پاورپوینت بحث فقهی قاعده طهارت


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل فشرده
2120
5 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت بحث فقهی قاعده طهارت دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت بحث فقهی قاعده طهارت،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت بحث فقهی قاعده طهارت :

پاکی ذاتی انسان

از مباحث اختلافی بین ما شیعیان و برادران اهل سنت ، مسأله پاک بودن ذاتی انسان است.

فهرست مندرجات

۱ – نجاست مشرکان
۲ – طهارت اهل کتاب
۳ – جواب به شبهه‌ها
۴ – چند تقاضا
۵ – بحث فقهی
۶ – محورهای بحث
۷ – قانون و اصل طهارت
۸ – قاعده طهارت در آیات قرآن
۹ – آیات معرفی کننده چیزهای پاک
۱۰ – مفهوم مقایسه‌ای آیات
۱۱ – استنباط قاعده طهارت از آیات
۱۲ – شبهه
۱۲.۱ – پاسخ
۱۳ – نکته
۱۴ – بحث‌ درباره آیه مذکور
۱۵ – موارد تأثیر گذار
۱۵.۱ – اشکال
۱۵.۱.۱ – جواب
۱۶ – کلام فقیهان و لسان روایات
۱۷ – تفاوت قاعده طهارت با اصاله الطهاره
۱۷.۱ – روایات مورد استفاده
۱۷.۱.۱ – اشکال بر روایات مذکور
۱۸ – حساسیت اصحاب ائمه
۱۹ – توجیحات روایت مذکور
۱۹.۱ – نکات مورد استفاده از کلام شیخ طوسی
۲۰ – قاعده طهارت با استفاده از اجماع و بنای عقلا
۲۰.۱ – اجماع
۲۰.۱.۱ – خلاصه
۲۱ – دلیل‌های اقامه شده بر نجس بودن کافران
۲۲ – یادآوری محل اتفاق واختلاف
۲۲.۱ – سخن شیخ صدوق
۲۲.۲ – گفتار سید مرتضی
۲۲.۳ – سخن‌های شیخ طوسی
۲۲.۴ – گفتار علامه حلّی
۲۲.۵ – سخن سید ابی المکارم
۲۲.۶ – سخن شیخ مفید
۲۲.۷ – شرح عبارت شیخ مفید توسط شیخ طوسی
۲۲.۷.۱ – بررسی
۲۲.۸ – گفتار شیخ مفید
۲۲.۸.۱ – شیخ طوسی در شرح عبارت مذکور
۲۲.۸.۱.۱ – بررسی
۲۲.۹ – نظر سید مرتضی
۲۲.۱۰ – گفتار محقق
۲۲.۱۱ – سخن صاحب جواهر پس از قول محقق
۲۲.۱۱.۱ – بررسی
۲۲.۱۱.۱.۱ – آیه مورد استدلال
۲۳ – دیدگاه‌های مفسران درباره آیه مذکور
۲۳.۱ – شیخ طوسی
۲۳.۲ – مرحوم طبرسی در مجمع البیان
۲۳.۳ – طبری
۲۳.۴ – جصّاص
۲۳.۴.۱ – توضیح
۲۳.۵ – زمخشری
۲۳.۶ – مرحوم علامه طباطبایی
۲۳.۷ – هدف از نقل آرا
۲۴ – اشکالات در دلالت آیه
۲۴.۱ – داستان درباره ثبات پلیدی مشرکان
۲۴.۱.۱ – نکات درباره داستان‌های مذکور
۲۴.۲ – ادامه اشکالات در دلالت آیه
۲۵ – خلاصه مباحث مذکور
۲۶ – معنای آیه (انما المشرکون نجس) و موارد استعمال آن
۲۶.۱ – موارد استعمال (انما المشرکون نجس) در بحارالانوار
۲۷ – موارد استعمال لفظ نجس در احادیث
۲۸ – موارد استعمال لفظ نجس در روایات
۲۸.۱ – دو احتمال درباره عبارت مذکور
۲۸.۲ – ادامه موارد استعمال لفظ نجس در روایات
۲۸.۳ – احتمالات موجود در طهارت راجع به اهل بیت
۲۸.۴ – ادامه موارد استعمال لفظ نجس در روایات
۲۹ – حمل روایات دارای قرینه
۳۰ – بررسی موارد دیگر مانند:(نجساً) و (النجس) و (النجسه)
۳۱ – معنای نجس در کتاب‌های لغت
۳۲ – چند راه برای فهم معنای نجس
۳۳ – جمع بندی
۳۴ – آیات دیگر جهت استدلال برای نجاست مشرکان یا کافران
۳۴.۱ – بررسی
۳۵ – موارد کاربرد رجس در قرآن
۳۶ – موارد کاربرد رجس در کتب لغت
۳۶.۱ – طریحی در مجمع البحرین
۳۶.۱.۱ – شرح و بررسی
۳۶.۲ – راغب در مفردات
۳۶.۳ – قاموس قرآن
۳۷ – فهرست منابع
۳۸ – پانویس
۳۹ – منبع

نجاست مشرکان

بیشتر فقهای اهل سنّت به طهارت آدمی باور دارند و شمار کمی از آنان تنها انسان‌های مشرک را نجس می‌دانند. ولی فقهای ما همگی، مشرکان را نجس می‌دانند و بیش‌تر آنان افزون بر مشرکان، اهل کتاب را هم نجس می‌دانند. از بین مسلمانان نیز، بعضی گروه‌ها، مانند: ناصبیان، غالیان، مجسِّمه و… را ملحق به کفّار می‌دانند و نجس.

طهارت اهل کتاب

به هر حال، چون مسأله پاک بودن اهل کتاب اختلافی بود و شنیده بودم که بعضی از فقیهان بزرگ، به طهارت ذاتی آنان فتوا داده‌اند، در این مورد به کند و کاو پرداختم، دلیل‌های دو طرف را بررسی کردم به نظر رسید که دلیل‌های قائلین به طهارت، تام است و این مسأله در بسیاری از باب‌های فقه، مفروغ عنه است. مطالب را در جزوه‌ای نوشتم، خدمت بعضی از اساتید و افاضل تقدیم کردم تا اگر اشکالی به نظرشان می‌رسد بیان کنند، ولی اشکالی که بتواند اصل طهارت آنان را زیر سؤال ببرد مطرح نشد. برای دومین بار، برای جمعی از طلاب و افاضل، بحث در چندین جلسه بازگو شد. و در همین بین، کتاب: نتایج الافکار فی نجاسه الکفار، که تقریرات درس آیت اللّه گلپایگانی بود، به دستم رسید و آن هم همراه با نوشته‌ها بررسی و در مباحثه مطرح شد. لکن در تمامی این مراحل، یک مسأله برایم یقینی بود و آن این‌که مشرکان نجسند و نجس بودن آنان از ضروریات است و احتیاجی به تدبر و تحقیق ندارد و اگر می‌شنیدم شخصی در نجاست آنان مناقشه می‌کند، می‌گفتم این اجتهاد در مقابل نصّ و از وسوسه‌های شیطان است زیرا قرآن کریم با صراحت تمام می‌گوید: انما المشرکون نجس.

[۱] توبه/سوره۹، آیه۲۹.

و هنگامی که می‌دیدم بعضی از بزرگان مانند حضرات آیات عظام: خویی و حکیم در تنقیح و مستمسک، در استدلال به آیه مناقشه کرده بودند، می‌گفتم این مناقشه‌ها چیز مهمّی نیست و از سنخ مناقشه‌هایی است که علما معمولاً به ادلّه وارد می‌سازند و فکر می‌کردم که نجاست مشرکان آن قدر روشن است که حتی فکر درباره دلیل‌های آن هدر دادن عمر است و موجب بازخواست در روز حساب.

جواب به شبهه‌ها

برای جواب دادن به شبهه‌هایی که بر دلالت آیه وارد می‌شد، فکر کردم مواردی را که ائمه علیهم‌السلام در آن موارد به این آیه تمسک کرده‌اند پیدا کنم و به این وسیله ثابت کنم که چون ائمه علیهم‌السلام به این آیه استدلال کرده‌اند، پس دلالت آیه تام و تمام است. برای این منظور، از کامپیوتر کمک گرفته شد و روشن شد که در وسائل الشیعه ، در هیچ روایتی و در هیچ‌یک از شرح‌های صاحب وسائل به این آیه تمسک نشده است. مسأله خیلی عجیب می‌نمود. چطور در جوّی که اهل سنت قائل به طهارت مشرکانند و شیعه قائل به نجاست آنان است ائمه شیعه علیهم‌السلام به این آیه تمسک نکرده‌اند؟ مگر آیه صریح در نجاست آنان نیست؟ باز برای اطمینان بیش‌تر یک دور مباحث مربوط به طهارت و نجاست را مطالعه کردم و از تمسک به آیه خبری نبود. در کتاب کافی و فقیه هم، تمسک به آیه پیدا نشد، ولی سرانجام در تهذیب الاحکام شیخ طوسی ،

[۲] شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۲۲۳.

[۳] شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۲۶۲.

آیه قرآن پیدا شد، ولی نه در روایات ائمه اطهار و نه در پرسش‌های اصحاب ائمه، بلکه در استدلال‌های شیخ طوسی، در توضیح عبارت استادش مرحوم شیخ مفید ! تازه در دو موردی که مرحوم شیخ، به این آیه تمسک کرده است می‌گوید: ظاهر آیه دلالت بر نجاست مشرکان می‌کند و سخنی از صراحت آیه در میان نیست. کم کم یقین پیشین، به شک مبدّل شد و فکر کردم که باید در این مسأله بیش‌تر دقت شود و مقدار دلالت آیه و سپس مقدار دلالت روایات و اجماع روشن شود. به بحث و بررسی پرداختم و سپس حاصل بررسی‌ها را نوشتم، تا دیگران بتوانند بخوانند و درباره آن بیندیشند. پس اکنون تصمیم بر حکم به نجاست یا طهارت آنان نیست، بلکه هدف روشن شدن مقدار دلالت دلیل است تا اگر این دلیل‌ها ناقص بود، نقص‌شان روشن شود و اگر دلیل کامل و بی نقصی یافت شد، ذکر شود.

چند تقاضا

در این جا، چند تقاضا از خوانندگان محترم دارم:
۱. پیش از خواندن تمام بحث، به محکوم و یا مناقشه کردن نپردازند. به این بحث، به عنوان یک بحث تحقیقی نظر بیفکنند و پس از خواندن و تفکر درباره درستی و نادرستی دلیل‌ها، به اظهار نظر بپردازند.
۲. ذهنیات بدون دلیل و حجت را کنار بگذارند، چون ذهنیات و یا باورهای بدون دلیل و تمسک به کلمات عوامانه و جاهلانه، سدّ راه ادراک حقایق هستند و انسان را مجبور می‌کنند که بدون علم فتوا دهد و تقلید کورکورانه از عوام را اجتهاد مطلق بداند. مانند یکی از آقایان، وقتی با او درباره طهارت اهل کتاب، به گفت وگو پرداختم، گفت: آنان بدون شک، نجس هستند. (گفتم چرا؟ پاسخ داد:) حتی عشایر و روستاییان هم می‌دانند که آنان نجس هستند. با این‌که اگر ظرفی را جلوی سگ بگذارند و سگ آن را زبان بزند، می‌گویند: سگ ظرف را تمیز کرد و تطهیر نمی‌خواهد! ولی همین عشایر که این ظرف را پاک می‌دانند، اگر یک یهودی از ظرف آنان چیزی بخورد، فوراً ظرف را تطهیر می‌کنند، پس معلوم است اهل کتاب نجس هستند و این عمل عشایر، سیره‌ای است مستمر از زمان ائمه علیهم‌السلام که به آنان رسیده است. تمام عشایر می‌گویند اهل کتاب همه نجس هستند، آن گاه تو می‌گویی پاک هستند. می‌بینید که این آقا چطور از تفکر و تفحص درباره دلیل‌ها می‌گریزد و تقلید عشایر را سیره مستمر غیرقابل تردید می‌داند! لازم است دانسته شود که بسیاری از احکام، در باب طهارت و نجاست یا بر احتیاط بنا شده‌اند یا از خطا در فهم آیات و روایات ناشی می‌شوند و ما حق نداریم از علمای پیشین تقلید کنیم، تا چه رسد به عشایر و عوام.
۳. مباحث گوناگون را که در باب مشرکان وجود دارد، در هم نیامیزند. از جمله وجوب جنگ و جهاد با آنان تا نابودی فتنه و استقرار حق:وقاتلوهم حتی لاتکون فتنه.

[۴] بقره/سوره۲، آیه۱۹۳.

با آنان بجنگید تا فتنه رخت بربندد. یا نپذیرفتن حاکمیت کفار بر مسلمانان: ولن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا.

[۵] نساء/سوره۴، آیه۱۴۱.

و خداوند هرگز راه قانونی برای استیلای کفار بر مؤمنان، قرار نداده است. یا: مبارزه با فرهنگ شرک و بت پرستی و جایگزینی فرهنگ توحید و یگانه پرستی و‌ به‌طور کلی مبارزه با آداب جاهلی در تمامی ابعاد زندگی و جایگزینی آداب صحیح اسلامی که نمونه‌هایی از آن را در سوره حجرات می‌توان دید.

بحث فقهی

از جمله مباحثی که اکنون ما بر آنیم درباره آن‌ها به کندوکاو بپردازیم، این است که آیا آنان از لحاظ فقهی نجسند و اگر مثلاً دست، تر به بدن آنان بخورد، دست نجس می‌شود، یا این‌که نه آنان نجاست ذاتی ندارند و اگر نجاستی وجود دارد، عرضی است و ناشی از برخورد با چیزهای نجس، مانند: خون ، بول و… است. بنابراین، تنها بخش اخیر از مباحث، اکنون مورد نظرماست و نتیجه‌اش چه طهارت مشرکان باشد و چه نجاست آنان، مجوّزی برای رابطه با آنان یا پذیرفتن سلطه فرهنگی و اقتصادی آنان یا ترک مبارزه با آنان نیست و مباحث کاملا جدای از یکدیگرند. حتی ممکن است آیه‌ای مانند: انما المشرکون نجس فلایقربوا المسجد الحرام….

[۶] توبه/سوره۹، آیه۲۹.

مشرکان تنها نجسند و از این سال به بعد، نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند. بر نجاست فقهی آنان دلالت نکند، ولی بر بعضی از مباحث مطرح شده دیگر مانند ترک مراوده با آنان، دوری از فرهنگ و اعتقادات آنان، دلالت روشن‌تری داشته باشد. به هر حال، اکنون بحث درباره نجاست فقهی مشرکان است، اگر دلیلی بر نجاست آنان پیدا نشد به طریق اولی، برای نجاست سایر کفار دلیلی پیدا نمی‌شود و برابر اصل، پاکند و اگر دلیلی یا دلیل‌هایی بر نجاست مشرکان پیدا شد، باید بحث شود که آیا سایر کفار نیز نجسند یا آنان حکم دیگری دارند و همچنین باید بحث شود که اگر کسی نجس العین بود، آیا بچه‌های نابالغ وی نیز، همین حکم را دارند؟ اگر این بچه، نزد مسلمانی بزرگ شود، چه حکمی دارد؟ سرانجام باید بحث شود که آیا فرقه‌هایی از مسلمانان که محکوم به کفرند، در تمام احکام، حتی در نجاست و طهارت، مانند کفارند؟ یا دلیل تنزیل، تنها بعضی موارد را در برمی‌گیرد؟.

محورهای بحث

پس بحث ما در محورهای زیر خواهد بود:
۱. طهارت و نجاست ذاتی مشرکان.
۲. طهارت و نجاست اهل کتاب .
۳. طهارت و نجاست مسلمانانِ در حکم کافر ، مانند خوارج ، غُلات و مُجَسِّمِه.
۴. حکم فرزندان نابالغ انسان‌های نجس العین.

قانون و اصل طهارت

پیش از شروع در هر بحث، به طور معمول، اصل یا اصولی تأسیس می‌کنند که در هنگام شک ، به آن رجوع کنند. در بحث ما، که درباره طهارت و نجاست انسان است، اصل و قانونی که تأسیس می‌کنند، اصل طهارت است؛ یعنی هم قانون اوّلی در چیزها طهارت است و هم اصلی که در هنگام شک به آن رجوع می‌شود اصل طهارت است. به بیان دیگر: قانون اولی در چیزها، طاهر و پاک بودن است و اگر چیزی نجس و پلید باشد یا کسی ادعا کند: فلان چیز نجس یا پلید است، باید برای اثبات ادعای خود، دلیل بیاورد و نبودن دلیل بر نجاست، خود دلیل بر طهارت است. قاعده طهارت آن قدر روشن است که همیشه مورد تمسک علما بوده است و اصل در چیزها را طهارت می‌دانسته‌اند.

قاعده طهارت در آیات قرآن

در این جا به گونه اجمال، دلیل‌هایی که از قرآن و سنت برای اثبات این اصل و قاعده می‌تواند مورد تمسک قرار گیرد یادآور می‌شویم: پیش از یادآوری پاره‌ای از آیات، در رابطه با قاعده طهارت، توجه به چند نکته، بایسته است:
۱. در کلام هر متکلمی، بویژه شارع مقدس، کلمات بر معانی عرفی آن حمل می‌شود، چون اگر شارع، یا هر متکلم دیگری اصطلاح خاص یا بیانی و لغاتی مخالف آنچه مردم، به کار می‌برند، داشته باشد، باید بیان کند وگرنه مقصود او از کلامش روشن نخواهد شد.
۲. در عرف زمان نزول (طاهر) به معنای پاک و پاکیزه، هم در امور ظاهری و هم در امور باطنی به کار می‌رفته است و همین گونه (نجس) به معنای پلیدی و کثیفی، هم در امور ظاهری و هم در امور باطنی، به کار می‌رفته است که بحث آن در آینده به شرح خواهد آمد.
۳. خداوند در آیات گوناگونی از قرآن ، تنها بعضی از چیزها و موجودات معین را نجس و رجس دانسته و با این توصیف خواسته است که تنفر از آن‌ها را بیان بفرماید. پس معلوم می‌شود که سیاق آیات قرآن نیز، ذهنیت مردم را تأیید و تثبیت کرده است که همه چیز طاهر است و پلید بودن دلیل می‌خواهد:
۱. انما الخمر والمیسر والانصاب والازلام رجس.

[۷] مائده/سوره۵، آیه۹۰.

تنها شراب و قمار و بت پرستی و تیرهای گروبندی پلیدند.
۲. فاجتنبوا الرجس من الاوثان.

[۸] حج/سوره۲۲، آیه۲۰.

از پلیدی‌ها که همان بت‌ها هستند، اجتناب کنید.
۳. و اما الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجساً الی رجسهم.

[۹] توبه/سوره۹، آیه۱۲۵.

کسانی را که در قلب‌شان مرض است بر پلیدی آنان پلیدی افزود.
۴. سیحلفون باللّه لکم… فاعرضوا عنهم, انهم رجس.

[۱۰] توبه/سوره۹، آیه۹۵.

منافقان برای شما سوگند یاد می‌کنند… از آنان روی گردانید چون پلیدند.
۵. انما المشرکون نجس.

[۱۱] توبه/سوره۹، آیه۲۵.

مشرکان تنها نجس و پلیدند.
خداوند، این گونه امور را در آیات قرآن ، با وصف رجس و نجس معرفی فرمود.

آیات معرفی کننده چیزهای پاک

امّا نمونه آیاتی که در آن‌ها چیزهای پاک را معرفی می‌فرماید:
۱. یا مریم ان اللّه اصطفاک وطهرک واصطفاک علی نساء العالمین.

[۱۲] آل عمران/سوره۳، آیه۴۲.

ای مریم! خدا تو را برگزید و پاک گردانید و تو را بر زنان جهانیان برگزید.
۲. خذ من اموالهم صدقه تطهرهم وتزکیهم بها.

[۱۳] توبه/سوره۹، آیه۱۰۳.

از اموال‌شان صدقه‌ ای که آنان را پاکیزه کند و رشد دهد، بگیر.
۳. وینزل علیکم من السماء ماءً لیطهرکم به.

[۱۴] انفال/سوره۸، آیه۱۱.

و بر شما از آسمان آب می‌فرستد، تا شما را با آن آب پاک کند.
۴. وان کنتم جنباً فاطهروا.

[۱۵] مائده/سوره۵، آیه۶.

اگر جنب بودید، تحصیل طهارت کنید.
۵. و انزلنا من السماء ماء طهورا.

[۱۶] فرقان/سوره۲۵، آیه۴۸.

از آسمان آب پاک و پاک کننده فرستادیم.
معلوم است که در این آیات و مانند این‌ها، خداوند درصدد بیان چیزهای پاک نیست، بلکه در مورد حضرت مریم یا اهل بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله،

[۱۷] احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.

مقصود معرفی انسانی است که از لحاظ معنوی پاک و از رذایل به دور باشد و آیات دیگر، طهارت از پلیدی‌های جسمی و یا چیزهایی که چنین طهارتی را ایجاد می‌کنند، نام می‌برد؛ امّا کدام چیز پاک است، بیان نمی‌کند. نتیجه: در تمام آیات فرض شده است که هر چیزی به خودی خود پاک و پاکیزه است، از این روی باید پلیدی‌ها را یاد کرد، آن هم نه تمام پلیدی‌ها را، بلکه آنچه را که اگر بیان نشوند، ممکن است عرف پلید نداند.

مفهوم مقایسه‌ای آیات

پس با توجه به آیاتی که یاد شد و مقایسه‌ای که بین آیات صورت گرفت، روشن شد همین که قرآن چیزهای پلید را یاد کرده و از دیگر چیزها یادی نکرده است، پاکی دیگر چیزها را می‌رساند، مشروط به این‌که خود عرف، چیزی را پلید نداند؛ زیرا اگر خود عرف چیزی را پلید می‌دانست و از آن اجتناب می‌کرد، دیگر نیازی به ذکر مجدد ندارد. دسته دیگر از آیات که از آن‌ها قاعده طهارت به دست می‌آید، آیاتی است که خوردن چیزهایی را بر انسان حلال کرده است؛ زیرا به جهت ملازمه‌ای که بین حلال بودن و طهارت وجود دارد، حلال بودن در خوراکی‌ها مستلزم طهارت آن‌هاست؛ چون چیز پلید و نجس را نه انسان می‌خورد و نه شرع اجازه خوردن می‌دهد. پس آیاتی مانند:
یا ایّها الذین آمنوا کلوا مما فی الارض حلالاً طیباً.

[۱۸] بقره/سوره۲، آیه۱۶۸.

ای اهل ایمان ، از چیزهای موجود در زمین به گونه حلال و طیب بخورید.
ویحلّ لهم الطیبات ویحرّم علیهم الخبائث.

[۱۹] اعراف/سوره۷، آیه۱۵۷.

و پیامبر اکرم ، طیبات را بر آنان حلال می‌کند و خبیث‌ها را بر آنان حرام می‌کند.
و‌ به‌طور کلی جمیع آیاتی که در مقدمه بحث ذبایح اهل کتاب آورده شد و دلالت بر حلال بودن چیزهای خوردنی می‌کردند، به طور ملازمه دلالت بر طهارت آن‌ها نیز دارند.

استنباط قاعده طهارت از آیات

خلاصه: از آیات قرآن، به دو بیان می‌توان قاعده طهارت را استنباط کرد:
۱. آیات قرآن، تنها پلیدها را معرفی کرده و بحثی از پاکیزه‌ها به میان نیاورده است، پس معلوم می‌شود که پلیدها از این روی نیاز به بیان دارند؛ زیرا اگر بیان نشوند، ممکن است عرف آن‌ها را پاکیزه و طیّب بداند.
۲. راه ملازمه، یعنی از ملازمه‌ای که بین حلال بودن و طهارت وجود دارد، هر جا چیزی را بر ما حلال دانست، فوراً طهارت آن را نیز استفاده کنیم.

شبهه

راه ملازمه، تنها طهارت در چیزهای خوردنی را اثبات می‌کند، در حالی که قاعده طهارت، قاعده‌ای است عام که در تمام چیزهای خوردنی و غیرخوردنی جاری است.

پاسخ

این اشکال، ضربه‌ای به اصل بحث نمی‌زند، چون راه نخست، راه خوب و بی اشکالی است و این راه هم به عنوان مؤید راه نخست، می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد. افزون بر این‌که در مورد خوردنی‌ها، اشکال را کاملا رفع می‌کند.

نکته

با این‌که اصل قاعده طهارت در جای خود ثابت شده است و درخورِ خدشه نیست، ذکر آن در این جا برای این است که اگر ما در مورد انسان یا بعضی از انسان‌ها، دلیلی بر طهارت و یا نجاست نداشتیم، به این قاعده تمسک کنیم و طهارت آن انسان یا انسان‌ها را ثابت کنیم؛ امّا خوشبختانه در مورد انسان آیه‌ای وجود دارد که اطلاق آن، طهارت انسان را‌ به‌طور مطلق می‌رساند؛ یعنی می‌رساند که مطلق بنی آدم پاک و طاهرند. حال هر جا که دلیلی بر نجاست وجود داشت، از این اطلاق رفع ید می‌شود، ولی در موارد مشکوک این اطلاق کارساز و مفید خواهد بود: ولقد کرّمنا بنی آدم وحملناهم فی البرّ والبحر ورزقناهم من الطیّبات وفضّلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا.

[۲۰] اسراء/سوره۱۷، آیه۷۰.

به یقین ما فرزندان آدمی را گرامی داشتیم و در خشکی و دریا برای آنان وسیله سواری قرار دادیم و از خوراک‌های خوب روزی دادیم و به صورتی شایسته بر جمع بسیاری از آفریده‌های خود، برتری و فزونی بخشیدیم.

بحث‌ درباره آیه مذکور

درباره این آیه، بحث‌های فراوانی وجود دارد، از جمله:
چگونه خداوند انسان را کرامت بخشیده است؟ آیا همان وسیله سیر و سیاحت در خشکی و دریا که برای انسان قرار داده شده، کرامت اوست؟ آیا مستقیم القامه بودن کرامت اوست؟
آیا عقل و فکر و شعور و نطق داشتن کرامت اوست؟
آیا مجموعه این‌ها کرامت‌های انسان است؟
همچنین مباحث دیگری در این آیه مطرح است، از جمله:
مراد از (فضلناهم على کثیر ممن خلقنا) چیست؟
از کلمه (مَن) در (مِمَن خلقنا) که‌ به‌طور معمول برای موجودات دارای شعور و عقل به کار می‌رود، معلوم می‌شود بنی آدم بر زیادی از موجودات دارای عقل و شعور برتری دارد. حال آیا آن موجودات دارای شعور و عقل ملائکه یا جنّیان یا هر دو گروهند؟ آیا مراد از (کثیر) همه است یا نه؟

[۲۱] سید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۱۵۵، مؤسسه الاعلمی، بیروت.

به هر حال آنچه مهم می‌نماد، این است که محور بحث‌های مفسران، درباره برتری انسان بر ملائکه و یا برتری ملائکه بر انسان است و همه بر این مسأله اتفاق دارند که نوع انسان بر تمام حیوانات تقدم و برتری دارد. مطلب دیگر که باید اضافه شود تا مقدمات استدلال کامل شود این است که: بنی آدم در (لقد کرّمنا بنی آدم) مطلق است و جنس بنی آدم را در نظر دارد و کرامت‌هایی که به او شده از جمله عقل، شعور، استوای قامت و استفاده از وسائل سیاحت، که منحصر به مؤمنان و خداپرستان نیست و در اساس، سیاق این آیات همه انسان‌ها بویژه کافران و ناسپاسان را در نظر دارد. در آیات پیش سخن از انسان‌هایی است که در دریاها به تجارت و داد و ستد اشتغال دارند و هنگام گرفتاری و دچار طوفان شدن، خدای یگانه را می‌خوانند، ولی پس از نجات یافتن گردنکشی و کفران می‌کنند. و آیات بعد، مربوط به قیامت است که هر امتی به همراه امام و راهبر خویش محشور می‌شود و آنان دو دسته می‌شوند:
۱. آنان که کتابشان به دست راست‌شان است.
۲. آنان که در این دنیا از دیدن حق کور بودند و آن‌جا کور محشور می‌شوند.
به هر حال، آیات قبل و بعد و خود لفظ (بنی آدم) همه و همه می‌رساند که مقصود از بنی آدم، فرد خاصی نیست و این نوع انسان است که بر انواع دیگر و دست کم بر حیوانات برتری دارد. آیا می‌توان گفت: انسان، چه مؤمن و چه کافر ، با تمام کرامت‌ها و فضیلت‌ها و برتری‌هایی که دارد بر حیوانات، از لحاظ طهارت و نجاست، از آن‌ها پست‌تر باشد و همه حیوانات (غیر از سگ و خوک) پاک باشند، ولی انسان، بر خلاف تمامی کرامت‌ها و برتری‌ها نجس باشد؟

موارد تأثیر گذار

به هر حال، طهارت ذاتی انسان تا این مرحله شاید ثابت باشد و نیاز به بحث بیشتری نداشته باشد، امّا ممکن است کسی ادعا کند که عقاید و اعمال و گفتار انسان امکان دارد در او اثر بگذارد و باعث نجاست جسم او شود. مثلاً کسی که شرک و کفر و‌ به‌ طور کلی، غیر اسلام را دین و روش خود قرار دهد، این عقاید باعث نجاست جسم او می‌شود. یا کسی عملی انجام دهد، مانند قتل نبی یا ولی، این عمل باعث نجاست بدن و جسم او می‌شود. یا گفتاری نظیر کلمات غلوّآمیز و یا دشنام به نبی و ولی موجب ارتداد و نجاست شخص می‌شود. روشن است کسی که چنین ادعایی را می‌کند، در اصل بحث با ما موافق است که اصل در انسان طهارت است، ولی به هر حال ادعا می‌کند که به واسطه دلیل خاص از مقتضای اصل و قانون اولیه رفع ید می‌شود که در بحث از استدلال‌های کسانی که به نجاست نظر دارند، جواب این‌ها خواهد آمد و ربطی به قاعده طهارت که اکنون مورد نظر است، ندارد.

اشکال

این که انسان از حیوانات بالاتر و برتر دانسته شد و نتیجه گرفته شد، همان طور که حیوانات پاکند پس مسلماً انسان با آن همه کرامت و فضیلتی که دارد، پاک و خالی از پلیدی است، با آیات دیگری از قرآن که بعضی انسان‌ها را از حیوانات پست‌تر می‌داند، ناسازگاری دارد:
اولئک کالأنعام بل هم اضل.

[۲۲] اعراف/سوره۷، آیه۱۷۹.

ان هم الاّ کالانعام بل هم اضل.

[۲۳] فرقان/سوره۲۵، آیه۴۴.

مثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث.

[۲۴] اعراف/سوره۷، آیه۱۷۶.

جواب

در آیه (لقد کرّمنا بنی آدم) متعلق تکریم و متعلق تفضیل، هر دو حذف شده‌اند؛ یعنی در چه جهتی انسان تکریم شده و یا در چه جهتی تفضیل داده شده است، روشن نیست و حذف متعلق، به اصطلاح علمای معانی و بیان، برای این است که عمومیت را برساند و ذهن شنونده به یک جهت خاص منصرف نشود. پس در نتیجه، انسان در زمینه‌های گوناگون مورد تکریم واقع شده و از جهات گوناگون هم، بر دیگران برتری پیدا کرده است، ولی در آیات سه گانه‌ای که انسان همانند حیوانات یا بدتر از آنان معرفی شده، یک جهت مطرح است و آن هدایت‌پذیری و استفاده صحیح از اسباب و ابزار شناخت است. کسانی که اسباب شناخت و عقل و شعور خود را به کار نگیرند، مانند حیوانند و بلکه پست‌ترند، چون حیوان امکانات ندارد، ولی این شخص امکانات دارد؛ امّا به کار نمی‌گیرد: ولقد ذرأنا لجهنم کثیراً من الجن والانس, لهم قلوب لایفقهون بها ولهم اعین لایبصرون بها ولهم آذان لایسمعون بها, اولئک کالأنعام بل هم اضلّ اولئک هم الغافلون.

[۲۵] اعراف/سوره۷، آیه۱۷۹.

به یقین بسیاری از نطفه‌های جن و انس را برای جهنم بر زمین افشاندیم. آنان که دل دارند، ولی نمی‌فهمند، چشم دارند، ولی نمی‌بینند، گوش دارند، ولی نمی‌شنوند، همانند چارپایانند، بلکه سرگشته و نادان‌تر. آنان همانا بی‌خبرانند.
ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعقلون، ان هم الاّ کالانعام، بل هم اضل سبیلا.

[۲۶] فرقان/سوره۲۵، آیه۴۴.

آیا تصور می‌کنی که بیش‌تر این مردم گوش شنوا دارند و یا اهل اندیشه‌اند که تعقّل کنند؟ اینان فقط همانند چارپایان و بلکه از آنان نیز گمراه‌ترند.
روشن است که در این آیات از جهت راه نایابی و استفاده نکردن از قدرت شناخت و اسباب شناخت، بعضی انسان‌ها با حیوانات مقایسه شده‌اند و این دلیل نمی‌شود که این انسان‌ها از تمام جهات، از آن حیوانات پست‌تر باشند و تازه چارپایان که نجس و پلید نیستند، بلکه استعمال این لفظ و این نوع تشبیه ، برای بیان نفهمی و کم عقلی این گونه انسان‌هاست.
واتلُ علیهم نبأ الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فأتبعه الشیطان فکان من الغاوین ولو شئنا لرفعناه بها ولکنه اخلد الی الارض واتبع هویه فمثله کمثل الکلب، ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث ذلک مثل القوم الذین کذبوا بایاتنا فاقصص القصص لعلهم یتفکرون.

[۲۷] اعراف/سوره۷، آیه۱۷۵.

[۲۸] اعراف/سوره۷، آیه۱۷۶.

بر این مردم، حکایت آن مرد را تلاوت کن که آیات خود را به او عطا کردیم و او از پوشش آیات ما به درآمد و شیطان را به دنبال خود کشید و به صف گمراهان پیوست. اگر می‌خواستیم او را به درجات بالا می‌بردیم، ولی او به زندگی خاکی دل بست و از هوای نفس پیروی کرد. حکایت او، حکایت سگی است که اگر بر او حمله کنی لَه لَه می‌زند و اگر او را وانهی لَه لَه می‌زند. حکایت کسانی که آیات ما را تکذیب می‌کنند، این چنین است. این مثال را برای همگان بازگو کن شاید که بیندیشند. در این آیه نیز، تمثیل یک انسان منحرف و تکذیب کننده آیات الهی است به سگی که پیوسته لَه لَه می‌زند، چه مورد حمله قرار گیرد و چه یله رها شود. در این جا نیز خصوصیتی از یک انسان، بر صفت و خصوصیتی از یک سگ تشبیه شده است و کاری به سایر صفات انسان و سایر صفات سگ ندارد. پس‌ به‌طور کلی، همانندی انسان از بعضی جهات به بعضی از حیوانات باعث نمی‌شود که از تمام جهات مانند آن حیوان باشد و کرامت‌ها و فضایل او نادیده گرفته شود و‌ به‌طور مسلم، انسانی که از جهات گوناگون بر موجودات عاقل و دارای شعور برتر است، هیچ گاه از لحاظ جسمی پلید و کثیف نیست و در ذات، پاک است. افزون بر این، در آیه دیگر همین افراد عالم بی عمل، به الاغ همانند شده‌اند: مثل الذین حملوا التوراه ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفاراً.

[۲۹] جمعه/سوره۶۲، آیه۵.

مثل انسان‌هایی که تورات را آموختند و به مقتضای آن عمل نکردند، مثل الاغی است که کتاب‌ها را حمل می‌کند. و الاغ هم، از لحاظ فقهی پاک است. به هر حال، استدلال به آیه (ولقد کرمنا) برای طهارت ذاتی انسان استدلال تمامی است.

کلام فقیهان و لسان روایات

قاعده طهارت، تقریباً، مورد اتفاق همگان است و به اجمال، مخالفی در اصل مسأله وجود ندارد. سید یزدی می‌نویسد: کل مشکوک طاهر سواء کانت الشبهه لاحتمال کونه من الاعیان النجسه او لاحتمال تنجسه مع کونه من الاعیان الطاهره.

[۳۰] سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، عروه الوثقی، ج۱، ص۷۳، دارالکتب الاسلامیه، تهران.

هر مشکوکی، پاک است، حال فرق نمی‌کند که شبهه به این جهت باشد که احتمال دارد این چیز مشکوک ازچیزهای نجس باشد، یا شبهه به این جهت باشد که احتمال دارد این چیز با این‌که از چیزهای پاک است، ولی به واسطه ملاقات با نجس، نجس شده باشد.
آقای خوئی می‌نویسد: پاکی چیزی که در پاکی آن شک است، بسیار روشن است و در آن هیچ خلافی نیست، نه در شبهات حکمیه و نه در شبهات موضوعیه.

[۳۱] سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، عروه الوثقی، ج۱، ص۷۳، دارالکتب الاسلامیه، تهران.

و از این‌که علمای حاشیه زننده بر عروهالوثقی، بر این مسأله حاشیه‌ای نزده‌اند، معلوم می‌شود که همه آنان این مسأله را قبول دارند.

[۳۲] سید ابوالقاسم خویی، تنقیح العروه، ج۳، ص۱۵۸، مقرر میرزا علی غروی تبریزی، مدرسه دارالعلم.

ولی از کلام صاحب حدایق الناظره، بر می‌آید که اگر اصل این قاعده اجماعی و خالی از شبهه است؛ امّا دربرگیرندگی آن، شبهه حکمیه را، مورد اختلاف است، همان گونه که دلالت آن بر طهارت واقعی نیز، مورد اختلاف است. ولی مثل این‌که همه قبول دارند که مدرک و دلیل این قاعده، روایات است؛ از این روی به بحث درباره مدلول روایات پرداخته‌اند. روایتی که عام است و اختصاص به موضوع خاصی ندارد موثقه عمار است. مصدق بن صدقه عن عمار عن ابی عبدالله علیه‌السلام (فی حدیث) قال: کل شیء نظیف حتی تعلم انه قذر، فاذا علمت فقد قذر وما لم تعلم فلیس علیک.

[۳۳] شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج۲، ص۱۰۵۴، دار احیا التراث العربی، بیروت.

عمار ساباطی از حضرت صادق علیه‌السلام نقل می‌کند که فرمود: هر چیزی پاک است، تا این‌که به پلید بودن آن علم پیدا کنی. پس هرگاه علم به پلیدی آن پیدا کردی، پلید می‌شود و ما دامی که ندانی تکلیفی متوجه تو نیست. ولی اشکال مهمی که بر دلالت این روایت، می‌توان وارد کرد این است که روایت طهارت ظاهری را می‌گوید، ولی بحث ما درباره طهارت واقعی است.

تفاوت قاعده طهارت با اصاله الطهاره

قاعده طهارت با اصل طهارت تفاوت دارد؛ زیرا که قاعده طهارت، حکم اوّلی و واقعی است که یا از سوی شارع صادر شده و یا در کلام او مفروغ عنه فرض شده است در حالی که اصاله الطهاره، حکم ظاهری است و مرتبه‌اش هم از حکم واقعی، پسین‌تر است. یعنی وقتی نوبت به حکم ظاهری می‌رسد که پیش از آن شارع مقدس، به پاکی بعضی چیزها و به نجاست بعضی چیزهای دیگر حکم کرده باشد. در مرحله بعد، شک پیش آید که آیا برای فلان موضوع، شارع چه حکمی جعل کرده است؟ یا فلان چیز که حکم طهارت یا نجاست را داشته، و اکنون تغییر صفت یا تغییر حالت دارد، نجس است یا پاک؟ آن وقت در چنین حالتی، موثقه عمار می‌گوید: هر چیزی پاک است تا علم به پلیدی آن پیدا کنی و وقتی علم به پلیدی چیزی پیدا کردی، آن چیز پلید است و اگر ندانستی چیزی به عهده‌ات نیست.

[۳۴] شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج۲، ص۱۰۵۴، دار احیا التراث العربی، بیروت.

پس موثقه، طهارت و نجاست واقعی را نمی‌گوید؛ چون علم و جهل در طهارت و نجاست واقعی نقشی ندارد و این روایت با این‌که مورد تمسک بزرگان از فقیهان و اصولیان قرار گرفته است، ولی طهارت واقعی را نمی‌رساند؛ از این روی، در بحث کنونی ما، کارساز نیست. البته در مرتبه شک و بیان حکم ظاهری، خوب است و در وقت مناسب از آن بهره خواهیم جست.

روایات مورد استفاده

روایات دیگری که احتمال است بتوان قاعده طهارت را از آن‌ها به دست آورد، عبارتند از:عن حفص بن غیاث عن جعفر عن ابیه عن علی علیه‌السلام قال: ما اُبالی أبول اصابنی أو ماء، اذا لم اعلم.

[۳۵] شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج۵، ص۱۰۵۴، دار احیا التراث العربی، بیروت.

وقتی که ندانم برایم مهم نیست که بول به من اصابت کرده باشد یا آب.
عن عبدالرحمن بن الحجاج قال: سألت ابا ابراهیم علیه‌السلام عن رجل یبول باللیل فیحسب أنّ البول اصابه فلایستیقن فهل یجزیه ان یصب علی ذکره اذا بال ولایستنشف؟ قال: یغسل ما استبان انه قد اصابه وینضح مایشک فیه من جسده وثیابه ویستنشف قبل ان یتوضاً.

[۳۶] شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج۲، ص۱۰۵۴، دار احیا التراث العربی، بیروت.

از حضرت کاظم علیه‌السلام راجع به شخصی پرسیده شد که در تاریکی شب ادرار می‌کند و گمان می‌کند که بول به او اصابت کرده، ولی یقین ندارد، آیا اگر فقط آلت را بشوید کفایت می‌کند؟ حضرت فرمود: آن جاهایی که یقین دارد بول اصابت کرده بشوید و آن جاهایی را که شک دارد، آب بپاشد.

اشکال بر روایات مذکور

اشکال‌هایی که به این دو روایت وارد است، بدین قرارند:
۱. هر دو مربوط به ادرارند و شاید از آن نتوان یک قاعده کلی استفاده کرد؛ زیرا ممکن است این دو روایت و مانند این‌ها بخواهند وسواسی گری را از بین ببرند و مردم را از سخت گیری‌ها و احتیاط‌های غیرلازم نجات دهند.
۲. این دو روایت هم، همانند موثقه عمار طهارت ظاهری را ثابت می‌کنند.
۳. در این دو روایت، شبهه موضوعیه مطرح بود، نه شبهه حکمیه.
به هر حال، از این روایاتی که یاد شد، قاعده طهارت واقعی ثابت نمی‌شود، اگر چه استفاده طهارت ظاهری، بویژه در شبهات موضوعیه روشن است. اما شاید به بیان دیگری بتوان از این روایات و مانند این روایات، در باب نیم خورده حیوانات، قاعده طهارت را ثابت کرد.
بیان مطلب: در روایات باب اسئار و دیگر روایت‌های مربوط به طهارت و نجاست چیزها، پرسش کنندگان، به طور معمول، از نیم خورده حیوانات، پرسش می‌کنند و امام علیه‌السلام حکم آن را بیان می‌کند. پرسش کنندگان، آنچه را که احتمال میدهند نجس است و اندک شبهه‌ای راجع به آن دارند، از امام می‌پرسند و امام علیه‌السلام جواب می‌دهد. پس همین که چیزهایی در آن زمان بوده و اصحاب از حکم آن‌ها نپرسیده‌اند، طهارت آن چیزها را می‌رساند. بیان دیگر: همین که پیروان شرع، چیزهایی را پاک می‌دانسته‌اند برای ما حجّت است. اگر کسی اشکال کند و بگوید: این راه (بر فرض تمام بودن) قاعده طهارت را با استفاده از آنچه که در ذهن اهل شرع، جای گرفته (ارتکاز متشرعه) ثابت می‌کند و ربطی به اخبار ندارد. در پاسخ می‌گوییم:
۱. اشکالی ندارد، چون مهم اثبات قاعده است از هر راهی که باشد.
۲. جای گرفتن چیزی در ذهن اهل شرع، به تنهایی، قاعده را ثابت نمی‌کند. آنچه در ذهن اهل شرع جای گرفته، با توجه به بازنداشتن ائمه علیهم‌السلام از یک سو و بیان نجاست‌های واقعی از سوی دیگر، قاعده را ثابت می‌کند. به عبارت دیگر: اطلاق کلام ائمه علیهم‌السلام با توجه به مقدمات حکمت، قاعده طهارت را ثابت می‌کند. توضیح: اصحاب، از ائمه علیهم‌السلام راجع به طهارت و نجاست چیزها، پرسیده‌اند و ائمه اطهار هم در مقام بیان احکام بوده‌اند و اگر هم چیزی را حکمش را بیان نمی‌کردند و آن چیز جزء دسته خبائث عرفی و پلیدی‌های ظاهری نزد همگان نبود، اصحاب و عرف اهل شرع آن را مرتکب می‌شدند. پس با توجه به این مقدمات، بیان نکردن نجاست یک چیز، دلیل بر پاکی آن چیز است. چون شارع، نمی‌خواسته زندگی متعارف مردم را بر هم زند، بلکه تنها می‌خواسته انحراف‌ها و خرافات و پلیدی‌ها را از زندگی مردم بیرون کند، در نتیجه ترک اعلام پلیدی چیزی، دلیل بر طهارت است چه در شبهات موضوعیه چه در شبهات حکمیه.

حساسیت اصحاب ائمه

افزون بر همه این‌ها، خود اصحاب ائمه علیهم‌السلام حساسیّت خاصی داشتند در این‌که راجع به چیزهای گوناگون بپرسند و ائمه علیهم‌السلام هم در هر موردی، قانون الهی در همان مورد را بیان می‌کردند. از باب نمونه:
عمار بن موسی (ساباطی) نقل می‌کند: از حضرت صادق علیهم‌السلام درباره نیم خورده کبوتر پرسش شد؟ فرمود:
کل ما اکل لحمه فتوضأ من سؤره واشرب.
هر چه که خوردن گوشتش رواست، از نیم خورده او وضو بگیر و از آن بیاشام.
از نیم خورده باز و صقر و عقاب پرسیده شد؟
فرمود:
کل شیئ من الطیر توضأ مما یشرب منه إلاّ ان تری فی منقاره دما، فان رایت فی منقاره دما فلا توضأ منه ولاتشرب.

[۳۷] ثقه الاسلام کلینی، فروع کافی، ج۲، ص۹.

از نیم خورده هر پرنده‌ای وضو بگیر و بیاشام، مگر این‌که در منقارش خون ببینی. اگر در منقارش خون دیدی، از آن وضو نگیر و نیاشام.
یادآوری: در زبان روایات لفظ (نجس) یا (طاهرٌ) کم‌تر استعمال می‌شده است، بلکه ملاک پرسش و پاسخ، به طور معمول، وضو از نیم خورده یا آشامیدن از نیم خورده بوده است. در نتیجه مثل این تعبیرات در پرسش‌ها و پاسخ‌ها متعارف بوده و طهارت جمیع پرندگان و نیم خورده آنان را می‌رساند.
ابی العباس نقل می‌کند: از حضرت صادق علیه‌السلام درباره نیم خورده گربه، گوسفند ، گاو ، شتر ، الاغ ، اسب ، استر و وحوش و درندگان پرسیدم و هیچ چیز را رها نکردم، بلکه از همه چیز پرسیدم.
امام فرمود: اشکالی ندارد.
از سگ پرسیدم، فرمود:
رجس نجس لاتتوضأ بفضله و اصبب ذلک الماء واغسله بالتراب اوّل مرّه ثم بالماء.

[۳۸] شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۲۲۵.

پلید و کثیف است از نیم خورده آن وضو نگیر و آن آب را بریز و ظرفش را یک مرتبه با خاک و مرتبه دوم با آب بشوی.
می‌بینید همان گونه که موثقه عمار به طهارت تمام پرندگان دلالت داشت، این صحیحه به طهارت همه حیوانات: وحشی، اهلی و درّندگان به استثنای سگ دلالت دارد.
خبر معاویه بن شریح هم مانند صحیحه ابی العباس به طهارت تمام حیوانات دلالت دارد و یک نکته هم اضافه دارد و آن این‌که وقتی حضرت، نیم خورده سگ را منع کرد، پرسش گر، به احتجاج برخاست و از امام پرسید: آیا سگ از درّندگان نیست؟ حضرت فرمود:
لا والله انه نجس لاوالله انه نجس.

[۳۹] شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۲۲۵.

مهم این است که پرسش کننده عزافر علیه امام احتجاج می‌کند و می‌گوید: مگر سگ درنده نیست؟ یعنی در ذهنش بوده که سگ، چون از درندگان است و امام نیم خورده درندگان را اجازه فرموده است، پس نیم خورده سگ هم باید بی اشکال باشد.
به هر حال، تا این جا، قاعده کلی راجع به طهارت گونه‌های پرندگان و پاکی گونه‌های حیوانات، به غیر از سگ، معلوم شد.
عمار ساباطی از حضرت صادق علیه‌السلام درباره سوسک، مگس، ملخ، مورچه و… که در چاه یا روغن زیتون یا روغن معمولی و مانند آن بمیرند، پرسید، حضرت فرمود:
کلُّ مالیس له دم فلا باس.

[۴۰] شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۲۳۰.

هر آنچه که خون ندارد اشکالی ندارد.
مقصود این است آنچه که خون جهنده ندارد، مرده‌اش هم نجس نیست و اشکالی ندارد و از همین‌جا روشن می‌شود که زنده آن‌ها مسلماً اشکال نداشته است.
از این قوانین کلی که راجع به حشرات، پرندگان و حیوانات در کلام امام علیه‌السلام یافت شد، می‌توان قانون کلی‌تری استخراج کرد و آن پاکی هر جانداری است، چه حیوان چه انسان . این استخراج قانون کلی، دور نمی‌نماد، بویژه با توجه به موثقه دیگر عمّار که می‌گوید:
سألته عن الرجل هل یتوضأ من کوز او اناء غیره اذا شرب علی انه یهودی؟ فقال: نعم. قلت: فمن ذاک الماء الذی یشرب منه؟ قال: نعم.

[۴۱] شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۲۲۴.

از حضرت پرسیدم: آیا می‌توان وضو گرفت از کوزه یا ظرفی که شخص یهودی از آن آب بیاشامد؟
فرمود: بله. پرسیدم: از همان آبی که او از آن نوشیده است؟ فرمود: بله.

توجیحات روایت مذکور

این خبر، چون دلالت بر پاکی اهل کتاب می‌کند و بیش‌تر فقهای ما، قائل به طهارت آنان نبوده‌اند، از این روی، توجیهاتی کرده‌اند، از جمله شیخ طوسی می‌نویسد: فهذا محمول علی انه اذا شرب منه من یظنه یهودیا ولم یتحقّقه فیجب ان لا یحکم علیه الاّ مع الیقین او اراد به من کان یهودیا ثم اسلم.

[۴۲] شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۲۲۴.

این خبر حمل می‌شود به موردی که شخصی که از ظرف، آب نوشیده است، گمان می‌رود یهودی باشد و برای وی، ثابت نشده باشد که یهودی است. پس در این صورت، واجب است که حکم بر نجاست نشود، مگر با یقین و یا خبر حمل می‌شود به صورتی که شخص یهودی بوده، سپس مسلمان شده است.

نکات مورد استفاده از کلام شیخ طوسی

اکنون، مقصود از آوردن این خبر، اثبات طهارت یهودی نیست، بلکه مقصود این است که اصحاب ائمه علیهم‌السلام که از حیوانات پرندگان و حشرات می‌پرسیدند، انسان کافر و مشرک هم در ذهن‌شان بوده است. پس همین که کافر و مشرک را به گونه روشن خارج نکرده‌اند، به ذهن می‌آید که انسان را مطلقا پاک می‌دانسته‌اند، بویژه با توجه به این‌که عذافر در خبر معاویه بن شریح، همین که از امام می‌شنود که سگ پلید و نجس است، اعتراض می‌کند و می‌گوید: مگر سگ از درندگان نیست؟ پس در چنین جوّی اصحاب ائمه علیهم‌السلام که قواعد کلی را از امام می‌شنوند و نقل می‌کنند، نمی‌شود گفت از حکم انسان غافل بوده‌اند. مثلاً وقتی فضل (ابی العباس) می‌گوید از همه چیز پرسیدم: فلم اترک شیئاً الاّ سألته

[۴۳] شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۲۲۵.

نمی‌شود گفت که‌ به‌طور کلی انسان در ذهنش نبوده است، بلکه مسلماً انسان هم در ذهنش بوده و اگر نجس بود، باید ائمه علیهم‌السلام به گونه روشن، می‌فرمودند، بویژه با توجه به این‌که انسان کافر و نیم خورده او، زیاد مورد ابتلای مسلمانان بوده است و از نظر اهل سنت هم طهارت ذاتی کافر، مورد قبول بوده است. به عبارت دیگر: وقتی عملی در بین مردم رایج باشد، جلوگیری از آن عمل، دستورها و فرمان‌های فراوان می‌خواهد. مثلاً آیات ربا، چقدر حدّت و شدّت دارند، تا ربا را ریشه کن کنند.

[۴۴] بقره/سوره۲، آیه۲۷۵.

[۴۵] بقره/سوره۲، آیه۲۸۰.

یا آیات مربوط به دوستی با کافران و مشرکان، چقدر تأکید و پافشاری دارند تا باز دارند مسلمانان را از دوستی با کافران.

[۴۶] مائده/سوره۵، آیه۱۴۴.

[۴۷] توبه/سوره۹، آیه۲۳.

[۴۸] ممتحنه/سوره۶۰، آیه۱.

با آیات مربوط به جواز ازدواج با همسر پسر خوانده که مخالف عادات و اعمال مردم آن زمان بوده‌اند، چقدر احتیاج به تأکیدات قولی و عملی داشته است.

[۴۹] احزاب/سوره۳۳، آیه۳۷.

[۵۰] احزاب/سوره۳۳، آیه۳۸.

حال اگر مشرکان و یا کافران و یا‌ به‌طور کلی، انسان‌های منحرف نجس بودند و برخورد دست‌ تر با آنان موجب نجاست دست می‌شد، احتیاج به روایات، بازدارنده‌ها و دستورهای فراوان داشت و نبود چنین بازدارنده‌های روشنی، طهارت ذاتی آنان را به ذهن نزدیک می‌کند.
نکته دومی: که از کلام شیخ طوسی، در ذیل حدیث استفاده می‌شود این است که: ایشان ابراز داشت:
واجب است که حکم به نجاست نشود، مگر در صورت یقین. این همان مطلبی است که در صدد اثبات آن هستیم؛ یعنی قاعده طهارت. یعنی این‌که تا یقین به نجاست چیزی حاصل نشود، پاک است. مگر این‌که کسی بگوید کلام شیخ طهارت ظاهری را می‌گوید و بحث فعلی اثبات قاعده طهارت واقعی است!
نکته سوم: توجیه‌های ایشان، در مورد عبارت یعنی یقین به یهودی بودن آن شخص وجود ندارد، بلکه تنها گمان است، یا توجیه دیگر که گفت: یهودی بوده و سپس مسلمان شده است، قابل قبول نیست و هنگامی باید دست به چنین توجیه‌هایی زده می‌شد که از جای دیگر نجاست اهل کتاب، به طور یقین ثابت شده باشد. امّا با چند حدیثی که احتمال‌های گوناگون در آن‌ها می‌رود (بحثش خواهد آمد) و دلالت آن‌ها بر طهارت روشن‌تر است و بر فرض دلالت به نجاست، معارض دارند، نمی‌شود حدیث روشنی را به معانی دور حمل کرد. به هر حال، اصل قاعده طهارت در روایات و در ذهن اصحاب ائمه علیهم‌السلام نیز امری مفروغ عنه بوده است و آنان اصل اولی را در چیزها، طهارت واقعی می‌دانسته‌اند و تا دلیل محکمی بر نجاست چیزی ارائه نمی‌شد، آن را پاک می‌دانسته‌اند و این همه پرسش‌ها که کردند و امام علیه‌السلام چیزهای فراوانی را پاک دانست، مورد اعتراض و پرسش مجدّد واقع نشد؛ امّا همین که نیم خورده سگ را نجس دانست، راوی پرسید: مگر سگ درنده نیست؟ پس مسلماً در ذهن اصحاب، طهارت چیزها، جایگاه خاص داشته همان گونه در کلام شیخ طوسی نیز قاعده طهارت مسلم و متیقّن بوده است.

قاعده طهارت با استفاده از اجماع و بنای عقلا

مهم‌ترین دلیل بر قاعده طهارت، بنای عقلاست. حتی آنچه از قرآن و حدیث استفاده شد، بیشتر برگشت به بنای عقلا دارد که همیشه از علت و دلیل نجاست می‌پرسند و در واقع، آنچه از قرآن و حدیث نقل شد، تأیید بنای عقلا بود و قصد نداریم بحث جدیدی در ذیل عنوان بنای عقلا بیان کنیم.

اجماع

آقای خویی می‌نویسد:
طهاره مایشک فی طهارته ونجاسته من الوضوح بمکان ولم یقع فیه خلاف، لافی الشبهات الموضوعیه ولافی الشبهات الحکمیه.

[۵۱] سید ابوالقاسم خویی، تنقیح العروه، ج۳، ص۱۸۵، مقرر میرزا علی غروی تبریزی، مدرسه دارالعلم.

پاکی چیزی که پاکی و نجاست آن مورد تردید قرار گرفته، روشن است و هیچ خلافی در آن نیست، نه در شبهه‌های موضوعیه و نه در شبهه‌های حکمیه.
سید کاظم یزدی می‌نویسد: (کل مشکوک طاهر…) و هیچ‌کدام از فقیهان معاصر، که بر عروه تعلیقه زده‌اند، این جا تعلیقه‌ای ندارند و اجماع علمای عصر ما را تا حدودی روشن می‌کند.

[۵۲] سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، عروه الوثقی، ج۱، ص۷۳، دارالکتب الاسلامیه، تهران.

آقای سید محسن حکیم نیز، ادعای اجماع کرده است.

[۵۳] سید محسن حکیم، مستمسک العروه الوثقی، ج۱، ص۴۴۲، انتشارات کتابخانه آیه اللّه مرعشی، قم.

عبارت شیخ طوسی هم از کتاب تهذیب، پیش از این نقل شد.

[۵۴] شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۲۲۴.

شیخ یوسف بحرانی هم، اصل اجماع را در مسأله پذیرفته است، اگر چه می‌نویسد: اختلاف‌هایی در دلالت موثقه عمار بر طهارت ظاهری یا واقعی وجود دارد و همچنین اختلاف‌هایی در رابطه با شبهه‌های حکمیه و موضوعیه مطرح است.

[۵۵] شیخ یوسف بحرانی، حدائق الناظره، ج۱، ص۱۱۴، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.

به هر حال، به نظر ایشان، قدر مسلم این است که شبهه‌های موضوعیه وطهارت ظاهریه را موثقه عمار، به خوبی دلالت دارد.

خلاصه

اجماع بر قاعده طهارت هم در شبهه‌های موضوعیه و هم در شبهه‌های حکمیه وجود دارد و اشکال مرحوم شیخ یوسف بحرانی بیش‌تر به دلالت موثقه است، نه بر اصل مسأله. به هر حال، ما در مسأله مخالفی نیافتیم. اما این‌که آیا فقیهان طهارت ظاهری را در نظر داشته‌اند، یا طهارت واقعی را؟ روشن نیست و‌ به‌طور معمولی بحث کرده‌اند که موثقه کدام را می‌گوید، ولی دور نمی‌نماد که موثقه، طهارت ظاهری را بگوید، ولی با توجه به آنچه گفته شد، واقعا مراد از قاعده، طهارت واقعی است. به هر حال چون اجماع مدرکی است و مدرک آن، همان بنای عقلا یا موثقه عمار است و از بنای عقلا طهارت واقعی فهمیده شد. بحث را به همین‌جا خاتمه می‌دهیم و سراغ دلیل‌های کسانی می‌رویم که به نجاست بعضی از انسان‌ها، نظر دارند.

دلیل‌های اقامه شده بر نجس بودن کافران

پیش از این گفته شد: انسان‌ها از نظر عقیده به گروه‌های گوناگونی تقسیم می‌شوند که چون از نظر فقیهان، به طور اجمال، نوع عقیده انسان، در حکم به طهارت و نجاست او، دخیل است، آن تقسیم‌ها را یاد می‌کنیم، تا محل بحث روشن شود. انسان، یا مسلمان است یا غیر مسلمان و غیرمسلمان، یا پیرو ادیان توحیدی است و خدای یگانه را قبول دارد، مانند اهل کتاب و یا مشرک است و برای خدا در ذات یا در صفات شریک قایل است و یا در اصل، خدایی را قبول ندارد. مسلمان هم، یا شیعه است یا سنی و هر کدام یا دارای اعتقادی انحرافی، مانند: غلوّ و تشبیهه و یا عملی انحرافی، مانند: اهانت به مقدسات، که آنان را از حکم مسلمان خارج کند، هستند یا خیر. بالأخره، همه اقسام یاد شده، یا انسان‌های بالغ و به تکلیف رسیده‌اند و یا صغیر و به تکلیف، نرسیده‌اند. به هر حال، آنچه را که فقیهان شیعه مسلم گرفته‌اند، نجس بودن مشرکان است. آن گاه، بحث کرده‌اند که آیا اهل کتاب و فرقه‌های منحرف مسلمان و بچه‌های آن‌ها هم مانند مشرکان نجسند یا این‌که حکم دیگری دارند و بالأخره مشهور از فقیهان، همه گروه‌ها را نجس می‌دانند.

یادآوری محل اتفاق واختلاف

مناسب است که برای روشن شدن محل اتفاق واختلاف، بعضی از گفته‌ها یاد شود.

سخن شیخ صدوق

ولایجوز الوضوء بسؤر الیهودی والنصرانی او ولد الزنا والمشرک وکل من خالف الاسلام، فاذا کان الماء کراً لم ینجسه شیء.

[۵۶] شیخ صدوق، هدایه، ج۱، ص۴۸، چاپ شده در جوامع الفقهیه.

وضو گرفتن و تطهیر کردن با نیم خورده یهودی و نصرانی یا زنازاده و مشرک و هرکس که مخالف اسلام باشد، جایز نیست و اگر آب کر باشد، چیزی آن را نجس نمی‌کند.
توضیح:
الف. در روایات و در کلمات پیشینیان از اصحاب، به جای این‌که طهارت و نجاست چیزی را بیان کنند، می‌گفتند: وضو با نیم خورده آن جایز است، یا جایز نیست و این مسأله‌ای متعارف بوده است.
ب. از عبارت شیخ صدوق ، روشن می‌شود که زنا زاده اگر چه مسلمان باشد و شهادتین بگوید باز نجس است پس محدوده نزاع در طهارت و نجاست به عقاید و اعمال کفرآمیز منحصر نیست.

گفتار سید مرتضی

ومما انفرد به الامامیه القول بنجاسه سؤر الیهودی والنصرانی و کل کافر و خالف جمیع الفقهاء فی ذلک… ویدل علی صحه ذلک مضافا الی اجماع الشیعه علیه قوله تعالی (انما المشرکون نجس) فان قیل لعل المراد به نجاسه الحکم لانجاسه العین قلنا نحمله علی الأمرین و بعد فان حقیقه هذه اللفظه یقتضی نجاسه العین فی الشریعه وانما نحمله علی الحکم تشبیها ومجازاً والحقیقه اولی باللفظ من المجاز.

[۵۷] سید مرتضی، انتصار، ج۱، ص۱۳۵، چاپ شده در جوامع الفقهیه.

از اموری که جزء منفردات امامیه است، قائل شدن به نجاست نیم خورده یهودی و نصرانی و هر کافر است. و همه فقهاء (علمای اهل سنت ) در این مسأله با ما مخالفند… دلیل درستی رأی ما، افزون بر اجماع شیعه ، آیه (انما المشرکون نجس) است. اگر گفته شود که مراد آیه نجاست حکمی است نه عینی، می‌گوییم: آیه را بر هر دو حمل می‌کنیم (می‌گوییم آیه هر دو نجاست را می‌گوید) و افزون بر این,، حقیقت لفظ اقتضای نجاست عین را دارد و اگر بر نجاست حکمی حمل کنیم، از باب مجاز و تشبیه است، در حالی که معنای حقیقی برای لفظ سزاوارتر از معنای مجازی است.

سخن‌های شیخ طوسی

۱. استعمال ظرفهای مشرکان، چه اهل ذمه و چه غیر اهل ذمه، جایز نیست…. به دلیل قول خداوند: (انما المشرکون نجس) که چون حکم به نجاست آنان کرده، واجب است هر چه که با آنان برخورد می‌کند، نجس باشد. این مطلب نزد شیعه اجماعی است و احتیاط هم اقتضا می‌کند که ظرف‌های آنان را نجس بدانیم.

[۵۸] شیخ طوسی، الخلاف، ج۱، ص۷۰، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.

۲. آب حمام اگر پشتوانه داشته باشد مانند آب جاری است و اگر پشتوانه نداشته باشد بر پاک بودنش باقی است تا مادامی که به وجود نجاست در آن علم پیدا نکنی. و هرگاه علم پیدا کردی که نجاستی در آن است، یا یهودی یا نصرانی یا مشرک یا ناصب و کفاری از این قبیل دستش را در آن آب داخل کرد استعمال آن آب به هیچ روی، جایز نیست.

[۵۹] شیخ طوسی، نهایه، ج۱، ص۲۰۳، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.

۳. استعمال نیم خورده همه مخالفان اسلام هرگونه کافری که باشند و همچنین نیم خورده دشمنان اهل بیت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله جایز نیست.

[۶۰] شیخ طوسی، نهایه، ج۱، ص۲۰۳، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.

۴. غذایی که بعضی از کافران، با دست خود و با مباشرت خود درست کنند، خوردنش جایز نیست، چون آنان نجسند و غذا به خاطر مباشرت آنان نجس می‌شود.

[۶۱] شیخ طوسی، نهایه، ج۳، ص۱۰۵، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.

گفتار علامه حلّی

۱. الکفار انجاس و هو مذهب علمائنا اجمع سواء کانوا اهل کتاب او حربیین او مرتدین وعلی ای صنف کانوا.

[۶۲] علامه حلی، منتهی، ج۱، ص۱۶۸.

همه کافران نجسند و این نظر تمام علمای ماست و تفاوتی ندارد که این کافران اهل کتاب، یا کافر حربی یا مرتد باشند.
۲. حکم ناصب هم حکم کافر است، چون او هم منکر چیزی است که ثبوت آن چیز از ضروریات دین است و غلات هم, این گونه‌اند و آیا مُجَسّمه و مُشَبِّهه هم این گونه‌اند یا نه؟ قول نزدیک تر به واقع این است که آنان هم، این گونه‌اند، چون خدا را جسم می‌دانند….

[۶۳] علامه حلی، منتهی، ج۱، ص۱۶۸.

توضیح: غالی به کسی می‌گویند که درباره ائمه اطهار علیهم‌السلام زیاده روی کند و آنان را خدا یا در ردیف خدا بداند. مجسمه و مشبهه کسانی هستند که خدا را جسم می‌دانند و به آفریده‌هایش، همانند می‌کنند.

سخن سید ابی المکارم

والثعلب والارنب نجسان بدلیل الاجماع المذکور، والکافر نجس بدلیله ایضا وبقوله تعالی (انما المشرکون نجس) و هذا نص وکل من قال بذلک قال بذلک فیمن عداه من الکفار والتفرقه بین الامرین خلاف الاجماع.

[۶۴] سیّد ابی المکارم، غنیه، ج۱، ص۴۸۹، چاپ شده در جوامع الفقهیه.

روباه و خرگوش نجسند، به دلیل اجماعی که یاد شد و کافر نجس است، به همان دلیل و به دلیل قول خداوند (انما المشرکون نجس) و این آیه نص است و هر کس قایل به نجاست مشرک شد، قایل به نجاست سایر کفار هم شده است و جدایی بین مشرک و کافر غیر مشرک، خلاف اجماع است. بررسی: اگر آیه نص است، پس چرا پیش از آن به اجماع تمسک می‌شود و تازه به اجماعی که در مورد خودش، یعنی خرگوش و روباه مخالفان زیادی دارد و حتی در زمان ما شاید یک نفر هم قایل به نجاست آن‌ها نباشد. بالأخره اگر آیه نص است، چرا هیچ گاه در کلام ائمه علیهم‌السلام و یا اصحاب ائمه، به آن تمسک نشده است در حالی که مسأله نجاست مشرکان از موارد اختلافی بین ما و اهل سنت است و نمی‌توان گفت که ائمه اطهار و اصحاب آن‌ها از این دلیل قرآنی نص! غافل بوده‌اند و چرا بزرگان شیعه و صاحبان کتاب‌های فقهی همچون: مفید، صدوق، کلینی و… به این آیه تمسک نجسته‌اند و حتی شیخ طوسی هم، که در بعضی کتاب‌های خود، به این آیه استدلال کرده، آیه را نص قلمداد نکرده است؟

سخن شیخ مفید

طهارت با نیم خورده کافران، که عبارتند از: مشرکان، نصارا ، یهود ، مجوس و صائبین جایز نیست و نیم خورده کافران، همان ته مانده در ظرف‌های آنهاست که از آن آشامیده‌اند، یا تطهیر کرده اند، یا با دست و بدن آن ظرف‌ها را لمس کرده‌اند.

[۶۵] شیخ مفید، مقنعه، ج۱، ص۶۵، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم.

شرح عبارت شیخ مفید توسط شیخ طوسی

مرحوم شیخ طوسی، در شرح عبارت شیخ مفید ـ ره ـ می‌نویسد:
یدل علی ذلک، قوله تعالی: (انما المشرکون نجس) فحکم علیهم بالنجاسه بظاهر اللفظ و هذا یقتضی نجاسه اسئارهم بملاقاتهم للماء و ایضا اجمع المسلمون علی نجاسه المشرکین والکفار اطلاقاً وذلک ایضا یوجب نجاسه اسئارهم.

[۶۶] شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۲۲۳.

دلیل بر جایز نبودن طهارت، با نیم خورده کافران، قول خداوند است: (انما المشرکون نجس) که به ظاهر لفظ حکم به نجاست آن‌ها کرده است و این حکم اقتضا دارد که نیم خورده آنان به واسطه ملاقات آنان با آب، نجس باشد و همچنین مسلمانان بر نجاست مشرکان (به گونه مطلق) اجماع دارند و این هم سبب می‌شود که باقی‌مانده آب دست خورده آنان، نجس باشد.

بررسی

۱. آیه در نجس بودن مشرکان، نص نیست، برخلاف آنچه که پیش از این در عبارت سید ابی المکارم گذشت.
۲. آیه در نجس بودن مشرکان ظهور هم ندارد، چون اگر ظاهر بود، نیازی نبود که شیخ به دلیل دوم که دلیل ناقص و غیر درخور پذیرش است، تمسک جوید، چون ایشان می‌گوید: مسلمانان بر نجس بودن مشرکان اجماع دارند. اگر مقصود وی، از نجس بودن، نجس بودن فقهی است که مسلماً چنین اجماعی محقق نیست و اهل سنت قایل به نجاست فقهی مشرکان نیستند و اگر مقصود وی، نجس بودن حکمی و معنوی است که آن موجب نجس بودن نیم خورده و ظرف‌های آنان نمی‌شود و اگر مراد از (مسلمون) شیعیان باشد که این سخن گفتن برخلاف اصطلاح است؛ زیرا اگر مقصود شیعیان بود، باید تعبیر به (مؤمنون) می کرد نه (مسلمون).

گفتار شیخ مفید

اگر کافر با مسلمان مصافحه کرد و دستش به خاطر عرق کردن یا غیر آن تر بود، کسی که با کافر تماس گرفته دستش را با آب می‌شوید و اگر در دست کافر رطوبتی نبود، این شخص دست خود را با دیوار یا خاک مسح می‌کند.

[۶۷] شیخ مفید، مقنعه، ج۱، ص۷۱، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم.

شیخ طوسی در شرح عبارت مذکور

قول خداوند: (انما المشرکون نجس) بر این مطلب دلالت می‌کند، چون با ظاهر لفظ حکم کرده است که آنان نجسند. پس باید آنچه را هم که با آن تماس می‌گیرند نجس باشد، مگر آنچه را که شریعت مباح دانسته است.

[۶۸] شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۲۶۳.

=

بررسی

=
تعبیر شیخ در هر دو عبارت به (ظاهر اللفظ) شبهه انگیز است. چرا تعبیر نکرد به (ظاهر الایه) ؟ از این‌که ایشان کلمه نص به کار نبرد، معلوم می‌شود که آیه نص در نجاست مشرکان نیست و از این‌که به ظاهر لفظ تعبیر کرد، نه ظاهر آیه، چنین فهمیده می‌شود که ظاهر آیه هم، بر نجس بودن مشرکان دلالت ندارد، بلکه شاید می‌خواهد بگوید نجاستی که الآن مورد بحث ماست، لفظش در قرآن هم، در مود مشرکان به کار رفته است. امّا مقصود از این لفظ چیست؟ بیان نکرده است. سپس ایشان ابراز داشت:
فیجب ان یکون ما یماسونه نجساً الاّ ماتبیحه الشریعه.
پرسش این است: مسثنی در کلام ایشان، راجع به چه مواردی است؟ به طور حتم، در ذهن ایشان مواردی بوده است که بدن کافر با رطوبت با جایی تماس حاصل می‌کند، ولی شریعت آن موارد را نجس ندانسته است وگرنه، استثنا معنی نداشت. آخرین مطلب: شیخ مفید ابراز داشت: (اگر دستشان تر هم نباشد، باید با خاک یا دیوار، آن را مسح کنند) مسأله این است که اگر بحث نجس بودن فقهی مطرح بود که در حالت نبود رطوبت و سرایت نکردن، نباید نیازی به مسح و مانند آن باشد. پس همین قسمت دوم کلام، می‌تواند نشانه باشد که نجس بودن کافر، فقهی نیست، بلکه برای دوری جستن از آنان است.

نظر سید مرتضی

نیم خورده مشرک، نزد ما نجس است، نیم خورده هر کافری، از هرگونه که باشد. نجس است و وضو با آن جایز نیست. (و ابوحنیفه و اصحاب وی، وضوی با آن را اجازه داده‌اند و طحاوی از مالک نقل کرده که وضو با نیم خورده نصرانی و مشرک جایز نیست) دلیل ما بر درستی راهمان پس از اجماع محقَّق فرقه حقه، قول خداوند (انما المشرکون نجس) است که در آیه، به روشنی حکم به نجس بودن نیم خورده آنان شده است.

[۶۹] محقق حلّی، شرایع الاحکام، ج۱، ص۱۶، مؤسسه علمی تهران.

نکته: کسی که دلیل روشن، مانند آیه قرآن را دارد و در نظرش دلالت آیه تمام است، نباید اوّل به اجماع تمسک بجوید با این‌که روشن است، اجماع فی نفسه حجت نیست.

گفتار محقق

۱. الثالث فی الاسئار وهی کلها طاهره عدا سؤر الکلب والخنزیر والکافر وفی سؤر المسوخ تردد والطهاره اظهر. ومن عدا الخوارج والغلاه من اصناف المسلمین طاهر الجسد والسؤر.

[۷۰] محقق حلّی، شرایع الاحکام، ج۱، ص۱۵، مؤسسه علمی تهران.

همه نیم خورده‌ها پاکند، غیر از نیم خورده سگ، خوک و کافر. و در طهارت نیم خورده حیوان‌های مسخ شده، تردید است و آشکارترین آن، پاکی است و مسلمانان غیر از خوارج و غالیان، جسم ونیم خورده شان پاک است.
۲. دهم (از نجاسات) : کافر و هر کس که از اسلام خارج باشد یا به نحله اسلام درآید ولکن منکر آنچه که ضروری دین بودنش روشن است، بشود، مانند خوارج و غلوکنندگان.

[۷۱] محقق حلّی، شرایع الاحکام، ج۱، ص۱۵، مؤسسه علمی تهران.

سخن صاحب جواهر پس از قول محقق

صاحب جواهر پس از قول محقق ـ ره ـ که نوشت: (دهم از نجاسات کافر است) می‌نویسد: اجماعاً فی التهذیب والانتصار والغنیه والسرائر والمنتهی وغیرها وظاهر التذکره بل فی الاوّل من المسلمین. این مسأله اجماعی است در عبارت‌های کتاب‌هایی که یاد می‌کند و سپس عباراتی مانند: عبارت شیخ مفید ، شیخ طوسی را که نوشته‌اند: مکروه است انسان یکی از کافران را به طعام دعوت کند و اگر دعوت کرد، امر کند تا دستش را بشوید. توجیه می‌کند به این گونه: یا طعام، طعام غیر مرطوب، مانند نان بوده است، یا شیخ که این مطلب را نقل کرده به خاطر ورودش در روایت بوده، نه از روی اعتقاد، یا کراهت را بر حرمت حمل می‌کند و… عبارت ابن‌جنید را با این عذر که ایشان برابر قیاس فتوا می‌داده، رد می‌کند. عبارت ابن‌عقیل را نیز همان طور مورد اشکال قرار می‌دهد و سپس می‌نویسد: لقد اجاد الاستاذ الاکبر بقوله: نجس بودن مشرکان، از شعارهای شیعه است که علمای عامه و عوام‌شان و زن‌ها و کودکان‌شان، بلکه حتی اهل کتاب هم می‌دانند، تا چه رسد به شیعیان. سپس می‌نویسد: افزون بر این‌ها که گفته شد، آیه قرآن (انما المشرکون نجس) هم بر مطلب ما دلالت می‌کند و نقص دلالت آن را، ظهور معنای اصطلاحی و نبود قول بالفصل بین مشرک و غیر مشرک، جبران می‌سازد. سپس، با تمسک به پاره‌ای از آیات، مشرک بودن اهل کتاب را به اثبات می‌رساند و قایل شدن به نجس بودن معنوی و حکمی کافران را بی‌بهره‌ای از مذاق فقه و پیروی از عامّه کوردل می‌داند. و سرانجام می‌نویسد: سزاوار نیست کسی گوش بدهد به استدلال به آیه (وطعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم) برای اثبات طهارت اهل کتاب و به درازا کشیدن بحث در این باب را از بین بردن عمر به شمار می‌آورد. سپس فرزند کافر را هم ملحق به کافر و نجس می‌داند.

[۷۲] شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۶، ص۴۱_۴۶، دار احیاء التراث العربی، بیروت.

بررسی

آنچه که تاکنون به دست آمد عبارت بود از:
الف. نجس بودن مشرکان در نزد شیعه، از مسلمات است و از عالمانی که کتاب‌ها و کلمات آنان در دسترس ما قرار دارد، از مرحوم شیخ صدوق گرفته تا صاحب جواهر ، هیچ کس در نجس بودن آنان خدشه‌ای نکرده است، اگر چه در استدلال به آیه قرآن : (انما المشرکون نجس) بحث‌هایی کرده‌اند و بعضی دلالت آن را تمام و بعضی ناتمام دانسته‌اند و در دلالت روایات هم، معمولا، مناقشه کرده‌اند، امّا همه آنان اجماع را یک دلیل محکم دانسته و آن را سپر حکم خود قرار داده‌اند.
ب. گروهی، مانند مرحوم شیخ صدوق، دایره حکم و محل نزاع را به زنازاده و مانند آن هم سریان داده بودند، ولی مسلم است که کلام ایشان، به پیروی از روایات بوده و بحث آن، در بحث روایات مطرح خواهد شد.
ج. اثبات نجس بودن برای اهل کتاب، مؤنه بیشتری می‌خواهد، چون دیگر آیه (انما المشرکون نجس) به گونه مستقیم، آنان را در بر نمی‌گیرد و از سویی احتمال دارد که آیه (وطعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم) طهارت آنان را نظر داشته باشد و گروهی از فقیهان هم، در گذشته و حال، حکم به پاکی اهل کتاب داده‌اند. پس حکم به نجس بودن اهل کتاب مشکل‌تر است؛ زیرا اجماع محصلی هم در این مورد نداریم.
د. بالأخره دلیل‌هایی که برای نجس بودن مشرکان و سایر کافران مطرح کردند، عبارت بود از: آیه قرآن، روایات اهل بیت ، اجماع شیعه و احتیاط. پس باید دلیل‌های چهارگانه بالا، هم از لحاظ دلیل بودن و هم از نظر مقدار دلالت، بررسی شوند:

آیه مورد استدلال

مهم‌ترین آیه‌ای که برای نجس بودن مشرکان به آن استدلال می‌شود، آیه زیر است:
یا ایها الذین آمنوا انما المشرکون نجس، فلایقربوا المسجدالحرام بعد عامهم هذا وان خفتم عیلهً فسوف یغنیکم الله من فضله ان شاء، ان الله علیم حکیم.

[۷۳] توبه/سوره۹، آیه۲۸.

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، مشرکان، نجسند، پس نباید پس از این سال ، به مسجدالحرام نزدیک شوند و اگر از فقر می‌ترسید، خداوند به زودی شما را از فضل خود بی نیاز می‌کند، همانا خداوند دانا و حکیم است.

دیدگاه‌های مفسران درباره آیه مذکور

مناسب است که بعضی از دیدگاه‌های مفسران، به عنوان مقدمه بحث یاد شود:

شیخ طوسی

این خطاب از خداوند به مؤمنان است و در آن به مؤمنان خبر می‌دهد که کافران نجس هستند و به آنان امر می‌کند که مشرکان را از نزدیک شدن به مسجدالحرام بازدارند… و هر چیز پلید را در لغت نجس می‌نامند، وقتی مفرد استعمال شود، گفته می‌شود (نَجَس) و بر مذکر و مؤنث به گونه یکسان اطلاق می‌شود و ظاهر آیه اقتضا دارد که کافران نجس باشند…. و بنابراین، هر کس دست تر به آنان بزند، باید دستش را بشوید و اگر دست هر دو خشک بود، باید به دیوار مسح کند.

[۷۴] شیخ طوسی، تفسیر التبیان، ج۵، ص۲۰۰، مکتب الاعلام الاسلامی.

مرحوم طبرسی در مجمع البیان

معنای (آیه انما المشرکون نجس) این است که کافران نجس هستند… در نجس بودن کافر اختلاف است: دسته‌ای از فقیهان گفته‌اند که کافر نجس العین است و ظاهر آیه هم بر همین دلالت دارد. و روایت شده است: عمر بن عبدالعزیز نوشت: یهود و نصارا را از وارد شدن به مساجد مؤمنان، باز دارید. به دنبال آن آیه (انما المشرکون نجس) را نوشت. حسن بصری گفته است: با مشرکان مصافحه نکنید و هرکس مصافحه کرد، دست خود را بشوید و این موافق با قول اصحاب ماست که می‌گویند هر کس با دست تر با کافر مصافحه کرد، دست خود را بشوید و اگر با دست خشک مصافحه کرد، دستش را به دیوار بکشد. دسته دیگری از فقیهان گفته‌اند: خدا مشرکان را به خاطر خباثت اعتقادات، کارها و گفته‌های‌شان نجس نامیده است و به ذمّی اجازه وارد شدن به مساجد داده است.

[۷۵] امین الاسلام طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۲۰، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت.

توضیح: مراد از فقیهان، فقیهان اهل سنت است که در نجس بودن کافر اختلاف کرده‌اند و عمر بن عبدالعزیز هم، کافران را: مشرک و اهل کتاب نجس دانسته و ورود آنان را به تمام مساجد منع کرده است.

طبری

اهل تأویل، در معنای نجس اختلاف کرده‌اند… بعضی گفته‌اند: خداوند به این جهت مشرکان را نجس نامید که چون جنب می‌شوند، غسل نمی‌کنند؛ از این روی گفت: آنان نجسند و از معمّر نقل شده که گفت: تنها چیزی که از قتاده می‌دانم این است که گفت نجس، یعنی جنابت. و از معمّر نقل شده که گفت: به من خبر رسیده که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با حذیفه برخورد کرد و دست حذیفه را گرفت.
حذیفه گفت: ای پیامبر خدا من جنب هستم.
پیامبر اکرم فرمود: مؤمن هیچ گاه نجس نمی‌شود.
دیگران گفته‌اند: مشرکان، پلید و رجسند، مانند خوک و سگ و این قولی است که از ابن‌عباس از وجهی ناخوشایند ذکر شده است که ذکر آن را خوش نداشتیم.
توضیح: نتیجه کلام ایشان این شد که نجس، به دو معناست: ۱. به معنای جنب. ۲. به معنای پلیدی. و برای اثبات معنای نخست که نظر ایشان هم همین است، به نقل قول‌هایی از معمّر پرداخت که مانند قصه حذیفه در روایت‌های شیعه هم موجود است.
امام صادق علیهم‌السلام می‌فرماید:
پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با حذیفه برخورد کرد، پیامبر اکرم دست دراز کرد تا مصافحه کند ولی حذیفه دست خود را کشید.
پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: ای حذیفه من دست خود را باز کردم چرا دستت را از من باز گرفتی؟
حذیفه گفت: به دست دادن با شما میل دارم ولکن من جنب بودم و دوست نداشتم که دستم در حال جنابت به دست شما برخورد کند.
پیامبر اکرم فرمود: آیا نمی‌دانی مسلمانان وقتی که با هم ملاقات و مصافحه کنند، گناهان‌شان همانند ریختن برگ درختان می‌ریزد.

[۷۶] ثقه الاسلام کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۱۸۳، دارالتعارف، بیروت.

ظاهراً یک واقعه و یک قضیه بیش‌تر نبوده و پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هم یک تعبیر فرموده است؛ امّا آیا فرموده که مؤمن نجس نمی‌شود و… روشن نیست. پس هم معنی بودن نجس و جنب، از این خبر فهمیده نمی‌شود؛ زیرا در یک نقل فقط این دو تعبیر در برابر هم قرار گرفته‌اند و نقل دیگر که از طریق شیعه است، از این جهت با نقل طبری از معمر، ناسازگاری دارد.

جصّاص

گفتن اسم نجس بر مشرک به این جهت است که شرکی را که او باور دارد، دوری از آن، واجب است، همان گونه که دوری از نجاست‌ها و پلیدی‌ها، واجب است، بدین خاطر خداوند آنان را نجس نامیده است و نجاست در شرع ، به دو وجه منصرف است:
۱. نجاسه الأعیان.
۲. نجاسه الذنوب.
رجس و رجز هم در شرع به همین دو وجه انصراف دارند.

[۷۷] جصّاص، احکام القرآن، ج۴، ص۲۷۸.

توضیح

از صدر عبارت ایشان بر می‌آید که انسان نجس نیست، بلکه انسان مشرک، از آن جهت که شرک می‌ورزد، نجس است و در واقع، شرکِ مشرک نجس است که شرک هم عقیده و صفت است. اسناد نجاست به مشرک، به جهت این است که تعلیق حکم بر وصف، مشعر به علیّت است. مثلاً وقتی می‌گویند: طبیب دوست داشتنی است، یعنی طب او دوست داشتنی است یا وقتی می‌گویند عالم را احترام بگذار، یعنی عالم را به خاطر علمی که دارد احترام بگذار. حال در این جا هم مشرک نجس است، یعنی شرک نجس است و از مشرک دوری کن، یعنی از شرک وی دوری بورز. اگر اشکال شود که چرا (نجس) که بر چیزهای خارجی درخور حمل است، در این جا بر صفت شرک حمل شده است؟ جواب داده می‌شود: برای این که، از مشرک هم مانند آن چیزهای خارجی، دوری گزیدن، واجب است. به هر حال، جصّاص می‌خواهد بگوید مشرک نجاست عینی خارجی ندارد و نجاست مشرک، همان شرک است که نجاست گناه است.

زمخشری

نجس مصدر است (و چون بر ذات درخور حمل نیست یا لفظ ذو در تقدیر است) که معنای آن چنین می‌شود: مشرکان مصاحبان نجسند. چون با آنان شرکی که به منزله نجاست است، وجود دارد و آنان خود را تطهیر نمی‌کنند و غسل جنابت انجام نمی‌دهند و از نجس‌ها دوری نمی‌گزینند. پس نجاست به آنان چسبیده است. و یا معنای مبالغه به خود می‌گیرد که معنای آن چنین می‌شود. مشرکان گویا، خود نجاستند.

[۷۸] جار اللّه زمخشری، تفسیر الکشاف، ج۲، ص۲۶، نشر ادب الحوزه.

مرحوم علامه طباطبایی

وقتی ممنوع بودن ورود مشرکان را به مسجدالحرام ، تعلیل می‌کند به این‌که آنان نجسند، پس معلوم می‌شود که برای مشرکان گونه‌ای پلیدی و برای مسجد گونه‌ای پاکی و پاکیزگی اعتبار کرده است. و به هر حال آن گونه پلیدی، هر چه باشد، چیزی غیر از نجاست فقهی است.

[۷۹] سید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۲۲۹، مؤسسه الاعلمی، بیروت.

هدف از نقل آرا

نقل این آرا برای این بود که از یک سوی، اختلاف شیعه با اهل سنت در معنی کردن آیه روشن شود که آنان نجاست را به معنای پلیدی معنوی، جنابت، نجاست عرضی می‌دانند، ولی شیعه نجاست را نجاست ذاتی می‌داند و چون آرای مفسران، تقریباً تکرار بود، از آوردن دیگر عبارات خودداری شد. به هر حال، از همین چند نقل هم به خوبی روشن می‌شود که آیه نص در نجاست مشرکان نیست و حتی شیخ طوسی در تبیان و طبرسی در مجمع از تعبیر به ظهور، پا فراتر نگذاردند و علامه در المیزان، نجاست در آیه را غیر از نجاست فقهی دانست. پس آیه جایی برای گفت و گو دارد و آن گونه که فقیهان پسین از شیخ طوسی، آیه را نص در نجاست مشرکان دانسته‌اند، صحیح نیست.

اشکالات در دلالت آیه

چند اشکال در دلالت آیه بر نجس بودن مشرکان:
۱. لفظ نجس (به فتح جیم) مصدر است و بر ذات و عین درخور حمل نیست، مگر این که (ذو) در تقدیر گرفته شود و برای تقدیر گرفتن (ذو) کم‌ترین برخورد کافی است. پس همین که بدن شخصی با نجاستی تماس گرفت، می‌توان گفت فلانی نجس است، یعنی با نجاست، به گونه‌ای برخورد دارد. در نتیجه، این آیه با نجس بودن عرضی مشرکان، سازگار است و نمی‌توان نجس بودن ذاتی آنان را از این آیه استفاده کرد.
پاسخ: حمل مصدر بر عین، بدون تقدیر گرفتن (ذو) افزون بر شیوع داشتن، دلالت بر مبالغه هم می‌کند، مانند (زیدٌ عدل) یعنی زید همه وجودش عدل است و این گونه جمله‌ها، اگر چه مجازی هستند، ولی بهتر از تقدیر گرفتن است بویژه با توجه به این‌که آیه می‌خواسته مسلمانان را بر جلوگیری از ورود مشرکان به مسجدالحرام تشویق کند، چنین مجازگویی بسیار مناسب می‌نماد، یعنی مشرکان را تمام نجس و به گونه‌ای می‌شناساند که گویا همه وجودشان نجس است، تا مؤمنان از آنان متنفر شوند و آنان را به مسجد و حریم آن راه ندهند.

[۸۰] سید محسن حکیم، مستمسک العروه الوثقی، ج۱، ص۳۶۷، انتشارات کتابخانه آیه اللّه مرعشی، قم.

۲. چون زبان‌ها در حال دگرگونیند و واژگان به گونه معمول، از معنایی به معنایی سیر می‌کنند و از سویی این اصطلاحات فقهی که امروزه مطرح است، در زمان نزول قرآن مطرح نبوده ما اطمینان نداریم که واژگان در آن زمان، به همین معانی کنونی آن باشند. به عبارت روشن‌تر: برای ما ثابت نیست که نجس در زمان نزول، همین معنای فعلی فقهی را دارا بوده است. امکان دارد، نجس در آن زمان، به معنای لغوی خود، یعنی پلید و کثیف، بوده باشد و حتی بالاتر از احتمال با شواهدی که پس از این آورده می‌شود، انسان اطمینان می‌یابد که واژه نجس در قرآن، با نجسی که اکنون در فقه مطرح است، در معنی تفاوت دارند. در خود همین آیه هم، شواهدی وجود دارد که نجاست فقهی ظاهری مراد نیست، زیرا: نخست این‌که پس از حکم به نجس بودن آنان، می‌فرماید (فلایقربوا المسجد الحرام…) با کلمه فای تفریع، جمله بعدی را از متفرعات جمله پیش دانسته است. یعنی چون نجسند، نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند، در حالی که می‌دانیم حمل نجس و بردن آن به مسجد، اگر مورد اهانت به مسجد نباشد اشکالی ندارد؛ مثلاً، شخصی یک بسته خون برای تزریق یا قسمتی از یک میت را برای پیوند یا تشریح، در بسته‌ای محفوظ گذاشته، داخل مسجد می‌شود، تا نماز بگزارد، یا از دَرِ دیگر خارج شود که نه سبب آلودن مسجد است و نه اهانتی به مسجد به حساب می‌آید. در این صورت، بردن نجاست به مسجد، اشکال ندارد، تا چه رسد به این‌که ورود آن ممنوع باشد و مؤمنان وظیفه جلوگیری از ورود آن به مسجد را داشته باشند. پس معلوم می‌شود که نجاست مشرکان نجاست دیگری است که با تقدس مسجد سازگار نیست، همان گونه که از تفسیر المیزان ، پیش از این نقل شد.

[۸۱] سید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۲۲۹، مؤسسه الاعلمی، بیروت.

دوم این‌که در قسمت پایانی آیه می‌فرماید:
وان خفتم عیله فسوف یغنیکم الله من فضله
و اگر شما از فقر می‌ترسید، خداوند شما را از فضل خود بی نیاز می‌کند.
معلوم است که مسلمانان از لفظ (مسجدالحرام) معنای حَرَم را فهمیده‌اند وگرنه جایی برای ترس از فقر باقی نمی‌ماند. چون اگر تنها ورود به مسجدالحرام ممنوع بود، مشرکان می‌توانستند در خارج مسجد به تجارت و داد و ستد خود ادامه دهند، همان گونه که رسم بر این بوده است. پس اگر معنای مسجدالحرام، کل حرم باشد، (نجس) در آیه به معنای فقهی آن نیست، زیرا ساختن دستشویی، رفتن برای قضای حاجت در محدوده حرم، مرسوم و معمول بوده است و مِنی که قربانگاه است و در آن جا، خون قربانی‌ها که نجس است، به زمین ریخته می‌شود، داخل حرم قرار دارد.
اگر کسی بگوید: استعمال مسجدالحرام و اراده حرم مجاز است و تا قرینه‌ای نباشد، پذیرفتنی نیست.
پاسخ استعمال مسجدالحرام و اراده حرم، در قرآن فراوان واقع شده است مانند آیه:
سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی.

[۸۲] اسراء/سوره۱۷، آیه۱.

منزه است خدایی که بنده خود را شبانگاهان از مسجدالحرام به مسجدالاقصی سیر داد.
با این‌که مشهور است که معراج از مسجدالحرام نبوده، بلکه از خانه ام‌هانی بوده است.
در آیات: (لاتقاتلوهم عند المسجد الحرام)، (لم یکن اهله حاضری المسجدالحرام) و (فول وجهک شطر المسجدالحرام)، مقصود کل حرم است.
و اگر بگوید: قصد اولی مشرکان، زیارت خانه خدا بود و در پی آن، تجارت و داد و ستد انجام می‌شد و در صورتی که آنان را از داخل شدن به خود مسجد و زیارت بازدارند، دیگر تجارتی برپا نخواهد شد.
پاسخ: این اشکال به نظر درست می‌رسد، مگر این‌که به گونه‌ای ثابت شود که مشرکان، برای تجارت به مکه می‌رفته‌اند و زیارت مسأله اصلی آنان نبوده است. به هر حال، مهم این است که دلالت آیه بر نجاست اصطلاحی و فقهی مشرکان، روشن نیست.
۳. وقتی گفته می‌شود مشرک نجس است و می‌دانیم مشرک، یعنی (ذات ثبت له الشرک) ذاتی که شرک برای آن به اثبات رسیده، نجس است و در واقع، برگشت به این دارد که شرک مشرک، نجس است، یا تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است. آن گاه اگر شرک مشرک نجس باشد، سریان نجاست از صفت به ذات، دلیل می‌خواهد. درست است که ذات شخص و صفت او، با هم در خارج و در مصداق، یکی هستند، ولی سریان احکامِ یکی به دیگری، دلیل می‌خواهد. افزون بر این‌که خود نسبت دادن نجاست به شرک، , می‌رساند که نجاست، نجاست اصطلاحی نیست.

[۸۳] جصّاص، احکام القرآن، ج۴، ص۲۷۸.

۴. پلیدی و نجاست مشرکان، قبل از نزول این آیه در ذهن مردمان جای گرفته بوده است، پس آیه دلالت بر نجاست مشرکان نمی‌کند. به بیان دیگر، آیه تأسیس حکم جدید به نام نجاست مشرکان را نکرده است، بلکه آنچه در ذهن مردم بوده، گرفته و آن را صحیح فرض کرده و مطلبی مانند ممنوع بودن ورود به مسجدالحرام را بر آن بار ساخته است. به بیان روشن‌تر: چیزی را که در ذهن همگان ثابت بوده، به عنوان یک پایه و اصل مسلم قرارداده و مطلب خود را که ممنوع بودن ورود به مسجدالحرام باشد، بر آن بار ساخته است. یعنی سیاق آیه، سیاق جلوگیری از ورود به مسجد است، نه سیاق بیان نجاست مشرکان. شاهد آن هم، کلام حضرت علی علیه‌السلام است که وقتی پرسیدند وظیفه‌ات در ذی الحجه چه بود؟ فرمود:
به اعلام چهار چیز مأمور شدم:
غیر مؤمن داخل کعبه نشود، عریان هیچ‌کس طواف انجام ندهد، بعد از این سال مؤمن و کافر در مسجدالحرام جمع نشوند و کسی که بین او و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله عهدی است تا آخر مدّت عهدش پابرجاست….
مؤید این، کلام ابوهریره است:
ندا می‌کردیم و می‌گفتیم پس از امسال، مشرک حج نکند، عریان طواف نکند و غیرمؤمن داخل بیت نشود…

[۸۴] علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۲۱، ص۲۶۶ ۲۶۷، مؤسسه الوفاء، بیروت.

داستان درباره ثبات پلیدی مشرکان

امّا داستان‌هایی که می‌رساند پلیدی مشرکان، حتی پیش از نزول آیه، در ذهن‌ها ثابت بوده است:
۱. پیش از فتح مکه ، ابوسفیان به مدینه آمد تا با پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دیدار کند و پیمان مشرکان را با مسلمانان که چند بار خودشان نقض کرده بودند، تجدید کند. وقتی بر دخترش ام‌حبیبه، که همسر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بود، وارد شد و خواست بر جایگاه و تشکی که رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بر آن می‌نشست، بنشیند، ام‌حبیبه آن تشک را برداشت تا پدرش بر آن ننشیند. ابوسفیان علت را پرسید.
ام‌حبیبه گفت: این جایگاه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است و تو فردی مشرک و نجس هستی دوست نداشتم که بر تشک رسول اللّه بنشینی.

[۸۵] ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۴۱، دار صادر، بیروت.

[۸۶] جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج۲، ص۳۶۲، مطبعه الاستقامه، قاهره.

۲. آن گاه که وفد ثقیف به مدینه آمدند تا درباره شرط‌های خود برای اسلام آوردن، با پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مذاکره کنند، برای آنان قبه‌ای در مسجد زده شد.
مسلمانان گفتند: ای پیامبر خدا! اینان گروهی نجس و پلیدند.
پیامبر اکرم فرمود:
انه لیس علی الارض من انجاس الناس شیء، انما انجاس الناس علی انفسهم.

[۸۷] جصّاص، احکام القرآن، ج۳، ص۱۰۵.

نجاست انسان‌ها، به هیچ روی، به زمین منتقل نمی‌شود، نجاست انسان‌ها تنها بر نفوس خود آنان است.

نکات درباره داستان‌های مذکور

۱. با این‌که داستان‌ها مربوط می‌شوند به پیش از نزول آیه (انما المشرکون نجس)، می‌بینید که در داستان نخستین، دختر ابوسفیان پدر مشرک خود را نجس می‌داند و آن را در مقدمات قیاس‌های خود به کار می‌برد: تو مشرک و نجسی و نباید بر جای پیامبر بنشینی یا در داستان دوم، مسلمانان می‌گفته‌اند: اینان نجسند، نباید به مسجد بیایند.
۲. چون که نجاست مشرکان امری ثابت در ذهن‌های مسلمانان بوده است، باید ببینیم آنان از نجاست مشرکان چه می‌فهمیده‌اند و به چه معنایی آنان را نجس می‌دانسته‌اند.
آیا جلوگیری از نشستن ابوسفیان بر تشک و جایگاه رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به خاطر تری و رطوبت بدن ابوسفیان بود که فرش را نجس می‌کرد، یا برای تحقیر مشرک و بزرگداشت مقام رسالت بود؟
هر دو احتمال می‌رود، ولی احتمال تر بودن و نجس شدن فقهی، احتمال

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.