جز وهن شخصیت پیامبر بزرگ اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و خدشه به عصمت و عظمت ایشان در برندارد. از جمله این حوادث داستان «شق صدر النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)» است. عدهای از سیرهنویسان و محدثان اهل سنت در نقل این واقعه مطالبی افسانهگون را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت دادهاند که با شخصیت و عصمت نبی اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در تعارض است. حتی برخی منابع از تکرار این واقعه در طول مدت عمر شریف پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خبر داده و تکرار این حادثه را سبب ازدیاد شرافت و مقام حضرت دانستهاند؛ چنانکه حلبی در سیره خود نوشته است.
[۲۸۳] نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۴۸.
داستان شق صدر
بر طبق نقل جـمعی از منابع حدیثی و تاریخی اهل سنت، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حدود ۴ یا ۵ ساله بودند که واقعهای عجیب برای ایشان روی داد، که به شقّ صدر معروف است. این منابع از حلیمه سعدیه نقل کردهاند که پس از آنکه محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مجددا به میان قبیله خـود بـردم، روزی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با فرزندان دیـگر به پشت چادرها رفتند، ناگهان برادر رضاعی او سراسیمه و شتابان به نزد ما آمده، گفت: برادر قریشی ما را دریـابید کـه دو مـرد سفیدپوش او را گرفته خواباندند، سینهاش را شکافتند و چیزی از سینهاش بیرون آوردند. حلیمه گوید: من و شوهرم به جـانب او روان شدیم، بچه را با رنگی پریده، مضطرب و وحشتزده در نقطهای از بیابان مشاهده کردیم، بیاختیار در آغوشش کشیده، بدو گفتم: پسر جان چه اتفاقی بـرایت افـتاده، او گفت: دو مرد سفیدپوش پیش من آمدند و مرا خوابانده سینهام را شکافتند، قلب مرا درآوردنـد و غـدّهای سیاه از آن بیرون کشیدند و آن را در طشت طلایی شستشو دادنـد و دوبـاره در جـایش قرار دادند.
[۲۸۴] ابن اسحاق مطلبی، محمد ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص۵۰.
[۲۸۵] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۶۴.
[۲۸۶] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۰.
[۲۸۷] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰.
منابع حدیثی و تاریخی اهل سنت این داستان را با بیانهای مختلف نقل کرده و آن را بـه عنوان کرامت و فضیلتی برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برشمردهاند.
[۲۸۸] نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۱ ص۱۴۷.
حلیمه از این واقعه به شدت نگران شد و چنانکه سیرهنویسان نوشتهاند؛ او محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در حلیکه حدودا ۵ سال داشت، نزد مادر و جدش عبدالمطلب بازگرداند.
[۲۸۹] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۵۷۶-۵۷۷.
[۲۹۰] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰.
[۲۹۱] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۶۳-۴۶۵.
بعضی از مفسران اهل سنت در تایید این واقعه به آیات سوره انشراح، تمسک کردهاند. آنجا کـه خداوند خطاب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: «اَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَک • وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَک؛
[۲۹۲] شرح/سوره۹۴، آیه۱.
[۲۹۳] شرح/سوره۹۴، آیه۲.
آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم، • و بار سنگین تو را از تو برنداشتیم؟» مفسران اهل سنت روایات مختلفی را در تفسیر آیه بیان نموده و توهم نمودهاند که مراد از شرح صدر همان شکافتن شکم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
[۲۹۴] فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج۳۲، ص۲۰۵.
[۲۹۵] آلوسی، شهاب الدین، تفسیر روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱۵، ص۳۸۶.
[۲۹۶] سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، ج۸، ص۵۴۷.
پیشینه روایی ماجرا
ریشههای این داستان را میتوان در کتابهای حدیثی صحیح بـخاری و مـسلم و یا سایر کتابهای تفسیری اهل سنت پیدا نمود.
۱. بخاری در صحیح از ابی هریره نقل میکند که: «مولودی از فرزندان آدم به دنیا نمیآید، مگر اینکه شیطان به هنگام تولد او را لمس نماید، مگر مریم و فرزندش.»
[۲۹۷] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۶، ص۳۴.
[۲۹۸] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۴، ص۱۶۴.
۲. در صحیح مسلم آمده است: «مولودی از فـرزندان آدم بـه دنیا نمیآید مگر اینکه به خاطر نیش زدن شیطان، گریه میکند.»
[۲۹۹] نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۳۸.
۳. در تفاسیر اهل سنت در ذیل آیه «اِنِّی اُعیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ»
[۳۰۰] آل عمران/سوره۳، آیه۳۶.
درباره مس کردن فرزندان آدم توسط شیطان به جزء حضرت عیسی (علیهالسّلام)، مطالبی آمده اسـت.
[۳۰۱] زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۳۵۷.
[۳۰۲] آلوسی، شهاب الدین، تفسیر روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۱۳۲.
عدم نقل و ضعف
داستان «شقّ الصدر النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)» یکی از مبانی مهم اعتقادی مسلمین یعنی عصمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را زیر سـؤال مـیبرد. افزون بر این از اشکالات سندی، متنی، عقلی و اعتقادی زیادی رنج میبرد که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره میشود.
به نظر میرسد به دلیل اثبات عدم صحت این داستان نزد علمای امامیه، در کتابهای تاریخی کهن شیعه مـانند الارشاد شیخ مفید (رحمهاللهعلیه)، اعلام الوری باعلام الهدی شیخ طبرسی (رحمهاللهعلیه) و کشف الغمه علی بن عیسی اربلی (رحمهاللهعلیه)، که در آنها به بیان حوادث تاریخی دوران زندگانی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و معصومین (علیهالسّلام) پرداختهاند، کمترین اشارهای به این ماجرا نـشده است. از طرفی سند این خبر در منابع اهل سنت مخدوش است. با مراجعه به کتابهای رجالی اهل سنت معلوم میگردد ثور بن یزید شامی کـه یـکی از راویان این خبر است و طبری این داستان را از او نقل کرده متهم به قدر (قدریه) است و آنان او را توثیق نکردهاند.
[۳۰۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۵۷۵.
ابن حجر میگوید: جد او در صفین جزو لشگریان معاویه بود و در آن نـبرد کـشته شد و هر موقع نام عـلی (علیهالسّلام) را نـزد ثور میبردند، میگفت: مردی که جد مرا کشته دوست ندارم و هر موقع نزد او درباره علی (علیهالسّلام) بدگویی میکردند، سکوت مینمود. به علاوه او معتقد به قدر بود.
[۳۰۴] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۳۴.
لذا متهم است، بر مبنای مذهب خود این جریان ساختگی را بیان کرده است.
[۳۰۵] یوسفی غروی، محمدهادی، موسوعه فی التاریخ الاسلامی، ج۱، ص۲۶۹.
ابن هشام این داستان را به دو طریق نقل میکند: الف) «حدثنی جهم بن ابی جهم مولی الحارث بن حاطب الجهمی عن عبد اللّه بن جـعفر بن ابیطالب عن حلیمه سعدیه» در حالی که طبری «جهم» را «مولی عـبد اللّه بـن جـعفر» ذکر میکند.
[۳۰۶] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۴۹.
[۳۰۷] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۵۷۳.
ب) ابن هشام خبر دوم را از «بعض اهل علم» نقل میکند، نقل روایت به این صورت ضعف سـندی دیـگری به شمار میرود؛ زیرا معلوم نیست که این «بعض اهل علم» چه افرادی میباشند، در نتیجه خبر مجهول و ضعیف خواهد بود.
[۳۰۸] هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۵۳.
ضعف متن روایات
اضطراب در مـتن نـقلهای این داستان میتواند سبب تشکیک در صحت آن باشد.
الف) در روایت ابن اسـحاق از ثور بن یزید در بعضی منابع تعداد فرشتگان را دو نفر ذکر شده و از قـول پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میگوید: «اذا اتانی رجلان علیها ثیاب بیض»
[۳۰۹] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۵۲.
[۳۱۰] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۷۵.
[۳۱۱] ابوبکر بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۱، ص۱۴۶.
در حالی که طبری از همین راوی تعداد فرشتگان را سـه نفر نقل میکند: «اذا اتـانا رهـط ثلاثه معهم بطست.»
[۳۱۲] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۵۷۵.
ب) ابن اسحاق تعداد افرادی را که در آن هنگام با پیامبر بودهاند یک نفر ذکر میکند: «فبینا انا مع اخ لی»
[۳۱۳] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۵۲.
[۳۱۴] ابوبکر بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۱، ص۱۴۶.
در حالی که طبری میگوید پیامبر با تعدادی از هم سن و سالهای خود بوده اسـت.«مع اتراب لی من الصبیان»
[۳۱۵] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۵۷۵.
ج) در مکانی که این حادثه اتفاق افتاده نیز بین نقلها اختلاف است؛ در روایت ابن اسحاق محل حادثه پشت چادرها و خانهها بیان شده است «مع اخ لی خلف بیوتنا»
[۳۱۶] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۵۲.
در حالی که در روایت طـبری مـحل آن دور از اهل و در وسط صحرا ذکر میکند.«منتبذ من اهل فی بطن واد»
[۳۱۷] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۵۷۵.
د) در همه منابع اهل سنت علت بـرگرداندن پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به نـزد مادرش داستان شکافتن سینه ایشان ذکر شده اسـت؛ زیرا حـلیمه و شوهرش ترسیدند جنّیان به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لطمهای وارد کنند، بنابراین او را به مادرش برگرداندند.
[۳۱۸] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۵۲.
[۳۱۹] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۵۷۴.
[۳۲۰] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۱۹.
در حالی کـه وقـوع حـادثه «شقّ الصدر» را در سن ۲ یا ۳ سالگی پیامبر نقل کـردهاند، با ایـنکه همه اتفاق دارند که پیامبر بعد از اتمام ۵ سالگی به مادرش برگردانده شد.
[۳۲۱] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۱۹.
[۳۲۲] تقیالدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۳.
[۳۲۳] عاملی، جعفرمرتضی، الصحیح من السیره النبی الاعظم، ج۲، ص۱۶۷.
خلاصه اینکه روایـات شق صدر النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از نوعی اضطراب در متن و مجهول بودن راوی و سند رنج میبرند که این خود میتواند دلیل تحریف و ساختگی بودن آن باشد.
تناقض با آیات
مضمونایـن قبیل روایات با محکمات آیات قرآن در تضاد است. یکی از اصول و محکمات آیات قرآن، این است که شیطان را بر بندگان مخلص خدا راهـی نیست، اما در منابع حدیثی و تفسیری اهل سنت، روایاتی وجود دارد درباره مس کردن همه فرزندان آدم (علیهالسّلام) توسط شیطان و سهم شیطان در همه آنها. آن غده یـا لخته خونی که بر اساس این اخبار در قـلب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، بوده در حقیقت اثر مس شیطان و سهم او از قلب پیامبر بوده است.
[۳۲۴] تقیالدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۲.
محدثان و سیرهنویسان اهل سنت در حالی به مضمون اینگونه اخبار ضعیف ایمان آوردهاند؛ که با آیات متعددی از قرآن کریم که هر نوع تسلط و نفوذی را از طرف شیطان در دل پیغمبران و مردان الهی سلب کرده تناقض دارد، مانند آیه شریفهای که میفرماید: «ان عبادی لیس لک علیهم سلطان»
[۳۲۵] اسرا/سوره۱۷، آیه۶۵.
[۳۲۶] حجر/سوره۱۵، آیه۴۲.
و آیه دیگری که فرموده: «انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون»
[۳۲۷] نحل/سوره۱۶، آیه۹۹.
و آیه «و لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین»
[۳۲۸] فجر/سوره۸۹، آیه۴۰.
[۳۲۹] فجر/سوره۸۹، آیه۴۱.
ابوریه که خود از علمای اهل سنت معاصر است، در کتاب اضواء عـلی السـنه المـحمودیه در تناقض اخبار لمس شیطان و اخبار شق صدر با آیات قرآن مینویسد: «چگونه این افراد کتاب خدا را به وسیله سنت ظنّیه که فقط مفید ظن است، دفع میکنند.»
[۳۳۰] ابوریه، محمود، اضواء عـلی السـنه المـحمودیه، ص۱۸۸.
تعارض با عصمت
پذیرش وقوع «شق الصدر» در مورد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با آن بیانی که در کتابهای روایی اهـل سـنت نـقل شده است، با عصمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در تمام لحظات حتی در کودکی که از آیه تـطهیر و مـانند آن اسـتفاده مـیشود، منافات دارد. زیـرا مـراد از «یرید» در آیه «اِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»
[۳۳۱] احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.
اراده تکوینی است نه اراده تشریعی و اراده تکوینی اختصاص به زمانی دون زمانی ندارد. متکلمین امامیه برآنند که اعتبار عصمت از اول عمر تا آخر عمر نبّی واجب است. علامه حلی (رحمهاللهعلیه) در این مورد میگوید: «ان السفیر الالهی معصوم فی جمیع احواله قبل البعثه او بعدها.»
[۳۳۲] علامه حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ج۱، ص۵۹۳.
علامه طباطبایی (رحمهاللهعلیه) در این مورد میفرماید: «و المعنی: ان اللّه سبحانه تستمر ارادته ان یـخصکم بموهبه العصمه باذهاب الاعتقاد الباطل و اثر عمل السییء عنکم اهل البیت و ایراد ما یزیل اثر ذلک علیکم و هی العصمه.»
[۳۳۳] علامه طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۱۳.
از طرف دیگر پذیرش «داستان شقّ الصدر»، معنایش این است که پاکی حضرت از گناه جبری و خارج از اختیار او بوده و به او تحمیل شده است. بنابراین، آن را بـه عـنوان فضیلتی برای حضرتش نمیتوان ذکر کرد و از سوی دیگر عصمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز خدشهدار میشود.
نظرات علما
بسیاری از قدمای شیعه به دلیل غیر واقعی دانستن این اخبار، اصلا ذکری از این ماجرا نکردهاند؛ مانند شیخ مفید، شیخ صدوق، کلینی و … از طرفی هم بعضی از علما این واقعه را رد کردهاند؛ مثلا مرحوم طبرسی در مجمع البیان در داستان معراج فرموده: «اینکه روایت شده که سینه آن حضرت را شکافته و شستشو دادند ظاهر آن صحیح نیست و قابل توجیه هم نیست مگر به سختی، زیرا آن حضرت پاک و پاکیزه از هر بدی و عیبی بوده و چگونه میتوان دل و اعتقادات درونی آن را با آب شستشو داد؟»
[۳۳۴] شیخ طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۲۱۵.
دانشمند معاصر علامه جعفر مرتضی نیز این ماجرا را بیاساس دانسته و ریشه این واقعه را، افسانهای ماخوذ از داستانهای زمان جاهلیت در کتاب الاغانی میداند.
[۳۳۵] عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی، ج۲، ص۱۷۱.
ابوالفرج اصفهانی از قول زهری نقل میکند: «دخل یـوما امـیه بـن ابـی الصـلت علی اخته … فادرکـه النـوم … و اذا بطائرین قد وقع احدهما علی صدره و وقف الاخر مکانه فشق الواقع صدره فاخرج قلبه فشقه…»
[۳۳۶] ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۴، ص۳۴۷.
علامه مجلسی در جلد پانزدهم بحار، ایـن داستان را از طریق اهل سنت نقل کـرده و در مقام نقد آن میگوید: «هذا الخـبر ان لم یـعتمد علیه کثیر لکونه من طریق المخالفین انـّما اوردتـه لمـا فـیه مـن الغـرائب التی لا تابی عنها العقول و لذکره فی مؤلفات اصحابنا؛ روایات شـقّ الصـدر از طریق مخالفان نقل شده اسـت و عـدّه زیادی از اصـحاب (علماء شـیعه) بر آن اعـتماد نمیکنند، ولی به خاطر دو نکته من آن را ذکـر کردهام: الفـ) روایات «شق الصدر» وقوع حوادث عجیب و شگفتانگیزی را در مورد شخصیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیان میکند که عقل در قبول آن مـشکلی ندارد. ب) در بعضی تالیفات شیعیان این روایت ذکـر شده است.»
[۳۳۷] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۳۵۷.
برای مثال این ماجرا را مرحوم ابن شهرآشوب به گونهای دیگر نقل کرده که بسیاری از این اشکالها برآن وارد نیست. وی در مناقب چنین نوشته است: فرشتگان محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را گرفته و بر قله کوهی بردند و به شستشو و تنظیف او پرداختند.
[۳۳۸] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۳۲.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان بعد از نـقل جـریان «شق الصـدر» از طریق عامه میگوید: مساله شکافتن سینه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیان یک حالت مثالی است که آن جناب مشاهده کرد نه اینکه واقعا طشتی مادی و از طلا در کار بوده و قلب پیـامبر را در آن شـستشو داده بـاشد همچنانکه بعضی پنداشتهاند.
[۳۳۹] علامه طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۵۳۵.
وفات بانو آمنه
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حدود ۵ سال داشت که
[۳۴۰] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۶۵.
[۳۴۱] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰.
[۳۴۲] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۴۰۱.
که حلیمه حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به مکه آورد و به مادرش آمنه سپرد، آمنه برای دیدار بستگان و زیارت قبر شوهرش عبدالله شهر مکه را ترک گفت و به اتفاق محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سوی مدینه روان گشت.
[۳۴۳] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۶۸.
[۳۴۴] احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰.
در این سفر «ام ایمن» همراه آمنه و محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود.«ام ایمن» کنیز عبدالله پدر حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود و پس از وفات عبدالله به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ارث رسید.
[۳۴۵] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۱، ص۱۴.
[۳۴۶] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۲۵.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) محبتها و خدمتهایام ایمن را پیوسته یادآوری میکرد، تا جائی که میفرمود: «ام ایمن، امی بعد امی؛ ام ایمن پس از مادرم، مادر من بود.»
[۳۴۷] شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۱۲ ص۱۹۳.
[۳۴۸] ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ص۱۷۹۴.
[۳۴۹] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه، ج۴، ص۶۴۳.
[۳۵۰] تقیالدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۶، ص۳۴۰.
[۳۵۱] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۳۴۷.
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مدت اقامت یک ماهه خود در یثرب، در، محل وفات و دفن پدرش، در نزد دائیهایش به سر میبرد.
[۳۵۲] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۶۸.
[۳۵۳] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰.
گفتهاند پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هنگام هجرت به مدینه، چون نگاهش به محله بنیالنجار افتاد، فرمود: مادرم مرا همراه خود به همین جا آورد و قبر پدرم عبدالله اینجاست.
[۳۵۴] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۹۳-۹۴.
[۳۵۵] شمس شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد، ج۲، ص۱۲۰.
در مراجعت از این سفر بود که آمنه در حای که حدود ۳۰ سال از عمر شریفش گذشته بود
[۳۵۶] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰.
[۳۵۷] حسنی، هاشم معروف، سیره المصطفی، ص۴۷.
در محلی بنام «ابواء»
[۳۵۸] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۶۸.
که از روستاهای مدینه بود، به سبب بیماری از دنیا رفت و بنابر نقل مشهور، آن مخدره را در همانجا دفن کردند و محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آن موقع حدود شش سال و سه ماه داشت.
[۳۵۹] جعفریان، رسول، آثار اسلامی مکّه و مدینه، ص۳۹۲.
[۳۶۰] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۶۸.
[۳۶۱] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰.
[۳۶۲] طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۵۲.
[۳۶۳] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۹۳-۹۴.
مدفن بانو آمنه
مشهور میان اهل تاریخ و محدثین این است که جناب عبدالله در مدینه از دنیا رفت و در همانجا دفن شد و قبرش در همانجا است.
[۳۶۴] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲ ص۸.
[۳۶۵] آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص۴۷.
[۳۶۶] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۵۸.
[۳۶۷] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۰.
[۳۶۸] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۹۴.
بانو آمنه مادر آن حضرت نیز در مدینه در محلی به نام «ابواء» از دنیا رفت و همانجا او را دفن کردند،
[۳۶۹] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۶۸.
[۳۷۰] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰.
[۳۷۱] طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۵۲.
ولی در برخی روایات و کتابهای شیعه و اهل سنت آمده که قبر عبدالله و آمنه هر دو در مکه است و در برخی از آنها است که تنها قبر آمنه در مکه است.
[۳۷۲] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری ج۱ ص۹۴.
[۳۷۳] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۶۸.
[۳۷۴] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۱، ص۱۵.
[۳۷۵] سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، الخصائص الکبری، ج۱، ص۱۳۵.
[۳۷۶] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۵۷۹.
[۳۷۷] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۶۷.
برخی منابع محل دفن مادر حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مقبره حجون
[۳۷۸] سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، الخصائص الکبری، ج۱، ص۱۳۵.
یا شعب ابیذر
[۳۷۹] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۵۷۹.
[۳۸۰] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۶۷.
در مکه دانستهاند؛ اما قول نخست (ابواء) مشهورتر است. از شواهد قول نخست آن است که مشرکان مکه در زمان حمله به مدینه برای جنگ احد، هنگام گذر از ابواء بر آن شدند تا قبر آمنه را نبش کنند؛ اما ابوسفیان با این توجیه که ممکن است مسلمانان مقابله به مثل کنند، آنان را از این کار بازداشت.
[۳۸۱] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۲۰۶.
همچنین در سال ششم هجری؛ هنگام حرکت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و سپاهش برای انجام عمره، ایشان در ابواء توقف کرده و فرمودند: خداوند به من اجازه داده است که به زیارت مزار مادرم بروم. سپس کنار قبر مادر رفت و به یاد مهربانیهای وی گریست.
[۳۸۲] طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۵۲-۵۳.
[۳۸۳] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۴۱.
[۳۸۴] نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۵۵.
[۳۸۵] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۹۴.
این احادیث از منابع اهل سنت پاسخ خوبی است برای سخن کسانی که گفتهاند: گریه برای مردگان و همچنین زیارت قبور مردگان جایز نیست. تا زمان دولت عثمانی بقعهای بر قبر وی در ابواء و نیز بقعهای به نام آرامگاه او در قبرستان حجون موجود بوده که هر دو در روزگار تسلط وهابیان ویران شد.
[۳۸۶] جعفریان، رسول، آثار اسلامی مکّه و مدینه، ص۳۹۲.
ایمان حضرت آمنه
درباره دین و ایمان آمنه (سلاماللهعلیهم) شیعه همواره بر این باور بوده است که وی اعتقادی توحیدی داشته و از مؤمنان به کیش ابراهیمی بوده و در روز قیامت، در زمره مؤمنان محشور میشود.
[۳۸۷] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۵، ص۱۰۸-۱۰۹.
[۳۸۸] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۱۷.
علمای شیعه از آیات و روایات متعدد برای اثبات این سخن بهره بردهاند؛ از جمله آیه ۲۱۹ سوره شعرا: «وَتَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ»
[۳۸۹] شعرا/سوره۲۶، آیه۲۱۹.
و نیز روایاتی پرشمار از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اهلبیت که خداوند حمل پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در بهترین رحم قرار داده
[۳۹۰] شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۷۲۳.
[۳۹۱] طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۲۱۲.
و آن را از آتش جهنم دور داشته است.
[۳۹۲] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۴۶.
[۳۹۳] شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۷۰۳.
برخی از دانشمندان اهل سنت نیز این دیدگاه را تایید میکنند؛ مانند عبدالرحمن سیوطی (م. ۹۱۱ق. ) که کتابی در اثبات ایمان آمنه به نام الفوائد الکامنه فی ایمان السیده آمنه نگاشته و دیدگاه بسیاری از شخصیتهای بزرگ همانند فخر رازی
[۳۹۴] فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج۱۶، ص۱۵۷.
را با خود همسان شمرده است.
[۳۹۵] سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، الفوائد الکامنه فی ایمان السیده آمنه، ص۱۶.
تنها دلیل اهل سنت، بر عدم ایمان آمنه حدیثی از عطیه در شان نزول آیه ۱۱۳ سوره توبه است.
[۳۹۶] توبه/سوره۹، آیه۱۱۳.
در این حدیث، بر خلاف مشهور قبر آمنه در مکه دانسته شده و آمده است: هنگامی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مکه رسید، بر قبر مادرش ایستاد، بدان امید که خدا به او اذن دهد تا برای وی آمرزش طلبد؛ ولی خداوند اجازه نداد. مورخانی چون ابن اسعد دقیقا برعکس آن را نقل کردهاند
[۳۹۷] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۹۴.
و به نادرستی این گزارش تصریح کرده
[۳۹۸] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۹۴.
و برخی همانند ابنکثیر آن را حدیثی غریب
[۳۹۹] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۴۲.
دانسته و دانشمندانی از اهل سنت در سند و متن اینگونه روایات مناقشه کرده و آنها را ضعیف شمردهاند.
[۴۰۰] مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دایره المعارف قرآن کریم، ج۱، ص۳۲۲-۳۲۳.
باتوجه به این قراین، برخی از تاریخ نویسان بر این باورند که گزارشهای بیانگر ایمان نداشتن آمنه از برساختههای امویان است که خود از خاندان و نیاکانی پاک و خوشنام محروم بودهاند.
[۴۰۱] مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دایره المعارف قرآن کریم، ج۱، ص۳۲۲-۳۲۳.
پیامبر اکرم و عبدالمطلب
بعد از مرگ مادر، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در کنار جدش عبد المطلب و تحت سرپرستی و کفالت او قرار گرفت. عبدالمطلب علاقه فراوانی به محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) داشت، این مساله از دوران کوتاهی که سرپرستی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را عهده دار بود به خوبی هویدا است. عبدالمطلب به فرزندان خود میگفت: «قسم به خدا این کودک مقامی بزرگ دارد. من زمانی را میبینم که او سید و سالار همه شما باشد سپس او را در آغوش گرفته در کنار خود مینشاند و میبوسید.»
[۴۰۲] نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۵۸.
[۴۰۳] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۴۶.
[۴۰۴] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۴۳.
[۴۰۵] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۳۳.
[۴۰۶] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۴۸.
عبدالمطلب غذا نمیخورد مگر این که ابتدا امر میکرد که محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را حاضر کنند و با آمدن او شروع به غذا خوردن میکرد.
[۴۰۷] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۴۳.
[۴۰۸] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۹۵.
در لحظات مرگ که سختترین لحظههای زندگانی انسان است، تنها نگرانی عبدالمطلب به خاطر محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود و سرپرستی و محافظت از وی را به ابوطالب وصیت نمود. سپس گفت: الله، الله فی حبیبه. و پرسید: ای ابوطالب آیا وصیت مرا میپذیری؟ ابوطالب پاسخ داد: آری قسم به خدا.
[۴۰۹] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۴۳.
[۴۱۰] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۵۲.
[۴۱۱] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۹۵.
[۴۱۲] شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدّین وتمام النّعمه، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۲.
بر طبق گفته مشهور از اهل حدیث و تاریخ، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ۸ ساله بود که عبد المطلب در حالی که بینائی خود را از دست داده بود
[۴۱۳] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۱، ص۱۵.
از دنیا رفت و در باره اینکه خود عبدالمطلب در هنگام مرگ چند سال داشته اختلاف زیادی در تاریخ دیده میشود که برخی عمر او را در هنگام وفات ۸۲ سال و برخی ۱۴۰ سال ذکر کردهاند.
[۴۱۴] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۹۵.
[۴۱۵] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۶۲.
[۴۱۶] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲ ص۱۳.
نوجوانی نبی مکرم
دوران نوجوانی پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در سایه حمایت عموی گرامشان، جناب ابوطالب سپری شد. حوادث این دوره از زندگانی اول شخص عالم، با تردیدهای جدی مواجه است که افسانه گراییهای تاریخی و نگاه سطحی به این وقایع موجب ایراد شبهات و تناقضاتی درباره شخصیت الهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شده است.
سرپرستی و کفالت عمو
ابوطالب با عبدالله پدر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از طرف پدر و مادر، برادر بود و از عموهای دیگر آن حضرت نسبت به وی مهربانتر و علاقهمندتر بود. شاید به همین سبب بود که عبدالمطلب سفارش آن حضرت را به ابوطالب کرده و بالاخره هم کفالت آن حضرت را پس از مرگ خود به ابوطالب سپرد. بنابراین ابوطالب پس از مرگ پدرش عبدالمطلب سرپرستی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را که ۸ سال بیشتر نداشت، به توصیه پدرش عهدهدار شد.
[۴۱۷] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۲.
[۴۱۸] ابوبکر بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۲، ص۲۲.
[۴۱۹] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳.
برخی گفتهاند: عبدالمطلب سرپرستی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به فرزند بزرگش زبیر وانهاد و پس از درگذشت او ابوطالب عهده دار این مهم شد.
[۴۲۰] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲.
[۴۲۱] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۱ ص۱۵.
ولی زبیر در حلف الفضول حضور داشته و محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این زمان حدود ۲۰ سال داشت. بر پایه این گزارش، درگذشت زبیر در نوجوانی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درست به نظر نمیآید.
[۴۲۲] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲.
ابن شهرآشوب در مناقب از ممانعت عبدالمطلب برای سرپرستی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توسط ابولهب و عباس و موافقت با ابوطالب خبر میدهد.
[۴۲۳] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۳۴.
از این رو، همانگونه که گزارشها هم تایید میکنند، از ابتدا عبدالمطلب سرپرستی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بر دوش ابوطالب نهاد.
[۴۲۴] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴.
[۴۲۵] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۷۹.
[۴۲۶] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۲.
[۴۲۷] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۳۱۳.
[۴۲۸] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۹۵.
رفتار ابوطالب با پیامبر
حضرت ابوطالب رسول خدا را از سن ۸ سالگی به خانه خویش منتقل ساخت، و تا سن ۵۰ سالگی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، لحظهای از یاری و حمایت او دست برنداشت و او را بر خود و فرزندانش مقدم میداشت! ابوطالب نسبت به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنان دوستی و محبت شدیدی ابراز میداشت که هیچ یک از فرزندان خود را تا آناندازه دوست نمیداشت و وی را بر همه خاندانش در خوراک و پوشاک مقدم میداشت.
[۴۲۹] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۳۵.
در کنار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخوابید و هر گاه بیرون میرفت، او را نیز همراه خود میبرد و چنان دلبستگی شدیدی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) داشت که نسبت به هیچ کس چنان نبود و خوراک خوب را مخصوص آن حضرت قرار میداد.
[۴۳۰] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۹۶.
علامه مجلسی (رحمهاللهعلیه) نقل میکند: «هرگاه رسول خدا در رختخوابش میخوابید، حضرت ابوطالب پس از آن که همه میخوابیدند، به آرامی او را بیدار میکرد، و رختخواب علی را با وی جابه جا مینمود، و فرزند خود و برادرانش را جهت حفاظت وی مامور میساخت.»
[۴۳۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۵، ص۹۳.
یعقوبی مینویسد: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده است که پس از وفات «فاطمه بنت اسد» فرمود: «الیوم ماتت امی؛ امروز مادرم وفات کرد.» و چون از ایشان پرسیدند: چرا برای فاطمه بنت اسد چنین بی تاب شدهای؟ فرمود: «او به راستی مادرم بود؛ زیرا کودکان خود را گرسنه میگذاشت و مرا سیر میکرد. آنان را گردآلود میگذاشت و مرا تمیز و آراسته مینمود، و راستی که مادرم بود.»
[۴۳۲] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴.
ایمان ابوطالب
پیچیدگی شخصیت ابوطالب و کتمان وی از ایمانش در برابر زعمای قریش و سایر دشمنان باعث شده که عدهای وی را متهم به شرک کنند. این گروه متعصب و مبغض نه تنها ابوطالب را بیایمان میدانند، حتی میگویند که پدر و مادر پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز بی ایمان از دنیا رفته و (نعوذ بالله) در دوزخ «جمره» آتشند!
[۴۳۳] ابن ابیالحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۶-۶۷.
غرضورزیهای سیاسی
طرح ایمان ابوطالب قطعا ریشه سیاسی دارد و بدون شک اگر یک دهم شواهد و دلائلی را که مبنی بر ایمان و اسلام «ابوطالب» ارائه شده، درباره فرد دیگری به دور از غرضورزیهای سیاسی، کینه و بغض، بیان میکردیم، تمام فرق اسلامی، اعم از سنی و شیعه، به اتفاق، اسلام و ایمان وی را تصدیق میکردند؛ البته هدف از مشرک خواندن بزرگترین حامی پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، جز طعن در فرزندان ابوطالب و بالاخص امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)، و فضیلتسازی برای غاصبان خلافت و حکمرانی مسلمانان چیز دیگری نیست.
استاد شهید مرتضی مطهری (رحمهاللهعلیه) در این زمینه میفرماید: در گردش خلافت از امویان به عباسیان، بنیالحسن یعنی فرزندزادگان امام حسن (علیهالسّلام) با بنیالعباس همکاری داشتند، اما بنیالحسین یعنی فرزندزادگان امام حسین (علیهالسّلام) که در راس آنها در آن وقت امام صادق (علیهالسّلام) بود از همکاری با بنیالعباس خودداری کردند. بنیالعباس با اینکه در ابتدا خود را تسلیم و خاضع نسبت به بنیالحسن نشان میدادند و آنها را از خود شایستهتر می خواندند، در پایان کار به آنها خیانت کردند و اکثر آنها را با قتل و حبس از میان بردند. بنیالعباس برای پیشبرد سیاست خود شروع کردند به تبلیغ علیه بنیالحسن. از جمله تبلیغات ناروای آنها این بود که گفتند ابوطالب که جدّ اعلای بنیالحسن و عموی پیغمبر است مسلمان نبود و کافر از دنیا رفت و امّا عباس که عموی دیگر پیغمبر است و جدّ اعلای ماست مسلمان شد و مسلمان از دنیا رفت. پس ما که اولاد عموی مسلمان پیغمبریم از بنیالحسن که اولاد عموی کافر پیغمبرند برای خلافت شایسته تریم. در این راه پولها خرج کردند و قصّهها جعل کردند.
[۴۳۴] مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، ج۱، ص۳۰۷.
درباره ایمان حضرت ابوطالب، کتابهای مستقلی نوشته شده و علمای بزرگ عامه و خاصه نیز این موضوع را مورد توجه قرار داده، مانند شیخ مفید،
[۴۳۵] شیخ مفید، محمد بن محمد، ایمان ابیطالب، ص۳.
صاحب الغدیر
[۴۳۶] علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج۷، ص۳۳۱-۴۱۳.
و ابن ابی الحدید.
[۴۳۷] ابن ابیالحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۵.
این افراد مبغض گویا سخنان ابوطالب
[۴۳۸] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۵، ص۱۶۵.
و صدها حدیث از رسول خدا و ائمه اطهار (علیهالسّلام) را در مورد تصدیق به ایمان وی کافی نمیدانند! و فقط به یک حدیث ضعیف که به اعتراف خود آنان، راویاش «مغیره بن شعبه» مردی فاسق و مبغض اهل بیت و به ویژه علی (علیهالسّلام) است، تمسک نمودند و ابوطالب را (نعوذبالله) اهل آتش میدانند!
[۴۳۹] ابن ابیالحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۷۰.
ایمان ابوطالب در اخبار
به جهت رعایت اختصار، به ذکر چند روایت درباره ایمان و اسلام ابوطالب بسنده میکنیم:
۱. برخی از عباس بن عبدالمطلب و بعضی از ابوبکر بن ابی قحافه، نقل کردهاند که ابوطالب رحلت نکرد، مگر این که گفت: «لااله الا الله، محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسول الله».
[۴۴۰] عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی، ج۴، ص۱۹.
[۴۴۱] واعظ زاده خراسانی، محمد، المنهج الموضوعی لشرح ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۱.
[۴۴۲] ابن ابیالحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۷۱.
۲. ابوبکر بعد از ایمان آوردن پدرش در سال ۸ هجری، بعد از گذشت ۲۳ از بعثت
[۴۴۳] علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج۷، ص۳۱۲.
در حای که از ایمان وی خوشحال شده بود گفت: ای پیامبر خدا! سوگند به خدایی که تو را به حق مبعوث کرد، من به اسلام و ایمان عمویت «ابوطالب» بیش از اسلام پدرم خشنود گردیدم.
[۴۴۴] ابن معصوم، سید علی، الدرجات الرفیعه، ص۴۹.
۳. در حدیثی آمده است که پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با حضرت خدیجه (سلاماللهعلیهم) و امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) مشغول خواندن نماز مستحبی بودند، «ابوطالب» و فرزندش «جعفر» نماز آنان را تماشا میکردند. در این هنگام، ابوطالب به جعفر گفت: «صل جناح ابن عمک؛ برو در طرف راست پیامبر خدا نماز بگذار.» سپس به علی (علیهالسّلام) سفارش کرد: «اما انه لا یدعو الا الی خیر فالزمه؛ آگاه باش که رسول خدا جز به راه نیک دعوت نمیکند، از او دست برندار.»
[۴۴۵] ابن ابیالحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۱۹۹.
[۴۴۶] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸.
[۴۴۷] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۵، ص۸۰.
[۴۴۸] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۵، ص۱۵۲.
[۴۴۹] علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج۷، ص۳۹۶.
۳. حضرت علی (علیهالسّلام) میفرماید: «وقتی وفات پدرم، ابوطالب، را به رسول خدا خبر دادند، آن حضرت سخت گریست. سپس دستور داد: برو او را غسل داده و کفنش کن. خداوند او را ببخشد و رحمت کند.»
[۴۵۰] ابن ابیالحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۷۶.
[۴۵۱] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۹۹.
آن گاه آن حضرت خود تشریف آورده و در کنار جسد «ابوطالب» قرار گرفته و فرمود: «ای عموی بزرگوار! تو مرا در یتیمی کفالت نمودی، و در کودکی تربیت فرمودی، و در بزرگیام یاری دادی؛ خداوند به تو پاداش خوبی مرحمت فرماید.»
[۴۵۲] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۵، ص۶۸.
۴. ابن ابیالحدید معتزلی مینویسد: رسول خدا فرمود: «اما والله لا استغفرن لک و لا شفعن فیک شفاعه یعجب لها الثقلان؛ من در مورد تو آن چنان از خدا طلب مغفرت و شفاعت مینمایم، که جن و انس از عظمت آن تعجب مینمایند.»
[۴۵۳] ابن ابیالحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۷۶.
۵. در روایتی چنین آمده که جبرئیل به محضر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شرف یاب گردید و خطاب کرد: خداوند شفاعت تو را در مورد ۶ نفر پذیرفته است: مادرت «آمنه» که تو را به دنیا آورده است؛ پدر گرامیات که تو از صلب او متولد گردیدهای؛ مرد بزرگواری چون «ابوطالب» که تو را مورد حمایت خویش قرار داد؛ جد پدریات «عبدالمطلب» که سرپرستی ات را عهدهدار شد؛ «حلیمه بنت ابی ذویب» که دایگی تو را بر عهده گرفت؛ دوست دوران جاهلیت تو که مردی سخی و پناهگاه محرومان بود.
[۴۵۴] ابن ابیالحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۷.
[۴۵۵] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۵، ص۱۰۸.
۶. در روایتی از امام صادق (علیهالسّلام) آمده است: «مَثَل ابوطالب، مثل اصحاب کهف است که ایمان خود را مکتوم میداشتند و خدا به ایشان دو برابر پاداش عطا کرد.»
[۴۵۶] عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی، ج۴، ص۵۹.
[۴۵۷] شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۷۱۲.
۷. از امام باقر (علیهالسّلام) درباره ایمان ابوطالب سؤال شد، حضرت فرمود: «اگر ایمان ابوطالب در کفه ترازویی قرار گیرد و ایمان این خلق در کفه دیگر نهاده شود، ایمان او برتر خواهد بود.»
[۴۵۸] ابن معصوم، سید علی، الدرجات الرفیعه، ص۴۹.
۸. در روایتی از امام حسین (علیهالسّلام) وارد شده که پدرش علی (علیهالسّلام) نقل میکند که روزی امام علی در کنار خانه اش با جمعی نشسته بود. ناگاه مردی نادان سؤال کرد: یا امیرالمؤمنین! شما همچو مقام والایی دارید، در حالی که پدرتان در آتش است! حضرت فرمود: ساکت شو؛ خدا دهانت را بشکند، این چه سخنی است؟ سوگند به کسی که پیامبر را به حق مبعوث کرد، اگر پدرم در مورد همه گناهکاران روی زمین شفاعت کند، خداوند از او میپذیرد. آیا پدر من در آتش است و حال آن که سرنوشت مردم در بهشت و جهنم به اختیار فرزندش نهاده شده است؟
[۴۵۹] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۵، ص۱۱۰.
۹. امام علی (علیهالسّلام) میفرمایند: «سوگند به خدا! که نه پدر و نه اجدادم «عبدالمطلب و هاشم و عبدمناف» هرگز بت را نپرستیدند؛ بلکه آنان به سوی «کعبه» نماز خواندند، و به آیین حضرت ابراهیم (علیهالسّلام)، قبل از اسلام، عمل میکردند.»
[۴۶۰] شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدّین وتمام النّعمه، ج۱، ص۱۷۴.
سفر اول به شام
عموم مورخین و اهل حدیث از دانشمندان شیعه و اهل سنت با اندک اختلافی داستان سفر محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به شام در معیت عمویش ابوطالب و برخورد آن حضرت را با «بحیرا» نقل کردهاند، اما بعضی از نویسندگان معاصر در صحت این ماجرا تردید کردهاند.
بنابر نقل مشهور ۹ سال
[۴۶۱] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۳.
[۴۶۲] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴.
[۴۶۳] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۰.
و به قولی ۱۲ سال
[۴۶۴] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۱، ص۱۵.
[۴۶۵] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۹۷.
از عمر پربرکت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گذشته بود که ابوطالب عازم سفر شام شد. وی در مقام سرپرست محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علت علاقه شدید به محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توجه ویژهای در محافظت و محبت به وی داشت
[۴۶۶] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۹۶.
به همین سبب در سفر به شام محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نیز با خود همراه نمود.
[۴۶۷] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۶.
ماجرای بحیرا
مقصد در این سفر شهر بصری در شام بود. در نزدیکی شهر بصری صومعهای وجود داشت و مردی ترسا و گوشه گیر بنام «بحیرا»
[۴۶۸] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۱.
[۴۶۹] ابن اسحاق مطلبی، محمد ابن اسحاق، السیر و المغازی، ج۱، ص۷۳.
در آن زندگی میکرد، کاروان در نزدیکی صومعه توقف نمود. بحیرا با دیدن برخی نشانههای غیر طبیعی چون تعظیم و صلای سنگها بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ابری که همواره بر سر پیامبر حرکت میکرده و بر وی سایه میافکنده و درختی که به مجرد نشستن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در پناه آن، شاخههای خود را به سوی او میگشوده است،
[۴۷۰] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۱.
حضرت را در میان کاروانیان میشناسد و آنان را به طعام، دعوت میکند. کاروانیان، پیامبر را به سبب خردسالی در کنار بنه کاروان، به مراقبت میگمارند و بحیرا با پی بردن به این نکته خواستار گفتگو با کودک میشود.
[۴۷۱] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۱.
[۴۷۲] ترجمه فارسی، سیرت رسول اللّه، ترجمه و انشای رفیع الدّین اسحاق بن محمّد همدانی، ج۱، ص۱۵۹.
[۴۷۳] خرگوشی، ابوسعید، شرف المصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ص۴۰۵.
برخی سیره نویسان آن را گفت و شنودی کوتاه، گزارش کردهاند که بحیرا طی آن، تنها نبوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را با گفتن این عبارت که «او سرور جهانیان است.»
[۴۷۴] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۲.
پیشگویی کرده است. بعضی به تفصیل بیشتر پرداختهاند، از جمله آنکه بحیرا از خوابهای پیامبر میپرسد، او را به لات و عزی سوگند میدهد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آنها تبرّی میجوید
[۴۷۵] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۲.
[۴۷۶] ابن اسحاق مطلبی، محمد ابن اسحاق، السیر و المغازی، ج۱، ص۷۴.
و مهر نبوت را میان دو کتف حضرت میبیند
[۴۷۷] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۲.
و در پایان این دیدار، ابوطالب را از آینده کودک آگاه و سفارش میکند که از یهود
[۴۷۸] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۳۷.
[۴۷۹] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۲.
[۴۸۰] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۳.
یا چنان که مسعودی گفته است از اهل کتاب،
[۴۸۱] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۸۳.
با تاکید بر یهود
[۴۸۲] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۲۶.
حفظ کند.
در ادامه داستان دو گزارش وجود دارد: بعضی از انصراف ابوطالب از سفر و بازگشت وی به مکه خبر دادهاند.
[۴۸۳] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۳.
[۴۸۴] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۳.
[۴۸۵] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۱، ص۱۵.
و برخی از ادامه سفر ابوطالب به شام و فرستادن رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با ابوبکر و بلال، به مکه گزارش دادهاند.
[۴۸۶] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۴.
[۴۸۷] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۴۷.
[۴۸۸] نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۷۵.
ضعف سند اخبار
درباره اخبار دیدار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با بحیرا و به خصوص بازگرداندن رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با ابوبکر و بلال، تردیدهای جدیای وجود دارد که در ادامه اجمالا به آنها اشاره میشود.
اولین مسئله درباره داستان ملاقات بحیرا و محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این است که روایات دیدار بحیرا با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در منابع فریقین دچار ضعف سند است،
[۴۸۹] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه، ج۱، ص۲۴۸.
چرا که همگی به قُراد ابونوح میرسد که وی نیز با واسطه از ابوموسی اشعری روایت کرده است.
[۴۹۰] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۴۸.
[۴۹۱] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه، ج۱، ص۲۴۶۲۴۷.
[۴۹۲] ابوبکر بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۲، ص۲۴.
[۴۹۳] سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، الخصائص الکبری، ج۱، ص۱۴۱.
این واقعیت که هیچ یک از صحابه به جز ابوموسی به چنین رویدادی اشاره نکردهاند، اعتبار این روایت را مخدوش کرده است.
[۴۹۴] عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی، ج۲، ص۱۷۶.
یکی از راویان این واقعه در کتب اهل سنت، مانند سیره ابن هشام، تاریخ طبری، طبقات الکبری و … ابوموسی اشعری است. او که خود در زمان سفر و بر خورد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با بحیرا هنوز متولد نشده بودند؛ سند خود را نیز در این باره نقل نکرده تا در صحت و سقم آن تحقیق شود، لذا اینگونه احادیث، خبر واحد و مرسله هستند. ذهبی نیز آن را از موضوعات دانسته و گفته است: «اظنه موضوعا بعضه باطل؛ گمان میرود که ساختگی باشد و قسمتی از آن دروغ است.»
[۴۹۵] ابوبکر بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۲، ص۲۶.
[۴۹۶] نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۷۶.
[۴۹۷] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۴۷.
[۴۹۸] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه، ج۱، ص۲۴۷.
اما آنچه در کتابهای شیعی مانند مناقب ابن شهرآشوب و کمال الدین صدوق در نقل این ماجرا آمده؛ هیچکدام از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و یا معصومی دیگر روایت نشده است. زیرا ابن شهرآشوب آغاز واقعه را از مفسران نقل کرده بدون سند و ادامه آن را از طبری روایت کرده، و ضمانت آن را از عهده خود برداشته است.
[۴۹۹] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۳۶.
مرحوم صدوق نیز از دو طریق آن را روایت کرده که طریق اول از نظر سند ضعیف است، چون بعضی از راویان مجهول و بعضی متهم به کذب هستند.
[۵۰۰] شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدّین وتمام النّعمه، ص۱۸۲.
روایت دوم نیز مرفوعه است. گذشته از آنکه روایت نخست مشتمل بر امور غریبهای است که به افسانه شبیهتر است تا به یک ماجرای واقعی.
[۵۰۱] شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدّین وتمام النّعمه، ص۱۸۳.
اضطراب در متن
در بعضی از روایات آمده است که جناب ابوطالب، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به همراه ابوبکر و بلال از «بصری» پیش از آنکه به شام بروند، به مکه باز گرداند؛ اما این مطلب از چند نظر مخدوش و بلکه غیر قابل قبول است:
اولا: ابوبکر حداقل ۳ سال یا بیشتر از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کوچکتر بوده و بلال نیز چند سال از ابوبکر کوچکتر بوده
[۵۰۲] عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی، ج۲، ص۱۷۷.
و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز ۹ یا ۱۲ ساله بودند، که در این صورت سن ابوبکر در آن موقع ۶ و حداکثر ۹ سال میباشد.
[۵۰۳] تقیالدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۸، ص۱۷۸.
بلال نیز در آن هنگام حداکثر ۲ ساله بوده
[۵۰۴] تقیالدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۸، ص۱۷۸.
[۵۰۵] عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی، ج۲، ص۱۷۷.
[۵۰۶] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۷، ص۳۸۵.
[۵۰۷] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۳، ص۲۲۳.
بدین ترتیب حضور ابوبکر و بلال در آن سنین از عمر در کاروان شام بسیار بعید بهنظر میرسد.
[۵۰۸] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۴۸.
[۵۰۹] عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی، ج۲، ص۱۷۷.
ثانیا: بلال حبشی در آن روزگار چه ارتباطی با ابوبکر داشته! چون بلال در آغاز بعثت در خانه امیه بن خلف بصورت بردهای زندگی میکرد و بعدها به قولی توسط ابوبکر آزاد گردید.
[۵۱۰] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۳۱۸.
ثالثا: سپردن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توسط ابوطالب با آن همه علاقهای که به پیامبر داشته؛ به دو کودک ۶ و ۲ ساله و بازگشت آنها از شام به مکه با آن فاصله دور امری غیر قابل قبول است. به همین علت برخی سیره نویسان این بخش را از افزودههای بعدی و شاهدی بر ساختگی بودن تمام روایت دانستهاند. بعضی نیز احتمال دادهاند که این گزارش، بعدها به منظور اثبات نزدیکی ابوبکر به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و تفضیل وی بر دیگر صحابه، ساخته و ملحق شده باشد.
[۵۱۱] عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی، ج۲، ص۱۷۹.
چنان که ابوسعید خرگوشی نیز که ملاقات ابوبکر و بحیرا را در گونه دیگر این روایت، نقل میکند، آن را گواهی بر حقانیت خلافت ابوبکر حتی پیش از بعثت دانسته است.
[۵۱۲] خرگوشی، ابوسعید، شرف المصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ص۴۰۵.
[۵۱۳] مغلطای، علاء الدین، الاشاره الی سیره المصطفی، ج۱، ص۷۷.
تردید در بحیرا
از دیگر نکات مبهم در ماجرای بحیرا این است که اصل وجود فردی به نام بحیرا در منابع تاریخی درهالهای از ابهام قرار دارد. آیا نام اصلی اوجرجیس یا سرجس یا جرجس بوده، و یا اینکه از علماء و احبار یهود به نام «تیماء» بوده چنانچه برخی گفتهاند و یا از کشیشهای مسیحی و از قبیله عبد القیس بوده چنانچه برخی دیگرگفتهاند،
[۵۱۴] حسنی،هاشم معروف، سیره المصطفی، ص۵۴-۵۵.
که این خود موجب ضعف در روایاتی که رسیده میشود. با وجود تشابه در محتوای گفتگو و محل واقعه، ابن سعد
[۵۱۵] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۳۰.
و سیوطی
[۵۱۶] سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، الخصائص الکبری، ج۱، ص۱۵۴.
نام راهب را نسطور ذکر میکنند نه بحیرا.
[۵۱۷] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۳۸.
[۵۱۸] نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۹۳.
استاد شهید مرتضی مطهری (رحمهاللهعلیه) در کتاب «پیامبر امی» فرموده: «پرفسور ماسینییون» اسلام شناس و خاور شناس معروف، در کتاب سلمان پاک در اصل وجود چنین شخصی، تا چه رسد به برخورد پیغمبر با او تشکیک میکند و او را شخصیت افسانهای تلقی مینماید، میگوید: «بحیرا سرجیوس و تمیم داری و دیگران که روات؛ در پیرامون پیغمبر جمع کردهاند اشباحی مشکوک و نایافتنیاند.
[۵۱۹] شهید استاد مرتضی مطهری، پیامبر امی، ج۱، ص۱۳.
دستمایه اتهام
از دیگر نکات این ماجرا این است که در برخی آثار مسیحیت، دستمایه دشمنانی بوده است که با شک در رسالت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، آموزههای اسلام را مجموعهای از اخبار و عقایدی قلمداد کردهاند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در سفرهای پیاپی از اخبار یهود و راهبان مسیحی شنیده است.
[۵۲۰] حسنی، هاشم معروف، سیره المصطفی، ص۵۳-۵۵.
[۵۲۱] رشیدرضا، محمد، الوحی المحمدی، ص۶۸.
برخی از مستشرقین و کشیشان مغرض بمنظور خدشهدار کردن نبوت رسول خدا و وحی، این داستان رادستاویزی قرار داده و گفتهاند: «پیامبر اسلام در آن سفر از بحیرا تعلیماتی آموخت و در مغز فراگیر و حافظه قوی خود نگهداری کرد و پس از گذشت ۳۰ سال از آن دیدار همان تعلیمات را اساس دین خود قرار داد، و بعنوان وحی و قرآن به پیروان خود آموخت.» در پاسخ باید گفت: بر فرض صحت این داستان از نظر سند و دلالت، مگر مدت توقف آنحضرت نزد بحیرا چقدر طول کشیده که بتواند منشا این همه معارف عالیه شده و آن آئین انقلابی و جهانی راپی ریزی کند!
نتیجهگیری
در پایان باید گفت: وجود ابوبکر و یا بلال در این سفر و سپردن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آنها و بازگرداندن پیامبر از بصری به مکه توسط آنها، با هیچ معیاری جور در نمیآید.
[۵۲۲] رسولی محلاتی، هاشم، تاریخ تحلیلی اسلام، ج۱، ص۲۷۲.
البته مسئله شناخت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توسط نصاری و یهود مطلبی است که قرآن بر آن صحه میگذارد. قرآن میگوید: اهل کتاب پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را میشناختند، آن طور که بچههای خود را میشناختند، «الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ اَبْناءَهُم»
[۵۲۳] انعام/سوره۶، آیه۲۰.
به خاطر اینکه تمامی خصوصیات آن جناب را در کتب خود دیدهاند، ولی با این حال طائفهای از ایشان عالما عامدا معلومات خود را کتمان میکردند.
[۵۲۴] علامه طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱، ص۴۹۱.
«الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ اَبْناءَهُمْ وَ اِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُون»
[۵۲۵] بقره/سوره۲، آیه۱۴۶.
چنان که از عبد اللَّه بن سلام که از علمای یهود بود و سپس اسلام را پذیرفت نقل شده که میگفت: «انا اعلم به منی یا بنی؛ من پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بهتر از فرزندم میشناسم»!
[۵۲۶] علامه طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱، ص۴۹۹.
بنابراین اینگونه اخبار را باید به دو بخش قسمت نمود. بخش اول ماجرای بحیرا و پیشگوییهای او درباره پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، است؛ این قسمت اخبار جدای از بحث ضعف روایات استبعادی ندارد و قرآن هم به نوعی آن را تایید میکند. اما بخش دوم روایات، یعنی بازگرداندن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توسط ابوبکر و بلال که در بعضی از روایات اهل سنت آمده با هیج معیاری قابل پذیرش نیست تا جایی که ذهبی نیز آن را از موضوعات دانسته است.
[۵۲۷] ابوبکر بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۲، ص۲۶.
[۵۲۸] نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۷۶.
[۵۲۹] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۴۷.
[۵۳۰] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه، ج۱، ص۲۴۷.
به علاوه، تعبیر «حَسَنٌ غریب» ترمذی درباره این حدیث، قابل تامل است.
[۵۳۱] ابوعیسی ترمذی، محمد بن عیسی، الجامع الصحیح، ج۵، ص۵۹۰ـ۵۹۱.
علامه جعفر مرتضی عاملی هدف از وضع چنین مطالبی را اثبات ایمان ابوبکر به نبوت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبل از بعثت دانسته؛ تا از این طریق ابوبکر را اسبق الناس اسلاما معرفی کنند.
[۵۳۲] عاملی، جعفرمرتضی، الصحیح من السیره النبی الاعظم، ج۲، ص۱۷۹.
شرکت در جنگهای فجار
اعراب جاهلی، در تمام طول سال مشغول جنگ و غارت یکدیگر بودند و ادامه این وضع زندگی آنان را مختل میساخت. از این جهت، به منظور جلوگیری از نزاع و جنگ چهار ماه رجب، ذی القعده، ذی الحجه و محرم را حرام میشمردند، تا در این مدت بازارهای تجارتی خود را باز کرده و به کار و کسب بپردازند. اما در پارهای اوقات حرمت ماههای حرام را هم میشکستند و به جنگ با یکدیگر میپرداختند. این جنگها را «فجار» نامیدهاند. جنگهای فجار شامل ۴ جنگ است و آخرین آنها فجار براض است که بر اساس نقل بعضی از منابع پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبل از بعثت، در آن شرکت نمودهاند.
احادیث و اخبار
مورخین و سیرهنویسان اهل سنت بر این عقیدهاند که حضرت در برخی از جنگهای فجار، به همراه عموهایشان شرکت داشتهاند.
[۵۳۳] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۱، ص۱۶.
[۵۳۴] ابوعبیده، معمر بن مثنی، ایام العرب قبل الاسلام، ص۵۰۶.
[۵۳۵] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵.
[۵۳۶] مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۱۷۸.
[۵۳۷] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۶.
۱. ابن هشام در السیره النبویه نوشته است: «رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در برخی از روزها در جنگ حاضر میشد و عموهای آن حضرت او را به همراه خود میبردند.»
۲. بعضی منابع از نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنین روایت میکنند: «در فجار برای عموهایم تیر جمع میکردم.»
[۵۳۸] مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۳۵.
[۵۳۹] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۱، ص۱۶.
[۵۴۰] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۶.
۳. در روایت دیگری از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده که فرمود: «شهدت الفجار مع عمی ابیطالب و انا غلام؛ من در جنگ فجار به همراه عمویم ابوطالب حاضر شدم و در آن وقت پسرکی بودم.»
۴. حتی بعضی از منابع اهل سنت روایتی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کردهاند که ایشان گفتهاند: من با عموهایم در آن جنگ حاضر شدم و تیرهائی نیزانداختم.«قَدْ حَضَرْتُهُ مَعَ عُمُومَتِی وَرَمَیْتُ فِیهِ بَاْسَهُمٍ»
[۵۴۱] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۲.
بررسی و تحلیل
حضور پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در جنگهای فجار درهالهای از ابهام و تردید قرار دارد.
اولین مسئله تردید در سن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در زمان حضور در جنگ است که در بعضی منابع ۱۴ ساله و جای دیگر ۱۵ ساله، و در حدیث دیگر ۱۷ ساله،
[۵۴۲] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵.
و در چند جا ۲۰ ساله آمده
[۵۴۳] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۱، ص۱۶.
و در یک جا نیز به تعبیر «غلام» آمده که معمولا به سنین ۷ تا ۱۴ سال اطلاق میشود.«شهدت الفجار مع عمی ابیطالب و انا غلام.»
مسئله دوم تردید در سال وقوع این جنگ است که در برخی منابع ۲۰ سال پس از داستان فیل و در برخی ۱۴ سال ذکر شده است. به علاوه این داستان در بسیاری از منابع قدیم تاریخی و حدیثی ذکر نشده و بحثی از آن به میان نیامده، مانند تاریخ طبری و کامل ابن اثیر و کتابهای شیعه.
اما مهمترین مسئله در تحلیل این حادثه این است که صرف نظر از اختلاف اقوال که خود عامل تضعیف خبرهای تاریخی است حضور پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در چنین جنگی بعید به نظر میرسد، زیرا ما بر این اعتقادیم که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در تمام طول حیاتشان معصوم بوده و محال است در جنگی شرکت کنند که سراسر ظلم و عصیان و عدوان است. چنان که به شهادت تاریخ جناب ابوطالب (علیهالسّلام) این جنگها را ظلم و عدوان دانسته و مانع شد از اینکه احدی از بنیهاشم در این جنگ شرکت کند و علت آن را نیز این گونه بیان فرمود: «هذا ظلم و عدوان و قطیعه و استحلال للشهر الحرام و لا احضره و لا احد من اهلی فاخرج الزبیر بن عبد المطلب مستکرها؛ این ستمگری و تجاوز و قطع رحم و شکستن حرمت ماه حرام است و نه من و نه هیچیک از خاندانم در آن حاضر نخواهیم شد.»
[۵۴۴] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵.
اما در نهایت از بنیهاشم تنها زبیر بن عبدالمطلب در این جنگ شرکت کرد، آن هم اجبارا و اکراها.
[۵۴۵] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵.
ضمن اینکه پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مورد توجه و محافظت شدید عموی خود قرار داشته و این، با حضور ایشان در جنگ سازگار نیست.
جوانی پیامبر اعظم
میتوان مهمترین وقایع دوران جوانی پیامبر را شرکت در حلف الفضول، موضوع شبانی و همکاری در کاروان تجاری، ازدواج با حضرت خدیجه (علیهاالسّلام) و تولد امیر المومنین علی (علیهالسّلام) و نصب حجرالاسود دانست.
شرکت در حلف الفضول
حلف الفضول، شریفترین پیمان عرب جاهلی بود که ۲۰ سال قبل از بعثت واندکی پس از حرب فجار، رخ داده و نخستین پیشنهاد کننده آن زبیر بن عبد المطلب عـموی پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بـوده است.
[۵۴۶] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۵۵.
[۵۴۷] ابن ابیالحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۰۴.
[۵۴۸] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۱.
این پیمان در خانه شخصی بـه نـام عبد اللّه بن جدعان منعقد گردید؛ وی مردی کهنسال و از اشراف مکه بود که شیوه پسندیدهای داشته و حتی لب به شراب نمیزده است.
[۵۴۹] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷.
[۵۵۰] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۵۵.
[۵۵۱] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۴، ص۱۲۴.
نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حالی که ۲۰ سال از عمر پربرکتشان میگذشت
[۵۵۲] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳.
[۵۵۳] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷.
[۵۵۴] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷.
در این پیمان شرکت نمودند.
[۵۵۵] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳.
[۵۵۶] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷.
آنان پیمان بستند که تا دریایی هست؛ که پشمی را خیس میکند، همواره مظلوم را برای رسیدن به حق یاری دهند و در امور زندگی با آنها مواسات کنند.
[۵۵۷] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷.
از رسول خدا روایت شده است که پس از هجرت به مدینه فرمودند: «لقد شهدت خلفا فی دار عبدالله بن جدعان لو دعیت الی مثله لاجبت و ما زاده الاسلام الا تشدیدا؛ در سرای عبدالله بن جدعان، در پیمانی حضور یافتم که اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت میشدم، اجابت میکردم و اسلام جز استحکام، چیزی بر آن نیفزوده است.»
[۵۵۸] مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۱۸۰.
[۵۵۹] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۷۱.
[۵۶۰] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸.
نبی اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این پیمان با شادی و مسرت یاد میکردند و میفرمودند: «ما سرّنی بحلف شهدته فی دار عـبد اللّه بـن جدعان حمر النعم؛ مرا شـتران سـرخ، در برابر حـلفی کـه شـاهدش بودم و در خانه عبد اللّه بن جدعان در آن حـضور پیـدا کردم، شاد و خورسند نمیکند.»
[۵۶۱] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲.
و در خبر دیگری میفرمایند: «شهدته و ما احبّ انّ لی به حمر النـعم؛ در آن پیمان حضور داشتم و دوست نمیدارم در ازای آن، شتران سرخ بگیرم.»
[۵۶۲] ابن ابیالحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۳۰.
[۵۶۳] امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۱۵.
[۵۶۴] دحلان، احمد زینی، السیره النبویه، ج۱، ص۱۰۳.
[۵۶۵] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۱.
[۵۶۶] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۳۴.
حلف الفضول، پیمانی بوده بر ضد بنیامیه و علیه عاص بن وائل سهمی، پدر عمرو عاص معروف؛ لذا ابوسفیان و دیگر افراد از خاندان بـنیامـیّه در آن حـضور نداشتند و شرکت نکردند.
[۵۶۷] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷.
[۵۶۸] ابن ابیالحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۰۳.
شبانی نبی مکرم
در اکثر منابع مهم حدیثی و تاریخی اهل سنت، روایاتی نقل شده است مبنی بر اینکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در دوران جوانی مدتی گوسفندچرانی میکردهاند. مثلا بخاری در کتاب صحیح خود از ابو هریره روایت کرده که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «ما بعث الله نبیا الا راعی الغنم، قال له اصحابه و انت یا رسول الله؟ قال: نعم، و انا رعیتها لاهل مکه علی قراریط؛ خداوند پیغمبری نفرستاد جز گوسفندچران (جز اینکه گوسفند چرانی میکرد) اصحاب آن حضرت عرض کردند: شما نیزای رسول خدا؟ فرمود: آری، من نیز برای اهل مکه در برابر چند قیراط گوسفند چراندم!»
[۵۶۹] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۳، ص۸۸.
نظیر این روایت در کتابهای دیگر حدیث و سیره روایت شده و از آنجا که این روایات در نظر بسیاری از اهل سنت مورد قبول واقع شده و نتوانستهاند در سند و یا متن آنها تردید کنند اصل مطلب را پذیرفته و با سخنانی عارفانه و فیلسوفمآبانه درصدد توجیه آن بر آمدهاند. در منابع شیعی هم روایاتی در این باره وجود دارد، اما به نسبت کمتر، که از لحاظ متن و سند مورد خدشه واقع شدهاند.
[۵۷۰] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۱، ص۶۵.
[۵۷۱] شیخ صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج۱، ص۳۲.
یکی از اخبار کذب دال بر شبانی پیامبر برای مکیان، داستانی موهن در تاریخ طبری است که با عصمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در تعارض بوده و در جهت خدشه به شخصیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جعل گردیده است. در این گزارش جعلی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میگوید: من آهنگ انجام کاری از کارهای زمان جاهلیت نکردم جز دو بار و پس از آن دیگر آهنگ کار بدی نکردم، تا وقتی که خدای (عزّوجلّ) مرا به رسالت خویش مفتخر ساخت، و داستان بدین گونه بود که در یکی از شبها به پسرکی از قریش که در قسمت بالای مکه با من گوسفند میچرانید گفتم: چه خوب بود اگر تو از گوسفندهای من مواظبت میکردی تا من به مکه بروم و همانند جوانهای مکه شبی را به شبنشینی و قصهگوئیهای شبانه بگذرانم؟… در آن شب صدای دف و مزمار شنیدم و به تماشا نشستم ولی خداوند گوشم را بست و به خواب رفتم و بخدا سوگند جز تابش خورشید چیز دیگری مرا بیدار نکرد.
[۵۷۲] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۴.
شنیدن ساز و آواز و تماشای رقص توسط پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در صحیح بخاری در احادیث متفاوتی حتی بعد از بعثت پیامبر آمده است؛ مانند روایت عائشه
[۵۷۳] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۵، ص۶۷.
و روایت رقص حبشیان در برابر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
[۵۷۴] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۴، ص۳۸.
و … در حالیکه در قرآن کریم
[۵۷۵] لقمان/سوره۳۱، آیه۶.
و روایات فراوان لهو و لعب و ساز و آوازهخوانی حرام دانسته شده است. جعلی بودن چنین احادیثی در نزد شیعه امری واضح و مبرهن است.
پیامبر در کاروان تجاری
حضرت خدیجه (سلاماللهعلیهم) دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی بن کلاب
[۵۷۶] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۹.
[۵۷۷] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۹۹.
حدود ۱۵ سال پیش از واقعه فیل تولد یافت،
[۵۷۸] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۶.
[۵۷۹] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.
بنابراین حضرت خدیجه (سلاماللهعلیهم) ۱۵ سال قبل از ولادت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در شبه جزیره عربستان چشم به جهان گشود.
[۵۸۰] مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۰.
از دوران کودکی و نوجوانی او تا هنگام ازدواج با پیامبر و حتی بعد از آن، اطلاعاتاندکی در دست است و بخشی از اخبار تاریخی درباره احوال ایشان نیز دستخوش دخل و تصرف قصهپردازان شده و با اسرائلیات درهم آمیخته است.
حضرت خدیجه (سلاماللهعلیهم) با ثروتی که در اختیار داشت بهامـر بازرگانی مـیپرداخت. او خود برای انجام امور بازرگانی سفر نمیکرد، بلکه مردانی را استخدام میکرد تا ایشان برای خرید و فروش کالا به بازارهای پررونق آن روزگار سفر کنند. یکی از کسـانی که بـا درخـواست خدیجه، به انجام این مهم مبادرت کرد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود. بدین ترتیب، اولین عامل آشنایی پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و حضرت خدیجه (سلاماللهعلیهم) روابط شغلی و مناسبات اقتصادی بوده است. برخی آغاز روابط تجاری خدیجه و پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به توصیه و سفارش ابوطالب دانستهاند.
[۵۸۱] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴.
[۵۸۲] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۷.
اما در خبری از ابن اسحاق
[۵۸۳] ابن اسحاق مطلبی، محمد ابن اسحاق، السیر و المغازی، ج۱، ص۸۱-۸۲.
آمده است که خدیجه از امانتداری و درستکاری حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خبر داشت و تصمیم گرفته بود مال فراوانی را به تجارت اختصاص دهد، از وی خواست تا به کاروانش بپیوندد و بیش از دیگران مزد بگیرد.
[۵۸۴] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴.
[۵۸۵] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۷-۱۸۸.
[۵۸۶] طبری، احمد بن عبداللّه، السَّمط الثَّمین فی مناقب اُمّهات المؤمنین، ج۱، ص۱۱ـ۱۲.
میزان دستمزد پیامبر در این قراردادها دو برابر دیگران «انا اعطیک ضعف ما اعطی قومک»
[۵۸۷] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۱۵.
[۵۸۸] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۳، ص۱۵.
[۵۸۹] نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۹۳.
یا دو ماده شتر جوان «قد استاجرته خدیجه علی ان تـعطیه بـکرین»
[۵۹۰] یوسفی، محمدهادی، موسوعه التاریخ الاسلامی، ج۱، ص۳۲۷.
[۵۹۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۶، ص۴.
[۵۹۲] حلی، علی بن یوسف، العدد القویه، ج۱، ص۱۴۲.
[۵۹۳] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۳۸.
یا یک شتر جوان برای هر بار سفر به منطقه جُرَش بوده است.«استاجرت خدیجه رسـول اللّه (صـلی الله علیه وآله) سفرتین الی جرش، کلّ سفره بقلوص.»
[۵۹۴] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۲۰۰.
محل تجارت
در منابع تاریخی و روایی که به شرح اخبار مـربوط بـه سـفرهای بازرگانی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرداختهاند، از مناطقی نام برده شده که پیامبر با اموال خدیجه و به منظور تجارت و داد و ستد کالا بدان جا سفر نمودهاند. حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حداکثر ۵ سفر تجاری؛ ۴ سفر به یمن و ۱ سفر به شام، برای خدیجه انجام دادند.
[۵۹۵] نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۹۷.
آن مکانها عبارتند از:
حُباشَه
بر اساس منابع تاریخی بازار حباشه در یمن مقصد اولین سفر تجاری آن حضرت به تهامه، در کاروان تجاری خدیجه (سلاماللهعلیهم) بوده است.
[۵۹۶] نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۹۷.
[۵۹۷] طبری، احمد بن عبداللّه، السَّمط الثَّمین فی مناقب اُمّهات المؤمنین، ج۱، ص۱۲.
[۵۹۸] ابن سید الناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، ج۱، ص۶۴.
حُباشه بازاری از بازارهای عرب در زمان جاهلیت بوده است.
[۵۹۹] یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۱، ص۱۰.
«استاجرته خدیجه بنت خویلد الی سوق حباشه و هو سوق بـتهامه؛ خـدیجه دخـتر خویلد، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را اسـتخدام کرد تـا به بازار حباشه که در منطقه تهامه بود، برود.»
[۶۰۰] یوسفی، محمدهادی، موسوعه التاریخ الاسلامی، ج۱، ص۳۲۷.
[۶۰۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۶، ص۹.
[۶۰۲] ابوبکر بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۱، ص۸۵.
نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به همراه شریک تجاری خود سائب بن ابی سائب صَیفی بن عابد
[۶۰۳] تقیالدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۱۰.
[۶۰۴] نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۹۸.
[۶۰۵] علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱۴، ص۹۵.
و غلام خدیجه (سلاماللهعلیهم)، میسره، عازم بازار حباشه شد و با موفقیت بازگشت.
در روایتی، نبی مکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: «لمّا رجعنا من سوق حباشه قلت لصاحبی: انطق بـنا نـتحدّث عـند خدیجه؛ رسول خدا فرمود: وقتی از بازار حباشه بـازگشتیم بـه همراهم گفتم: بیا نزد خدیجه برویم و با او به گفتوگو بنشینیم.»
[۶۰۶] دولابی رازی، محمد بن احمد، الذریه الطاهره النبویه، ج۱، ص۴۹.
[۶۰۷] ابوبکر بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۱، ص۹۰.
شـام
مهمترین سفر تجاری پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، برای حضرت خدیجه (سلاماللهعلیهم) که به ازدواج ایشان منجر گردید، سفر تجاری شام بود و به دلیل اهمیتش اکثر منابع، تنها به ذکر آن سفر پرداخته و آن را ابتدای همکاری حضرت با خدیجه دانستهاند. ظاهرا اولین سفر تجاری آن حضرت به بازار حُباشه، در تهامه، بوده
[۶۰۸] طبری، احمد بن عبداللّه، السَّمط الثَّمین فی مناقب اُمّهات المؤمنین، ج۱، ص۱۲.
[۶۰۹] ابن سید الناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، ج۱، ص۶۴.
و سفر به شام دومین یا سومین سفر بوده است، چرا که حضرت سفری نیز به جُوَش، در یمن، کرد.
[۶۱۰] نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۹۷.
ابن شهرآشوب در مناقب مینویسد: «و کان النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قد استاجرته خدیجه علی ان تعطیه بکرین و یسیر مع غـلامها میسره الی الشام؛ خدیجه، رسول خدا را استخدام کرد تا به همراه خدمتکار او میسره برای تجارت به شام سفر کند و در ازای آن، به او دو شتر دستمزد بدهد.»
[۶۱۱] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۳۸.
و در جای دیگری میگوید: «و خرج الی الشام فی تجارته لخدیجه و له خمس و عشرون سـنه؛ رسـول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در سن بیست و پنج سالگی برای بازرگانی، با مال خدیجه به شام سفر کرد.»
[۶۱۲] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۱۴۹.
در منابع دیگری آمده است: «بعثت الیه فعوضت علیه ان یخـرج فی مالها تاجراً الی الشام؛ خدیجه در پی رسول خدا فرستاد و از او خواست تا برای تجارت با مال او به شام سفر کند.»
[۶۱۳] دولابی رازی، محمد بن احمد، الذریه الطاهره النبویه، ج۱، ص۴۷.
پس از اتمام این سفر، که جزئیات آن در منابع اسلامی آمده است، خدیجه به ایشان علاقهمند شد.
[۶۱۴] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۷.
[۶۱۵] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵.
[۶۱۶] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۵، ص۴۳۵.
بُصری
در برخی منابع مقصد کاروان تجاری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بصری محلی در نزدیکی شام معرفی شده است.«فخرج مع غلامها میسره و جعل عمومته یوصون به اهل العیر حتی قد مـا بـصری من الشام؛ پیامبر در حالی که عموهای آن حضرت سفارش او را به کاروانیان نمودند همراه با میسره خدمتکار خدیجه به منطقه بصری از سرزمین شام وارد شدند.»
[۶۱۷] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۴.
[۶۱۸] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴.
ابن سعد در طبقات الکبری مینویسد: «و خرج الی سوق بصری فباع سـلعته التـی اخرج و اشتری غیرها؛ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به بازار بصری رفت و کالاهایی را که همراه برده بود فروخت و کالای دیگری خریداری کرد.»
[۶۱۹] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۴.
جُرَش
جرش نام شهری در یمن بوده که از سمت مکه جزء آبادیهای یمن به شمار میآمده است.
[۶۲۰] یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۲، ص۱۲۶.
در روایت دیگـری، آمده است که خدیجه دوبار رسول خدا را به اسـتخدام خـود درآورد تا به جُرَش سفر کند و در ازای هر سفری به او یک شتر جوان داد.«استاجرت خدیجه رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سـفرتین الی جـرش، کل سـفره بقلوص؛ خدیجه دو بار رسول خدا را به استخدام درآورد تا به مـنطقه جرش سفر کند، و در ازای هر سفری به او یک شتر جوان دستمزد داد.»
[۶۲۱] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۲۰۰.
[۶۲۲] نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۹۷.
وقایع سفرهای بازرگانی
در طی سفرهایی که پیامـبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای تجارت با سرمایه خدیجه انجام داد وقایعی رخ داده است که در برخی کتـب تـاریخ و سیره به طور مشروح بیان شده است.
ابن شهرآشوب خبر مرسلی را بدین مضمون آورده است: «خدیجه، پیامبر را با این شرط که هـمراه خدمتکار وی میسره به شام سفر کند و در ازای آن به او دو شتر جوان بدهد، بـه اسـتخدام نمود. وقتی آنان به سفر رفتند، رسول خدا در زیر درختی نشست، و راهبی نسطور نام وی را دید و به استقبال او رفت و بر دسـتها و پاهـای آن حضرت بوسه زد و گفت: اشهد ان لا اله الاّ اللّه و اشهد انّ محمّداً رسول اللّه… آنگاه رو به میسره کرد و گفت: در فرامین و نواهی از او پیروی کن؛ زیرا او پیامبر است… و عیسی (علیهالسّلام) به او بشارت داده است… . میسره نزد خدیجه آمد و درباره پیامبر به او خبر داد و گفت: من و او غذا مـی خوردیم تـا اینـکه سیر میشدیم، ولی غذا همان طور بـاقی بـود! هـمچنین دیدم که در نیمروز دو فرشته بر او سایه گسترانیدهاند و…»
[۶۲۳] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۳۹.
در دیگر منابع نیز این داستان بااندکی تفاوت ذکر شده است.
[۶۲۴] ابن اسحاق مطلبی، محمد ابن اسحاق، السیر و المغازی، ج۱، ص۸۱.
[۶۲۵] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۴.
قطب راوندی در بیان وقـایع پیش آمده در سفر تجاری نام راهب را بحیرا دانسته است.
[۶۲۶] قطب الدین راوندی، سعید بن هبه الله، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۴۰.
در روایت دیگـری به نقل از شیخ صدوق (رحمهاللهعلیه) ماجرای سفر پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به بصری بیان شده است. در این روایت راهبی به نام ابوالمویهب سراغ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از عبدمناه و نوفل از کاروانیان همراه آن حضرت گرفته است. آنـان در جواب گفتند: ما پیامبر را در بازار بصری رها کرده بودیم، که یکباره رسول خدا سر رسید و ابوالمویهب گفت: این همان اسـت، و سـاعتی با او خلوت نموده و به نجوا و گفتوگو پرداخت.
[۶۲۷] شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدّین وتمام النّعمه، ج۱، ص۱۹۰.
ازدواج با خدیجه
امانتداری و صداقت پیامبر در سفر تجاری به شام و گزارش مَیسره غلام خدیجه از این سفر و شهرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به امین، در مکه توجه خدیجه (سلاماللهعلیهم) را جلب و وی را داوطلب ازدواج با پیامبر کرد.
[۶۲۸] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۸.
[۶۲۹] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۴.
بر اساس اغلب منابع، خدیجه قبل از ازدواج با حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، دو بار ازدواج کرده بود.
[۶۳۰] ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللهّ، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ص۱۸۱۷.
[۶۳۱] طبرسی، فضل بن حسن، الاعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۲۷۴.
[۶۳۲] طبری، احمد بن عبداللّه، السَّمط الثَّمین فی مناقب اُمّهات المؤمنین، ج۱، ص۱۱.
[۶۳۳] دمیاطی، عبدالمؤمن بن خلف، نساء رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اولاده، ج۱، ص۳۲.
برخی نیز به استناد شواهدی، ازدواجهای خدیجه پیش از وصلت با پیامبر را رد کردهاند.
[۶۳۴] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۱۳۸.
[۶۳۵] عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی الاعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، ج۲، ص۱۹۱.
ابن شهرآشوب میگوید: احمد بلاذری و ابوالقاسم کوفی (از علمای عامه) در کتابهای خود و سید مرتضی دانشمند بزرگ شیعه در کتاب «الشافی» و شیخ طوسی در «تلخیص الشافی» روایت کردهاند که وقتی پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با خدیجه ازدواج کرد، خدیجه دختر بود به همین جهت سن خدیجه را ۲۵ سال و ۲۸ و ۳۰ سال هم گفتهاند.«… و روی احمد البلاذری و ابو القاسم الکوفی فی کتابیهما و المرتضی فی الشافی، و ابو جعفر فی التلخیص: ان النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تزوج بها و کانت عذراء…»
[۶۳۶] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۱، ص۱۳۸.
[۶۳۷] دیاربکری، حسن، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۶۴.
[۶۳۸] شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۱۲، ص۲۴۷.
[۶۳۹] شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۹، ص۴۵۰.
[۶۴۰] عاملی، جعفرمرتضی، الصحیح من السیره النبی الاعظم، ج۲، ص۲۰۸.
حضرت خدیجه (سلاماللهعلیهم) به وسیله میسره
[۶۴۱] تقیالدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۵، ص۶۵.
یا دوست خود نفیسه، دختر مُنیه
[۶۴۲] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.
[۶۴۳] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵.
[۶۴۴] دمیاطی، عبدالمؤمن بن خلف، نساء رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اولاده، ج۱، ص۳۳.
[۶۴۵] عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۱۰۰.
یا شخصا
[۶۴۶] ابن اسحاق مطلبی، محمد ابن اسحاق، السیر و المغازی، ج۱، ص۸۱-۸۲.
[۶۴۷] ابن حبیب بغدادی، محمد بن حبیب، المحبّر، ج۱، ص۷۸.
[۶۴۸] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۶، ص۵۳-۵۴.
درخواست ازدواج را به اطلاع پیامبر رساند. این در حالی بود که او به تمامی خواستگاران خود از سران قریش و بزرگانشان که حاضر بودند، مهریههای سنگینی بپردازند، جواب رد داده بود.
[۶۴۹] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۵.
[۶۵۰] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۸۹.
[۶۵۱] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵.
پس از اینکه پیامبر ماجرای خواستگاری را برای عموهای خود گفت، در ابتدا صفّیه، دختر عبدالمطلب، عمه پیامبر برای کسب اطلاع به خانه خدیجه رفت
[۶۵۲] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۶، ص۵۷.
و پس از اطمینان از حقیقت امر، عموهای آن حضرت در موعد مقرر به خانه خدیجه رفتند و او را از عمویش، عَمْرو بن اسد، خواستگاری کردند.
[۶۵۳] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵.
[۶۵۴] ابن حبیب بغدادی، محمد بن حبیب، المحبّر، ج۱، ص۷۸.
[۶۵۵] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.
[۶۵۶] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰.
بیشتر منابع نماینده پیامبر و خواننده خطبه عقد را ابوطالب و بعضی حمزه را
[۶۵۷] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۹۰.
ذکر کردهاند.
[۶۵۸] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰.
[۶۵۹] طبرسی، فضل بن حسن، الاعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۲۷۴.
[۶۶۰] ابن ابیالحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۷۰.
اما درباره وکیل خدیجه در این مراسم، اختلافهایی در منابع مشاهده میشود؛ ابن هشام
[۶۶۱] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۹۰.
خویلد بن اسد، پدر خدیجه، و ابن اسحاق
[۶۶۲] ابن اسحاق مطلبی، محمد ابن اسحاق، السیر و المغازی، ج۱، ص۸۲.
و ابن کلبی
[۶۶۳] ابن کلبی، هشام بن محمد، جمهره النسب، ج۱، ص۷۴.
عمویش عمرو بن اسد، را ذکر کردهاند. با توجه به اینکه خویلد بن اسد در جنگ فِجار و به قولی قبل از آن درگذشته بود
[۶۶۴] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵.
[۶۶۵] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱.
حضور وی در این خواستگاری و اینکه خدیجه برای راضی کردن پدرش به این ازدواج او را مست کرده بود؛
[۶۶۶] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۶.
[۶۶۷] ابن حبیب بغدادی، محمد بن حبیب، المحبّر، ج۱، ص۷۸.
[۶۶۸] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱.
مبنایی ندارد.
[۶۶۹] محمد طهماز، عبدالحمید، السیده خدیجهام المؤمنین و سبّاقه الخلق الی الاسلام، ج۱، ص۳۲ـ۳۵.
اکثر منابع، پیامبر را هنگام ازدواج ۲۵ ساله و خدیجه را ۴۰ ساله دانستهاند. برخی نیز اقوال دیگری در باب سن خدیجه آوردهاند که در بالا گذشت.
[۶۷۰] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵.
[۶۷۱] ابن حبیب بغدادی، محمد بن حبیب، المحبّر، ج۱، ص۷۹.
[۶۷۲] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.
[۶۷۳] ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللهّ، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ص۱۸۱۸.
به هر حال به نظر میرسد که ۴۰ سال سن تقریبی بوده و دلیل انتخاب این عدد آن است که ۴۰ سالگی سن کمال و بلوغ عقلی محسوب میشود.
[۶۷۴] محمد طهماز، عبدالحمید، السیده خدیجهام المؤمنین و سبّاقه الخلق الی الاسلام، ج۱، ص۳۵ـ۴۰.
فرزندان خدیجه
در شماره و ترتیب فرزندان خدیجه از پیامبر، اختلاف هست. اما تقریباً همگی منابع متفق القولند که ایشان چهار فرزند دختر داشتهاند. برخی گفتهاند حاصل ازدواج پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و خدیجه (سلاماللهعلیهم) ۳ و یا ۴ پسر بوده است.
[۶۷۵] رفیعالدین همدانی، اسحاق بن محمد، سـیره رسول اللّه، ص۹۰.
[۶۷۶] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۹۰.
[۶۷۷] ابن اسحاق مطلبی، محمد ابن اسحاق، السیر و المغازی، ج۱، ص۲۴۵.
برخی هم گفتهاند حضرت خدیجه (سلاماللهعلیهم) دو پسر به نامهای قاسم و عبدالله داشته و دختران خدیجه را نیز رقیّه، زینب، ام کلثوم و فاطمه دانستهاند.
[۶۷۸] شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۱، ص۴۰۴.
در منابعی که از ۳ یا ۴ پسر یاد شده که ظاهرا القاب عبداللّه، یعنی طیب و طاهر، اسامی جداگانهای در نظر گرفته شدهاند.
[۶۷۹] طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۲۷۵.
[۶۸۰] زبیری، مصعب بن عبدالله، نسب قریش، ج۱، ص۲۳۱.
[۶۸۱] ابن حبیب بغدادی، محمد بن حبیب، المحبّر، ج۱، ص۵۲.
[۶۸۲] ابن کلبی، هشام بن محمد، جمهره النسب، ج۱، ص۳۰.
[۶۸۳] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰.
با نگاهی به منابع تاریخی میتوان گفت که تعداد دختران ۴ نـفر مـیباشند و در مـورد پسران هم از میان همه اقوال به نظریهای کـه تـعداد آنها دو نفر ذکر شده است بسنده میکنیم، زیرا شرط عقل این است که قدر متیقّن این تعداد را در نظر بگیریم.
باتوجه به اینکه زینب در ۳۰ سالگی پیامبر متولد شده
[۶۸۴] نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایه الارب فی فنون الارب، ج۱۸، ص۲۱۱.
به نظر میرسد بزرگترین فرزند حضرت بوده است و از آنجا که رقیه و امّ کلثوم پس از جدایی از پسران ابولهب یکی پس از دیگری به نکاح عثمان درآمدند.
[۶۸۵] زبیری، مصعب بن عبداللّه، نسب قریش، ج۱، ص۲۲-۲۳.
[۶۸۶] ابن حبیب بغدادی، محمد بن حبیب، المحبّر، ج۱، ص۵۳.
[۶۸۷] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۱.
[۶۸۸] ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد، الاستغاثه فی بدع الثلاثه، ج۱، ص۶۴-۷۰.
ظاهرا از حضرت فاطمه (سلاماللّهعلیها) که در سال دوم یا پنجم بعد از بعثت متولد شد،
[۶۸۹] تقیالدین مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۵، ص۳۵۱.
[۶۹۰] محبالدین طبری، احمد ابن عبدالله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ج۱، ص۲۶.
[۶۹۱] شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۱۰، ص۱۱.
[۶۹۲] کعبی، علی موسی، سیّده النساء فاطمه الزهراء (علیهاالسّلام)، ج۱، ص۱۵.
بزرگترند. حسن امین
[۶۹۳] امین، حسن، دائره المعارف الاسلامیه الشیعیه، ج۱، ص۳۸.
به دلیل تشتت و اختلاف در اسناد تاریخی، جز فاطمه دختر دیگری برای خدیجه از پیامبر قائل نیست. این نظر را جعفر مرتضی عاملی در کتاب ربائب الرسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با تفصیل بیشتری مورد تاکید قرار داده است.
ولادت حضرت علی
هنگامی که پیغمبر اسلام به سن ۳۰ سالگی رسید،
[۶۹۴] دیاربکری، حسن، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۷۹.
[۶۹۵] نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۳، ص۵۲۰.
حادثهای بس بزرگ در شهر مکه روی داد که از هر جهت بی نظیر بود. این حادثه بزرگ ولادت علی (علیهالسّلام) در خانه کعبه بود. امام علی (علیهالسّلام) در روز جمعه ۱۳ رجب در سال ۳۰ عامالفیل و ۱۰ سال قبل از بعثت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مکه درون کعبه متولد شد. عبارت شیخ مفید در مورد زادگاه امام چنین است: «ولد بمکه فی البیت الحرام؛ در مکه در بیت الحرام (کعبه) زاده شد».
[۶۹۶] شیخ مفید، محمدبن نعمان، الارشاد، ج۱، ص۱۴.
مسعودی (متوفای ۳۴۶ق) درباره زادگاه امام نوشته است: «وکان مولده فی الکعبه؛ زادگاهش در کعبه بود.»
[۶۹۷] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۹.
ولادت وی در کعبه را علمای شیعه
[۶۹۸] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (علیهمالسّلام)، ج۳، ص۴۸.
[۶۹۹] علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج۶، ص۲۲.
و بسیاری از اهل تسنن مانند حاکم نیشابوری در مستدرک، حافظ گنجی شافعی، ابن جوزی حنفی، ابن صباغ مالکی در فصول المهمه، استیعاب، طبقات ابن سعد، سیره ابن هشام، البدایه و النهایه و دیگران متواتر میدانند.
[۷۰۰] مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۱، ص۲۱۶.
و مشهور میان محدثین و علماء شیعه نیز همین قول است.
[۷۰۱] حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۵۵۰.
[۷۰۲] نصر الله، جواد کاظم، فضائل امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام)، ج۱، ص۲۶۲.
[۷۰۳] شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۳۰، ص۱۷۸.
[۷۰۴] عاملی، جعفرمرتضی، الصحیح من السیره النبی الاعظم، ج۲، ص۲۵۰.
[۷۰۵] امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۳۱۸.
[۷۰۶] ابن صباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمه فی معرفه الائمه، ج۱، ص۱۷۱.
هنگام ۶ سالگی علی (علیهالسّلام)، در مکه قحطی شد. ابوطالب، مرد عیالمندی بود و اداره هزینه یک خانواده پرجمعیت در سال قحطی مشکل بود. از این رو، حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عمویش عباس پیشنهاد داد که به ابوطالب در این امر کمک کند. بدین علت، عباس، جعفر را، و حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی (علیهالسّلام) را به خانه خود بردند.
[۷۰۷] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۲۴۶.
امام علی (علیهالسّلام) از این دوره چنین یاد میکند: «آنگاه که کودک بودم، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مرا در دامن خویش پرورش داد؛ من کودک بودم، او (همچون فرزندش) مرا در آغوش خویش میفشرد و در استراحتگاه مخصوص خویش جای میداد، بدنش را به بدنم میچسبانید و بوی پاکیزه او را استشمام میکردم، غذا را میجوید و در دهانم میگذاشت. هرگز دروغی در گفتارم نیافت و اشتباهی در کردارم پیدا ننمود.»
[۷۰۸] امام علی (علیهالسّلام)، نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، خ۱۹۲، ج۱، ص۴۶۷.
امام علی (علیهالسّلام) نخستین کسی بود که به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایمان آورد و ۷ سال قبل از اینکه هیچ یک از مسلمانان، خدا را بپرستد او با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خدا را میپرستیده است.
[۷۰۹] نسائی، احمدبن شعیب، السنن الکبری، ج۷، ص۴۰۷.
[۷۱۰] ابن ابیالحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۵.
[۷۱۱] آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام.
ابن ابی الحدید (از بزرگان علمای اهل سنت) میگوید: بیشتر علمای حدیث بر این باورند که وی اولین کسی بود که به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایمان آورد و از او پیروی کرد. خود وی (امام) فرموده است: «صدّیق اکبر منم، فاروق اول منم، اسلام آوردم قبل از اینکه مردم اسلام آورند، و نماز خواندم قبل از نمازخواندنشان.»
[۷۱۲] ابن ابیالحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۳۰.
نصب حجرالاسود
بنابر نقل مشهور ۳۵ سال
[۷۱۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۷.
[۷۱۴] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۱۳.
از عمر شریف رسول خدا گذشته بود که سیل
[۷۱۵] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۶۸.
[۷۱۶] ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۲، ص۳۲۴.
و یا آتشسوزی
[۷۱۷] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه، ج۱، ص۲۷۴.
موجب ویرانی خانه کعبه شد و ماجرای تجدید بنای کعبه در مکه معظمه پیش آمد، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز در آن شرکت جسته و در هنگامی که میرفت تا میان طوائف مختلف قریش در مورد نصب حجر الاسود آتش اختلاف شعلهور شده و دست به کشتار یکدیگر بزنند خدای تعالی بوسیله آن بزرگوار جلوی این اختلاف و خونریزی را گرفت.
[۷۱۸] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه، ج۱، ص۲۷۳.
در مقابل این قول مشهور، برخی سن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در آن موقع ۲۴ سال و قبل از ازدواج با خدیجه و در برخی کمتر از آن ذکر کردهاند.«لما بلغ رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الحلم» از این تعبیر استفاده میشود که داستان مربوط به ۱۵ سالگی عمر رسول خدا بوده است.
[۷۱۹] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه، ج۱، ص۲۷۴.
تا زمانی که قریش در زمان رسول خدا به فکر تجدید بنای کعبه افتادند؛ خانه کعبه سقف نداشت و ارتفاع آن نیز چیزی بیش از قامت یک انسان نبود.
[۷۲۰] ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۱۹۲.
[۷۲۱] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۹.
قریش دیوارهای اطراف کعبه را تا اساس خانه که بدست حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) پایه گذاری شده بود کندند، در آنجا به سنگ سبز رنگی برخوردند و چون خواستند آنجا را بکنند، لرزهای شهر مکه را گرفت که ناچار شدند از کندن آن قسمت صرفنظر کنند و همان سنگ را پایه قرار داده و شروع به تجدید بنا کردند. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز در این عملیات به آنها کمک میکرد.
[۷۲۲] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۱، ص۸۲.
[۷۲۳] حنبلی، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۲۲، ص۴۳۶.
[۷۲۴] حنبلی، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۲۲، ص۴۳۶.
وقتی خواستند حجر الاسود را بجای اولیه خود نصب کنند؛ میان سران قبائل اختلاف پدید آمد چون هر قبیلهای میخواست افتخار نصب آن سنگ مقدس نصیب آنان گردد. بزرگان قریش دنبال راه حلی بودند تا موضوع را بدون جنگ و خونریزی حل کنند. ابو امیه بن مغیره که سالمندترین افراد قریش بود، پیشنهاد کرد نخستین کسی که از درب وارد میشود در این کار حکمیت کند و هر چه او گفت همگی بپذیرند. قریش این رای را پذیرفتند که ناگاه محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از در وارد شد، همگی فریاد زدند: این امین است که میآید، این محمد است! ما همگی به حکم او راضی هستیم. به دستور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حجر الاسود را میان پارچه گذارند و هر یک از رؤسای قبائل گوشه پارچه را گرفتند و بدین ترتیب همگی در بلند کردن آن سنگ شرکت جستند. چون سنگ را محاذی جایگاه اصلی آن بالا آوردند خود آن حضرت پیش رفته و حجر الاسود را از میان پارچه برداشت و در جایگاه آن گذارد.
[۷۲۵] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه، ج۱، ص۲۷۴.
[۷۲۶] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۳۷۱.
[۷۲۷] ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۲، ص۳۲۴.
[۷۲۸] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۲۷۸.
در ماجرای بازسازی کعبه روایاتی غیر قابل قبول در منابع اهل سنت آمده مبنی بر اینکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که برای ساخت کعبه سنگ میبرند، به سفارش عباس عمویش پارچهای را که بر کمر بسته بود، باز کرد و روی شانهانداخت تا مانع آزار سنگ (بر شانهاش) بشود؛ و بدین ترتیب برهنه شدند، ولی ناگهان دچار غشوه شد و به زمین افتادند و از آن پس دیگر کسی آن حضرت را برهنه ندید.
[۷۲۹] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۱، ص۸۲.
[۷۳۰] حنبلی، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۲۲، ص۴۳۶.
[۷۳۱] حنبلی، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۲۲، ص۴۳۶.
از دیدگاه شیعه، این اخبار کذب، با هدف کاستن از شان پیامبر و خدشه به عصمت ایشان جعل گردیدهاند.
اجیر شدن پیامبر
ترور شخصیت نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، یکی از نقشههای شوم اعراب مشرک جاهلی و دنبالهروهای آنان در برابر دعوت توحیدی آن حضرت در طول تاریخ بوده و هست. چنانکه به تصریح قرآن، آن حضرت را ساحر،
[۷۳۲] ص/سوره۳۸، آیه۴.
[۷۳۳] غافر/سوره۴۰، آیه۲۴.
[۷۳۴] یونس/سوره۱۰، آیه۲.
مجنون،
[۷۳۵] حجر/سوره۱۵، آیه۶.
[۷۳۶] صافات/سوره۳۷، آیه۳۶.
[۷۳۷] قلم/سوره۶۸، آیه۵۱.
کذاب،
[۷۳۸] قمر/سوره۵۴، آیه۲۵.
[۷۳۹] ص/سوره۳۸، آیه۴.
سفیه
[۷۴۰] اعراف/سوره۷، آیه۶۶.
و… نامیدند. موضوع اجیر شدن پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مراحل مختلف زندگانی آن حضرت، از سوی سیرهنویسان در منابع مختلف مطرح شده است. اجیر شدن حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در دوران نوجوانی و جوانی پیامبر و قبل از بعثت مطرح گردیده و بعد از بعثت ایشان هیچ گزارشی درباره اجیر شدن ایشان در تاریخ نیامده است.
یکی از نکات مهم در تحلیل تاریخ زندگانی پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که باید مورد توجه قرار گیرد این است که تاریخ زندگانی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به خصوص تا قبل از بعثت ایشان آکنده از تناقضگویی منابع تاریخی و نقلهای متفاوت و اخبار ضعیف است که احتمال دخل و تصرف و نفوذ اسرائیلیات را در تاریخ زندگانی آن حضرت تقویت مینماید.
اما موضوع اجیر شدن نبی مکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مشخصا در دو زمینه خاص در اکثر منابع تاریخی وارد شده است. اولین مسئله ماجرای اجیر شدن پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در ماجرای شبانی برای قریش است. دومین مسئله ماجرای اجیر شدن نبی اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در کاروان تجاری خدیجه (سلاماللهعلیهم) است.
به نظر میرسد که ماجرای اجیر شدن پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توسط اشراف مشرک مکه برای شبانی در برابر بهایی بسیاراندک و موضوع اجیر شدن ایشان در کاروان تجاری، یکی دیگر از دروغ پردازیهای دشمنان ایشان در جهت خدشه نمودن به شخصیت عظیم ایشان و کاستن از شان و جایگاه اجتماعی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. یک سوال اساسی که در این بین به ذهن خطور میکند این است که اجیر شدن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چه تعارضی با شان و شخصیت ایشان دارد؟ برای رسیدن به درک صحیح از موضوع اجیر شدن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و جایگاه اجتماعی ایشان و تصدیق یا تکذیب این گونه اخبار باید این موضوع را در ظرف زمانی و مکانی خاص به خود دید.
شبانی پیامبر اسلام
یکی از افترائاتی که از سوی افراد شهره در وضع و جعل اخبار، به رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت داده شده، موضوع اجیر شدن ایشان برای چوپانی و شبانی مشرکان مکه است. محدثان و تاریخنگاران نیز با پذیرش و تایید این اخبار، از این ماجرا، اصلی کلی ساخته و پرداختهاند که بنابرآن گویا، همه پیامبران و رسولان حق تعالی باید دورهای از عمر خویش را به شبانی بگذرانند تا برای تصدی امر خطیر رسالت شایستگی یابند!
اخبار و احادیث
ماجرای اجیر شدن و شبانی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در روایات متعددی در کتب حدیثی و تاریخی اهل سنت و به نسبت کمتری در بعضی از کتب شیعه نقل شده است.
۱. بخاری از ابوهریره روایت کرده که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «ما بعث الله عزوجل نبیا الا راعی غنم… ؛ خداوند عزوجل جز گوسفندچران را پیامبر نکرده است. !»
[۷۴۱] دحلان، احمد زینی، السیره النبویه، ج۱، ص۹۷.
[۷۴۲] نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۱۸۴.
[۷۴۳] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۴، ص۴۴۱.
[۷۴۴] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۵.
[۷۴۵] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۳، ص۸۸.
۲. در حدیث دیگری آمده است: «ما من نبی الا قد رعاها؛ هیچ پیغمبری نبوده جز آنکه گوسفند چرانده!»
[۷۴۶] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۷، ص۸۱.
۳. در حدیث دیگری آمده است: «بعث موسی (علیهالسّلام) و هو راعی غنم و… بعثت و انا ارعی غنم اهلی باجیاد؛ موسی (علیهالسّلام) مبعوث شد در حالی که گوسفندمی چرانید،… و من مبعوث شدم و گوسفند خاندانم را در اجیاد میچراندم.»
[۷۴۷] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۷، ص۸۴.
[۷۴۸] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱۱، ص۵۶۷.
[۷۴۹] شمس شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد، ج۷، ص۴۱۱.
[۷۵۰] ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۱، ص۲۲۰.
۴. در علل الشرایع صدوق (رحمهاللهعلیه) نقل شده که امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «ما بعث الله نبیا قط حتی یسترعیه الغنم یعلمه بذلک رعیه الناس؛ هیچگاه خداوند پیامبری نفرستاد تا آنکه او را به چرانیدن گوسفندان وا میداشت تا بدین وسیله راه تربیت مردم را بدو یاد دهد.»
[۷۵۱] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۱، ص۶۵.
[۷۵۲] شیخ صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج۱، ص۳۲.
اهمیت کار و تلاش
بر اساس آموزههای ادیان و انبیای الهی به خصوص دین اسلام و با نگرش به تاریخ و سیره ائمه معصومین، به این واقعیت مهم میرسیم که در طول سالیان متمادی، هادیان بشر علاوه بر نقش بزرگ هدایت بشر، در کنار آن مسؤلیت سنگین، به امر اشتغال مشغول بودند تا بتوانند معیشت و اقتصاد خانواده و جامعه را به پویایی و کمال برسانند. تاریخ زندگی حضرت علی (علیهالسّلام) و فرزندان مطهرش مملو از نمونههایی در این زمینه است. در بینش اسلامی کار و تلاش از آنچنان قداست و ارزشی برخوردار است که بالاترین عبادت «العباده سبعون جزاً افضلها طلب الحلال»
[۷۵۳] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۷.
[۷۵۴] شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۳.
[۷۵۵] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۵، ص۷۸.
و هم ردیف جهاد و مبارزه با دشمن «الکاد لعیاله کالمجاهد فی سبیلالله»
[۷۵۶] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۵، ص۸۸.
[۷۵۷] علامه مجلسی، محمدباقر، مراه العقول فی شرح اخبار الرسول، ج۱۹، ص۳۷.
[۷۵۸] شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۴۳.
دانسته شده است. چنانکه امام صادق (علیهالسّلام) کار و کوشش را موجب عزت و بزرگی «اعذ الی عزک»
[۷۵۹] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۵، ص۱۴۹.
[۷۶۰] شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳.
[۷۶۱] علامه مجلسی، محمدباقر، مراه العقول فی شرح اخبار الرسول، ج۱۹، ص۱۳۰.
معرفی مینماید.
اما در میان اعراب عصر جاهلی که دچار انواع فسادهای اخلاقی بودند؛ مردم اکثرا یا تاجر بودند یا فقیر و تهیدست. تجار ساکن شهر مکه عمدتا گرفتار رباخواری بودند و از این راه بدون دردسر به ثروت میرسیدند و کار کردن را به نوعی کسر شان خود میدانستند. اما مردم فقیر که عمدتا صحرانشین بودند از راه دزدی و غارت کاروانهای تجاری امرار معاش میکردند یا اینکه حفاظت از کاروان تجاری فردی را عهدهدار میشدند. لذا قداست و ارزشی که ما در سایه اسلام برای کار و کارگر قائل هستیم را نمیتوان دراندیشههای عرب جاهلی یافت.
عدم ارتباط شبانی و نبوت
بر اساس آنچه در منابع روایی و تاریخی خصوصا در اهل سنت آمده است، گویا، همه پیامبران و رسولان حق تعالی باید دورهای از عمر خویش را به شبانی بگذرانند تا برای تصدی امر خطیر رسالت شایستگی یابند! یعنی شغل شبانی، مقدمهای برای امر خطیر رسالت انبیا دانسته شده است. مانند «ما من نبی الا قد رعاها»
[۷۶۲] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۷، ص۸۱.
و «ما بعث الله عزوجل نبیا الا راعی غنم»
[۷۶۳] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۳، ص۸۸.
لذا در مورد پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز با توجه به این مبنای فکری اخباری نقل شده که آن حضرت را چوپان قریش معرفی میکند. نکته اصلی در ماجرای شبانی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جدای از ضعف اخبار و احادیث؛ این است که انجام شبانی از مقدمات ضروری نبوت و رسالت و نیل به مکارم اخلاقی نیست. اگر چه برخی تاریخنگاران شیعه و سنی امر شبانی را به گونهای با تربیت انسانها و تهذیب نفس ربط دادهاند،
[۷۶۴] شیخ صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج۱، ص۳۲.
[۷۶۵] علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۱، ص۶۵.
[۷۶۶] هیکل، محمد حسنین، حیاه محمد (
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.