پاورپوینت اهانتهای ابنتیمیه به اهلبیت
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت اهانتهای ابنتیمیه به اهلبیت دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت اهانتهای ابنتیمیه به اهلبیت،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت اهانتهای ابنتیمیه به اهلبیت :
وهن اهلبیت (ابنتیمیه)
ابنتیمیه یکی از دانشمندان اهلسنت و از متفکرین اصلی فرقه وهابیت است. وی دیدگاههای خاص و نادری دارد که از جمله آنها مخالفت و دشمنی با اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و به ویژه با امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) است. در این مقاله به چند مورد از این دشمنیها اشاره میشود؛ همچنین در این مقاله معنا و حکم «ناصبی» نیز از دیدگاه اهلسنت بررسی میشود تا روشن شود که آیا میتوان به ابنتیمیه ناصبی گفت یا خیر.
فهرست مندرجات
۱ – معنای ناصبی
۱.۱ – سخن زبیدی
۱.۲ – سخن ابنحجر
۱.۳ – سخن ابنفرحان
۲ – حکم ناصبی
۲.۱ – روایت ابنحبان
۲.۱.۱ – تصحیح روایت
۲.۲ – روایت حموینی
۲.۳ – روایت ابنمردویه
۳ – کافر دانستن پدر پیامبر
۳.۱ – سخن فخر رازی
۳.۲ – سخن آلوسی
۳.۳ – سخن صالحی
۴ – انکار فضائل اهلبیت
۴.۱ – نقد و بررسی
۴.۲ – ماجرای مباهله
۴.۲.۱ – مصادر اهل سنت
۴.۳ – بررسی آیه تطهیر
۴.۴ – بررسی آیه صلوات
۴.۵ – بررسی آیه مودت
۴.۵.۱ – سخن سقاف
۵ – انکار حدیث سفینه
۵.۱ – نقلهای حدیث سفینه
۶ – توهین به امیرمؤمنان
۶.۱ – سخن ابنحجر
۶.۲ – نفاق در سخنان ابنتیمیه
۶.۲.۱ – کلام ابنحجر
۶.۳ – برخی فضایل امیرامومنین
۷ – دشمنی با امیرالمومنین
۷.۱ – بررسی آیه ۵۵ سوره مائده
۷.۱.۱ – سخن ایجی و تفتازانی
۷.۱.۲ – سخن قوشجی و آلوسی
۸ – تهمت به امیرالمومنین
۸.۱ – سخن زمخشری
۸.۲ – سخن مالک بن انس
۸.۳ – معنای نبیذ
۸.۴ – شرابخواری عمر
۹ – انکار موقعیت علمی امیرالمؤمنین
۹.۱ – دلایل اعلمیت امیرالمؤمنین
۹.۱.۱ – روایت مدینه العلم
۹.۱.۲ – روایت سلونی
۹.۱.۳ – روایت ابنعباس
۹.۱.۴ – روایت بخاری
۱۰ – انکار شایستگی علی در قضاوت
۱۱ – دفاع از ابنملجم
۱۲ – شبهه در جنگهای امیرالمؤمنین
۱۲.۱ – روایتی از پیامبر
۱۲.۱.۱ – کلام عسقلانی
۱۲.۱.۲ – کلام ابنکثیر
۱۲.۱.۳ – کلام حاکم نیشابوری
۱۲.۲ – نهی از جنگ با علی
۱۲.۲.۱ – نقل ابنماجه
۱۲.۳ – جنگ به دستور پیامبر
۱۲.۳.۱ – سخن حاکم نیشابوری
۱۲.۳.۲ – سخن ابنکثیر و ابناثیر
۱۲.۳.۳ – سخن بغدادی
۱۲.۴ – جنگ بر اساس تاویل قرآن
۱۲.۵ – روایت عمار یاسر
۱۳ – اهانت به حضرت زهرا
۱۳.۱ – روایت سیده نساء
۱۳.۲ – خواستگاری علی از دختر ابوجهل
۱۳.۲.۱ – روایت ابنمخرمه
۱۳.۲.۲ – سن ابنمخرمه
۱۳.۲.۳ – عدم بلوغ ابنمخرمه
۱۳.۲.۴ – حرمت این ازدواج
۱۳.۲.۵ – ازدواج عثمان
۱۳.۲.۶ – نبودن جویریه در مدینه
۱۴ – انکار فضائل حضرت زهرا
۱۴.۱ – روایت نیشابوری
۱۴.۱.۱ – تصحیح روایت
۱۵ – اهانت به امام حسین
۱۵.۱ – سخن امام حسین
۱۵.۱.۱ – نقلهای روایت
۱۵.۲ – توجیه اعمال بنیامیه
۱۵.۲.۱ – نقد
۱۵.۳ – تبرئه یزید
۱۵.۳.۱ – سخن ابنعماد
۱۵.۳.۲ – سخن تفتازانی
۱۵.۳.۳ – سخن شبراوی
۱۵.۳.۴ – سخن ذهبی
۱۵.۳.۵ – سخن ابناثیر
۱۵.۴ – تحسین یزید
۱۶ – نتیجهگیری
۱۷ – پانویس
۱۸ – منبع
معنای ناصبی
اهل سنت در معنای «ناصبی» سخنان متعددی دارند که در ادامه به بررسی آنها میپردازیم.
سخن زبیدی
زبیدی در تاج العروس مینویسد: النواصب، والناصبیه، واهل النصب: وهم المتدینون ببغضه سیدنا امیرالمؤمنین ویعسوب المسلمین ابیالحسن علی بن ابیطالب، رضی الله تعالی عنه وکرم وجهه؛ لانهم نصبوا له، ای: عادوه.
[۱] زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۴، ص۲۷۷، ماده «نصب».
نواصب و ناصبیه و اهل نصب: ایشان کسانی هستند که دین خود را بر دشمنی سرور ما امیرمومنان و پادشاه مسلمانان ابوالحسن علی بن ابیطالب رضی الله عنه وکرم الله وجهه است؛ زیرا ایشان نسبت به وی نصب دارند؛ یعنی با وی دشمنی دارند.
سخن ابنحجر
ابنحجر عسقلانی مینویسد: والنصب، بغض علی وتقدیم غیره علیه.
[۲] ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، مقدمه فتح الباری، ص۴۵۹.
نصب بغض علی است و مقدم کردن غیر او (معاویه) بر او.
سخن ابنفرحان
حسن بن فرحان مالکی، از علمای عربستان مینویسد: النصب فهو کل انحراف عن علی واهل البیت سواء بلعنه او تفسیقه، کما کان یفعل بعض بنی امیه او بالتقلیل من فضائله کما یفعل محبّوهم او تضعیف الاحادیث الصحیحه فی فضله او عدم تصویبه فی حروبه او التشکیک فی شرعیّه خلافته وبیعته او المبالغه فی مدح خصومه، فهذا وامثاله هو النصب.
[۳] مالکی، حسن، نحو انقاذ التاریخ الاسلامی، ص۲۸۹.
نصب عبارت ازهرگونه انحرافی از علی و اهلبیت است؛ و فرقی ندارد با لعن کردن ایشان باشد یا با فاسق دانستن ایشان – همان کاری که عدهای از بنیامیه انجام میدادند -ویا با کوچک کردن فضائل ایشان – همان کاری که دوست داران ایشان (بنیامیه) انجام میدهند – یا تضعیف کردن روایات صحیح که در مدح آنان وارد شده ویا اعتقاد اینکه علی در جنگها (جنگ جمل، صفین و نهروان) اشتباه کرده است یا شک کردن در مشروعیت خلافت امیرمومنان و بیعت با آن حضرت و یا مبالغه کردن در مدح دشمنان ایشان، پس این موارد و مشابه آنها، نصب محسوب میشود.
حکم ناصبی
درباره حکم ناصبی نیز اهلسنت سخنان متعددی دارند که در ادامه به بررسی آنها میپردازیم.
روایت ابنحبان
ابنحبان از علمای بزرگ اهلسنت نوشته است: ان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال: والذی نفسی بیده لا یبغضنا اهل البیت رجل الا ادخله الله النار.
[۴] ابنحبان، محمد بن حبان، صحیح ابنحبان، ج۱۵، ص۴۳۵.
رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: قسم به کسی که جانم در دست اوست، هیچ کس ما اهلبیت رادشمن نمیدارد، مگر اینکه خداوند او را در آتش وارد میکند.
تصحیح روایت
حاکم نیشابوری بعد از نقل این روایت مینویسد: هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم ولم یخرجاه.
[۵] حاکم، أبوعبدالله، المستدرک، ج۳ ص۱۶۲، تحقیق:مصطفی عبد القادر عطا، ط۱ سنه ۱۹۹۰، دار الکتب العلمیه، بیروت.
این روایت طبق شرائط مسلم (برای صحت حدیث) صحیح است ولی ایشان (بخاری و مسلم) آن را (در کتابهای خود) نیاوردهاند.
و البانی از علمای معاصر وهابی نیز این روایت را در سلسله احادیث صحیحه آورده است.
[۶] ألبانی، ناصرالدین، السلسله، ج۵ ص۶۴۳، مکتبه المعارف، الریاض.
روایت حموینی
و نیز روایات بسیاری وجود دارد که دلالت میکند، کسی که بغض اهلبیت پیامبر را در دل داشته باشد، قطعاً در حلالزاده بودن او باید شک کرد. از جمله حافظ حموینی در کتاب فرائد السمطین مینویسد:
عن زید بن یثیع قال سمعتابا بکر الصدیق یقول: قال: رایت رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خیّم خیمه وهو متکئ علی قوس عربیّه، وفی الخیمه علی وفاطمه والحسن والحسین فقال: «معشر المسلمین انا سلم لمن سالم هل الخیمه، حرب لمن حاربهم، ولی لمن والاهم، لا یحبّهم الاّ سعید الجد طیب المولد، ولا یبغضهم الاّ شقی الجد ردیء المولد»، فقال رجل یازید ا انت سمعت منه؟ قال: ای وربّ الکعبه.
[۷] حمویی جوینی، ابراهیم، فرائد السمطین، ج۲، ص۴۰، ح۳۷۳.
[۸] خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص۲۹۷، ح۲۹۱ (۲۱۱).
[۹] دمشقی شافعی، محمد بن احمد، جواهر المطالب، ج۱، ص۱۷۳.
زید بن یثیع میگوید از ابوبکر، شنیدم که میگفت: در یکی ازروزها، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سراپردهای برپا کرده بود و خود به کمان عربی تکیه زده و علی و فاطمه و حسنین (علیهمالسّلام) در زیر خیمه قرار داشتند، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خطاب به مسلمانان فرمود: ای گروه مسلمانان! من سازگاری دارم با کسی که با این سراپرده نشینان من سازگاری دارد. و نبرد میکنم با هر کسی که با ایشان نبرد کند. و دوست میدارم هر کسی را که آنان را دوست بدارد؛ دوست نمیدارد اینان را مگر آن کسی که نیای او از نیکبختی برخوردار و نطفه اش از آلودگی پاک باشد و دشمن نمیدارد اینان را مگر آن کسی که نیای او دچار بدبختی گردیده و نطفهاش ناپاک و آلوده به پلیدی است.
روایت ابنمردویه
ابنمردویه مینویسد: عن عبدالله بن احمد بن حنبل، عن احمد، قال: سمعت الشافعی یقول: سمعت مالک بن انس یقول: قال انس بن مالک: ما کنا نعرف الرجل لغیر ابیه الا ببغض علی ابنابیطالب.
[۱۰] ابنمردویه الاصفهانی، احمد بن موسی، مناقب علی بن ابیطالب (علیهالسّلام)، ص۷۶.
عبدالله بن احمد بن حنبل از پدرش نقل کرده ست که گفت: از شافعی شنیدیم که میگفت: از مالک بن انس شنیدم که میگفت: انس بن مالک گفت: ما هیچ فردی را به غیر پدرش ملحق نمیکردیم، مگر این که بغض علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) را در دل داشت.
یعنی معیار و میزان در حلالزاده بودن و یا حرام زاده بودن، حب و بغض علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) است. هر کسی علی را دوست دارد، قطعاً حلالزاده است و کسی که با علی دشمنی میکند و کینه او را در دل دارد، قطعاً حرام زاده است. روایات دراینباره در منابع اهل سنت از دهها مورد نیز میگذرد؛ اما فقط به همین دو روایت اکتفا میکنیم.
با توجه به نکات یاد شده اینک میپردازیم به برخی از سخنان ابنتیمیه در رابطه با پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و حضرت امیر و اهلبیت (علیهمالسّلام).
کافر دانستن پدر پیامبر
ابنتیمیه در کتاب مجموع الفتاوی مینویسد: التوسل بدعائه -ای النبی – وشفاعته ینفع مع الایمان به، واما بدون الایمان به فالکفار والمنافقون لا تغنی عنهم شفاعه الشافعین فی الاخره، ولهذا نهی عن الاستغفار لعمه وابیه وغیرهما من الکفار!
توسل به دعای او – یعنی پیامبر اسلام – و شفاعت وی در صورت ایمان به او، فایده میدهد؛ اما اگر به وی ایمان نداشته باشد (خیر؛ فایده نمیدهد)؛ پس شفاعت شفاعت کنندگان، کافران و منافقان را در آخرت فایده نمیدهد؛ و به همین جهت رسول خدا از استغفار برای عمو و پدرشان و دیگر کفار منع شدند!
و در ادامه میگوید: وقد یدعو -ای النبی – لبعض الکفار بان یهدیه اللّه او یرزقه، فیهدیه او یرزقه، کما دعا لامّ ابیهریره حتی هداها اللّه! وکما دعا لدوس – قبیله ابیهریره – فقال: «اللهم اهد دوسا وائت بهم» فهداهم اللّه!
[۱۱] ابنتیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، ج۱، ص۱۴۵.
[۱۲] ابنتیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، التوسل والوسیله، ص۴.
و گاهی رسول خدا برای بعضی از کفار دعا میکرد که خداوند او را هدایت نماید؛ یا به او رزق دهد؛ همانطور که برای مادر ابوهریره دعا کردند تا خدا او را هدایت نماید!
آیا مقام پدران ابوهریره نزد خداوند، از مقام پدران پیامبر گرامی و خاتم رسولان، کم ارزشتر بوده است؟ ما قصد نداریم به صورت مفصل ایمان پدران انبیاء را ثابت کنیم؛ بلکه فقط به صورت مختصر به این مطلب خواهیم پرداخت.
سخن فخر رازی
فخر رازی، مفسر پر آوازه اهل سنت در اثبات این که آزر عموی حضرت ابراهیم بوده نه پدرش مینویسد:
ان آباء الانبیاء ما کانوا کفارا ویدل علیه وجوه: منها قوله تعالی: • (الذی یراک حین تقوم• وتقلبک فی الساجدین) • .
[۱۳] شعراء/سوره۲۶، آیه۲۱۸، ۲۱۹.
قیل معناه: انه کان ینقل روحه من ساجد الی ساجد وبهذا التقدیر: فالآیه داله علی ان جمیع آباء محمد (علیهالسّلام) کانوا مسلمین.
به درستی که پدران انبیا، کافر نبودهاند. و دلیلهای بسیاری بر این مطلب، دلالت میکند:
یکی از آنها کلام خداوند است که: “کسی که تو را در هنگام ایستادن میبیند؛ و گردش تو را در بین سجدهکنندگان”؛ گفته شده است که معنی این آیه آن است که روح رسول خدا از سجده کنندهای به سجده کنندهای منتقل میگردید. و با این فرض، تمامی اجداد رسول خدا (علیهالسّلام) مسلمان بودهاند.
و در ادامه میگوید:
ومما یدل ایضا علی ان احدا من آباء محمد (علیهالسّلام) ما کان من المشرکین قوله (علیهالسّلام): ” لم ازل انقل من اصلاب الطاهرین الی ارحام الطاهرات ” وقال تعالی: • (انما المشرکون نجس) •
[۱۴] توبه/سوره۹، آیه۲۸.
وذلک یوجب ان یقال: ان احدا من اجداده ما کان من المشرکین.
[۱۵] رازی، فخر الدین، تفسیر الرازی، ج۱۳، ص۳۹.
و نیز از دلیلهایی که دلالت میکند یکی از پدران رسول خدا مشرک نبوده است، کلام خود ایشان است که فرمودند: دائما از اصلاب مردان پاک به رحم زنان پاک منتقل میشدم؛ و خداوند فرموده است که ” مشرکین نجس هستند) و این دلیل، لازم میکند که چنین گفت: که یکی از اجداد رسول خدا مشرک نبوده است.
سخن آلوسی
آلوسی نیز دراینباره میگوید: قال الآلوسی: انّه لیس فی آباء النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کافر اصلا لقوله (علیهالسّلام) «لم ازل انقل من اصلاب الطاهرین الی ارحام الطاهرات». والمشرکون نجس، وتخصیص الطهاره بالطهاره من السفاح لا دلیل له یعول علیه والعبره لعموم اللفظ لا لخصوص السبب. وقد الّفوا فی هذا المطلب الرسائل واستدلّوا له بما استدلوا والقول بانّ ذلک قول الشیعه کما ادعاه الامام الرازیناشیء من قلّه التتبع.
[۱۶] ألوسی، شهابالدین، تفسیر الآلوسی، ج۷، ص۱۹۴.
آلوسی گفته است: در بین پدران رسول خدا کافر نبوده است؛ زیرا خود ایشان فرمودهاند: دائماً از صلب مردان پاک به رحم زنان پاک منتقل میشدم؛ و مشرکین نیز نجس میباشند؛ و اینکه بگوییم مقصود از اصلاب پاک و ارحام پاک، پاک از زنا است، این دلیلی ندارد که بر آن تکیه شود. و آنچه مورد توجه است عام بودن لفظ است (که فرمودهاند اصلاب پاک) نه جهتی خاص؛ و در این زمینه مقالات نوشتهاند و به دلایل بسیاری استدلال کردهاند و اینکه ما این نظر را تنها نظر شیعه بدانیم – همانطور که فخر رازی ادعا کرده است – ناشی از کمی جستجو است.
سخن صالحی
از اینها که بگذریم، صالحی شامی در سبل الهدی و الرشاد مینویسد:
وسئل القاضی ابوبکر بن العربی احد الائمه المالکیه رحمه الله تعالی عن رجل قال: ان اباالنبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی النار. فاجاب: بان من قال ذلک فهو ملعون لقوله تعالی: (ان الذین یؤذون الله ورسوله لعنهم الله فی الدنیا والآخره) قال ولا اذی اعظم من ان یقال عن ابیه: انه فی النار.
[۱۷] صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد، ج۱، ص۲۶۰.
و از قاضی ابوبکر بن عربی یکی از ائمه مالکیه در مورد شخصی سوال شد که میگوید: پدر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آتش است؛ پس پاسخ داد، هر کس چنین گوید ملعون است؛ زیرا خداوند فرموده است که: بدرستیکه کسانیکه خدا و رسولش را آزار میدهند خداوند ایشان را در دنیا و آخرت لعنت کرده است؛ و اذیتی از این بزرگتر نیست که در مورد پدر ایشان بگوییم که در آتش است!!!
و این روایت ملعون بودن و کفر کسانی را ثابت میکند که اعتقاد دارند، پدران پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کافر بودهاند.
انکار فضائل اهلبیت
ابنتیمیه در انکار فضائل خاندان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، عقیده تفضیل و تقدیم اهلبیت رسول خدا را بر دیگران، از افکار جاهلیت و حتی از افکار و عقائد یهودیت میداند. وی دراینباره میگوید:
انّ فکره تقدیم آل الرسول هی من اثر الجاهلیه فی تقدیم اهلبیت الروساء!!
[۱۸] ابنتیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ج۶، ص۴۵۵.
به درستی که نظریه مقدم داشتن اهلبیت رسول خدا، از آثار جاهلیت است که بستگان رؤسا را مقدم میداشتند!
و در جای دیگر مینویسد: قالت الشیعه: لا تصلح الامامه الا فی ولد علی وقالت الیهود: لا یصلح الملک الا فی آل داود!
[۱۹] ابنتیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ج۱، ص۳۰.
شیعیان گفتهاند امامت درست نمیباشد مگر در فرزندان علی و یهود گفتهاند پادشاهی درست نمیباشد مگر در ذریه داوود.
نقد و بررسی
در حقیقت این سخن ابنتیمیه، انکار و اعتراض به خداوند است که در بسیاری از آیات قرآن، اهلبیت پیامبران خود را بر دیگران برتری داده است. ما به چند آیه به صورت مختصر اشاره میکنیم:
خداوند در قرآن کریم بعد از نام بردن ۱۸ نفر از انبیاء خودش میفرماید:
«وَ کُلاًّ فَضَّلْنَا عَلیَ الْعَلَمِینَ وَ مِنْ ءَابَائهِمْ وَ ذُرِّیَّاتهِِمْ وَ اِخْوَانهِِمْوَ اجْتَبَیْنَاهُمْ وَ هَدَیْنَاهُمْ اِلیَ صرِاطٍ مُّسْتَقِیم؛
[۲۰] انعام/سوره۶، آیه۸۶.
[۲۱] انعام/سوره۶، آیه۸۷.
و همه را بر جهانیان برتری دادیم و از پدران و فرزندان و برادران آنها (افرادی را برتری دادیم) و برگزیدیم و به راه راست، هدایت نمودیم.»
ما از ابنتیمه و طرفدارانش میپرسیم: این برتری دادن و برگزیدن، خاندان پیامبران، به چه دلیل بوده است؟ آیا میتوان گفت که به خاطر پاس داشتن افکار جاهلی بوده است؟
«اِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی ءَادَمَ وَ نُوحًا وَ ءَالَ اِبْرَاهِیمَ وَ ءَالَ عِمْرَانَ عَلیَ الْعَالَمِین؛
[۲۲] آل عمران/سوره۳، آیه۳۳.
خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد.»
آیا برتری دادن خداوند، «آل ابراهیم» و «آل عمران» را بر تمامی جهانیان، متاثر از افکار یهود بوده است یا افکار جاهلیت؟
و یا در آیه دیگر میفرماید: «وَ وَهَبْنَا لَهُ اِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ جَعَلْنَا فیِ ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّهَ وَ الْکِتَابَ وَ ءَاتَیْنَاهُ اَجْرَهُ فیِ الدُّنْیَاوَ اِنَّهُ فیِ الاَْخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِین؛
[۲۳] عنکبوت/سوره۲۹، آیه۲۷.
و اسحاق و یعقوب را به او عطا کردیم و در میان فرزندانش پیامبری و کتاب قرار دادیم و در دنیا پاداشش را به او بخشیدیم و قطعاً او در آخرت (نیز) از شایستگان خواهد بود.»
آیا میتوان گفت که قرار دادن نبوت و کتاب در میان فرزندان حضرت ابراهیم و تقدیم آنها بر دیگران، نشات گرفته از افکار جاهلی باشد؟
و همچنین وقتی خداوند خطاب به حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) فرمود: َ اِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ اِماما؛ من تو را پیشوای مردم قرار دادم؛ حضرت ابراهیم عرضه داشت: «وَ مِنْ ذُرِّیَّتی؛
[۲۴] بقره/سوره۲، آیه۱۲۴.
از دودمانم (چطور)؟»
آیا این درخواست حضرت ابراهیم، میتواند از افکار و عقائد جاهلیت و یا یهودیتی باشد که سالها بعد از حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) به وجود آمدهاند؟
ماجرای مباهله
اما این که شیعیان، اهلبیت رسول خدا را بر دیگران مقدم میدارند و امامت و خلافت را منحصر به آنها میدانند، نیز نشات گرفته از قرآن کریم و سخنان پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. در حقیقت این خداوند کریم است که اهلبیت پیامبر را بر دیگرام مقدم داشته و برتری داده است. آیات بسیاری بر این مطلب دلالت دارد؛ از جمله آیه مباهله:
«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ اَبْنَاءَنَا وَاَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَاَنْفُسَنَا وَاَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَهَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ؛
[۲۵] آل عمران/سوره۳، آیه۶۱.
پس هر کس در این، پس از دانشی که تو را آمده، با تو محاجه کند، بگو بیایید پسرانمان را و پسرانتان را و زنانمان را و زنانتان را و ما خویشان نزدیک خود را و شما خویشان نزدیک خود را فراخوانیم؛ سپس مباهله کنیم و لعنت خداوند را بر دروغگویان قرار دهیم.»
مصادر اهل سنت
قضیه مباهله در بسیاری از صحاح و مسانید اهل سنت به سندهای معتبر نقل شده است؛ از جمله مسلم نیشابوری در صحیح مسلم مینویسد:
وَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهُ «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ اَبْنَاءَنَا وَاَبْنَاءَکُمْ» دَعَا رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عَلِیًّا وَفَاطِمَهَ وَحَسَنًا وَحُسَیْنًا فَقَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ اَهْلِی.
[۲۶] أبوالحسن، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۱.
[۲۷] أبوالحسن، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۵، ص۲۳، ح۳۲، دار الفکر ـ بیروت،کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی رضی اللّه عنه.
[۲۸] أحمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۱۶۰.
[۲۹] ألبانی، محمد ناصرالدین، صحیح الترمذی، ج۵، ص۵۹۶.
[۳۰] حاکم، أبوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۰.
[۳۱] ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۷، ص۷۴.
[۳۲] طبری، ابن جریر، تفسیر الطبری، ج۳، ص۲۱۲.
[۳۳] سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۲، ص۲۳۳.
[۳۴] ابنأثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۳.
وقتی که این آیه نازل شد که بگو بیایید پسرانمان را و پسرانتان را… را فراخوانیم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی را و فاطمه را و حسن را و حسین را فرا خواندند و فرمودند خدایا ایشان اهل من هستند.
ابنکثیر دمشقی سلفی مینویسد: قال جابر ” انفسنا وانفسکم ” رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وعلی بن ابیطالب ” وابناءنا ” الحسن والحسین ” ونساءنا ” فاطمه. وهکذا رواه الحاکم فی مستدرکه عن علی بن عیسی عن احمد بن محمد بن الازهری عن علی بن حجر عن علی بن مسهر عن داود بن ابیهند به بمعناه. ثم قال: صحیح علی شرط مسلم ولم یخرجاه هکذا.
[۳۵] ابنکثیر، أبوالفداء، تفسیر ابنکثیر، ج۱، ص۳۷۹.
جابر گفته است: “خویشان نزدیک ما و خویشان نزدیک شما ” رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و علی و” پسران ما ” حسن و حسین و ” زنانمان” فاطمه است؛ و این چنین حاکم این روایت را در مستدرکش از علی بن عیسی از احمد بن محمد بن ازهری از علی بن حجر از علی بن مسهر از داود بن ابیهند با همین مضمون نقل کرده است.
سپس گفته است این روایت طبق شروط مسلم (برای صحت حدیث) صحیح است ولی بخاری و مسلم آن را (در کتابهایشان) نیاوردهاند.
بررسی آیه تطهیر
«اِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا؛
[۳۶] احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.
خدا فقط میخواهد آلودگی را از شما خاندان (پیامبر) بزداید و شما را پاک و پاکیزه بگرداند.»
مسلم نیشابوری در صحیح مسلم مینویسد: قَالَتْ عَائِشَهُ خَرَجَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) غَدَاهً وَعَلَیْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْر اَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیّ فَاَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَیْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَهُ فَاَدْخَلَهَا ثُمَّ جَاءَ عَلِیٌّ فَاَدْخَلَهُ ثُمَّ قَالَ: اِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا.
[۳۷] أبوالحسن، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۸۳، ح۲۴۲۴، کتاب الفضائل باب فضائل اهل البیت.
عائشه گفت: رسول خدا صبحگاهی از خانه بیرون رفتند و بر دوش ایشان عبایی خط دار از موی سیاه بود؛ پس حسن بن علی به نزد ایشان آمد، پس او را (در عبا) راه دادند؛ سپس حسین آمد پس او را هم راه دادند؛ سپس فاطمه آمد پس او را نیز راه داد؛ سپس علی آمد؛ پس او را نیز راه داد؛ سپس فرمودند: خدا فقط میخواهد آلودگی را از شما خداندان (پیامبر) بزداید و شما را پاک و پاکیزه بگرداند.
بررسی آیه صلوات
«اِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَـاَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیمًا؛
[۳۸] احزاب/سوره۳۳، آیه۵۶.
خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود میفرستد؛ ای کسانیکه ایمان آوردهاید بر او درود فرستید و به فرمانش به خوبی گردن نهید.»
بعد از نزول این آیه، صحابه از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سؤال کردند که ما چگونه صلوات بفرستیم؟ آن حضرت فرمود: قولو اللهم صل علی محمد وعلی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم، وبارک علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم.
بگویید خدایا بر محمد و آل او درود فرست همان گونه که بر ابراهیم و آل او درود فرستادی و بر محمد و آل او برکت فرست؛ همانگونه که بر ابراهیم و آل او برکت فرستادی
چنانچه محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحش مینویسد:
عن عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ ابیلَیْلَی، قَالَ لَقِیَنِی کَعْبُ بْنُ عُجْرَهَ فَقَالَ اَلاَ اُهْدِی لَکَ هَدِیَّهً سَمِعْتُهَا مِنَ النَّبِیِّ، (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَقُلْتُ بَلَی، فَاَهْدِهَا لِی. فَقَالَ سَاَلْنَا رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَقُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ کَیْفَ الصَّلاَهُ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ فَاِنَّ اللَّهَ قَدْ عَلَّمَنَا کَیْفَ نُسَلِّمُ. قَالَ”قُولُوا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد، وَعَلَی آلِ مُحَمَّد، کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی اِبْرَاهِیمَ وَعَلَی آلِ اِبْرَاهِیمَ، اِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ، اللَّهُمَّ بَارِکْ عَلَی مُحَمَّد، وَعَلَی آلِ مُحَمَّد، کَمَا بَارَکْتَ عَلَی اِبْرَاهِیمَ، وَعَلَی آلِ اِبْرَاهِیمَ، اِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.
[۳۹] بخاری، محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۴۶، ح۳۳۷۰، کتاب بدء الخلق.
از عبدالرحمن بن ابیلیلی روایت شده است که گفت کعب بن عجره من را دید؛ پس گفت: آیا به تو هدیهای را که از رسول خدا شنیدم ندهم؟ گفتم: آری، آن را به من هدیه بده؛ پس گفت: از رسول خدا پرسیدیم کهای رسول خدا؛ درود فرستادن بر شما اهلبیت چگونه است؟ پس بدرستیکه خداوند راه سلام کردن به شما را به ما آموخته است؛ (اما راه درود فرستادن را نیاموخته است)؛ فرمودند: بگویید: خدایا بر محمد و آل او درود فرست همان گونه که بر ابراهیم و آل او درود فرستادی؛ که تو ستایش شده و بزرگواری؛ و خدایا بر محمد و آل او برکت فرست؛ همانگونه که بر ابراهیم و آل او برکت فرستادی؛ که تو ستایش شده و بزرگواری.
بررسی آیه مودت
«قُلْ لا اَسْاَلُکُمْ عَلَیهِ اَجْرَاً اِلاّ المَوَدَّهَ فِی القُرْبَی؛
[۴۰] شوری/سوره۴۲، آیه۲۳.
بگو به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما خواستار نیستم مگر دوستی در باره خویشاوندان.»
این آیه مبارکه بر وجوب مودت و محبت به اهلبیت عصمت و طهارت دارد که بسیاری از علمای اهل سنت نیز بر این مساله اعتراف دارند.
سخن سقاف
شیخ حسن بن علی سقاف در کتاب «صحیح شرح العقیده الطحاویه» مینویسد:
محبه آل بیت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فریضه عقائدیه من الله تعالی علی کل مسلم ومؤمن، والدلیل علیها من القرآن قوله تعالی (قل لا اسالکم علیه اجرا الا الموده فی القربی).
[۴۱] شوری/سوره۴۲، آیه۲۳.
والدلیل علی تفضیل الله لهم قوله تعالی (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا).
[۴۲] احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.
[۴۳] سقاف، حسن بن علی، صحیح شرح العقیده الطحاویه، ص۶۵۳.
دوستی اهلبیت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) واجبی است عقیدتی از جانب خداوند برای هر مسلمان و مومنی؛ و دلیل بر این مطلب از قرآن، کلام خداوند است که: “بگو به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما خواستار نیستم مگر دوستی در باره خویشاوندان “و دلیل بر برتری دادن خداوند ایشان را، کلام خداست که: خدا فقط میخواهد آلودگی را از شما خداندان (پیامبر) بزداید و شما را پاک و پاکیزه بگرداند. “
و بعد در ادامه میگوید: والمراد بالاخذ بآل البیت والتمسک بهم هو محبتهم والمحافظه علی حرمتهم والتادب معهم والاهتداء بهدیهم وسیرتهم والعمل بروایاتهم والاعتماد علی رایهم ومقالتهم واجتهادهم وتقدیمهم فی ذلک علی غیرهم.
[۴۴] سقاف، حسن بن علی، صحیح شرح العقیده الطحاویه، ص۶۵۴.
و مقصود از گرفتن اهلبیت و تمسک به ایشان، محبت ایشان و نگه داشتن احترام ایشان است؛ و نیز راه جویی به هدایت ایشان و سیره ایشان و عمل به روایاتشان و تکیه نمودن بر نظرشان و کلامشان و اجتهادشان و مقدم داشتن ایشان بر غیر ایشان.
و برای تعیین مراد از «ذوی القربی» و اهلبیت مینویسد:
واهل البیت هم سیدنا علی والسیده فاطمه وسیدنا الحسن وسیدنا الحسین (علیهمالسّلام) وذریتهم من بعدهم ومن تناسل منهم للحدیث الصحیح الذی نص النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فیه علی ذلک، ففی الحدیث الصحیح: [ نزلت هذه الآیه علی النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا) فی بیتام سلمه، فدعا النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فاطمه وحسنا وحسینا فجللهم بکساء وعلی خلف ظهره فجلله بکساء ثم قال: ” اللهم هؤلاء اهلبیتی فاذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیرا “. قالتام سلمه: وانا معهم یا نبی الله؟ قال: ” انت علی مکانک وانت الی خیر “. هذا لفظ الترمذی (ج۵، ص۶۶۳ برقم ۳۷۸۷) من حدیث عمرو بن ابیسلمه، وهو فی ” صحیح مسلم ” (۴، ص۱۸۸۳ برقم ۲۴۲۴) من حدیث السیده عائشه.
[۴۵] سقاف، حسن بن علی، صحیح شرح العقیده الطحاویه، ص۶۵۵.
و اهلبیت، ایشان سرور ما علی است و نیز سیده ما فاطمه، و سرور ما حسن و سرور ما حسین (علیهمالسّلام)؛ و نسل ایشان بعد از ایشان، و هر کس که از نسل ایشان باشد؛ به خاطر حدیث صحیحی که در آن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر این مطلب تصریح کردهاند؛ پس در روایت صحیحی آمده است که این آیه در خانه امسلمه بر رسول خدا نازل شد که ” خدا فقط میخواهد آلودگی را از شما خداندان (پیامبر) بزداید و شما را پاک و پاکیزه بگرداند. ” پس رسول خدا فاطمه را و حسن و حسین را خواندند؛ پس بر روی ایشان عبایی کشیده و علی در پشت سر ایشان بود؛ پس عبا را بر روی او هم کشید؛ سپس فرمودند: خدایا، ایشان اهلبیت من هستند؛ پس از ایشان پلیدی را دور نما و ایشان را پاک و پاکیزه بگردان؛ ام سلمه گفت: ای رسول خدا، آیا من هم با ایشان هستم؟ فرمودند: تو در جایگاه خود هستی و تو به سوی نیکی هستی (یعنی از اهلبیت نیستی اما گرانقدری). این لفظ روایت ترمذی است از حدیث عمرو بن سلمه و در صحیح مسلم از روایت عائشه آمده است.
آیا باز هم میتوان گفت که عقیده به تقدیم اهلبیت از افکار جاهلیت و یا حتی یهود است؟ آیا میتوان گفت که خداوند تبارک و تعالی و نیز پیامبر و حبیب او، (نعوذ بالله) مروج افکار جاهلیت بودهاند؟ آیا این سخن ابنتیمیه، اعتراض به خداوند نیست؟
انکار حدیث سفینه
یکی از روایتهای معروفی که در حق اهلبیت طاهرین (علیهمالسّلام) وارد شده و در کتابهای شیعه و سنی یافت میشود، حدیث سفینه است؛ ولی ابنتیمیه و همفکران وی سعی میکنند آن را انکار کنند. وی در منهاج السنه مینویسد:
«واما قوله مثل اهلبیتی مثل سفینه نوح فهذا لا یعرف له اسناد لا صحیح ولا هو فی شیء من کتب الحدیث التی یعتمد علیها فان کان قد رواه مثل من یروی امثاله من حطاب اللیل الذین یروون الموضوعات فهذا ما یزیده وهنا.»
[۴۶] ابنتیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ج۷، ص۳۹۵.
و اما کلام رسول خدا (که فرمودند): مثال اهلبیت من مانند کشتی نوح است، من برای این روایت سندی صحیح نمیشناسیم و در هیچ یک از کتابهای روایی که بر آن تکیه میشود، نیامده است؛ هر کسی که این روایت را نقل کرده؛ همانند دیگران که چنین روایتهای را نقل کردهاند، از کسانی هستند که نیمههای شب هیزم جمع میکنند (کنایه از دروغگویی) نقل آنها به سستی این روایت میافزاید. (نه اینکه آن روایت را سند دار کند).
نقلهای حدیث سفینه
در حالی که بسیاری از روات حدیث آن را نقل کردهاند؛ از جمله: ۱. امیرالمؤمنین؛ ۲. ابوذر؛ ۳. عبدالله بن عباس؛ ۴. ابوسعید خدری؛ ۵. ابوالطفیل؛ ۶. انس بن مالک؛ ۷. عبدالله بن زبیر؛ ۸. سلمه بن الاکوع و…
و بسیاری از علمای اهل سنت در کتابهای معتبرشان این روایت را نقل کردهاند: از جمله: ۱. احمد بن حنبل؛ ۲. بزّار؛ ۳. ابویعلی؛ ۴. ابنجریر طبری؛ ۵. نسائی؛ ۶. طبرانی؛ ۷. دارقطنی؛ ۸. حاکم نیشابوری؛ ۹. ابنمردویه؛ ۱۰. ابونعیم اصفهانی؛ ۱۱. خطیب بغدادی؛ ۱۲. ابومظفر سمعانی؛ ۱۳. ابناثیر؛ ۱۴. محب الطبری؛ ۱۵. ذهبی؛ ۱۶. ابنحجر عسقلانی؛ ۱۷. سخاوی؛ ۱۸. سیوطی؛ ۱۹. ابنحجر مکی؛ ۲۰. متقی هندی؛ ۲۱. شیخ علی قاری؛ ۲۲. مناوی و…
اگر به قول ابنتیمیه این افراد «حطاب اللیل = هیزم کشان شب» هستند، ما نیز این سخن را قبول داشته و با جان و دل پذیرا هستیم.
توهین به امیرمؤمنان
ابنحجر عسقلانی، بزرگترین عالم اهلسنت در علم حدیث و رجال که از او با عنوان «حافظ» (بالاترین درجه در علم رجال اهلسنت) یاد میشود در کتاب معروف لسان المیزان که از معتبرترین کتابهای رجالی اهل سنت است، مینویسد:
وکم من مبالغه لتوهین کلام الرافضی ادّته احیاناً الی تنقیص علیّ رضی اللّه عنه.
[۴۷] عسقلانی، ابن حجر، لسان المیزان، ج۶، ص۳۱۹-۳۲۰.
ابنتیمیه، در پاسخ به علامه حلّی به قدری زیاده روی کرده که منجرّ به تنقیص مقام علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) گردیده است.
سخن ابنحجر
ابنحجر عسقلانی در کتاب معتبر الدرر الکامنه فی اعیان المائه الثامنه
[۴۸] ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، معتبر الدرر الکامنه فی اعیان المائه الثامنه، ج۱، ص۱۷۹.
میگوید: وقال ابنتیمیّه فی حقّ علیّ: اخطا فی سبعه عشر شیئاً، ثمّ خالف فیها نصّ الکتاب…؛ علی (نستجیر باللّه) در ۱۷ مورد دچار اشتباه شده و با نص قرآن مخالفت نموده است.
و همچنین ابنحجر مینویسد: وافترق الناس فیهشیعاً، فمنهم من نسبه الی التجسیم، لما ذکر فی العقیده الحمویّه والواسطیّه وغیرهما من ذلک کقوله: “انّ الید والقدم والساق والوجه صفات حقیقیهّ للّه، وانّه مستو علی العرش بذاته “؛ بزرگان اهلسنت نسبت به «ابنتیمیّه» نظریّههای مختلفی دارند: بعضی معتقدند که وی قائل به تجسیم است به خاطر آنچه که در کتاب «العقیده الحمویّه» برای خداوند تعالی؛ دست، قدم، ساق پا و صورت، تصور کرده است.
تا جایی که میگوید: ومنهم من ینسبه الی الزندقه، لقوله: النبیّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لا یستغاث به، وانّ فی ذلک تنقیصاً ومنعاً من تعظیم النبیّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)؛ و بعضی به سبب مخالفت او با توسل و استغاثه به رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که خود تنقیص مقام نبوت، و مخالفت با عظمت حضرت، به حساب میآید، وی را زندیق و بیدین میدانند.
و در ادامه مینویسد: ومنهم من ینسبه الی النفاق، لقوله فی علیّ ما تقدّم -ای انّه اخطا فی سبعه عشر شیئاً – ولقوله: انّه -ای علیّ – کان مخذولاً حیثما توجّه، وانّه حاول الخلافه مراراً فلم ینلها، وانّما قاتل للرئاسه لا للدیانه، ولقوله: انّه کان یحبّ الرئاسه، ولقوله: اسلم ابوبکر شیخاً یدری ما یقول، وعلیّ اسلم صبیّاً، والصبیّ لا یصحّ اسلامه، وبکلامه فی قصّه خطبه بنت ابیجهل… فانّه شنع فی ذلک، فالزموه بالنفاق، لقوله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): ولا یبغضک الاّ منافق.
نفاق در سخنان ابنتیمیه
و بعضی بخاطر سخنان زشتی که درباره امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بیان داشته وی را منافق دانستهاند. چون وی گفته است: علی بن ابیطالب بارها برای به دست آوردن خلافت تلاش کرد؛ ولی کسی او را یاری نکرد، جنگهای او برای دیانتخواهی نبود؛ بلکه برای ریاستطلبی بود، اسلام ابوبکر، از اسلام علی که در دوران طفولیت صورت گرفته با ارزشتر است و همچنین خواستگاری علی از دختر ابوجهل نقص بزرگی برای وی بود.
تمامی این سخنان «ابنتیمیّه» نشانه نفاق او است؛ چون پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علی (علیهالسّلام) فرموده است: جز منافق کسی تو را دشمن نمیدارد.
کلام ابنحجر
این سخن یک عالم شیعی نیست؛ بلکه سخن ابنحجر عسقلانی است که خود در مخالفت با مذهب شیعه تعصب خاصی دارد. و باز در کتاب منهاج السنه که به قول علامه امینی (رحمهاللهعلیه) باید نام او را «منهاج البدعه» نهاد مینویسد:
وقد جمع الشافعیّ ومحمّد بن نصر المَرْوَزی کتاباً کبیراً فیما لم یاخذ به المسلمون من قول علیّ؛ لکون قول غیره من الصحابه اتبع للکتاب والسنّه.
شافعی و مَرْوَزی کتاب بزرگی نوشته و در آن تمام مواردی را که مسلمانان به گفتار علی عمل ننمودهاند جمع کردهاند؛ چون گفتار صحابه به قرآن و سنت نزدیکتر بوده است.
برخی فضایل امیرامومنین
علی (علیهالسّلام) کسی است که از نخستین لحظه زندگی تا آخرین لحظات نفسهای پیامبر با آن حضرت بوده است، همان علی (علیهالسّلام) که گاهی پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را قرین حق معرفی کرده و میفرماید:
«علی مع الحق والحق مع علی؛ علی با حق است و حق با علی است.»
این روایت را بسیاری از بزرگان اهل سنت نقل و تصحیح کردهاند؛ از جمله: هیثمی در مجمع الزوائد
[۴۹] هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، ج۷، ص۲۳۵.
و بعد از نقل حدیث میگوید: «رواه ابویعلی ورجاله ثقات» و حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین
[۵۰] حاکم، أبوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۴.
میگوید: «هذاحدیث صحیح علی شرط مسلم و لم یخرجاه» و در تاریخ بغداد
[۵۱] خطیب بغدادی، أحمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۶، ص۴۷۰.
و ابنقتیبه دینوری، در الامامه والسیاسه
[۵۲] دینوری، ابنقتیبه، الامامه والسیاسه، ج۱، ص۹۸.
و فخررازی در تفسیر کبیر
[۵۳] رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، ج۱، ص۱۸۰.
و المحصول
[۵۴] رازی، فخرالدین، المحصول، ج۶، ص۱۳۴.
و…
و گاهی قرین قرآن قرار داده و میفرماید:
علی مع القران مع والقرآن مع علی لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض؛ علی با قرآن است و قرآن با علی است و از هم جدا نمیشوند تا اینکه در کنار حوض نزد من آیند.
این روایت را حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین نقل کرده و میگوید: هذا حدیث صحیح الاسناد و ابوسعید التیمی هو عقیصاء ثقه مامون ولم یخرجاه.
[۵۵] حاکم، أبوعبدالله، المستدرک، الحاکم النیسابوری، ج۳، ص۱۳۴.
[۵۶] سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۷۷.
این روایت دارای سند صحیحی است و ابوسعید تیمی، نام او عقیصاء است و مورد اطمینان؛ اما این روایت را (بخاری و مسلم در صحاحشان) نیاوردهاند.
آیا چنین شخصی میتواند گفتارش کم ارزش تر از گفتار کسانی باشد که که بیش از دو سوم عمرشان را در شرک، بتپرستی، قمار، شراب، غناء و… گذراندهاند؟!
دشمنی با امیرالمومنین
امّا اهل السنه فاصلهم مستقیم مطرد فی هذا الباب واما انتم فمتناقضون وذلک ان النواصب من الخوارج وغیرهم الذین یکفرون علیا او یفسقونه او یشکون فی عدالته من المعتزله والمروانیه وغیرهم لو قالوا لکم ما الدلیل علی ایمان علی وامامته وعدله لم یکن لکم حجه.
راه و روش اهلسنت راه درست و مستقیم در این باب است (اکثر فرقهها نظر ایشان را قبول دارند)؛ اما شما (شیعه) پس باهم تناقض دارید؛ و دلیل آن این است که خوارج و غیر ایشان از کسانی که علی را کافر میدانند یا فاسق میدانند، یا معتزلیها و مروانیها که در عدالت او شک میکنند، و غیر ایشان، اگر به شما بگویند که دلیل بر ایمان علی و امام بودن او و عدالت او چیست، دلیلی نخواهید داشت.
بررسی آیه ۵۵ سوره مائده
این سخن ابنتیمیه، دشمنی آشکاری است با کسی خداوند به نص صریح قرآن او را «مؤمن» خطاب کرده و حتی او را «ولی» و سرپرست مردم معرفی کرده است. خداوند در سوره مائده آیه ۵۵ میفرماید:
«اِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوهَ وَ هُمْ رَاکِعُون؛
[۵۷] مائده/سوره۵، آیه۵۵.
ولیّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردهاند: همان کسانی که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند.»
این آیه به اعتراف بسیاری از علمای اهل سنت در حق امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نازل شده است.
سخن ایجی و تفتازانی
قاضی عضدالدین ایجی، متوفای ۷۵۶ هـ دراینباره میگوید: واجمع ائمّه التفسیر انّ المراد علی.
[۵۸] ایجی، میرسیدشریف، المواقف فی علم الکلام، ج۸، ص۳۶۰.
تمامی مفسرین اجماع دارند که این آیه درباره امام علی (علیهالسّلام) نازل شده است. و سعدالدین تفتازانی نیز تصریح میکند: نزلت باتّفاق المفسّرین فی علی بن ابیطالب، رضی اللّه عنه، حین اعطی خاتمه وهو راکع فی صلاته.
[۵۹] تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۵، ص۲۷۰.
(این آیه) به اتفاق مفسران درباره علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) هنگامی که در حال رکوع انگشترش را به فقیر نیازمند بخشید نازل شده است.
سخن قوشجی و آلوسی
و نیز علاءالدین علی بن محمد حنفی، معروف به قوشجی دراینباره میگوید: انّها نزلت باتفاق المفسّرین فی حق علی بن ابیطالب حین اعطی السائل خاتمه وهو راکع فی صلاته.
[۶۰] قوشجی، علی بن محمد، شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۸.
این آیه، به اتفاق مفسران در حق علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) نازل شده است. وآن هنگامی بود که به سائل انگشتریاش را بخشید در حالی که در رکوع نماز بود.
و آلوسی نیز میگوید: غالب الاخباریّین علی انّ هذه الآیه نزلت فی علی کرّم اللّه وجهه؛ غالب اخباریها بر این عقیدهاند که این آیه در حق علی (علیهالسّلام) نازل شده است.
[۶۱] ألوسی، شهابالدین، روح المعانی، ج۶، ص۱۶۷.
حال این که آیا از آن ولایت و خلافت بلافصل بعد از پیامبر ثابت میشود یا نه، بحث دیگری است و در جای خود ثابت شده است؛ ولی حد اقل ایمان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را ثابت میکند.
آیا ابنتیمیه، این آیه را ندیدهاند و یا دشمنی با امیرالمؤمنین و حسادت به فضائل آن حضرت آنها را وادار کرده است که این گونه سخن بگویند؟
حداقل امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) جزء صحابه که بوده است و شما نه تنها همه صحابه را مؤمن؛ بلکه همه آنها را بلا استثناء عادل میدانید. آیا امیرالمؤمنین جزء صحابه نیست، یا تمامی صحابه عادل نبوده و دلیلی بر ایمان و عدالت آنها وجود ندارد؟
تهمت به امیرالمومنین
وقد انزل الله تعالی فی علی: “یا ایها الذین ءامنوا لا تقربوا الصلاه وانتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون”لما صلی فقرا وخلط”.
[۶۲] ابنتیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ج۷، ص۲۳۷.
و خداوند متعال در مورد علی نازل کرده است که: “ای کسانیکه ایمان آوردهاید، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید، تا زمانی که بدانید چه میگویید”؛ زیرا هنگامی که نماز خواند، در نماز خود اشتباه کرد!!!
در حالی که به اتفاق شیعه و سنی این آیه و دیگر آیات شراب در حق عمر بن الخطاب نازل شده است، از آن جایی که طرف ما وهابیها هستند، ما فقط به چند روایت از کتاب خودشان بسنده میکنیم و از نقل روایت از کتابهای شیعه خودداری میکنیم.
سخن زمخشری
زمخشری از علمای بزرگ اهل سنت که ذهبی در سیر اعلام النبلاء
[۶۳] ذهبی، شمسالدین، سیر اعلام النبلاء، ج۲۰، ص۱۹۱.
با تجلیل فراوان از او یاد کرده و لقب علامه را به وی میدهد، در کتاب ربیع الابرار مینویسد:
انزل الله تعالی فی الخمر ثلاث آیات، اولها یسالونک عن الخمر والمیسر، فکان المسلمون بین شارب وتارک، الی ان شرب رجل ودخل فی الصلاه فهجر، فنزلت: یا ایها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاه وانتم سکاری، فشربها من شرب من المسلمین، حتی شربها عمر فاخذ لحی بعیر فشج راس عبد الرحمن بن عوف، ثم قعد ینوح علی قتلی بدر بشعر الاسود بن عبد یغوث.
وکائن بالقلیب قلیب بدر… فبلغ ذلک رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فخرج مغضباً یجر رداءه، فرفع شیئاً کان فی یده لیضربه، فقال: اعوذ بالله من غضب الله ورسوله. فانزل الله تعالی: انما یرید الشیطان، الی قوله: فهل انتم منتهون. فقال عمر: انتهینا.
[۶۴] زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار، ج۵، ص۹.
[۶۵] ابنشبه، عمر بن شبه، تاریخ المدینه، ج۳، ص۸۶۲-۸۶۳، طبق برنامه المکتبه الشامله الکبری، الاْصدار الثانی.
این دو کتاب را میتوانید در این سایت اینترنتی
[۶۶] سایت الوراق.
نیز پیدا کنید.
خداوند متعال در مورد شراب سه آیه نازل کرد. اولین آن: “از تو در مورد شراب و قمار سوال میپرسند”؛ پس عدهای از مسلمانان شراب خورده و عدهای آن را ترک کردند؛ تا زمانی که شخصی از ایشان شراب خورد و به نماز ایستاد و هذیان گفت؛ پس آیه نازل شد که: “ای کسانیکه ایمان آورده اید، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید”؛ باز عدهای از مسلمانان از آن خوردند؛ تا این که عمر بن خطاب شراب خورده و سپس استخوان فک شتری را برداشته با آن استخوان سر عبد الرحمن بن عوف را شکست و نشست برای کشته گان بدر (از کفار) با شعر اسود بن عبد یغوث مرثیه خواند که: کسانیکه در آن چاه بودند؛ چاه بدر…!!!
خبر به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید؛ آن حضرت با عصبانیت در حالی که ردای خود را بر روی زمین میکشیدند، بیرون آمده و چیزی را از روی زمین برداشته و در دست گرفتند تا (با آن) عمر را بزنند. پس عمر گفت: پناه میبرم به خدا از غضب خدا و رسولش؛ پس خداوند آیه نازل فرمود که: ” به درستی که شیطان میخواهد… ” تا آنجا که فرموده است ” آیا شما دست بر میدارید (از شراب خوردن)؟ “پس عمر گفت: دست برداشتیم.
سخن مالک بن انس
البته عمر بن الخطاب، در این جا گفت «انتهینا = دست برداشتم»؛ اما این که واقعاً هم دست از شراب خوردن کشیده باشد، مشخص نیست؛ چرا که به اعتراف خود علمای اهل سنت تا بعدها نیز این عادت را که از زمان جاهلی داشته است، ترک نکرده است. مالک بن انس، امام مالکیها در کتاب الموطا که به اعتقاد برخی از علمای اهل سنت جزء صحاح سته به حساب میآید، مینویسد:
عن عبد الرحمن بن القاسم، ان اسلم مولی عمر بن الخطاب اخبره، انه زار عبدالله بن عیاش المخزومی فرای عنده نبیذا وهو بطریق مکه. فقال له اسلم: ان هذا الشراب یحبه عمر بن الخطاب. فحمل عبدالله بن عیاش قدحا عظیما. فجاء به الی عمر بن الخطاب فوضعه فی یدیه. فقربه عمر الی فیه ثم رفع راسه. فقال عمر: ان هذا لشراب طیب. فشرب منه.
از عبدالرحمن بن قاسم (نقل شده است که) اسلم غلام عمر به او خبر داد که او عبدالله بن عیاش مخزومی را دید؛ در حالی که او در راه مکه بود، در نزد وی نبیذ دید!!! پس اسلم به او گفت: این نوشیدنی است که عمر آن را دوست میدارد. عبدالله بن عیاش ظرف بزرگی پر کرده و آن را به نزد عمر آورد و در جلوی او گذاشت؛ پس عمر آن را به دهان خود نزدیک کرد؛ سپس سرش را بلند کرد و گفت: این شرابی نیکو است؛ پس از آن نوشید.
معنای نبیذ
نبیذ را اهل لغت، این گونه معنا کردهاند: وانما سمی نبیذا لان الذی یتخذه یاخذ تمرا او زبیبا فینبذه فی وعاء او سقاء علیه الماء ویترکه حتی یفور (ویهدر) فیصیر مسکرا.
[۶۷] زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۹، ص۴۸۱، ماده نبذ.
به آن نبیذ گفته میشود، زیرا کسی که آن را درست میکند خرما و کشمش را گرفته و آنها را در ظرف یا مَشکی ریخته و سپس بر روی آن آب میریزد. و آن را میگذارد تا (خود به خود) جوشیده و سر برود؛ که در این صورت مستکننده میشود.
محییالدین نووی در کتاب المجموع مینویسد: واما الخمر فهی نجسه لقوله (عزّوجلّ) (انما الخمر والمیسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشیطان) ولانه یحرم تناوله من غیر ضرر فکان نجسا کالدم واما النبیذ فهو نجس لانه شراب فیه شده مطربه فکان نجسا کالخمر.
[۶۸] نووی، أبوزکریا، المجموع، محییالدین النووی، ج۲، ص۵۶۳.
اما شراب نجس است؛ زیرا خداوند (عزّوجلّ) فرموده است: ” شراب و قمار و بتها وتیرهای قرعه پلیدند و از عمل شیطانند” و نیز به این علت که نوشیدن آن اگر (ترک آن) ضرر نداشته باشد، حرام است؛ پس مانند خون نجس است؛ و اما نبیذ، پس آن نیز نجس است؛ زیرا شرابی است که غلیظ شده و به طرب میآورد؛ از این رو، مانند شراب نجس است.
شرابخواری عمر
جالب است که جناب عمر، حتی در آخرین لحظات عمرش نیز دست از شراب خواری برنمیداشت؛ تا جایی که در هنگام مرگ نیز درخواست کرد که برایش شراب بیاورند. ابنسعد از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب معتبر الطبقات الکبری مینویسد:
عن عبدالله بن عبید بن عمیر ان عمر بن الخطاب لما طعن قال له الناس یا امیرالمؤمنین لو شربت شربه فقال اسقونی نبیذا وکان من احب الشراب الیه قال فخرج النبیذ من جرحه مع صدید الدم. مراجعه شود به
[۶۹] ابنسعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۵۴.
[۷۰] ابنعساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۴، ص۴۳۰.
با کمی تفاوت در
[۷۱] بیهقی، أبوبکر، السنن الکبری، البیهقی، ج۸، ص۸۵.
[۷۲] ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۷، ص۶۴.
[۷۳] ابنأبیشیبه، أبوبکر، المصنف، ج۷، ص۴۳۷.
[۷۴] ابنعبدالبر، یوسف بن عبداللَّه، الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۵۴.
و دهها مصدر دیگر از مصادر معتبر اهل سنت.
از عبدالله بن عبید بن عمیر (نقل شده است) که هنگامی که عمر بن خطاب، چاقو خورد، مردم به او گفتند: ای امیر مومنان، اگر نوشیدنی بنوشی (خوب است)؛ پس گفت: به من نبیذ دهید!!! و نبیذ از دوستداشتنیترین نوشیدنیها در نزد وی بود. عبدالله گفت: نبیذ از زخم وی همراه با لختههای خون خارج شد.
انکار موقعیت علمی امیرالمؤمنین
ابنتیمیه، در بسیاری از موارد تلاش خود را میکند که موقعیت علمی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را زیر سؤال برده و از آن طرف موقعیت علمی دیگرانی همچون ابوبکر و عثمان را بالا ببرد.
وی مینویسد: والمعروف انّ علیّاً اخذ العلم عن ابیبکر.
[۷۵] ابنتیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ج۵، ص۵۱۳.
آن چه مشهور است علی، علم را از ابوبکر فرا گرفته است. همان ابوبکری که بعد از سالها هنوز معنای «فاکهه وابّا» را که هر عرب بیابانگردی میدانست، نفهمیده بود.
واخرج ابوعبید فی فضائله وعبد بن حمید عن ابراهیم التیمی قال سئل ابوبکر الصدیق رضی الله عنه عن قوله «وابا» فقال ای سماء تظلنی و ای ارض تقلنی اذا قلت فی کتاب الله مالا اعلم.
[۷۶] سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۸، ص۴۲۱.
از ابوبکر معنی آیه شریفه «وَاَبًّا» را پرسیدند (نتوانست پاسخ دهد و از معنی کلمه ابّ بی خبر بود) گفت: کدام آسمان بر سر من سایه افکند یا کدام زمین مرا بر روی خود جای دهد، اگر آنچه را که از کتاب خدا نمیدانم بگویم.
دلایل اعلمیت امیرالمؤمنین
ما به اختصار در این جا به چند مورد از دلایلی که اعلمیت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را ثابت میکند اشاره میکنیم و دوستان عزیزی را که خواستار مطالب بیشتری هستند به کتابهای مفصل ارجاع میدهیم
روایت مدینه العلم
«انا مدینه العلم وعلی بابها فمن اراد العلم فلیاته من بابه؛
[۷۷] طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، ج۱۱، ص۶۵.
[۷۸] ابنأثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۴، ص۲۲.
[۷۹] خطیب بغدادی، أحمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۳۱۵.
[۸۰] سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، ج۱، ص۴۱۵.
[۸۱] سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، ج۳، ص۶۰.
من شهر علم هستم و علی در آن است؛ پس هرکس که علم میخواهد، باید از در آن وارد شود.»
حاکم نیشابوری در المستدرک
[۸۲] حاکم، أبوعبدالله، المستدرک، ج۳، ص۱۳۷.
این روایت را با چندین طریق نقل و آن را تصحیح میکندو همچنین متقی هندی در کنز العمال
[۸۳] متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۱، ص۶۱۴.
نقل و به صحت آن اعتراف میکند.
روایت سلونی
علی (علیهالسّلام) تنها کسی است که ادعا میکند «سلونی قبل ان تفقدونی»، نه کسی قبل از ایشان این ادعا را کرده و نه بعد از او چنین جراتی در کسی یافت میشود؛ چنانچه بسیاری از علمای اهل سنت نوشتهاند:
لم یکن احد من الصحابه یقول (سلونی) الاّ علیّ بن ابیطالب؛
[۸۴] حاکم، أبوعبدالله، المستدرک، ج۳، ص۵۰۶.
[۸۵] ابنعساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ابنعساکر، ج۴۲، ص۳۹۹.
[۸۶] خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص۹۱.
[۸۷] احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج۲، ص۶۴۶.
[۸۸] ابنأثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۴، ص۸۷.
[۸۹] نووی، أبوزکریا، تهذیب الاسماء واللغات، ج۱، ص۳۱۷.
[۹۰] خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص۸۵.
هیچ یک از صحابه نمیگفت که (هر چه میخواهید) از من بپرسید مگر علی بن ابیطالب (اشاره به روایت امیرمومنان که میفرمودند از من هرچه میخواهید بپرسید قبل از اینکه من را از دست بدهید)
روایت ابنعباس
از ابنعباس نقل شده که وی میگفت: والله لقد اعطی علی ابنابیطالب تسعه اعشار العلم وایم الله لقد شارککم فی العشر العاشر.
[۹۱] ابنعبدالبر، یوسف بن عبداللَّه، الاستیعاب، ابنعبد البر، ج۳، ص۱۱۰۴.
[۹۲] ابنأثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۴، ص۸۷.
[۹۳] شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد، الصالحی الشامی، ج۱۱، ص۲۸۹.
[۹۴] قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده لذوی القربی، ج۱، ص۲۱۳.
[۹۵] ثعالبی، أبوزید، تفسیر الثعالبی، ج، ص۵۲.
[۹۶] نووی، أبوزکریا، تهذیب الاسماء واللغات، ج۱، ص۳۴۶.
قسم به خدا به علی بن ابیطالب نُه دهم علم داده شده بود و قسم به خداوند که او در یک دهم باقی با شما شریک است.
روایت بخاری
بخاری در تاریخ کبیر مینویسد: «سمعت عطاء: قالت عائشه: علی اعلم الناس بالسنه؛
[۹۷] التاریخ الکبیر، البخاری، ج۲، ص۲۵۵.
[۹۸] التاریخ الکبیر، البخاری، ج۳، ص۲۲۸.
[۹۹] ابنعساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ابنعساکر، ج۴۲، ص۴۰۸.
از عطاء شنیدم که عایشه گفت: علی داناترین مردم به سنت است.»
انکار شایستگی علی در قضاوت
واما قوله: قال رسول الله «اقضاکم علی» والقضاء یستلزم العلم والدین، فهذا الحدیث لم یثبت ولیس له اسناد تقوم به الحجه.
[۱۰۰] ابنتیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ج۷ ص۵۱۲.
و اما کلام رسول خدا (که فرمودهاند): علی قاضیترین شما است؛ و قضاوت لازمهاش علم و دین است؛ پس این حدیث درست نیست و سند ندارد و نمیتوان به آن استدلال کرد.
و نیز درباره حدیث «اقضاکم علی» مینویسد: فهذا الحدیث لم یثبت، ولیس له اسناد تقوم به الحجّه… لم یروه احد فی السنن المشهوره، ولا المساند المعروفه، لا باسناد صحیح ولا ضعیف، وانّما یروی من طریق من هو معروف بالکذب
[۱۰۱] ابنتیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ج۷، ص۵۱۳.
این حدیثی است که درست نیست و سندی ندارد که بتوان به آن استدلال کرد؛ هیچ کس آن را در کتابهای سنن مشهور نقل نکرده است؛ و نه در کتابهای مسند؛ نه با سندی صحیح و نه ضعیف؛ و تنها آن را کسی روایت میکند که به دروغگویی معروف است.
در حالی که محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن، از قول عمر بن خطاب مینویسد:
«عَنْ ابنعَبَّاسٍ قَالَ قَالَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ اَقْرَؤُنَا ابی وَاَقْضَانَا عَلِیٌّ؛
[۱۰۲] بخاری، محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، ج۶، ص۱۹.
از ابنعباس نقل شده است که گفت: عمر رضی الله عنه گفت: بهترین خواننده (قرآن) ما ابی است و قاضیترین ما علی.»
اگر کتاب محمد بن اسماعیل بخاری، کتاب مشهوری نیست و سندهایی که نقل کرده، سند صحیحی نیست، ما نیز میپذیریم که برترین و صحیحترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن کریم، ارزش سندی نداشته و روایاتی را که نقل کرده از طریق دروغگویان مشهور بوده است. مرحبا بناصرنا.
دفاع از ابنملجم
ابنتیمیه، نه تنها با امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) علناً دشمنی میروزد که حتی از قاتل آن حضرت دفاع سرسختانهای میکند.
وی در منهاج السنه مینویسد: والذی قتل علیّاً کان یصلّی ویصوم ویقرا القرآن، وقتله معتقداً انّ اللّه ورسوله یحبّ قتل علیّ، وفعل ذلک محبّه للّه ورسوله فی زعمه، وان کان فی ذلک ضالاًّ مبتدعاً.
[۱۰۳] ابنتیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ج۷، ص۱۵۳.
آن کسی که علی را کشت، اهل نماز و روزه بود و قرآن میخواند و معتقد بود که کشتن علی مورد رضایت خدا و پبامبر است و این کار را به خاطر به دست آوردن محبت خدا و پیامبر انجام داد، اگر چه در این عقیده دچار گمراهی شده بود.
و نیز میگوید: علی بن ابیطالب را یکی از خوارج به نام عبدالرحمن بن ملجم در حالی که از عابدترین انسانها و دارای مقام علمی بود به قتل رساند:
قتله واحد منهم وهو عبدالرحمن بن ملجم المرادی مع کونه کان من اعبد الناس واهل العلم.
[۱۰۴] ابنتیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ج۵، ص۴۷.
ملاحظه میکنید که ابنتیمیّه، ابنملجم را چگونه مدح میکند با این که پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، او را از شقیترین انسانها و در ردیف پی کننده ناقه ثمود شمرده است.
قال علی (علیهالسّلام): «اخبرنی الصادق المصدّق انّی لا اموت حتی اضرب علی هذه، واشار الی مقدّم راسه الایسر فتخضب هذه منها بدم، واخذ بلحیته وقال لی: یقتلک اشقی هذه الامّه کما عقر ناقه اللّه اشقی بنی فلان من ثمود».
[۱۰۵] أبویعلی الموصلی، أحمد بن علی، مسند ابییعلی، ج۱، ص۴۳۰.
[۱۰۶] طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۴۷.
[۱۰۷] متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۹۲.
[۱۰۸] ابنعساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۵۴۳.
پیغمبر راستگو و راست گفتار به من اطلاع داد که از دنیا نمیروم مگر این که ضربتی بر فرق سرم وارد میآید و محاسنم را از خون سرم رنگین میکند و در این هنگام بود که محاسن شریفش را به دست گرفت. پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: یا علی! شقیترین شخص این امت، تو را از پای درمی آورد، چنانکه شقیترین بنی فلان از مردم ثمود، شتر حضرت صالح (علیهالسّلام) را پی کرد.
حضرت امیر (علیهالسّلام) میفرماید: پیامبر راستگو و راستین به من خبر داد که مرا شقیترین انسانهای این امت به شهادت خواهد رساند.
هیثمی روایاتی به این مضمون نقل کرده و سپس مینویسد: رواه الطبرانی وابو یعلی وفیه رشدین بن سعد وقد وثّق، وبقیّه رجاله ثقات؛ سپس روایت دیگری به همین مضمون نقل میکند و میگوید: رواه احمد والطبرانی والبزّار باختصار، ورجال الجمیع موثّقون.
[۱۰۹] هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۶.
احمد و طبرانی و بزّرا آنرا مختصر نقل کردهاند، و همه راویان این حدیث ثقه هستند.
شبهه در جنگهای امیرالمؤمنین
ابنتیمیه در منهاج السنه مینویسد:
ثم یقال لهؤلاء الرافضه لو قالت لکم النواصب علی قد استحل دماء المسلمین وقاتلهم بغیر امر الله ورسوله علی ریاسته وقد قال النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سباب المسلم فسوق وقتاله کفر وقال ولا ترجعوا بعدی کفارا یضرب بعضکم رقاب بعض فیکون علی کافرا لذلک لم تکن حجتکم اقوی من حجتهم لان الاحادیث التی احتجوا بها صحیحه.
وایضا فیقولون قتل النفوس فساد فمن قتل النفوس علی طاعته کان مریدا للعلو فی الارض والفساد وهذا حال فرعون والله تعالی یقول تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض ولا فسادا والعاقبه للمتقین فمن اراد العلو فی الارض والفساد لم یکن من اهل السعاده فی الاخره ولیس هذا کقتال الصدیق للمرتدین ولمانعی الزکاه فان الصدیق انما قاتلهم علی طاعه الله ورسوله لا علی کاعته فان الزکاه فرض علیهم فقاتلهم عللا الاقرار بها وعلی ادائها بخلاف من قاتل لیطاع هو.
[۱۱۰] ابنتیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ج۴، ص۴۹۹-۵۰۰.
سپس به این روافض گفته میشود که اگر ناصبیها به شما بگویند که علی خون مسلمانان را حلال دانست و با ایشان بدون دستور خدا و رسول او برای ریاست خودش جنگید – و حال آنکه رسول خدا فرمودهاند: فحش دادن به مسلمان سبب فسق است و جنگ با او کفر، و فرموده است: که بعد از من دوباره در حالیکه کافر شدهاید باز نگردید، چون عدهای از شما گردن دیگری را میزند – پس علی بدین سبب کافر است، دلیل شما (رافضه) در جواب دلیل ایشان (نواصب) قوی تر نخواهد بود؛ زیرا روایاتی که ایشان بدان استدلال کردهاند، صحیح است.
و نیز پس (ناصبیها) میگویند: کشتن مردمان فساد است؛ پس هرکس که مردمان را برای تحت اطاعت در آوردن ایشان بکشد، قصد سرکشی در زمین و فساد را دارد؛ و این حالت فرعون است و خداوند میگوید» آن خانه آخرت است؛ آن را برای کسانی قرار میدهیم که سرکشی در زمین و فساد را نمیخواهند. و عاقبت برای پرهیزکاران است؛ پس هرکس که در زمین سرکشی و فساد کند از اهل سعادت در آخرت نخواهد بود؛ و این مانند جنگ صدیق (ابوبکر) با مرتدین و کسانی که زکات ندادند نیست (تا بگویید او هم در زمین فساد کرده است)؛ پس بدرستیکه صدیق با ایشان تنها به خاطر اطاعت خدا و رسول او جنگید؛ نه به خاطر اطاعت خودش؛ پس بدرستیکه زکات واجب بود بر ایشان؛ پس با ایشان به خاطر اقرار به وجوب زکات و پرداخت آن جنگید؛ به خلاف کسی که میجنگد تا از او اطاعت کنند.
و باز در جای دیگر مینویسد: وعلی یقاتل لیطاع ویتصرف فی النفوس والاموال فکیف یجعل هذا قتالا علی الدین وابو بکر یقاتل من ارتد عن الاسلام ومن ترک ما فرض الله لیطیع الله ورسوله فقط ولا یکون هذا قتالا علی الدین.
[۱۱۱] ابنتیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ج۸، ص۳۲۹.
و علی جنگید تا از او اطاعت کنند و بتواند در جان و مال مردم تصرف کند؛ پس چگونه این را جنگ برای دین قرار میدهید؟ و ابوبکر با کسانی جنگید که از اسلام مرتد شده بودند و نیز با کسانیکه آن چه را خدا واجب کرده بود ترک کرده بودند؛ تا فقط خدا و رسولش اطاعت شوند؛ و این جنگ (جنگهای امام علی) برای دین نیست.
روایتی از پیامبر
در حالی که پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با علمی که خداوند به او عطا کرده بود، وقوع تمامی این جنگها را پیش بینی و امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را دستور داد تا با ناکثین، قاسطین و مارقین جنگ نماید. و حتی کسانی همچون عایشه، زبیر و… را از شرکت در این جنگها بر حذر داشته است؛ چنانچه بسیاری از علمای اهل سنت حدیث «کلاب حواب» را نقل کردهاند.
کلام عسقلانی
ابنحجر عسقلانی در کتاب معتبر فتح الباری مینویسد:
عن عکرمه عن ابنعباس ان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال لنسائه ایتکن صاحبه الجمل الادبب ـ بهمزه مفتوحه ودال ساکنه ثم موحدتین الاولی مفتوحه ـ تخرج حتی تنبحها کلاب الحواب یقتل عن یمینها وعن شمالها قتلی کثیره وتنجو من بعد ما کادت.
عکرمه از ابنعباس نقل کرده که پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خطاب به همسرانش فرمود: کدامیک از شما بر شتر پر مو مینشیند و خروج میکند و سگان حواب بر او پارس میکنند و مردم بسیاری از جانب راست و چپ او کشته میشوند و او سرانجام رهائی پیدا میکند؟
و بعد از نقل حدیث میگوید: وهذا رواه البزار ورجاله ثقات.
[۱۱۲] ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۱۳، ص۵۵.
بزاز این روایت را نقل کرده و راویان آن قابل اعتماد هستند.
کلام ابنکثیر
و ابنکثیر دمشقی سلفی در کتاب البدایه والنهایه مینویسد:
«عن قیس بن ابیحازم: ان عائشه لما اتت علی الحواب فسمعت نباح الکلاب فقالت: ما اظننی الا راجعه، ان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال لنا: ایتکن ینبح علیها کلاب الحواب، فقال لها الزبیر:
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.