پاورپوینت ابوالحسین احمد بن محمد بغدادی
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت ابوالحسین احمد بن محمد بغدادی دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت ابوالحسین احمد بن محمد بغدادی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت ابوالحسین احمد بن محمد بغدادی :
ابوالحسین نوری
ابوالحسین احمد بن محمد نوری بغوی بغدادی خراسانی (۲۲۵- ۲۹۵ هـ)، از عرفای خراسانیالاصل و از صوفیان مشهور بغداد در قرن سوم هجری قمری بوده که پیروان او را فرقه نوریه خواندهاند.
فهرست مندرجات
۱ – معرفی اجمالی
۲ – تاریخ ولادت
۳ – وجه تسمیه
۴ – مشایخ
۵ – ترک بغداد و بازگشت
۶ – وفات
۶.۱ – علت مرگ
۷ – جایگاه
۸ – مقایسه مشرب عرفانی نوری با جنید
۸.۱ – شباهت
۸.۲ – تفاوتها
۸.۲.۱ – وجد و سماع
۸.۲.۲ – توجه به ذکر
۸.۲.۳ – ریاضت شدید و سکوت
۸.۲.۴ – حلولی بودن
۸.۲.۵ – نگاه به تصوف و فقر
۹ – عقاید کلامی
۱۰ – آثار
۱۰.۱ – اشعار
۱۰.۲ – مقامات القلوب
۱۱ – مطالعه بیشتر
۱۲ – فهرست منابع
۱۳ – پانویس
۱۴ – منبع
معرفی اجمالی
ابوحسین احمد بن محمد نوری بغوی بغدادی خراسانی، عارف و صوفی مسلک بود و از بزرگان و رهبران صوفیه به شمار میرفت.
[۱] اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیه الاولیاء، ج۱۰، ص۲۴۹.
[۲] اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیه الاولیاء، ج۱۰، ص۲۵۴.
پیروان او را «فرقه نوریه» خواندهاند.
[۳] حسن انوشه و دیگران، فرهنگ زندگی نامهها، ج۱، ص۳۰۷.
احمد بن محمد بَغَوی هروی، به ابنبَغَوی مشهور و به نوری ملقب بود.
[۴] محمدبن حسین سلمی، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۱۶۴، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.
[۵] ابونعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج۱۰، ص۲۴۹، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
نام وی را محمد هم آوردهاند.
نوری را امیرالقلوب و قمرالصوفیه و طاووسالعباد نیز لقب دادهاند،
[۶] عبداللّه بن محمد انصاری، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۱۹۱، چاپ محمد سرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۷] محمدبن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۴۶۸، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ ش.
برخی کنیه وی را ابوالحسن، ولی اغلب کنیهاش را ابوالحسین نوشتهاند.
[۸] علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۰۰، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
[۹] امید مجد، «جایگاه و آثار ابوالحسین نوری در عرفان»، ج۱، ص۲۸۴، نشری ادب و زبان، ش ۲۷، بهار ۱۳۸۹ش.
تاریخ ولادت
در منابع متقدم تاریخ تولد او ذکر نشده است، اما برخی سال تولد وی را ۲۲۵ یا ۲۲۶ تخمین زدهاند.
پدر نوری از اهالی بَغشور، شهری در خراسان بین هرات و مرو، بود
[۱۰] حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۱، ص۴۶۷.
و از آنجا به بغداد نقل مکان کرد و نوری در آنجا متولد شد و پرورش یافت.
[۱۱] سمعانی، الانساب، ج۱، ص۳۷۴.
[۱۲] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۵، ص۳۳۸.
[۱۳] عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، ج۱، ص۷۸، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۶ ش.
[۱۴] نام دانشوران ناصری در شرح حال ششصد تن از دانشمندان نامی، ج۵، ص۲۲۲.
وجه تسمیه
دربار وجه تسمی نوری سخنان بسیاری گفتهاند، از جمله آنکه هنگام سخن گفتن در تاریکی، نوری از دهان او میتابید؛ از صومع محل عبادت وی، در شب نور ساطع میشد؛ با نور فراست خبر از باطن افراد میداد؛ حسن چهرهاش سبب این نام بود
[۱۵] اسماعیل بن محمد مُستَملی بخاری، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۱، ص۹۳، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۳-۱۳۶۶ش.
[۱۶] اسماعیل بن محمد مُستَملی بخاری، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۱، ص۱۵۵، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۳-۱۳۶۶ش.
[۱۷] محمدبن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۴۶۴، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ ش.
از اهالی نور، شهری میان سمرقند و بخارا، بود،
[۱۸] ابن ملقن، طبقات الاولیاء، ج۱، ص۶۲، چاپ نورالدین شریبه، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
[۱۹] امید مجد، «جایگاه و آثار ابوالحسین نوری در عرفان»، ج۱، ص۲۸۵-۲۸۶، نشری ادب و زبان، ش ۲۷، بهار ۱۳۸۹ش.
اما بنا بر این سخن نوری: «نوری درخشان در غیب دیدم و پیوسته در آن نظر میکردم تا وقتی که همه خود آن نور شدم»،
[۲۰] محمدبن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۴۶۸، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ ش.
احتمالاً رسیدن وی به نورانیت باطنی و درونی، وجه تسمیه نوری است.
مشایخ
وی با مشایخ بسیاری مصاحبت داشت، از جمله با سری سقطی، محمد بن علی قصاب، جنید و احمد بن ابی الحواری،
[۲۱] ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۲۲، ص۶۷.
[۲۲] ابوعبدالرحمن سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ص۱۳۶.
[۲۳] علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۰۱، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
[۲۴] عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، ج۱، ص۷۸، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۶ ش.
از سری سقطی حدیث روایت میکرد،
[۲۵] ابونعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج۱۰، ص۲۴۹، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸،
[۲۶] ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۱۳، ص۷۳، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
[۲۷] ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۱۱، ص۱۰۶.
وی با ابوحمز بغدادی (متوفی ۲۶۹) حشر و نشر داشت و تقریبا هم مشرب بودند،
[۲۸] محمدبن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۴۶۶، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ ش.
برخی به سبب شباهت سخنان و احوال ایشان حدس زدهاند که نوری مرید و جانشین ابوحمز بغدادی بوده و بعضی از سخنانش نیز تقریر تعالیم وی است،
[۲۹] عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۲۶، تهران ۱۳۶۳ ش.
نوری با جنید نیز مصاحبت داشت و با وجود مناسبات دوستانه و گاه مریدانه، در مواردی نیز از او ایراد میگرفت یا به او طعن میزد،
[۳۰] علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۰۱، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش،
[۳۱] عبداللّه بن محمد انصاری، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۱۹۰، چاپ محمد سرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۳۲] محمدبن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۴۷۲، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ ش.
به نظر میرسد این امر ناشی از آن بود که خود را از اقران جنید میدانست، نه از اتباع او.
[۳۳] عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۲۵، تهران ۱۳۶۳ ش.
نوری از کسانی مانند شبلی و ذوالنون مصری بهره گرفت.
[۳۴] حسن انوشه و دیگران، فرهنگ زندگی نامهها، ج۱، ص۳۰۶.
جنید نیز اگرچه نوری را بزرگ میداشت و او را صدیق زمانه میخواند و حتی وصیت کرده بود که پس از مرگ، وی را در کنار نوری دفن کنند،
[۳۵] خطیب بغدادی، ج۶، ص۳۳۱.
[۳۶] عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرساله قشیریه، ج۱، ص۴۳۹، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه جی، دمشق، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
[۳۷] محمدبن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۴۷۴، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ ش.
[۳۸] ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۷۰.
گاه نوری را به سبب برخی اقوال و کرامات و شیوههای غریبش در تربیت نفس، نکوهش میکرد.
[۳۹] خطیب بغدادی، ج۶، ص۳۳۳-۳۳۴.
[۴۰] محمدبن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۴۶۶، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ ش.
[۴۱] محمدبن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۴۷۲، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ ش.
ترک بغداد و بازگشت
گفته شده است که معتمد عباسی در ۲۶۴، بر اثر سعایت غلام خلیل، دستور قتل چند تن از صوفیان، از جمله نوری و ابوحمزه بغدادی و شبلی، را داد، نوری پیش از دیگران خود را تسلیم جلاد کرد و گفت که طریقت او مبنی بر ایثار است و از اینرو میخواهد پیشاپیش یاران خود کشته شود اما وقتی این سخن به خلیفه رسید، وی دستور داد اجرای حکم متوقف شود و رأی نهایی را قاضی القضات بدهد و قاضی نیز پس از سؤالاتی از نوری، حکم به برائت آنان داد،
[۴۲] علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۸۷-۲۸۸، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
[۴۳] محمدبن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۴۶۶-۴۶۷، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ ش.
[۴۴] ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۷۱.
البته برخی گفتهاند که نوری پس از دستور قتل از سوی خلیفه، از بغداد گریخت و احتمالاً چهارده سال در رِقه در انزوا به سر برد و وقتی به بغداد بازگشت همنشینان و یاران خود را از دست داده بود و به سبب ضعف بینایی و جسمانی دیگر سخن نمیگفت.
[۴۵] ابونعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج۱۰، ص۲۴۹-۲۵۰، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
[۴۶] ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۷۱-۷۲.
از دیگر وقایع زندگی نوری، سختگیری وی به معتضد عباسی بود، او در برابر عتاب خلیفه خود را محتسب معرفی کرد و آنگاه که خلیفه پرسید: «تو را چه کسی محتسب کرده؟» گفت: «آن که تو را خلیفه کرده است»،
[۴۷] ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۷۶.
[۴۸] عبدالوهاب بن احمد شعرانی، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۷، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
[۴۹] محمد عبدالرئوف بن تاج العارفین مناوی، الکواکب الدریه فی تراجم الساده الصوفیه، ج۱، ص۳۴۶، أو طبقات المناوی الکبری، چاپ عبدالحمید صالح حمدان، قاهره.
به نوشت شعرانی،
[۵۰] عبدالوهاب بن احمد شعرانی، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۷، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
نوری پس از این واقعه، بغداد را به سمت بصره ترک کرد و پس از درگذشت معتضد، به بغداد بازگشت.
ذهبی
[۵۱] ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۷۴- ۷۵.
دربار اواخر عمر نوری از برخی عرفا نقل کرده است که وی زمانی که پس از مدتها به بغداد بازگشت، احوال غریبی پیدا کرده بود و مایل به حضور در محل اجتماع صوفیان نبود و از همه کناره میگرفت و بیشتر اوقات خود را در صحرا و در مقابر سپری میکرد، زمانی هم که با جنید و اصحاب او، که در بار فرق اول و فرق ثانی و جمع سخن میگفتند، روبرو شد، به سخنشان گوش داد و خاموش ماند و آنگاه که نظرش را پرسیدند، گفت که این سخنان را نمیفهمد، همچنین ذهبی
[۵۲] ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۷۶.
از برخی عرفا نقل کرده است که وی سخنان متناقض میگفت و جنید نیز در اینباره گفته بود که او اندکی مشاعرش مختل شده است.
وفات
نوری در ۲۹۵ درگذشت،
[۵۳] محمدبن حسین سلمی، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۱۶۵، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.
[۵۴] ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۷۶.
[۵۵] عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، ج۱، ص۷۸، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۶ ش.
اما یافعی
[۵۶] عبداللّه بن اسعد یافعی، مرآه الجنان و عبره الیقظان، ج۲، ص۱۵۹، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
وفاتش را در ۲۸۶ دانسته، که اشتباه است، که احتمالاً این اشتباه به سبب شباهت اسم وی با ابوالحسن بغوی (متوفی ۲۸۶)، محدّث مکی میباشد،
[۵۷] ابن عماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج۲، ص۱۹۳.
[۵۸] امید مجد، «جایگاه و آثار ابوالحسین نوری در عرفان»، ج۱، ص۲۸۶، نشری ادب و زبان، ش ۲۷، بهار ۱۳۸۹ش.
گفتهاند وقتی خبر وفات نوری به جنید رسید، گفت نصف علم عرفان با مرگ او از میان رفت.
[۵۹] محمدبن حسین سلمی، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۱۶۵، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.
[۶۰] ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۷۶.
[۶۱] عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، ج۱، ص۷۸.
علت مرگ
دربار علت مرگ نوری گفتهاند که او با شنیدن بیتی به وجد آمد و روان صحرایی پر از خار شد و بر اثر جراحات ناشی از خارها، روز بعد در خان خویش از دنیا رفت،
[۶۲] ابونصر سراج، کتاب اللُّمَع فی التصوف، ج۱، ص۲۱۰، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴.
[۶۳] عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرساله قشیریه، ج۱، ص۳۰۶، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه جی، دمشق، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
به روایتی دیگر، نوری در مسجد شونیزیه درگذشت و چهار روز به حالت نشسته برجای ماند و کسی از مرگ او آگاه نشد و هنگامی که جناز او را حمل میکردند، شبلی فریاد میکشید که علم از زمین رخت بربست.
[۶۴] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۵، ص۳۴۳.
[۶۵] ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۱۳، ص۷۴، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
جایگاه
نوری از جمله مشایخ بزرگ عصر و از حیث بیان اشارات و لطایف عرفان، سرآمد اهل عراق بود
[۶۶] خطیب بغدادی، ج۶، ص۳۳۱.
[۶۷] ابن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، ج۳، ص۱۶۳، قاهره ۱۴۲۶/۲۰۰۵.
و حتی گاه اورا برتر از جنید دانستهاند، از جمله از ابواحمد مَغازَلی نقل شده است که نوری از جنید عابدتر بود،
[۶۸] خطیب بغدادی، ج۶، ص۳۳۲.
[۶۹] ابن جوزی، صفه الصفوه، ج۲، ص۴۳۹، چاپ محمود فاخوری، حلب۱۳۹۰/۱۹۷۰.
همچنین گفتهاند که علم جنید از وی بیشتر و احوال نوری از جنید قویتر و پیشتر بود.
[۷۰] عبداللّه بن محمد انصاری، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۱۹۰، چاپ محمد سرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۷۱] عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، ج۱، ص۷۸، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۶ ش.
مقایسه مشرب عرفانی نوری با جنید
شباهت
میان آموزه های عرفانی نوری با جنید تفاوتهایی وجود دارد، شاید تنها شباهت مشرب عرفانی جنید و نوری، که این دو را کمی به هم نزدیک میکند، پای بندی به اصول شریعت باشد،
[۷۲] عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۲۷، تهران ۱۳۶۳ ش.
به نظر نوری هیچ حال و مقامی موجب ترک شریعت نمیشود،
[۷۳] ابونعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج۱، ص۲۵۲، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
[۷۴] عمربن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص۲۷۶-۲۷۷، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
[۷۵] ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۷۲.
او گاه در کار شریعت و امر به معروف، مانند زاهدان عصر، تند و بیگذشت میشد.
[۷۶] ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۷۶.
[۷۷] عبدالوهاب بن احمد شعرانی، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۷، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
[۷۸] عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۲۷، تهران ۱۳۶۳ ش.
تفاوتها
وجد و سماع
اما نوری، بر خلاف جنید، اهل تواجد در مجالس سماع بود و در این مجالس، مستمعان را به وجد و سماع تشویق میکرد،
[۷۹] ابونصر سراج، کتاب اللُّمَع فی التصوف، ج۱، ص۳۰۴-۳۰۵، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴.
[۸۰] علاء الدوله سمنانی، مصنفات فارسی، ج۱، ص۱۲۰، چاپ نجیب مایل هروی، تهران۱۳۶۹ش.
و حتی برانگیخته شدن به هنگام سماع را از ویژگیهای صوفیان میدانست،
[۸۱] ابونصر سراج، کتاب اللُّمَع فی التصوف، ج۱، ص۲۶، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴.
[۸۲] عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرساله قشیریه، ج۱، ص۲۸۲، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه جی، دمشق، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
او همچنین، بر خلاف جنید، به برگزاری حلق درس و مریدپروری تمایلی نداشت و شبلی و جنید را به سبب وعظ سرزنش میکرد،
[۸۳] اسماعیل بن محمد مُستَملی بخاری، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۴، ص۱۷۳۱-۱۷۳۳، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۳-۱۳۶۶ش،
[۸۴] محمدبن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۴۶۹، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ ش.
[۸۵] عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، ج۱، ص۷۸، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۶ ش.
[۸۶] عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۲۵، تهران ۱۳۶۳ ش.
با این حال، خود وی نیز گویا پیروان و مریدانی پیدا کرد که به نوریه معروف شدند،
[۸۷] علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۸۶، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
[۸۸] نام دانشوران ناصری در شرح حال ششصد تن از دانشمندان نامی، قم، ج۵، ص۲۲۹.
هجویری
[۸۹] علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۰۰، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
نوریه را در شمار طریقتهای مقبول آورده است، گفتهاند که در طریق وی ایثار در حق دوستان و مصاحبان، فریضه و انزوا ناپسند بود و نوریه اهل معاشرت و صحبت و مخالف عزلت و خلوت بودند،
[۹۰] علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۸۶، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
[۹۱] محمدبن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۴۶۴، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ ش.
اما نوری خود مدت زیادی را در انزوا به سر برده بود
[۹۲] محمدبن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۴۶۵، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ ش.
و از وی نقل شده که برترین مقام اهل حقایق دوری گزیدن از خلایق و نشان اخلاص، گریز از همراهی با مردم است.
[۹۳] ابونصر سراج، کتاب اللُّمَع فی التصوف، ج۱، ص۲۱۸-۲۱۹، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴.
[۹۴] ابونعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج۱۰، ص۲۵۳، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
توجه به ذکر
یکی از خصوصیات عرفان نوری توجه او به ذکر است، گفتهاند که وی پیوسته تسبیح به دست داشت و این کار تا زمان وی هنوز از رسوم صوفیه نبود،
[۹۵] عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، ج۱، ص۷۸، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۶ ش.
[۹۶] عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، تهران ۱۳۶۳ ش.
به گفت نوری هرچیزی عقوبتی دارد و عقوبت عارفان آن است که از ذکر بازمانند،
[۹۷] عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرساله قشیریه، ج۱، ص۲۲۵، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه جی، دمشق، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
[۹۸] عبدالوهاب بن احمد شعرانی، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۷، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
او توبه را نیز به معنای روگردانی از ذکر غیر خدا میدانست.
[۹۹] ابوبکر محمدبن ابراهیم کلاباذی، التعرف لمذهب اهل التصوف، ج۱، ص۹۳، دمشق ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
ریاضت شدید و سکوت
نوری همچنین اهل ریاضت شدید و سکوت بود و درد و اندوه را از لوازم طریق سلوک میشمرد،
[۱۰۰] عبداللّه بن محمد انصاری، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۱۹۲، چاپ محمد سرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۱۰۱] محمدبن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۴۶۵، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ ش.
[۱۰۲] ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۱۱، ص۱۰۶.
[۱۰۳] عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۲۶، تهران ۱۳۶۳ ش.
ماسینیون نیز خصیص بارز عرفان وی را اصرار در تحمل رنج دانسته است، او به ارتباط متقابل عشق و رنج عقیده داشت و گفتهاند که وی دربار عشق الهی سخن میگفت و این موضوع از آموزههای عرفانی وی بود،
[۱۰۴] عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۲۷، تهران ۱۳۶۳ ش.
وی عشق را دریدن پردهها و کشف اسرار و موجب قرب به خدا میدانست و میگفت «انا اعشق الله و هو یعشقنی» (من عاشق خدایم و خدا عاشق من است)، ازاینرو برخی، ازجمله غلام خلیل، او را به سبب این عقیده، به کفر و زندقه متهم کردهاند.
[۱۰۵] ابونصر سراج، کتاب اللمع لابی نصر السراج، ج۱، ص۵، چاپ ا جآربری، لندن ۱۹۴۷.
[۱۰۶] ابونصر سراج، کتاب اللُّمَع فی التصوف، ج۱، ص۵۹، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴.
[۱۰۷] عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۲۷، تهران ۱۳۶۳ ش.
به گفت شیمل، نوری بعد از رابعه از برجستهترین نمایندگان مکتب عشق در عرفان است، او احتمال داده است که واژ عشق را نوری وارد ادبیات عرفانی کرده باشد به عقید نویا، اختلاف نوری و کسانی چون غلام خلیل در این زمینه بر سر ماهیت زبان دینی بود، از نظر غلام خلیل، سخن گفتن از خدا جز بدان گونه که او خود در قرآن از خود سخن گفته است، جایز نیست، اما از نظر نوری، عارف سخن خدا را نه تنها در قرآن، بلکه در تجرب شخصی نیز میتواند بشنود و عشق میان انسان و خدا، که البته قرآن هم به نوعی بدان اشاره کرده، تجربه انسانی است که به پایان سلوک روحانی خود رسیده و در وصال عرفانی از حضور محبوب بهرهمند است.
حلولی بودن
افزون بر موضوع عشق، نوری سخنانی دارد که به سبب آنها وی را حلولی دانستهاند،
[۱۰۸] ابونصر سراج، کتاب اللمع لابی نصر السراج، ج۱، ص۵، چاپ ا جآربری، لندن ۱۹۴۷،
[۱۰۹] محمدبن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۴۶۸، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ ش.
[۱۱۰] عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۲۶، تهران ۱۳۶۳ ش.
شاید ارتباط وی با ابوحمز بغدادی، که گفته میشد حلولی بود، از دلایل این اتهام باشد، ذهبی
[۱۱۱] ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۷۳-۷۴.
نیز نوری را، به سبب قول به فنای ذات و صفات عارف و اتحاد خلق با حق، در شمار گمراهان قائل به اتحاد دانسته است.
نگاه به تصوف و فقر
از نوری دربار تصوف و فقر سخنانی نقل شده است که مشرب وی را به فتوت، نزدیک نشان میدهد، از نظر وی، تصوف نه رسوم است و نه علوم، زیرا با مجاهده و تعلیم حاصل نمیشود، بلکه اخلاق است و این اخلاق شامل آزادگی از بند هوا یا ترک تمام لذتهای نفسانی، جوانمردی (فتوت)، سخاوت و ترک تکلف است،
[۱۱۲] محمدبن حسین سلمی، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۱۶۶-۱۶۷، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶،
[۱۱۳] ۵۷،۵۹، علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
[۱۱۴] محمدبن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۴۷۳-۴۷۴، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ ش.
[۱۱۵] نام دانشوران ناصری در شرح حال ششصد تن از دانشمندان نامی، قم، ج۵، ص۲۳۱.
وی در سخنی دیگر اخلاق صوفیان را عبارت از شاد کردن خلق و نیازردن آنان میداند،
[۱۱۶] ابوبکر محمدبن ابراهیم کلاباذی، التعرف لمذهب اهل التصوف، ج۱، ص۹۲، دمشق ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
صوفی نیز از نظر نوری کسی است که جانش صافی از کدورت بشری و در پیشگاه حق در صف اول و درج اعلی باشد،
[۱۱۷] علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۵۱-۵۲، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
[۱۱۸] محمدبن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۴۷۳، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ ش.
وی صوفیان را از دیگر مردم عاقلتر میداند، زیرا مردم به دنبال عطایای خدا و صوفیان فقط به دنبال خود خدا هستند.
[۱۱۹] عبداللّه بن محمد انصاری، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۷۲، چاپ محمد سرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ ش.
عقاید کلامی
نوری همانند برخی عرفا عقاید کلامی نیز داشت، از نظر وی، عصمت از گناه شرط ولایت نیست، بنابراین اولیا معصوم نیستند، اما از آفتی که موجب نفی ولایت باشد، محفوظند و این آفت هر اندیشهای است که سبب ارتداد گردد،
[۱۲۰] علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۳۳۵، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
وی همچنین عقیده داشت که لغزشهای پیامبران فقط در امور ظاهری و دنیوی است و در باطن به مشاهد حق مشغولند،
[۱۲۱] ابوبکر محمدبن ابراهیم کلاباذی، التعرف لمذهب اهل التصوف، ج۱، ص۷۰، دمشق ۱۴۰۷/۱۹۸۶،
وی عقل را از شناخت خدا عاجز میدانست و معتقد بود که خدا را تنها باید به خدا شناخت و هرکه در دنیا خدا را نشناسد، در آخرت نیز او را نخواهد شناخت،
[۱۲۲] ابونصر سراج، کتاب اللُّمَع فی التصوف، ج۱، ص۴۰، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴،
[۱۲۳] علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۳۹۴، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
[۱۲۴] عبداللّه بن محمد انصاری، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۱۹۱، چاپ محمد سرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۱۲۵] عبدالوهاب بن احمد شعرانی، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۷، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
وی احتراز از تشبیه را نشان توحید واقعی میدانست.
[۱۲۶] عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرساله قشیریه، ج۱، ص۴۵، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه جی، دمشق، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
او قرب به ذات حق تعالی را محال و مراد از قرب را شناخت و مشاهد خداوند میدانست و این از نظر وی مرتبهای است که خداوند از سر لطف و فیض، به هریک از بندگان خویش که بخواهد ارزانی میدارد،
[۱۲۷] عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرساله قشیریه، ج۱، ص
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.