پاورپوینت انسان (بشر)


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل فشرده
2120
6 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت انسان (بشر) دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت انسان (بشر)،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت انسان (بشر) :

پاورپوینت انسان (بشر)

‌انسان اصلش از «إِنْسیان» است، زیرا لغت شناسان عربی، مصغّر آن را «اُنیسیانْ» دانسته اند. «یای» آخر در تصغیر بر وجود آن در اصل، دلالت می‌کند و به سبب کثرت استعمال، حذف شده است.

[۱] لسان العرب، ابن منظور (م۷۱۱)، ج۱، ص۲۳۱، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۸هـ.

[۲] مجمع البحرین، طریحی، ج۱، ص۱۲۰، فخر الدین (م/۱۰۸۵)، تحقیق:سید احمد الحسینی، ناشر:مکتب نشر الثقافه الاسلامیه، ۱۴۰۸ق.

فهرست مندرجات

۱ – وجه تسمیه انسان
۲ – اصطلاحات مرادف انسان
۳ – جایگاه بحث از انسان
۴ – اقوال در حقیقت انسان
۴.۱ – قول اوّل
۴.۲ – نقد قول اول
۴.۲.۱ – دلیل عقلی بر نقد قول اول
۴.۲.۲ – دلیل نقلی بر نقد قول اول
۴.۲.۳ – گواه تاریخی بر نقد قول اول
۴.۳ – قول دوم
۴.۳.۱ – نقد قول دوم
۴.۴ – قول سوم
۴.۴.۱ – نقد قول سوم
۴.۵ – قول چهارم
۵ – حقیقت انسان در دیدگاه فلاسفه
۵.۱ – دلیل فلاسفه
۵.۱.۱ – دلیل اول
۵.۱.۲ – دلیل دوم
۶ – حقیقت انسان در دیدگاه اسلام
۷ – جهان بینی توحیدی و جایگاه انسان
۷.۱ – مقام خلافت الهی
۷.۲ – عمومیت خلافت بر همه انسانها
۷.۳ – انسان مستخلفٌ عنه کیست؟
۷.۴ – قلمرو خلافت انسان
۷.۵ – مقام کرامت و افضلیت انسان
۸ – تفضیل بین ملائکه و بشر
۹ – ادلّه برتری ملائکه بر انسان
۹.۱ – دلیل اول
۹.۱.۱ – نکته
۹.۲ – دلیل دوم
۹.۲.۱ – نکته
۹.۳ – دلیل سوم
۱۰ – ادلّه برتری انسان بر فرشته
۱۰.۱ – دلیل اوّل
۱۰.۱.۱ – نکته
۱۰.۲ – دلیل دوم
۱۰.۳ – دلیل سوم
۱۰.۴ – دلیل چهارم
۱۱ – تفاضل بین انسان و ملائکه در دیدگاه علاّمه طباطبایی
۱۲ – تفاضل بین انسان و ملائکه در دیدگاه حکیم صدرالمتألهین
۱۲.۱ – اصل اوّل
۱۲.۲ – اصل دوم
۱۲.۳ – اصل سوم
۱۲.۴ – اصل چهارم
۱۲.۵ – اصل پنجم
۱۲.۶ – اصل ششم
۱۳ – تفاضل بین ملائکه علوم و اهل ولایت و نبوت از بشر
۱۴ – برخورداری انسان از فطرت الهی
۱۵ – انسان حامل امانت الهی
۱۵.۱ – حقیقت امانت اللهی
۱۶ – برخورداری انسان از آزادی و حق انتخاب
۱۷ – نتیجه بحث
۱۸ – اومانیسم و جایگاه انسان
۱۸.۱ – اشکال اومانیسم
۱۹ – انسان در دیدگاه اسلام
۲۰ – فهرست منابع
۲۱ – پانویس
۲۲ – منبع

وجه تسمیه انسان

در وجه تسمیه انسان به این نام گفته شده است: با توجه به این‌که انسان اصلش «انسیان» بوده و آن هم از «نسیان» است، و انسان چون با خدای خود عهدی بست و فراموش کرد، بدین نام، نامیده شد.

[۳] تاج العروس، حسینی الزبیدی، ج۴، ص۱۰۲، سید محمد مرتضی، دارالهدایه، بیروت، بی تا.

[۴] لسان العرب، ابن منظور (م۷۱۱)، ج۱، ص۲۳۲ـ ۲۳۱، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۸هـ.

یا بدان جهت انسان نامیده شد که می‌تواند بین خود و سایر مخلوقات اُنس و الفت برقرار کند.

[۵] تفسیر صدرالمتألهین، ج۲، ص ۳۰۱

.

اصطلاحات مرادف انسان

اصطلاحات انسان، بشر و آدم، هر سه تقریباً بر افراد انسان صدق می‌کند، لکن به لحاظی با هم فرق دارند، در بین اهل لغت ، کلمه انسان و بشر عَلَمْ برای نوع انسان به کار رفته است، لکن اکثر اهل لغت واژه «آدم» را عَلَمْ برای شخص گرفته اند. برخی هم آن را مثل انسان و بشر برای «نوع» به کار برده اند. در قرآن هر کجا کلمه بشر به کار رفته، منظور جسم ظاهری، پوست و بدن انسان است، و هر کجا کلمه «انسان» به کار رفته است مراد باطن، کمالات و استعدادهای درونی او است.

[۶] قاموس قرآن، قرشی، ج۱، ص۳۸، سید علی اکبر، دار الکتب الإسلامیه، تهران.

[۷] قاموس قرآن، قرشی، سید علی اکبر، دار الکتب الإسلامیه، تهران.

[۸] قاموس قرآن، قرشی، سید علی اکبر، دار الکتب الإسلامیه، تهران.

کلمه «انسان» در قرآن شصت و پنج بار، و کلمه «بشر» سی و پنج بار و کلمه آدم بیست و پنج باربه کار رفته است.

جایگاه بحث از انسان

بحث از ماهیت انسان در منابع کلامی نیز به تناسبی ذیل بحث از تکلیف و این‌که مکلف در انسان چیست؟ مورد بحث واقع شده است.

[۹] اشراق اللاّهوت فی نقد شرح الیاقوت، الحسینی العبیدلی، ج۱، ص۳۸۳، عمیدالدین بن مجدالدین، تحقیق: علی اکبر ضیائی، میراث مکتوب، بیروت، بی تا.

[۱۰] المنقذ من التقلید، حمصی الرازی، ج۱، ص۲۹۱، سدید الدین، (قرن ۷)، مؤسسه النشر الإسلامی، قم، ۱۴۱۴ق.

و برخی این بحث را ذیل مبحث معاد، به تناسب بحث از این‌که در معاد چه چیزی از انسان بازگشت می‌کند، مورد بحث قرار داده اند.

[۱۱] تلخیص المحصل، الطوسی، ج۱، ص۳۷۸، خواجه نصیرالدین (م/۶۷۲)، دارالأضواء، بیروت.

[۱۲] کشف الفوائد فی شرح قواعد العقاید، حلّی، ج۱، ص۳۲۶، علاّمه ابومنصور جمال الدین الحسن بن یوسف (م۷۲۶)، دارالصوه، بیروت، ۱۴۱۴.

اقوال در حقیقت انسان

دانشمندان اسلامی درباره حقیقت و ماهیت انسان، آراء مختلفی ارائه کرده‌اند که خلاصه آن‌ها این است که حقیقت انسان یا جسم است یا عرض، و یا مجرّد از جسم و عرض است یا مرکب از آن‌ها به ترکیب ثنائی یا ثلاثی می‌باشد.

[۱۳] التفسیر الکبیر، الرازی، ج۲۱، ص۴۰، فخر الدین محمد بن عمر (م/۶۰۶)، دار الکتب العلمیه، بی جا، بی تا.

[۱۴] تلخیص المحصل، الطوسی، ج۱، ص۳۷۸، خواجه نصیرالدین (م/۶۷۲)، دارالأضواء، بیروت.

[۱۵] کشف الفوائد فی شرح قواعد العقاید، حلّی، ج۱، ص۳۲۷، علاّمه ابومنصور جمال الدین الحسن بن یوسف (م۷۲۶)، دارالصوه، بیروت، ۱۴۱۴.

[۱۶] مجمع البحرین، طریحی، ج۱، ص۱۲۰، فخر الدین (م/۱۰۸۵)، تحقیق:سید احمد الحسینی، ناشر:مکتب نشر الثقافه الاسلامیه، ۱۴۰۸ق.

بنابراین می‌توان دیدگاه‌ها در حقیقت انسان را به چهار قول به تفصیل ذیل برگرداند:

قول اوّل

جسم یا جسمانی بودن: برخی حقیقت انسان را جسم یا جسمانی دانسته اند، و این، دیدگاه اکثر متکلمان است..

[۱۷] التفسیر الکبیر، الرازی، ج۱، ص۴۰، فخر الدین محمد بن عمر (م/۶۰۶)، دار الکتب العلمیه، بی جا، بی تا.

[۱۸] المنقذ من التقلید، حمصی الرازی، ج۱، ص۲۹۱، سدید الدین، (قرن ۷)، مؤسسه النشر الإسلامی، قم، ۱۴۱۴ق.

[۱۹] گوهر مراد، لاهیجی، ج۱، ص۵۹۸، فیاض (م/۱۰۷۲)، مؤسسه امام صادق (علیه‌السلام) قم، ۱۳۶۳.

این طایفه نیز در این‌که کدام یک از ابعاد جسمانی انسان، حقیقت او را تشکیل می‌دهد، دچار اختلاف شده اند، برخی آن را همین بنیه و هیکل مخصوص و قابل مشاهده، دانسته اند.

[۲۰] المنقذ من التقلید، حمصی الرازی، ج۱، ص۲۹۱، سدید الدین، (قرن ۷)، مؤسسه النشر الإسلامی، قم، ۱۴۱۴ق.

چرا که عقلا در مقام اشاره و تخاطب، یا خبر دادن از خودشان، به همین هیکل مخصوص اشاره می‌کنند،

[۲۱] کشف الفوائد فی شرح قواعد العقاید، حلّی، ج۱، ص۳۲۷، علاّمه ابومنصور جمال الدین الحسن بن یوسف (م۷۲۶)، دارالصوه، بیروت، ۱۴۱۴.

[۲۲] المغنی فی أبواب التوحید، قاضی عبدالجبار اسدآبادی (م/۴۱۵ق)، ج۱، ص۳۱۱، بی نا، بی تا.

و احکام و افعال مربوط به انسان و ادراک، همه به همین بنیه ظاهری برمی گردد.
به عبارت دیگر، انسان در صورت صحت این بدن و اعتدال مزاجش، قادر به درک و فهم و انجام کارهایش خواهد بود و در صورت فساد و به هم خوردن اعتدال مزاج، تمامی فعالیت های او از بین خواهد رفت، پس قوام انسانیّت انسان به بدن و اعتدال مزاجش برمی گردد.

[۲۳] المنقذ من التقلید، حمصی الرازی، ج۱، ص۲۹۱، سدید الدین، (قرن ۷)، مؤسسه النشر الإسلامی، قم، ۱۴۱۴ق.

سید مرتضی و اکثر معتزله ، این قول را پذیرفته اند،.

[۲۴] اشراق اللاّهوت فی نقد شرح الیاقوت، الحسینی العبیدلی، ج۱، ص۳۸۳، عمیدالدین بن مجدالدین، تحقیق: علی اکبر ضیائی، میراث مکتوب، بیروت، بی تا.

[۲۵] اللوامع الالهیه، فاضل مقداد (۸۲۶، ج۱، ص۴۴۱، مجمع الفکر الإسلامی، بی جا، ۱۴۲۴ق.

برخی از قائلان به جسم بودن حقیقت انسان، آن را اجزای اصلی در بدن دانسته‌اند که از اوّل تا آخر عمر ثابت مانده و زیادت و نقصان نمی‌پذیرد. نظّام بر این باور است که انسان جسم لطیفی است در بدن و در اعضا سریان دارد. ابن راوندی گفته است: انسان جزء تجزیه ناپذیر در قلب است.

[۲۶] شرح المواقف، جرجانی، سید شریف علی بن محمد (م/۷۵۶هـ)،ج۲، ص۶۶۹، تحقیق: دکتر عبدالرحمن عمیره، دارالجیل، بیروت، ۱۴۱۷هـ.

چرا که در صورت مرکب بودن، ممکن است در بعضی از آن علم و در برخی دیگر جهل، حلول بکند. برخی از پزشکان بر این باورند که انسان عبارت است از خون، چرا که با خروج خون از بدن، زندگی انسان منتفی می‌شود. برخی دیگر نیز آن را «روح بخاری» دانسته‌اند که از لطایف اخلاط اربعه حاصل شده و جایگاهش در اعضای اصلی بدن عقل، مغز و کبد بوده و از آن‌جا به سایر اعضای بدن ساری و جاری می‌شود.

[۲۷] کشف الفوائد فی شرح قواعد العقاید، حلّی، ج۱، ص۳۲۸، علاّمه ابومنصور جمال الدین الحسن بن یوسف (م۷۲۶)، دارالصوه، بیروت، ۱۴۱۴.

[۲۸] تلخیص المحصل، الطوسی، ج۱، ص۳۷۹، خواجه نصیرالدین (م/۶۷۲)، دارالأضواء، بیروت.

[۲۹] اللوامع الالهیه، فاضل مقداد (۸۲۶، ج۱، ص۴۴۲، مجمع الفکر الإسلامی، بی جا، ۱۴۲۴ق.

و عده ای دیگر انسان را خود اخلاط چهارگانه دانسته اند.

نقد قول اول

دیدگاه جسم یا جسمانی پنداشتن انسان، به دلایل گوناگون عقلی و نقلی مورد نقد دانشمندان واقع شده است.

دلیل عقلی بر نقد قول اول

دلیل اوّل: بدیهی است که اجزای این بدن در حال تبدل بوده و دائماً در اثر نموّ یا ذبول، در حال زیادت و نقصان است، و روشن است که امر متبدّل و متغیّر غیر از امر ثابت و باقی است، بنابراین انسان نمی‌تواند مجموع این جثّه باشد.

[۳۰] کشف الفوائد فی شرح قواعد العقاید، حلّی، ج۱، ص۳۲۷، علاّمه ابومنصور جمال الدین الحسن بن یوسف (م۷۲۶)، دارالصوه، بیروت، ۱۴۱۴.

[۳۱] التفسیر الکبیر، الرازی، ج۲۱، ص۴۰، فخر الدین محمد بن عمر (م/۶۰۶)، دار الکتب العلمیه، بی جا، بی تا.

[۳۲] انوار الحکمه، فیض کاشانی، ج۱، ص۲۷۰، ملاّمحسن، تعلیق: محسن بیدارفر، منشورات بیدار، قم، ۱۴۲۵ق.

به عبارتی این بدن در حال تغییر و تبدیل است، در حالی که انسان در همه حالات، خود را ثابت و باقی می‌یابد.

[۳۳] تلخیص المحصل، الطوسی، ج۱، ص۳۷۱، خواجه نصیرالدین (م/۶۷۲)، دارالأضواء، بیروت. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، حلّی، ج۱، ص۱۸۴، علاّمه ابومنصور جمال الدین الحسن بن یوسف (م۷۲۶)، مصحّح: حسن حسن زاده آملی، مؤسسه النشر الإسلامی، قم.

پس حقیقت انسان، همین بدن متغیر نیست.
دلیل دوم: انسان وقتی که فکرش متوجه یک کار مخصوص می‌شود، در چنین حالتی از تمامی اجزا و اعضای بدنش غافل می‌شود، لکن از نفس خود غافل نیست، چرا که در چنین حالتی به راحتی می‌گوید من می‌بینم و می‌شنوم، غضبناک یا خوشحال هستم، بنابراین انسان در چنین حالتی به نفس خود عالم، و از تمامی بدن و اجزای آن، غافل است، پس حقیقت انسان غیر از بدن و اعضای آن است..

[۳۴] التفسیر الکبیر، الرازی، ج۲۱، ص۴۰، فخر الدین محمد بن عمر (م/۶۰۶)، دار الکتب العلمیه، بی جا، بی تا.

[۳۵] کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، حلّی، ج۱، ص۱۸۳، علاّمه ابومنصور جمال الدین الحسن بن یوسف (م۷۲۶)، مصحّح: حسن حسن زاده آملی، مؤسسه النشر الإسلامی، قم.

دلیل سوم: هر یک از ما بالبداهه، اجزای بدن را به خودمان اضافه کرده و می‌گوییم: چشم من، سر من، گوش من، دست و پای من و..، بدیهی است که مضاف غیر از مضافٌ الیه است، بنابراین حقیقت انسان و این «من» که مضاف الیه واقع شده است، غیر از اعضای بدن است که به آن اضافه شده است، والاّ اتّحاد مضاف با مضافٌ الیه لازم می‌آید.

[۳۶] کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، حلّی، ج۱، ص۱۸۳، علاّمه ابومنصور جمال الدین الحسن بن یوسف (م۷۲۶)، مصحّح: حسن حسن زاده آملی، مؤسسه النشر الإسلامی، قم.

دلیل نقلی بر نقد قول اول

خداوند در سوره آل عمران آیه۱۶۹ می‌فرماید: (وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ) «هرگز گمان مکن کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند، مردگانند، بلکه آنان زنده اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند». در این آیه با توجه به این‌که بدن انسان مرده است، لکن خداوند می‌فرماید که انسان زنده است، و در پیش خدا روزی می‌خورد، بنابراین، حقیقت انسان غیر از این بدنی است که مرده و به خاک تبدیل می‌شود..

[۳۷] کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، حلّی، ج۱، ص۴۱، علاّمه ابومنصور جمال الدین الحسن بن یوسف (م۷۲۶)، مصحّح: حسن حسن زاده آملی، مؤسسه النشر الإسلامی، قم.

[۳۸] گوهر مراد، لاهیجی، ج۱، ص۵۹۷، فیاض (م/۱۰۷۲)، مؤسسه امام صادق (علیه‌السلام) قم، ۱۳۶۳.

باز خداوند متعال در سوره انعام آیه ۶۱ می‌فرماید: (حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَهُمْ لا یُفَرِّطُونَ) «زمانی که مرگ یکی از شما فرا رسد، (در این موقع) فرستادگان ما جان او را می‌گیرند، و آن‌ها کوتاهی نمی‌کنند». در این آیه خداوند بیان می‌کند در حالی که بدن انسان مرده است، لکن آن‌ها به سوی خدا برگردانیده می‌شوند. پس آنچه را که به سوی خدا می‌برند، غیر از بدن مرده است..

[۳۹] التفسیر الکبیر، الرازی، ج۲۱، ص۴۱، فخر الدین محمد بن عمر (م/۶۰۶)، دار الکتب العلمیه، بی جا، بی تا.

گواه تاریخی بر نقد قول اول

علاوه بر ادلّه نقلی و عقلی، کاوش های تاریخی در سیره فرقه‌ها و ادیان جهان، از هند و روم، عرب و عجم، یهود و نصاری و… بر این مطلب دلالت می‌کند که مردم از طرف مردگان خود صدقه داده و برای آنان دعای خیر کرده و به زیارت آن‌ها می‌روند، حال اگر آن‌ها بعد از مرگ بدن، باقی نمانند همه این کارها لغو و عبث خواهد بود. پس اجماع امت های گوناگون بر این کارها، ناشی از فطرت اصیل و سلیم آنان بوده و همه اینها گواه آن است که انسان غیر از این جسد بوده و حقیقت آن مرگ پذیر نیست.

[۴۰] التفسیر الکبیر، الرازی، ج۲۱، ص۴۲، فخر الدین محمد بن عمر (م/۶۰۶)، دار الکتب العلمیه، بی جا، بی تا.

قول دوم

عرض بودن: عده ای دیگر از متکلمان ، حقیقت انسان را عَرَض دانسته‌اند و عبارتشان در این باره مختلف است: برخی آن را مزاج انسانی دانسته اند، و برخی دیگر، خطوط اعضا و شکل انسانی پنداشته‌اند که از اوّل تا آخر عمر باقی است، طایفه ای دیگر آن را حیات تصور کرده‌اند که قائم به بدن است، چرا که با رفتن حیات، مرگ تحقّق می‌یابد..

[۴۱] کشف الفوائد فی شرح قواعد العقاید، حلّی، ج۱، ص۳۲۹، علاّمه ابومنصور جمال الدین الحسن بن یوسف (م۷۲۶)، دارالصوه، بیروت، ۱۴۱۴.

[۴۲] التفسیر الکبیر، الرازی، ج۲۱، ص۴۴، فخر الدین محمد بن عمر (م/۶۰۶)، دار الکتب العلمیه، بی جا، بی تا.

[۴۳] تلخیص المحصل، الطوسی، ج۱، ص۳۷۹، خواجه نصیرالدین (م/۶۷۲)، دارالأضواء، بیروت.

[۴۴] المغنی فی أبواب التوحید، قاضی عبدالجبار اسدآبادی (م/۴۱۵ق)، ج۱، ص۳۱۰، بی نا، بی تا.

نقد قول دوم

قول به عرض بودن انسان نیز غیر معقول است، چرا که اوّلاً انسان متصف به علم، قدرت، تدبّر و تصرف است، و متصف به این اوصاف قطعاً جوهر است نه عرض.

[۴۵] التفسیر الکبیر، الرازی، ج۱، ص۴۴، فخر الدین محمد بن عمر (م/۶۰۶)، دار الکتب العلمیه، بی جا، بی تا.

ثانیاً: اعراض در خارج، وجود مستقل نداشته، و نحوه وجودشان قائم به وجود جوهر است، بلکه وجود اعراض از شئون وجود جواهری است که موضوعاتشان هست.

[۴۶] انوار الحکمه، فیض کاشانی، ج۱، ص۳۲، ملاّمحسن، تعلیق: محسن بیدارفر، منشورات بیدار، قم، ۱۴۲۵ق.

و در نقد دیدگاه اوّل بیان شد که بدن جسمانی که موضوع این عوارض است، در حال تغییر و تبدیل بوده و نمی‌تواند حقیقت انسان باشد، به دلیل این‌که حقیقت انسان ثابت و باقی است.

[۴۷] معارج القدس فی معارج معرفه النفس، غزالی، ج۱، ص۲۴، ابوحامد محمد بن محمد، دار الآفاق الجدید، بیروت، ۱۹۷۵م.

قول سوم

مرکب از جسم و عرض: عده ای گفته‌اند که انسان مجموعه ای مرکب از جسم و عرض است،

[۴۸] تلخیص المحصل، الطوسی، ج۱، ص۳۷۸، خواجه نصیرالدین (م/۶۷۲)، دارالأضواء، بیروت.

[۴۹] کشف الفوائد فی شرح قواعد العقاید، حلّی، ج۱، ص۳۲۷، علاّمه ابومنصور جمال الدین الحسن بن یوسف (م۷۲۶)، دارالصوه، بیروت، ۱۴۱۴.

و گاهی انسان را مرکب از بدن و روح دانسته اند، به طوری که بدن را جسمی کثیف و روح را جسمی لطیف شمرده‌اند که صفات نفسانی راجع به جسم لطیف است و صفات بدنی راجع به جسم کثیف. ظهور و تحقق هر دو نوع صفات، مشروط به امتزاج و اختلاط هر دو جسم است و بعد از تفرّق و مرگ هیچ‌کدام از صفات، باقی نمی‌ماند.

[۵۰] گوهر مراد، لاهیجی، ج۱، ص۵۹۸، فیاض (م/۱۰۷۲)، مؤسسه امام صادق (علیه‌السلام) قم، ۱۳۶۳.

نقد قول سوم

با تأمّل در ادلّه ای که برای بطلان قول اوّل و دوم بیان گردید، این دیدگاه نیز باطل می‌شود، و نیازی به تکرار آن نیست.

قول چهارم

مرکب از بدن و نفس مجرّد: عده ای انسان را مرکب از بدن و نفس مجرّد می‌دانند و قائلان به این دیدگاه نیز دو طایفه هستند: برخی از آنان حقیقت انسان را مرکب از نفس مجرد و بدن دانسته و بر این باورند که هیچ‌یک از نفس و بدن‌ به‌طور جداگانه نمی‌تواند مصداق انسان باشد، تقوّم حقیقت انسان از نفس و بدن، شبیه تقوّم جسم به مادّه و صورت است، لکن انسان بر دو معنا اطلاق می‌شود: یکی انسان محسوس و دیگری انسان معقول، در انسان محسوس، بدن، به جای مادّه است و نفس به جای صورت، و در انسان معقول ، نفس به جاى مادّه است و جهات کمالات مکتسبه به واسطه بدن ، به جاى صورت ، و هر فرد از افراد انسان ، به حسب معناى اوّل ، انسان است ، اما انسان به معناى دوم (انسان معقول) تنها شامل بعضى از افراد انسان که انسان کامل است، خواهد بود.

[۵۱] گوهر مراد، لاهیجی، ج۱، ص۵۹۹، فیاض (م/۱۰۷۲)، مؤسسه امام صادق (علیه‌السلام) قم، ۱۳۶۳.

حقیقت انسان در دیدگاه فلاسفه

طایفه‌ای دیگر از دانشمندان اکثر فلاسفه و برخی از متکلمان امامیه همچون شیخ مفید و نوبختیان

[۵۲] کشف الفوائد فی شرح قواعد العقاید، حلّی، ج۱، ص۳۲۹، علاّمه ابومنصور جمال الدین الحسن بن یوسف (م۷۲۶)، دارالصوه، بیروت، ۱۴۱۴.

[۵۳] اشراق اللاّهوت فی نقد شرح الیاقوت، الحسینی العبیدلی، ج۱، ص۳۸۳، عمیدالدین بن مجدالدین، تحقیق: علی اکبر ضیائی، میراث مکتوب، بیروت، بی تا.

بر این باورند که هر چند انسان مرکب از دو بُعد بدن و نفس مجرّده می‌باشد، لکن حقیقت انسان را همان نفس مجرد و روح او تشکیل می‌دهد که نه جسم است و نه جسمانی، بلکه بالقوه عاقل بوده و تعلّق تدبیری به بدن دارد.

[۵۴] اشراق اللاّهوت فی نقد شرح الیاقوت، الحسینی العبیدلی، ج۱، ص۳۸۳، عمیدالدین بن مجدالدین، تحقیق: علی اکبر ضیائی، میراث مکتوب، بیروت، بی تا.

[۵۵] شرح المواقف، جرجانی، سید شریف علی بن محمد (م/۷۵۶هـ)،ج۲، ص۶۶۸، تحقیق: دکتر عبدالرحمن عمیره، دارالجیل، بیروت، ۱۴۱۷هـ.

[۵۶] الکافی، کلینی رازی، ج۹، ص۱۰۱، محمد بن یعقوب (م/۳۲۹ق)، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ۱۳۶۵ش.

و این حقیقت هرگز نمی‌میرد، لکن بعد از مرگ بدن، از او جدا شده و باقی می‌ماند.

[۵۷] المنقذ من التقلید، حمصی الرازی، ج۱، ص۲۹۱، سدید الدین، (قرن ۷)، مؤسسه النشر الإسلامی، قم، ۱۴۱۴ق.

دلیل فلاسفه

آیات زیادی از قرآن و روایات معصومان (علیهم‌السلام) به همین مطلب دلالت می‌کنند که به برخی از آن اشاره می‌شود.

دلیل اول

خداوند در سوره مؤمنون ، مراحل خلقت انسان را به صراحت بیان کرده و در ضمن به مرحله نهایی و گوهر وجود او نیز اشاره می‌کند:

[۵۸] حمصی الرازی، سدید الدین، (قرن ۷)، مؤسسه النشر الإسلامی، قم، ۱۴۱۴ق.

«به یقین، انسان را از عصاره ای از گِل آفریدیم سپس او را

[۵۹] جوادی آملی، عبدالله، اسراء، قم، ۱۳۸۳ش.

نطفه‌ای در جایگاهی استوار قرار دادیم، آن گاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم. سپس آن علقه را

[۶۰] جوادی آملی، عبدالله، اسراء، قم، ۱۳۸۳ش.

مضغه گردانیدیم، و آن گاه مضغه را استخوان‌هایی ساختیم، بعد استخوان‌ها را گوشتی پوشانیدیم، آن گاه (جنین را) آفرینش تازه‌ای دادیم».
علامه طباطبائی در ذیل آیه فوق بیان می‌کند: کلمه انشاء به معنای ایجاد چیزی و تربیت آن است، در این جمله سیاق را از خلقت به انشاء تغییر داده است، و این بدان جهت است که دلالت کند بر این‌که آنچه به وجود آوردیم حقیقت دیگری است غیر از آنچه در مراحل قبلی بود. اوصافی که خدا در مرحله اخیر به آن داده و آن را انسان کرده است، نه عین آن اوصاف در مراحل قبلی بود و نه همجنس آن، در انشای اخیر او را صاحب حیات، قدرت و علم کرده، به ا و جوهره ذاتی داد که سنخ آن در مراحل قبلی یعنی در نطفه، علقه، مضغه و عظام پوشیده به لحم نبود. همچنان که در آن مراحل، اوصاف علم و قدرت و حیات نبود. پس در مرحله اخیر چیزی به وجود آمده است که کاملاً مسبوق به عدم بوده و هیچ سابقه ای نداشت. البته مرحله اخیر با مراحل قبلی نوعی اتحاد و تعلّق دارد تا آن را در راه رسیدن به مقاصدش به کار گیرد.

[۶۱] المیزان، طباطبائی، ج۱، ص۱۸، علاّمه محمدحسین (م/۱۴۰۲ق)، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۹۸ق.

[۶۲] شیعه در اسلام، الطباطبائی، ج۱، ص۲۰۸، علاّمه محمدحسین (م/۱۴۰۲ق)، کتابخانه بزرگ اسلامی، ۱۳۵۲.

دلیل دوم

آیه دیگری که بر اثبات مطلب اقامه شده، آیه دهم از سوره سجده است: (وَقالُوا أَئِذا ضَلَلْنا فِی الأَرْضِ أَئِنّا لَفِی خَلْق جَدید بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُون• قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوتِ الّذی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ)؛ «کافران (از روی تعجب و انکار) گفتند: آیا پس از آن‌که ما در زمین نابود شدیم باز از نو زنده خواهیم شد؟ بلی (البته زنده خواهید شد لکن) آنها به شهود خدایشان کافرند. ای رسول ما، به آن‌ها بگو فرشته مرگ که مأمور قبض روح شماست، جان شما را خواهد گرفت و پس از مرگ به سوی خدای خود باز می‌گردید».
علامه طباطبائی (رحمه الله در ذیل آیه فوق بیان مى کند که: کلمه «یتوفاکم» دلالت مى کند که روح تمام حقیقت انسانى است که به «من» از آن تعبیر مى شود. نه آن چنان که برخى گمان مى کنند روح تمام حقیقت انسان نیست، بلکه جزئى از انسان است ، یا روح حالت یا صفت عارضى براى انسان است. دلیل مطلب این است که استبعاد کفار مبتنى بر آن است که حقیقت انسان همان بدنى است که بعد از مرگ متلاشى شده و در زمین نابود مى شود. لکن پاسخ خداوند متعال مبتنى بر آن است که حقیقت انسان عبارت از روح (و نفس) است ، و از آنجا که فرشته مرگ آن را به تمام و کمال گرفته و نگه مى دارد چیزى از روح از بین نمى رود.

[۶۳] المیزان، طباطبائی، ج۷، ص۱۳۰، علاّمه محمدحسین (م/۱۴۰۲ق)، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۹۸ق.

آیه دیگری که برای اثبات مطلب، بیان شده، آیه بیست و هشتم از سوره فجر است:

[۶۴] غزالی، ابوحامد محمد بن محمد، دار الآفاق الجدید، بیروت، ۱۹۷۵م.

«ای نفس مطمئنّه به سوی پروردگارت باز گرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است».
فخر رازی در ذیل آیه فوق می‌نویسد: خطاب «ارجعی»، به نفس مطمئنه در حال مرگ، متوجه است، و این بیانگر آن است که آنچه بعد از مرگ جسد (و بدن) به سوی خدا رجوع می‌کند هم زنده است و هم از خدا راضی و خدا هم از او راضی است. و آن چیزی که راضی است غیر از انسان نمی‌تواند باشد، بنابراین انسان بعد از مرگ جسد، باقی است و زنده و باقی غیر از مرده است، پس حقیقت انسان غیر از بدن و جسد است.

[۶۵] التفسیر الکبیر، الرازی، ج۱، ص۴۱، فخر الدین محمد بن عمر (م/۶۰۶)، دار الکتب العلمیه، بی جا، بی تا.

در کلام نورانی از امام علی (علیه‌السلام) وارد شده که حضرت فرمودند: «أصْلُ الإنسان لُبُّهُ؛ حقیقت انسان همان عقل اوست»

[۶۶] بحارالانوار، علاّمه مجلسی، ج۷۲، ص۱۰۸، محمد باقر (م/۱۱۱۰ق)، مؤسّسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴.

[۶۷] امالی، مفید، ج۱، ص۲۴۰، محمد بن محمد، بیروت، دارالمفید للطباعه والنشر.

و نیز امام صادق (علیه‌السلام) در این زمینه می‌فرماید: «دِعامَهُ الإنسانِ العَقْلُ وَالعَقْلُ منهُ الفِطْنَهُ وَالفَهْم وَالحِفْظُ وَالْعِلْمُ وَبِالعَقْلِ یَکْمُلُ وَهُوَ دَلیلُهُ وَمُبصِرُهُ وَمِفْتاحُ أمْرِهِ؛ اساس و رکن انسان عقل است، و عقل انسان عبارت از زیرکی، درایت، صیانت و علم است، و آدمی به سبب عقل کامل می‌شود و عقل، دلیل و راهنما و کلید امور اوست».

[۶۸] الکافی، کلینی رازی، ج۱، ص۲۵، محمد بن یعقوب (م/۳۲۹ق)، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ۱۳۶۵ش.

[۶۹] بحارالانوار، علاّمه مجلسی، ج۱، ص۹۰، محمد باقر (م/۱۱۱۰ق)، مؤسّسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴.

حقیقت انسان در دیدگاه اسلام

از مجموع مطالب یاد شده می‌توان نتیجه گرفت که روح و بدن در نظر اسلام در واقع مخالف همدیگرند، حیات اصالتاً از آن روح است و تا روح به بدن تعلق دارد، بدن نیز از وی کسب حیات می‌کند و هنگامی که روح از بدن قطع علاقه می‌کند، بدن از کار می‌افتد و روح همچنان به حیات خود ادامه می‌دهد.

[۷۰] شیعه در اسلام، الطباطبائی، ج۱، ص۲۰۷، علاّمه محمدحسین (م/۱۴۰۲ق)، کتابخانه بزرگ اسلامی، ۱۳۵۲.

بنابراین انسانیت انسان و اصالت او به روح او بستگی دارد که با فاسد شدن بدن از بین نمی‌رود و ادراک لذت و الم از سوی انسان متوقف بر داشتن بدن نیست.

[۷۱] تفسیر بیضاوی، ج۲، ص ۱۱۴

و با توجه به این‌که آن چه در حقیقت انسان اصیل است روح او بوده و برای بدن هیچ سهمی جز به گونه تبعی و اعتباری در حقیقت آدمی نمی‌توان قائل شد، می توان نتیجه دیگری گرفت و آن این‌که ویژگی های تبعی و خصوصیت های مربوط به حوزه غیر حقیقی انسان، هیچ تمایزی را به لحاظ جنسیت در وجود او اثبات نمی‌کند. بنابر این همه خطابات قرآن در محورهای کلی همچون معرفت، ایمان ، معدلت، صلاح، هدایت، هجرت، عبادت، حتی ولایت و دیگر کمالات ملکوتی که مؤمنان را به اوج قله‌های عظمت و عرفان می‌خواند، اگر چه طبق فرهنگ محاوره با صیغه‌ها و ضمیرهای مذکر آمده باشد، حقیقت انسان را دربرمی گیرد و هیچ نگاهی به زن یا مرد بودن او ندارد.

[۷۲] حیات حقیقی انسان در قرآن، جوادی آملی، ج۱، ص۱۸۴، عبدالله، اسراء، قم، ۱۳۸۴ش.

جهان بینی توحیدی و جایگاه انسان

پس از بررسی ساختار وجودی انسان و اثبات این‌که حقیقت انسان همان روح و نفس اوست و بدن در حیات و بقای خود کاملاً وابسته به روح است. در این قسمت از بحث، لازم است جایگاه و رتبه وجودی انسان در نظام آفرینش مورد بررسی قرار گیرد. در ذیل به برخی از مهم ‌ترین جایگاه‌های انسان اشاره می‌شود:

مقام خلافت الهی

بارزترین مقامی که خداوند برای انسان مقدّر فرموده است، مقام خلافت الهی است، چنان که در قرآن می‌فرماید: (وَإِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلئِکَهِ إِنّی جاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلیفَهً قالُوا أَتَجْعَلُ فِیِها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَیَسْفِکُ الدِّماءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون)؛ «و آن گاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی خواهم گماشت، گفتند: آیا در آن مخلوقی قرار می‌دهی که تباهی کند و خون‌ها بریزد، حال آن‌که ما تو را به پاکی می‌ستاییم و تقدیس می‌کنیم؟ گفت: من چیزی را می‌دانم که شما نمی‌دانید»..

[۷۳] بقره/سوره۲، آیه۳۰.

نخستین مسئله در باب خلافت الهی این است که حقیقت آن چیست؟
امام خمینی رحمه الله در این باره گفته است:
حقیقت خلافت و ولایت ظهور الوهیت است؛ و آن اصل وجود و کمال آن است. هر موجودی که حظّی از وجود دارد، از حقیقت الوهیت و ظهور آن‌که حقیقت خلافت و ولایت است حظّی دارد، و لطیفه الهی در سرتاسر کائنات، از عوالم غیب تا منتهای عالم شهادت بر ناصیه همه ثبت است. (لکن) انسان وجود کاملی است که جامع همه مراتب عقلی و مثالی و حسی بوده و عوالم غیب و شهود و آنچه در آنهاست در او منطوی است.

[۷۴] امامت و انسان کامل، (تبیان آثار موضوعی دفتر چهل و دوم، ج۱، ص۳۲، امام خمینی، سید روح اللّه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمه الله)، ۱۳۸۱.

[۷۵] امامت و انسان کامل، (تبیان آثار موضوعی دفتر چهل و دوم، امام خمینی، سید روح اللّه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمه الله)، ۱۳۸۱.

به بیانی دیگر، مقام خلافت تمام نمی‌گردد مگر این‌که خلیفه نمایشگر مستخلف (عنه) باشد و تمامی شئون وجودی، آثار و احکام و تدابیری که به خاطر تأمین آن‌ها خلیفه و جانشین برای خود معین کرده را داشته باشد. خدای سبحان که مستخلف این خلیفه است، در وجودش مسمای به اسمای حسنا و متصف به صفات علیاست، و در ذاتش از هر نقص و در فعلش از هر شر و فسادی منزّه است.

[۷۶] المیزان، طباطبائی، ج۱، ص۱۷۹، علاّمه محمدحسین (م/۱۴۰۲ق)، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۹۸ق.

بنابراین خلیفه خدا در زمین باید متخلق به اخلاق خدا باشد، و آنچه خدا اراده می‌کند او اراده کند و آنچه خدا حکم می‌کند او همان را حکم کند.

[۷۷] المیزان، طباطبائی، ج۱۷، ص۲۹۶، علاّمه محمدحسین (م/۱۴۰۲ق)، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۹۸ق.

عمومیت خلافت بر همه انسانها

مسئله دیگر در این باره این است که آیا این مقام به حضرت آدم (علیه‌السلام) اختصاص دارد؟ یا شامل همه افراد انسان‌ها می‌شود؟ در این زمینه نیز دیدگاه های متفاوتی مطرح است، لکن نظر دقیق و صحیح آن است که این مقام عمومیت دارد، به دلیل این‌که اولاً پیمان خلافت در آیه شریفه در قالب جمله اسمیّه، صورت گرفته است که مفید استمرار و تداوم آن در آینده است.

[۷۸] صورت و سیرت انسان در قرآن، جوادی آملی، ج۱، ص۲۹۱، عبدالله، اسراء، قم، ۱۳۸۳ش.

ثانیاً در فلسفه جعل خلیفه مطرح شده است که استخلاف، به جهت احتیاج خدای متعال به خلیفه نیست، بلکه به خاطر قصور بشر از قبول مستقیم و بدون واسطه فیض و اوامر الهی است و به همین خاطر است که انبیاء را از جنس بشر قرار داده‌اند نه از سنخ ملائکه .

[۷۹] تفسیر اختصاصی صدرالمتألهین، ج۲، ص ۳۶۰

[۸۰] تفسیر اثنی عشری، حسینی شاه عبد العظیمی، ج۱، ص۱۰۷، حسین ابن احمد (م/۱۳۸۴ق)، انتشارات میقات، تهران، ۱۳۶۳ش.

[۸۱] تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، کاشانی، ج۱، ص۱۵۵، ملافتح اللّه (م/۹۸۸ـ ۹۷۷ق)، کتابفروشی اسلامیه، تهران، ۱۳۴۴ش.

[۸۲] تفسیر کنزالدقائق وبحر الغرائب، قمی المشهدی، ج۱، ص۳۲۱، محمدرضا بن محمدرضا (قرن ۱۲)، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ۱۳۶۶ش.

و لازمه وجود بشر و نظام تکلیف، وجود خلیفه است. بنابراین خلافت الهی نیز به موازات زندگی بشر در نسلهای حضرت آدم (علیه‌السلام) باید استمرار داشته باشد.
محور خلافت اصطلاحى ، علم به اسماى الهى است و علم اسماى حسناى الهى نیز حقیقت مشکّک است ; مثلاً در انسان کامل ، همه اسمای حسنا ، به نحو کامل یافت مى شود و در انسان متوسط و ضعیف به طور متوسط یا ضعیف ظهور مى کند. حال اگر انسانى نتوانست یا نخواست اسماى الهى را در حدّ متوسط یا ضعیف به فعلیت برساند خلافت وى در حدّ قوّت است نه فعلیت ، و خود او نیز خلیفه بالقوه است ، نه بالفعل. پس خلافت الهى از سنخ کمال وجودى و مقول به تشکیک است و مراحل عالى آن در انسان هاى کامل نظیر حضرت آدم (علیه السلام) و انبیا و اولیاى دیگر یافت مى شود و مراحل مادون آن در انسان هاى وارسته ، متدین و متعهد ظهور مى کند.

[۸۳] تسنیم، جوادی آملی، ج۳، ص۵۵، عبداللّه، اسراء، قم، ۱۳۷۸ش.

[۸۴] تسنیم، جوادی آملی، عبداللّه،ج۳، ۵۶، اسراء، قم، ۱۳۷۸ش.

حکیم متألّه ملاصدرا رحمه الله درباره عمومیّت خلافت الهی برای همه انسان ها، می نویسد: «هر یک از افراد بشر اعم از این‌که کامل باشد یا ناقص، به حسب برخورداری از حظ و سهم انسانیّت، نصیبی از خلافت الهی دارند، چنان که خدای متعال می‌فرماید: (هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الأَرْضِ)،

[۸۵] فاطر/سوره۳۵، آیه۳۹.

اهل فضل از انسان‌ها در آینه اخلاق ربانی خود صفات جمال الهی را نمایش می‌دهند. و خداوند سبحان با ذات و جمیع صفاتش در آینه قلوب انسان های کامل تجلّی و ظهور می‌کند. و انسان های ناقص جمال صنع و کمال مخلوقات او را در آینه صنعت‌ها و حرفه هایشان نشان می‌دهند.

[۸۶] اسرار الآیات، صدر الدین شیرازی، ج۱، ص۱۰۸، محمد بن ابراهیم (م/۱۰۵۰ق)، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، تهران، ۱۴۰۲ق.

انسان مستخلفٌ عنه کیست؟

نکته دیگر در باب خلافت این است که مستخلفٌ عنه کیست؟ و انسان جانشین چه کسی است؟ در این مورد نیز اقوال، مختلف است: برخی جنّیان و برخی نیز ملائکه های زمینی را مستخلفٌ عنه دانسته اند،

[۸۷] مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبری، ج۱، ص۷۳، رضی الدین ابوعلی الفضل بن الحسن (م/۵۴۸ق)، دار احیاء التراث العربی، بیروت لبنان، ۱۳۷۹ق.

لکن نظر دقیق آن است که این خلافت از آن خداست. چرا که اوّلاً سیاق آیه خلافت و آیه بعدی این است که خداوند در مقام اعطای کرامت و کمال به انسان است، کرامتی که نیاز به زمینه مناسبی چون علم به اسماء دارد و ملائکه مکرّم از زمینه فوق محرومند. چنین کمال و کرامتی در صورتی تصوّر دارد که انسان خلیفه خدا باشد نه خلیفه دیگری. ثانیاً: نسل های فراوانی یکی پس از دیگری آمده‌اند و هر کدام جانشین دیگری بوده است و آفریدگار همه آن‌ها خدای سبحان بوده است، ولی هنگام آفریدن هیچ یک، فرشتگان را در جریان آفرینش نسل جدید قرار نداد و از آن به عنوان خلیفه یاد نکرد.

[۸۸] تسنیم، جوادی آملی، ج۳، ص۶۱، عبداللّه، اسراء، قم، ۱۳۷۸ش.

مضافاً بر این از تعجب فرشتگان استفاده می‌شود که چنین خلافتی در نظر آنان که بندگان مکرّم و معصوم خدا بوده‌اند مقامی بس بزرگ و عظیم بوده است، حال اگر خلافت آدم از جانب اشخاص دیگر که قهراً در رتبه پایینی قرار داشتند می‌شد، برای فرشتگان مایه اعجاب و موجب سؤال نبود. بنابراین سؤال و تعجب فرشتگان تنها در «خلافت از خدا» برای آدم معنی پیدا می‌کند.

قلمرو خلافت انسان

نکته پایانی در بحث خلافت انسان، این است که قلمرو خلافت انسان کجاست؟ هر چند ممکن است از ظاهر آیه برداشت شود که این خلافت مربوط به زمین است، لکن قلمرو خلافت انسان اختصاص به زمین ندارد، بلکه همه آسمان‌ها و زمین را شامل می‌شود. چرا که زمین مسکن و مقرّ وجود مادّی و جسمانی اوست و کلمه (فی الأرض…) در آیه ، بـدین معنـاست که در قـوس صعـود، مبدأ حرکت تکاملی انسان، زمین است. بنابراین کلمه (فی الأرض…) قید جعل است، نه قید خلافت. به ویژه با توجه به این‌که خلیفه، کسی است که فرشتگان آسمان در برابر او ساجدند و اگر او تنها خلیفه خدا در زمین باشد فرشتگان خلیفه خدا در آسمانها خواهند بود و سجده آن‌ها برای انسان کامل معنا ندارد.

[۸۹] تسنیم، جوادی آملی، ج۳، ص۱۱۶، عبداللّه، اسراء، قم، ۱۳۷۸ش.

مقام کرامت و افضلیت انسان

خداوند درباره کرامت و افضلیت انسان بر سایر موجودات در سوره اسراء آیه هفتادم، می فرماید: (لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَفَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیر مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً) «ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم و بر دریا و خشکی (بر مرکب های راهوار) حمل کردیم، و از انواع روزی های پاکیزه به آنان روزی دادیم و آن‌ها را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری دادیم». آیه شریفه در مورد اثبات کرامت و برتری انسان بر سایر مخلوقات است، پیرامون کرامت و افضیلت انسان، چند مسئله باید مورد بحث قرار گیرد: آیا انسان‌ به‌طور مطلق بر همه مخلوقات حتی فرشتگان‌ به‌طور مطلق برتری دارد؟ یا برتری انسان بر سایر مخلوقات مطلق نبوده و تحت شرایط خاصی است؟ مضافاً بر این معیار کرامت و برتری در انسان چیست؟

تفضیل بین ملائکه و بشر

بحث در تفضیل بین ملائکه و بشر بین دانشمندان به دو صورت مطرح شده است:
صورت اوّل: تفضیل بین انبیاء و ملائکه، که در این باره سه قول ارائه شده است: قول اوّل این‌که انبیاء از ملائکه برترند، این قول به جمهور اهل سنت و فخرالدین رازی نسبت داده شده است. قول دوم این است که ملائکه بر انبیاء برتری دارند، این قول به معتزله و برخی از علمای دیگر اهل سنت همچون ابواسحاق اسفرائینی و ابوبکر باقلانی نسبت داده شده است. گروهی نیز از اظهار نظر در مسئله خودداری کرده اند. البته اختلاف مزبور در غیر نبی مکرّم اسلام است، چرا که به اتفاق تمامی علما وجود مقدس ایشان اشرف انبیا و افضل خلایق می‌باشد.

[۹۰] الحبائک فی اخبار الملائک، السیوطی، ج۱، ص۵۹، عبدالرحمن، نرم افزار المکتبه الشامله.

صورت دوم: تفضیل بین ملائکه و بشر (غیر از انبیاء)، که برخی خواصّ ملائکه را افضل از اولیای بشر دانسته‌اند و بعضی بالعکس اولیای بشر را برتر از خواصّ ملائکه شمرده‌اند. عده ای نیز جمیع ملائکه را برتر از اولیای بشر دانسته اند.

[۹۱] الحبائک فی اخبار الملائک، السیوطی، ج۱، ص، عبدالرحمن، نرم افزار المکتبه الشامله.

معروف در نزد شیعه آن است که افراد مؤمن از بشر، نzwnj;کند هم زنده است و هم از خدا راضی و خدا هم از او راضی است. و آن چیزی که راضی است غیر از انسان نمیزد خدا گرامی تر از ملائکه اند.

[۹۲] المیزان، طباطبائی، ج۱۳، ص۱۷۰، علاّمه محمدحسین (م/۱۴۰۲ق)، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۹۸ق.

جمهور اهل سنت معتقدند که رُسُل بنی آدم از رُسل ملائکه برترند و رُسُل ملائکه از اولیای بنی آدم افضلند و اولیای بنی آدم از اولیای ملائکه برترند و صالحین از اهل ایمان برتر از عوام ملائکه هستند و عوام ملائکه برتر از فاسقان اهل ایمان هستند..

[۹۳] تفسیر مواهب علیه، واعظ کاشانی، ج۲، ص۴۳۶، کمال الدین حسین (م/۹۱۰ق)، کتابفروشی اقبال، تهران، ۱۳۱۷ش.

[۹۴] تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، کاشانی، ج۵، ص۲۹۸، ملافتح اللّه (م/۹۸۸ـ ۹۷۷ق)، کتابفروشی اسلامیه، تهران، ۱۳۴۴ش.

آنچه در اینجا نیاز به بررسی دارد صورت دوم مسئله (برتری بین ملائکه و انسان ) است، چرا که تفاضل بین انبیاء و ملائکه ذیل مدخل مربوط (انبیاء و…) مطرح خواهد شد.

ادلّه برتری ملائکه بر انسان

دلیل اول

خداوند در حق فرشتگان می‌فرماید: (وَمَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتهِ) «و آنان که در نزد او هستند (فرشتگان) هیچ گاه از عبادتش استکبار نمیورزند».

[۹۵] انبیا/سوره۲۱،آیه۱۹

تقریر استدلال بدین نحو است که «عندیت» در آیه مکانی نیست، بلکه تقرّب شرفی و معنوی است، بنابراین آیه بیانگر آن است که چنین تقرّبی برای ملائکه حاصل است.

نکته

در مقابل چنین جایگاهی خداوند در حق مؤمن می‌فرماید: (فی مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلیک مُقْتَدِر)؛ («اهل تقوا) در منزلگاه صدق و حقیقت، نزد خداوند مالک مقتدر متنعمند».

[۹۶] قمر/سوره۵۴، آیه۵۵.

مضافاً بر این، پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از جانب خداوند متعال می‌فرماید: «أنَا عِنْدَ الْمُنْکَسِرَهِ قُلُوبُهُمْ لأَجْلی» و روشن است که این، عظمت بیشتری را برای انسان ثابت می‌کند.

[۹۷] تفسیر القرآن العظیم، صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم (م/۱۰۵۰ق)،ج۳/۳۸، انتشارات بیدار، قم، ۱۳۶۶ش.

[۹۸] الحبائک فی اخبار الملائک، السیوطی، ج۱، ص۶۳، عبدالرحمن، نرم افزار المکتبه الشامله.

دلیل دوم

عبادات ملائکه سخت تر است و هر عمل شاقّی افضل است، وجه سختی عبادات ملائکه بدین جهت است که ملائکه از آفات گوناگونی که برای بشر، خوف ایجاد می‌کند مصون هستند مثل: سیل، قتل و مرض و… و از طرفی، محل سکونتشان آسمان بوده و شبیه بهشت است، با وجود این نعمت ها، فرشتگان توجهی بدان نداشته و پیوسته در حال خوف و خشیت، مشغول عبادت خداوند هستند، در حالی که بشر در صورت ایمنی از حوادث و برخورداری از چنان نعمت ها، مطیع خدا نخواهد بود.

[۹۹] الحبائک فی اخبار الملائک، السیوطی، ج۱، ص۶۳، عبدالرحمن، نرم افزار المکتبه الشامله.

نکته

عبادات انسان نیز از جهتی سخت تر است، چرا که اسباب بلا و آفات، بشر را فرا گرفته و با وجود آن، آدمی از عبادات خداوند غافل نبوده و راضی به رضای خداست. و این بی تردید اجر و پاداش بیشتری را در پی خواهد داشت.

[۱۰۰] تفسیر القرآن العظیم، صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم (م/۱۰۵۰ق)،ج۳، ص ۳۹، انتشارات بیدار، قم، ۱۳۶۶ش.

[۱۰۱] الحبائک فی اخبار الملائک، السیوطی، ج۱، ص۶۴، عبدالرحمن، نرم افزار المکتبه الشامله.

دلیل سوم

ملائکه، فرستادگان خدا بر انبیا (علیهم‌السلام) هستند و فرستاده از امّت خود برتر است.
این دلیل نیز موجّه نیست، چرا که افضیلت انبیا بر امّت خود به خاطر رسالت و تبلیغ امر خدا نیست، بلکه به خاطر جایگاه شایسته آن‌ها و همراهی معجزات و کرامات با آنهاست.

[۱۰۲] الحبائک فی اخبار الملائک، السیوطی، ج۱، ص۶۴، عبدالرحمن، نرم افزار المکتبه الشامله.

گفتنی است که در منابع یاد شده حدود بیست دلیل بر افضلیت ملائکه مطرح و مورد بررسی قرار گرفته است، در این جا به همین مقدار اکتفا می‌شود، جهت تفصیل به منابع فوق رجوع شود.

ادلّه برتری انسان بر فرشته

دلیل اوّل

خداوند بر فرشتگان دستور داد که بر آدم سجده کنند

[۱۰۳] حجر/سوره۱۵،آیه۳۰

و مسجود افضل از ساجد است. در آیه مذکور هر چند خطاب سجده بر آدم (علیه‌السلام) مطرح است، لکن سجده بر آدم به سبب برخورداری از مقام خلافت الهی است، و در حقیقت حکم سجده شامل همه افراد بشر می‌شود، لذا سجده ملائکه بر خصوص آدم، از این باب بوده که آدم قائم مقام و نایب از همه جنس بشر بوده است..

[۱۰۴] المیزان، طباطبائی، ج۱، ص۲۰۳، علاّمه محمدحسین (م/۱۴۰۲ق)، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۹۸ق.

در نقد این استدلال گفته شده است: اوّلاً مراد از سجده ، سجده اصطلاحی نبوده بلکه صرف تواضع می‌باشد. ثانیاً: سجده به آدم نبوده بلکه در حقیقت سجده برای خدا بوده است.

[۱۰۵] تفسیر القرآن العظیم، صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم (م/۱۰۵۰ق)،ج۱، ص ۵۱ انتشارات بیدار، قم، ۱۳۶۶ش.

نکته

اگر مراد از سجده، تواضع هم باشد، باز برتری بنی آدم بر ملائکه را اثبات می‌کند، چرا که تواضع فرشتگان در مقابل آدم، اگر بدون شایستگی و فضیلت باشد، لغو و باطل بوده و خلاف حکمت پروردگار است. پس قهراً به دلیل شایستگی آدم خواهد بود. اما وجه دوم که سجده برای خداوند بوده، این وجه درست است، چرا که سجده به آدم قطع نظر از امر خدا، شرک و کفر است، و به خاطر فرمان خدا، عین توحید است، لکن فرشتگان قبل از دستور سجده به آدم، نیز خدا را سجده و عبادت می‌کردند، حال چه خصوصیتی دارد که در این مقطع، سجده برای خدا از مجرای آدم بگذرد؟ خود این مسئله قهراً فضیلتی را برای مسجود نسبت به ساجد اثبات می‌کند.

دلیل دوم

آدم (علیه‌السلام) به خاطر تعلیم اسماء

[۱۰۶] بقره/سوره۲، آیه۳۱.

اعلم از ملائکه بوده است، و اعلم افضل از غیر اعلم است.

[۱۰۷] الحبائک فی اخبار الملائک، السیوطی، ج۱، ص۶۰، عبدالرحمن، نرم افزار المکتبه الشامله.

[۱۰۸] تفسیر القرآن العظیم، صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم (م/۱۰۵۰ق)،ج۳، ص ۵۱ انتشارات بیدار، قم، ۱۳۶۶ش.

در این جا نیز ثابت شده که مراد از آدم نوع انسان بوده و برخورداری از علم به اسمای الهی اختصاص به شخص آدم ندارد. چرا که برخورداری از اسمای الهی زمینه سازی برای مقام خلافت الهی آدم بوده است و قبلاً بیان شد که مقام خلافت الهی برای نوع بشر بوده است.

دلیل سوم

اطاعت بشر به خاطر برخورداری از شهوت، حرص، غضب و هواهای نفسانی که از موانع بزرگ اطاعت است، شاق وسخت تر از اطاعت فرشتگان است و هر اطاعت شاقی افضل است.

[۱۰۹] تفسیر القرآن العظیم، صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم (م/۱۰۵۰ق)،ج۳، ص ۵۱ انتشارات بیدار، قم، ۱۳۶۶ش.

[۱۱۰] سائر الخلق المیزان، طباطبائی، ج۱۳، ص۱۷۰، علاّمه محمدحسین (م/۱۴۰۲ق)، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۹۸ق.

برخی در مقابل این دلیل، عبادت فرشتگان را سخت تر از عبادت بشر توجیه کرده‌اند که تقریر آن همراه با نقدش بیان شد.

دلیل چهارم

خداوند در سوره مؤمنون آیه چهاردهم با اشاره به مراحل شکل گیری خلقت انسان که از نطفه آغاز شده پس از مرحله علقه و مضغه و عظام، گذر کرده و در نهایت می‌فرماید: (ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ)؛ («به دمیدن روح پاک مجرد) خلقتی دیگر انشا نمودیم پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است». تقریر استدلال بدین نحو است که خداوند پس از دمیدن روح به کالبد جسمانی بشر برای خودش «احسن الخالقین» خطاب می‌کند. بدیهی است که احسن خالق بودن ملازم با احسن مخلوقین نیز هست. فلذا چنین تعبیری در آفرینش هیچ‌یک از مخلوقات و حتی فرشتگان به کار نرفته است، بنابراین اشرفیت انسان بر فرشتگان اثبات خو

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.