پاورپوینت بدعت در اسلام
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت بدعت در اسلام دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت بدعت در اسلام،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت بدعت در اسلام :
بدعت (دیدگاه اسلام)
بدعت، افزودن چیزی به دین یا کاستن چیزی از آن است. بدعت در مقابل سنت قرار دارد. سنت به آموزههایی میگویند که در قرآن و روایات پیامبر (و معصومان) بیان شده است. برخی از علمای اهلسنت بر این باورند که بدعت به خوب و بد تقسیم میشود و به جماعت خواندن نماز تراویح که به دستور عمر بن خطاب مرسوم شد، بدعت خوب است. اما برخی دیگر از اهلسنت هر بدعتی را حرام میشمرند. بدعت، امروز از ابزار اولیه وهابیت برای بیرون راندن مخالفین خود از میدان اسلام قرار گرفته است. از این جهت، آگاهی از بحث بدعت و آشنائی با شاخصه های مختلف آن، از ضروریات است.
فهرست مندرجات
۱ – بدعت در لغت و اصطلاح
۱.۱ – ابنتمیم
۱.۲ – ابنفارس
۱.۳ – راغب اصفهانی
۱.۴ – فیروزآبادی
۱.۵ – جوهری
۱.۶ – ابنمنظور
۲ – تقسیمات بدعت
۲.۱ – محموده و مذمومه
۲.۲ – هدایت و ضلالت
۲.۳ – پنج قسم
۳ – هدف از تقسیم بدعت
۳.۱ – غزالی
۳.۲ – ابنحزم
۳.۳ – ابناثیر
۳.۴ – قسطلانی
۳.۵ – ابن منظور
۳.۶ – ابنتیمیه
۴ – پیامبر و نماز تراویح
۵ – اهلسنت و تقسیم بدعت
۵.۱ – صالح فوزان
۵.۲ – ابنحجر
۵.۳ – قرطبی
۵.۴ – شاطبی
۵.۵ – ابنرجب حنبلی
۵.۶ – کحلانی
۵.۷ – غامدی
۶ – سنت در لغت و اصطلاح
۶.۱ – سنّت در لغت
۶.۱.۱ – طریحی
۶.۱.۲ – ابنمنظور محمد بن مکرم
۶.۱.۳ – زبیدی
۶.۱.۴ – محمدتقی حکیم
۶.۲ – سنّت در اصطلاح
۶.۲.۱ – طریحی
۶.۲.۲ – ابن منظور محمد بن مکرم
۶.۲.۳ – ابن حجر
۶.۲.۴ – شوکانی
۶.۲.۵ – مظفر
۶.۳ – سنت در لسان معصومین
۷ – ضایع شدن سنت پیامبر
۷.۱ – نماز
۷.۲ – قیام به نماز
۷.۳ – اذان
۷.۴ – قبله
۸ – معرفی اجمالی وهابیت
۹ – هدف از تأسیس وهابیت
۱۰ – بدعت در وهابیت
۱۱ – نمونههائی از بدعت نزد وهابیت
۱۱.۱ – صلوات قبل و بعد از اذن
۱۱.۲ – صدق الله العظیم
۱۱.۳ – جشن میلاد
۱۱.۴ – تسبیح با سنگریزه
۱۱.۴.۱ – احاطه حرمین با بدعت
۱۱.۴.۲ – صحیح بودن روش وهابیت
۱۱.۵ – مراسم میلاد پیامبر
۱۱.۵.۱ – اصاله الإباحه
۱۱.۵.۲ – سیوطی و میلاد پیامبر
۱۱.۶ – جشن میلاد انبیاء
۱۱.۷ – آغاز جلسات با قرآن
۱۱.۸ – قرائت و دعای جمعی
۱۱.۹ – زیارت بسیار حرم پیامبر
۱۱.۱۰ – اهدای ثواب عبادت به پیامبر
۱۱.۱۱ – اهدای ثواب نماز به اموات
۱۱.۱۲ – تبرک به کعبه
۱۱.۱۳ – ذکر با تسبیح
۱۱.۱۴ – جشن تولد نوزادان
۱۱.۱۵ – سالگرد ازدواج
۱۲ – نتیجه
۱۳ – پانویس
۱۴ – منبع
بدعت در لغت و اصطلاح
وهابیان که امروز مسلمانها را متهم به «بدعت» میکنند، آیا این اتهام بدعت وهابیها، با آیات قرآن تطبیق میکند یا خیر؟ آیا با سنت تطبیق می کند یا نه؟ آیا با ارکان «بدعت»، که خود علمای اهلسنت هم به این ارکان تصریح کردهاند، سازگاری دارد یا ندارد؟ برای روشن شدن این سؤالات، باید «بدعت» را در زاویههای مختلف بررسی کنیم:
ابنتمیم
«ابنتمیم فراهیدی» نویسنده کتاب لغت «العین» متوفای ۱۷۵ هجری و معاصر امام صادق و امام کاظم (سلاماللهعلیهما) است؛ ایشان در «معنای» بدعت مینویسد:
«البَدْعُ: إحداثُ شیءٍ لم یکن له من قبلُ خلقٌ و لا ذکرٌ و لا معرفهٌوالبِدْعُ: الشیء الذی یکون أولاً فی کل أمر، کما قال الله عز وجل: قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ أی: لستُ بأوّل مُرْسَل.و البِدْعَهُ: اسم ما ابتدع من الدین و غیرهو البِدْعَهُ: ما استحدثت بعد رسول الله من أهواء و أعمال » «البَدع»:
ایجاد کردن یک چیزی است که قبل از این نبوده و اثری و ذکری از آن وجود نداشته و شناختی نسبت به آن وجود نداشته است. «البدع»: چیزی است که در هر امری اولین باشد. مثل کلام خداوند که فرمود: ای پیغمبر بگو من پیامبر نو ظهوری نیستم. یعنی اولین فرستاده نیستم.
[۱] احقاف/سوره۴۶، آیه۹.
البِدعه: اسم آن چیزی است که در دین و غیر دین ایجاد میشود. بدعت آن عقاید و اعمال باطل است که بعد از پیامبر ایجاد شده است.
[۲] فراهیدی، خلیل بن أحمد، العین، ج۲، ص ۵۴.
ابنفارس
ابنفارس متوفای ۳۹۵ هجری در معنای «بَدَعَ» میگوید:
«بَدَعَ» الباء والدال والعین أصلان: أحدهما ابتداء الشیء و صنعُه لا عَنْ مِثال، و الآخر الانقطاع و الکَلال»
بدعت دو معنا دارد: یکی ایجاد کردن و پدید آوردن یک چیز است بدون داشتن نمونه قبلی و معنای دوم جداشدن و پوسیده شدن است.
[۳] فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص ۲۰۹.
راغب اصفهانی
«راغب اصفهانی» در معنای «بدعت» می گوید:
«الإِبْدَاع: إنشاء صنعه بلا احتذاء و اقتداء والبِدْعهُ فی المذهب: إیراد قول لم یستنّ قائلها و فاعلها فیه بصاحب الشریعه و أماثلها المتقدمه و أصولها المتقنه»
بدعت به معنای ایجاد یک صنعتی است بدون آنکه دنباله روی کسی باشد یا اقتدا به کسی شده باشد. بدعت در مذهب یعنی گفتن یک سخن، که قائل سخن، آن را و فاعلش را به شریعت نسبت نمیدهد. با چیز دیگری هم مقایسه نمیکند و از اصول و اطلاقات هم استفاده نمیکند.
[۴] اصفهانی، راغب، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۸.
فیروزآبادی
فیروزآبادی از جمله لغت نگارانی است که کلامش در کتب فقهی دارای ارزش و اعتبار است. ایشان در معنی «بدعت» مینویسد:
«البِدْعَهُ بالکسر: الحَدَثُ فی الدین بعدَ الإِکْمَالِ، أو ما اسْتُحْدِثَ بعد النبیِّ، صلى الله علیه وسلم، من الأَهْواءِ والأَعْمالِ»
بدعت یعنی ایجاد عقاید باطل یا عمل باطل و جدید در دین، بعد از پیغمبر، یا بعد از این که دین کامل شده باشد.
[۵] فیروزآبادی، مجد الدین، قاموس المحیط، ج۳، ص۳-۴.
جوهری
«البدعه: الحدث فی الدین بعد الاکمال»
بدعت یعنی نوآوری و اضافه کردن در دین بعد از کامل شدن آن.
[۶] أبونصر، جوهری، صحاح اللغه، ج۳، ص ۱۱۸۴.
ابنمنظور
«البِدْعهُ: الحَدَث وَ مَا ابْتُدِعَ مِنَ الدِّینِ بَعْدَ الإِکمال»
بدعت یعنی ایجاد کردن و اضافه کردن در دین بعد از کامل شدن آن.
[۷] ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۸، ص۶.
تقسیمات بدعت
بدعت در کلام برخی بزرگان اهلسنت دارای تقسیماتی است که در اینجا به آنها اشاره میکنیم.
محموده و مذمومه
«ابنحجر» از «شافعی» نقل میکند:
«قَالَ الشَّافِعِیُّ الْبِدْعَهُ بِدْعَتَانِ مَحْمُودَهٌ وَ مَذْمُومَهٌ فَمَا وَافَقَ السُّنَّهَ فَهُوَ مَحْمُودٌ وَ مَا خَالَفَهَا فَهُوَ مَذْمُومٌ»
شافعی گفته است که بدعت دو گونه است: بدعت پسندیده و بدعت ناپسند. هر بدعتی که موافق سنت باشد، بدعت پسندیده است و هر بدعتی که مخالف سنت باشد، بدعت ناپسند است.
[۸] عسقلانی، ابنحجر، فتح الباری، ج۱۳، ص۲۵۳.
«ابنحجر» در ادامه تقسیم «بدعت»، به بدعت محموده و مذمومه میگوید:
«الْمُحْدَثَاتُ ضَرْبَانِ مَا أُحْدِثُ یُخَالِفُ کِتَابًا أَوْ سُنَّهً أَوْ أَثَرًا أَوْ إِجْمَاعًا فَهَذِهِ بِدْعَهُ الضَّلَالِ وَمَا أُحْدِثُ مِنَ الْخَیْرِ لَا یُخَالِفُ شَیْئًا مِنْ ذَلِکَ فَهَذِهِ مُحْدَثَهٌ غَیْرُ مَذْمُومَهٍ»
چیزهای جدیدی که در دین ایجاد میشود بر دو قسم است: قسمی مخالف کتاب و سنت پیامبر و کلام صحابه و اجماع است و این بدعت گمراهی است و قسمی که از امور خیر ایجاد میشود که مخالف کتاب و سنت و اجماع نیست و این موارد جدید ایجاد شده در دین مورد مذمت نیست.
[۹] عسقلانی، ابنحجر، فتح الباری، ج۱۳، ص۲۵۳.
هدایت و ضلالت
«ابناثیر جزری» هم بعد از نقل کلام «عمر» درباره بدعت «نماز تراویح» در ماه رمضان میگوید:
البِدْعهُ بدْعتان: بدعهُ هُدى، و بدْعه ضَلَالٍ، فَمَا کَانَ فِی خِلَافِ مَا أَمر اللَّهُ بِهِ وَ رَسُولُهُ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَهُوَ فِی حَیِزّ الذّمِّ و الإِنکار، وَ مَا کَانَ وَاقِعًا تَحْتَ عُموم مَا ندَب اللهُ إِلیه و حَضّ عَلَیْهِ أَو رسولُه فَهُوَ فِی حیِّز الْمَدْحِ»
بدعت دو گونه است: بدعت هدایت و بدعت ضلالت! آن چه که خلاف دستور خدا و رسولش باشد مزموم است و منکر و آن مواردی که تحت عموم دستورات الهی باشد و تحت عموم مواردی باشد که خدا و رسولش به آن دعوت کردهاند، ممدوح و پسندیده است.
[۱۰] ابنأثیر، مجدالدین، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، ج۱، ص۱۰۶.
پنج قسم
«قسطلانی» که یکی از شارحین کتاب «صحیح بخاری» است، بعد از نقل کلام «عمر بن خطاب» که در مورد بدعت نماز تراویح گفته بود:
«نِعْمَ البِدْعَهُ هَذِهِ» این بدعت خوبی است.
[۱۱] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۳، ص۴۵، ح۲۰۱۰.
در یک اقدام عجیب، «بدعت» را به پنج قسم تقسیم میکند و میگوید: «و هی خمسه واجبه و مندوبه و محرمه و مکروهه و مباحه»
بدعت پنج قسم است: بدعت واجب، مستحب، حرام، مکروه و بدعت مباح.
[۱۲] قسطلانی، ابنحجر، ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ج۳، ص۴۲۶.
تقسیمبندی «بدعت» به دو یا پنج قسم، از ناحیه برخی وهابیون و نیز اهلسنت، در حالی است که پیغمبر اکرم به صراحت فرموده است:
«کُلُّ بِدْعَهٍ ضَلَالَهٌ وَ کُلَّ ضَلَالَهٍ فِی النَّارِ؛ تمام بدعتها گمراهی است و نتیجه تمام گمراهیها آتش جهنم است.»
[۱۳] نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۲، ص۵۹۲، ح۸۶۷.
؛
[۱۴] نسائی، حافظ، سنن کبری، ج۱، ص۵۵۰، ح۱۷۸۶.
هدف از تقسیم بدعت
علت اینکه وهابیت، «بدعت» را تقسیم بندی کردهاند به «بدعت سیئه» و «بدعت حسنه» بخاطر این است که بتوانند کاری را که از خلیفه دوم صورت گرفته، رنگ مذهبی بزنند؛ آنجائیکه دستور داد «نماز تراویح» را به جماعت بخوانند:
«عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدٍ القَارِیِّ، أَنَّهُ قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، لَیْلَهً فِی رَمَضَانَ إِلَى المَسْجِدِ، فَإِذَا النَّاسُ أَوْزَاعٌ مُتَفَرِّقُونَ، یُصَلِّی الرَّجُلُ لِنَفْسِهِ، وَیُصَلِّی الرَّجُلُ فَیُصَلِّی بِصَلاَتِهِ الرَّهْطُ، فَقَالَ عُمَرُ: إِنِّی أَرَى لَوْ جَمَعْتُ هَؤُلاَءِ عَلَى قَارِئٍ وَاحِدٍ، لَکَانَ أَمْثَلَ ثُمَّ عَزَمَ، فَجَمَعَهُمْ عَلَى أُبَیِّ بْنِ کَعْبٍ، ثُمَّ خَرَجْتُ مَعَهُ لَیْلَهً أُخْرَى، وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلاَهِ قَارِئِهِمْ، قَالَ عُمَرُ: «نِعْمَ البِدْعَهُ هَذِهِ»
عبدالرحمن میگوید: در یکی از شبهای ماه رمضان با عمر بن خطاب وارد مسجد شدیم. مردم در مسجد پراکنده و متفرق بودند، بعضیها فرادی نماز میخواندند؛ و بعضیها هم سه چهار نفره پشت سر یک نفر نماز جماعت میخواندند. عمر گفت: اگر اینها را مجتمع میکردم به یک امام جماعت بهتر و زیباتر بود؛ سپس تصمیمش را گرفت و ابی بن کعب را امام آنها قرار داد. شبی دیگر به همراه عمر وارد مسجد شدم و دیدم مردم پشت سر ابی بن کعب به جماعت ایستادهاند. در این هنگام عمر گفت: این بدعت خوبی است.
[۱۵] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۳، ص۴۵، ح۲۰۱۰.
غزالی
ابوحامد محمد غزالی معتقد است که هر بدعتی منهی عنه نیست! بلکه بالاتر، بعضی مواقع ایجاد بدعت، واجب هم میشود:
«فلیس کُلُّ مَا أُبْدِعَ مَنْهِیًّا بَلِ الْمَنْهِیُّ بِدْعَهٌ تُضَادُّ سُنَّهً ثَابِتَهً وَتَرْفَعُ أَمْرًا مِنَ الشَّرْعِ مع بقاء علته بل الإبداع قد یجب فی بعض الأحوال إذا تغیرت الأسباب»
هر بدعتی که بعد از رسول اکرم ایجاد شده باشد، مورد نهی قرار نگرفته است. بلکه آن بدعتی مورد نهی است که با سنت ثابت در تضاد باشد و علی رغم اینکه علت ایجاد آن بدعت، باقی هست، امری در شرع بر رفع آن باشد. البته بدعتگذاری، گاهی اوقات واجب میشود و آن زمانی است که علل و اسباب تغییر کنند.
[۱۶] غزالی، أبوحامد، احیاء علوم الدین، ج۴، ص۶۴.
البته «غزالی» توضیح نمیدهد که تغییر علل و اسباب چه هست که موجب میشود بدعت گذاشتن واجب بشود!
ابنحزم
ابنحزم آندلسی هم در ابتدا، «بدعت» را معنا میکند و سپس برای اینکه از دیگران در دفاع از اقدام «عمر» در بدعت «نماز تراویح» عقب نماند؛ «بدعت» را به دو قسم تقسیم میکند:
«والبدعه کل ما قیل أو فعل مما لیس له أصل فیما نسب إلیه صلى الله علیه وسلم و هو فی الدین کل ما لم یأت فی القرآن و لا عن رسول الله صلى الله علیه وسلم إلا أن منها ما یؤجر علیه صاحبه و یغدر بما قصد إلیه من الخیر و منها ما یؤجر علیه صاحبه و یکون حسنا و هو ما کان أصله الإباحه کما روی عن عمر رضی الله عنه نعمت البدعه هذه و هو ما کان فعل خیر جاء النص بعموم استحبابه و إن لم یقرر عمله فی النص و منها ما یکون مذموما و لا یعذر صاحبه و هو ما قامت به الحجه على فساده فتمادى علیه القائل به»
بدعت هر کلام یا عملی است که اصلی در گفتار و رفتار پیغمبر نداشته باشد. بدعت در دین هم ایجاد هر چیزی است که در قرآن و سنت پیامبر نیامده باشد. البته برخی از بدعتها که در اصل، مباح هستند، پسندیده هستند و بدعت گذار هم، به خاطر قصد خیری که داشته است، اجر و پاداش دارد. مثل آن چه که از «عمر» نقل شده است که گفت: «این بدعت خوبی است». این بدعت پسندیده، هر بدعتی را که عمومات نص بر استحبابش دلالت بکند را شامل میشود. هر چند در نص صریح، آن عمل نیامده باشد. برخی دیگر از بدعتها، ناپسند هستند و بدعتگذار هم معذور نیست و آن بدعتی است که دلیلی از شرع بر فساد آن اقامه شده است ولی صاحب بدعت بر انجام آن اصرار دارد.
[۱۷] ابنحزم، علی بن احمد، الأحکام، ج۱، ص۴۳.
ابناثیر
«وَ مِنْ هَذَا النَّوْعِ قَوْلُ عُمَرَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: نعمتِ البِدْعهُ هَذِهِ، لَمَّا کَانَتْ مِنْ أَفعال الْخَیْرِ وَ دَاخِلَهً فِی حَیِّزِ الْمَدْحِ سَمّاها بِدْعَهً ومدَحَها لأَنَّ النَّبِیَّ، صَلَّى اللَّهُ علیه وسلم، لم یَسُنَّها لَهُمْ، و إِنما صلَّاها لَیالِیَ ثُمَّ تَرَکَهَا وَ لَمْ یُحَافِظْ عَلَیْهَا وَ لَا جَمَعَ النَّاسَ لَهَا وَ لَا کَانَتْ فِی زَمَنِ أَبی بَکْرٍ و إِنما عُمَرُ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، جَمَعَ الناسَ عَلَیْهَا و ندَبهم إِلیها فَبِهَذَا سَمَّاهَا بِدْعَهً، وَ هِیَ عَلَى الْحَقِیقَهِ سنَّه لِقَوْلِهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ،عَلَیْکُمْ بِسُنَّتِی وَسُنَّهِ الخُلفاء الرَّاشِدِینَ مِنْ بَعْدِیوَ قَوْلُهُ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: اقْتَدُوا بِاللَّذَیْنِ مِنْ بَعْدِی: أَبی بَکْرٍ وَعُمَرَ،وَ عَلَى هَذَا التأْویل یُحمل الْحَدِیثُ الآخَر:کلُّ مُحْدَثهٍ بِدْعَهٌ، إِنما یُرِیدُ مَا خالَف أُصولَ الشَّرِیعَهِ وَ لَمْ یُوَافِقِ السُّنَّهَ، و أَکثر مَا یُسْتَعْمَلُ المُبْتَدِعُ عُرْفاً فِی الذمِّ»
و سخن عمر که گفت: «این بدعت خوبی است»، از همین نوع است. از آنجائی که عمل عمر از افعال خیر بوده و داخل در امور مدح شده بوده است، هم گفته بدعت است و هم گفته بدعت خوبی است. بدعت گفت، چون پیغمبر نماز تراویح را سنت قرار نداد، فقط چند شبی خواند و ترک کرد و مردم را بر این نماز جمع نکرد. در زمان ابوبکر هم خوانده نشد و فقط عمر نماز جماعت تراویح را برپا کرد، و مردم را بر اقامه آن تحریک کرد. لذا گفت این نماز، بدعت است. البته این بدعت در حقیقت، سنت است. زیرا پیغمبر گفت: «بر شما باد پیروی کردن از سنت من و سنت خلفای هدایتگر بعد از من.» و همچنین گفت: «بعد از من به ابوبکر و عمر اقتدا کنید.» بنابراین مطلب، این روایت پیامبر که گفت: «هر چیز جدیدی که ایجاد بشود، بدعت است» مرادش هر چیزی است که مخالف اصول شریعت باشد و موافق سنت نباشد و البته در عرف عرب، کلمه بدعت، اکثراً در ذم استعمال میشود.
[۱۸] ابنأثیر، مجدالدین، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، ج۱، ص۱۰۷.
«ابناثیر» هم مثل دیگر علمای اهلسنت، مهمترین دلیل بر مشروع بودن عمل «عمر» در بدعت نماز تراویح را دو روایت جعلی معرفی میکند که این دو روایت هیچ پایه و اساسی ندارند و جعلی و باطل است.
قسطلانی
«قسطلانی» در دفاع از بدعت خلیفه دوم مینویسد:
«و حدیث “کل بدعه ضلاله” من العام المخصوص، و قد رغب فیها عمر بقوله: نعم البدعه و… قیام رمضان لیس بدعه لأنه -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- قال: “اقتدوا بالذین من بعدی أبی بکر و عمر” و إذا أجمع الصحابه مع عمر على ذلک زال عنه اسم البدعه.» حدیث “کل بدعه ضلاله”
از عموماتی است که تخصیص خورده است و عمر با جمله نعم البدعه تخصیص خوردن عام را در نظر داشته است… نماز تراویح در ماه رمضان بدعت نیست زیرا پیغمبر فرمود: بعد از من به ابوبکر و عمر اقتدا کنید و وقتی تمام صحابه با عمر همراهی کردند در اقامه نماز تراویح، اسم بدعه از نماز تراویح زائل میشود.
[۱۹] قسطلانی، أحمد بن محمد، ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ج۳، ص۴۲۶.
«عمر بن خطاب» درباره نماز تراویح میگوید: «نِعْمَ البِدْعَهُ هَذِهِ»! ولی آقای «قسطلانی» میگوید:«قیام رمضان لیس بدعه»! و این هم از عجائب است!
ابن منظور
«ابنمنظور» در معنی واژه «بدعت»، برای تبرئه خلیفه دوم از بدعت «نماز تراویح»، بدعت را به دو قسم «بدعت حسنه» و «بدعت سیئه» تقسیم میکند و بدعت خلیفه را از نوع حسنه معرفی کرده و میگوید:
«وَ مِنْ هَذَا النَّوْعِ قَوْلُ عُمَرَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: نعمتِ البِدْعهُ هَذِهِ، لَمَّا کَانَتْ مِنْ أَفعال الْخَیْرِ وَ دَاخِلَهً فِی حَیِّزِ الْمَدْحِ سَمّاها بِدْعَهً ومدَحَها لأَنَّ النَّبِیَّ، صَلَّى اللَّهُ علیه وسلم، لم یَسُنَّها لَهُمْ، و إِنما صلَّاها لَیالِیَ ثُمَّ تَرَکَهَا وَ لَمْ یُحَافِظْ عَلَیْهَا وَ لَا جَمَعَ النَّاسَ لَهَا وَ لَا کَانَتْ فِی زَمَنِ أَبی بَکْرٍ و إِنما عُمَرُ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، جَمَعَ الناسَ عَلَیْهَا و ندَبهم إِلیها فَبِهَذَا سَمَّاهَا بِدْعَهً، وَ هِیَ عَلَى الْحَقِیقَهِ سنَّه لِقَوْلِهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ،عَلَیْکُمْ بِسُنَّتِی وَسُنَّهِ الخُلفاء الرَّاشِدِینَ مِنْ بَعْدِیوَ قَوْلُهُ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: اقْتَدُوا بِاللَّذَیْنِ مِنْ بَعْدِی: أَبی بَکْرٍ وَعُمَرَ، وَ عَلَى هَذَا التأْویل یُحمل الْحَدِیثُ الآخَر:کلُّ مُحْدَثهٍ بِدْعَهٌ، إِنما یُرِیدُ مَا خالَف أُصولَ الشَّرِیعَهِ وَ لَمْ یُوَافِقِ السُّنَّهَ، و أَکثر مَا یُسْتَعْمَلُ المُبْتَدِعُ عُرْفاً فِی الذمِّ»
و سخن عمر که گفت: «این بدعت خوبی است»، از همین نوع است. از آنجائی که عمل عمر از افعال خیر بوده و داخل در مدحیات بوده است، هم گفته بدعت است و هم گفته بدعت خوبی است. بدعت گفت، چون پیغمبر نماز تراویح را سنت قرار نداد، فقط چند شبی خواند و ترک کرد و مردم را بر این نماز جمع نکرد. در زمان ابوبکر هم خوانده نشد و فقط عمر نماز جماعت تراویح را برپا کرد، و مردم را بر اقامه آن تحریک کرد. لذا گفت این نماز، بدعت است. البته در حقیقت این بدعت، سنت است. زیرا پیغمبر گفت: «بر شما باد پیروی کردن از سنت من و سنت خلفای هدایتگر بعد از من.» و همچنین گفت:«بعد از من به ابوبکر و عمر اقتدا کنید. بنابراین مطلب، این روایت پیامبر که گفت: «هر چیز جدیدی که ایجاد بشود، بدعت است» مرادش هر چیزی است که مخالف اصول شریعت باشد و موافق سنت نباشد و در عرف عرب، کلمه بدعت، اکثراً در ذم استعمال میشود.
[۲۰] ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۸، ص۶.
ابنتیمیه
«ابنتیمیه» در مورد بدعت تراویح، که خلیفه دوم آن را پایه گذاری نمود، نکاتی دارد که اگر دقت شود، خالی از تأمل نیست:
«قَالَ عُمَرُ: نِعْمَتِ الْبِدْعَهُ هَذِهِ، وَ الَّتِی تَنَامُونَ عَنْهَا أَفْضَلُ مِنَ الَّتِی تَقُومُونَ یُرِیدُ بِذَلِکَ آخِرَ اللَّیْلِ، وَ کَانَ النَّاسُ یَقُومُونَ أَوَّلَهُ. وَ هَذَا الِاجْتِمَاعُ الْعَامُّ لَمَّا لَمْ یَکُنْ قَدْ فُعِلَ سَمَّاهُ بِدْعَهً، لِأَنَّ مَا فُعِلَ ابْتِدَاءً یُسَمَّى بِدْعَهً فِی اللُّغَهِ، وَ لَیْسَ ذَلِکَ بِدْعَهً شَرْعِیَّهً ; فَإِنَّ الْبِدْعَهَ الشَّرْعِیَّهَ الَّتِی هِیَ ضَلَالَهٌ هِیَ مَا فُعِلَ بِغَیْرِ دَلِیلٍ شَرْعِیٍّ کَاسْتِحْبَابِ مَا لَمْ یُحِبَّهُ اللَّهُ، وَ إِیجَابِ مَا لَمْ یُوجِبْهُ اللَّهُ وَ تَحْرِیمِ مَا لَمْ یُحَرِّمْهُ اللَّهُ، فَلَا بُدَّ مَعَ الْفِعْلِ مِنِ اعْتِقَادٍ یُخَالِفُ الشَّرِیعَهَ، وَ إِلَّا فَلَوْ عَمِلَ الْإِنْسَانُ فِعْلًا مُحَرَّمًا یَعْتَقِدُ تَحْرِیمَهُ لَمْ یُقَلْ إِنَّهُ فَعَلَ بِدْعَهً.»
عمر گفت: این بدعت خوبی است. و کسانی که در زمان نماز تراویح میخوابند، از کسانی که به اقامه تراویح مشغولاند، بهتر هستند. منظور عمر، اقامه تراویح در آخر شب بود. در حالی که مردم اول شب، نماز تراویح را اقامه میکردند. و چون این اجتماع عمومی، قبلاً سابقه نداشته است، عمر آن را بدعت نامید. زیرا که در لغت، آنچه که ابتداءً انجام بگیرد را بدعت مینامند. و این نماز تراویح، بدعت شرعی نبوده است. چرا که بدعت شرعی، که ضلالت و گمراهی هست، آن است که بدون دلیل شرعی انجام گیرد. مثل مستحب شمردن چیزی که خدا آن را دوست نمیدارد، یا واجب کردن چیزی که خدا آن را واجب نکرده است، یا حرام کردن چیزی که خدا آن را حرام نکرده است. بدعت شرعی هم انجام یک کار است و هم اعتقاد به مخالف شریعت بودن آن است و گرنه اگر شخصی کار حرامی را انجام دهد و معتقد به حرمتش هم باشد، به آن بدعت نمیگویند.
[۲۱] ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ج۸، ص۳۰۷.
پیامبر و نماز تراویح
طبق نقل منابع معتبر اهلسنت، پیغمبر فقط یک شب نماز تراویح را خواند، آن هم فرادی، ولی عدهای به ایشان اقتدا کردند. حضرت چون دید که مردم به ایشان اقتدا کردند، ناراحت شد و از فردا شب به مسجد نیامد.
این روایت را «بخاری» در صحیح خودش نقل میکند:
«فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی فِیهَا، فَتَتَبَّعَ إِلَیْهِ رِجَالٌ وَجَاءُوا یُصَلُّونَ بِصَلاَتِهِ، ثُمَّ جَاءُوا لَیْلَهً فَحَضَرُوا، وَأَبْطَأَ رَسُولُ اللَّهِ عَنْهُمْ فَلَمْ یَخْرُجْ إِلَیْهِمْ، فَرَفَعُوا أَصْوَاتَهُمْ وَحَصَبُوا البَابَ، فَخَرَجَ إِلَیْهِمْ مُغْضَبًا، فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ: «مَا زَالَ بِکُمْ صَنِیعُکُمْ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَیُکْتَبُ عَلَیْکُمْ، فَعَلَیْکُمْ بِالصَّلاَهِ فِی بُیُوتِکُمْ، فَإِنَّ خَیْرَ صَلاَهِ المَرْءِ فِی بَیْتِهِ إِلَّا الصَّلاَهَ المَکْتُوبَهَ؛
شبی پیغمبر اکرم آمد به مسجد و مشغول نماز نافله شد. در این هنگام عدهای از مردم آمدند و به نماز نافله پیغمبر اقتدا کردند. فردا شب دوباره در مسجد حاضر شدند ولی پیغمبر دیر کرد و به مسجد نیامد. مردم به درب خانه پیغمبر رفتند و درب خانه پیغمبر را زدند و با صدای بلند ایشان را صدا زدند. در این حال پیغمبر در حالی که غضبناک بود از خانه خارج شد و به مردم فرمود: این چه کاری است که شما انجام میدهید؟ من گمان میکنم این نماز تراویح بر شما واجب بشود. شما باید نماز نافله را در خانه بخوانید. همانا بهترین نماز انسان نمازی است که در خانه خوانده میشود. مگر نماز واجب.»
[۲۲] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۵، ص ۲۲۶۶، ح۵۷۶۲.
ترک پیغمبر از اقامه نماز تراویح، در حقیقت، مخالفت عملی ایشان با نماز تراویح بوده است. در روایت دیگری دارد که:
«فَتُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَالأَمْرُ عَلَى ذَلِکَ، ثُمَّ کَانَ الأَمْرُ عَلَى ذَلِکَ فِی خِلاَفَهِ أَبِی بَکْرٍ، وَصَدْرًا مِنْ خِلاَفَهِ عُمَرَ؛
رسول اکرم از دنیا رفت و قضیه نماز تراویح به همین شکل بود (یعنی به جماعت خوانده نمیشد) و در خلافت ابوبکر هم همین گونه بود و ابتدای خلافت عمر هم این گونه بود.»
[۲۳] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۳، ص۴۴، ح۲۰۰۹.
بخاری در ذیل روایت و در معنی (الأمر على ذلک) می گوید:
«استمر الحال على ترک الجماعه فی قیام رمضان» نماز جماعت تراویح در شبهای ماه رمضان همچنان خوانده نمیشد.
اهلسنت و تقسیم بدعت
تقسیمبندی بدعت به انواع مختلف، در راستای دفاع از عملکرد خلیفه دوم، در حالی صورت گرفته است که بسیاری از علمای شاخص اهلسنت، حتی علمای وهابی، به این امر اعتراض نموده، و تقسیمبندی «بدعت» را، امری نادرست شمردهاند:
صالح فوزان
«صالح فوزان» که عضو لجنه دائم افتاء عربستان سعودی است، درباره تقسیمبندی «بدعت» به «بدعت حسنه» و «بدعت سیئه» میگوید:
«لیس مع من قسَّم البدعه إلى بدعهٍ حسنه و بدعهٍ سیئهٍ دلیلٌ؛ لأن البدع کلَّها سیئهٌ؛ لقوله صلى الله علیه وسلم: (کل بدعه ضلاله، وکل ضلاله فی النار ) [رواه النسائی فی سننه ( ۳/۱۸۸-۱۸۹ ) من حدیث جابر بن عبد الله بنحوه، و رواه الإمام مسلم فی صحیحه ( ۲/۵۹۲ ) بدون ذکر: ” وکل ضلاله فی النار “»
کسی که بدعت را به حسنه و سیئه تقسیم کرده است، هیچ دلیلی بر این تقسیم ندارد. زیرا که تمام انواع بدعتها سیئه هستند. چون پیغمبر فرمود: «تمام بدعتها گمراهی است و هر گمراهی در آتش است» که این روایت را نسائی در سنن خود نقل کرده است و مسلم هم در صحیح خود نقل کرده است ولی عبارت «تمام گمراهیها در آتش است» را ندارد.
[۲۴] فوزان، صالح، المنتقی من فتاوی الفوزان، ج ۱۶، ص۱، فتوای شماره ۹۴.
ابنحجر
«ابنحجر» در توضیح روایت پیامبر که تمام انواع بدعت را گمراهی معرفی فرموده است میگوید:
«وَالْمُرَادُ بِقَوْلِهِ کُلَّ بِدْعَهٍ ضَلَالَهٌ مَا أُحْدِثُ وَلَا دَلِیلَ لَهُ مِنَ الشَّرْعِ بِطَرِیقٍ خَاصٍّ وَلَا عَام»
مراد از «بدعت» در فرمایش پیغمبر که فرمود: هر بدعتی گمراهی است؛ هر چیز جدیدی است که در دین ایجاد میشود، در حالی که هیچ دلیل شرعی ندارد. نه دلیل خاص دارد و نه دلیل عام.
[۲۵] عسقلانی، ابنحجر، فتح الباری، ج۱۳، ص۲۵۴.
قرطبی
قرطبی در تعریف «بدعت» شاخصه جدیدی را اضافه می کند و میگوید:
«وَکُلُّ بِدْعَهٍ ضَلَالَهٌ یُرِیدُ مَا لَمْ یُوَافِقْ کِتَابًا أَوْ سُنَّهً، أَوْ عَمَلَ الصَّحَابَهِ» مراد از بدعت در کلام پیغمبر، که فرمود هر بدعتی ضلالت است؛ آن چیزی است که موافق کتاب و سنت نباشد و همچنین موافق عمل صحابه نباشد!
[۲۶] قرطبی، محمد بن أحمد، الجامع لأحکام القرآن، ج۲، ص۸۷.
شاطبی
ابواسحاق شاطبی، متوفی ۷۹۰ هجری، درباره تقسیم بندی «بدعت»، به بدعت حسنه و بدعت سیئه، میگوید:
«ان ذم البدع و المحدثات عام لا یخص محدثه دون غیرها…انها جاءت مطلقه عامه على کثرتها لم یقع فیها استثناء البته و لم یأت فیها مما یقتضی ان منها ما هو هدى و لا جاء فیها کل بدعه ضلاله الا کذا و کذا و لا شیء من هذه المعانی. فلو کان هنالک محدثه یقتضی النظر الشرعی فیها الاستحسان أو انها لاحقه بالمشروعات لذکر ذلک فی آیه أو حدیث لکنه لا یوجد»
همانا نکوهش بدعتها عمومی است و اختصاص به به یک بدعت خاص ندارد. مذموم بودن بدعت، هر چقدر هم که باشد، هم اطلاق دارد و هم عمومیت دارد و هیچ استثنائی ندارد و چیزی که اقتضاء کند، فلان بدعت، بدعت هدایت است، وجود ندارد. در نصوص نیامده است که تمامی بدعتها گمراهی است مگر فلان بدعت و فلان بدعت. اگر امر تازه ایجاد شدهای، استحسان شرعی داشته باشد و یا اینکه مشروع شارع باشد، باید در ضمن یک آیه یا یک روایت، ذکر میشد، در حالی که ذکر نشده است.
[۲۷] شاطبی، ابراهیم بن موسی، الإعتصام، ج۱، ص۱۸۷.
ایشان در ادامه میگوید:
«ان متعقل البدعه یقتضی ذلک بنفسه لانه من باب مضاده الشارع و اطراح الشرع و کل ما کان بهذه المثابه فمحال ان ینقسم إلى حسن و قبیح»
مقتضای برداشت عقلی از بدعت، همین را اقتضاء میکند (که بدعت قابل تقسیم نیست)، چون بدعت، به معنای ضدیت با شارع و کنار گذاشتن شرع است و هر چیزی که به این شکل باشد، تقسیم شدنش به نیک و بد، محال است.
[۲۸] شاطبی، ابراهیم بن موسی، الإعتصام، الإعتصام، ج۱، ص۱۸۸.
یعنی نمیشود بگوئیم مخالفت با شارع مقدس یک جا خوب است، یک جا زشت است. رأی و نظر شرع را کنار بگذاریم، یک جا حسن است و یک جا قبیح است.
ابنرجب حنبلی
ابنرجب حنبلی، متوفى ۷۹۵هجری، که از فقهای معروف حنابله است، میگوید:
«فإنه یری ان قوله صل الله علیه و سلم کل بدعه ضلاله یشمل جمیع اقسام البدعه و لایستثنی منه شیفقوله صلى الله علیه و سلم کل بدعه ضلاله من جوامع الکلم لا یخرج عنه شیء و هو أصل عظیم من أصول الدین و هو شبیه بقوله صلى الله علیه و سلم من أحدث فی أمرنا ما لیس منه فهو رد فکل من أحدث شیئا و نسبه إلى الدین و لم یکن له أصل من الدین یرجع إلیه فهو ضلاله و الدین بریء منه و سواء فی ذلک مسائل الاعتقادات أو الأعمال أو الأقوال الظاهره و الباطنه»
قول پیغمبر که فرمود: تمام بدعتها گمراهی است، شامل تمام اقسام بدعت میشود و هیچ موردی استثناء نیست و فرمایش پیغمبر که فرمود: تمام بدعتها گمراهی است، از سخنان فراگیری است که هیچ موردی از آن خارج نمیشود. این کلام پیغمبر، اصل بزرگی از اصول دین است و شبیه این فرمایش است که: «هرکسی در دستورات ما چیزی را ایجاد کند که در دستورات ما نیست، مردود است» پس هر کس چیز جدیدی را ایجاد کند و آن را به دین نسبت دهد، در حالی که هیچ اصل و اساسی در دین ندشته باشد، گمراهی است و دین از آن بیزار است. فرقی هم نمیکند که در مسائل اعتقادی باشد یا اعمل و رفتار باشد و یا در سخنان ظاهر و باطن باشد.
[۲۹] حنبلی، ابنرجب، جامع العلوم و الحکم، ج۲، ص۱۲۸.
کحلانی
کحلانی، متوفى ۱۱۸۲هـجری، در ذیل قول «عمر» که گفت: «نعمه البدعه هذه»؛ میگوید:
«أما قوله: “نعم البدعه”، فلیس فی البدعه ما یمدح بل کل بدعه ضلاله» این که عمر گفت: این بدعت خوبی است، (سخن نادرستی است) زیرا هیچ بدعتی ستایش نمیشود. بلکه تمام بدعتها گمراهی است.
[۳۰] کحلانی، محمد بن اسماعیل، سبل السلام فی شرح بلوغ المرام، ج۲، ص۳۴۴.
غامدی
غامدی که از علمای بزرگ عربستان سعودی است، درباره بدعت، نکات زیبائی دارد که قابل دقت است. وی میگوید:
«یراد به عند معتقدیه و القائلین به أن البدع الشرعیه لیست مذمومه کلّها بل فیها ما هو حسن ممدوح مثاب علیه من الله فیقسمون البدع الی حسن و قبیح» کسانی که بدعت را قبول دارند میگویند تمام بدعتهای شرعی، ناپسند نیست. بلکه بعضی از بدعتها، پسندیده و مورد تمجید است و از ناحیه خداوند مورد پاداش قرار میگیرد. بنابراین بدعت را به بدعت حسن و بدعت قبیح تقسیم میکنند.
ایشان در ادامه جملهای دارد که بسیار زیباست؛ میگوید:
«و هذا التقسیم اغتر به کثیر من اهل الفضل و العلم و ضل به کثیر من المبتدعه و لبس به علی کثیر من المقلدین و الجهله و العوام فاذا سمع هولاء النهی عن بدعه من البدع کانت الاجابه بأن هذه بدعه حسنه»
این تقسیمبندی باعث شده است که بسیاری از صاحبان فضل و دانش، مغرور شوند و از حقیقت باز بمانند و بسیاری از بدعتگذاران هم با این تقسیمبندی، گمراه شدند و امر بر بسیاری از مقلدین و نادانان و مردم عادی، مشتبه شده است. بنابراین وقتی اینها میشنوند که از انجام فلان بدعت نهی شده اند، میگویند: این بدعت حسنه است.
[۳۱] غامدی، سعید بن ناصر، حقیقه البدعه و احکامها، ج۱، ص۱۳۸.
«ناصر الغامدی» در ادامه میگوید:
«اولاً: القول بحسن بعض البدع مناقض للأدله الشرعیه الوارده فی ذم عموم البدع. ان النصوص الذامه للبدعه جاءت مطلقه عامه و على کثرتها لم یرد فیها استثناء البته و لم یأت فیها مما یقتضی ان منها ما هو حسن مقبول عندالله و لا جاء فیها کل بدعه ضلاله الا کذا و کذا و لا شیء من هذه المعانی.فلو کان هنالک محدثات یقتضی النظر الشرعی فیها انها حسنه أو مشروعه لذکر ذلک فی نصوص الکتاب أو السنه و لکنه لا یوجد ما یدل علی ذلک بالمنطوق أو المفهوم فدل ذلک علی أن أدله الذم بأسرها متضافره علی أن القائده الکلیه فی ذم البدع لایمکن أن یخرج أن مقتضاها فرد من الأفراد.»
اولاً: قائل شدن به پسندیده بودن بعضی بدعتها، با ادله شرعیهای که تمام بدعتها را مذموم اعلام کرده است، در تناقض است. زیرا نصوصی که بدعت را ناپسند معرفی میکند، هم مطلق هستند و هم عمومیت دارند و هرگز استثنائی هم نخوردهاند. نصی نداریم که مقتصی این باشد که بعضی از بدعتها حسن بوده و مورد قبول شارع هستند و همچنین در نصوص نداریم که بگوید: تمام بدعتها گمراهی هستند مگر فلان بدعت و فلان بدعت. اگر ما امور جدیدالإحداثی داشتیم که از نظر شرعی، اقتضای مشروعیت و یا حسنه بودن را داشت، باید در نصوص کتاب و یا روایات، ذکر میشد. ولی این ادله وجود ندارد. نه متن ادله را داریم و نه مفهوم ادله را که به این مشروعیت اشاره کند داریم. بنابراین، نبود ادله مشروعیت و مقبولیت امور جدیدالإحداث، نشانگر این است که ادله مذموم بودن این امور، کلی و فراگیر است. و اقتضای کلی بودن و فراگیر بودن قاعده، در مذموم بودن این امور، این است که نباید فردی از افراد، از عموم مذموم بودن بدعت خارج بشود.
«ثانیاً: من الثابت فی الاصول العلمیه ان کل قاعده کلیه أو دلیل شرعی کلیه اذا تکررت فی اوقات شتی و احوال مختلفه و لم یقترن بها تقیید و لا تخصیص فذلک دلیل على بقائها علی مقتضى لفظها العام المطلق. و أحادیث الذم البدع والتحذیر منها من هذه القبیل فقد کان النبی یردد علی ملأ المسلمین فی أوقات و احوال کثیره و متنوعه أن کل بدعه ضلاله. و لم یرد فی آیه و لا حدیث ما یقید أو یخصص هذا اللفظ المطلق العام بل و لم یأت ما یفهم منه خلاف ظاهر هذه القاعده الکلیه و هذا یدل دلاله واضحتاً علی أن هذه القاعده علی عمومها و اطلاقها»
ثانیاً: در اصول عملیه ثابت شده است که هر قاعده کلی و یا دلیل کلی شرعی، وقتی در زمانهای متعدد و مناسبتهای مختلف صادر شود، و قید و تخصیصی هم با آن نیاید؛ دلیل بر این است که آن قاعده، طبق اقتضای لفظ عام خودش، بر کلیت خود باقی است و احادیثی که بدعت را ذم میکند از همین قبیل است. پیغمبر در زمانهای مختلف و در شرایط گوناگون در جمع مسلمین فرموده است که تمام بدعتها گمراهی است و در هیچ آیه ای و یا حدیثی، این کلام عام پیغمبر تقیید و یا تخصیص نخورده است. بلکه حتی دلیلی که این تخصیص و یا تقیید از آن فهمیده بشود را هم نداریم و این دلالت آشکاری است بر اینکه این قاعده کلی «کل بدعه ضلاله» بر کلیت و عمومیت خود باقی است.
ایشان یازده مورد استدلال میکند بر اینکه «کل بدعه ضلاله و کل ضلاله فی النار» قابل تقیید نیست؛ قابل تخصیص نیست؛ و قابل تقسیمبندی به حسن و قبیح نیست. بلکه در تمام موارد اطلاقش حاکم است و عمومیتش کوچکترین ضربهای نخورده است.
سنت در لغت و اصطلاح
حال که معنی لغوی و اصطلاحی «بدعت» روشن شد، معلوم شد که اولاً مصادیقی که وهابیها آنها را از مصادیق بدعت میشمارند، هیچ ارتباطی با «بدعت» نداشته، و این اعمال مسلمین، تحت عمومات قرآنی و روائی قرار گرفته و کاملاً شرعی و جایز است و ثانیاً تقسیم بدعت به بدعت حسنه و بدعت سیئه، و یا انواع دیگر، معنا ندارد و در حقیقت این خیانتی بوده از ناحیه برخی بزرگان اهلسنت و وهابی، برای توجیح بدعت تراویح خلیفه دوم!
به تناسب بحث پیش رو، اشارهای هم به معنی لغوی و اصطلاحی «سنت» میکنیم، تا معنی کلمه مقابلش یعنی «بدعت»، بیشتر روشن شود.
«ابنحجر» میگوید: « الْبِدْعَهُ أَصْلُهَا مَا أُحْدِثَ عَلَى غَیْرِ مِثَالٍ سَابِقٍ وَ تُطْلَقُ فِی الشَّرْعِ فِی مُقَابِلِ السُّنَّهِ» اصل بدعت، آن چیزی است که بدون داشتن نمونه سابق ایجاد شده باشد و در شرع اسلام «بدعت» در مقابل «سنت» اطلاق میشود.
[۳۲] عسقلانی، ابنحجر، فتح الباری، ج۴، ص۲۵۳.
سنّت در لغت
ابتدا واژه سنت را از نظر لغت شناسان مورد بررسی قرار میدهیم.
طریحی
«السنه فی اللغه: الطریقه و السیره و الجمع سنن کغرفه و غرف» «سنت» در لغت یعنی راه و روش و سیره. جمع آن «سُنَن» است. مثل غُرفه که جمعش غُرَف است.
[۳۳] طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۲، ص۴۳۶.
ابنمنظور محمد بن مکرم
«سُنَّهُ اللَّهِ: أَحکامه وأَمره وَنَهْیُهُ. سَنَّ اللَّهُ سُنَّه أَی بَیَّن طَرِیقًا قَوِیمًا. شَمِرٌ: السُّنَّه فِی الأَصل سُنَّه الطَّرِیقِ، وَهُوَ طَرِیقٌ سَنَّه أَوائل النَّاسِ فصارَ مَسْلَکاً لِمَنْ بَعْدَهُمْ» سنت خدا یعنی احکام خدا و امر و نهی خدا. خداوند چیزی را سنت کرد یعنی راه روشن و محکمی را بیان کرد. شَمِر گفته است که سنت در اصل راه و روش است و آن راه و روش پیشینیان است. که مسیر افراد بعد ایشان شد
[۳۴] ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۳، ص۲۲۵.
زبیدی
«السُّنَّهُ: السِّیرَهُ حَسَنَه کانتْ أَو قَبِیحَه» سنت یعنی سیره، سیره نیکو باشد و یا سیره قبیح باشد.
[۳۵] زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۳۵، ص۲۳۰.
این گونه معنا کردن «زبیدی»، یعنی دخالت مذهب و اعتقاد لغت نگار در معنا کردن یک لغت. همان روشی که ابنمنظور در لسان العرب از خود نشان داد.
محمدتقی حکیم
السنه: معناها الدوام، فقولنا: سنه، معناها الأمر بالادامه؛ سنت در لغت به معنای دوام داشتن است. بنابراین وقتی میگوئیم فلان چیز سنت است، یعنی دستور داریم به ادامه دادنش.
[۳۶] حکیم، محمدتقی، السنه فی الشریعه الاسلامیه، ج۱، ص۷.
سنّت در اصطلاح
بعد از این که معنای لغوی واژه «سنّت» مشخص شد، باید ببینیم این واژه در «اصطلاح» به چه چیزی اطلاق میشود:
طریحی
«السنه فی الصناعه هی طریقه النبی (صلی الله علیه وآله) قولاً و فعلاً و تقریراً، أصالهً أو نیابهً.» سنت در اصطلاح همان راه و روش پیغمبر است. چه قول پیغمبر باشد، چه فعل پیغمبر و چه تقریر پیغمبر. قول و فعل و تقریر پیغمبر اصالتاً باشد یا نیابتاً [مخصوص اهلبیت پیامبر]
[۳۷] طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج۲، ص۴۳۷.
ابن منظور محمد بن مکرم
«وَقَدْ تَکَرَّرَ فِی الْحَدِیثِ ذِکْرُ السُّنَّه وَ مَا تَصَرَّفَ مِنْهَا، و الأَصل فِیهِ الطَّرِیقَهُ و السِّیرَه، و إِذا أُطْلِقَت فِی الشَّرْعِ فإِنما یُرَادُ بِهَا مَا أَمَرَ بِهِ النبیُّ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، و نَهى عَنْهُ و نَدَب إِلیه قَوْلًا وَ فِعْلًا مِمَّا لَمْ یَنْطق بِهِ الکتابُ الْعَزِیزُ وَ لِهَذَا یُقَالُ فِی أَدله الشَّرْعِ: الکتابُ و السُّنَّهُ أَی الْقُرْآنُ وَ الْحَدِیثُ»
در احادیث وارده از واژه «سنت» و مشتقات آن، زیاد یاد شده است. اصل لغوی این واژه به معنای راه و روش و سیره است و در شرع به معنای آنچه که پیغمبر دستور داده و نهی کرده و به آن دعوت کرده، چه با زبان و چه با عمل؛ از مواردی که قرآن به آن اشاره نکرده است؛ اطلاق میشود. به همین خاطر در بیان و شمارش ادله شرعی میگویند: کتاب و سنت یعنی قرآن و حدیث.
[۳۸] ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۳، ص۲۲۵.
ابن حجر
«وَ مَعْنَى قَوْلِهِ سُنَّهً أَیْ شَرِیعَهً وَ طَرِیقَهً لَازِمَهً» سنت یعنی شریعت اسلامی و راه و روش لازم و قطعی دینی.
[۳۹] عسقلانی، ابنحجر، فتح الباری، ج۳، ص۶۰.
شوکانی
شوکانی که تفکرات نزدیک به وهابیت دارد، در معنای «سنت» میگوید:
«وَأَمَّا مَعْنَاهَا شَرْعًا: أَیْ: فِی اصْطِلَاحِ أَهْلِ الشَّرْعِ فَهِیَ: قَوْلُ النبی صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَ فِعْلُهُ وَ تَقْرِیرُهُ، وَ تُطْلَقُ بِالْمَعْنَى الْعَامِّ عَلَى الْوَاجِبِ وَ غَیْرِهِ فِی عُرْفِ أَهْلِ اللُّغَهِ وَ الْحَدِیثِ، وَ أَمَّا فِی عُرْفِ أَهْلِ الْفِقْهِ فَإِنَّمَا یُطْلِقُونَهَا عَلَى مَا لَیْسَ بِوَاجِبٍ، وَ تُطْلَقُ عَلَى مَا یُقَابِلُ الْبِدْعَهَ کَقَوْلِهِمْ: فُلَانٌ مِنْ أَهْلِ السُّنَّهِ.»
سنت در اصطلاح شرع عبارت است از قول نبی و فعل نبی و تقریر نبی. واژه «سنت» در عرف عمومی اهل لغت و حدیث به امر واجب و غیر واجب اطلاق میشود. ولی در عرف اهل فقه، سنت به آن چیزی که واجب نباشد اطلاق میشود. و همچنین سنت در مقابل بدعت نیز استعمال میشود مثل این که میگویند: فلانی از اهلسنت است.
[۴۰] شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول الی تحقیق الحق، ص۹۵.
مظفر
«السنه فی اصطلاح الفقهاء: قول النبی أو فعله أو تقریره. أما فقهاء الإمامیه بالخصوص فلما ثبت لدیهم أن المعصوم من آل البیت یجری قوله مجری قول النبی من کونه حجهعلی العباد واجب الإتباع فقد توسعوا فی اصطلاح السنه. فکانت السنهبإصطلاحهم: قول المعصوم أو فعله أو تقریره.»
واژه «سنت» در اصطلاح فقهاء اسلام عبارت است از قول و فعل و تقریر پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله). ولی فقهای امامیه از آنجائی که برای ایشان ثابت شده است که قول ائمه اهلبیت(علیهمالسلام) مثل قول پیامبر بر بندگان، حجت شرعی است و تبعیت از قولشان واجب است؛ از این رو واژه سنت را توسعه داده و اینگونه تعریف کردهاند که: سنت عبارت است از قول و فعل و تقریر معصوم.
[۴۱] مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۳، ص۶۴.
علامه مظفر در علت این توسعه معنای سنت از ناحیه فقهای شیعه، میگوید:
«والسر فی ذلک أن الأئمهمن آل البیت علیهم السلام لیسوا هم من قبیل الرواهعن النبی و المحدثین عنه لیکون قولهم حجهمن جههأنهم ثقاهفی الروایهبل لأنهم هم المنصوبون من الله تعالی علی لسان النبی لتبلیغ الأحکام الواقعیه فلا یحکمون الا عن الأحکام الواقعیه عندالله تعالی کما هی.»
دلیل توسعه معنای سنت در لسان فقهای شیعه این است که ائمه اهلبیت (علیهمالسلام) از قبیل سایر روات و ناقلین حدیث نیستند که از پیغمبر روایت نقل کرده باشند، تا از بابت ثقه بودنشان روایاتشان حجت باشد؛ بلکه خود اهلبیت، از ناحیه خداوند متعال و توسط پیغمبر اکرم، برای تبلیغ احکام واقعی الهی نصب شدهاند. بنابراین، اهلبیت هر حکمی را که بیان میکنند، عیناً احکام واقعی الهی است.
سنت در لسان معصومین
«علامه مجلسی» در کتاب شریف «بحارالأنوار» ج ۶۸ ص ۲۵۷، یک بابی را باز کرده است (باب ۷۲)، به نام باب «ثواب من سن سنه حسنه». جامعترین جائی که کلمه «سنّت» در لسان معصومین مطرح شده است، همین باب از کتاب بحارالأنوار است. به عنوان نمونه، چند روایت را نقل میکنیم:
پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید:
«أَلَا إِنَّ لِکُلِ عِبَادَهٍ شِرَّهً ثُمَّ تَصِیرُ إِلَى فَتْرَهٍ فَمَنْ صَارَتْ شِرَّهُ عِبَادَتِهِ إِلَى سُنَّتِی فَقَدِ اهْتَدَى وَ مَنْ خَالَفَ سُنَّتِی فَقَدْ ضَلَّ وَ کَانَ عَمَلُهُ فِی تَبَابٍ أَمَا إِنِّی أُصَلِّی وَ أَنَامُ وَ أَصُومُ وَ أُفْطِرُ وَ أَضْحَکُ وَ أَبْکِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ مِنْهَاجِی وَ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی وَ قَالَ کَفَى بِالْمَوْتِ مَوْعِظَهً وَ کَفَى بِالْیَقِینِ غِنًى وَ کَفَى بِالْعِبَادَهِ شُغُلًا؛
آگاه باشید براى هر عبادتى، ابتداً رغبت و میل زیادى هست. سپس تدریجاً بسوى سستى منتهى مىشود. آن کسى که رغبت و میل شدید او به عبادت بر طبق سنت من باشد، مسلماً او هدایت یافته و آن کس که با سنت و روش من مخالفت کند در گمراهى و ضلالت است و عملش بر زیانش خواهد بود. بدانید من که رسول خدا هستم، هم نماز میخوانم، هم میخوابم. گاهى روزه میگیرم و گاهى هم افطار نموده و روزه نمیگیرم. میخندم، گریه هم میکنم. پس هر که از سنت و روش من روگردان شود چنین کسى از من نیست و من از او بیزار هستم. براى پند و اندرز گرفتن، مرگ کافى است و ایمان و یقین به رازقیت خدا براى تامین غنا و بىنیازى
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.