اذن و آثار حقوقی آن
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
اذن و آثار حقوقی آن دارای ۲۰۹ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد اذن و آثار حقوقی آن کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی اذن و آثار حقوقی آن،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن اذن و آثار حقوقی آن :
اذن و آثار حقوقی آن
مسأله اذن و آثار حقوقى آن در حقوق مدنى، از اهمیت ویژهاى برخوردار است. نظرى اجمالى به قانون مدنى و ابواب مختلف فقه امامیه، این حقیقت را آشکار مىسازد که اذن در روابط حقوقى و اجتماعى افراد نقش به سزایى دارد.
در حقوق اموال، ضمن مباحث گوناگونى، چون حق انتفاع و حق ارتفاق، مسأله اذن به انتفاع یا اذن به ارتفاق مطرح گردیده است. همچنین، در مباحث مربوط به قراردادها و در ضمن بحث از عقود معین، نقش و تأثیر اذن مورد توجه قرار گرفته است. قانون مدنى، در ضمن بحث از عقودى مانند بیع، رهن، هبه، ودیعه، عاریه، وکالت، ضمان و اجاره به بیان احکام و آثار آن مىپردازد.
نقش برجسته اذن، در میان مباحث مربوط به الزامات خارج از قرارداد نیز انکار ناپذیر است؛ مباحثى از قبیل: عدم جواز تصرف در مال دیگرى بدون اذن مالک، نقش اذن در تحقق عناوین امانت مالکى و امانت قانونى، تجاوز از حدود اذن و تأثیر آن در ضمان، در این خصوص قابل بررسى مىباشد.
در حقوق خانواده نیز، نقش و اهمیت اذن، به وضوح در جاى جاى مواد قانون مدنى و ابواب فقه دیده مىشود. اعتبار اذن ولىّ درنکاح دختر یا پسر صغیر و نیز در نکاح باکره، شرط بودن اذن زن درنکاح شوهر با برادرزاده یا خواهرزاده زن و نیز موقوفبودن ازدواجزنایرانىباتبعهخارج،براذندولت،ازجملهاینموارداست.
اهمیت اذن، در عرف و تنظیم روابط اجتماعى نیز بر کسى پوشیده نیست. مالک با اذن خویش، تصرف در خوراکىها و استراحت در خانه خویش را براى میهمان مباح مىسازد، یا به داماد و دخترش اذن مىدهد که براى مدتى در یکى از اطاقهاى منزل او سکونت کنند، یا به دیگرى اذن مىدهد که از اتومبیل او استفاده کند یا از میوههاى باغ او بخورد.
موارد فوق و نمونههاى فراوان دیگرى از تعارفها و نزاکتها که با حیات اجتماعى و حقوقى افراد گره خورده و نقش مهمى در تنظیم روابط افراد جامعه با یکدیگر ایفا مىکند، اهمیت نقش و تأثیر اذن را در عرف و زندگى اجتماعى نشان مىدهد.
پیشینه تحقیق
با وجود اهمیّت و نقش مؤثر و فراگیر این نهاد حقوقى، قدر آن ناشناخته مانده است و در علم حقوق نیز چندان مطمح نظر واقع نشده و کتاب یا رسالهاى مستقل در جهت تبیین ماهیت حقوقى، عناصر، آثار و احکام آن به رشته تحریر در نیامده است. در تألیفات گوناگون حقوقى و فقهى که از اذن نامى برده شده، بیشتر احکام و آثار آن به صورت پراکنده مورد توجه و بررسى قرار گرفته است؛ نه مباحثى از قبیل ماهیت حقوقى، اوصاف، عناصر و تقسیمات اذن.
با این همه، در نوشتههاى حقوقى به تبع تفسیر و توضیح موادى از قانون مدنى که به آثار و احکام و برخى از تقسیمات اذن پرداخته، مطالبى در این زمینه دیده مىشود. در منابع فقهى نیز به صورت پراکنده در ابواب گوناگون به ویژه در مباحث غصب، بیع فضولى، نکاح، اجاره، عقود اذنیّه، حجر و قیمومیّت، این موضوع طرف توجه واقع شده است.
فصول مطالب
اذن و آثار حقوقى آن را ضمن چهار بخش به ترتیب زیر بررسى خواهیم کرد:
بخش اول – کلیات؛
بخش دوم – عناصر و ارکان اذن؛
بخش سوم – انحلال اذن؛
بخش چهارم – احکام و آثار حقوقى اذن.
مطالب بخش اول، طى سه مبحث جداگانه ارائه مىگردد. در این بخش ، تعریف و ماهیّت حقوقى اذن، تمییز آن از مفاهیم و نهادهاى حقوقى مشابه و تقسیمات دیگر آن مورد بررسى قرار مىگیرد.
بخش دوم، به بررسى عناصر و ارکان اذن اختصاص دارد. اذن دهنده، مأذون، قصد انشا و مورد اذن، موضوعاتى است که در این بخش مورد مطالعه قرار مىگیرد.
مسأله بطلان اذن و مواردى که در آنها اذن مرتفع مىگردد، موضوع مورد بررسى در بخش سوم، خواهد بود.
سرانجام، بخش چهارم به بررسى و تبیین احکام و آثار حقوقى اذن مىپردازد. از آنجا که برخى از احکام و آثار اذن به عقد یا ایقاع معینى اختصاص دارد، ولى پارهاى دیگر جنبه کلى داشته و نه تنها به عمل حقوقى معینى اختصاص ندارد، بلکه گاهى دایره شمول آن از محدوده اعمال حقوقى فراتر رفته، موارد دیگرى را نیز دربر مىگیرد، مطالب این بخش به دو شاخه تقسیم مىگردد: نخست احکام و آثار کلى اذن؛ به بیان دیگر قواعد عمومى، و در مبحث دوم احکام و آثار اذن در اعمال حقوقى بررسى خواهد شد.
روش تحقیق
با عنایت به اهمیّت موضوع تحقیق و فقدان پژوهش کافى از سوى حقوقدانان و فقها در خصوص ابعاد مختلف نهاد حقوقى اذن و نبود کتاب یا مقالهاى مستقل در این زمینه، تحقیقى ویژه در این مورد لازم مىنمود. از این رو، در کتاب حاضر در حد توان، سعى و اهتمام به عمل آمده تا با استمداد از منابع حقوقى و فقهى موجود، ابعاد مختلف مسئله مورد بررسى قرار گیرد.
در این تحقیق، تلاش بر آن است که مباحث مطرح شده جنبه تطبیقى داشته باشد؛ بدین خاطر، در موضوعات مورد بحث، حقوق مدنى ایران بادیدگاههاى فقیهان امامیه مقایسه گردیده به مبانى فقهى مواد قانونى مربوط اشاره مىشود. همچنین در پارهاى موارد حقوق مدنى ایران با نظر به منابع فقهى اهل تسنن و حقوق مدنى سایر کشورهاى جهان به صورت تطبیقى بررسى شده است. افزون براینها رویه قضایى و نظریههاى مشورتى نیز در این نوشته مد نظر بوده، آراى دادگاهها، شعب و هیئت عمومى دیوان عالى کشور مورد مطالعه و تحلیل قرارگرفتهاست.
با این حال، به لحاظ آنکه مبناى نوشته حاضر بر اختصار است، در طرح مطالب غالباً مباحثى که در قانون مدنى به آن اشاره شده و یا مواد قانون مدنى بر آن مبتنى مىباشد، مورد توجه قرار گرفته است؛ به ویژه در بخش آثار حقوقى اذن که مىتواند موضوعات گستردهاى را شامل شود، این ملاک براى گزینش مباحث، مورد نظر بوده است.
بخش اول کلیات
طرح مطالب
مبحث اول: تعریف، ماهیّت حقوقى و مختصّات اذن
۱ – تعریف اذن
الف – اذن درلغت:
۲ – ماهیّت حقوقى اذن
۳ – مختصّات اذن
الف – یکطرفه بودن اذن
ب – قابل رجوع بودن اذن
ج – حق یا حکم بودن اذن
طرح مطالب
بررسى تعریف، ماهیت حقوقى و مختصات اذن از مباحثى است که باید پیش از پرداختن به مباحث دیگر مورد توجه قرار گیرد. ازاینرو سه موضوع فوق در ضمن گفتارهایى به عنوان مبحث نخست بخش حاضر، مورد تجزیه و تحلیل قرار مىگیرد.
همچنین، براى آشنایى بیشتر با نهاد حقوقى اذن، مناسب است آن را با مفاهیم و تأسیسات حقوقى مشابه مقایسه نموده، وجوه تمایز اذن را از آنها بیان کنیم. این امر مىتواند موضوع مبحث دیگرى براى بخش حاضر باشد. افزون بر آن، اذن را از جهات گوناگون مانند: صراحت یا عدم صراحت و تقیید یا عدم تقیید آن ونیز از جهت متعلَّق، اذن دهنده و مأذون مىتوان تقسیم کرد. مسئله تقسیمات گوناگون اذن نیز به عنوان مبحث آخر در این بخش مورد مطالعه قرار مىگیرد. بنابراین، بخش اول کتاب حاضر با عنوان کلیات، به مباحث زیر مىپردازد:
۱ – تعریف و ماهیّت حقوقى و مختصّات اذن؛
۲ – تمییز اذن از مفاهیم و تأسیسات حقوقى مشابه؛
۳ – تقسیمات اذن.
مبحث اول: تعریف، ماهیّت حقوقى و مختصّات اذن
۱ – تعریف اذن
الف – اذن درلغت:
پیش از بیان مفهوم اصطلاحى واژه اذن، اشاره به معناى لغوى آن لازم مىنماید. از بررسى کتابهاى گوناگون لغت، چنین برمىآید که اذن از نظر لغوى به سه معناى زیر به کار مىرود:
الف – اِعلام: چنان که قرآن مىفرماید: …فأذنوا بحرب من اللَّه و رسوله.(۱)
ب – اباحه و رخصت: چنان که در آیه فانکحوهنّ بإذن أهلهنّ،(۲) به همین معناست.(۳)
ج – امر و فرمان: مثلاً در آیه أنزله على قلبک بإذن اللَّه،(۴) در همین معنا به کار رفتهاست.
برخى از نویسندگان، تنها به ذکر معناى نخست اکتفا کردهاند،(۵) و این به دلیل اهمیت آن معناست. غیر از آنچه یاد شد، معانى دیگرى مثل اراده و استماع نیز براى اذن ذکر شده است.(۶)
بعضى از فرهنگ نویسان براین باورند که واژه اذن در قرآن در معانى متعددى، از جمله اجازه، اراده، اطاعت و علم به کار رفته است؛(۷) لیکن به نظر مىرسد بعضى از این معانى به سه معناى بالا قابل ارجاع باشد.
از بررسى واژه اذن در کتابهاى لغت مىتوان دریافت که اذن به معناى اعلام بیشتر با حرف با، به معناى اباحه و رخصت غالباً با حرف فى و به معناى استماع در اکثر موارد با حرف الى متعدى مىشود.(۸)
به نظر مىرسد از بین معانى ذکر شده، معناى اعلام ریشه معناى اصطلاحى اذن باشد؛(۹) یعنى اذن در اصل به معناى اعلام بوده، اما بر اثر کثرت استعمال، در معناى اعلام رضایت و رخصت نیز به کار رفته است.(۱۰)
ایذان به معناى اذن دادن و استیذان به معناى اذن گرفتن مىباشد.(۱۱) اذن دهنده را اذن و کسى را که به او اذن داده مىشود، مأذون مىنامند.
ب – تعریف اذن( مطالعه تطبیقى):
برخى از حقوقدانان بر این باورند که خواه در فقه و خواه در حقوق خارجى، تعریف قابل توجهى از اذن ارائه نگردیده است؛ دکتر جعفرى لنگرودى در این باره مىنویسد:
تعریف قابل ملاحظهاى از آن در فقه دیده نشده است. حقوق خارجى نیز تعریفى از آن نداده است.(۱۲)
با این همه، بررسى متون فقهى و حقوقى داخلى و خارجى، تعریفهایى را به دست دهد. این تعریفها، بعضى خاصیت مباح کردن و رفع مانع نمودن، و برخى جنبه اعلام رضایت کردن اذن را مورد توجه قرار دادهاند.
پارهاى از تعریفهایى که در تألیفات فقهى ذکر شده، عبارتاند از:
۱ – اذن، برطرف نمودن مانعى است که قانونگذار براى آن اثرى مترتب مىکند.(۱۳)
۲ – اذن، رخصت دادن و برداشتن مانع یا اعلام رضایت به آن است.(۱۴)
۳ – اذن، برطرف نمودن منع و حجرى مىباشد که معلول رقّیّت یا صغر سن است و ساقط نمودن حق.(۱۵)
این تعریف، تنها بعضى از مصادیق اذن را در بر مىگیرد؛ مثلاً: اذن ولىّ در نکاح دختر بالغ باکره و نیز اذن زن را به شوهر در ازدواج با برادرزاده یا خواهرزاده زن که از حقوق غیر قابل اسقاط است، شامل نمىشود.
۴ – اذن، برطرف نمودن منع و ساقط نمودن حق است.(۱۶)
به نظر مىرسد، عبارت «ساقط نمودن حق» در دو تعریف اخیر زاید باشد و معنایى بیش از رفع حجر افاده نمىکند. ازاین رو در برخى از تعاریف به رفع حجر و برداشتن مانع قانونى تصرف، اکتفا شده است.(۱۷)
در حقوق خارجى، واژههایى چون Permission و Authorization به معناى اذن به کار مىرود. در توضیح معناى واژه Permission این گونه آمده است:
بخش اول «اذن، اجازه انجام فعلى، که بدون چنین اجازهاى انجام آن فعل مجاز نمىباشد».(18)
همچنین اصطلاح authorization در برخى از واژهنامهها این چنین تعریف شدهاست:
«اذن دادن عبارت است از دادن حق یا اختیار به دیگرى براى انجام فعل یا اجازه دادن به دیگرى براى انجام فعلى در آیند است»(19).
از بررسى تعریفهاى فوق و برخى تعاریف دیگر چنین بر مىآید که حقوق خارجى تعریف زیر را براى اذن ارائه مىدهد:
اذن عبارت از اختیار دادن به دیگرى در انجام فعلى است که بدون آن اختیار، صدور فعل از او برخلاف قانون مىباشد.
در این تعریف نیز همانند پارهاى از تعاریف فقهى، به وصف رفع مانع نمودن اذن توجه شده است.
با توجه به تعریفهاى فوق و معانى لغوى یاد شده از اذن و ارتباط معناى اصطلاحى با معناى لغوى، به نظر مىرسد تعریف کامل اذن چنین باشد:
انشاى رضایت مقنّن یا مالک (یا نماینده قانونى او) یا کسى که قانون براى رضایت او اثرى قایل شده است، به یک یا چند نفر معین یا اشخاص غیر معین، براى انجام دادن یک عمل حقوقى یا تصرف خارجى.
تعریف فوق هم اذن اشخاص وهم اذن قانونى را در بر مىگیرد؛ ولى بعضى از تعریفها اذن قانونى را شامل نمىشود.(۲۰) و نیز این تعریف اذن عام و خاص هردو را در بر مىگیرد.(۲۱)
عمل حقوقى در این تعریف، اعم از عقد و ایقاع مىباشد و مقصود از تصرّف خارجى، تصرّفاتى است که بر خلاف اَعمال حقوقى جنبه اعتبارى ندارد، بلکه تصرف مادى است؛ اعم از آنکه متصرّف از آن انتفاع برد یا نبرد و اعم از آنکه با تصرف، عین مال باقى بماند یا عین مال عرفاً از بین برود.(۲۲)
۲ – ماهیّت حقوقى اذن
بیشتر مطالعات و تحقیقات فقیهان و حقوقدانان در مورد اذن، به آثار و احکام اذن برمىگردد، و کمتر ماهیّت حقوقى، اوصاف و تقسیمات آن مورد بررسى و تحقیق قرار گرفته است. تألیفات حقوقى و فقهى نیز کمتر به مباحث یاد شده، پرداخته است.
از بررسى نظرات پراکنده و اجمالى که در زمینه ماهیت حقوقى اذن مطرح گردیده است، دو دیدگاه عمده به دست مىآید:
الف – اذن، عمل حقوقى نیست(23) بلکه واقعه حقوقى مىباشد. از این رو، اذن نه عقد است و نه ایقاع.(۲۴) با این حال، همانند اقرار و شهادت، عملى ارادى است که آثار حقوقى در پى دارد. به بیان دیگر، اذن قایم به قصد انشا نیست و اذن دهنده هیچ چیز را از نظر حقوقى به وجود اعتبارى ایجاد نمىکند، بلکه تنها مانع قانونى را مرتفع مىسازد. مثلاً، طبق قانون تصرف در مال غیر ممنوع است، مالک با دادن اذن در تصرف در مال خود فقط این منع را از میان برمىدارد.(۲۵)
ب – اذن، عملى حقوقى است و به انشا نیاز دارد، و در واقع اذن اباحه مورد اذن را انشا مىکند.کسى که به دیگرى اذن مىدهد تا در مال او تصرف کند، با اذن خویش آن مانع را بر مىدارد. تصرّف ممنوع با انشاى اذن دهنده مباح مىگردد و توقفى برانشاى متقابل مأذون و قبول او ندارد. حتى ردّ مأذون نیز مانع تحقق یا بقاى اذن نمىگردد و او با آنکه اذن را رد کرده است، تا زمانى که آذن از اذن خود برنگشته، مىتواند در آن مورد تصرف کند. بدین ترتیب، اذن عمل حقوقى یک طرفه، یعنى، ایقاع است.
نظریه ایقاعى بودن اذن به صورت صریح یا ضمنى، مورد تأیید بسیارى از فقیهان و حقوقدانان قرار گرفته است. برخى از فقیهان همچون محقق خوانسارى(26)، صاحب عناوین و امام خمینى(27) و برخى از حقوقدانان معاصر هم مانند دکتر جعفرى لنگرودى و دکتر کاتوزیان به ایقاع بودن اذن تصریح کردهاند.(۲۸) و حتى گاهى اذن را همچون ابرا و طلاق از مصادیق بارز ایقاع شمردهاند.(۲۹)
همچنین با توجه به قراینى مانند معتبر دانستن انشا در پیدایش اذن، در تألیفات برخى دیگر از فقیهان چون صاحب جواهر،(۳۰) سید کاظم یزدى، میرزاى قمى و مؤلف مستمسک العروه الوثقى(31) مىتوان نظریه ایقاع بودن اذن را به آنان نسبت داد.
قانون مدنى در زمینه ماهیت حقوقى اذن به هیچ یک از دو نظر بالا تصریحى نکرده است. در ماده ۱۲۰ ق. م، آمده است:
اگر صاحب دیوار به همسایه اذن دهد که بر روى دیوار او سرتیرى بگذارد یا روى آن بنا کند، هر وقت بخواهد مىتواند از اذن خودرجوع کند، مگر اینکه به وجه ملزمى این حق را از خود سلب کردهباشد.
این ماده متخذ از فقه امامیه است؛ البته و در فقه نسبت به چنین اذنى اختلاف نظر وجود دارد. بسیارى از فقها، به دلیل آنکه تعریف عاریه بر چنین اذنى صدق مىکند، آن را عاریه دانستهاند؛ ولى بعضى دیگر آن رابا عنوان اذن یاد کردهاند و ظاهراً آن را عقد نشمرده، ایقاع مىدانند.(۳۲) با توجه به اینکه، قانون مدنى در ماده فوق به جاى عاریه واژه اذن را به کار برده است، به نظر مىرسد نظر گروه دوم – ایقاع بودن اذن – را ترجیح داده است.
قانون مدنى فرانسه که در تدوین حقوق مدنى، الهام بخش نویسندگان آن بوده است، به عمل حقوقى یکطرفه بى توجه است و نویسندگان حقوقى آن کشور نیز تلاش مىکنند تا همه اعمال حقوقى را به عقد باز گردانند. مثلاً، قانون مدنى فرانسه براى تحقق ابرا، اراده داین را کافى نمىداند و قبول شخص مدیون را از ارکان ابرا مىشمارد؛ بنابراین ابرا در نظر حقوقدانان فرانسه از عقود به شمار مىآید. قانون مدنى آلمان نیز وقوع ابرا را بر اساس اتفاق بین داین و مدیون تلقى مىکند و ابرا را از اعمال حقوقى یکطرفه نمىشناسد.(۳۳) با وجود این، در فقه که از منابع مهم قانون مدنى کشور ماست، تمایل به گسترش قلمرو ایقاع در نظریات عدهاى از بزرگان دیده مىشود؛ تا جایى که بعضى از فقها صرفنظر از جعاله و وصیت، بعضى از عقود شناخته شده، مانند ضمان، وکالت و وقف را نیز ایقاع مىدانند.(۳۴)
بعضى از حقوقدانان، درباره ماهیّت حقوقى اذن نظر مشخصى ارائه نکرده و گاهى اذن را واقعه حقوقى و صرف رفع مانع(35) و گاهى آن را ایقاع دانستهاند.(۳۶) ظاهراً مقصود ایشان آن است که مصادیق اذن با یکدیگر مختلف مىباشد و غالب مصادیق آن عمل حقوقى نبوده، اباحه محض است؛ هر چند برخى از موارد آن ایقاع مىباشد.(۳۷)
به نظر مىرسد، دلیل موجّهى براى تفصیل بین موارد اذن موجود نیست. به ویژه آنکه حقوقدان مزبور در تألیفات مختلف خویش، نظریه ثابتى در مورد ماهیت حقوقى اذن ارائه نداده و حتى در برخى از آنها اذن را به طور مطلق ایقاع دانسته است. پس مىتوان گفت اذن در تمامى موارد خود ایقاع است.
۳ – مختصّات اذن
الف – یکطرفه بودن اذن
اذن به اراده اذن دهنده تحقق مىیابد و مأذون در وقوع یا استقرار این عمل حقوقى نقشى ندارد. ازاینرو، نه تراضى دوطرف در وقوع اذن شرط است(38) و نه ردّ مأذون مىتواند مانع از پدید آمدن اثر اذن گردد. مثلاً، هنگامى که شخصى به دیگرى اذن مىدهد که از اتومبیل او استفاده کند یا از میوههاى باغ او بخورد، هر چند مأذون، آن را نپذیرد، اما اثر اذن که همان اباحه تصرف در اتومبیل و یا میوههاست، واقع مىگردد و مأذون نمىتواند از وقوع این اثر ممانعت نماید. به همین جهت، پس از رد نیز تا زمانى که اذن به حال خویش باقى است، مأذون مىتواند در موردى که اذن داده شده است، تصرف کند.(۳۹)
اراده مأذون در بقا یا زوال اذن نیز نقشى ندارد. ازاینرو، چنانچه مأذون پس از تصرف در مورد اذن از اباحه حاصل از اذن انصراف دهد، اذن مرتفع نمىگردد. در حالى که در عقود – اعم از جایز و لازم – چنین نیست. مثلاً، اگر مستأجر به لحاظ حق فسخى که داشته در اثناى اجاره از عین مستأجره صرف نظر کرده آن را تخلیه نماید، نمىتواند به عنوان اینکه مدت اجاره هنوز باقى است، همچنان در عین مستأجره تصرف نماید. زیرا او با اعمال فسخ، رابطه استیجارى خود را با موجر از بین بردهاست.
برخى از حقوقدانان در ذیل ماده ۱۲۱ ق.م. که مقرر مىدارد: «هرگاه کسى به اذن صاحب دیوار بر روى دیوار سرتیرى گذارده باشد وبعد آن را بردارد، نمىتواند مجدداً بگذارد، مگر به اذن جدید از صاحب دیوار و همچنین است سایر تصرفات»، چنین اظهار نظر کرده است که علت حکم قانونگذار، انصراف مأذون است. مأذون با برداشتن سرتیر از روى دیوار از حق خود صرف نظر کرده و حق خویش را ابرا مىنماید.(۴۰)
به نظر مىرسد با گذاردن سرتیر براى بار اول مورد اذن تحقق یافته و گذاردن مجدد آن امر دیگرى است که به آن اذن داده نشده است؛ به بیان دیگر، در متعلق اذن دو احتمال است:
اگر متعلق اذن، فرد معینى از کلى وضع سرتیر بوده است، که با وضع سرتیر، آن فرد تحقق یافته ودیگر اذنى باقى نمانده است، وضع مجدد آن، فرد دیگرى از کلى است که نیاز به اذن جدیدى دارد.
اگر متعلق اذن، ماهیّت – بدون توجه به فرد – بوده با وضع سرتیر براى بار اول،ماهیّت وجود پیدا کرده و خاتمه یافته است و دیگر محلى براى ایجاد ثانوىآن نیست.
مانند اینکه مالک باغى به دیگرى بگوید: «هرکدام از انارهاى باغ مرا مىخواهى، مىتوانى بخورى». مأذون باخوردن یکى از انارهاى باغ، حق ندارد انار دیگرى بخورد؛ زیرا با خوردن یکى از آنها مورد اذن واقع شده و سپس معدوم گشته است و دیگر اذنى پابرجا نیست.
استدلال به استصحاب اذن براى اثبات اینکه مأذون مىتواند بار دیگر به وضع سرتیر اقدام کند،(۴۱) به نظر صحیح نمىرسد؛ زیرا همان گونه که گذشت، اذنى که از مالک صادر گردیده بود، اذنى مشخص و معین بود که باگذاردن سرتیر براى بار اول یقیناً مورد آن محقق گردیده و اذن از بین رفتهاست. در حقیقت، ارکان استصحاب در اینجا ناتمام است، زیرا اساس استصحاب، شک در بقاى متیقن مىباشد و حال آنکه در انتفاى اذن متیقن، شکى نیست.
البته فرض مسئله در جایى است که قرینهاى بر وجود اذن سابق یا عام بودن اذن موجود نباشد؛ در آن صورت طبق قرینه عمل مىشود. بنابراین نظر بعضى از فقها مبنى بر جواز گذاردن مجدد سرتیر به لحاظ وجود قرینه، خارج از موضوع مورد بحث مىباشد.(۴۲)
ناگفته نماند که با توجه به ذیل ماده که مىگوید: «و همچنین است سایر تصرفات» مىتوان حکم مذکور را به موارد مشابه نیز تسرّى داد. چنان که اگر مالک زمین به کسى اذن دهد که در زمین او درختى بکارد، یا زراعت کند، یا ساختمانى بسازد، در صورت کندن درخت یا زرع و یا خراب کردن ساختمان، مأذون نمىتواند بدون اذن مجدد، به کشت دوباره درخت یا زرع و یا ساختن مجدد بنا اقدام کند.
از آنچه گذشت مىتوان دریافت که در موارد یاد شده دو نظریه وجود دارد: بعضى اذن اول را خاتمه یافته تلقى مىکنند و تصرف دوباره را بر اذن مجدد متوقف مىکنند؛ برخى دیگر همان اذن سابق را باقى و کافى مىدانند.(۴۳) قانون مدنى از نظریه اول که با اصول وقواعد حقوقى، از جمله اصل «ممنوع بودن تصرّف در مال غیر بدون اذن او»، سازگارتر مىباشد، پیروى نموده است.(۴۴) برخى ازمذاهب اهل تسنن نیز از این نظریه پیروى کردهاند.(۴۵)
ب – قابل رجوع بودن اذن
در حقوق ما، اعمال حقوقى به دو گروه لازم و جایز تقسیم مىشود. عقد یا ایقاع لازم را، جز در موارد خاص و پیش بینى شده در قانون، نمىتوان برهم زد. جایز بودن قرارداد خلاف اصل مىباشد، زیرا اصل بر لزوم قراردادهاست.(۴۶)
شیوع ایقاعهاى لازم به اندازهاى است که در ابتدا تصور مىشود، اذن نیز در زمره آنهاست؛ ولى باتحلیل ایقاعهاى الزامآور به این نتیجه مىرسیم که در حقوق ما زمانى ایقاع الزامآور مىباشد که هدف از آن ایجاد التزام، اسقاط حق یا انحلال عمل حقوقى باشد.
هنگامى که شخصى با متعهد کردن خود در برابرى دیگرى، حقى به سود او ایجاد مىکند، دیگر نمىتواند آن حق را از بین ببرد. زیرا به جز در مواردى که قانون تصریح کند، هیچ کس بر دیگرى ولایت ندارد. همچنین موردى که ایقاع به قصد انحلال عمل حقوقى انشا مىگردد، قابل رجوع بودن آن بدین معناست که عمل حقوقى دوباره واقع گردد و آن هم از اختیار فسخ کننده خارج است. چون انجام دادن دوباره آن عمل حقوقى، امر دیگرى است که قبلاً واقع نشده است، ازاینرو فسخ، ایقاعى است که قابل رجوع نمىباشد. رد معامله فضولى نیز چنین است: مالک با رد معامله فضولى، آن را ابطال مىکند. در نتیجه، اجازه بعدى نمىتواند مؤثر افتد. به همین جهت ماده ۲۵۰ق.م. مقرر مىدارد: «اجازه در صورتى مؤثر است که مسبوق به رد نباشد و الاّ اثرى ندارد». همچنین اسقاط حق ایقاعى غیر قابل رجوع است و انشا کننده نمىتواند آن را بر همزند. در ابرا، طلبکار به اختیار از حق خویش صرف نظر مىکند(۴۷) و در اثر آن مدیون، برىء الذّمه مىگردد. در نتیجه، رجوع طلبکار نمىتواند در گذشته تأثیر بگذارد. اسقاط خیار و اسقاط مرور زمان نیز از ایقاعهاى لازم مىباشد.
در میان ایقاعها به مواردى برمىخوریم که هدف از ایقاع ایجاد تعهّد، اسقاط حق یا انحلال عمل حقوقى نیست، بلکه اثر ایقاع تنها اباحه مىباشد و انشا کننده نمىخواهد خود را به ایقاع پاىبند گرداند، یا تعهّدى بر دوش گیرد، و نیز قصد ندارد حقى به دارایى دیگرى بیفزاید، تنها مىخواهد اختیار و توان مأذون را فزونى بخشد. بدیهى است، در اینگونه ایقاعها انشا کننده ایقاع هرگاه بخواهد مىتواند از ایقاع خود رجوع کند.
اذن مصداق بارز این نوع ایقاع است.(۴۸) قانون مدنى در مواد گوناگونى به ویژگى جایز و قابل رجوع بودن اذن تصریح مىکند. ماده ۱۰۸ ق.م. به عنوان قاعدهاى کلى در مورد اذن مقرر مىدارد:
در تمام مواردى که انتفاع کسى از ملک دیگرى به موجب اذن محض باشد، مالک مىتواند هر وفت بخواهد از اذن خود رجوع کند، مگر اینکه مانع قانونى موجود باشد.
همچنین، قانون مدنى در موارد خاصى، مانند اذن شرکا به یکدیگر و اذن در ارتفاق، بر قابل رجوع بودن اذن آشکارا صحه گذارده است.(۴۹)
با این همه، در پارهاى موارد، مانند شرط اذن یا عدم رجوع در ضمن عقد لازم یا ممنوعیّت رجوع از نظر قانون، لزوم بر اذن عارض مىشود. اینگونه موارد در بخش سوم مورد بررسى قرار مىگیرد.
ج – حق یا حکم بودن اذن
در حقوق اسلامى، بحث گستردهاى در زمینه حق و حکم مطرح گردیده است.(۵۰) قلمرو این موضوع به حقوق خصوصى محدود نشده، حقوق عمومى را نیز شامل مىشود. از این رو، بحث مزبور با تقسیم قانون در حقوق خصوصى به دو قسم آمره و تفسیرى (تکمیلى) در حقوق فرانسه تفاوت دارد و نباید آن دو را به یک معنا دانست.(۵۱)
در اینجا بحث بر سلطه و اختیار انسان است و اینکه آیا تا کجا براى انسان در زندگى حقوقى اختیار و سلطه وجود دارد و این اختیار در کجا به پایان رسیده، جاى خود را به الزام مىدهد. به بیان دیگر، موضوع مورد بحث آن است که آیا اذن از احکام امرى و مربوط به نظم عمومى است و یا آنکه حق است و با تراضى مىتوان مفاد آن را تغییر داد، یا اختیارِ دادن اذن را ساقط یا به دیگرى سپرد.
به نظر مىرسد، در پاسخ به این پرسشها باید بین موارد مختلف اذن قائل به تفصیل شویم. بعضى از موارد اذن مربوط به نظم عمومى بوده، حکم مىباشد. بنابراین کسى که اختیارِ دادن اذن به او داده شده و اذن او معتبر شناخته شده است، نمىتواند این اختیار را از خویش ساقط کند، یا آن را در برابر عوض یا بدون آن به دیگرى انتقال دهد. طبق قانون مدنى، اذن زن در ازدواج با دختر خواهر یا دختر برادر زن معتبر مىباشد. از این رو، مردى که همسر او عمّه یا خاله دخترى است، نمىتواند بدون اذن همسر خود با آن دختر ازدواج کند.(۵۲) از آنجا که حکم مزبور به نظم عمومى مرتبط مىباشد، زن نمىتواند این اختیار خود را به دیگرى منتقل کند یا آن را از خود اسقاط نماید. به همین جهت، مرد نمىتواند در ضمن ازدواج با عمّه و یا خاله، شرط کند که اذن آنان معتبر نباشد، یا شرط کند که اعتبار اذن ایشان ساقط گردد.(۵۳) چنین شرطى به دلیل آنکه شرطى نامشروع است، طبق ماده ۲۳۲ ق.م. در شمار شروط باطل مىباشد.(۵۴)
در صورتى که مرد در نکاح عمه یا خاله، به صورت شرط فعل یا نتیجه، اذن آنان رابه ازدواج با دختر برادر یا دختر خواهر ایشان شرط کند، چنین شرطى نامشروع نیست، ولى به منزله اسقاط حقِ اذن نمىباشد. پس اگر با وجود چنین شرطى، عمه یا خاله به هنگام ازدواج، از دادن اذن خوددارى نمایند یا از اذن خویش رجوع کنند، ازدواج مرد با خواهرزاده یا برادرزاده ایشان صحیح نمىباشد. چنان چه مقصود از درج چنین شرطى آن باشد که حتى در صورت رجوع عمّه یاخاله از اذن خویش، مرد مىتواند با دختر برادر یا دختر خواهر آنان ازدواج کند، به گونهاى که درج شرط در حقیقت به اسقاط اذن برگردد، شرط مذکورباطل است.(۵۵)
گروهى از فقها، در صورتى که اذن به صورت شرط نتیجه در نکاح داده شود، حتى اگر عمّه یا خاله پس از نکاح از اذن خویش رجوع کنند، ازدواج با دختر خواهر یا دختر برادر آنان را صحیح و نافذ مىدانند و بر اظهار کراهت و رجوع ایشان از اذن پیشین خود ترتیب اثر نمىدهند.(۵۶)
به نظر مىرسد، در مواردى که شخصى مالک مال یا حقى مىباشد، و طبق قانون براى تصرّف در مال یا حق مذکور اذن مالک معتبر است، چنین اذنى حق به شمار مىآید. از این رو، مالک مىتواند اذن خویش یا حق رجوع از اذن خود را ساقط کند و یا حقِ دادن اذن را به دیگرى انتقال دهد.
اصل حاکم در مورد اذن مردد بین حق و حکم: مسئلهاى که در اینجا مطرح مىگردد، وضعیت موارد اختلافى است: آیا مواردى را که حق یا حکم بودن اذن مورد تردید است، در زمره حقوق به حساب آورده، قابل اسقاط و انتقال بدانیم، یا اینکه از مصادیق احکام بوده، اسقاط وانتقال آن ممنوع است؟
فقیهان در موارد مشکوک بین حق و حکم، دیدگاههاى متفاوتى ابراز نمودهاند:(۵۷) بعضى جانب آزادى اراده را تقویت کرده، معتقدند در این گونه موارد اراده نافذ است و اسقاط یا انتقال بدون اشکال است؛ در نتیجه مصادیق مشکوک را به حق ملحق نمودهاند.(۵۸) در مقابل، عده اى عرف را ملاک تشخیص دانستهاند. به نظر این گروه اگر چیزى از نظر عرف قابل اسقاط باشد حق است، نه حکم.(۵۹)
نظریات فوق از آنجا که بدون بیان استدلالى مطرح گردیده است، از استحکام چندانى بر خوردار نمىباشد. گذشته از آن، درباره نظر اخیر که عرف را ملاک تشخیص قرار داده است، باید گفت که در بسیارى از موارد، عرف نسبت به موارد مشکوک ساکت مىباشد و یا نظر مشخص و روشنى ارائه نمىدهد.
طبق آنچه گذشت از آنجا که، حق بودن اذن بر تحقق ملکیت نسبت به مال یا حق متوقف مىباشد و اصل بر عدم تحقق ملکیت است، ظاهراً اصل در مصادیق مشکوک، حکم مىکند که اذن، حکم و غیر قابل اسقاط یا انتقال باشد.
با توجه به قاعدهاى که براى تشخیص حق یاحکم بودن اذن بیان شد، مىتوان در یافت که غالب مصادیق اذن، حق و پارهاى از موارد آن حکم است. زیرا بسیارى از مواردى که در عرف به دیگرى اذن داده مىشود، در حقیقت تصرّف در مال یا منفعت یا حق دیگرى براى مأذون مباح مىگردد. در این گونه موارد، به دلیل آنکه اذن دهنده، مالک یا نماینده او مىباشد، اذن. حق شمرده مىشود.
۱- بقره(۲) آیه ۲۷۹.
۲- نسا(۴) آیه ۲۴.
۳- در صحاح و بعضى از کتابهاى دیگر تنها دو معناى اول آمده است؛ صاحب صحاح مىنویسد: «أذن له فى الشىء إذناً یقال: ائذن لى على الامیر… و أذن بمعنى علم و منه قوله تعالى فأذنوا بحرب من اللَّه و رسوله… والاذان الاعلام». (اسماعیل بن حماد الجوهرى،الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، ج ۵، ص ۲۰۶۸).
۴- بقره(۲) آیه ۹۷.
۵ – نویسنده اصطلاحات الفنون تنها به ذکر معناى اعلام اکتفا کرده است. به عقیده وى، اذن گاهى به معناى اعلام (به طور اطلاق) به کار مىرود، گاهى نیز به معناى اعلام خاصى که همان اعلام رخصت در تصرف است استعمال مىشود. وى مىنویسد: «الإذن بالکسر فى اللغه الاعلام مطلقاً و منه الأذان والاعلام بالاجازه فى التصرفات والرخصه فى الشىء و الاطلاق عن أىّ شىء کان». (عبدالنبى الاحمد نگرى، جامع العلوم فى اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص ۸).
۶- ر. ک: محمودبن عمر زمخشرى، اساس البلاغه، ص ۴؛ عبدالرحیم بن عبد الکریم صفى پور، منتهى الارب، ج ۱، ص ۱۸؛ فخرالدین بن محمد طریحى، مجمع البحرین، ج ۶، ص ۲۰؛ محمد مرتضى زبیدى، تاج العروس، ج ۹، ص ۱۱۹؛ محمدبن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج13، ص ۹ و ۱۰؛ اسماعیل بن حماد الجوهرى، صحاح، ج ۵، ص ۲۰۶۸؛ احمدبن محمد المقرى، مصباح المنیر، ج ۱، ص ۱۵؛ محمدبن حسن طوسى، تفسیر تبیان، ج ۱، ص ۳۸۰ و ۳۸۱؛ فضل بن الحسن طبرسى، مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۷۱ و خلیلبن احمد، العین، ج ۸، ص ۲۰۰.
۷- على اکبر قریشى، قاموس قرآن، ج ۱، ص ۵۶.
۸- چنان که اقرب الموارد اینگونه مىنویسد: «أذن بالشىء إذناً و اذَناً و اذاناً و اذانهً: عَلِمَ به و أذن له فى الشىء إذناً و اذیناً: أباحه له و أذن الیه أذَناً: استمع». (سعید الخورى، اقرب الموارد، ج ۱، ص ۷)
۹- معناى «اعلام»، در بسیارى از کتابهاى لغت آمده است و بسیارى از آنها معناى علم و اعلام را به عنوان اولین معناى اذن ذکر کردهاند؛ مانند قاموس که در این باره مىگوید: «أذن بالشىء کسمع إذناً بالکسر و یحرّک وأذاناً و أذانهً علم به فأذنوا بحربٍ اى کونوا على علم و آذنه الأمر و به أعلمه و أذّن تأذیناً اکثر الاعلام». (فیروزآبادى، القاموس المحیط، ج ۴، ص ۱۹۵)
۱۰- نوشته هاى برخى از اهل لغت، این نظر را تأیید مىکند؛ از جمله راغب مىنویسد: «الاذن فى الشىء اعلام باجازته و الرخصه فیه». (الراغب الاصفهانى، المفردات، ص ۱۴)
۱۱- «استأذنه» سأله الاذن و علیه: طلب اذن الدخول الیه. و الاستئذان طلب الاذن. (سعید الخورى، اقرب الموارد، ج ۱، ص ۸) و استأذنه: طلب منه الاذن. (محمدبن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج13،ص ۱۰)
۱۲- محمدجعفر جعفرى لنگرودى، حقوق اموال، ص ۲۸۷.
۱۳- «انّه فکّ الحجر مما رتّب علیه الشارع حکماً شرعیاً مما یعدّ من الاسباب الشرعیه». (جمال عبد الناصر، موسوعه فى الفقه الاسلامى، ج4، ص ۲۲۲)
۱۴- «الاذن حقیقته الترخیص و ارخاء العنان او اظهار الرّضا به». (محمدحسین غروى اصفهانى، حاشیه مکاسب، ج ۱، ص ۱۳۱)
۱۵- محمدبن محمد ابوسعود، حاشیه بر منلا مسکین، ج ۳، ص ۲۹۹.
۱۶- زیلعى، عثمان بن على، تبیین الحقایق فى شرح کنز الدقایق، ج ۵، ص ۲۰۳.
در دو تعریف اخیر، اذن مسقط حق معرفى شده است که البته این تعریف مبتنى بر نظرى است که عدهاى از فقهاى اهل تسنن در زمینه اذن دادن به عبد در تجارت، بدان معتقدند. به نظرآنان، اگر مولا به بنده خویش اذن در تجارت بدهد، این اذن همه انواع تجارت را شامل مىشود و به زمان یا مکان یا نوع خاصى از تجارت محدود نمىگردد. زیرا ممنوعیّت گذشته عبد از تجارت به دلیل مراعات حق مولا مىباشد، ولى هنگامى که او اذن دهد در حقیقت حق خویش را ساقط مىکند و عبد بر طبق اهلیّت اصلى خویش در هرگونه تجارتى مجاز است.
به نظر مىرسد، مولا با اذن دادن، حق خویش راساقط نمىکند؛ زیرا حتى طبق نظر این عده از فقها، مولا هرگاه بخواهد مىتواند از اذن خویش رجوع کند. بنابراین، تعریف اذن به «اسقاط حق» مناسب نمىباشد.
۱۷- «الإذن فى الشرع فکّ الحجر و اطلاق التصرف لمن کان ممنوعاً شرعاً». (عبدالنبى الاحمد نگرى، جامع العلوم فى اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص ۸)
۱۸ – در فرهنگ بلک (Black) چنین آمده است:
“Permission A license to do a thing ;an authority. to do an act which ,without such authority would have been unlawful”Black Henry Law Dictionary ;P.594. 19 – در فرهنگ کُلین چنین آمده است:
“Authorize : To empower ;To give a right or authority to act to permit a thing to be done in the future Collin, P.H ; Law Dictionary;pp.20,21,202. 20- محمدجعفر جعفرى لنگرودى، ترمینولوژى حقوق، ش166.
۲۱- تقسیم اذن به اذن قانونى و اذن اشخاص و نیز تقسیم آن به عام و خاص، در همین بخش خواهد آمد.
۲۲- تصرّفى که موجب استهلاک عرفى مال شود تصرف استعمالى، و تصرفى که در منافع مال با بقاى آن صورت گیرد تصرف انتفاعى مىگویند. تصرف استعمالى، مثل قطع درخت و تبدیل آن به میز و صندلى و تصرف انتفاعى، مانند سکونت در خانه یا استفاده از میوههاى درختان.
۲۳- عمل حقوقى، داراى معناى وسیعترى است که در اینجا مقصود نیست. در معناى عام، عمل حقوقى به هر عملى اطلاق مىشود که از روى قصد بوده و داراى اثر حقوقى باشد، اعم از آنکه قصد مزبور انشا باشد مانند قصد بایع و مشترى در عقد بیع، یا نباشد مانند قصد اقرار کننده در هنگام اقرار. (ر. ک: محمدجعفر جعفرى لنگرودى، ترمینولوژى حقوق، ش ۱۶۶)
۲۴- از جمله کسانى که صریحاً اظهار مىدارد که اذن نه عقد است نه ایقاع، محقق اصفهانى مىباشد که مىنویسد: «و اما فى غیر العقود و الایقاعات کالاذن فى التصرف …». (حاشیه مکاسب؛ ج ۱، ص ۱۷۷)
۲۵- براى اطلاع بیشتر از این نظریه، ر. ک: حسن امامى، حقوق مدنى، ج1، ص ۱۰۸؛ محمدحسین غروى اصفهانى، حاشیه مکاسب، ج ۱، ص ۱۷۷ و احمد صدر حاج سید جوادى، (ودیگران)، دایره المعارف تشیع، ج ۲، ص ۴۶.
۲۶- محقق خوانسارى در این باره مىنویسد: «و الاذن من الایقاعات لا یحتاج الى القبول». (جامع المدارک، ج ۳، ص ۴۷۶)
۲۷- در تقریرات بیع امام خمینى در مقایسه اذن با عقود اذنیّه آمده است: «فانّ الاذن شىء و العاریه و الودیعه مثلاً شىء آخر و الاوّل ایقاع و الثانى عقود». (محمد حسن قدیرى، البیع، تقریرات دروس امام خمینى، ص239)
۲۸- براى آگاهى از نظر کسانى که به ایقاع بودن اذن تصریح کردهاند، ر. ک: احمد خوانسارى، جامع المدارک، ج3، ص ۴۷۶؛ محمدجواد مغنیه، الفقه على المذاهب الخمسه، ج ۴، ص ۲۱۲؛ محمد حسن قدیرى، البیع، تقریرات دروس امام خمینى، ص ۲۳۹؛ ناصر کاتوزیان، ایقاع، ص ۶۵؛ علیرضا فیض، مبادى فقه و اصول، ص ۲۶۱؛ عبد الفتاح بن على مراغى حسینى، عناوین، ص184 و محمد جعفر جعفرى لنگرودى، دایره المعارف حقوق مدنى و تجارت، ج ۱، ص ۳۸۹.
۲۹- صاحب عناوین مىنویسد: «… و لا ریب انّ الایقاعات کالطلاق و الظهار و العتق و الاذن و نظایر ذلک التزامات لمقتضیاتها فتدخل تحت العموم…». ( عبدالفتاح بن على مراغى حسینى، العناوین، ص ۱۸۴)
۳۰- عبارات صاحب جواهر در زمینه ماهیّت حقوقى اذن متفاوت است؛ برخى از عبارات او را مىتوان بر ایقاع بودن اذن حمل کرد. وى در مقام مقایسه اذن با عاریه مىنویسد: «و على کل حال فهى عقد یعتبر فیه انشاء الربط بین الایجاب و القبول لا ایقاع یکفى فیه الاذن فى الانتفاع من المالک». (شیخ محمدحسن نجفى، جواهر الکلام، ج ۲۷، ص ۱۵۶)
۳۱- محمد کاظم طباطبایى یزدى، سؤال و جواب، ص ۱۴۱؛ محسن حکیم، مستمسک العروه الوثقى، ج ۲، ص ۴۳۱ و نیز ج ۵، صص ۱۴۱، ۴۳۸ و ۴۳۹.
۳۲- براى مطالعه آراى فقیهان در این باره ر. ک: حسن بن یوسف علامه حلى، مختلف الشیعه، ج2، صص ۴۷۷ و ۴۷۸؛ جعفر بن حسن محقق حلى، شرایع الاسلام، ج ۲، ص ۱۳۷؛ محمد جواد عاملى، مفتاح الکرامه، ج ۶، ص ۶۴ و محمد حسن نجفى؛ جواهر الکلام، ج ۲۷، ص ۱۸۱.
۳۳- ر . ک: ماده ۱/۳۹۷ قانون مدنى آلمان.
۳۴- ر . ک: محمد کاظم طباطبایى یزدى، عروه الوثقى، ج ۲، ص ۵۸۶ و ۷۱۴.
۳۵- محمد جعفر جعفرى لنگرودى، ترمینولوژى حقوق، ش ۳۷۷۹.
۳۶- همان، دایره المعارف مدنى و تجارت، ج ۱، ص ۳۸۹ و نیز حقوق اموال، ص ۲۹۹.
۳۷- همان، حقوق تعهدات، ش ۱۸۹، صص ۱۳۹ و ۱۴۰.
الکلام،
۳۸- صاحب جواهر در این خصوص مىنویسد: «و لا اشکال فى اعتبار انشائیّه الربط بین الایجاب و القبول فى الودیعه مثلاً…. و غیرها من العقود، لا انّها من الاذن و الاباحه التى لم یلحظ فیها الربط بین القصدین و الرضا من الطرفین نحو اباحه الطعام». (جواهر ج ۲۷، ص ۱۵۶)
۳۹- صاحب جواهر در مقام مقایسه ودیعه با اذن گوید: «منها: انفساخ الودیعه بفسخ کل منهما فلیس له الرجوع الیها بدون تجدید بخلاف الاذن فانّ له الرجوع الیها ما لم یظهر تقییدها و ان رفع یداً عنها اوّلاً، اذ لا فسخ بالنسبه الیها و لم یحصل ما یقتضى رفع الأثر الحاصل منها». (همان، ص ۹۷)
۴۰- محمد جعفر جعفرى لنگرودى، حقوق اموال، ش ۴۲۸، ص ۳۱۴.
۴۱- حسن بن یوسف علامه حلى، تذکره الفقها. (به نقل از: احمد بن محمد مقدس اردبیلى، مجمع الفائده و البرهان، ج ۱۰، ص ۳۸۵)
۴۲- احمد بن محمد مقدس اردبیلى، مجمع الفائده و البرهان، ج ۱۰، ص ۳۸۷.
۴۳- براى مطالعه نظریه مخالف قانون مدنى ر. ک: محمد حسن نجفى، جواهر الکلام، ج ۲۷، ص ۱۸۲.
فیه
۴۴- علامه حلى در این زمینه این چنین مىنویسد: «فاذا زرع ثمّ أخذ زرعه لم یکن له ان یزرع ثانیاً الاّ باذن مستأنف لأصاله عصمه مال الغیر و کذا لو أعار للغرس فغرس ثمّ ماتت الشجره او انقلعت لم یکن له غرس اخرى غیرها الاّ بإذن جدید و کذا فى البناء لو أذن له فبنى ثمّ انهدم او أذن له فى وضع جذع على حایطه فانکسر». (تذکره الفقها، ج ۲، کتاب عاریه، بخش دوم، مبحث اول) از این عبارت آشکار مىگردد که در مسئله تفاوتى ندارد که مأذون خود، موضوع اذن را از بین ببرد؛ مثلاً، خود سرتیر را از روى دیوار بردارد یا خود، درخت را از زمین برکند، و یا آنکه توسط شخص ثالث یا حوادث خارجى از بین رود؛ مثل اینکه، سرتیر شکسته شود یا درخت به علت نامساعد بودن خاک یا هوا از زمین خارج گردد. درحالىکه ماده ۱۲۱ قانون مدنى تنها نسبت در شکل اول ظهور دارد.
۴۵- عبداللَّه بن محمد ابن قدامه، المغنى، به همراه شرح کبیر، ج ۵، ص ۳۶۱.
۴۶- صاحب عناوین در این باره مىنویسد: «والحقّ انّ الاصل فى کلّ عقد و ایقاع عدم جواز رفع آثاره و فسخه الاّ بدلیل…». ( عبد الفتاح بن على مراغى حسینى، العناوین، ص ۱۸۳)
۴۷- طبق ماده ۲۸۹ ق.م. : «ابرا عبارت از این است که داین از حق خود به اختیار صرف نظر مىنماید».
۴۸- مهدى شهیدى، حقوق مدنى (۶)، جزوه درسى، انتشارات دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتى، سال تحصیلى ۵۸ – ۱۳۵۷، ص ۳۲؛ حسین صفایى، حقوق مدنى (۳)، جزوه درسى، انتشارات دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتى، سال تحصیلى ۵۹ – ۱۳۵۸، ص ۳۵۱.
۴۹- ماده ۹۸ ق.م. اشعار مىدارد: «اگر کسى حق عبور در ملک غیر ندارد، ولى صاحب ملک اذن داده باشد که از ملک او عبور کند، هر وقت بخواهد مىتواند از اذن خود رجوع کرده و مانع عبور او بشود و همچنین است سایر ارتفاقات». همچنین در زمینه اذن شرکا به یکدیگر ماده ۵۷۸ ق.م. اعلام مىکند: «شرکا همه وقت مىتوانند از اذن خود رجوع کنند مگر اینکه اذن در ضمن عقد لازم داده شده باشد که در این صورت مادام که شرکت باقى است حق رجوع ندارند».
۵۰- در این زمینه، ر. ک: محمد حسین غروى اصفهانى، رساله حق و حکم، (مندرج در حاشیه مکاسب، ابتداى ج ۱)؛ محمد تقى مدرس اصفهانى، رساله حق و حکم، و محمد جعفر جعفرى لنگرودى، دایره المعارف حقوق مدنى و تجارت.
۵۱-Colin Capitan ;Cours elementaire de droit civil francis; p.9,10 ; 52- ماده ۱۰۴۹ ق.م. در این مورد مقرر مىدارد: «هیچ کس نمىتواند دختر برادر زن و یا دختر خواهر زن خود را بگیرد مگر با اجازه زن خود».
۵۳- سید محمد کاظم یزدى مىنویسد: «الظاهر انّ اعتبار إذنهما من باب الحکم الشرعى لا أن یکون لحقّ منهما فلایسقط بالإسقاط». (عروه الوثقى، ج ۲، ص ۶۶۳، مسئله ۱۸)
۵۴- ماده ۲۳۲ ق.م. گوید: «شرط مفصله ذیل باطل است ولى مفسد عقد نیست:
۱- شرطى که انجام آن غیر مقدور باشد؛
۲- شرطى که در آن نفع و فایده نباشد؛
۳- شرطى که نامشروع باشد».
۵۵- امام خمینى، تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۲۷۹، مسئله ۱۲.
۵۶- محمد کاظم طباطبایى یزدى، العروه الوثقى، ج2، ص ۶۶۳.
۵۷- بعضى از فقها ملاک را در این گونه موارد استصحاب دانسته و بر طبق مفاد استصحاب به قابلیت یا عدم قابلیت اسقاط یا انتقال حکم کردهاند. (موسى خوانسارى، منیه الطالب، تقریرات محقق نایینى، ج ۱، ص47، و محمدحسن آشتیانى، کتاب قضا، ص ۱۵ و ۱۶) دربرابر، برخى دیگر از آنجا که قابلیت اسقاط یا نقل و انتقال دلیل قانونى لازم دارد، معتقدند اصل، آن است که موارد مشکوک، حکم است نه حق. ( نراقى محمدبن احمد، مشارق الاحکام، ص ۱۶۸)
۵۸- محمد حسین اصفهانى (کمپانى)، غصب، ص ۶۹، و محمدتقى اصفهانى، دلائل الاحکام، ص151.150.
۵۹- محمد کاظم طباطبایى یزدى، حاشیه مکاسب، ص ۵۴ و ۵۵.
صفایى، حقوق مدنى (۳)، جزوه درسى، انتشارات دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتى، سال تحصیلى ۵۹ – ۱۳۵۸، ص ۳۵۱.
۴۹- ماده ۹۸ ق.م. اشعار مىدارد: «اگر کسى حق عبور در ملک غیر ندارد، ولى صاحب ملک اذن داده باشد که از ملک او عبور کند، هر وقت بخواهد مىتواند از اذن خود رجوع کرده و مانع عبور او بشود و همچنین است سایر ارتفاقات». همچنین در زمینه اذن شرکا به یکدیگر ماده ۵۷۸ ق.م. اعلام مىکند: «شرکا همه وقت مىتوانند از اذن خود رجوع کنند مگر اینکه اذن در ضمن عقد لازم داده شده باشد که در این صورت مادام که شرکت باقى است حق رجوع ندارند».
۵۰- در این زمینه، ر. ک: محمد حسین غروى اصفهانى، رساله حق و حکم، (مندرج در حاشیه مکاسب، ابتداى ج ۱)؛ محمد تقى مدرس اصفهانى، رساله حق و حکم، و محمد جعفر جعفرى لنگرودى، دایره المعارف حقوق مدنى و تجارت.
۵۱-Colin Capitan ;Cours elementaire de droit civil francis; p.9,10 ; 52- ماده ۱۰۴۹ ق.م. در این مورد مقرر مىدارد: «هیچ کس نمىتواند دختر برادر زن و یا دختر خواهر زن خود را بگیرد مگر با اجازه زن خود».
۵۳- سید محمد کاظم یزدى مىنویسد: «الظاهر انّ اعتبار إذنهما من باب الحکم الشرعى لا أن یکون لحقّ منهما فلایسقط بالإسقاط». (عروه الوثقى، ج ۲، ص ۶۶۳، مسئله ۱۸)
۵۴- ماده ۲۳۲ ق.م. گوید: «شرط مفصله ذیل باطل است ولى مفسد عقد نیست:
۱- شرطى که انجام آن غیر مقدور باشد؛
۲- شرطى که در آن نفع و فایده نباشد؛
۳- شرطى که نامشروع باشد».
۵۵- امام خمینى، تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۲۷۹، مسئله ۱۲.
۵۶- محمد کاظم طباطبایى یزدى، العروه الوثقى، ج2، ص ۶۶۳.
۵۷- بعضى از فقها ملاک را در این گونه موارد استصحاب دانسته و بر طبق مفاد استصحاب به قابلیت یا عدم قابلیت اسقاط یا انتقال حکم کردهاند. (موسى خوانسارى، منیه الطالب، تقریرات محقق نایینى، ج ۱، ص47، و محمدحسن آشتیانى، کتاب قضا، ص ۱۵ و ۱۶) دربرابر، برخى دیگر از آنجا که قابلیت اسقاط یا نقل و انتقال دلیل قانونى لازم دارد، معتقدند اصل، آن است که موارد مشکوک، حکم است نه حق. ( نراقى محمدبن احمد، مشارق الاحکام، ص ۱۶۸)
۵۸- محمد حسین اصفهانى (کمپانى)، غصب، ص ۶۹، و محمدتقى اصفهانى، دلائل الاحکام، ص151.150.
۵۹- محمد کاظم طباطبایى یزدى، حاشیه مکاسب، ص ۵۴ و ۵۵.
مبحث دوم: تمییز اذن از مفاهیم و تأسیسات حقوقى مشابه
۱ – اذن و رضایت
۲ – اذن و اجازه
۳ – اذن و حق انتفاع
۴ – اذن و حق ارتفاق
۵ – اذن و عقود اذنیه
آشنایى کامل با نهاد حقوقى اذن، مستلزم آن است که اذن را با مفاهیم مشابه مقایسه نموده و از تأسیسات حقوقى مشابه جدا سازیم. مفاهیمى از قبیل رضایت باطنى، اجازه، حق انتفاع، وکالت، ودیعه و عاریه اگر چه از جهاتى به اذن شباهت دارند، ولى با اذن متفاوت مىباشند. در مبحث حاضر به مقایسه اذن با این مفاهیم مىپردازیم.
۱ – اذن و رضایت
رضا یا رضایت در لغت به معناى موافقت و اختیار است. در اصطلاح، در معانى متعددى از جمله دو معناى زیر به کار مىرود:
یک: میل قلب به سوى یک عمل حقوقى که در گذشته انجام گرفته، یا اکنون انجام مىشود و یا در آینده واقع خواهد شد. رضا به همین معنا در ماده ۱۹۰ ق.م. به کار رفته است: «براى صحت هر معامله شرایط ذیل اساسى است:
۱- قصد طرفین و رضاى آنها…».
رضا به این معنا با قصد انشا که تنها به زمان حال تعلّق مىیابد، تفاوت اساسىدارد.
دو: گاهى رضایت به معناى قصد انشا به کار مىرود. این اصطلاح از حقوق فرانسه گرفته شده و بر خلاف اصطلاح نخست، منشأ فقهى ندارد. ماده ۱۹۹ ق.م. که با استفاده از حقوق مدنى فرانسه تدوین گردیده، رضا را در همین معناى به کار برده است. طبق ماده ۱۹۹ ق.م.:
رضاى حاصل در نتیجه اشتباه یا اکراه موجب نفوذ معامله نیست.
این ماده، تحقق رضا را با فرض اکراه ممکن دانسته است، در حالى که اگر مقصود از رضا معناى اول باشد، چنین امرى باطل است. زیرا رضا در معناى اول مقابل اکراه است و با اکراه جمع نمىشود؛(۱) چنان که قانون مدنى نیز آن دو را مقابل یکدیگر قرار داده و در ماده ۱۰۷۰ مقرر مىدارد:
«رضاى زوجین شرط نفوذ عقد است و هرگاه مکره بعد از زوال کره، عقد را اجازه کند نافذ است؛ مگر این که اکراه به درجهاى بوده که عاقد فاقد قصدباشد».
تفاوت اذن با رضا به معناى اخیر، آشکار مىباشد و کمتر بین آن دو اشتباهى صورت مىگیرد. اما در مقایسه اذن با رضایت به معناى نخست مىتوان گفت رضا تا زمانى که اظهار نشده و به مرحله اظهار نرسیده است رضا یا رضاى باطنى گفته مىشود، ولى هنگامى که به وسیلهاى ابراز گردد و با قصد انشا همراه باشد، اذن خوانده مىشود. تا زمانى که رضایت، خواه به وسیله قول یا فعل، اعلام نگردد، اراده چهره بیرونى پیدا نمىکند. در نتیجه، از نظر حقوقى تأثیر و اعتبارى نداشته، نسبت به دیگران قابل استناد نمىباشد.(۲)
۲ – اذن و اجازه
در اذن و اجازه، شخص رضایت باطنى خویش را به گونهاى اعلام مىکند. هم اذن و هم اجازه مىتواند به صورت صریح یا ضمنى انشا شود. قانون مدنى با اشاره به تقسیم اذن به صریح و ضمنى در مورد ودیعه در ماده ۶۰۹ مقرر مىدارد:
«کسى مىتواند مالى را به ودیعه بگذارد، که مالک یا قائممقام مالک باشد و یا از طرف مالک صراحتاً یا ضمناً مجاز باشد».
و در عقد وکالت به طور ضمنى، تقسیم اجازه را به صریح و ضمنى مورد توجه قرار داده، اعلام مىکند:
«… در مورد آنچه که در خارج از حدود وکالت انجام داده شده است، موکل هیچگونه تعهّد نخواهد داشت، مگر اینکه اعمال فضولى وکیل را صراحتاً یا ضمناً اجازه کند».(3)
با این حال، اذن با اجازه تفاوت دارد: رضایت در صورتى که قبل از تصرّف، خواه تصرّف حقوقى و خواه غیرحقوقى انشا شود، اذن است و چنانچه پس از انجام تصرّف انشا گردد، اجازه خوانده مىشود.(۴)
این متن فقط قسمتی از اذن و آثار حقوقی آن می باشد
جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.